درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4

هدف من از سری فایل‌های «درس‌های توت‌فرنگی ۱۹ دلاری» این است که قانون جهان را درک کنیم و از این قانون برای تجربه‌ی خوشبختی در تمام جنبه‌های زندگی بهره‌برداری کنیم. هدف من این است که دانشجویانم این اصل را درک کنند که:
حالا که ذهن ما چنین توانایی باورنکردنی‌ای برای تبدیل پیش‌فرض‌های خود به تجربیات زندگی دارد، چگونه می‌توانیم از این ویژگی ذهن، به نفع خود بهره‌مند شویم؟

این مفهوم در همه‌ی جنبه‌ها صادق است که مهمترین آن، باورهایی است که نسبت به خداوند در ذهن خود داریم. خداوند به عنوان نیروی مطلقی که این جهان را خلق کرده و هدایت می کند.

چه باوری نسبت به خداوند داری؟!
آیا باورهای تو نسبت به خداوند، زندگی‌ات را با جریان نعمت و برکت هم‌جهت نگه داشته یا از این جریان دور ساخته است؟!

زیرا طبق قانون خداوند، تو همان‌طور که خداوند را در ذهنت می‌سازی، ویژگی‌های این نیرو در تجربه‌ی زندگی‌ات ظاهر می‌شود.

  • اگر خداوند را حامی خودت می‌بینی، خداوند به عنوان حامی و کارساز تو در زندگی‌ات ظاهر می‌شود.
    اگر به خاطر گذشته، احساس گناه داری و خود را لایق دریافت نعمت‌ها و هدایت‌ها نمی‌دانی، این باور، دسترسی تو را به این برکت‌ها قطع می‌کند.
    اگر باور کرده‌ای که باید زجر بکشی تا لایق هدایت‌ها و نعمت‌های خداوند شوی، در این مدار قرار می‌گیری و زندگی برایت به رنجی تمام‌نشدنی تبدیل می‌شود.
  • اما اگر باور کنی خداوند—به‌عنوان نیرویی که تمام جهان را مدیریت می‌کند—بیشتر از تو می‌خواهد که در خوشبختی زندگی کنی؛
    اگر باور کنی خداوند برایت آسانی می‌خواهد نه سختی؛
    اگر باور کنی خداوند حامی و کارساز توست،

دیگر ترسی از ورود به مسیر تحقق خواسته ات نداری، دیگر تمرکزت بر موانع مسیر خواسته‌ات نخواهد بود، چون این باور در تو شکل گرفته که: «خداوند بیشتر از من می‌خواهد که پیشرفت کنم، و در این مسیر، پشت من است و حمایتم می‌کند.»

سال‌ها پیش، وقتی تازه وارد این مسیر شده بودم و این اصل را فهمیدم، در قلبم صدای خداوند را شنیدم که به من وعده می‌داد:
«تو فقط این مسیر را ادامه بده. من هرچه بخواهی، به تو می‌بخشم. آن‌قدر نعمت به تو می‌بخشم که نتوانی بشماری؛ آن‌قدر نعمت می‌دهم تا راضی شوی… فقط ادامه بده.»

من در حالی‌که شرایط زندگی‌ام بسیار سخت بود، حتی کفش مناسبی برای پوشیدن نداشتم و بدهکار بودم، این وعده‌ی خداوند را باور کردم و حجت بر من تمام شد.
جالب است که هم‌زمان، به آیه‌ای از قرآن هدایت شدم با این مضمون: «کیست وفادارتر از خداوند به عهد خویش؟»

من میلیون‌ها بار این وعده‌ی خداوند را در ذهنم تکرار کرده‌ام. هر بار با موقعیت سختی روبه‌رو می‌شدم، این وعده را به خودم یادآوری می‌کردم و سعی می‌کردم به آن اعتماد کنم و فقط بر انجام وظیفه‌ی خودم تمرکز کنم.
و شرایط زندگی من به گونه‌ای تغییر کرد که به هر آنچه خواسته‌ام، رسیده‌ام.

الان خداوند آن‌قدر به من ثروت داده که نمی‌دانم چقدر دارایی دارم… و همچنان در حال ادامه‌دادن این مسیر هستم.


هدف من از تولید دوره‌ی «هم‌جهت با جریان خداوند»، همراه‌کردن دانشجویانم با خودم در این مسیر است. مسیرى که نه‌تنها نتیجه‌اش نعمت و خوشبختی است، بلکه حرکت در آن، پر از همواری و رضایت است.

تمرکز من در این دوره، ایجاد مسیرهای عصبی جدید در ذهن دانشجوست برای شکل‌گیری باورهای قدرتمندکننده‌ی مرجع که او را با جریان خداوند هم‌جهت نگه می‌دارند و آسان می شود برای آسانی ها.

اساس این باورهای مرجع، توحید است. به همین دلیل، در این دوره من مرتباً به منطق‌های خداوند در آیات توحیدی قرآن رجوع می‌کنم.

این دوره، دانشجویان را در سطحی بسیار عمیق با نحوه‌ی کارکرد فرکانس آشنا می‌کند. به‌گونه‌ای که دانشجو، از خلال تجربیات روزانه، احساسات، عادت‌های رفتاری، واکنش‌ها و کانون توجه خود،
به‌خوبی مانند یک استاد هوشیار درمی‌یابد که:
✅ چه روندی از فرکانس و افکار، او را از جریان خداوند دور می‌کند و در طی یک فرآیند، وارد مسیر ناهموار و سختی می‌سازد؛
و
✅ چه روندی از فرکانس و افکار، او را روی شانه‌های خداوند می‌نشاند و در یک فرآیند مستمر، چرخ زندگی‌اش را در تمام ابعاد، هماهنگ می‌کند.

به این ترتیب، اهرم رنج و لذتی قدرتمند در ذهن او شکل می‌گیرد که با اصلاح مداوم کانون توجه و عادت‌های رفتاری‌اش، او را مرتباً با خواسته‌اش هم‌فرکانس نگه می‌دارد و این فرکانس را آن‌قدر تقویت می‌کند که خواسته، در زندگی‌اش ظاهر می‌شود. به همین دلیل، این دوره را می‌توان استاد به‌ثمررسانی خواسته‌های نیمه‌کاره رهاشده نامید.


این قسمت شامل منطق‌هایی قوی برای ایجاد باورهای قدرتمندکننده درباره‌ی خداوند است. توضیحات این قسمت را بشنوید و تجربیات خود را در بخش نظرات همین قسمت با ما به اشتراک بگذارید.

مشتاق خواندن تجربیات سازنده‌ی تک‌تک شما هستم. 


مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» و نحوه خرید این دوره 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    111MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی میرفخررجایی» در این صفحه: 3
  1. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    استاد جونم سلام چقدر دوستتون دارم به خدا

    خداروشکر بابت وجودتون

    مریم خانوم عزیز سلام امیدوارم حالتون عالی باشه

    کارگاه بودم داشتم یه سری کار انجام میدادم و داشتم یک کتاب صوتی در مورد موضوع مورد علاقم گوش میکردم

    و کارم که تموم شد ساعت 18:45 با ذوق و شوق اومدم بیام سمت خونه که فقط بیام یه جایی از سایت از شما تشکر کنم استاد

    دیدم این فایل رو گذاشتین نشستم دیدن و فقط گریه میکردم و میخندیدم و سرمو میخاروندم و نفس عمیق میکشیدم

    اومده بودم که ازتون تشکر کنم بابت نیرویی که به من شناسوندین

    به خدا که بهترین کسی که میتونست خدای عزیزم منو هدایت کنه به سمتش و جواب سوالمو به من بده شما بودین

    نهایت احترام رزمی که چسبوندن دو دست به هم هست و یک مقدار خم شدن رو براتون میگذارم و میگم سپاسگذارم سپاسگذارم

    4 سال پیش سر نماز گریه میکردم و میگفتم خدایا تو چی هستی تو کی هستی به خدا عین سوالی بود که زجه میزدم و سر نماز از خودم میپرسیدم

    آخه اون روزا همه چیز برام خوب پیش میرفت برخورد همه با من عالی بود اتفاقات خیلی خوبی برام رخ میداد انگار همه داشتن برای من کار میکردن

    من اون روز ها داشتم سبک زندگی مورد علاقم رو تجربه میکردم

    رهبری و کار تیمی تو کار پدرم که عاشقش بودم و تمرینات رزمی خودم هم که بخشی از زندگیم بود و روابط فوقالعاده ای که داشتم

    رابطه ی بسیار عمیقی با خدا داشتم حالم باهاش خوب بود به خدا اینقدر حالم خوب بود که با شورو شوق هر کجا که بودم تایم نماز میشد میرفتم نمازمو میخوندم و نظر هیچ کس هم برام مهم نبود چون باور داشتم که تو زندگیمه و داره یه کارایی میکنه

    اما به خدا 1 درصد الان هم درکش نمیکردم

    میدونین

    خیلی جاها که اعتبار موفقیت تو کارهارو به خودم میدادم ولی باز هم سر نماز سرم میفتاد پایین نمیدونم چه حسی بود ولی میگفت که این اتفاقات به خاطر اونه

    این عزت و آبرویی که داری مال اونه

    اما معنی شرک رو نمیدوستم معنی الهام رو نمیدونستم اصلا نمیدونستم که خدا باهام صحبت میکنه و خیر و شر منو بهم میگه نمیدونستم که قدرت خلق کنندگی دارم نمیدونستم که خداوند بیشتر از من میخواد که به خواسته هام برسم نمیدونستم که خداوند مثل سیستم عمل میکنه و برای من چیزی نمیخواد و به کانون توجه من به احساس من به فرکانسهای من به افکار من پاسخ میده

    یه خدایی داشتم که بیسش رو هوا بود یعنی پایه ی محکمی نداشت فکر میکردم یه سری چیزا رو برام میخواد یه سری چیزارو برام نمیخواد

    برای همین به هرچی نمیرسیدم میگفتم حتما خدا برام نخواسته به هرچی هم میرسیدم احتمالا اعتبارشو حداقل نصفشو میدادم به خودم بقیشو میدادم به خدا

    نمیدونم اعتماد به نفس بود یا غرور اما تو حالت خیلی خوبی بودم

    تا با اولین تضاد بزرگ زندگیم برخورد کردم

    خدا فرشته ای رو وارد زندگیم کرد که من اصلا نمیدونستم وجود داره و خیلی هم دنبالش نبودم اما اومد تو زندگیم

    اینقدر باهاش هم فرکانس بودم که به هرچی من فکر میکردم هم اونم فکر میکرد

    انگار یه هدیه ای بود دقیقا از طرف خداوند برای من

    البته من اون موقع اینقدر غرور داشتم که نمیگفتم هدیه ی خداوند فکر میکردم که تازه من دارم بهش لطف میکنم که باهاش دوست شدم

    اما هر چی که بود

    اومدن و رفتن اون فرشته

    باعث شد که آروم آروم وارد مسیر خودشناسی بشم و مقاومت های من در مورد مذهب خیلی کم بشه

    خیلی از مواقع ما به خاطر هم جهت شدن با جریان خداوند نعمت های خیلی خوبی وارد زندگیمون میشه اما به خاطر همون پیش فرض های غلط گذشته اون نعمت رو پس میزنیم

    یکیش این باور واین پیشفرض که هر چیز خوبی که خیلی راحت و آسون وارد زندگیت بشه یه ایرادی داره یه جای کار میلنگه و کلی باور غلط دیگه

    استاد من اون موقع ها اینقدر با جریان خداوند هم جهت بودم که مامان بزرگ من که هررررررگز این کارو برای بچه هاش نکرده بود و اینقدررررر طلاهاشو دوست داشت و به جونش وابسته بود هی به من میگفت که من دوست دارم طلاهامو بدم به تو بری باهاش خونه بخری یا یه کاری بکنی

    باورتون میشه؟

    که وقتی بچه هاش شنیدن اصلا باورشون نمیشد و به من میگفتن تو سر این پیر زن کلاه گذاشتی و طلاهاشو ازش گرفتی

    من خیلی مامان بزرگمو دوست داشتم چون تنها بود و هیچ کدوم از بچه هاش نمیرفتن پیشش بهش سر بزنن0 البته طبق قانون همه چیز درست بوده)

    شده بود رفیق من

    من چند سالی بود هر هفته میرفتم و بهش سر میزدم و با یک کیکی شیرینی میوه ای خوشحالش میکردم و من خودم از این کار لذت میبردم و حس میکردم دارم اون بخشندگی رو برای مادر بزرگم انجام میدم و هیچ توقعی ازش نداشتم و اون کل دارایی که داشت یه روز گفت بیا بریم بفروشیم میخوام طلاهامو بدم به تو

    یا وقتی اون دختر وارد زندگیم شد اینقدر از نظر بقیه بیگ شات بود که فکر میکردن یه ریگی تو کفشش هست و این باورو هم هی به من میدادن و من هم هی تو دلم میخندیدم و از اون طرف هم میگم همیشه نصف اعتبارشو میدادم به خوب بودن خودم و نصفشو هم میدادم به اون خدایی که برای خودم داشتم

    خلاصه که من اون روز ها خیلی سیمم به خدای خودم وصل بود اما نمیدونسم کیه و چجوری کار میکنه

    که با همون تضاد(که البته موهبت بود برای من و جزئی از برنامه بوده)

    خدا منو آورد چسبوند به شما

    و میرسیم به نتیجه ی پرسیدن اون سوال

    من الان به جوابم رسیدم

    اون موجودیه که تو وجود منه هر لحظه داره باهام صحبت میکنه

    اون موقع که شما میگفتین خدا با من صحبت میکنه یا خدا به من میگه

    من میگفتم خب شما خیلی حتما خاصین یا وصلین بهش

    اما شما از همون اول این باورو داشتین به ما میدادین که شما هم میتونین و همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم

    استاد خیلی باید آدم صادق و بخشنده وشجاعی باشید

    که بیاید به جای تکنیک خاص به جای مسائل فرعی

    بیاین و اون اصللللل داستان رو به بقیه بگین

    با اینکه میدونید شاید مسخرتون کنن

    حتی خود من هم همیشه سعی میکردم جایی از خدا صحبت نکنم از اعتقاداتم صحبت نکنم چون همه مسخره میکردن یا میگفتن آخوندی یا ملایی

    اینقدر که ذهنیت رو در مورد دین و خدا و قرآن خراب کردن

    اون دوستی که منو با شما آشنا کرد و یک سری فایل برای من تو تلگرام برای من فرستاد یه فایلی توش بود به نام (ایمان خدا)

    که فکر کنم جلسه ی اول روانشناسی ثروت 1 هست که شما میاین باورهاتونو در مورد خدا میگین و میگین من میخوام نیرویی رو در شما بیدار کنم که در هر لحظه کار درست رو بهتون میگه انجام بدید

    و اون دوست به من گفت علی آقا این فایل زندگی منو عوض کرد و من با این فایل شروع کردم و اون دوست یکی از شاگردهامون بود که به خاطر مسائل خانوادگی زندانی بود اما خیلی پسر گلی بود و اونم داشت با فایل های شما انگار زندگیشو تغییر میداد و شد دست خداوند تا شمارو به من معرفی کنه

    استاد

    بعد از استفاده از دوره هاتون

    الان اون نیرو در من بیدار شده

    نیرویی که باهام صحبت میکنه

    هررررررر سوالی ازش بپرسم به صورت یک گفت و گوی درونی بهم میگه کاااملا واضح که بعد مثلا میام میبینم فلان کتاب در موردش گفته یا شما میاین میگین یا فلان استاد بزرگ تو آمریکا که نوسینده ی بهترین کتاب هاست داره در موردش حرف میزنه یا به یک نحوی بالخره پاسخ سوال و درخواست منو بهم میده

    و الان من دارم اون حرفی که شما زدین که واقعا ما چی میخوایم از بقیه یاد بگیریم بقیه که تو مسائل کوچیک زندگی خودشون موندن چی میخوایم ازبقیه یاد بگیریم

    یا اونجا که میگین عقل؟ آیا از خودتون پرسیدین که عقل شما از چی ایجاد شده؟

    و میگین از ورودی هاتون از چیزایی که دیدین شنیدین خوندین

    من الان تازه دارم حرف های شمارو درک میکنم

    شما منو با کلیدی آَشنا کردین که هر دری رو باز میکنه

    شما منو با گنجی آشنا کردین که هرگز تموم نمیشه

    شما منو با نیرویی آشنا کردین که بهم میگه درستو غلطو

    شما با من کاری کردین که تونستم بعد از 3 سال خودمو از بدنه ی جامعه از بدنه ی باورهای قبلیم و خواسته های قبلی که میخواستم بهشون برسم جدا کنم

    و آگاهانه ببینم واقعا چه چیز خواسته ی اصلیه منه؟ ببینم چرا این اهدافی که انتخاب کردم رو میخوام بهشون برسم

    آیا برای پولشه ؟ آیا برای شهرتشه؟ آیا برای اینه که فقط میخوام به بقیه ثابت کنمه ؟

    و وااااقعا خدارو شکر میکنم

    وقتی این باور رو بارها و بارها از شما شنیدم که همه شغل ها به یک اندازه پتانسیل دارن برای ثروتمند شدن و کلی الگو دیدم

    و این باور که بارها و بار ها میگفتین برید سراغ عشقو علاقتون

    باعث شد که من به چالش بکشم خواسته های قبلیم رو

    و بیام برگردم به درونم و ببینم واقعا من چی رو میخوام برای شخص شخص خودم ؟

    چی ماله منه؟

    چه زمان هایی از زندگیم بوده که من اصلا دلم نمیخواست که زمان بگذره و بهترین لحظات زندگیم بوده؟

    اینقدر تنها شدم و اینقدر این سوال هارو از خودم پرسیدم اینقدر سعی کردم ارزش های وجودیمو کشف کنم تا بالاخره یک روزی که خیره شده بودم به دریای خوش رنگ هرمز و عمیق شده بودم در خودم و تو بالاترین حد از فرکانس و ارتعاش خداوند بودم و قلبم باز بود و تو اون حالت داشتم فقط میپرسیدم و جواب میگرفم خیلیییی واضح و شفاف

    قشنگ داشتم باهاش صحبت میکردم من میپرسیدم و اون میگفت

    اون رسالت منو بهم گفت

    فقطم یک کلمه بود

    همون چیزی که حسش میکردم تو وجودم ولی نمیدونستم دقیقا چیه یا خیلی از مواقع فکر میکردم که اینه اما میگفتم من که لایقش نیستم یا مال من نیست که

    اما اون روز واضح گفت بهم

    و از همون روز پیگیرش هستم

    و فقط دارم دیوانه وار در موردش مطالعه میکنم و قدم به قدم داره برام تکمیلش میکنه

    امروز تقریبا 6 ماه از اون روز میگذره

    و از روزی که شروع کردم به مطالعه تا الان میبنیم که چقدررررر عشقو علاقم داره برام واضح تر و پخته تر میشه چقدر دارم مطمئن میشم که همینه خودشه

    در مورد هر موضوعی که فکر میکنم و با خودم صحبت میکنم اصلا جواب هایی میده که بعد میرم میبینم که مثلا اساتید فلان دارن در موردش صحبت میکنن

    و الان که دارن باورش میکنم که با من صحبت میکنه

    و هر چی رو که بخوام بهم میگه

    به دنبال سبک و شیوه ی خودم هستم

    و چطور میفهمم که مثلا این سبک و شیوه ایه که دوست دارم و منو راضی میکنه ؟ از احساسم

    یعنی دیگه کااااملا به احساسم اطمینان دارم

    یعنی درستو غلط هر فکری رو هر حرفی رو هر مطلبی رو از طریق احساس خوب یا بدی که بهم میده میتونم بفهمم که درسته یا غلطه

    این بزرگترین چیزی بوده که از دوره های شما گرفتم استاد

    که شما هم هدف اصلیتون از اول همین بوده

    شما خودتون پرسیدین و به تمومم جواب سوالاتتون رسیدین

    و عاشقانه همشو اومدین با ما هم به اشتراک گذاشتین

    خیلی طولانی شد

    اما فقط میخواستم بازم سپاسگذاری کنم بابت همه چیز

    استاد هنوز از لحاظ مالی خیلی نتایجم بزرگ نشده چون بعد از پرداخت بدهی هام و پر کردن یک سری خلع های درونیم و رفتن تو دل یک سری ترسهایی که داشتم شروع کردم به جست و جو کردن در درون خودم برای عشقو علاقم و مدتی برام زمان برد

    اما الان که پیداش کردم

    اینقدر خوش حالم که تو پوست خودم نمیگنجم یعنی هر بار که در موردش مطالعه میکنم یا بهش فکر میکنم میگم آره این همون موضوعیه که من براش آفریده شدم و میخوام تا آخر عمرم در موردش یاد بگیرم و میخوام تا آخر عمرم بیشتر و بیشتر تجربش کنم

    هنوزم دقیقا سر جام قرار نگرفتما

    اما همین که هر روز توش دارم پیشرفت میکنم و میفهمم مطالب رو و درک میکنم و الهامات رو دریافت میکنم انگار دارم زندگی رو زندگی میکنم

    همین که دیگه برای به به و چه چه دیگران کاری رو انجام نمیدم دارم لحظه به لحظه زندگیم رو لذت میبرم

    همین که همه ی کارهامو با احساسم پیش میبرم و انجام میدم راضی راضی ام

    و من هم میخوام باور کنم که خداوند اینقدر بهم ثروت میده که نتونم بشمرمش

    استاد من خیلی به این موضوع فکر کردم و خیلی رفتم تو آینده و از خودم این سوال رو پرسیدم که

    اگر کلی ثروت داشته باشم که نخوام کاری رو برای پول انجام بدم چه کاری رو انجام میدم؟

    و اینقدر پرسیدم تا به جواب رسیدم

    چقدر این پرسش گری فوق العادست چقدر جواب میده

    و باور دارم

    تو مسیری که هر لحظش حالم خوبه اتفاقات خوب برام لاجرم رخ میده نمیخواد من براش کاری کنم من فقط عشق میکنم لذت میبرم همین

    و البته باز هم هر روز باید روی پیشفرض های غلطی که در مورد موضوعات مختلف داریم کار کنیم که تو این مسیر تجربه ی لذت بخش تری از زندگی داشته باشیم

    خدارو شکر

    فقط میخوام هر لحظه بگم خدایا شکرت به خاطر اینکه خودتو به من شناسوندی خدایا شکرت که منو هدایت کردی به اصل خدایا شکرت که تو این سایت هستم خدایا شکرت که این مرد فوقالعاده اینقدر عاشقانه داره رسالتشو انجام میده خدایا شکرت به خاطر این سایت خدایا شکرت به خاطر این همه دوست فوق العاده خدایا شکرت به خاطر فرصتی که به ما برای زندگی کردن دادی خدایا شکرت به خاطر همه ی انسان ها به خاطر همه ی موجودات و شکرت به خاطر وجود من در این جهان شکرت که من رو انسان خلق کردی من رو از خودت آفریدی و قدرت خلق کنندگی بهم دادی

    طولانی شد

    برم تو کامنت بعدی نکته های فوق العاده رو تو این فایل بنویسم

    استاد بازم مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    سلام مصطفی جان درود بر تو

    برای چی می‌خوام اینارو بنویسم؟

    که شروع منم به باور کردنش

    باور کنی چی میشه؟

    تو زندگیت میبینیش

    ،

    خداوند عاشقه منه ، منو دوست داره، خداوند همواااااره در حال هدایت کردن منه همواره

    به خدا که همینه من تجربش کردم اما زود فراموش میکنم باید بنویسم هدایت های خداوند رو تا بهش جون بدم تا بهش قدرت بدم،

    خداوند هرگز منو رها نکرده هرگز این اتفاق نمی افته

    هیچ وقت از من جدا نمیشه،

    دست من تو دست خداونده،

    خداوند وااااقعا منو هدایت می‌کنه و با من صحبت می‌کنه ،من اینو باور دارم،

    خدا حامیه کنه همین الان حواسش به من هست ،منو داره میبینه و به مسائل من اگاهه،

    خداوند آمرزنده و مهربانه ،هر وقت من یه اشتباهی بکنم زود میبخشه و پروندشو می‌بنده ،دیگه بدتر از موسی نداریم که، موسی آدم کشت،شد پیامبر

    و خداوند در هر لحظه داره منو هدایت می‌کنه در هر لحظه,

    منو هدایت می‌کنه به سمت ایده ها راهکارها شرایط افراد موقعیت ها تا من به خواستم برسم خیلی راحت

    خداوند بیشتر از من میخواد که من موفق تر شاد تر خوشبخت تر سلامت تر ثروتمند تر شوم،

    خداوند به من وعده داده است که به من رزق بی حساب میدهد به من ثروتی میدهد که نتوانم بشمارمش

    وعده‌ی خداوند حقه

    به من وعده ی فزونی داده

    خداوند به من وعده داده و خداوند زیر وعدش نمیزنه ،

    من ادامه میدم اون به وعدش عمل می‌کنه

    من نگران نیستم من خیالم راحته

    یک‌ میلیارد بار باید آسون به خودم بگم

    مصطفی جان مرسی به خاطر نوشتن این نکاتت،

    من صرفا برای اینکه توجهم بهش بیشتر بشه نکاتتو دوباره نوشتم،

    ازت ممنونم

    برات آرزوی بهترین هارو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    قربون چت بشم مصطفی جان

    خیلی از ممنون از لطفت که مینوسی

    واقعا که کامنت های خوب الهام بخشه

    باعث میشه یه موقع هایی فراموش نکنیم که چه باور های اصل و کمک کنندست

    و روی اصلی ها بیشتر کار کنیم

    چقدر این مقالت که برای جادوگران زدی چقدر برای این روزهای من خوب بود ،

    خدا به موسی گفت عصا رو بنداز بقیش با ما !

    آره واقعا هر جا عصا انداختیم و گفتیم بقیش با تو کارها انجام شده

    آفرین اونکه میگی تنها دلیل اون رهایی به خاطر کارکردن روی خودم بوده

    آره اونجاهایی که ما هنوز داریم زور میزنیم تا یه باوری رو در عمل اجرا کنیم در واقع هنوز به باور تبدیل نشده

    ولی اونجایی که ناخودآکاه انجامش میدیم یعنی داره یه چیزایی تو ذهن ما تثبیت میشه

    این که میگی خدا میندازه تو دلت

    هررررررچی‌که میخوای هرررررچی‌ که دنبالش هرررررر سوالی که بیشتر تو ذهنت داری بهش توجه میکنی

    خداوند یا دقیقا به خودت الهام می‌کنه که بنویسیش یا میاد یه هو بهت میگه مثلا برو فلان فایلو بزار بعد میری میبینی دقیییییقا همونایی دنبالش بودی یا حتی به خود تو الهام شده توی اون متن یا یافایل گفته شده،

    و متاسفانه اینه که خیلی از مواقع خود من اینارو بزرگ نمیبینم

    و زود فراموش میکنم

    و شاید فکر کنم مننننن عجب آدمیم

    یا فکر کنم شانسی رخ داده

    اما همین هدایت های کوچولو کوچولو رو باید ثبتش کنم تا قدرت بگیره تو چیزای بزرگ تر هم ازش استفاده کنم

    چون خیلییییی جاها تکیه میکنم رو‌عقل خودم!

    در صورتی که خیلی راحت میتونم از این نیرو درخواست کنم و اون به من مسیر درستو بگه،

    همین دیشب داشتم به این فکر میکردم که چطور میتونم به این درآمد توی این مدت برسم؟

    این سوال خیلی بهم حس خوبی میده و حس میکنم هدایت گره

    و چون موتور پیدا کردن راهکارو روشن کردی و فقط هی بازم تو ذهت تکرارش کنی و به دنبالش باشی

    در 95 درصد مواقع واقعا یه چیزی بیرون از تو میاد و اون راهکار یا جواب یا اون ایده ای که تو نیاز داری رو بهت میگه

    ،

    و مرسی بابت این باور قدرتمند

    که خداوند همممممموارره در حال هدایت منه

    هیچ وقت از من جدا نمیشه عاشق منهدمنو دوست داره

    حواسش به من هست

    اصلا همین فکر کردن بهش

    آدمو بی نیاز می‌کنه از غیر

    و به یاد میارم که هررررربار در طول روز بیشتر به اون وصل شدم

    بی‌نیاز تر شدم

    و اتفاقات خود به خود برای من رخ داده

    خدارو شکر به خاطر این صبح قشنگ که با این کامنت شروع شد

    برات آرزوی بهترین هارو میکنم تو سال جدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: