درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-10.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-28 23:22:232025-04-30 07:29:21درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی
پیرزنی تازه از پاکستان آمده بود خونه یکی از آشنایان واز دردپاخواب نمی رفت به مدت چندین شب .پسربزرگ این آشنا ی ما میره ازمغازه کاکائوکه شکل قرص ایبوبروفن هست میخره وبه این پیرزن پاکستانی میده وبهش میگه که این داروضددردپاهست وپیرزن کاکائورا میخوره وشب بعدکلی دعای خیرمیکنه که بعدازچندین ماه خواب راحتی داشتم اگه ازاین قرصها بازهم بده که باخودم به پاکستان ببرم.تجربه دومم مربوط به دوست پدرم هست که دندان درد شدیدی داشته وازپدرم خواهش میکنه ازدعا نویس محله براش دعا بگیره پدرم میره بیرون وازجیب خودش یک تکه کاغذرابه شکل دعانویس درمیاره وداخل پارچه ی سبزرنگی میکنه تا دوستش دعا را استفاده میکنه فوری درد دندانش ساکت میشه.پدرم میگویدمن چندبارباهمین روش دندان دردمردم راخوب کرده ام بااینکه خودش به دعانویس هااصلا اعتمادی نداشت.خدانگهدارشما.احمدرضاملکزاده
به نام نور و رحمت و عشق و پروردگاری که به شدت کافیست.
استاد حال و هواتون چطوره چه کتابخونه خوشگل پشت سرتونه چقدر دکور چوبی خوشگله چقدر این تیشرت با این بدن عضلانی و خوش فرم زیباست چقدر تن صداتون آروم و آرامش بخشه خوب دو نفری با خدا ریختید رو هم حال میکنید البته ه من هم بیبهره نیستم ازتون یاد گرفتم توی پیادهروی دو ساعته تو خیابونهای خلوت و و یه پیادهروی مشتی سیل عظیمی از ثروت و برکت و فراوانی و خونههای لوکس و ماشینهای لوکس و فراوانی زیاد و حس عالی و چشمان رو به آسمون دوخته .
یاد یه داستانی افتادم ه سالها پیش یک مشتری از همسایههای کارگاهم اومد پیشم برای انتقال کارخونهاش به یک جای بسیار وسیع و بزرگتر و خوب من هم قبول کردم که تمام سیستم برق کارخانهاش رو راه اندازی کنم. و از چند نفری هم شنیده بودم که این آدم بد حسابه اون روزا با قانون آشنا نبودم ولی پیش خودم گفتم من همیشه کار خودم رو درست انجام دادم و به راحتی همه هزینهها رو دریافت کردم حتی از خیلیها و خیلی راحت بعد از اینکه کارم تمام شد چند نفری من رو دیدن و گفتند فلانی حسابش رو بهت داد گفتم آره بله بعد از اتمام کار حسابش رو صاف کرد پرداخت کرد حتی بهتر از خیلی های دیگه و همشون با چشمان گرد شده هم میگفتند راست میگی این اینطور بود اون طور بود و من گفتم نه کارم رو انجام دادم تحویلش دادم و اون هم حسابش رو داد.
درسته من در مورد بد حساب بودن اون شنیده بودم ولی توجه نکردم و باورش نکردم و پیش خودم گفتم طرف حسابم خداست.
استاد جونم عاشقتونم از خدا میخوام که همواره کنارتون این مسیرو ادامه بدم.
سلام به همه
اینقدر آگاهی ها داشت میبارید که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و وسط فایل گوش دادن، اومدم که بنویسم.
اولا که چقدر قشنگ دوباره همون موضوع پیش فرض های ذهنی اما اینبار درباره خداوند مطرح شده، این وجودی که شناخت بسیار بسیار محدودی ازش داریم و به قول اون آهنگ معروف که تو در فهم نگنجی و تو در وهم نیایی، بیایم و پیش فرض های مثبت در موردش بسازیم چون در جهانی که به کانون توجه ما پاسخ میده و این افکار مثل بومرنگ ارسال میشه و بعد به خودمون برمیگرده، چه بهتر که بدونیم که این بومرنگ یک برگشتی هم داره و با این آگاهی، با عشق و لذت از این بومرنگ یعنی کانون توجه، استفاده کنیم و به جای اینکه یهو نفهمیم و این بومرنگ برگرده بخوره به سرمون، خیلی راحت این بومرنگ رو کنترل کنیم و ازش لذت ببریم.
حالا بگم که وقتی داشتم متن این فایل هدیه گرانبها رو میخوندم، یه جا رسید به اینکه خداوند بیشتر از ما میخواهد که ما خوشبخت بشیم. بعد گفتم بیشتر به این جمله فکر کن. چرا خداوند بیشتر از من میخواهد که من خوشبخت بشوم؟ خداوند که خودش آفریننده احساسه پس نمیتونه از سر احساساتی مثل شادی یا ذوق یا دلسوزی یا هر احساس دیگه ای باشه که میخواد بیشتر از من که من خوشبخت بشم. از طرفی خداوند قدرت مطلقه و خزائن آسمانها و زمین از آن اوست، همه چی در سلطه و مالکیت خودشه، پس نیازی به انسان نداره که جهان رو رشد بده یا بخواد خودش رو از طریق انسان تجربه کنه چون صمده و وجودی پاک عاری از هرگونه برچسبی هست. بعد رسیدم به همین جوابی که الان میخوام بدم که فعلا تنها جوابی هست که با ذهن محدود خودم و البته هدایت خود خداوند دارم و اون اینه که اگر خداوند رو بلا تشبیه، نظیر خورشید در نظر بگیریم، قضیه روشن میشه. خورشید فقط میتونه نور و گرما و انرژی بده، کاری غیر از این نمیتونه انجام بده، خداوند هم وجودش سراسر خیر و برکت و وهابیت و رزاقیت و هر صفت عالیای که میشناسیم هست و نمیتونه جور دیگه ای باشه. به همین دلیل نه اینکه دوست داشته باشه یا حال کنه به یکی بده حال نکنه به یکی نده، نه، نمیتونه نعمت نده، خوشبختی نده، سلامتی نده. از وجودش میتراود اینها، مثل همون ضرب المثل معروف که میگه از کوزه همان برون تراود که در اوست. وقتی جهان رو هم نگاه میکنیم که هرروز این فراوانی ها بیشتر و بیشتر میشود، فرصتها بیشتر میشه واسه ثروت ساختن، تعداد ثروتمندان هرروز بیشتر و بیشتر میشه در کل دنیا و در جاهای فقیر، امکانات هرروز بیشتر و بهتر میشه، دسترسی کل مردم به امکانات و آب و نعمتها و غذا و … هرروز بیشتر و بیشتر میشه، اونوقت باور میکنیم که بله این خداوند همینی هست که من باور کردم.
حالا از طرفی افرادی هم هستن که برعکس اینو باور دارن و خداوند رو یک وجود سرزنشگر و به دنبال عذاب دادن می بینن و اینهمه فراوانی در دنیا رو نمیبینن و عینک کمبود به چشم زدن، خب دنیا برای اونها، رنگ تاریکی و سرما و همین چیزایی که باور کردن میگیره.
واقعا چقدر خوبه که ما این خدا رو نمیبینیم و فقط حسش میکنیم و در فرکانس فعلی جسم، توان درک این خدا رو نداریم و احتمالا اون دنیا به درک کاملتری از این وجود برسیم،شاید. چقدر خوبه که ما باید ذهن رو کنترل کنیم. چقدر خوبه که باید کانون توجه رو کنترل کنیم و تمرکز داشته باشیم به هر سمتی که میخواهیم بریم چون اینطوری دنیا جذابه وگرنه اگر خدا رو کامل میشناختیم، دیگه انگیزه ای واسه حرکت برای شناخت و درک بهترش و رسیدن به نعمتها نداشتیم ولی اینکه نهایتی نداره شناخت این وجود، اینقدر جذاب میکنه مسیر زندگی رو که هر لحظه که پیش میریم، اندکی بهتر به شناخت میرسیم و خداگونهتر میشیم و تا آخر عمر این سفر شگفت انگیز رو ادامه میدیم و خداوند هم همش ما رو شگفت زده میکنه با برکاتش و نعماتش و نشون دادن وجود خودش به ما.
واقعا خیلی سخته درک وجودی خدا، اصلا برای انسانی که همه چی رو دیده و شنیده و لمس کرده، سخته درک وجودی که قابل درک با هیچکدوم از احساسهای بالا نیست و فقط با قلب میشه درکش کرد. سخته درک اینکه چطور میشه خدا خلق نشده چون خودمون خلق شدیم و درک وجودی که خلق نشده و همیشه بوده و هست و خواهد بود، فراتر از تصور ماست. مایی که همیشه تولد و مرگ رو دیدیم، درک وجودی که نه خوابش میبره نه میمیره نه از یاد میبره و هر لحظه هم حواسش به تمام اتفاقات و موجودات عالم هست، سخته. ولی اینا مهم نیست چون همین خدا بازهم به علت هایی که ما نمیدونیم و فرشتگان هم نمیدونن، انسان رو خلق کرده و بهش قدرت خلق خودش رو داده و گفته برید بسازید و این مهمه که منِ نوعی بیام از این قدرت کانون توجهی که خدا بهم داده، استفاده کنم و به جای توجه به پیش فرض های منفی و تمرکز روی بدبختی ها و مشکلات و کمبودها، توجه بزارم و تمرکز 100 درصد بزارم روی فراوانی ها و نعمتها و ثروتها و پیش فرض های مثبت و آدمهای خوب و نکات مثبت هرچیزی و هر اقدامی و هر پدیده ای و زندگی رویاییای رو واسه خودم خلق کنم.
جهنم هم چیزی جز دوری از خدا نیست، مثل اینکه هرجا گرما نیست، سرماست و یخبندان و هرجا نور نیست، تاریکی. بدترین عذاب هم همین دوری از خداوند هست که بیشترین زجر رو میده به انسان بعد مرگ، هیچ زجری بالاتر از این نیست که از خداوند خودت به واسطه آنچه پیشاپیش فرستادی، دور بشی. تو دور بشی ها، تو نخوای دریافت کنی، وگرنه که اون وجودی هست که همیشه فقط خیر و خوبی میده، حالا اینکه تو پشتتو کردی بهش و نمیخوای رحمانیت و رحیم بودن و غفور بودن و رزاق و وهاب بودن و کریم بودن خداوند رو ببینی، دیگه به خودت مربوطه و اون دنیا هم که دیگه هرچی اینجا کاشتی رو برداشت میکنی.
در مورد همین پیش فرض های مثبت در مورد خداوند، استاد چقدر قشنگ گفت که اومده این پیش فرض رو ایجاد کرده که خداوند به من گفته که به من بینهایت ثروت میدهد پس ادامه بده. این چقدر هماهنگه به اون آیه قرآن که میگه، اگر بندگان من درباره من از تو پرسیدند، به اونها بگو من نزدیکم و درخواست درخواست کننده را به هنگام درخواست، اجابت میکنم به شرطی که اونها هم منو اجابت کنن و بهم ایمان بیارن.
یعنی آقا هرچی تو بخوای همونه، هرچی تو باور کنی همونه. خدا به صورت پیش فرض به درخواست همه آدما جواب مثبت داده، یعنی یکی میگه خداوند به من گفته بینهایت ثروت بهم میدهد، این درسته و خدا بهش گفته و حتی اگر نشانه ای هم نباشه، این وعده حق الهیست و خداوند خلف وعده نمیکند.
یکی میگه میدونم خدا که واسه ما نمیخواد یا نخواسته یا خدا هم ما رو فراموش کرده یا منو به خاطر فلان اشتباهم عذاب میده. خب خداوند اینم تایید میکنه و بهش ثابت میشه که آره ببین خدا واسم نخواسته، من اصلا شانس ندارم، هرچی سنگه مال پای لنگه و من دارم تاوان اشتباهم رو میدم.
رمزش هم استاد گفت که تکرار و تکرار و تکراره. دوست داری از این جهان چی ببینی؟ همون رو بهش توجه کن و ادامه بده مستمر اینکار رو و آروم آروم نشونه هاش رو می بینی و بهت ثابت میشه که ببین خداوند این وعده رو بهم داده بود ها و الآنم دارم می بینم. یعنی نه اینکه توهم بزنی، میدونی که خداوند از قبل مهر تاییدش رو کوبیده به هر مسیری که میخوای بری و مساعدت و کمک خودش رو گذاشته برات(کلا نمد). به همین دلیل هربار استاد میامد با خودش تکرار میکرد که خداوند به من گفته که بهم بینهایت ثروت میدهد، پس ادامه بده. ایمان به این جمله از اینجا میاد، رو هوا که ذهن چیزی رو قبول نمیکنه.
شاید بهتره بگیم خداوند یک وجود خنثی هست مثل آب که با افکار غالب و کانون توجه ما شکل میگیره. یعنی یکی با باور فراوانی، این آب میشه براش خیر و برکت و فراوانی محصول و یکی با باور کمبود، این آب براش میشه مایه دردسر و عذاب و خسارت به محصول.
یعنی دیدیم همه که یک اتفاق یکسان مثل تعطیلی کل جهان، اتفاق افتاده و یه سریا گفتن چقدر خوب شد و چقدر فرصت تو دل این اتفاق بود و چقدر رشد کردیم که نمونش شرکتهایی مثل آمازون و سایتهایی مثل سایت استاد بودن و یه سری ها هم گفتن وای بدبخت شدیم، از کار بیکار شدیم، این چه بلایی بود و از این دست صحبتها. هردو گروه نتیجه پیش فرض خودشون رو گرفتن ولی این کجا و آن کجا؟
مثلاً حضرت نوح هم این هدایتگری و حامی بودن خداوند رو باور کرده بود و به غیب ایمان آورده بود و پیش فرض مثبتی داشت در مورد اینکه وقتی یه چیزی تو قلبم بهم میگه فلان کارو بکن، اگر غیر منطقی ترین کار دنیا هم باشه، باید انجامش بدم چون خداوند داره باهام به زبان خودم سخن میگه. این میشه که آماده میشه برای زمانی که در آینده قراره کل دنیا رو آب برداره چون باور داشته به خدایی که رب جهانه و باور داشته که هدایت میشه و باور داشته که باید از این هدایت پیروی کنه وگرنه از گروه زیانکاران و مسرفین و جاهلین میشه.
الان میفهمم که چطور یک باور درست میتونه زنجیره وار ما رو در مسیر درست پیش ببره و همه چی رو بهمون بده. استاد شما این باور که خداوند به من گفته که به من بینهایت ثروت میدهد رو تکرار کردید و این باعث شد در مسیرتون مستمر و پیوسته و با ایمان جلو برید و قدم به قدم با اتفاقاتی که میافتاد، با درکی که از قانون جهان پیدا کردید، با هدایت ها و با نشانه های بیشتر و با اصلاح کردن اشتباهات تون، این زنجیره تقویت شد و ادامه دادید و ادامه دادید که به اینجایی که الان هستید رسیدید. یعنی درک درست از خدا باعث همچین اتفاقی میشه که دومینو وار ما رو در مسیر درست جلو میبره البته به شرطی که همیشه اینو با خودمون تکرار کنیم و باور کنیم که خدا بیشتر از من میخواهد که من خوشبخت و ثروتمند بشم، خدا بهم گفته که بینهایت ثروت بهم میدهد.
واقعا این دنیا چقدر ساده و راحته، چقدر زیباست، چقدر گوش به فرمان ماست، چقدر رامه در دست ما ولی ما ازش استفاده نمیکنیم و استمرار نداریم. فقط کافیه دانه رو بکاریم و با آب و کود مناسب و قرار دادن در شرایط مناسب و ادامه دادن این روند به مدت کافی و لازم، بگذاریم جوونه بزنه و هرروز بزرگ و بزرگتر بشه و بعد چند سال چنان تنومند میشه که هیچ بادی و طوفانی حریفش نمیشه. میوه هایی میده که نه تنها خودمون بلکه جهانی رو بهره مند میکنه.
در مورد پیش فرض های منفی و تبدیلش به مثبت، یک مثال از خودم میگم و کامنت رو می بندم.
وقتی دوره قانون سلامتی رو خریدم وقتی شنیدم که روندش چطور هست، ناخودآگاه این پیش فرض در ذهنم ایجاد شد که وای چقدر سخته که به این دوره عمل کنم، کی حال داره اینقدر واسه خودش غذا درست کنه، اصلا مگه میشه قند نخورم یا کیک و بستنی و … نخورم، چقدر سخته بابا، چقدر اراده میخواد و حسابی تو ذهنم نگران بودم که چطور میخوام از پسش بربیام. وقتی با این پیش فرض شروع کردم، مسیر هم دقیقا سخت شد برام. باور کمبود پر رنگ شد در مسیر، باور عدم لیاقت سر و کله اش پیدا شد، مدام دچار اشتباهات میشدم که از مسیر دوره دورم میکرد، کنترل ذهن نمیتونستم داشته باشم چون میگفتم خیلی سخته. این مومنتوم منفی اینقدر ادامه پیدا کرد که با اینکه خارج نشدم کامل از مسیر درست ولی یویو وار ادامه دادم و نتیجه خاصی نگرفتم.
تا اینکه با شنیدن توضیحات مربوط به پیش فرض های ذهنی، هدایت شدم که صبح ها در تمرین ستاره قطبی و شکرگزاری خودم، بیام این پیش فرض رو تکرار کنم که چقدر سادس عمل کردن به سبک دوره قانون سلامتی و باور فراوانی رو تکرار کنم در مورد چیزایی که فکر میکردم کمه و دلیل میاوردم که چرا سادس و منطق های استاد در دوره سلامتی رو تکرار میکردم و میگفتم محمد اگر تو درست دوره رو پیش بری، خیلی راحت عادت میکنی به سبک دوره و همه چی برات خوب پیش میره و خیلی ساده و راحته، ببین اینهمه آدم اومدن نتیجه گرفتن، آدمایی که مثل خودت دیوونه وار عاشق هله هوله و چیزای قندی بودن ولی با اهرم رنج و لذت و با عمل دقیق به دوره، خیلی راحت سالهاست دارن به سبک دوره عمل میکنن و جز لاینفک زندگیشون شده.
بعد میدونید چی شد؟ قدم به قدم شرایط برام راحتتر شد. یعنی اولش تونستم یه روند هرروزه ای در خوردن غذای مناسب پیدا کنم که به خاطر باور کمبود و عدم لیاقت، خودمو محروم میکردم ازش و بعدش تونستم راحتتر کنم از لحاظ ذهنی ادامه دادن مسیر رو و دیروز یه کشفی کردم که اصلا ماتم برد، گفتم ببین محمد اینهمه استاد تاکید کرده بود روی این قضیه، چرا شنیدی ولی دقت نکردی به عملت؟ اونم بحث منیزیم بود که فکر میکردم با قرص مولتی ویتامین داره به بدنم میرسه ولی واقعا شاید 1 هزارم نیاز بدنمم نبود و امروز رفتم خریدم و خوردم و همون لحظه تاثیرش رو دیدم و فهمیدم دلیل خستگی و خواب آلودگی و کم تمرکزی مغزم و بی حوصلگیم، همین بوده که باعث میشد من 5 روز ادامه بدم، باز به خاطر فشار ذهنی و برداشت اشتباه از دوره، یه ماده غذایی نامناسب بخورم و باز دوباره فیلم یاد هندستون کنه و همین روند تکرار بشه و اگر اون پیش فرض که خیلی راحت و سادس عمل به دوره قانون سلامتی رو ایجاد نکرده بودم، مطمئنا دوباره دچار اشتباه میشدم و خارج میشدم و یه جایی هم کلا گیو آپ میکردم و باز میرفت معلوم نبود کی که دوباره برگردم به مسیر درست.
الآنم کاملا باور دارم که عمل به دوره خیلی ساده و راحته و با عشق و لذت بیشتر دارم هرروز عمل میکنم و تازه میتونم الان بیشتر توجه کنم به نتایج ریز ریز دوره و هی این مومنتوم مثبت رو تقویت کنم. اصلا شده برام مثل بازی که تیکه های پازل رو کنار هم بزارم و نتیجه ایجاد بشه.
یه نکته ای رو هم اضافه کنم که من میخواستم جلسه 7 قانون سلامتی رو گوش بدم ولی یهو دستم رفت سمتم گوشیم و گفتم ببینم سایت استاد چخبره و دیدم فایل گذاشته شده و همون موقع حسم گفت این نشانس و باید اول این فایل رو گوش کنی و اگر کامنت نیاز بود بنویسی و بعد دو تا کاری که مدنظر داشتی که یکیش همون جلسه 7 قانون سلامتی بود رو انجام بدی. جالبه آخر این کامنت هدایت خواستم که خدایا تو بهم بگو که در مورد چه مثالی صحبت کنم و هدایت شدم به این مثال و الان که دارم گوش میدم جلسه 7 سلامتی رو، استاد دقیقا این مطلب رو میگن که یه سریا میگن خیلی سخته این دوره و میخوان در این مورد توضیح بدن. یعنی گفتم ببین هدایت خداوند رو، باید تو این فایل رو میشنیدی و آماده میشدی و بعد میرفتی سراغ فایل جلسه 7 سلامتی که قشنگ به وجودت بشینه مطالب و دوباره تقویتی بشه بر مومنتوم مثبت.
دیگه این واژه جدید مومنتوم هم شد یکی از واژگان دایره لغات عباس منشی ها. کم کم باید شاهد این باشیم که همه آدمای غیر عباس منشی هم تو فیلم ها و یوتیوب و اینستگرام و … این جمله رو تکرار کنن. واقعا که استاد شما تاثیرتون بینظیره و این نشون از درک بالا و عمل واقعی شما به گفته هاتون هستم.
خدایا شکرت
دوستون دارم
در پناه حق
به نام خدا سلام به استاد عزیزم و مریم بانو
سلام آقای اکبری عزیز خداقوت اول به استاد عزیزم که چنین هنرجوی متعهد و با اراده ای دارن و بعد خداقوت به شما با این کامنت زیباتون که من با عشق تمام خوندم و دلم یکسره لرزیده از جملاتی که درباره خدا گفتید چقدر درس گرفتم من از این کامنت شما دقیقا این جملات رو من امروز از کامنت های مختلف برداشتم و توی دفتر تمرینم تاکیدی به خودم تکرار میکردم اینکه خدا میخواد من خوشبخت باشم اینکا خدا بیشتر از خود من میخواد که خوشبخت بشم و اینکه خدا میخواد منو اونقدر غرق در شادی کنه که راضی باشم هر لحظه و خدا میدونه چقدر از امروزم لذت بردم چند روزه پیشخون آشپزخونه من شده سه چهار تا دفتر که یکسره هر چی از این سایت خدا یاد میگیرم مینویسم و یکسره مرود میکنم میگم سایت خدا چون واقعا من اینجا رو مثل باورهای استادم میخوام متعلق به خدا بدونم که اگه برای خدا نبود نمیتونست اینقدر همه ما آدمایی که اینجا هستیم رو تغییر بده
منم مثل شما که برای دوره سلامتی برای خودتون باور آسون بودن و عمل کردن رو دارید میسازید چند روزی هست دارم این باور رو میسازم که منم میتونم مثل سعیده جان مثل شما آقای احمدی مثل الهام عزیز مثل الهه عزیز یکسره اینجا باشم و یکسره روی خودم و درونم کار کنم و این ممنتوم مثبت رو بسازم ممنتومی که از هر چی چالش و مانع هست به راحتی عبور میکنه
و الان هم به خودم قول میدم تا نکته به نکته کامنت شما رو با تاکید برای خودم ننویسم امشب نخوابم چون کامنتی که اینقدر مثل آگاهی های دوره های بی نظیر استاد انرژی حس خدا توش جریان داره لایق ثبت شدن در ذهن منه
باز هم افرین باید گفت خداقوت باید گفت و بسیار تحسین کرد استاد عزیزم رو که تونسته هنرجویان و شاگردانی بسیار زیبا سرشت مثل خودش رو بسازه و قوت قلب همه شاگرداش باشه فارغ از هر دین و مذهبی مهم عشقی هست که ما عباسمنشی ها با درس های استاد به خدا داریم
خدایا شکرت خدایا شکرت
در پناه خدا باشید با آرزوی موفقیت های روز افزون برای استاد و شما و همه دوستان عباسمنشی
سلام و عرض ادب
کامنت بسیار آگاهی بخش بود.
از استاد گرامی و بقیه عزیزان در این گروه تحقیقاتی سپاسگزارم که چنین موقعیت و مرکز آگاهی بخش رو فراهم کردن…
از شما سپاسگزارم که در مورد این جمله تفکر و تعمق کردید و اجازه دادید آگاهی خداوند برای شما جاری بشه و بازهم ممنونم که این آگاهی ناب رو کامنت نوشتید و منتشر کردید.
از خواهر گلم سپاسگزارم که این کامنت محشر رو برام فرستاد و منو به مسیر راحت تر و آسان تر در شناخت خدا و بهره مندی نعمت ها هدایت کرد.
این کامنت درک بسیار واقعی و صحیح تر و منطقی تر از خداوند بهم داد. از مدلش، از طرز کارکردش…
تازه متوجه شدم خداوند منبع خیره یعنی چی؟!
در ادامه ی این نگرش، کج فهمی های بسیاری رو برام بهبود داد. برای مثال اینکه همیشه بهمون گفته بودن خدایی که اینهمه نعمت به ما داده، ما هم باید در عوضش با نماز و روزه مون ازش تشکر کنیم و با اینکه همون ها می گفتند خدا غنی هستش و به نماز و روزه ی ما احتیاجی نداره، بازم می گفتن وظیفه ی ما اینه با این کار ازش تشکر کنیم.
الان درک کردم که خورشید منبع گرما و نور و ویتامین دی و احتمالا خیلی چیزای دیگه باشه، این خورشید به این صورت تعبیه شده، به این صورت برنامه ریزی شده، به این صورت خلق و ساخته شده، وظیفه اش اینه. (دقیقا توی قرآن هم داریم که وظیفه ی خدا هدایت ماست، وظیفه ی خدا روزی رساندن به ماست، وظیفه ی خدا اجابت خواسته های ماست…) این خورشیدی که داره نور و گرما میده، در عوضش از ما انتظاری داره؟ ما هم باید جبران کنیم نور و گرماش رو؟ اصلا می تونیم جبران کنیم؟ خورشید نیازش چیه که ما در جبرانش براش انجام بدیم؟ (چقدر خندم میاد اینارو می نویسم با این توضیح و تشبیهات)
وقتی خورشید تا همین قدر غنی و بی نیاز از ما انسان هاست، اصلا گفتن این موضوعات بی معنیه، خدایی که خالق خورشیده، بی نیاز نیست؟!
جمع بندی:
– خداوند منبعی هستش که خیر و خوبی و برکت از خودش به جهان هستی ساطع می کنه، و فقط و فقط مدلش طوریه که خوبی و خیر و برکت و ثروت و نعمت و سلامتی منتشر می کنه برای موجودات، چون به جهان به انسان ها به موقعیت ها به همه چیز چیره و مسلطه، دستش بازه که از بی نهایت طریق این نعمات رو بهمون بده!
و مثل خورشید که حضورش و کارکردش ثابته، خدا هم همیشگی وظیفه اش اینه، بخاطر همین وعده ی خدا که فزونیه ثابته، بخاطر همین خلفی در وعده ی خدا نیست!
– خداوند بی نیاز هستش، بی نیاز از اینکه ما انسان ها کاری برای جبران این خیرهایی که بهمون میده انجام بدیم! خدا هیچ نیازی نداره!
– و انسان هیچ کاری از دستش برنمیاد که برای خدا بخواد انجام بده، و هیچ انتظاری از انسان برای جبران این منبع خیر نیست!
– اگر سپاسگزاری و عبادت و هم صحبتی با خدا نیازه، نه برای اینکه اون نیاز داره، بلکه برای اینکه مسیر زندگی مارو توجهاتمون تعیین می کنه، برای هدایت خود منه انسان به مسیر اون خیر مطلق خداوند، روشش شکرگزاری و دیدن فراوانی خداست برای من! یعنی نیازه منه، نه نیاز خدا، نه جبران برای خدا!
سلام به استاد عزیزم و همه عزیزان
وقتی تو این قسمت مثالهای دوستان رو شنیدم
یادم افتاد که این پیش فرضهای ذهنی چقدر تونسته یه جاهایی خیلی واضح به من هم کمک کنه
یکی از مواردی که یااادمه
مدرسه رفتن دخترم بود که همه میگفتن کلاس اول خیلی سخته و پوستت با بچه کنده میشه انقدر باید حواست بهش باشه
ولی من با خودم میگفتم نه واسه بچه ی من اینطور نیست
چون من خودم کلاس اولم و حتی سالهای بعدم اصلا اذیت نکردم مامانمو و خودم خودکار درس میخوندم
و خداروشکر همینطوری هم شد
بعد که تعریف میکردم واسه دیگران میگفتن بزار بره کلاس دوم میفهمی ،دوم دیگ سخت میشه :)))
ولی باز من با خودم میگفتم نه دوم راحت تره
چون دیگه خوندن و نوشتن رو بلده و اصلا تو کتم نرفت
و خداروشکر با ز هم کلاس دومش با وضعیت خوب تموم شد :)))))
و دخترم عاشق معلم و مدرسه شده بووود حتی یه روزایی که میگفتم اگه نیاز به استراحت داری میخوای مامان امروز رو بمون خونه میگفتش نه مامان میخوام برررم مدرسه
و جالبه باز هم که تعریف میکردم که برای من راحت گذشت کلاس دوم دختررم
با زهم گفتن ببین دیگ کلاس سوم خیلی سخته و من دیگ خندم میگرفت به حرفشون و یه ذره باور نکردم
تازه یکی از مادرا که میگفتش معلم کلاس سومشون خیلی بداخلاقه وای به حالت
من دخترررم از دستش هر روز با قلب درد میومده خونه
ولی من با خودم میگفتم رفتارش با حلمای من متفاوته
و واقعا هم همین طور شد و نه تنها راحت درساش رو یاد میگیره و انجام میده و خیلی کم من باهاش کار میکنم
معلم کلاس سومش رو از معلم کلاس دومش بیشتر دوست داره الان
و من یه موقع هایی که ازش میپرسم معلمتون چطوره میگه مامان یه خورده عصبانی میشه ولی با من خیلی خوبه وخیلی دوسش دارم
و من خودم چندین بار باهاش برخورد داشتم برخوردش خیلی آرام و محترمانه بوده باهام :)))))
استااااد الان که گفتین که خداوند بهتون الهام کرده که انقدر بهت ثروت میدم که نتونی بشماریش
یاداوری شد بهم که منم چندین ساله این حس رو دارم با اینکه بی پولهای زیااادی کشیدم (ولی الان به لطف خدا کیفیت زندگیم بالاتر رفته با آموزشهای شما)
که یه چیزی در درونم میگه تو یه روزی خیلی ثروتمند میشی و این حس خیلی بهم امید میده و کوتاه نمیام تو مسیر و عقب نشینی نمیکنم
یه باوری که هم از دوران مدرسه به خاطر اینکه همیشه جزء سه نفر اول و معدل بالاهای کلاس بودم و هم فک میکنم با تعریفایی که پدرم ازم میکرد
واسم ساخته شده
این بوده که هر جا پا بذارم جزء اولینهام و
جزء آدمهای موفقم
تو تجارتی که الان دارم انجام میدم این باور بهم خیلی کمک کرده که تو فضای کاریم جزء اولینها
باشم
سلام استاد عزیزم سید حسین عباس منش در مورد بارونهایی که میومد شمال کشور شهرستان ساری خیلی شایع بود ابرها رو بارور میکنند بچههای سپاه و هر وقتم بارون میومد من میگفتم ابرها بارور کردن بچههای سپاه و چقدر ذهن ما رو از خدا به دور کردند بارانی که تماماً به توسط خداوند انجام میشه بعداً فهمیدم که همه این شایعات دروغ بود من فکر کنم در مورد این مسئله هم صحبت کنید خیلی خوبه سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
یه اتفاق جالبی افتاده بود چند وقت پیش که الان علتش رو درک کردم و میخواستم در موردش بگم
من مهر ماه 1403 بسکتبال رو به طور حرفه ای شروع کردم و همون اوایل یادمه جلسه دوم تمرین که رفتم مربی گفت عصر بازی دوستانه هست و خلاصه رفتم توی بازی و اتفاقی که افتاد من از شوت زدن و اقدام کردن میترسیدم و هر توپی دستم میومد پاس میدادم اون موقع به خودم گفتم خب طبیعیه تمرین خاصی نکردم و تازه شروع کردم ( البته من 7 سال بازی میکردم اما 5 سال بازی نکردم و دوباره شروع کردم )
گذشت و من خیلی جدی داشتم تمرین میکردم و میتونم بگم هفته ای حدود 9 جلسه الی 12 جلسه تمرین به مدت 5 ماه و نیم
بعد از 5 ماه من اومدم تهران و تا اون موقع دیگه بازی دوستانه یا رسمی انجام ندادم به جز همون بازی اول
تا اینکه مربیم توی تهران گفت قراره بازی دوستانه داشته باشیم و منم که خب خیلی تمرین کرده بودم و خیلی پیشرفت کرده بودم و توی تمرین ها هم جز خفن ترین بازیکنای تیم بودم ، موقع بازی شد و من حتی یک امتیاز هم نیوردم و کلیومتر ها از مهدی توی تمرین فاصله داشته
وقتی فکر کردم گفتم خدایا من این همه تمرین کرد صبح و شب و من ساعت 5 صبح بلند میشدم و میرفتم تمرین توی اون سرما و انصافا زندگیم رو برای این کار گذاشتم پس چرا نتیجه با اون اول هیچ فرقی نکرده تازه اون بازی اول یه امتیاز اوردم که این یکی هیچی و به مرور متوجه شدم که موضوع مهارت های من نیست موضوع پیشرفض هایی هست که من دارم
من این پیش فرض و این دیدگاه رو داشتم نسبت به خودم که من که ادمی نیستم امتیاز اور باشم و من باید پاس بدم فقط و نهایتا یکی دوتا شوت بزنم و این پیش فرض موجب میشد من به جای اینکه موقعیت های گل زنی رو ببینم همش توی فکر این باشم که یکی دیگه باید گل بزنه نه من
وقتی این دیدگاه رو داری مهم نیست که چقدررررررر داری تمرین میکنی
مهم نیست که کل زندگیت رو برای اینکار گذاشتی
این جواب نخواهد داد چون تو اصن به خودت اجازه نمیدی از مهارت هایی که تمرینشون کردی استفاده کنی
و خییلی هدایتی توی یوتیوب یه چنلی رو پیدا کردم به زبان انگلیسی که یه فردی کل این مسائل رو توضیح داده بود و اصن باور های منو به لرزه دراورد
مثلا یکی از باور هایی که هست ترس از سرزنش یا قضاوت دیگران توی زمین بازی هست
مثلا اگه 3 تا شوت بزنی و گل نشه 4 امی رو خودت نمیزنی بدون اینکه کسی بهت بگه که نزن چرا چون میترسی بقیه چپ چپ نگاهت کنن یا ناراضی باشن درصورتی که شاید از شوت 4 ام یا حتی 10 ام دستت گرم بشه و بزنی
اما من دارم روی این باور کار میکنم که من باید اقدامم رو انجام بدم فارق از نتیجه و این مهمه که من جسارت اقدام کردن رو داشته باشم حتی اگه چنتا پشت سر هم خراب کردم و البته که باید دقت هم بکنم که گل بشه ولی نشدم فدای سرم دوباره تلاش میکنم
و دارم روی این باور کار میکنم که من بازیکن امتیاز اوری هستم و من اون کسیم که باید امتیاز بیاره و من باید دنبال فرصت های امتیاز اوری باشم و روشون کار کنم
دیروز رفته بودم زمین ازاد و بازی میکردم با بچه ها و خب چون چند وقتی روی این باور ها کار میکردم دیدم رفتار هام عوض شده
مثلا توی چنتا بازی پشت سر هم یه عالمه 3 امتیازی خراب کردم اما به خودم گفتم اشکال نداره
قانون پرتاپ کردن اینه که اگه در موقعیت درستی هستی پس باید اقدام کنی فارق از اینکه شوتای قبلی گل شده یا نه
و توی بازی اخر شاید بعد از حدود 5 تا بازی
دستم گرم شد و کلی 3 امتیازی زدم
اون اول که گل نمیزدم بقیه غر میزدن و میگفتن شوت نزن ولی من گوش نمیکردم یا حتی حریفم منو دفاع نمیکرد از روی خط سه امتیازی میرفت عقب (به این دیدگاه که من که میدونم گل نمیزنی ) اما من میزدم و واقعا مهم نبود نظر بقیه و سعی میکردم روی شوتم تمرکز کنم ، کلی هم توی در و دیوار زدم ولی نتیجه این شد که در اخر یه عالمه 3 امتیازی زدم چون تا وقتی اقدام نمیکردم بهتر نمیشدم و قرار هم نبوده که از اون اول اقدام های من گل بشه و لازمه ادامه دادن اون اقدام ها هم این بود که نظر بقیه و نگاه بقیه برای من مهم نباشه و اگه خالی هستم بزنم
و درس ماجرا برای من توی دوتا بازی دوستانه که کردم این بود که مهم نیست چقدر تلاش فیزیکی میکنی اگه باور هات مناسب نباشه برای کاری که میخوایی انجام بدی نتیجه نمیده .
چقدر این شروع مسیر جدید زندگیم توی بسکتبال داره هر روز منو بزرگ تر میکنه
چقدر زندگیم رو لذت بخش کرده
چقدر درک منو از زندگیم بیشتر کرده
استاد سپاسگزارم بابت اموزش های فوق العاده تون
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی و خانم شایسته و دوستان همفرکانسی
استاد در این سلسله فایل شما در مورد اینکه باورهای انسان چه تاثیری در تجربه اتفاقات زندگی ما دارد صحبت می کنید و چقدر دوستان مثالهای زیبایی زدند که به قول شما دیگه چطور می شه به این درک رسید که باورهای ما چقدر قدرت دارند.
استاد در یکی از فایلهای دوازده قدم یادم هست که شما به وضوح به این موضوع اشاره کردید که :
من هرجا در مورد باور در فایلهای خودم صحبت می کنم منظور من باور قلبی است. و اشاره کردید که باور قلبی آن باوری است که ما هیچ شکی در مورد آن نداریم
استاد این موضوع را هم می خواستم به خودم یادآوری کنم و هم شاید برای دوستان مناسب باشد که باورهای قلبی ماست که ذهنیت ما را تشکیل می دهد این را من به خودم اینطوری منطقی کرده ام که آن باورهایی که در ناخودآگاه ما جای گرفته است ذهنیت ما را تشکیل می دهد و باعث بوجود آمدن اتفاقات می شود نه باورهایی که در خودآگاه ما هست.
این موضوع خیلی مهم است که ما باورهایی را شاید داریم می سازیم ولی این باورهای به این دلیل نتایج را در زندگی ما بوجود نمی آورند زیرا در ناخودآگاه ما قرار نگرفته اند و یا به عبارت بهتر باور قلبی ما نشده است و یا شاید ساده تر این باشد که به باوری تبدیل نشده است که ما هیچ شکی در مورد آن نداشته باشیم.
من این درک را رسیده ام و می خواهم اگر صلاح دانستید این موضوع را هم باز کنید شاید خیلی برای من امثال من مفید باشد که چطور یک باور را به باور قلبی تبدیل کنیم.
البته که در خیلی از دوره ها شما کاملا به همین روش که بایست باورسازی کنیم دارید صحبت می کنید ولی اگر اینجا هم به این موضوع که باورهای قلبی خیلی تاثیرگذار هستند و این باورها ساختن شان زمان بر است و مداومت می خواهد.
امیدوارم که من خودم بتوانم بسیاری از باورهای زیبا و موثری که شما در دوره های مختلف بیان می کنید را به باورهای قلبی خودم تبدیل کنم و بتوانم نتایج زندگی خودم را از اساس تغییر دهم.
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند.
سلام استاد جان
سلام عشق جان
سلام پیامبر جان
چه قدر پیام های خوبی به ما میدید دقیقه نه زدم توقف و گفتم حسمو بنویسم
استاد وارد بیزینسی شدم که خیلی خبری از درآمد بالا نبود و این در صورتی هست که همکارانم به درآمد بالا رسیدند
یه روز اومدم سایت (البته اینجا سایت معمولی نیست فقط خدا داره میچرخوندش )گفتم خدایا بهم بگو بمونم یا برم ؟
و نشانه امروز رو زدم
(همواره خدا رو به عنوان هادددددددی قبول دارم و انصافا همیشه برام هدایت کننده بوده و هست )
استاد خودم هم باورش سخته برام ولی چون سوال و جواب رو نوشته بودم تو دفتر و تاریخ زده بودم مطمعنم اشتباه نشده
باورتون میشه فایل (قلبی که بسوی خدا باز شود) برام اومد
آیه (ولسوف یعطیک ربک فترضی )
بزودی پروردگارت آنچنان به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی
و الان هر بار که ناامید میشم و هوس تغیر شغل میکنم میگم ببین سمیه خدا به تو وعده داده دیگه از این واضحتر چه جوری باید میگفت
بمون ادامه بده
استاد هم اون زمان که خدا بهش وعده داده بود خبری از درآمدهای بالا نداشت ولی چون به شغلش حس خوبی داشت ادامه داد و نتیجه باور نکردنی بود تو هم حست خوبه همکارهاتو دوست داری
رشد شخصیتی میکنی
جالبه سه تا همکارانم از دانشجو های شما هستند و تو دوره های جدیدتون هم شرکت کردند البته خیلی در این مورد باهم صحبت نمیکنیم ولی من متوجه شدم و جالبتر اینکه اونایی که دارند با آگاهی های شما پیش میرند درآمد ماهی صد میلیون دویست میلیون و سیصد میلیون براشون عادی شده
قبل از دوره احساس لیاقت همش میگفتم خب اینها هم شاگرد استادند منم هستم ولی نتایج چه قدر فرق داره ؟
خدا شاهده الان اصلا مقایسه نمیکنم فقط میگم همین خودش نشونه است برای اینکه بهت بگه مسیرت درسته ادامه بده باورهاتو درست کن جا نزن تو هم میرسی
خدا خلاف وعده نمیکنه و زیر قولش نمیزنه
الان اشتیاقم برای کار کردن روی باورهام هزار برابر شده
استاد جان هر بار که فایل میزارید مهر تاییدی میزنید به تصمیم من
استاد عزیزم آنقدر فرکانستون رفته بالا
به قول سیاوش قمیشی
داری میرسی به خورشید ولی من هنوز زمینم یعنی اگه انشجویی وقفه بندازه نمیتونه به شما برسه پس نتیجه میگیریم اگه میخاییم جا نمونیم پا به پای استاد پیش بریم کامنت بخونیم کامنت بزاریم و گرنه فاصله فرکانسیمون زیاد میشه و دیگه اتفاقات ناجور پیشت سر هم میاند و میریم تو مدارهای دور از خورشید
فایلهای جدید خیلی درک میخاد خیلی شعور میخاد خیلی آگاهی ها نااااااااااب هستند
روز نیست که بخاطر آشنا شدن با قانون شکر گزار خدا نباشم
و بخدا نگم خدایا ممنون که تو این دوره هم برای ما پیام آور فرستادی از جنس خودمون ایرااااااانی و فارسی زبان دیگه هیچ بهونه ای ندارم برای به سعادت رسیدن
ممنون استاد عباس منش عزیز
ممنون خانم شایسته نازنینم
به نام خداوند بخشاینده مهربان
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین
وهمهی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی
تو قسمت اول توت فرنگی 19دلاری دو سه تا مثال زدم از اتفاقاتی که خودم تجربه کردم
واستفاده کردم از این پیش فرض های ذهنی
که چقدر قدرتمند کننده است
میخوام یکی دوتا مثال بزنم که بیشتر برامون مرور بشه که باور و ذهن چقدر قدرتمند کننده است
دوشب پیش وقتی میخواستم بخوابم توی اتاقم مورچه بود
مادرم اومد اتاق گفتم پودر موره نداریم بریزیم گفت واسه چی گفتم اتاق مورچه هست
گفت نه نمیخواد پودر بریزی گناه دارند قسمشون بده خودشون میرند من توجه نکردم
تا اینکه امشب یادم افتاد بعد دیدن این فایل
مادرم همیشه تو زیرزمین خونه مون
ماست درست میکنه شیر میذاره وسایل خورد و خوراک رو اونجا میذاره
چندیدن سال پیش یادمه مورچه رفته بود سراغ وسایلاش و من اونجا بودم دیدم داره قسمشون میده به حضرت سلیمان که برند از اینجا که مجبور نشه بکشدشون
بعد من گفتم این چ کاریه مورچه با قسم تو مگه میره مگه میشنوه گفت نه وقتی قسمشون بدم به حضرت سلیمان میرند
من از روی کنجکاوی برگشتم بعدش دیدم یدونه مورچه هم نیست
حالا مادر من حتی بلد نیست بنده خدا اسم خودشم بنویسه چون پدرم قران میخونه حالا چجوری بوده براش تعریف کرده که حضرت سلیمان زبون همه ی حیوانات رو بلده مادر من
مورچه هارو به حضرت سلیمان قسم میداد وهنوزم همین کارو میکنه وجالبه هنوزم مورچه ها میرند
اون هیچ پیش فرضی در این مورد نداره فقط باور داره که ج میده این کار و هر بار هم ج میده
الان این ماه رمضون کلا شب ها مادرم میره مسجد نماز تراویح میخونند
اهل سنت شب ها پس از نماز عشاء 20رکعت نماز میخونند که بهش میگند تراویح و به صورت جماعت هم میخونند
شما فرض کن 20رکعت میشینی پا میشی وایمیستی رکوع میکنی سجده میکنی
مادر من تو خونه نشسته نماز میخونه میگه زانوهام درد میکنه نمیتونم وایستم
بهش گفتم چطور 20رکعت تو مسجد نماز میخونی پس اونم با یه ریتم که جماعت خراب نشه
میگه فرق میکنه اونجا خانه خداست به محض اینکه میرم انگار هیچ دردی ندارم
یعنی من دیگه ناک اوت شدم که چطور باور یک انسان میتونه انقدر تاثیر گذار باشه
انشالله بتونیم بهترین هارو با این ذهنیت قدرتمند کننده برا خودمون بسازیم
درپناه حق
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام استاد جان
اشکمو درآوردی
درمورد اون دوستمون صحبت کردی که کلی زجر کشیده و میگفت وقتشه که خدا بذاره نفس بکشم
وبعد اعتماد کرده اومده دوره هارو خریده و زندگی مالیش متحول شده
هرچی خاسته خریده
با کار کمتر درآمد خیلی بالاتر رو تجربه میکنه
خیلی خیلی برام نشانه عالی بود
خدایا چقد نشانه ها داره زیاد میشه از هر سمت نشانه میات ک دوره ثروت رو امسال بخرم
و احساسی داره بهم میگه امسال شرایط مالی من خیلی تغییر میکنه
و اتفاقا قبل اینکه این فایل رو گوش کنم داشتیم دراین مورد حرف میزدیم منو همسرم
ما هزینه هارو کم کردیم
هربار پس انداز کردیم
از خیلی چیزها زدیم ک شوهرم همش میگه باید از خیلی چیزها بزنم تا ب اهدافم برسم
ک اینم باور مخرب هست
تمام راه هارو رفتیم
کسب وکار خودمون رو زدیم وبرای کسی کار نمیکنیم
ب شوهرم گفتم تورو نمیدونم
اما من امسال شرایط مالیمو تغییر میدم حتما
یادم اومد شما توی فایل چگونه درامدم رو سه برابر کنم گفتین ک مثل ما تمام راه هارو رفتید بعد ب این نتیجه رسیدین تا باورهات باورهاتون تغییر نکنه هیچ اتفاقی نمیفته و هرسال میگفتید سال بعد شرایطم خوب میشه
منم هرسال میگم سال بعد مسافرت میرم سال بعد تولد عالی واسه خودم و بچه هام میگیرم
سال دیگه هدیه خوب روز مادر میگیرم واسه مادرم
سال دیگه طلا میخرم
و هرسال اتفاق نیفتاده درحدی بوده ک فقط خرج ومخارجم بوده
و دیگه ب این نتیجه رسیدم تا باورامو تغییر ندم در بحث ثروت
آب در هاون کوبیدن هست و هرسال همین آش وهمین کاسه
اینجا از خدا میخام منو درمدار شنیدن این دوره قرار بده
ودارم رو باورای مالی کار میکنم ک درفرکانس دوره ثروت قرار بگیرم
سپاسگذارم استاد جان
شما باورای عالی درمورد خدای هدایتگر خدای بخشنده درذهن ما ساختی ومن هرروز ب عشق همین هدایت شدن میام تو سایت و میشنوم اون چیزایی ک باید بشنوم و مدارم هر ی مدت بالا میره