درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-9.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-25 23:00:252025-04-30 07:29:45درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام پرودگار یکتا و بی همتا
سلام به استاد عباسمنش عزیز
سلام به بانو شایسته و سلام به همه دوستان همراه
نکات ارزشمندی که استاد در این فایل توضیح دادن و مثالهایی که شخصا از نزدیک دیده ام:
جهان پیشفرضهای ما رو بهمون ثابت میکنه و اگه چیزی رو باور کنیم همون باور رو تجربه خواهیم کرد
مثالهای عالی که دوستان در کامنت هاشون نوشته بودن و استاد بعضی از اون مثالها رو بیان کردن مثل دعایی که دوست عزیزمون برای پدربزگش نوشته بود
مثال قرص بی2 و القا اینکه با این قرص شما قدرتتون زیاد میشه
مثال عروسی و پیش فرض بیکلاس بودن
مثال لباس پوما
فوت در آستین
مثال قهوه دبی
تست آسان و سخت درس شیمی
معادله غیر قابل حل
و هزاران مثال دیگه
این رو به ما ثابت میکنه که باید هواسمون به باورهامون باشه و اگه باوری داره به ما ضربه میزنه تغییرش بدیم و نوع تفکرمون رو عوض کنیم
مثال عالی که استاد در مورد کسب و کار خودشون و تبلیغات زدن، براحتی نشون میده که چطور استاد با باورهای خوبی که ساختن نتایج رو رقم زدن
دیروز تو خیابون داشتم با ماشین به جایی میرفتم دیدم یه بیلبورد بزرگ نوشته آجیل حسینی دو شعبه بیشتر ندارد و آدرس شعبش رو نوشته بود، من کاملا تعجب کردم چون کسانیکه تو شهر مشهد زندگی میکنن میدونن که آجیل حسینی رو همه میشناسن و نیازی به تبلیغ نداره یعنی از 40 سال پیش که من یادم میاد پدرم برای مغازه ای سوپری که داشت از آجیل حسینی آجیل مغازه اش رو تهیه میکرد و تا جائیکه من میدونم اکثر مسافرای ایرانی و حتی مسافرای عرب که از کشورهای همسایه برای زیارت و سیاحت به مشهد میان این آجیل فروشی رو میشناسن و از اون خرید میکنن، حال چرا الان دارن تبلیغ میکنن چون احتمالا مدیریت قبل که پدر این عزیزان بوده و بدون تبلیغ به این جایگاه رسیده عوض شده.
جهان جهان مدارهاست ما اگه مدارمون رشد کنه هدایت میشیم به افراد درست به ایده های عالی و پولساز، به فرصتهای عالی
وگرنه همون تبلیغات باعث ورشکستگی ما میشه
خداروشکر میکنم که به این مسیر هدایت شدم، به مسیری که نعمت در اون هست و آسان میشم برای آسانیها
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام استاد عزیزم وخانم شایسته دوست داشتنی،
استاد در مورد کنترول زهن من هم چند سال پیش مادرم همیشه میگفت خانه ماه مورچه پیدا شده اتفاق بدی برای ماه میفته، یک از باورهای مادرم این بود وقتی مورچه توی خانه پیدا شود ما اسباب کشی میکنم، همیشه نگران بود خیلی غصه میخورد میگفت ما تازه خانه گرفتیم مورچه ما را بیرون می کند از این خانه، من همین طوری گفتم اگر مورچه توی خانه ماه پیدا میشه برای ماه اتفاق های خیلی خوب عالی برای ما میفته،
بعد من از آلمان رفتم پیش مادرم گفتم مادر دیدی چقدر اتفاق زیبایی افتاد من آمدم پیشت، هر اتفاقی خوبی که می افتاد میگفتم دیدی مادر مورچه توی خانه باشد چقدر خوبه، باورش شد. بعدبرادرم از یونان آمد گفتم دیدی مادر تو اشتباه فکر میکردی ببین برادرم بعد از چند سال پیشت آمد، من هم بعد از شش سال پیشت آمدم چقدر اتفاق های خوبی برات افتاد استاد دیگه صد در صد باورش شد. من خودم کلاس زبان آلمانی می رفتم .ما همیشه بعد از ساعت درس میرفتیم. کافی یا چای می خوردیم. من عاشق کافی بودم. یک روز یکی از دوستان گفت من وقتی کافی میخورم دل شوره میگرم، حالم بد میشه، استاد باورت میشه من بعد از همان روز تا حالا نمی تونم کافی بخورم، حالم بد میشه، دلشوره میگرم دیگه مصلی قبلا دوست ندارم.
از خداوند سپاسگزارم که کمکم کرد پیام بذارم،
بنام خداوندبخشنده ومهربان
سلام به استادعزیزومریم جان ودوستان عزیز
یادم میادهمیشه فکرمیکردم هرکی میره مکه یاکربلا وحتی برای چندمین بارباخودم میگفتم چرامیرن دلیلش رونمیفهمیدم هیچوقت درکی اززیارت نداشتم فقط میگفتم خوب کسایی که میرن بایدیک تغییری بکنن توی رفتارشون یاتاثیری بایدداشته باشه وآدم بهتری بشن چراالکی برای چندمین باربازم میرن….
هیچوقت درعمرم متوسل نشدم به امامهای عزیزمون یادرخواستی نمیکردم ،نمیدونم چرا،فقط فکرمیکردم خوب اوناهم انسان هستن مثل ما….
تااینکه باهمین ذهنیت بخاطرتاثیراطرافیان وخانواده که به شدت مذهبی هستن وتصاویرتلویزیون بازهم نه برای زیارت برای پیاده روی اربعین راهی کربلاشدم،توی این سفرباخانواده ای هم سفرشدیم که لیدرشون یک آقایی بودکه خیلی فرکانس خاصی داشت وخیلی ناخودآگاه بهش توجه میکردم وراننده مداحی گذاشته بودومن هم تقریبابه زوراشکم دراومد،بعداون آقا داشت برای بقیه صحبت میکردومیگفت چراتوی دین ماداستانهایی ازائمه میسازن که شایداصلاوجودنداشته باشه ومیخوان اشک ملت رودربیارن والبته مطالعه وتحقیق هم کرده بودن،واین جمله مثل ناقوس توی ذهن من صداکردونمیدونم اون زمان استادعباسمنش عزیزآشناشده بودم یانه وخیلی بع فکرفرورفتم وگفتم واقعا چرابایدگریه کنیم خوب همه فوت میکنن ومیرن پیش خداومرگ حقه…
والبته اون سفروپیاده روی خیلی سخت بودکه دیگه خودمودراون موقعیت قرارنمیدم ،اون سفردرس بزرگی برای من داشت ونگاه منوکه البته خیلی هم به عزاداری و…..اعتقادی نداشتم کامل عوض کردکه مابرای شادی به این دنیاآمدیم وهرگزاشکی به غیراشک شوق نبایدازچشمانمون جاری بشه.وچقدراون آقاتوذهنم موند.ازاون به بعدتوی هیج روضه وعزاداری شرکت نکردم والبته به هیچکس هم کاری نداشتم….
واقعا باورهاشمارودرمسیری قرارمیدن که ثابت بشن بهتون اون باور.
درپناه حق سلامت وثروتمندباشید.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان تو این سایت الهی
استاد چقدر درس های این فایلها دلنشین واقعا باید هر فایل رو چند بار گوش داد و نکته هاش راه گشا ترین هستن
استاد ما بین این کامنت هایی که خوندید من کلی خاطره از این باورهای ذهنی برام یادآوری شد مثلا اینکه من باورم بر این هست تو هر مغازه ای برم سریع بعد رفتن من اونجا، اون مغازه پر مشتری میشه و اینقدر این باور درونم قدرت گرفته که حتی خود صاحب مغازه هایی که مشتری ثابت شون هستم به زبون میارن این باور منو که شما خوش قدم هستی و وقتی میای مشتری زیاد برامون میاد یعنی واقعا اینقدر تمرکز ذهن و باور پاسخگو هست که بدون گفتنش هم میشه به دیگری انتقال داده بشه
و یه باور دیگه که یادم اومد عمه ام اعتقاد داره که اگه به اندازه 20 نفر هم برنج دم کنه موقع سرو غذا فقط میتونه به اندازه مثلا 5 یا 6 نفر سرو کنه اون برنج رو و همیشه میگه دستم برکت نداره درصورتیکه این برکت داشتن یا نداشتن نیس این باورش هست
واقعا استاد همه چیز قدرت ذهن و کنترل ذهن و باورهای محکم شکل گرفته درون ما هست
چقدر خدا همه افرادی که تو مسیر درس های شما هستن رو دوست داره که اینجا هدایتشون کرده و واقعا باید من شکرگزار بودن خودم اینجا باشم خدایا شکرت بابت این هدایت ها بابت این درس ها بابت این آگاهی ها خدایا شکرت
در پناه خدا باشید
سلام و درود
قسم سوم
توت فرنگی 19دلاری
تاثیر ذهن بر رفتار
ذهن ما کاملا تاثیر بر رفتار ما دارد در هر زمینه ای
در روابط و ثروت و سلامتی
در مورد روابط، باورها و پیش فرضهای که خانواده و جامعه برام ساختند مرد خوب کمه ،همه شون به فکر خودشونند و سو استفاده میشه ازت ،پولدار بشند به فکر یکی دیگه هستند ،زندگی سخته باید بسازی ،اکثر وقتها حرف ،حرف مرده ،تو باید فقط بگی چشم و….
در مورد ثروت
پول سخت بدست میاد ،باید جون بکنی تا پول بدست بباری ،اگر میخوای پولدار بشی باید بیشتر عمرت را سر کار باشی ،ثروتمندها آدمهای خلافکاری هستند ،ثرومندی باعث میشه که از خدا دور بشی
،ثروتمندی آدم بی روحی ازت میسازه و احساس و محبت را ازت میگیره ،اگر پولدار باشی همه ازت پول قرض میگیرندو…
سلامتی
خیلی از بیماریها میگیری چون ژنتیکی هست
تا یکی سرفه میکنه مریض میشی چون ضعیف هستی و ویروسها زود میگیری
احساس عدم لیاقت و قربانی شدن باعث میشه خودت را مریض جلوه دهی و……
و یه باور کلی برای همه ی زمینه ها باور عدم فراوانی که همسر خوب کمه وپول و ثروت کمه و سلامتی برا ما نیست و همه ی نعمات برای از ما بهترونه ،هر که ثروتمنده میتونه به خودش رسیدگی کند و شوهر خوب کند و سلامتی هم داشته باشه کسی که ثروت نداره و حرص و جوش داره مریض زیاد میشه و همسر خوب هم سراغ این فرد نمیاد و..
ولی بعد کسب آگاهی و حضور در سایت استاد عباسمنش همه چی در جهان فراوانه،ثروت و همسر خوب و آدمهای خوب و ایده های خوب و آزادی زمانی و مکانی و درآمد عالی و خانه ی عالی و ماشین عالی و فرزند عالی و سلامتی کامل و دنیا قشنگ هر چه و هرچه در دنیا فراوانه کافیه فقط تمرکز روی نکات مثبت داشته باشی ورودیها و ذهنت و افکارت را کنترل کنی و احساست را خوب نگه داری حالا برای هر کسی یه طریقی میتونه احساسش رو خوب نگه داره و باورهای عالی و فراوانی را آگاهانه جایگزین باورها و پیش فرضهای گرفته از خانواده و جامعه کند با تکرار و استمرار و توجه به نکات مثبت اطرافت و الگو برداری از افراد موفق و کم کم ذهنت را عادت به دید و برداشت مثبت بدهی آنوقت هست که اتفاقات بر اساس افکار و فرکانست به شکل خوب و عالی در زندگیت چیده میشه حتی فراتر از روشهایی که خودت به ذهنت میرسد
ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم الصراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب و علیهم والضالین
سلام استاد من اولین بار هست که دارم کامنت میزارم و حس جالبی داره اول تجربه خیلی قشنگمو میخام باهاتون به اشتراک بزارم و سوال بپرسم
پدر بنده بسیار آدم فوقالعاده ایه از همه لحاظ و یه نکته خیلی مثبتی که داشت و داره این بود که همیشه به من و داداشم و خواهر خوشگلم میگه که شما نابغه این از شما زرنگ تر نیست
با مثال های قشنگش که اره ! رایکا تو یک سالگیش نقاشی میکشید یا اینکه رایکا تو کمتر دو سالگیش خودش یاد گرفت خودش بره دسشویی یاا رایکا بهتر از همه همه چیو میفهمه
خلاصه گذشت و گذشت من داشتم به این فکر میکردم که چرا موقعی که مدرسه میرفتم اصلا درس نمیخوندم ولی نمره های بالای هیجده و نوزده میگرفتم یا مثلا چرا بعد دیدن ورزش های مختلف و مثل پینک پنگ مثل والیبال مثل فوتبال و شنا و دو میدانی همشونو یاد میگرفتم چجوری ممکنه؟
بعد الان که گوش دادم این فایل باحالتونو فهمیدم وااای اون حرفای بابام چه تاثیری گذاشته روم جوریکه من با ویژگی های که همه دارن بشدت آدم زرنگی هستم و همه چیو واقعا زود میفهمم
یه نمونه دیگه هم هست خیلی قشنگ بود داشتم متن بالارو مینوشتم یادم اومد
من یه مدت بود که تو کارم هر روز به مشکل بر میخوردم اشتباهاتی میکردم و یکم گیج شده بودم یروز به لطف خدا هدایت شدم و مامانم یه فایل برام فرستاد که راجبه توحید عملی بود که شما به خواهرتون راجبه رانندگی توضیح میدادید که هر چقدر هم حرفه ای شدی بازم بگو که من نمیدونم هیچی در برابر خدای خودم و خدایا هدایتم کن کمکم کن
من گفتم خودشه من باید از این فکر که من خیلی بلدم من حرفه ایم در بیام ( دلیلش هم این بود چون چهار سال وقت گذاشتم تو کارم و سبک خودمو ساختم در این حد )
من اومدم گفتم باید با خدا ارتباط بگیرم توی پیام ذخیره شده های تلگرامم نوشتم خدایا کمکم کن من نمیدونم (چون همون لحظه سین میشه به خودم میگم که خدا همیشه هست و میخونه و جواب نمیده سریع میره سراغ اینکه خلق کنه تو زندگیم )نوشتم و رفتم سراغ کارم بعد به خودم گفتم خب الان از کجا بفهمم قلبم باز هست و هدایت هارو میشنوه ؟
بعد یاد یه حرف شما افتادم که اگه حالت بد باشه یعنی از خدا دوری و اگه نزدیکت باشه خوشحال خوشحالی اینم بگم که من داشتم میرقصیدم و آهنگ میخوندم بعد یه صحنه اینقدر خوشحال شدم که خدا کنارمه و اومده اشکم در اومد و به لطف خدا همون روز جز بهترین روز های کارم شد کلی سود کردم، و مشکلاتی هم که پیش میومد رو بقدری راحت حل میکردم که معرکه بود خدایاشکرت همین الآنم حسم عالی شد نوشتم
یه مثال دیگه هم هست که قشنگه (رو من تست کردن خانواده)
من دوسال پیش توی کارخونه سیب زمینی خلال کار میکردم و واقعا استاد کار سختی بود عجیب کار سختی بود یعنی وقتی بار میومد نزدیک بیست و پنج تن بار بود کیسه های پنجاه تا هفتاد کیلویی و حالا با یه مبلغی باید دو نفری پیاده میکردیم
به مامانم گفتم قضیه کارمو و ناله میکردم از درد پاهام و دستام مامانم زنگ زد و رفت خرید منم خوابیدم صبح که بیدار شدم برم سرکار مامانم یه معجون های کوچولو و خوشگل درست کرده بود که خیلی هم خوشمزه بودن
بهم گفت بیا بخور گفتم چیه گفت این معجونه با عسل طبیعی کوهستان که اگه خالی بخوری از گوشاات خون میاد و اینا
خرما پیاروم مغز و گردو تازه یعنی یدونه دیشب من خوردم تا الان بیدارم من با خودم گفتم ایبیولل خدایااا شکرت شکرت شکرت
خوردم یه دوتا هم بردم اقااا منو نمیشد بگیرییی بقدریی قوی شده بودم بقدری قوی شده بودم که استراحت هم نرفتم بعدش بار اومد سنگین ترین باری که دیده بودم یه هیجده چرخ پره سیب زمینی
آقایی که همکارم بود گفت اوووووه قراره کشته بشیم به چنارونی
بعد غر زدن که نمیشه و فلان
من اونجا گفتم به رییس شرکت که من این آقا خالی میکنیم گفت اگه خالی کنین یه مبلغ خوبی مزد شماست سینه سپر رفتم تو اتاق استراحت معجون هارو برداشتم خوردم و تموم اون بارو تو دو نیم ساعت خالی کردیم که انصافا هشتاد درصدشو من خالی کردم
و نمیدونید چه حسی داشتم معرکه بود
به خاطره دیگم دارم از مسابقات که دوست عزیزمون تو فایل به بچه ها قرص دادن و اونا مسابقه رو بردن خیلی قشنگ بود
مدرسه ی ما برای مسابقات دو و پرتاب وزنه کساییو داشتن که ببرن و اونا به دلایل عجیب رفتن مریض شدن و غیره
که سریع از دانش اموزا تست گرفتن و آماده شدن که برن مسابقات خیلی مهمی بود اسپانسر داشت و خیلی دیگه تحویل گرفته بودن مسابقه شرکت کننده های دو سرعت و استقامت دوستای نزدیک من بودن و ترس شدید گرفته بودن که ابرومون میره و اینا من دیدم نمیشه اینجوری، اینا اینجوری برن پس میوفتن گفتم میرم میام رفتم از مغازه جوش شیرین خریدم اومدم
(چون جوش شیرین بو نداشت و مطمئن بودم مزه شو تست نکرده بودن قبلا) بهشون گفتم بیاید گفتن چیه این ؟گفتم رفتم از عامر پودر دوپینگ گرفتم (عامر کله گنده و قاچاقچی منطقه بود )
گفتن خداییی ؟ بده بده بخوریم
بعد بهشون گفتم بچه ها فقط این اگه خوردین دلپیچه میگیرین و به مشکل میخورین بعد مسابقه ولی اگه همش از بدنتون کار بکشید یعنی بدویید اینجوری نمیشه گفتن حله داداش دمت گرم بوسیدن منو اینجور کارا
استااااد مسابقه شروع شد جوری که پاهاشونو به زمین میکوبیدن و تند تند میدوییدن که من داورا مربیمون خودشون از تعجببببب چشمامون مثل گردو شده بود جوری مسابقه رو با اختلاف بردن که نگم براتون الآنم اینقدر.خندیدم موقع نوشتن صورتم گرفت
خیلی خوشحال شدم تجربه واقعا قشنگی بود کامنت گذاشتن خدایا شکرت دو روز بود حالم هم ناجالب بود ولی با گذاشتن این کامنت خیلی خیلی حالم خوب شد
و جا داره بگم خیلی ایده قشنگی بود این فایل راجبه توت فرنگی واقعا ذهن خلاق و باحالی دارین استاد و اینکه متشکرم عجیب از اینکه همیشه آگاهی های خیلی کارآمد خیلی مفید خیلی قشنگ خیلی دل نشین به من و بقیه میدید دمتون گرممم ️
و سوالی هم که داشتم این بود چجوری از موضوع این فایل تو کارم استفاده کنم تا به هدفم برسم ؟
ممنون میشم جواب بدین
شاد باشید خوشحال باشید پر انرژی باشید موفق باشید پولدار باشید سلامت و تندرست باشید و انشاالله خدا هدایتگر و حامیتون باشه ️
سلام استاد عزیزم
متشکرم بابت این ویدئو زیبا
دوستان عزیز چقدر زیبا کامنت گذاشته بودند واقعا لذت بردم
دقیقا باورهای ما زندگی مارو می سازند
ثروت ، عشق ، فراوانی نعمت ها زمانی وارد زندگیمون میشن که باورهای مناسب دریافت شون رو داشته باشیم
محدویت ها فقط در ذهن ماست و ذهن به راحتی میتونه مارو گول بزنه
من اگر باور داشته باشم ثروت در حال سرازیر شدن به زندگی منه ، قطعا این اتفاق می افته ،از وقتی ایمان دارم ثروت وارد زندگیم شده ، خیلی وقت ها بدون اینکه حتی کار بکنم ثروت داره وارد زندگیم میشه ، قبلا باورش نداشتم اما الان انگار توی ذهنم یک در بازه بروی آسمان که ازش ثروت وارد زندگیم میشه و دقیقا حتی تو تعطیلات واریزی هایی دارم که نشانگر باور عمیق منه
در حوزه روابط هم از وقتی باور کردم آدم های خوب و ثروتمند و عاقل ، آدم های قوی و ادم هایی که کنترل ذهن دارند ، وجود دارند ، دقیقا با چنین آدم هایی مواجه میشم
اما قبلا بخاطر باور هام اینجوری نبود
همه چیز ذهن و ذهنیته
قطعاتغییر ذهنیت آسون نیست ولی شدنیه
حتی شاید همین هم یک باور اشتباهه که فکر میکنیم تغییر ذهنیت آسون نیست و حتی خیلی آسون باشه
فقط اگر مقاومت ها رو بزاریم کنار
اصلا بیاییم مثل یه بچه باشیم که وقتی تو آستین مون فوت میکنند احساس قوی بودن داشته باشیم
اگر بتونیم مثل یک بچه باور کنیم ، قطعا هرچیزی که بخواییم رو میتونیم انجام بدیم
ازتون سپاسگذارم استاد عزیز و دوست داشتنی من
در پناه الله باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا تو بگو من بنویسم
خدایا هدایتم کن به حال بهتر به اتصال قوی تر
خدایاشکرت بابت این روزهای پر برکت و پر نعمت
یکی از تجربه های من در مورد برادران افغان هست که باهاشون داشتم من در گذشته که در ساختمان کار میکردم خیلی باهاشون سرو کار داشتم و چقدر دوستانی خوبی دارم که افغان هستن و در طول زمان باهاشون برخورد داشتم و باهاشون دوست شدم
همیشه تو ذهنم بود که بچه های افغان خیلی مشتی و بامرام هستن و ساده و بی شیله پیله و این ذهنیت باعث شد که من به بهترین هاشون برخورد کنم اخریش اوس عبدالله نگهبان ساختمان همسایمون هست که داستان آشناییمون رو تو کامنت های قبلی نوشتم پر از معجزه و اتفاقات فوق العاده بود
الان من چندین ماهه با اوس عبدالله دوست هستم و نمیدونید چه خدمتهایی به من کرده این مرد شریف چقدر مشتیه و اگر درخواستی ازش داشته باشم با جون و دل برام انجام میده چند وقت پیش میخاستم درخت توت بیرون خونمون رو هرس کنم که شاخه هاش اومده بود توی حیاطمون و مزاحمت ایجاد میکرد فقط یبار بهش گفتم و اومد درخت رو جوری هرس کرد که من هیچ وقت نمیتونستم انجامش بدم شاخه های بالا که من عمرا دستم نمیرسید بهشون رو برام برید بی منت و انتظار
من تعطیلات عید رفتم شمال خونه دامادمون و همین امروز برگشتم کیلید رو داده بودم بهش که بیاد سر بزنه به مرغامون و آب و دون بهشون بده به نحو احسنت این کار رو کرده بود و علاوه بر اون سنگ فرض اورده بود و در ورودی خونمون رو که گیر داشت درست کرده بود بدون اینکه من چیزی بهش بگم چندتا اسباب بازی تو خونه داشتم گذاشته بودم توی دیوار برای فروش مشتری که میومد بهش زنگ میزدم میرفت اسباب بازی رو نشون میداد و من توی مسافرت بودم و چندین تاش رو با کمک اوس عبدالله فروختم خداوکیلی فامیل نزدیکمم این کارارو نمیکنه برام که این بنده خدا میکنه
خیلی حرف های نادرستی در مورد افغانی ها توی ایران میزنن همه میدونن ،ولی من هیچ وقت باور نکردم و همیشه ذهنیت مثبت داشتم در موردشون این ذهنیت هم این اتفاقات خوب رو برام رقم زد
در مورد بچه های شمال میگن که توی ایام عید خیلی گوش میبرن و همه چیز رو دولا پهنا میفروشن به ادم
من هیچوقت همچین ذهنیتی نداشتم در مورد بچه های شمال و توی این سفرم به ادمهایی هدایت شدم بی نهایت با انصاف و مشتی و خوش اخلاق تجربه هایی داشتم بی نظیر تا میفهمیدن من مسافرم خودشون تخفیف میدادن بهم و بیشتر هوامو داشتن
فقط به خاطر ذهنیت درستی که من داشتم و من گفتم همه جا ادم خوب و بد داره خداوند من رو هدایت میکنه به بهترین ادمها چون خودم ادم درستی هستم و حالم خوبه و واقعا هم همین اتفاق برام افتاد
نمیدونید چه انسانهای بی نظیری سر راهم قرار گرفتن چقدر درستکار چقدر با انصاف چقدر خوش اخلاق چقدر صادق
خدایاشکرت بابت انسانهای شریف و درستکاری که توی مسافرت به سمتم هدایت شدن
خدایاشکرت که اجابتم کردی و توی مسافرت هم برام پول و ثروت فرستادی مستقیم و غیر مستقیم
خدایاشکرت که صحیح و سالم رفتم مسافرت و برگشتم و چه تجربه های بی نظیری داشتم توی این مسافرتم و به چه جاهای زیبا و تمیز و خوش آب و هوایی هدایت شدم (به جاهایی هدایت شدم که باورم نمیشد الان توی عید یه همچین جایی وجود داشته باشه خلووووووت تمیز و با آب و هوای فوق العاده)
خدایاشکرت که من رو در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار دادی
خدایاشکرت بابت غذاهای خوشمزه ای که توی این سفر خوردم خدایاشکرت بابت سبک تغذیه سالمم که باعث شده بی نهایت انرژی داشته باشم و نهایت استفاده رو بکنم از تایمم و چه تجربه های فوق العاده ای داشتم
خدایاشکرت بابت خریدهای فوق العاده ای که داشتم
خدایاشکرت بابت پول و ثروتی که داشتم و به راحتی هزینه کردم اگر این پول و ثروت رو برام نفرستاده بودی من نمیتونستم برم مسافرت و اینقدر لذت ببرم و تجربه های جدید کسب کنم جاهای جدید و زیبارو ببینم
خدایاشکرت بابت همسفرهای فوق العادم که لذت این سفر رو دو چندان کردن برام
در پناه الله شاد و سالم و ثروتمند باشیم
به نام فرمانروای کل عالم
سلام بر استاد عزیزم ومریم خانم دوست داشتنی
چقدر این سه قسمت ماجرای توت فرنگی 19دلاری ژاپنی آگاهی داشت و به چالش کشید ذهن ناخودآگاهمون رو
باعث شد همه بریم یه دور بزنیم ببینم تو ذهنمون چه خبره
خیلی مثالهای زیادی هست تو زندگیای همه برای این باور وذهنیت مثبت یا منفی
من یادمه بچه بودیم با خواهر وبرادرام پشه های بدی تو منطقه ی مابود همیشه ی خدا هم این پشه ها نیش میزدن ما رو و همیشه هم بدن ما متورم و قرمز میشد از جای نیش و درد وحشتناکی داشت
مادربزرگ پدری ام نوک انگشتشو میزد سر ز بونش بعد که خیس میشد میکشید به دیوار خاکی یا گاه گلی که خاک تمیز بشینه رو انگشتش بعد اونو میکشید به جای نیش و میگفت دوای این نیش پشه همین و جالبه اینقدر این کار تکرار کرد که ما هم عادت کرده بودیم وقتی نبود تو خونه مادربزرگمون یا سالها بعد که فوت کرد
ما با اینکه بزرگ شده بودیم همینطوری نوک انگشتمون با زبون خیس میکردیم میزدم به خاک تمیز میکشیدیم جای نیش و واقعا آروم میشد
من دوتا پسر دارم یکی 20سالش یکی 12 سالش از بچگی اینا به در ودیوار میخوردن یا با دوچرخه زمین میخوردن من جایی که درد میکرد رو میبوسیدم میگفتم وقتی مامان ادم جای زخم ودرد بچه اش رو ناز کنه و بوس کنه زود خوب میشه و عجیب پسرام ساکت میشدن الان گاهی وقتا پسر بزرگم میگه من هنوز به همین حرفت باور دارم و جایی از بدنش درد میگیره یه دستی میکشم یه بوس میکنم میگه خوب شدم
نمیدونم شاید واقعا قدرت باور خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنیم
ممنونم استاد عزیزم فایل های قشنگی بودن این سه قسمت کلی درس یاد گرفتم که حواسم به مثبت یا منفی ذهنم و باورم باشه همیشه
سلام و رحمت الله و برکاته
دیدگاه و نظرم راجب به همین توت فرنگی 19 دلاری یه حسی یادم اومد اینکه توی اوج کرونا وقتی همه ناراحت بودن و ترسیده بودن و هرکدوم با سه تا ماسکه رو هم میخواستن خودشونو خفه کنن و واقعا کل فامیل بهم ریخته بودن و اصلا هیچ چیز خوبی نمی شنیدی و به چشم سر هیچ چیز خوبی
نمی دیدی
فقط حرف از ترس و پیشگیری و مرگ و میر و
انواع واکسن وچیزای وحشتناک دیگه..
اما من قلبم و حسم خوش بود اصلا باورم نمیشد که خدای من همچین آزمایش سختی رو بندازه گردنم شاد بودم و هیچ اعتقادی به ماسک نداشتم و باورم این بود که اصلا مریض نمیشیم منو همسرم نهایتش سالی یک بار یه سرماخوردگی خفیف 48 ساعته و جز این هیچی نیس و هیچ علاقه ای به دنبال کردن اخبار نداشتم باورتون میشه از بس توی قلبم با خدای خودم خودمو قدرتمند حس میکردم که وقتی ترس دیگران و یا حتی عزیزان نزدیکمو
می دیدم توی قلبم خندم میگرفت و همه چی واسه من عادی و نرمال و عالی بود
سال اول گذشت سال دوم کرونا بود فک کنم دقیق نمیدونم که عموم کروناگرفت و بستری شد و گفتن اصلا اوضاش خوب نیس
و بعدش دخترش بستری شد ینی دختر عموم که زن داداشمم میشد اونم گفتن وضش خوب نیس و ترس شدید عزیزانمو گرفت و همه در پی واکسن و یا اینکه کدوم واکسن بهتره پریشان بودن
اما من فقط دعا کردم و شاد بودم از اجابتش و اصلا انگار همه چی برام مثل یه بازی بود مث یه فیلم که میدونستم آخرش خوب میشه
و همین طورم شد اگرچه به عزیزانم خیلی سخت گذشت و فقط قلب من به اذن الله و به سبب چن تا کلیپ از استاد بزرگوارم آروم شده بود وتونسته بودم خودمو آروم کنم و باورم رو توی قلب و ذهنم عالی و قدرتمند کنم خیلی دوس دارم توی همه ی زمینه ها همین قدر شاد و آروم باشم واقعا اینجوری آدم طعم زندگی کردن رو می چشه
توی همین اتفاقا بود که پسرعموی پدرم به خاطر بیماری کبد چندین ماه بستری بود و بعدش وفات کرد و توی اون مراسم همه ماسک داشتن و به من که هیچ ماسکی نداشتم خیره شده بودن
میتونستم از نگاهشون بخونم که مگه دیونم بدون ماسک..
و من آزاد و رها و راحت و خوش نفس
می کشیدم و اونا همشون چون جمعیت زیاد بود و ترس شدید داشتن به تنگی نفس می افتادن.
و بعدش خواهر زن عموم اونم کرونا گرفت و مشکل کلیه هم داشت دوسش داشتم اما اونم فوت شد و دیگه به خاطر کرونای شدید یه داستانی بود کم مونده بود اون بنده ی خدا رو ول کنن فرار کنند
با هر بدبختی بود مراسمش تموم شد و من بدون ماسک راحت اونجا بودم و حتی دخترای اون بنده خدا رو که وفات کرده بود بغلم میگرفتم و بهشون آرامش میدادم در حالی که تا لحظه ی آخر پیش مادرشون بودن و تشخیص کروناشونم مثبت بود اما واسم اهمیتی نداشت و به اذن الله مریض هم نشدم و تموم.
خیلی سعی و تلاش دارم که از همه نظر عالی باشم و
دوره ی هم جهت با جریان خداوند به نظرم عالی و
تمومه دوره ها عالین
شاد و سلامت باشید