درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 20

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میترا محسنی گفته:
    مدت عضویت: 290 روز

    به نام خدایی که رب العالمین= فرمانروای کل عالمیان است

    سلام بر استاد عزیز و مهربانم

    شبتون بخیر و نیکی

    خدایا شکرت سه فایل قبلی رو گوش کردم قبلا مطالبش رو نوشتم چند روز قبل دیدم جلسه چهارم اومد رو سایت خاستم بیام گوش کنم ولی چند روزی درگیر روزای آخر عید بودم یادم رفت

    دو ماه قبل طبق سفارش استاد به خوندن کامنتا من کامنتای قدیمی یه فایلی رو خوندم که مال سال 97 بودن یه آقایی از دوستان نوشته بود دارم ترجمه ی قرآن رو به فارسی مینویسم

    به نظرم ایده ی جالبی بود منم رفتم یه دفتر 200برگ خریدم شروع کردم نوشتن معنای قرآن گفتم خدایا اول میخام به زبان خودم بفهمم تو کتابت چی گفتی روزی ده تا آیه مینویسم و جالبه قبلا من به شدت رو ترجمه فارسی تکیه میکردم اما از وقتی شنیدم استاد گفتن خودتون ترجمه کنید ، الان با کمی دقت سعی میکنم خودم ترجمه کنم و واقعا خیلی بهتر میفهمم معنی آیات رو خیلی واضح تر شده معنی آیات برام

    امروز آیات 210تا 220سوره ی بقره بود

    این روزا یه کم مشکلات مالی و بدهکاری اذیتم میکنه دارم کانون تمرکزم رو شدیدا کنترل میکنم اما گاهی غمی میاد رو دلم سنگینی میکنه ولی سعی میکنم تو اون فرکانس منفی نمونم

    اولین کارم طبق برنامه ی روزانه ام یک ساعت پیاده روی صبح خیلی زود تو هوای فوق العاده بهاریه

    دومین کار روزانه ام نوشتن ترجمه ی ده آیه از قرآن بود و خدای من دقیقا اینکه میگن خدا هر لحظه باهات حرف میزنه اگر نجوای شیطان( ذهن) بتونی ساکت کنی درسته و آیه 214 سوره ی بقره اومد که :

    (گمان کردید که به بهشت داخل شوید بدون امتحانی که پیش از شما بر گذشتگان آمد که بر آنان رنج و سختیها رسید و همواره پریشان خاطر و هراسان بودند تا آنگاه که رسول و گروندگان به او از خدا مدد خواستند که خدایا کی ما را یاری کنی؟

    در آن حال خطاب شد بشارت ده که همانا یاری خدا نزدیک خواهد بود.)

    خدایا اشک از چشمم سرازیر شد چون به نظرم فقر و سختی یه شرایطی ولی بدهکاری و دین مردم یه شرایط سخت تر و من با وجود تلاشم و روزه تمرکز بر نکات مثبتم گاهی واقعا از دستم در میره و قلبم تو فشاره وامروز این آیه بشارت یاری خدا رو داد بهم و من از صبح تکرار میکنم با خودم همش که (الا ان نصرالله قریب) وچقدر آرومم از صبح تا اینکه الان بهم الهام شد قسمت چهارم توت فرنگی رو ببینم و الله اکبر دوباره یه وعده ی یاری دیگه از زبان خداوند به واسطه ی استاد عزیزم و نور چشمام

    (تو فقط این مسیر ادامه بده ،من هرچه بخواهی به تو می بخشم ، اونقدر نعمت به تو میبخشم که نتوانی بشماری ان قدر نعمت می دهم تا راضی شوی فقط ادامه بده)

    قربونت برم شاه عالم که همه رو هدایت میکنی به هزاران هزار طریق با هزاران هزار دستانت وامروز منو آروم کردی ،به قلبم آرامش عطا کردی که همه چی درست میشه این روزای سخت میگذره وعده ی یاری خدا محقق میشه با اون آیه 214 سوره ی بقره و این پیام فوق العاده که الهام کردی به قلب بزرگ استادم و منو لایق شنیدنش کردی الان

    خدایا متشکرم که بهم حرفات گفتی چی بگم اخه از بزرگی تو خدای مهربانم

    چه تجربه های قشنگ و دقیقی دوستان گفتن از باورهای ذهن و چقدر قدرتمند نقش ذهن تو ساختن این باورها

    خدایاشکرت که از وقتی با استاد عباسمنش آشنا شدم دیدگاهم نسبت به خداوند خیلی عوض شده البته من سالها افتخار بودن با استاد عرشیانفر داشتم اولین بار خدا رو با استاد عرشیانفر شناختم ولی از وقتی اومدم تو سایت نگاهم عمیق تر شده

    خدا رو در درونم حس میکنم و چقدر این جمله ی استاد تمام وجود منو تکون میده که

    خدا بیشتر از خودت میخاد ثروتمند بشی

    خدا بیشتر از خودت میخاد رشد کنی

    خدا بیشتر از خودت میخاد موفق بشی

    و این جملات چقدر امید وانگیزه میده برای حرکت به من

    خدایا شکرت که تو این سایت هستم و اجازه ی شنیدن این حرفا رو دادی بهم

    خدایا شکرت بسیار علاقمند هستم این دوره رو که عصاره ی 17سال تجربه استاد هست رو تهیه کنم و از خدا خاستم به زودی اولین کامنتم رو برای این محصول ارزشمند بنویسم

    خیلی دوست دارم بفهمم مومنتوم مثبت چیه دیروز رفتم گوگل سرچ کردم ولی با قوانین فیزیک توضیح داده شده بود چیزی متوجه نشدم دوباره اومدم توضیحات استاد برای معرفی دوره خوندم روانتر و واضح تر مفهوم مومنتوم رو توضیح دادن استاد فعلا با باور مثبت و خوشبینی و کنترل کانون توجه همین مسیر رو ادامه میدم تا انشالله زمانش که برسه و هم مدار بشم با این دوره ی فوق العاده

    و بتونم تهیه اش کنم به لطف الله مهربانم

    ممنونم برای این چهارتا فایل فوق العاده توت فرنگی که مربوط میشه به محصول جدید من از این موضوع چهارتا فایل کلی نگاهم به نقش قدرتمند باورها در ذهن عوض شده مخصوصا با مثال ها و تجربه های دوستان و مطمئنم محصول هم جهت با جریان خداوند که این چهارتا فایل قطره ای از اون اقیانوس رو به زبان ساده داره توضیح میده ،یه دوره ارزشمند ،فوق العاده و بسیار مهمه

    و واقعا غبطه میخورم به حال دوستان عزیزم که تونستند همون اولین روزهای انتشار تو سایت تهیه کنند خوش به سعادت همگی که آنلاین با استاد این آگاهی های ناب رو دریافت میکنند البته میدونم که تکامل من باید طی بشه و فعلا با جریان خداوند هم جهت میشم تا به وقتش خودش منو در فرکانس دریافت آگاهی جدید مومنتوم مثبت قرار بده انشاالله

    انقدر ذوق داشتن این محصول رو دارم که دیدم نتایج دانشجویان گذاشتید رو سایت رفتم از صحفه ی اول با عشق میخونم کامنتا رو تا درک بهتری پیدا کنم مخصوصا همین موضوع مومنتوم مثبت خیلی برام جذاب شده

    خدایا شکرت

    ممنونم استاد عزیزم

    خیلی دوستتون دارم

    این روزا این سایت یه مآمن و یه پناهگاه شده برام

    وقتی دلم میخاد با خدا خلوت کنم یه بسم الله الرحمن الرحیم میگم میام سایت میگم خدایا ببینم امروز چی میخای بهم بگی از زبان استاد و چه حرفا ،چه عاشقانه ها ،چه لحظه هایی. چقدر بارها فایل رو قطع میکنم باهاش حرف میزنم اشکام میریزن دوباره فایل ادامه میدم و واقعا از خدای خودم راضی ام به شدت و دوست دارم خدا هم از من راضی باشه

    ممنونم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3978 روز

    سلام استاد عزیزم. این مطلبی که می‌خواهم بگویم ربطی به این فایل ندارد اما می‌خواستم بگویم که من حسرت به دل ماندم که این زمین 60 هکتاری شما را ببینم. هیچ وقت هیچ تصویری از این زمین به ما نشان ندادید . می‌خواستید در آن زمین پیست اتومبیلرانی و باند فرودگاه دایر کنید و کسب و کارتان را در آنجا ایجاد کنید. خیلی رویاها در مورد آن زمین داشتید اما ما هیچ وقت آن زمین را ندیدیم . نمی‌دانم الان که آن زمین را اجاره داده‌اید امکان فیلمبرداری از آن را دارید یا نه . اما اگر امکان دارد تصاویری از آن زمین به ما نشان دهید سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Adrin گفته:
    مدت عضویت: 1090 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه دوستان

    یه مثال جالب

    اقا من و شوهر عمه ام پاسور بازی میکردیم و اون همیشه باور داشت حکم پیک عالی هست و پیک خوبه ..یعنی باور چه عرض کنم اعتقاد شدید …

    همیشه هم اگه دستش یه دونه پیک هم داشت حکم رو پیک اعلام میکرد و واقعا هم همینطور میشد و دست رو میگرفت

    حتی این اواخر دیگه قبلا از اینکه ورق به دستش برسه حکم رو پیک اعلام میکرد بدون اینکه ورق رو ببینه و به طرز شگفت انگیزی از 13 ورق حداقل 8 تا ورق پیک گیرش میومد و همه تعجب میکردن از جمله خود من

    چند شب پیش هم بازی کردیم و من دیگه میدونستم این قانون قانونه باور هاست که کار میکنه

    و من هم تایید کردم اونجا … چون بشوهر عمه ام باور داره پیک ورق خوبیه و هر کسی هم (از رقبا) حکم رو پیک کنه به نفع خودشه در آخر واقعا این اتفاق می افتاد براش و تو فامیل همه میدونستن اگه حکم رو پیک اعلام کنن باختن…(یعنی اونا هم از جمله خود من بعد از یه مدت باور کرده بودیم اگه حکم کنیم پیک شوهر عمه ام میبره ..خخخخ) قانون داشت کار خودش رو انجام میداد

    خلاصه که با دیدن این قسمت و مثال ها فهمیدم که

    ذهن بسیار بسیار قدرتمنده و اگه باور کنه خلق میکنه

    خدایا هزاران بار شکرت برای آگاهی که امروز گرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1233 روز

      چقدر خوب نوشتین ، مخصوصا این جمله منو متوقف کرد ،

      ذهن بسیار بسیار قدرتمنده و اگه باور کنه خلق میکنه

      ذهن بسیار بسیار قدرتمنده و اگه باور کنه خلق میکنه

      ذهن بسیار بسیار قدرتمنده و اگه باور کنه خلق میکنه

      چند بار نوشتمش که دوباره خودتون بخونین یاد آوری بشه که چقدر خوب نوشتین ، چندین بارهم توی دفترم مینویسمش ،

      ذهن خیلی قدرتمنده اگر باورکنه خلق میکنه خدایاشکرت برای این جمله ای که الان از یه دوست عزیزی خوندم ،

      در پناه خداوند شاد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    غریب سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1448 روز

    بنام خداوندی که خالقه وبه من هم قدرت خلق کنندگی داده

    سلام

    استاد بعد دیدن فایل توت فرنگی 19دلاری یادم افتاد که من تو کل زندگیم باعزیزانم این شکلی رفتار میکنم

    همش سعی میکنم با چیزهای ساده باورهای قوی تو ذهنشون ایجاد کنم

    تو خانواده ما به من میگن غریب خود درمانی

    چون من از بچگی همیشه وقتی مریض میشدم یا زخمی.سوختگی هرچی که بود من میگفتم خودم خوبش میکنم نیازی یه دارو.کرم یادکتر رفتن نیست

    (چه جالب سالها بعدش که با شما اشنا شدم فهمیدم که به خاطر باور من خدا منو هدایت میکرده که یه سری کارهارو انجام میدادم ومنجر میشده به نتیجه عالی)

    خیلی از این این مثالها دارم

    چند تاشو اینجا مینویسم

    من 20 سال پیش با همسرم که عاشق همدیگه بودیم ازدواج کردیم

    همسرم از بچگی(2سالگی) قلبش 2تا سوراخ داشت که همیشه تحت نظر دکتر بود.

    پدر و مادرش هم همش به من میگفتن یادت نره سروقت ببریش پیش دکتر این بچه مریضه.

    از اونجای که من از دکتر رفتن اصلا خوشم نمی‌اومد

    شروع کردم باهاش صحبت کردن به قول معروف مخشو بزنم

    که دیگه دکتر نره. مثل خودم باشه

    همسرم اندازه یک وانت پرونده پزشکی داشت که هر وقت کوچکترین مشکلی براش پیش می اومد همشو میبردیم دکتر

    بعد 3 سال بلاخره مخشو زدم(البته قانون رو نمدونستم)

    ولی ذهنت عالی براش ساخته بودم

    بعد3سال تمام پرونده پزشکی رو اتیش زدیم

    وبه کسی هم نگفتیم

    پدر مادرش فکر میکردن ما سالانه 2بار میریم دکتر

    2سال بعد اتیش زدن پروندها که 5سال از زندگی مشترکمو میگذشت

    پدر مادر همسرم کنجکاو بودن چرا ما اصلا درمورد اینکه دکتر چی گفته چه دارو جدیدی داده حرف نمیزنم

    دخترشونو میبرن دکتر بدون اینکه من خبر دار بشم

    میگن پرونده پزشکیت کجاست همسرم میگه غریب اتیش زده همشو(ناگفته نماند ما باهم 400 کیلومتر فاصله داشتیم)

    باناراحتی وعصبانیت همسرمو بردن دکتر

    که بهشون گفته بودن دختر شما به لطف خدا کاملا سالم هست وهیچ مشکلی نداره

    الان میفهمم تا زمانی که پرونده پزشکی باخودت حمل کنی همیشه مریضی

    به لطف خدای مهربون همسرم. تا الان دیگه هرگز دکتر نرفته حتی برای سرما خوردگی

    اینا رو گفتم که اینو بگم

    1سال پیش همسرم مریض شد خیلی حالش بد بود

    گفتم بیا بریم دکتر گفت تا فردا بهتر نشدم بعد میرم

    منم رفتم داروخانه یه قرص استامینوفن گرفتم و

    3تا ازش در اوردم

    بردم خونه گفتم این 3تا قرص رو مجید داده بهم از عراق اورده(من خودم چند ماه سلیمانیه عراق بودم)

    یکم بهش شاخ وبال دادم گفتم اولش که قرصرو میخوری بدنت داغ میکنه بعدش یکم سرد میشه این یعنی 2ساعت بعدش کاملا از بدنت خارج میشه اون مریضی

    به خدا قسم دقیقا همون اتفاق افتاد و بعد 3ساعت حالش خوب شده بود

    ازاین مثالها خیلی دارم تو زندگیم

    شاید بازم تو کامنت بعدی نوشتم

    همتونو به االله یکتا میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    امیر حاجی صفی گفته:
    مدت عضویت: 683 روز

    درود بر خداوند رب العالمین

    درود بر استاد و بانو شایسته

    درود بر دوستان الهی

    خدا را سپاسگزارم برای نعمت سلامتی ،آرامش،و جریان ثروت در زندگیم .

    خدا را حمد و سپاس که تنها یاری رسان و تنها قدرت برای تمام امور و خواسته هایم مرا همراهی می‌کند.

    خدا را حمد و سپاس که باور امید داشتن بر خدا و تمرین کردن در راستای مرکز توجه ام و ورودیهای ذهنم پیشرفت خیلی خاص و چشم نوازی در زندگیم و کسب و کارم از سال قبل که 403 باشه و در حال رشد و شکوفایی شده است و خدا را سپاسگزارم که با وجود خدا هیچ ترسی ندارم و شکر الله را که من هم با پیشرفت و آرامش در زندگی و کسب و کارم باعث خوشحالی خدای خود شدم و این حس بهترین حسی بوده که تجربه و لمس کردم .

    خدا راشکر که مرا در زمان مناسب و در مکان مناسب با افراد مناسب قرار داده تا روبه جلو با قوانین الهی در جریان ثروت و آرامش قرا بگیرم .

    خدا را شکر که خدا بر عهد خود و من هم بر عهد بندگی کردنم متعهد بودیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    حسنا بهمن گفته:
    مدت عضویت: 250 روز

    به نام خداوند یکتا و بی همتا

    سلام بر استاد عزیزم، وقتی که داشتم تو سایت میچرخیدم یهو این دوره درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری اونم قسمت 4 رو دیدم و بهش نگاه کردم و با نگاه کردن بهش واقعا خیلی از چیز هارو به یادم اورد

    واقعا الان میفهمم دلیل این واکنش های ما انسان ها چیه

    پدر من همیشه از سوسیس و کالباس و همبرگر و.. حالش بهم میخوره

    و یادمه یه بار ما قرار شد ساندویچ درست کنیم حالا چاره ای جز این نداشتیم که همبرگر بزاریم داخل اون ساندویچ رفتیم از مغازه خریدیم و کاغذ همبرگر رو پاره کردیم فورا انداختیم اشقالی

    و شب که اینو درست کردیم بهش گفتیم اون گوشت داخلش سویا برگر هست و همبرگر نیست( از سویا برگر تنفر نداره) یادمه اینقد به به میکرد و میخورد من خنده های یواشکی میکردم بابت این نوع خوردن پدرم و فردا شبش داداشم خرید برای خودش اونو دید و گفت اینا خوب نیست و نمیدونم فاسدن و…..

    یا حتی یه بار تو مسافرت بودیم قرار شد نونی بخریم که داخلش سبزی وسایل ریختن بعد پدرم رفت خرید بهش گفتن این نون سبزی فقط داره اورد همگی میخوردیم مخصوصا پدرم که کلی با اشتها میخورد بعد یهویی به دهن داداشم سوسیس اومد و گفت پدر این داخلش سوسیس هست اصن همین که اینو گفت کاملا اشتهای پدرم قطع شد و اصلا نتونست یه لقمه فقط یه لقمه دیگه برداره

    یا مادرم توضیح میده که مادر بزرگم خدا بیامرز کاملا با روغن زرد مخالف بوده میگفته اقا من اصلا هر کاری بکنید نمیتونم روغن زرد بخورم بعد مامانم تصمیم گرفته یه غذا بپزه با روغن زرد بعد بگه این روغن بازاریه

    بعد اینکه غذا درست کرده تا یه ماه که اون قوطی روغن زرد تموم بشه روغن رو خورده مادر بزرگم و با کلی به به که چقد غذا با این روغن های بازاری خوشمزست

    ولی بعد اینکه روغن زرده تموم شده مامانم شروع کرده با روغن بازاری غذا بپزه و مادر بزرگم گیر داده بوده که با روغنی که تا الان میپخته غذا رو، بپزه چون احساس میکرده روغن جدیده، روغن زرده

    خیلی در مورد بحث باور الان میفهمم که چقد این مبحث مهم بوده

    یه سال و نیم پیش منو خواهرم تازه به این مسیر موفقیت اومده بودیم و پدر من خیلی سر بحث عقاید جدیه خیلییی

    و هر لحظه بهمون نصیحت میکرد که مبادا هر دینی رو قبول نکنید یا هر مسیری رو نرین ( با این مسیر منم خیلی مخالفت داشت که حرف هر ادمی رو گوش ندی ولی من خیلی محکم وایستادم)

    من از بچگی یادم نبود تا الان دنبال منطق باشم و نمیدونم دلیلش چی بود

    من هر وقت هرچیزی میشنیدم همون لحظه بهش باور میکردم وسلام بعد مطابق اون میرفتم جلو ( حتی در مباحث ایمان به خدا من خیلی از اینکه منطقی نگاه نکردم ضربه خوردم چون اگه پدرم بهم میگفت فردا کل دنیارو سیل میگیره چون خدا از کارهای ما غضب کرده، من باور میکردم و منتظرش میموندم که مثلا سیل بیاد و نابود بشیم و…. خلاصه هزاران حرف های بیهوده در مورد خدا )

    البته در این مسیر موفقیت برام این نوع بودنم خیلی کمک کرد چون بدون منطق جلو اومدم و تا اینجا که حتی توی 5 سال گذشته یا 10 سال گذشتمم فکر نمیکردم اینقد اگاه تر باشم اگاه شدم

    اما خواهرم خیلی تو این مباحثات با منطق کار میکنه و اون حرفای پدرم رو در مورد عقاید گوش میداد

    یادمه وقتی دوره های استاد رو باهاش اشنا شدیم و گوش میدادیم همه مورد رو خواهرم گوش میداد الی اون فایل که روش نوشته شده بااااوررر ( تو تلگرام اینا فایل های کوتاه استاد رو گوش میدادیم)

    من مینشتم گوش میدادم بعد اروم اروم اون حرفا رو میخواستم قبول کنم اما خواهرم میومد میگفت هر فایلی گوش بدی گوش بده الی فایل های باور چون اینا با عقاید ما فرق میکنه و برای ما خوب نیست

    و منم هرچی میگفتن باور میکردم، بعضی وقتا گوش میدادم میگفتم اصلا چیز بدی نداره و بعضی مواقع هم گوش نمیدادم

    تا اینکه طبق قانون تکامل و اروم اروم رسیدیم به اینجا

    الان بعد یه سال و نیم هست که هم من و هم خواهرم فقط تمرکزمون روی باور هست یعنی فقط میخوایم باورمون رو درست کنیم و الان جایی رسیدم که به جرعت میتونم بگم بعضی مواقع پدرم نمیتونه جواب سوالاتم رو پیدا کنه فقط با فایل های دانلودی استاد عزیزم ( البته از اساتید دیگه دوره خریدم و تکامل طی کردم ولی به جرعت میتونم بگم استاد عباسمنش فوق العادست هم علمی کار میکنه هم معنوی و در همه حوزه ها کار میکنن؛ خدارو شکر)

    تازه وارد سایت شدم اما از یه سال قبل تا الان خیلی خیلی خودمو گم کردم و مونده بودم چیکار کنم اما سایت پیدا کردم و مطمعنم که زندگیم هرچند با چالش ولی باروی خوشش باهام رفتار میکنه

    و این قانون تکامل هم عالی و بینظیر کار میکنه چند روز پیش خواستم این دوره رو ببینم ولی امشب قسمتم بوده که ببینم و یه کامنت بزارم

    خدایا شکرررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    عذرا رستمی گفته:
    مدت عضویت: 551 روز

    عرض سلام و ادب و تبریک سال نو 404 به استاد فرهیخته و همسر نازنینشون و دوستان عزیزممن سالهای زیادی هست که استاد رو میشناسم و با آموزه های ایشون اول قانون جذب و بعد هم قانون جهان هستی رو بیشتر شناختم ولی مرتب انواع و اقسام استادای داخلی و خارجی رو تست میکردم و دیدگاه همه رو بررسی میکردم و خب معلومه هیچ وقتم هیچی نداشتم نه رابطه خوب با همسرجان نه با بچه هام و… مرتب خودمو زندگیمو با آدمای اطرافم مقایسه میکردم ینی خونه هرکدوم از فامیل میرفتم البته بعضی هاشون، تا یکی دو روز تو دام مقایسه بودم حالمم خرااااب میشد اعصاب خودمو خانواده رو خورد میکردم که چرا فلانی اونجوریه فلان چیزو داره چقد اعتماد بنفس داره چرا من فلان چراهمسرم فلان و…. تا اینکه یکی از شعارهای

    اصلی استاد عزیزم عباسمنش رو دریافتم که (توجه به نکات مثبت) هست و دیدم که چقدرررر استاد توجه دارن به این گفتهٔ خودشون و مثالایی که میزنن و یاداوری هایی که میکنن نشون میده واااااقعا خودشون دارن از این قانون بخوبی استفاده میکنن و همه داریم نتایج بزرگ ایشونو می بینیم

    بعد من شروع کردم توجه کردن رو نکات مثبت اون طرفی که بهش حسات میکردم و خودم باهاش مقایسه میکردم و تک تک اخلاقای خوبشو تحسین کردن و تلاش و پشتکارشو احسنت گفتن و کم کم به این نتیجه رسیدم که بایدم اوضاش از تو بهتر باشه وقتی اینقد داره تلاش میکنه تو چی؟ همیشهٔ خدا که حالت با خودتو بقیه خوب نیست و بدخلقی میکنی هیچ کار فیزیکی و متافیزیکی هم که انجام نمیدی انتظار نتایج خوبم داری بقول استاد که میفرمان به اندازه ای که روی خودت کار میکنی نتیجه میگیری باورتون نمیشه که کم کم حسم به اون طرف خوب شد باهاش رفتو آمد کردم خونه زندگیشو تحسین کردم تعریف میکردم و دیگه از اون به بعد خودمو باهاش مقایسه نکردم جالب اینکه میدیدم که اون چقدر میپرسه از من که چیکار میکنی شوهرت دوستت داره ( آخه همسرجان هم عباسمنشی هستن) و من دیدم چه کمبودهایی داره که من خدارو شکر اصلا ندارم

    و یکی اینکه من قبلا زیاد حس خوبی نسبت به همسرم نداشتم چون میگفتم چرا ورشکست شده چرا گذاشته سرشو کلاه بزارن چرا خونه مونو فروخت پولشو چیکار کرد من چرا اینقد ساده بودم گذاشتم که سهم منم که به نامم بود بفروشه و…. این کارایی که کرده بود حالمو نسبت بهش خراب میکرد و دائم دعوا و بحث داشتیم که البته بعدها با گوش کردن فایلای استاد عزیزم فهمیدم تمام اون بلاهارو خودم سر زندگیم آوردم با احساس قربانی داشتن و احساس عدم لیاقت و حس از دست دادن

    و خداروشکر خدارو هزاران مرتبه شکر با هدایت الله مهربونم هدایت شدم به اون فایلی که توجه رو نکات همسر بود و شروع کردم به نوشتن لیستی از کارای خوبی که همسرم از اول آشناییمون برام انجام داده بود بعد به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم و مینویسم که این طفلی منو به خیلی از خواسته هام رسونده و خدارو بابت داشتنش شکر کردم و دیدم خیییلی از مردای اطرافیانم بهتر و مهربونتر و دست و دلبازتر و خانواده دوست تره خداروشکر الآنم به لطف الله یکتا زندگی خوبی دارم دخترای قشنگم عباسمنشی هستن و دختر بزرگم با کار کردن روخودش با تمرینای استاد عزیزم مهاجرت کرد به اینگلیس و با همسرش ساکن لندن هستن و مرتب با تماس تصویری میگه مامان کار کن رو ارتعاشت تا بیاین پیش ما کنار هم باشیم بخدا بهشته اینجا و حیفه که شما این همه زیبایی رو نبینین

    خدارو شکر و سپاسگزارم که به توصیه دخترم این اولین کامنتم رو نوشتم البته 20 تا کامنت عزیزان رو خوندم و با بعضیاشون اشک شوق ریختم که میشه ببین برای اینا شده برا منم میشه مطمئنم که خدای مهربونم که هر لحظه داره منو هدایت میکنه بهترینا رو هم سر راهم قرار میده چون من لایق و شایستهٔ دریافت زیباترین نعمتهای خداوند هستم

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    متشکرم از استاد عزیزم و از همسر مهربونم و دختر قشنگم با آرزوی بهترینها برای شما عزیزان که بهترین هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مهدی حیدرزاده گفته:
    مدت عضویت: 736 روز

    درود و خدا قوت خدمت استاد عباس منش عزیز

    تجربه خودم می خاستم بگم .

    من سال اول راهنمایی مردود شدم وبه همین

    دلیل خیلی غمگین و ناراحت بودم .وقتی همکلاسیهام من را هرروز غمگین می دیدند

    من را داریوش صدا میزدند(خواننده)من تا اون

    موقع داریوش را نمی شناختم.انها بخاطر غمگین بودنم به من داریوش می گفتند.

    اما من فکر میکردم حتما صدام شبیه داریوش هست

    و باور کردم که داریوش هستم .رفتم هرچی

    نوار کاست داریوش بود گوش دادم و حفظ کردم

    استاد باورت نمیشه چنان شبیه به داریوش

    میخوندم که اگه با خود داریوش مسابقه

    میدادم برنده میشدم .نکته جالب این بودکه درسن

    نوجوانی که صدا به پختگی نرسیده بود این کار کردم.وتا سالها من با داریوش صدا میزدند.الان فهمیدم

    ان زمان من حرف دوستام باور کردم .بعد از آن هم

    باور کردم میتونم تقلید صدا کنم و صداهای

    گوینده راز بقا،بوشوگ(سگ لوک،خوش شانس،و چندین کارکتر دیگر را صداسازی و تقلید کردم

    با سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    محمد امین دهقان گفته:
    مدت عضویت: 918 روز

    با نام پروردگار هدایتگر و وارث

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان هم مسیر

    من میخام از تجربه خودم راجب این موضوع بگم چقدر بهم توی مسیر کمک کرد و همیشه باهاش دهن ذهنم میبندم و در واقع پله آیی محکم برای رفتن به بالا.

    زمستان 1401بودش که من از که من به مدت 7ـ8سال بودش که درگیر سیگار شده بودم اولش تکی تکی می‌کشیدم بعد از مدرسه مسیر رسیدن به خونه، بعدش بیشتر و بیشتر شد که من 3ـ4سال آخر روزی 1الی2پاکت می‌کشیدم هزاران بار خواسته بودم ترک کنم به روش و طرق های مختلف دوروزه که می‌گذشت فشار نرسیدن نیکوتین به بدن که خود بدنم قربونش برم همه چیز داخلش داره و بعد از این که من نیکوتین بهش اضافه کردم اون قطع کرد ساخت نیکوتین را خوب بهم فشار میداد و من دوباره سیگار می‌کشیدم .

    خوب واقعا تسلیم شده بودم که خداوند همیشه یه موقع است ایذه آیی را عملی کردم و خوب سیگارهام دور انداختم و خوب من اولش شناسایی کردم تایم شب ها قبل از خواب خیلی فشار میاره و در طول روز میتونم صبوری کنم شب شد و من نسخ سیگار شدم از سیگار های بابام یک نخ برداشتم رفتم با یک فندک پشت خونه و ایده ابهامی این بود که بازی سیگار کشیدن را انجام بدم من فندک را روشن میکردم و چشمام میبستم و نزدیک سیگار می‌گرفتم و بعد پُک میزدم و طبق صبحتم فصل زمستون بود و بخار هوا خیلی بود و من هوفففف سیگار را بیرون میدادم اما سیگار هرگز روشن نشده بود و تمام صحنه آیی که ذهنم باور کرده بود دود نبود بخار هوا بود اما همون احساس سیگار کشیدن را می‌گرفتم چقدر احساس آرامشی میکردم چون در طول روزم تقوا کرده بودم و از عجیب ترین اتفاقات زندگیم این بود که من تونستم یک هفته دو هفته این روند را ادامه بودم و ذهنم باور کرده بود که من دارم سیگار میکشم و دگر فشار روم نمیزاشت و خدارا بارها شکر گذارم امروز 17فرودین 1404 من دگر دودی نیستم و خوب اصلا درک دیگه نمیکنم که این کار یعنی چی خندم میگرم میخام بگم همه چیز تغییر می‌کنه و چقدر تغییر زیباست خیلی خیلی تغییرات دگر دارم و با گفتن ای ذهنم یادته سیگار را ترک کردیم اینک میشه مشروبم میشه شد کتاب خوندنم میشه شد و و و همه شد خدایا شکرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 652 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ی موردی چندروزه یادم اومده چون تو شرایطی ک هستم بیاد این موضوع افتادم

    یک بنده خدایی ک شغلی مثل خودم داره وخیلی سرش شلوغه

    یکی از مشتری هاش شوهرم هست چندساله

    عجیبه یک کار خیلی معمولی رو واسه شوهرم انجام میده خیلی پول خوبی میگیره

    بعد من بهتراز اون کار وحرفه ای ترش رو واسه خودم بچه هام شوهرم بارها وبارها انجام دادم هربار یک ایراد ملا نقطه ای ازش میگیرن

    بعد ب شوهرم میگم چطور میری پیش فلانی اینقد پول میدی و برات یک مدل خیلی معمولی انجام میده

    اون روز شوهرم گف هاااا میخام برم پیش فلانی ک اون خیلی حرفه ای هستش درسته زیاد حساب میکنه

    منم گفتم برو عزیزم هرجور راحتی اگه میدونی اون بهتراز من میتونه برات انجام بده

    بعد ک کارش آماده شد آورد خونه وحساب کرده بود

    چندروز گذشت گفت این بشر چقد سرش شلوغه و جالبه اصلا نگف ک حیف پولی ک بهش دادم

    فقط،گفت هاااا خانم میشه شما اینکاری ک این بابا برام انجام داده رو خودت درستش کنی من تعجب کردم

    بهش گفتم شما خودت گفتی اون درسته پول خوبی میگیره اما خوب بلده حرفه ای هست

    گفت آره اما این سری اصلا راضی نبودم از کارش

    استاد این بنده خدا ک هم کار من هست هرکس رد میشه میگه چ شلوغه سرش و اصلا تو ذهنش جا افتاده ک سرم شلوغه و کلی مشتری داره من همکارای زیادی دیدم ک بشکلی عالی انجام میدن مشتری دارن اما این بیشترین مشتری هارو درطول روز داره و خب کارش خیلی معمولی هستش ک همه هم میشناسنش

    بعد گفتم واقعا تفاوت بین من واین شخص ققط تو باورهامونه

    اون کارشو ارزشمند میدونه

    اون اعتقاد داره ب فراوانی مشتری

    پس بااستفاده بنفس وحال خوب کارشو انجام میده

    برعکس استادی ک ب من اموزش،داد چقد مهارت داره اینقد مشتریهاش چک وچونه میزنن همش دنبال تخفیف هستن و یکیشون خودم هستم دلم میخات همش این بشر تخفیف بزنه

    نمیدونم چرا من جاهای دیگه چیزهای گرون میخرم اما پیش این استادم اینجوری هستم

    بعد مدتی فهمیدم اینم مثل منه باورهایی شبیه ب هم داریم

    باور کمبود

    باور عدم احساس لیاقت و برای هنری ک اینهمه عاشقانه انجام میدیم وساعتها پاش میشینیم ب شکل عالی قدر دان وقدرشناسش نیستیم

    تازه خودمون هم قیمت‌ها رو قبل اینکه مشتری حرفی بزنه پایین میاریم

    مشتری اولین سوالی که میپرسه قیمت هات چقده

    بااینکه از اون بنده خدا ک همیشه مشتری فراوان داره هیچکس نمیپرسه چقد میگیری همه کارت میکشن میان بیرون بعد اتمام کارشون

    این چی ب من ثابت کرد

    من باید باورامو تغییر بدم همین دیدگاهم نسبت کارم و ب فراوانی هربار بهتر کنم

    وگرنه خدای اون خدای منه

    اون آدمه منم آدمم

    وقتی نزدیکترین فرد زندگیم اینجوری بین کار من واون شخص تفاوت میبینه

    چ برسه ب مشتری های خودم

    این نشون میده همه چیز فرکانس منه ودیگر هیچ حتی مهارت ها یک جایی استپ میکنن و فرکانس مهمتراز مهارت منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: