درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 11

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Maryam h گفته:
    مدت عضویت: 977 روز

    به نام خداوندبخشنده ومهربان

    هرموقع که حالم خوبه وذهنم درگیرنیست وبه چیزایی فکرمیکنم که احساس خوبی بهم میده انگارتمام دنیامال منه وبه خداوندوصلم….

    البته من دربیشترزمانهاحالم خوب بوده ازقبل فقط باورهای محدودکننده باعث میشدهدفهای بزرگ نداشته باشم.باوری مثل اینکه وقتی من درخواست کنم وخداونده نمیده پس چرابخوام.من گناهکارم وخدانمیده،کسی مومنه که قانعه وهرچی کمترداشته باشی کمتراون دنیا سوال وجواب میشی و احساس کمبودهمه چیز مثل پول آب و….واحساس اینکه من کارم ارزشمندنیست که بتونم ازش پول دربیارم وهزاران باوردیگه.

    ولی ازوقتی خواستم آگاهتربشم ودنبال ثروتمندشدن ودرک فرکانس وانرژی بودم وحرکت کردم وزمان گذاشتم ودوره خریدم وجهان تعهدوخواستن واضح منودیداونم کمکم کردواستادعزیزروسرراهم قرارداد.

    ومن ازاون موقع دراین مسیرم وبایدهمیشگی باشه این آگاهترشدن.

    وهربارکه هرکلمه رودرک کردم همه چیز روون شدبرام.وازوقتی فهمیدم بودن دراخساس خوب همه چیزه ،توی ذهنم اهرم رنج ولذتی شکل گرفت که وقتی فکری میادکه احساسم روبدکنه انگار ذهنم ازاون فرارمیکنه وفکرمیکنه داره شکنجه میشه و یکی میشه به سرعت باروحم وحالم رو به هرنحوی شده خوب میکنه بافایل بایک کاربی ربط یایک فکربی ربط به اون فکربد.

    وقتی حالم بده یعنی درجهت جریان رودخانه نیستم ….

    چرابایدنمازهرروز وسه مرتبه خونده بشه چون بایدتوجه به خداباشه ووقتی توجه به سمت اون باشه حال خوبه ووصلم بهش.

    بایادخدادلهاآرام میگیرد.

    پس بایدهمیشه این مسیرادامه داشته باشه…

    درپناه حق سعادتمندوسلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    زهرا و صدیقه گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام خدمت استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیز و تمامی دوستان ارزشمندم

    استاد این بحث توت فرنگی 19 دلاری خیلی برای من کمک بزرگی هست هر چقدر بیشتر گوش میکنم انگار قدرت های بزرگی که از همون باورهای اشتباه از کودکی به ذهنم وارد شده کم جون و کم جون تر میشن.انگار قدرت خداوند و خودم رو بهتر درک میکنم و بسیار خدا رو شکر میکنم و ازتون سپاسگزارم.

    یاد یه مثالی افتادم که گفتنش خالی از لطف نیست.زمانی که دانشجو بودم یادم هست من پانسیون بیرون بودم و دوستم خوابگاه دانشگاه بود یادم هست یه وقتایی پیش هم میرفتیم.وقتایی که من پیش دوستم میرفتم تا من یه استراحت کوچیک میکروم میدیدم دوستم سوپ پخته اونم روی یه المنت کوچیک که برای یکی از هم اتاقیهاش بود و تو اتاق به خاطر اینکه اشپزخونه بهشون خیلی دور بود..همیشه میگفتم اینا که طبقه پایین هستن و اشپزخونه طبقه بالا اونم ته سوییت هست و ایشون سوپ رو تو اتاق میپزه که تا اشپزخونه نره پس چحوریه انقدر زود سوپ هاش اماده میشه .و چقدر هم سوپ هاش رو دوست داشتم و واقعا خوشمزه بودن .به خودم میگفتم خب سوپ پختن که کلی به اب نیاز داره و سبزیجات رو باید بشوری و اینها چجوریه که سوپ های دوستم انقدر زود اماده میشن و انقدر عالی ولی انقدر برام اهمیت نداشت که بپرسم ازش و همیشه کلی از دستپختش و غذاهای خوشمزش لذت میبردم و ازش تشکر میکردم تا اینکه یه بار دیدم ایشون برای غذاش اب رو از روشویی سرویس بهداشتی که دم اتاقشون بود میاورد و مواد غدایی رو هم همونجا البته تمیز میشست اما اونجا بود که وقتی فهمیدم از آب اونجا استفاده میکرد دیگه بد دل شده بودم .و همون سوپ ها و غذاهایی که قبلا با کلی ذوق و شوق و به به و چه چه میخوردم دیگه مزه قبل رو برام نداشت و با اکراه میخوردم.اینها مثال های شاید به ظاهر خنده دار باشن اما تو افکار روزمرمون اگر دقت کنیم چقدر این باور ها دارن با قدرت زیاد ما رو به خواسته هامون نزدیک و دور میکنن.چقدر یه باور که از یه قضاوت اشتباه از یک پیش فرض ذهنی که اصلا مال تو نیست مال یه فرد دیگه هست و تو فقط شنیدیش میتونه تبدیل بشه به یک مساله ای که کلی نیاز به انرژی و زمان و تعهد که بتونی برطرفش کنی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    فاطمه خلانلوئی گفته:
    مدت عضویت: 252 روز

    سلام استادعزیزم خانم شایسته مهربان ودیگر خانواده عباسمنشی گل

    الان که داشتم فکر میکردم به باورهای شبیه توت فرنگی دیدم من ودوروبری هام خیلی ازاین باورهاداشتیم وداریم

    مثلا چندتا ازدوستان لباس هایی می‌خریدند باقیمت پایین از قسمت پایین شهر و زمانی که می‌گفتند اول باورنمیکردم بعدهم میگفتم جنسش بدرد نمیخوره زودخراب میشه وکلی هم بحث میکردم وسعی میکردم دلیل ومدرک،بیارم گاهی هم پیگیر که بعدمدتی حتی سراغ لباس هم میگرفتم

    ببینم خراب شده یانه تابگم دیدی گفتم

    بعدمدتها،که دیدم نه تفاونی بالباسی،که من گرفتم ندارم گاهی بهتربود

    تا که این داستان برای منو یکی ازدوستان دیگم اتفاق افتاد

    من رفتم ازهمون مغازه های که اونا میرفتن خرید میکردم چه برای دخترم چه خودم بعد به دوستان دیگم میگفتم ازفلان مغازه باقیمت پایین خریدم میگفتند جنسش به درد نمیخوره واشتغال وچقدر. زشت

    دیگه تصمیم گرفتم مکان وقیمت نگم

    شاید باورتون نشه

    دیگه چیزی نمی‌گفتند

    بلکه میگفتم فلان لباس که مثلا 150خریدم

    میگفتم چندمی ارزه می‌گفتند حداقل600ت

    اینو بگم که چقدر از مدلش تعریف می‌کرد چقدر باکلاس چه رنگی چه جنسی

    حتی یکی ازدوستان که خیاط گفت این بار از این تولید کنم

    من هیچی نگفتم

    وگفتم واقعا همه چیز باور

    ممنونم ازشما استاد عزیز

    من درتلاش که بتونم باورهام عوض کنم دوره هم جهت باجریان خداوند خریدم که بتونم مخصوصا در باورهای مالی تغییرایجادکنم

    ممنونم خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    امیر حاجی صفی گفته:
    مدت عضویت: 683 روز

    〰️〰️ درود خداوند بر شما و استاد عزیز

    رها کردن، یک پایان نیست؛ بلکه پلی است به سوی آرامش و آزادی. ما در زندگی اغلب به گذشته، به دردها، به روابط، به باورها و ترس‌هایی چنگ می‌زنیم که دیگر به ما خدمت نمی‌کنند. اما حقیقت این است که نگه‌داشتن، زنجیری نامرئی است که ما را از تجربه‌ی لحظه‌ی حال بازمی‌دارد.

    رها کردن، یعنی اعتماد به اینکه هر آنچه که باید باشد، خواهد بود. یعنی پذیرفتن اینکه کنترل همه چیز در دستان ما نیست. یعنی آگاهی از اینکه بارهای سنگین ذهن و روح، تنها از ما انرژی می‌گیرند، نه اینکه ما را قوی‌تر کنند.

    رها کن، نه به این معنا که بی‌تفاوت شوی، بلکه به این معنا که ایمان داشته باشی. رها کن، نه از سر ضعف، بلکه با درک اینکه قدرت واقعی در آزادی از وابستگی‌هاست.

    همان‌گونه که رودخانه مسیر خود را پیدا می‌کند و برگ‌ها با وزش باد به سفر می‌روند، تو نیز اجازه بده که جریان زندگی تو را به آنجایی ببرد که باید باشی. وقتی رها می‌کنی، جا برای نور، برای عشق، برای صلح و برای تازه شدن باز می‌شود.

    پس با قلبی سبک، رها کن… و ببین چگونه زندگی، با جریانی ملایم، تو را به زیبایی‌هایی فراتر از تصورت هدایت می‌کند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2499 روز

    به نام خداوند

    سلام استاد و مریم جان

    باور همه چیز است

    باور همه زندگی ما را میسازد و بس

    خدایا ما را در ساخت باورهای قدرتمند کننده در مورد خودت یاری برسان

    استاد همه از باور و انجام گفتند و من میخوام یه تجربه جدید بگم

    خیلی ها به چشم زخم و دعا اعتقاد دارن در واقع باور دارن

    در روستای که من رفته بودم تعطیلات

    یه شب بحث داغ دعا و دعانویس بود

    قضیه از این قرار بود که در قبرستان قدیم میان قبر به سید را بازسازی کنن و نمیشود

    خلاصه چند سال دنباله این ماجرا بوده

    که یه نفر میگه شاید قبر طلسم باشه

    و یه دعا نویس میارن

    و کلی دعا به نامهای متفاوت از افراد محل دور قبر پیدا میکنن

    و حالا شده بود نقل مجلسها

    که فلانی با فلانی دعوا کرده دعا نوشتن براش

    فلانی نمیتونه خونه بسازد زمینش طلسم شده

    فلانی ازدواج نمیکنه بختش بسته هست

    استاد باور کنید صدها نفر دنبال دعا نویس بودند تا اون دعا و طلسم رو باطل کنن

    و معتقد بودند اگه پیشرفت نکردن بخاطر ابن دعا قوی در قبرستان است

    اول کمی توضیح دادم الکی هست قبول نکنید دیدم نمیتونم قانع کنم

    بیخیال شدم

    ولی دیدم چه انسانهای نماز خوان و خوب که باور داشتند و قدرت را به چه چیزهای داده بودند

    باور زندگی همه را در برگرفته

    و باید باورهای خودمون را قوی کنیم

    استاد و مریم جان بابت فایل عالی و توضیحات بینهایت سپاس

    یه مطلب دیگه چقدر در فایلها وقتی بهتر گوش،میدهیم باورهای درست و جملات باور قدرتمند کننده هست ازتون سپاسگزارم

    شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    ردپای روز 10 فروردین رو با عشق مینویسم

    خدایا شکرت

    امروز دوره قانون سلامتی رو از خدا هدیه گرفتم

    چه جمله قشنگی :

    اگر خداوند را حامی خودت می‌بینی، خداوند به عنوان حامی و کارساز تو در زندگی‌ات ظاهر می‌شود

    رد پای امروزمو نمیدونستم در دوره هم جهت با جریان خداوند بذارم یا تو فایل رایگان ؟ رد پای 9 فروردین رو در قسمت 4 درس هایی از توت فرنگی گذاشتم ،و هدایت شدم به توضیحات فایل این جمله رو که بالا نوشتم دیدم و دیدم که

    نوشته

    اما اگر باور کنی خداوند—به‌عنوان نیرویی که تمام جهان را مدیریت می‌کند—بیشتر از تو می‌خواهد که در خوشبختی زندگی کنی؛

    اگر باور کنی خداوند برایت آسانی می‌خواهد نه سختی؛

    اگر باور کنی خداوند حامی و کارساز توست،

    دیگر ترسی از ورود به مسیر تحقق خواسته ات نداری

    من دقیقا این جملات رو در رد پای امروزم نوشتم و حس کردم باید اینجا بذارم رد پامو

    من صبح که بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم رو انجام دادم و خوابم برد و خوابیدم و وقتی بیدارشدم به این فکر میکردم که من نزدیک سه ماه شده که هر روز به روش های مختلف امتحان کردم که شبا دیر بخوابم و صبحا زود بیدار بشم

    یه روش جواب داد و شبا دیر میخوابیدم، اما وقتی میخوابیدم مثلا اذان صبح میخوابیدم و از اونور دیر بیدار میشدم دوباره نمیشد

    تا اینکه امروز گفتم خدایا من چیکار کنم که مسیرم هموار بشه برای بیشتر انرژی گذاشتن برای یادگیری و خوابم تنظیم بشه و انرژیم بیشتر بشه

    حتی حاضرم روزی دو ساعت بخوابم که با نشونه هایی که بهم دادی و گفتی حتی شده دوساعت بخواب

    اما چیکار باید بکنم

    الان از اولین حقوقم برای نقاشی دیواری ، که دارم و حدود 15 میلیون موجودی دارم میتونم دوره قانون سلامتی رو بخرم

    تو چی میگی ؟ میتونم بخرم یا نخرم ؟؟؟؟

    بخرم و روی تغذیه ام کار کنم تا انرژیم زیاد بشه ، چون استاد میگفتن قبل دوره قانون سلامتی انرژیشون خیلی کم بود درمورد خواب ،زیاد میخوابیدن

    اما از وقتی دوره قانون سلامتی رو انجام دادن انرژیشون بیشتر شده و خوابشون کمتر

    گفتم خدا اگه قراره و اجازه میدی بخرم دوره رو واز آگاهیاش استفاده کنم و الان خوبه که بخرم یه نشونه بده ، چون احساس میکنم یه سری باورهای محدود دارم که نمیذاره که من این روند خواب رو کم کنم و باورهای قوی که ساختم تکرار میکنم و باید باورهای دیگه رو هم تکرار کنم

    از طرفی هم باورهای محدودی درمورد نخوردن یه سری مواد غذایی دارم

    نمیدونم چیکار کنم تو بهم بگو تو برای من بخواه

    اگه قراره دوره رو بخرم نشونه بده بهم که شروع کنم

    اگه نه و باید روی باورام و یا اهرم رنج و لذت برای خواب بنویسم و تکرار کنم بهم بگو

    اگه بگی بخر میخرم ،اگه بگی نخر نمیخرم

    بعد اومدم سایت و نشانه روزم رو انتخاب کردم

    چی بیاد خوبه؟!

    سریال زندگی در بهشت

    اولش گفتم جوابمو بهم بگو ،من متوجه نشدم الان بخرم یا نه؟؟

    اولش خندیدم آخه خدا از وقتی من دوره 12 قدم رو از 1 آذر 1403 شروع کردم هی برای من این سریال هارو نشونه داد و انقدر نگاه کردم و تحسین کردم که روز تولدم 27 اسفند هدایت شدم به پارک آزادگان تهران که خیلی خیلی شباهت زیادی با پارادایس استاد عباس منش داره

    و در سال جدید توی این 9 روز دو بار رفتم به پارادایس و بسیار عالی بود

    بعد خواستم فایل رو گوش بدم استاد گفتن اولین قسمت و شروع سیریال زندگی در بهشته

    تعجب کردم ،با خودم گفتم یعنی نشونه ام شروع هست ؟شروع یه مسیر و یه مدار جدید از زندگی؟؟؟؟

    زندگی در بهشت قسمت یک رو بهم گفتی و در مورد شروع تغییر و یادگیری هست پس میتونم دوره قانون سلامتی رو بخرم ؟؟؟

    بعد شروع کردم به گوش دادن و دیدن فایل قسمت 1

    استاد عباس منش گفت زندگی که پر از مسائل حل شونده داره و با این جمله درک کردم که مسائلی که من چندین ماهه دارم تمرین میکنم تا بلکه خوابم رو کم کنم و انرژیم بیشتر بشه ،قراره با دوره قانون سلامتی برطرف بشه

    دقیقا مثل مسائلی که چند ماه پیش داشتم و با گوش دادن و عمل کردن به آموزه های دوره 12 قدم و بعدش عشق و مودت و عزت نفس ، سبب شد خیلی چیزا یاد بگیرم و رشد کنم

    و گفتن : ممکنه یه سری مسائل باشه که حل بشه اما همه شون راه داره با یه نوع طرز فکر متفاوت

    اینو که گفتن یاد دوره هم جهت با جریان و فایل توت فرنگی افتادم که استاد درمورد قانون سلامتی میگفتن که خیلی از دانشجویان باورهایی داشتن که مقاومت میکردن درموردش

    اینارو که شنیدم پیام خدارو دریافت کردم که اجازه خرید دوره قانون سلامتی رو بهم داده

    بعد آخرای فایل که آهنگ گذاشتن ، میگفت بره بالا بالاتر انرژی مثبت دنیا یعنی فرصت واسه زندگی بهتر

    اینم نشونه بود که انرژیت بالا میره و دوره قانون سلامتی رو بخر درست میشه

    زمان نیاز داره و قانون تکامل برای این مسیر نیاز داری

    بعد من فکر کردم گفتم ببین چرا فایلای دیگه نیومد ، مثلا فایلی بیاد که دوره دیگه باشه یا اصلا قسمت دیگه

    دقیقا قسمت اول و شروع یه مسیر جدید اومد که نشون بده که میتونی شروع کنی و خرید کنی

    پس پیش برو و لذت ببر

    یادمه من توی این یکسالی که درسایت شروع کردم به گوش دادن به فایل ها یعنی از 7 مهر ماه 1402 تا آخر 1403

    بارها داشتم تقلا میکردم که دوره قانون سلامتی رو بخرم و هر بار خدا بهم میگفت عجله نکن

    حتی اولین دوره رو دوست داشتم دوره قانون سلامتی رو بخرم

    اما خدا با یه نشونه واضح گفت اولین دوره باید دوره 12 قدم رو بخرم

    من یادمه 1 آبان1403 که دوره 12 رو خریدم ، و1 آذر شروع کردم به گوش دادن ، بعد از قدم دو فهمیدم که باید از خواسته عشق که رسیدن به یک فرد خاص بود ،رها بشم و قدم آخر رو بردارم

    و2 دی قدم رو برداشتم و خدا نذاشت چند ساعت بگذره که اولین هدیه شو در قالب خرید ناهار توسط یکی از استاد های ورکشاپ برای من بود و بعد یه بوم رایگان هدیه داد که از ورکشاپ گرفتم و فردای همون روز ،شروع کرد به هدیه دادن های مختلف به من

    هیچ وقت یادم نمیره که خدا هر روز چه کارهایی برای من کرد که سبب شد الان تو این مدار باشم

    خدا هر روز به طرق مختلف بهم هدیه میداد

    3 دی دوره عشق و مودت رو گفت بخرم

    14 دی دوره عزت نفس

    و بعد27 بهمن به عنوان هدیه تولدم برای 27 اسفند ، دوره هم جهت با جریان خدا

    من تو این فاصله زمانی از 1 آذر شروع کردم به گوش دادن که فقط 7 قدم خریدم و دو قدمش رو گوش دادم و بعد هدایت شدم به دوره های دیگه ، شروع کردم به کار کردن

    تو این مدت چند تا دوره طراحی و فیگور و رنگ روغن منظره خریدم

    شهریه های هرماه کلاس رنگ روغنم 2200 بود اونا از جایی که فکرشم نمیکردم جور شد

    و 12 اسفند ماه در یک روز فرابهشتی ،خدا منو هدایت کرد به سمت دیواری که یک سال آرزو داشتم اون دیوار محله مونو رنگ کنم و دقیقا اولین دیوار برای نقاشی دیواری ،اون دیوار بود

    به قدری اتفاقات ناب و بهشتی زیاده که باید برگردم و رد پاهای روزای قبل و ماه های قبلمو بخونم و یادم بیاد که با جزئیات چیا رخ داده تا الان در این مدارم

    یکی از مهم ترین نتایج این دوره هایی که خریدم این بود که با خدا بیشتر از قبل دارم عشق و حال میکنم و دوستیم باهم

    بهم گفت یه کتاب شروع کنم به اسم ماچ ماچی

    شروع کردم ولی فعلا نتونستم ادامه بدم

    یادمه تو این روزا یه فایل رو گوش میدادم که استاد میگفت ،مریم خانم شایسته بهش میگفته، فکر کنم برای دوره 12 قدم بوده ، که اگر میبینی چیزی نمیاد تا بگی ،کافیه دوربین و روشن کنی و بشینی و هدایت میشی

    منم باید بشینم در سکوت و خدا بگه و درمورد کتاب ربّ ماچ ماچی ،بگه و بنویسم

    همه اینا گذشت و من تو این مدت متوجه شدم که چرا خدا اولین دوره رو نذاشت که دوره قانون سلامتی رو بخرم

    و خوشحالم که چشم گفتم حتی بارها پول دوره قانون سلامتی رو داشتم اما نمیتونستم بخرم چون اجازه داده نمیشد

    من تو این مدت باید عزت نفسم و روابطم و یه سری قدم های عملی برای نخوردن یه سری مواد غذایی برمیداشتم تا لیاقت خرید دوره بهم داده بشه و حتی خیلی کارهای دیگه که به هم پیوسته هستن

    من امروز که درخواست کردم که آیا میتونم با اون 10 میلیونی که دارم دوره رو بخرم یا نه و خدا تایید کرد با سریال زندگی در بهشت قسمت یک که شروع کن و بخرش

    حتی گفتم که اگر بگی نخر ،نمیخرم و چشم میگم

    چقدر راحت گفت بخر

    چقدر همه چیز ساده و و طبیعی داره رخ میده

    منی که چند ماه پیش تقلا میکردم تا دوره رو بخرم و به خانواده ام میگفتم بیاین شریکی بخریم و قبول نمیکردن. الان کل پولشو دارم و میتونم خودم تنهایی بخرمش و میدونم که بازم خدا به حسابم واریز میکنه و دیگه نگرانی ندارم

    و صد ها برابرش رو به حسابم واریز میکنه

    حتی تکاملی این رو یاد گرفتم که بدونم این دنیا گذراهست و در اندازه ای که فهمیدم و روی خودم کار کردم رها شدم از این خواسته که خرید دوره قانون سلامتی بود

    و امروز خیلی ساده و روان و بدیهی من دوره رو خریدم اصلا نفهمیدم چجوری شد یهویی دیدم خریدمش

    من دارم‌بزرگ میشم

    چرا

    چون که کاملا تکاملی از خیلی چیزا گذشتم و رها شدم و یاد گرفتم که تقلا نکنم و همه چیز به وقتش بهم داده میشه و من فقط یک‌کار رو باید به بهترین شکل انجام بدم و اون کنترل ذهن و عمل کردن و قدم برداشتن در راستای اهدافمه و باورهامو قوی کنم و مومنتوم مثبت رو حفظ کنم

    ظهر که شد ذهنم نجواهاشو شروع کرد و گفت الان دوره 12 قدم رو بخری و نتونی مواد غذاییشو به تنهایی برای خودت محیا کنی چی؟

    تو همین الان فقط 10 میلیون داری و تازه کار نقاشی رو شروع کردی و میخوای ماشین هم بخری

    تو هیچی نداری و از این حرفا

    و به یادم آورد که اگر دوره رو بخری باید بری آزمایش چکاپ کامل بدی برای بدنت که پول اونم نداری

    که سبب شد من برم به مادرم بگم، مامان اگه من دوره رو بخرم و خیلی چیزا نخورم ،مواد پرتئینی رو که بخورم رو میخری برام

    که گفت نه

    و حرف خودمو به خودم برگردوند

    گفت یادته گفتی من اگه دوره قانون سلامتی رو بخرم خودم وسیله هاشو تهیه میکنم ؟

    خب الان من نمیتونم هر روز هر روز برات گوشت و چیزای دیگه بخرم بخوری

    خودت باید بگیری و کار کن و خودت تهیه کن مواد غذاییت رو

    با اینکه هیچی از لیست غذایی دوره رو ندیدم اما احساس میکنم طبق گفته های استاد و فایلایی که در سریال زندگی در بهشت دیدم مواد پروتئینی مصرفش زیاده برای افرادی که لاغرن

    و یه جورایی این حرفش سبب شد به خودم بیام

    گفتم چیکار داری میکنی طیبه

    مگه خدا بهت اجازه خرید دوره قانون سلامتی رو نداد ؟

    مگه یادت نیست ،خدا دوره هارو برات خرید و پول دوره ها و وسایلای نقاشیت و شهریه کلاسات رو جور کرد ،حتی زمان هایی که تو دیگه هیچ پولی نداشتی ،خدا بهت نشونه داد و ازمینان داد که میتونی بخری و پول دوره بعد چند روز و چند هفته به حسابت برگشت

    یادته هیچ‌پولی نداشتی و ذهنت میگفت برو سراغ فروش گل سر

    و تو گفتی باید ایمانت رو نشون بدی و ادامه بدی این مسیر رو و دو روز بعدش خدا بهت کار نقاشی دیواری رو عطا کرد

    پس همون خدا الانم بهت مواد غذایی رو که لازم داری میرسونه از خزانه بی نهایت ثروت و فراوانیش

    همون خدایی که تا الان رشدت داده و قدرتمند ترین ربّ هست که میتونه گنج های جهان رو پات بریزه ،البته طبق تکاملت ، هپون خدا میتونه پول تغذیه غذایی جدیدت رو به حسابت واریز کنه

    ادامه بده و نترس و نگران نباش

    به یادت بیار خدا بارها بهت گفت راضیت میکنه

    با آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی

    و حسبی الله

    لاتخافی و لا تحزنی

    و ….

    هر روز به یادت بیار و همون خدا که تا الان کمکت کرده پول مواد غذایی رو هم برات جور میکنه

    یادت باشه که فراوانی هست

    پس وقتی اجازه خرید دوره رو از خدا گرفتی با نشونه سریال زندگی در بهشت قسمت یک که در فایل گفته شد شروع میکنیم

    یعنی تو هم شروع کن و باقی مسیر و قدم هاشو به خدا بسپر

    خدا قدم بعدی رو بهت میگه

    بعد من حاضر شدم تا برم عابر بانک و میخواستم یه مانتو هم بخرم ،هی یه حسی میکردم که مانتو رو عجله نکن و نخرش

    بلند شدم و رفتم بیرون تا کارت به کارت کنم پولامو که یه جا جمع بشه و دوره رو بخرم

    وقتی کارت به کارت کردم ،دیدم دیوارای کنار ساختمونو دارن نقاشی کار میکنن و رنگ مرمر میزنن

    خیلی حس خوبی داشتم وقتی نقاشی میدیدم

    بعد رفتم سمت بلوار ،هوا خیلی خیلی زیبا بود و درختای بهشتی رو که دیدم رفتم رو جدول نشستم و همون بلواری بود که اولین بار دیوار ساختمون پایگاه رو نقاشی کشیدم

    نشستم تا تو اون مکان بهشتی ثبتنام کنم در دوره 12 قدم

    و وقتی ثبتنام کردم دیدم

    ساعت چقدر رند هست

    4:44من دوره قانون سلامتی رو خریدم

    یعنی 16:44

    اولش گفتم نکنه من هنوز نباید میخریدمش، و به شک افتادم گفتم اگه درست متوجه شدم یه نشونه بهم بده

    تو همون بلوار یه ماشین رد شد پلاکش 74 بود و تاییدی بود بر اینکه درست بوده

    و خندیدم و سپاسگزاری کردم و گعتم خدایا شکرت

    میدونم که این یه سرمایه گذاری عظیم هست به روی خودم

    و صد ها برابرش به حسابم برمیکرده و از امروز به بعد شروع یه مدار جدید هست از زندگی من در این جهان هستی

    و یه لحظه به احساسم توجه کردم دیدم خیلی خیلی خوشحال نیستم ، اونجوری که چند ماه پیش تقلا داشتم و ذوق داشتم

    انگار میدونستم رخ میده و آماده دریافتش بودم و البته سپاسگزاری میکردم و خوشحال بودم اما خوشحالیم یه جور خاص تر بود و با آرامش این همراه بود که همه چی به وقتش رخ میده

    باز به احساسم توجه کردم و اینو درک کردم که انگار این نگاهو داشتم که من میدونستم که بهم داده میشه و من لایق دریافت این دوره بودم و بالاخره انجام میشه

    اما بازم خوشحال بودم که خریدمش و داشتم به تک تک اون روزها و رفتارهام و تقلا هام فکر میکردم ،که چجوری به صورت تکاملی آروم شدم و دیگه تقلایی نداشتم جوری شد که وفتی قبل عید روز 30 اسفند اولین حقوقم واریز شد به حسابم میتونستم اون روز سریع دوره رو بخرم

    اما یادمه گفتم حس میکنم الان وقتش نیست و به خدا گفتم هر موقع وقتش شد بهم بگو

    و دیگه عجله ای برای خریدش نداشتم و همه اون مولفه ها کنار هم چیده شدن که من آروم باشم و امروز که زمانش بود خرید کنم

    حالا من رفتم تست قبل از ورود به دوره رو نگاه کردم دیدم نوشته چکاپ رو انجام بدین بعد دوره رو گوش بدین و انجامش بدین

    و از اونجایی که دختر خوبیم و گوش میدم اصلا دانلود نکردم جلسات اول رو که مشتاق بودم گوش بدم ببینم چی هست

    و منی که مشتاق بودم و دوست داشتم سریع گوش بدم ،الان دیگه آروم شدم و میگم همه چی به وقت و زمان مناسبش

    باید اول برم آزمایش و چکاپ کامل رو بدم و بعد شروع کنم

    حتی ذهنم این نجوا رو گفت که اگر این دوره رو شروع کنی دیگه نمیتونی کیک خونگی بخوری ، عسل و یا چیزای دیگه

    نون و باگت و برنج و خورشت و خیار و گوجه و میوه ها و آلوچه سبز که عاشقشی و همیشه تابستون با خیار و نمک میخوری و خیلی چیزای دیگه که دوست داری نمیتونی بخوری

    اما من تو این مدت تمرین کردم و خیلی چیزا رو حذف کردم و مهم ترین چیز برای من. سالم بودن بدنم و بیشتر شدن انرژی بدنم هست و اینکه دوست دارم بدنم حالش خوب باشه که بتونه حس خوب رو تجربه بکنه و پرداخت بها برای داشتن چیزای ارزشمند دیگه هست

    و میتونم بهای این همه حال و انرژی خوب رو پرداخت کنم

    و خوشحالم که دختری هستم که آماده تغییرم و همیشه با آعوشی باز به موضوع تغییر نگاه کردم و دوست داشتم عمل کنم تا نتایج رو ببینم

    و میدونم که شروع این مدار برای من خیلی خیلی مفید خواهد بود و بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت و عشق در همه جنبه ها به سمت من جاری میشه

    من وقتی تو بلوار محله مون فکر میکردم

    به آهنگی که دو سه روز پیش هدایت شدم سمتش باز کردم و گوش دادم

    آرامه قلبم به نگات

    راضیه قلبم به رضات

    دلم میخواد که غرق بشم

    تو عطر تو حال و هوات

    که واسه ی من تو بسی

    عشق بدون هوسی

    میخوای که من دریا بشم

    نمی تونه سد بشه کسی

    یا الله یا الله یا الله یا الله

    میخوند و من از کنار دیواری که اولین دیوار بود که رنگنقاشی دیواری رو شروع کردم ،رد میشدم و سپاسگزاری میکردم

    من از 12 اسفند هر بار از اون مسیر رفتم ، میرم و به دیوار نگاه میکنم و سپاسگزاری میکنم که خدا اجازه داد و اعتماد کرد بهم که من این کار رو شروع کنم و جزئی از تکاملم در رسیدن له اهداف بزرگترم هست

    خدایا شکرت

    و اینو میدونم که این قسمت از کار نقاشی دیواری قسمتی از مسیر تکاملمه و قرار نیست در این قسمت متوقف بشم

    من قراره به جاهای بالاتر در مدارهای بالاتر برم و حرکت کنم و از مسیر و در حال بودن لذت ببرم که همین لحظه خود خود مقصده

    من از دوره 12 قدم و دوره هم جهت با خداوند و عشق و مودت و عزت نفس یاد گرفتم که همین لحظه که حالم خوبه ،مثل مثال حاضر شدن نون ، همه چی داره انجام میشه و خدا کاراشو داره انجام میده ،وظیفه من اینه که از لحظه لحظه این روزهای ناب و بهشتیم نهایت لذت رو با خدا و هم صحبتی با خدا رو ببرم و کیف کنم از این جهان هستیش

    خدا بازم قراره بهم یاد بده و ظرف وجودمو رشد بده

    من میتونم و توانایی اینو دارم که به درستی مسیر رو ادامه بدم ،چون خدایی دارم که هر لحظه ریز به ریز داره هدایتم میکنه و به قدری براش ارزشمندم که بیشتر از من عاشق و مشتاقه که من درهمه جنبه ها رشد کنم و باورهام قوی و قوی تر بشه

    من ارزشمندم و لایق دریافت این همه محبت از سوی ربّ ماچ ماچیم هستم ، خدایا شکرت

    من وقتی برگشتم خونه ،مادر و خواهر و خواهر زاده ام میخواستن برن افطاری سمت بلوار کشاورز که یک ماه افطاری بود و امروز آخرین روزش بود و من نرفتم

    موندم خونه تا کارامو انجام بدم

    نزدیک غروب بود حاضر شدم تا برم برای افطاری برادرم نون بخرم دوباره تو همون بلوار بهشتی پیاده روی کردم و با خدا صحبت کردم و به همین آهنگ گوش دادم و سپاسگزاری کردم

    و رفتم نون خریدم و برگشتم خونه

    دوباره خوابم برد وقتی بیدار شدم رد پای دیروز و امروزم رو نوشتم و الان شب رو نمیخوابم و چون خوابیدم ،میخوام طراحی کنم و کار کنم

    خدایاشکرت

    بازم بی نهایت سپاسگزارم ربّ دل انگیز و ماچ ماچی خودم که منو بی نهایت دوست داری و من از عشق بی نهایتت هر روز این دوست داشتن بی نهایتت رو دریافت میکنم و منم بی نهایت تر دوستت دارم و میدونم که تو خیلی بی نهایت تر از اون چیزی که فکرشو میکنم دوستم داری

    خدایا سپاس بی کران

    وقتی داشتم جلسات دوره قانون سلامتی رو نگاه میکردم که چند تا جلسه هست ،به قسمت عضله سازی که نگاه کردم ذوق داشتم چون دلم میخواد بدنم هم عضله سازی بشه

    و با خودم گفتم ببین چقدر راحت بود داشتن این دوره و تو روزها و ماه ها قبل داشتی تقلا میکردی

    الان که فکر میکنم میبینم ،هر بار که به خواسته هام میرسم انگار دارم آروم تر میشم که همه چی به وقتش قراره رخ بده و من باید روی خودم کار کنم و آرام باشم ،

    یه جورایی تازه دارم قسمت

    «تعهد به خواسته» یا «رها بودن» نسبت به آن؟!

    رو درک میکنم

    اینکه استاد میگفتن رها بودن درمورد خرید خونه و میگفتن اگر شد که خیلی خوب اما اگر نشد خیری دراین هست

    یادمه اوایل نمیتونستم این موضوع رو درک کنم بعد یک سال تاجایی که برای تغییرم تلاش کردم به همون اندازه دارم آرام بودن و رها بودن رو تجربه میکنم

    اینکه دارم یاد میگیرم که رهاتر باشم نسبت به خواسته هام

    خدایا شکرت

    و اینو میدونم که من هستم که باید سمت خودمو درست انجام بدم ،چون خدا خوب بلده به سمت خودش چجوری وفای به عهد داشته باشه ،من باید هماهنگ کنم خودم رو با جریان خداوند و قوانینش

    اینکه سپاسگزاری کنم

    مومنتوم مثبت رو حفظ کنم

    توجهم به نکات مثبت خودم و آدما و جهان هستی باشه

    توجهم به ریز ترین هدایت های خدا باشه و شاخکام تیز باشه که دریافتشون کنم

    احساسم خوب باشه تا اتفاقات خوب رخ بده

    سعی کنم قدم های عملی بردارم برای خواسته هام

    و مهم تر از همه از مسیری که خودش موفقیته لذت ببرم

    و باورهای قوی رو بارها و بارها تکرار کنم تا قوی بشن و براشون الگو پیدا کنم

    و هر روز با خدا صحبت کنم و با خودم هم صحبت کنم تا بیشتر آشنا بشم با افکارم و رفتارهام

    و خداگونه رفتار کنم

    و آگاهانه عمل کنم و خیلی موارد دیگه که سمت من هست و باید یاد بگیرم و انجام بشه

    خدایاشکرت

    برای استاد عباس منش عزیز ومریم خانم شایسته و همکارانتون و دوستان سایت پر از عشق ، بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 9 فروردین رو با عشق مینویسم

    امروز من 6 بیدار شدم و میخواستم برم بیرون

    چند روز پیش تصمیم گرفته بودم که از ماشین kmc که عکس گرفته بودم تو روز برفی 21 بهمن ماه ، و شب سوم قدر ماه رمضان ،که تو محله مون هست و یه برگه که نوشته بودم و تحسین کرده بودم صاحب ماشین رو

    و میخواستم عکس ماشینشو که اون روز گرفته بودم و روش به ترکی نوشته بودم benim arabam یعنی ماشین من، که بهش هدیه بدم و تحسین کنم که تلاش کرده و ماشین خریده

    حاضر شدم و رفتم بلوار محله مون ،چون روزای قبل میدیدم از صبح زود ماشین سرجاش نیست با خودم گفتم زود برم و عکسارو بذارم پشت ماشین که صاحبش وقتی اومد ببینه

    جرات اینو نداشتم که خودم مستقیم بدم به صاحب ماشین و تحسینش کنم

    من رفتم و وقتی عکسارو گذاشتم رو ماشین ،رفتم نشستم تو ایستگاه اتوبوس ، ساعت 7:20 بود تا ساعت نزدیک 11 نشستم و هیچ خبری از صاحب ماشین نشد

    از خودم سوال پرسیدم ،گفتم طیبه چرا روزای قبل ماشین اول صبح سرجاش نبود و صاحبش میرفت ،اما امروز هرچی نشستی تا صاحبش بیاد ونوشته تحسین رو و عکسایی که گرفتی رو ببینه و برداره ، نیومد

    فکر کن

    دقیق نتونستم خوب بفهمم اما چند تا فکر داشتم ،اینکه من عزت نفسم بالا نبوده که خودم مستقیم برم و تحسین کنم و عکس ماشین اون فرد رو بهش بدم و بگم منم روزی مثل شما این ماشینو میخرم

    اینکه حرف استاد یادم میاد و میگفتن که ماشینایی که گرون قیمت بودن رو تحسین میکرده و با صاحباشون صحبت میکرده

    شاید این اتفاق داشت میگفت که طیبه تو باید بیشتر روی عزت نفست کار کنی و اینکه پنهان نشی و نترسی از بیان تحسین کردن دیگران ، و باید خودت با پای خودت بری و تحسین کنی و رو در رو بگی تا هم عزت نفست بالا بره که میتونی دیگران رو تحسین کنی و در اصل خودت ارزشمندی خودت رو به جهان هستی نشون بدی که من میتونم و لایق داشتن ماشین kmcهستم ، و من هم میتونم بخرم این ماشین رو

    و اینو متوجه شدم که ذهنم مدام میگفت که اگه این عکسارو بدی و صاحبش بد فکر کنه چی؟ اگه خودت صحبت کنی و تحسینت رو بگی ،بد متوجه بشه چی؟ و اینا سبب میشد که من خودم اون عکسارو ندم به صاحب ماشین

    و باورهای محدود من بودن که سبب میشدن خودم رو پنهان کنم

    و یه جا نشستم و انقدر نشستم تا دیدم نیومد و رفتم از روی ماشین برداشتم برگه ای که تحسین نوشته بودم و چند تا عکس از ماشین رو چاپ کرده بودم

    من رو صندلی بلوار محله مون نشسته بودم و به درختا و سبزی برگاشون نگاه میکردم و واقعا خود خود بهشت بود و یهویی دیدم یه kmcمدل t9 اومد و رد شد

    من دو روز پیش این مدلو دیدم و خوشم اومد و گفتم من اینو به خای مدلt8 میخوام

    یاد حرف استاد عباس منش میفتم که میگفت وقتی چیزی رو میبینین خواسته درشما شکل میگیره

    تا وفتی که من ماشین kmc مدلt8 رو دیده بودم هی میگفتم من اونو میخرم

    اما وقتی مدلt9رو دیدم کمی متفاوت تر بود چراغاش و مدلش

    اما فعلا نمیدونم کدوم

    به قدری دقیق شدم که انگار همین فردا میخوام بخرمش

    دو هفته ای که با نقاش خداگونه و همکارش که کار زیر سازی انجام میده کار کردم ،خیلی تاثیر مثبتی در باورهای من داشت و از صبح تا شب که باهاشون نقاشی میکشیدم ،انقدر تکرار کردن که ماشین میخری ،خیلی زود ماشین بخر ،دو سه ماه بعد برات ماشین بخریم که تو روند کار ما هم پیشرفت باشه که رنگ بذاریم تو ماشینت و خودت بیای با ماشین خودت به آدرس جایی که قرار هست نقاشی بشه و کلی حرفای دیگه

    به قدری این حرف ها در طول روز تکرار میشد که من دیگه باورم شده بود که من میتونم ماشین بخرم

    منی که به ماشین مورد علاقه ام فکر میکردم و یه وقتایی میگفتم آخه چجوری

    اما الان دیگه هیچ کدوم از اون حرفارو نمیگم ،دوره هم جهت با جریان خداوند هم سبب شد که به این مومنتوم که تکرار میشد ،سرعت بدم و هر روز از زبان نقاش خداگونه و همکارش میشنیدم که میشه و میخری به زودی

    و همه اینا سبب شد در عرض دو هفته باورهای من نسبت به اینکه خدا میتونه برای من عطا کنه قوی بشه

    چون که انقدر همکارش از نقاش خداگونه تعریف کرد که الگویی هم شد برای من که در کار نقاشی تلاش کرده و شده. پس برای من هم میشه

    من همه این هارو مدیون خدایی هستم که هر روز داشت به من درس یاد میداد و انسان های خداگونه سر راه من گذاشت تا یادم بده و سرعت بگیرم در تکرار باورهای قوی درمورد ثروت

    خدایا شکرت

    از وقتی گفتم یا اینو میخرم و یا مدلt8 رو از هردوتاشون فقط میبینم

    بعد که دوباره داشتم به ماشین نگاه میکردم یهویی این آهنگ به زبونم جاری شد

    آرزوم اینه باشی جلو چشمم

    اینو گفتم یه 206 رد شد پلاکش 974 بود

    همون تاریخی که خدا بهم وعده شو داده و گفته طیبه اگر تو به وعده ات عمل کنی زندگیت در این تاریخ هیچ ربطی به 9 ماه قبلت نداره

    قدم بردار تا بهت داده بشه

    امروز مدام چندین بار عدد 974 رو نشونه میده

    خدایا شکرت

    وقتی متوجه شدم و رفتم برداشتم ،مادرم زنگ زد گفت شب که برای افطار مهمون میاد ،وسیله بخر و رفتم و خریدم و برگشتم دیدم ماشین هنوز سر جاشه و جای تعجب نداشت

    چون باید من درس هایی میگرفتم و باید عزت نفس رو بیشتر تمرین کنم در جاهای مختلف

    و ارزشمندیم رو به جهان هستی ارسال کنم

    بعد رفتم خونه و خواهرم اومد و باهم دوباره رفتیم همون شهرک محلاتی که دو روز پیش کفش خرید کردیم تا خواهر و خواهرزاده ام هم کفش بخرن

    وقتی ما رفتیم ، تو راه فقط kmc میدیدم ،خواهر زاده ام گفت خاله خاله kmc ، یهویی دیدم آبی رنگ بود و یه ماشین رد شد پلاکش 974 بود

    یه تایید دیگه بود بر اینکه میتونم بخرمش

    بعد دو تا kmcهم زمان رد شدن

    و بعد دوباره و دوباره و دوباره

    خواهرم بارها گفت چه خبره تهران پر شده از kmcمدل t8 و t9

    منم فقط میخندیدم و تو دلم میگفتم آره چون من دارم توجه میکنم و نشونه های خرید ماشین میاد و اینا همه تایید بر خریدنشونه

    و من باید باورهای قوی رو تکرار کنم و الگوهایی که دیدم رو هی به خودم یادآوری کنم که میشه

    وقتی خرید کردیم و برگشتیم ،خواهرم بستنی خرید و چیپس ، هرچی گفت طیبه یه باره بیا بخور گفتم نه

    و بر خلاف چند ماه پیش دیگه هیچ علاقه ای به خوردن بستنی و چیپس نداشتم ،در صورتی که من خیلی خیلی چیپس و بستنی دوست داشتم

    بهم گفت یه بار بخور ببین منم پرهیز دارم و نباید بخورم ،دکتر طب سنتی گفته نخور ،ولی همین یه باره

    خنده ام گرفت و بهش گفتم همین یه بارها هی تکرار میشن و مجدد نه، گفتم و خوشحالم از اینکه از وقتی تصمیم گرفتم برای دریافت دوره قانون سلامتی ،لیاقتم رو نشون بدم و یه سری چیزا نخورم

    مثلا هرچی کیک و کاکائو و وسایلای کارخونه ای بود دیگه نمیخورم و بستنی و چیپس و پفک هم نمیخورم

    و شکر و خرما و عسل رو هم کم کردم

    وقتی برگشتیم ، برای شب که مهمون داشتیم برای شام ،سبزی پاک شده خریدیم

    یادمه وقتی این شغل سبزی پاک شده تازه مد شده بود و مردم میخریدن بسته ای 200 تمن بود الان 5 هزار تومان شده

    حالا کاری به قیمتش ندارم اما میخوام‌اینو بگم که ما اونموقع میگفتیم چیه یه ذره سبزی رو میبندن و میفروشن ،ما خودمون سبزی میخریم و پاک میکنیم و کلی سبزی داریم

    خنده ام میگیره

    همون آدمی که این حرفارو میگفت و سال ها قبل 10 کیلو سبزی هم پاک میکرد

    الان وقت نیم کیلو پاک کردن سبزی رو هم نه خودش و نه مادرش ندارن و الان سبزی پاک شده میخریم

    حتی من هر چند هفته یه بار وقتی بعد کلاس رنگ روغنم از تجریش برمیگشتم خونه ، سبزی میخریدم و میگفتم تو دستگاه خوردش کنن و برای آش و خورشت میگرفتم میبردم خونه

    چقدر همه چی تغییر کرده

    یعد به خواهرم‌گفتم میای بریم یه مغازه هست که از اینستاگرام دیدم مانتوش خوبه و از اونجا بریم مانتو دکمه دار بخرم ، گفت باشه و باهم رفتیم

    از پل صدر که پیاده شدیم ،اولین بارمون بود تو اون منطقه با اتوبوس میرفتیم ، از یه خیابون رد شدیم سرازیری بود و انگار از کوه پایین میرفتیم ، خیلی خیلی سرازیری بود و گفتیم اینجا چجوری زندگی میکنن

    اونجا بود که این تضاد و سوال سبب شد که خونه خودمونو که تو یه جای صاف هست خونه هاش ،به یاد بیارم و از خدا سپاسگزاری کنم

    و درسته منطقه ثروت مند نشین بود اما دلخواه من نبود و انتخاب من یه خونه ایه که مثل خونه استاد عباس منش دریاچه داشته باشه

    البته بخوام تکاملم رو هم رعایت کنم ،یه خونه میخوام که منطقه اش جوری باشه که زمینش مستقیم باشه

    بعد رفتیم‌و رسیدیم به مغازه پانتو فروشی و مانتویی که دیده بودم تو مغازه شون نداشتن و فقط از سایت میشد سفارش داد و گفت موجود نیست

    دوباره همون راه رو سر بالایی برگشتیم تا برسیم به بزرگراه صدر و سوار اتوبوس بشیم و برگردیم

    سرازیری منو یاد مومنتون مثبت مینداخت که شروع مسیر رو که رفتیم اصلا اختیار پاهام دست خودم نبود ،جریان سرعت و شیب به قدری زیاد بود که پاهام خودشون میرفتن و رو دور تند بودم و نمیتونستم زیاد وایستم و هی ادامه میدادم و سرعت میگرفتم و از خواهر و خواهر زاده ام جلو میفتادم

    وقتی فکر میکنم به این جریان بهتر میتونم صحبت های استاد رو درک کنم

    وقتایی که استاد مثال میزنن و بعد چند روز شده که من دقیقا اون مثال رو به اون شکل و یا به شکل دیگه تجربه کردم ، بهتر تونستم درک کنم مثال استاد رو و سعی کردم بهتر عمل کنم

    و حتی موقع برگشت هم دیدم که برای برگشت به نقطه ای که اول سرازیری بود برسیم ،کلی باید انرژی بذارم و قشنگ میفهمیدم که پاهام سنگینی میکنن

    اما به خودم میگفتم داری ورزش میکنی و عضله های پاهات دارن قوی میشن و لذت میبردم

    وقتی برگشتیم خونه برادرم که هفته پیش برای همه مون هدفون بلوتوثی سفارش داده بود و برادری که ذهنیتش به هدفون ناخوب بود وقتی دید من هدفون بلوتوثی گرفتم و تعریف کردم که چه صدای خوبی داره و با کیفیته و گوش اصلا درد نمیگیره ،مشتاق شد تا اونم بخره و به جای یکی 5 تا سفارش داد و برای هرکدوممون یکی خرید

    اما من چون داشتم ،سهم منو نگه داشت به دامادمون و منم سریع گفتم برای من پولشو بده مانتو بخرم

    خیلی راحت گفت باشه چقدر راحت خدا داشت به من روزی و هدیه میداد

    اگر این مانتو رو هم بخرم 4 تا مانتو میشه و 4 تا کفش که خدا با بی نهایت فراوانی و نعمتش بهم هدیه داده و میدونم که بیشتر از اینم بهم هدیه میده

    وقتی مهمونامون اومدن خواهرم هم بود و شام رو که خوردیم

    سفره رو جمع کردیم خواهرم رفت تا ظرفارو بشوره ،منم سفره رو که ع کردم به خواهرم گفتم بیا اینور بقیه شو من بشورم ، اگه طیبه چند ماه پیش بودم میگفتم من چرا بشورم ،من جمع کردم خواهرمم بشوره

    اما یاد حرفای خدا افتادم‌که چند ماه پیش درمورد همکاری بهم گفت و گوش ندادم و سبب بحث شدید بین من و خواهرم شد

    سریع گفتم به ذهنم که ببین من الان دیگه یاد گرفتم و باید کمک کنم ، و بعد ادامه ظرفارو شستم و نشستم

    رفتار خواهرم خیلی خیلی عالی شده

    جنبه خداگونه خواهر و خواهرزاده ام رو در این روزها بسیار زیاد میبینم و حتی بارها به خودم گفتم ببین چقدر آروم شدن

    خواهر و خواهر زاده ای که نمیتونستم تحملشون کنم ،در اصل اونا نبودن ،من نمیتونستم درون خودمو تحمل کنم و به عوامل بیرونی نسبت میدادم

    اما الان که آگاه شدم و روی خودم هرچقدر بیشتر کار کنم بیشتر و بیشتر نتیجه میبینم و جنبه خداگونه شونو میکشم بیرون

    خدایا شکرت

    هرچقدر بیشتر با خودم در صلح باشم بیشتر لذت میبرم از ارتباط برقرار کردن با انسان ها

    هرچقدر بیشتر به یادم بیارم که عاجزم و هیچ تاثیری نمیتونم در زندگی آدما بذارم ،همونقدر میتونم پیشرفت کنم

    خدایا شکرت

    شب که مهمونا شام خوردن و ما داشتیم جمع میکردیم ،من سفره رو تمیز میکردم که تو دلم گفتم کاش خواهرزاده ام کمک کنه و نشینه کنار مهمونا

    مدام ذهنم میخواست توجهم بره سمت نکات ناخوب خواهر زاده ام و بگم ببین نمیاد یه کمکی بکنه و …

    اما سریع گفتم ببین طیبه تو وقتی بچه بودی رو یادته؟

    اگر توام جای خواهرزاده ات بودی کمک نمیکردی ،یادته بچه بودی هم سنش بودی هرجا میگفتن بیا کمک کن فرار میکردی و یا خودتو به نشنیدن میزدی ، الان داری دقیقا رفتارای بچگی خودتو میبینی

    شاید اگر دوباره اون روزا بود همین کارو دوباره انجام میدادی و مثل خواهرزاده ات عمل میکردی و با این نگاه افکارمو کنترل کردم و گفتم خودم جمع میکنم

    که یهویی دیدم خواهر زاده ام بلند شد وظرفارو برداشت برد آشپزخونه

    امروز بدون اینکه من کلامی از زبونم بیرون بیاد ، خودش میومد برمیداشت و کمک میکرد

    و من به قدری خوشحال بودم که این منم دارم با افکارم و تغییر نگاهم شرایط رو تغییر میدم

    شاید اگر مثل قبل تمرکزمو میذاشتم روی نکات ناخوبش نمیومد که کمک کنه اما وقتی با نگاه جدید توی افکارم بررسی میکردم و سعی داشتم با روحم هماهنگ باشم ،نتیجه تغییر کرد

    بعد که مهمونا رفتن من اومدم اتاقم به مانتویی که از اینستاگرام خریدم، از یه پیج نگاه میکردم که دیدم بعد 4 روز رنگایی که من میخواستمو موجود کردن

    پیام دادم که چرا بهم نگفتین چند روز دیگه موجود میشه و من رنگای دیگه رو سفارش بدم اما درست جوابگو نبودن و تعویض نکردن رنگ مانتو رو

    کمی دلخور شدم و حس میکردم که افکارم شروع به صحبت کردن و یهویی به خودم اومدم گفتم ببین طیبه ، مهم نیست که چه اتفاقی رخ داده تو نباید بذاری افکارت ناخوب بشه ، هرچی خیر بوده و همون بشه و اما حواست باشه دفعه بعد دقت کنی و با عجله و اینکه وای این رنگ موجود نیست بذار یه رنگ دیگه بخرم و فکر کنی دیگه تموم میشه. با این نگاه چیزی رو نخری

    و این هم یادت باشه دنیا فانیه ،بخوای برای این خودتو اذیت کنی ‌ ارزش ناراحت کردن خودتو نداره و سعی کردم حالمو خوب کنم با این نگاه

    این نگاه سبب شد به سرعت حالم خوب بشه

    امروز بی نهایت حالم عالی بود و کلی درس یاد گرفتم

    نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق و زیبایی و ثروت و نعمت در زندگی تک تکتون جاری بشه

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    آیسان گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    سلام به شما استاد عزیز

    درباره هدایت خداوند تو اول فایل صحبت کردین من یکی از باورای مخربم اینکه خداوند دیر پاسخ میده اونقدری که آدم بیخیال اون موضوع میشه و میگه اصن نمیخواد هدایتم بکنی ، و بیشتر اوقات اصلا هدایتی از خداوند نمیبینم ، نمیدونم شاید هم من خیلی عجول باشم یا هنوز زبان خداوند رو متوجه نمیشم…

    ممنون میشم دوستان اگر ایده ای دارن راجب این موضوع بنویسند.

    حالا بریم سراغ ادامه آگاهی های این فایل:

    ارتباط احساس لیاقت با زجر کشیدن

    یکی از پاشنه های آشیل ما ایرانی ها همین باوره که تا زجرکش نشی چیزی بدست نمیاری

    حالا این خواسته میتونست نمره خوب و بالا گرفتن،شاگرد اول شدن،عوض کردن وسایل خونه،خرید ماشین یا ملک، رابطه عاطفی خوب ، ارتقای شغلی، کاهش وزن و… باشه

    چرا ؟بخاطر باورهایی مثل نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود ، سختی کشیدن باعث با ارزش شدن زحمات میشود، اگر سختی نکشی موفقیتت ارزشی نداره ، سختی بکشیم تا خواستیم برای بقیه داستانمون رو تعریف کنیم جذاب و الهام بخش باشه، سختی بکشیم چون آدم های موفق هم به این روش تونستن بجایی برسن، و… کلی باور های دیگه باعث این زجر های بیهوده میشوند.

    با آرزوی بهترین تجربیات در تمامی جنبه های زندگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مریم بذرا گفته:
    مدت عضویت: 810 روز

    سلام و درود براستادعزیزم و مریم جانم

    وسلام بر تمام دوستان عزیزم در سایت بهشتی.

    صبح توستاره قطبیم نوشتم خدایا امروزم رو زیبا کن خدایا چشمم رو بر روی زیبایی ها بینا کن.

    گوش هام رو برای شنیدن حرفهای زیبا شنواتر کن.

    خدایا این سفر رو تو برام زیباترش کن.

    چی بگم از پلن و برنامه ی خدا.

    از صبح با حال خوب ،فرکانس بالا ،قلبی پراز ارامش و حس خوب. هر لحظه فقط زیبایی و زیبایی رو می میبینم.

    زبانم از گفتن این همه زیبایی ناتوانه.

    سفری که خدا برام چیده مگه غیر از این میشه.

    فقط با دیدن این همه زیبایی میگم خدایا شکر ،خدایا سپاس که بهم چشم بینا دادی که ببینم .

    خدایا شکر که پاهای سالم دادی که بر روی زمینت راه برم.

    خدایا سپاس که قلبی سالم دادی که احساس کنم این همه نور و عشق تورا.

    هرکجا نگاه کردم فقط تو بودی .

    فقط عظمت و بزرگی تو بود.

    فقط عشق توبود .

    خدایا سپاس بخاطر این همه نعمت و حال خوب.

    خدایا سپاس بابت استاد عزیزم که چشمان مرا برای دیدن این زیبایی ها باز کرد.

    خدایا سپاس برای وجود استادم که راه زندگی رو بهم نشان داد.

    دوستتون دارم استادعزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    شادمهر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    به نام خدایی که انسان رو اشرف مخلوقاتش قرار داد و زمین و اسمانها رو مسخر او ساخت

    سلام به استاد عزیز و خانواده توحیدی سایت عباسمنش امیدوارم همیشه در مسیر خوشبختی و بهروزی باشید

    اری او خدایی است که بر هستی حکم رانی میکند

    راستی این خدا چه مکتبی درباره ی مدیریت این جهان و انسان بعنوان اشرف مخلوقاتش دارد ؟

    ایا او منتظر خطای ماست تا ما را به اشد مجازات برساند یا بسیار وهاب و بخشنده است ؟

    ایا در دادن نعمت و ثروت و خوشبختی به انسان خساست میورزد یا بسیار روزی دهنده است ؟

    شکی نیست که در این دنیای که ما قرار داریم هم خیر وجود دارد هم شر که هر دو لازمه وجود این جهان مادی هستند ، و او انسان را موجودی فرکانسی افرید که با افکار و فرکانسهایش زندگیش را میسازد

    او خدایی است که اطمینان داده که به وعده اش عمل میکند او خداوند بخشنده و مهربان و خداوند فراوانی ها و نعمت هاست ، اما من بعنوان یه موجود فرکانسی وقتی خودمو لایق دریافت نعمت ها و ثروت ها و بزرگی نمی بینم و خودمو حقیر میشمارم چطور در مدار دریافت این نعمت ها قرار گیرم؟

    وقتی خودمو نمیبخشم وقتی خودمو ارزشمند نمی بینم این فرکانس باعث میشه از نعمت ها دور شم و همین طور برعکس وقتی خودمو بزرگ و اشرف مخلوقات میبینم و خودمو دست کم نمیگیرم انوقت خدا هم ثروت و نعمت هاشو به من میده

    یکی از قویترین فرکانسها در دریافت نعمت فرکانس خودارزشمندی و فرکانش سپاسگذاری است

    به امید فردایی بهتر برای همه ی دوستان

    خدایا شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: