درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 21

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم سادات میرمعینی گفته:
    مدت عضویت: 642 روز

    سلام استاد شبتون خوش

    برای من همین بس که مثل توت فرنگی 19دلاری و اشتباه و خطای انتخاب این شرکت کننده ها خدایی داشتم که مچ گیر بود که با کوچکترین اشتباه من مجازاتم میکرد،اگر تار موم بیرون میومد توی زندگیم ضربشا می‌خوردم و الان که با تغییر باورهام دوباره با همون خدا دارم زندگی میکنم منا دوست داره ،منتظرِ و به من میگه بخواه تا به تو بدم ،تار موکه هیچ همه موهام بیرون از شال و بازهم به من روزی میده ،دیگه به هیچ آدمی تا خودش نخواد کمک نمیکنم وبرعکسِ افکار گذشته، زندگیم آرامش بیشتری دارم ،کمپینهای حمایتی مختلف که اطرافم بودن را ندیده گرفتم و خوشبختر و ارامتر شدم

    جای خدا داوری نکردم و الان اوضاع و شرایط بهتری دارم ،خدا همون خداست دقیقا مثل توت فرنگی که همون بود اما من بودم که با افکار و باوری که مراقبان اولیه پدر و مادر و اطرافیان برام ساخته بودند ازش دور بودم .

    خوشحالم که درکنار شما دارم خود واقعیت رو پیدا میکنم

    چندسال شما را دنبال می‌کنم فایل‌های رایگان رو گوش میدم صفر نامه را عاشقشم عاشقانه میبینم با فایلهای رایگان شما هم میشه ثروتمند شداین کاریه که من دارم میکنم و بهش ایمان دارم پیج کاریم را راه اندازی کردم و خبر میلیونی شدنم را تا چند وقت دیگه با بچه ها و شما استاد عزیز به اشتراک میگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    انسیه زمانی مهر گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    سلام استاد عزیزم

    استاد دیشب رفته بودیم به یک مجلس تقریبا مجلس تمام شده بود که بچه یکی از دوستان زد زیر گریه و به صورت کاملا غیر طبیعی گریه میکرد به صورتی که همه سعی می کردند بچه رو ساکت کنند یکی میگفت چهار قل بخون یکی چشم و نظر بچه رو می‌گرفت یکی اسپند دود می‌کرد

    صحبت شداز چشم نظر همه در آن جمع به چشم زخم معتقد بودند من گفتم بچه درد داشت برای همین گریه میکرد جالب بود که همه با تجربه های جمع حرف من را تایید میکردند اما در نهایت می‌گفتند نه چشم خورده

    اینجا بود که یک چیز جدید برای من روشن شد

    اولا اعتقاد کلا منطق را تحت تاثیر خودش می‌گیرد

    دوما اینکه من چقدر از این فضا دور شده بود چون اصلا فکر نمی‌کردم بچه چشم خورده

    وقتی برگشتیم خانه اتفاقی برای من افتاد اول چیزی که به ذهن من آمد ابن بود چشم نیست الخیر فی ما وقع استاد فهمیدم وقتی با اصل همراه می‌شوی خیلی از اعتقادات و باورهای مخرب‌ تو خود به خود از بین می رود بدون اینکه تو بخواهی تلاش خاصی بکنی

    استاد داشتم به این فکر میکردم که واقعا وقتی باوری درست نباشد تورا از نعمت‌ها دور می‌کند

    چیزهایی را از تو سلب می‌کند که تو حتی متوجه نبودشان نمی شوی اعتقاد به چشم ونظر چقدر مارااز روابط با دیگران محروم می‌کند چقدر نعمت سادی و آرامش خیال رااز ما می گیرد اما ما متوجه ازبین رفتن این نعمات نمی‌ شویم چون اصلا تجربه نکردیم وفکر نمی‌کنیم چنین نعماتی هم باشد واین می‌شود مصداق این آیه که خداوند می‌فرماید اعراض از یاد خدا موجب تنگی معیشت می‌شود

    موجب نبود نعمت ومتوجه نشدن اینکه نعمت نیست خیلی جالبه که انسان‌ها می توانند بدون نعمت زندگی کنند و فکر کنند که همه چیز عالیه خوبه ما راضی هستیم

    خدایا شکرت که من راهدایت کردی به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه کسانی که برآنها غضب کردی یعنی نعمتت را از آنها گرفته ای ونه گمراهان یعنی کسانی که نمی‌دانند چه میخواهند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1233 روز

    به نام خداوندی که هرچه دارم و ندارم و خواهم داشت از آن اوست ، سلام دوستان عزیزم ، میخوام اینجا چند تا از باورهایی که شنیدیم و میشنویم و بنویسم و یاد آوری کنم واسه خودم که همه دنیا روی باورها میچرخه ،

    مثل اینکه تا میفهمیم کسی باردار شده ، بهش میگیم وای چقدر قیافش شبیه مادرا شده ،

    مثل اینکه سردردی که به محض پایین رفتن قرص از گلو خوب میشه ، اصلا هنوز به گلو هم نرسیده ها،

    مثل چای نباتی که میخوریم و میگیم وای سردرد یا دل دردمون و خوب کرد ،

    مثل پدر خودم که دو روز کامل یادش رفته بود قرص قلبشو بخوره و هیچ مشکلی نداشت خداروشکر ولی یهو که یادش اومد گفت وای میبینم چقدر حال ندارما ( لبخند فراوان)

    مثل اینکه میگن حتما باید کسی باشه تا من برم ورزش و پیاده روی اگه نه اصلا نمیتونم از خونه بیرون برم اصلا نمیچسبه تنهایی !

    مثل اینکه به من میگن حتما بعد از غذاخوردنت شیرینی تر بخور تا عضله هات بزرگ بشن …

    مثل اینکه دوستم بهم مبگه چطوری بدون ماست غذات پایین میره خشکه نمیشه که !!

    چطوری برنج و پایین میدی ، منم بهش گفتم عزیزم ما خورشت استفاده میکنیم ،نه آب و ماست و دوغ ((خنده))

    و خیلیییی باورهای اشتباه دیگه که متاسفانه جا افتاده، در پناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 3590 روز

    سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان هم فرکانسیم

    استاد در مورد  موضوع تاثیر ذهن بر اتفاقات زندگی ما من هم یک مثال خیلی قشنگ دارم من توی آزمایشگاه کار می‌کنم و سر کارم با دستگاه و محلول‌ها و سرم بیماران  و یه سری مواد شیمیایی و این چیزاست یه بار یکی از همکارامون اومده بود محلول یکی از دستگاه‌های بیوشیمی  آنالیزور دستگاه رو کرده بود توی شیشه دلستر،  از این دلسترایی که مارک دلستره و شیشه سبز رنگی داره اگه یادتون باشه، ( دلیلش هم این بود که به خاطر اینکه تاریخ مصرف روی شیشه اصلی این  محلول دستگاه تاریخش گذشته بود برای اینکه یه موقع بازرس نیاد گیر بده این کار رو کرده بود)و گذاشته بود توی یخچالی که ما مواد غذاییمون رو می‌ذاشتیم توش توی اتاق رست، خلاصه یک روز من شیفت عصر بودم و این همکارای ما هم سر کار نبودن و جاتون خالی ناهار بیمارستانم خورشت مرغ بود و من داشتم غذا می‌خوردم و یه لحظه احساس تشنگی کردم ،با خودم گفتم کاش یه دلستری نوشابه‌ای چیزی بود من می‌خوردم ،و سریع رفتم سراغ یخچال و در یخچالو باز کردم و دیدم که یه دلستر نصفه هست تو یخچال و من این شیشه سبز رنگ دلستره رو برداشتم و و درشو باز کردم و بردم بالا و شروع کردم به خوردن و بعد از چند لحظه که کلی خورده بودم دیدم اصلاً مزه دلستر نمیده بعد روی شیشه نگاه کردم دیدم که همکارمون نوشته روش محلول دستگاه و گذاشته تو یخچال و من هم بدون اینکه نگاه بکنم خورده بودم ،باورتون نمی‌شه همون لحظه حالم بد شد در حدی که فشارم افتیده بود و حالت تهوع و استفراغ اصلاً داشتم می‌مردم ومن پخش زمین شدم، و فقط تنها چیزی که به ذهنم رسید به یکی دیگه از همکارام زنگ زدم و گفتم علی این محلول دستگاه چیه چی توش  هست، من کلی ازش خوردم اگر خطرناکه برم پیش دکتر و او هم به من گفت که ابوالفضل این محلول شستشوی دستگاه هست و یه آب نمک معمولی یه آب نمک خیلی رقیق شده و ملایم و اصلاً هیچ ضرری هم نداره و خیالت راحت باشه باورتون نمی‌شه استاد منو میگی  همون لحظه حالم شروع کرد به خوب شدن و من دقیقاً حرف شما را درک می‌کنم و تایید می‌کنم که ما وقتی که یه چیزی رو بهمون بگن مثلاً بگن این ماده خوردنی این خوراکی این ویژگی این طعم این ویژگی رو داره ما همون ویژگی رو درک می‌کنیم و دریافت می‌کنیم و تجربه‌اش می‌کنیم

    استاد من یه تجربه باحال دیگه‌ای هم دارم و به بچه‌هام پیشنهاد می‌کنم که حتماً این آزمایش رو  انجام بدین، یه آزمایش خیلی خیلی باحاله یه  بار من تو اینترنت دیدم که یه نفر این کارو انجام داده بود و من هم انجام دادم و من هم کاملاً نتیجه‌ای که او گرفته بود گرفتم، داستان از این قراره که دو تا شیشه استریل این شیشه‌های مثلاً رب گوجه‌ای برداشتم و یه سری میوه‌ها رو مثلاً موز، یک موز برداشتم نصف کردم نصفو گذاشتم تو یکی شیشه و نصف رو گذاشتم تو شیشه دیگه و یه سیب برداشتم نصف کردم نصف توی یک شیشه ونصف توی شیشه دیگه گذاشتم، یکی خیار برداشتم نصف کردم نصفو گذاشتم توی یک شیشه ونصف توی شیشه دیگه، یه انجیر برداشتم نصف کردم   نصف رو گذاشتم تو یکی شیشه و نصف تو شیشه دیگه یکی هلو برداشتم نصف کردم نصفو تو یکی شیشه و نصفو تو شیشه دیگه یعنی شرایط کاملاً یکسان تا اینجا و در هر دو تا شیشه رو بستم روی یکی از شیشه‌ها اسمای قشنگ حرف‌های قشنگ مثلاً نوشتم زیبا،قشنگ،سالم،الله،رحمن،دوس داشتنی ،خوشمزه،تمیز،، و زدم رو یکی از شیشه‌ها و روی شیشه دیگه هم روش نوشتم مثلاً زشتی، ناپاکی، چندش، کثیف ،بد مزه، فاسد و این دو تا شیشه رو یکی رو گذاشتم زیر تخت یکی هم گذاشتم مثلاً توی طاقچه و بعد از سه هفته 4 هفته اومدم به دو تا شیشه نگاه کردم باورتون نمی‌شه اون شیشه‌ای که صفات  زشت و اسم‌های زشت و بد روش نوشته بودم خراب شده بود کپک زده بود سیاه شده بود و بوی ترشیش حال آدمو به هم می‌زد حالت تهوع به آدم دست می‌داد و در کمال تعجب اون یکی شیشه میوه‌هاش کاملاً سالم خوشبو و معطر و من حتی موزشو مقداریش خوردم دیدم که اصلاً طعمش عوض نشده  نمی‌دونم  چطوری میشه این آزمایش و تفسیر کرد ولی من احساس می‌کنم که اون چیزی که باعث تفاوت در نتیجه این آزمایش شد اون لیبل‌هایی که من زده بودم نبود اون باوری که من کرده بودم در مورد این آزمایش اون ذهنیت من روی این آزمایش تاثیر گذاشت نه اون الفاظی که من ظاهرا نوشته بودم و چسبونده بودم روی اون شیشه‌ها و دوست دارم استاد در مورد این آزمایش هم بیشتر برام توضیح بدید

    استاد من یک سوال دارم راجع به این موضوع و اونم اینه که ببینید من پارسال یه قطعه‌ای از ماشینم خراب شده بود به نام استوپر موتور و اومدم جنس‌های ایرانی خریدم و گذاشتم روش و کار نکرد یعنی دو هفته کار کرد و بعد خراب شد دوباره و آخرش مجبور شدم رفتم یه جنس خارجی با 3 برابر قیمت خریدم و گذاشتم روش و خدا را شکر خیلی بهتر شد و یه سال کار کرده برام اون جنس‌های ایرانی که من خریده بودم بهم گفته بودن که حداقل یه سال کار می‌کنه ولی کار نکرد من می‌خوام بگم که جنس اگر خوب باشه کیفیت خوبی داشته باشه قطعاً کارکرد بهتری داره چه ما باوری درستی نسبت بهش داشته باشیم چه نداشته باشیم یعنی اگه ما ماشین بنز بخریم چون کیفیت بالایی داره چه ما باور کنیم که این ماشین خوبیه چه باور کنیم که ماشین خوبی نیست این ماشین راندمان خیلی بالایی برای ما داره ولی اگر پراید بخریم سوار شیم مطمئناً زود خراب میشه مطمئناً ما رو اذیت می‌کنه مطمئناً کیفیت پایینی داره مطمئناً باعث آزار و  اذیت ما میشه و کیفیت کولر خوبی نداره سرعت خوبی نداره نرمی خوبی نداره چه ما باور کنیم چه  باور نکنیم حالا هرچی هم یه نفر بیاد به ما بگه این ماشین خوبیه این پراید خیلی عالیه این پراید فوق العاده است این پراید ماشین بی‌نظیریه ما وقتی سوار شیم می‌فهمیم که هیچ کیفیتی نداره و ما ذهنیت ما اینجا کارساز نیست من می‌خوام ازتون بپرسم وقتی یک جنس کیفیت بالایی داره چه یه نفر خوبشو بگه چه بدشو بگه چه یه نفر ذهنیت مثبتی به ما بده نسبت بهش و چه یه نفر ذهنیت منفی به ما بده روی کیفیت اون جنس تاثیری نداره ،،در مورد خوراکی‌ها و غذاها شاید خیلی ذهنیت تاثیر داشته باشه ولی در مورد مثلاً  تفاوت جنس مثلاً تسلا با پراید که نمیشه بگی ذهنیت تاثیر داره این دیگه واقعیته کاریشم نمی‌شه کرد خیلی دوست دارم جواب این سوال منو بدید،امیدوارم سوالمو متوجه شده باشید

    باتشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    حمید قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 2309 روز

    بنام رب رزاق و هدایت گر

    سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و خانواده صمیمی و بزرگ عباس منش

    من چندین و چند بار این مجموعه فایل های توت فرنگی 19 دلاری و گوش کردم،

    امروز تو اولین قسمت ،بعد از شنیدن این جمله از استاد که فرمودند:

    ذهنیت این تجربه رو برای اونا ایجاد میکنه، باور اونا این تجربه رو براشون ایجاد می‌کنه ،در مورد توت فرنگی 19 دلاری.

    سوالی که تو ذهن من شکل گرفت اینه:

    چطور میشه که تو این مورد ، در لحظه یه باور ایجاد میشه و در لحظه تجربه اش هم اتفاق می‌افته ،ولی در موارد مشابه ، ما باید برای ساختن یه باور در مورد اون موضوع کلی تلاش کنیم ،کلی زمان بذاریم ، الگوبرداری کنیم و … تا اون باور و ایجاد کنیم؟

    نمی دونم تونستم منظورم درست بیان کنم و برسونم یا نه؟

    بی نهایت سپاسگزار اگر دوستان راهنمایی بفرمایند.

    در پناه رب رزاق و هدایت گر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 173 روز

    سلام ودرود به همه عزیزان

    مثل قدیمی ها که میگفتن بچه بدنیا بیاریم -عصای پیری وکوریمون بشه – اولا که ازهمون اول پیری وکوری خودشونو امضا میکردن -هم پیرمیشدن وهم کورمیشدن -میخاستن به این بچه ها تکیه بدن -بخداقسم برید فالوکنید 99درصد بچه هاشون ولشون کردن -این روامام حسین وعده دادهرکس به غیرخدا تکیه کند خدا تکیه گاه اورا خراب میکند .

    121آیه قرآن راجب راه رفتنه – توروخدا شل راه نرو – شل حرف نزن – شل قول نده – اتاقتوتمیزکن همیشه بوی گل بده اگه ثروت نیومد توی اتاقت – مغازتو یکاری کن بوی گل بده .

    کسی که دستش در دست خداست -غم چی -ترس چی -آیا تومنو نداری -آیا پشتت به عظمت وزیبایی

    وقدرت وصل نیست -ازچی میترسی-نگران چی هستی

    یکی ازدلایلی که انسانها به خواسته هاشون نمیرسن رعایت نکردن قانون خلا -قانون خلا یکی از مهمترین قوانین دربین 268قانون کائناته -برای اومدن دوستان سطح بالا -من باید دوستان سطح پایین خودمو ازدست بدم -وجاراخالی کنم برای اومدن دوستان سطح بالا.

    اینا همون طلسمهایی هستن که خانوادهامون کردن به هیچ عنوان باخانوادهاتون مشورت مالی نکنید -حتی اگرپدرت تریلیادره -بروبیرون شکست بخور -پدرتوهیچوقت نمیتونه به توکمک کنه تورشدکنی-ته تهش اینه که این بچه رو من بخودم وابسته نگه دارم -مادرتو میتونه بفهمه یک زنی برای زندگی باتو خوب هست یانه -تو99/9درصد مواقع بازمادرت نمیتونه بفهمه یه زنی برای زندگی باتوخوب هست یانه -یک دهم درصد کی هست؟!

    وقتی که زنه مطیع مادرت باشه .

    بشکن این قفس رو توقفس داری زندگی میکنی خودتم نمیدونی توشبیه پدرت داری زندگی میکنی -خودتم نمیدونی-بشکن اون دیوارهایی که پدرمادرت ساختن -توذهنت بشکن اون متدهای کهنه وپوسیده گذشتگانت رو- بهشون احترام بزار قابل احترامن -بسیار آدمای خوبی بودن -آدمای پاکی بودن که الحمدلله منوشما نتیجه پاکی اونا هستیم -ولی اونا امکانات نداشتن -ازچی میخاستن استفاده کنن -توداری به سبک بابات زندگی میکنی -توهنوز مدل بابات توذهنته -خود بابات چه گلی به سرت زده به سرمامانت زده -که الان داری جا پای بابات میزاری -توروخدا باهمه عشق واحترامی که خودتون میدونید من خودم چقدر پدرمادرمو دوست دارم-توروخدا شبیه پدر ومادرهاتون زندگی نکنید .

    درسهای خیلی بزرگ که باید باطلا نوشت :

    صدبارازاین کوچه رفتم هیچ کس منو اذیت نکرد یکبار این اتفاق افتاده چرا این یکبار باید تبدیل بشه به مرجع -وتبدیل بشه به احتمال اصلی -وبعدش جلوی پیشرفت منوبگیره -جلوی آرامش وزندگی منوبگیره -نباید بزاریم یک اتفاق مارو بهم بریزه -وباعث بشه که حرکت نکنیم-خیلی مهمه که ما افسار زندگیمونو دردست بگیریم -خیلی مهمه بگیم دها بار ازاین کوچه ردشدم اتفاقی نیوفتاده یکبار ردشدم اتفاق بدی افتاده -دفعه بعدکه میخام برم میترسم-چرامسیرمو دورمیکنم میرم از100تا کوچه اونورتر بخاطراینکه فکرمیکنم قراره دوباره این اتفاق بیوفته -چراباید اجازه بدم ذهن من منوکنترل کنه -چرا اجازه بدم ترسها برمن غلبه کنه -وترسها بمن فرمان بده -که من چطور زندگی کنم –

    یک دوستی ایشون ازدواج کرده بود وازدواج موفقی نبود -هم روز عروسیشون اتفاق ناجالبی افتاده بود-اصلا خاطره خوبی نداشت-توکل سالهای زندگیشون یک دقیقه هم فیلم عروسی رونگاه نکردم -هرگز -وبعد دوتا نتیجه گرفته بود من هرگز ازدواج نمیکنم -اگرم یک درصد خواستم ازدواج کنم عروسی نمیگیرم -میرم یک ماه عسل تموم میشه میره -بعداز10سال که ازهمسرسابقش جداشده بود

    بافردی آشنا میشه چندسالی هم باهم بودن -وبه نتیجه میرسه که آقاااااا این فرد -فردمناسبیه برای ازدواج -رسیدم به این نقطه که میخاام ازدواج کنم رفتم تعمق کردم روی خودم که اگر یکبار ازدواج کردی وازدواجت خوب درنیومده به این معنا نیست که قراره بعدیم همینطورباشه -مخصوصا درحالی که من تغییرکردم -من بزرگ شدم -من بهترشدم من درسامو یادگرفتم -من بخاطر باورهای قبلی بخاطر عملکرد قبلی وارد اون رابطه شدم -واون ازدواج نا موفق تجربه کردم -الان من یک آدم دیگه ایم الان من کلی روخودم کارکردم -الان من کلی باورهام بهترشده -من کلی قویترشدم -قرارنیست همون اتفاق قبلی برام رخ بده -قراره که اتفاقات بهتررخ بده -ازدواج میکنم چون دیگه چندساله با این فرد بودم کاملا به شناخت رسیدم -خیلی خیلی درتمام ابعاد ازرویاهای من هم بالاتر هست -رسیدیم به عروسی – قبلا بشدت مقاومت داشتم چرامن نمیخام عروسی بگیرم واینقدرمن مقاومت دارم -یکاری روباید انجام بدی ولی انجام نمیدی احتمال داره به این دلیل باشه که تجربه نامناسبی داشتی -ودیگه نمیخای واردش بشی -نشستم دیدم من بخاطر یک تجربه دارم یک فرصت رو ازدست میدم -باخودم کارکردم به آرامش رسیدم قرارنیست که اون باراین اتفاق افتاده همیشه قراره این اتفاق بیوفته وبعد یک مراسم عروسی خیلی ساده گرفتیم اینقدرعالی بود اینقدر خداهمه کارهاروانجام داد -خدا از راحتترین وساده ترین ولذتبخشترین روش ممکن اینکاروانجام داد -وپدرمادرش چقدرخوشحال بودن -پدرمادرشم بسیارپرانرژی وخوشحال اینقدر بهشون خوش گذشت وراضی بودن که حدوحساب نداره -چقدرخوشحال شدن من تصمیم گرفتم مراسم عروسی بگیرم –

    من قبلازدواج کردم -ازدواج خیلی بد پیشرفته برگردم ببینم کجاها ایراد داشتم -کجاها باید تغییر درخودم ایجادکنم-کجاها میتونم بهترکنم خودمو چه باورهای نامناسبی داشتم -چه شرکی داشتم -چه وابستگیهایی داشتم-چه انتظار وتوقع بیجاداشتم-چه چشم وهم چشمی داشتم-چه آدمایی دورمن بودن که خط فکریمو تغییرمیدادن

    استاد این فایل رو تیر پارسال ضبط کردی ازت سپاسگزارم من اولین بارگوش دادم به این فایل با ارزش -چندبارگوش کردم دیروز -و وسط فایل یدفعه صدای اذان گوشیم پخش شد -چقدر مثالهای عالی زدی -خدا منو چقدر زودتر سوررپرایز کرده ومن خبرنداشتم :)))آقاااااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1368 روز

    سلام به همه عزیزان

    استاد عزیز ازتون ممنونم که این آگاهی های ناب رو با ما به اشتراک میگذارید.

    چند مثال در خصوص داشتن پیش فرض های ذهنی دارم :

    قرار بود در اداره یک دوره برگزار بکنیم و نیاز بود تا از یک اداره دیگه مجوز برگزاری بگیریم، رئیس من که مسئول کسب مجوز و رایزنی با اون اداره هست طی تعاملات قبلی که با مسئول مجوز اون اداره داشته رابطه خوبی با اون طرف نداشت و لذا به من گفت که من نمیتونم برم با اون طرف صحبت بکنم چون قطعا جواب منفی بهم میده و گفت که من برم برای صحبت ، من هم گفتم باشه و بهش گفتم قطعا موافقت اون فرد رو خواهم گرفت؛ من اون طرف رو تا اون رو روز ندیده بودم خلاصه راه افتادم و تو مسیر با حس خوب و مثبت فکر میکردم که اون مسئول مربوطه من رو گرم تحویل می گیره و با روی باز خواسته های من رو تمام و کمال قبول میکنه و تجسم میکردم که کارم اوکی شده؛ رفتم داخل اون اداره مربوطه و رفتم اتاقش ولی اون فرد نبود ولی یک کارشناس اونجا بود که من رو میشناخت و شروع کردیم به خوش و بش کردن و برام نسکافه آماده کرد و تو همین حین بود که اون فرد مورد نظر اومد داخل؛ اون فرد کارشناس من رو به مسئولش معرفی کرد و ازم تعریف کرد و من با اون مسئول ادامه دادم و یک مقداری که باهم صحبت کردیم رابطه گرم و خوبی شکل گرفت و از طرفی متوجه شدم که برادرم باهاشون همکاری داره و خلاصه به من حس خوبی پیدا کرده بود؛ بعد من در مورد دوره ای که میخاهیم برگزار بکنیم و خواسته هایی که دارم صحبت کردم و اون هم با کمال رضایت همه شرایط و خواسته همه رو قبول کرد و گفت هر جوری که دوست دارید انجام بدید ؛ در آخر کار من هم ازش تشکر کردم و برگشتم اداره و رفتم پیش رئیسم و گفتم قضیه حل شد و رئیسم بهم گفت پس فلان چیز و چی گفت ؛ گفتم اونم حله؛ گفت پس فلان چیز رو چیکار کنیم ؛ گفتم اونم حله و خلاصه رئیسم مونده بود که چطور من اینکار رو انجام دادم.

    این مثالی بود که به ذهنم اومد.

    ممنون از استاد گرامی و خانم شایسته مهربان و دوستان گلم.

    شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    جواد سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 498 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته استاد پدر من ناراحتی ریه داشت و بایست همیشه اکسیژن خونشو چک کنه یک روز دستگاهی که چک میکرد توی اتاق افتاده بود من ور داشتیم گذاشتم روی انگشتم دیدم اکسیژن منو بایست روی نودو پنج نشون بده روی هفتاد نشون داد استاد باورتون نمیشه همون لحظه احساس خفه شدن کردم در صورتی که قبلش اصلا هیچ مشکل نبود استاد نمیدونی امدم روی حیاط خونه احساس میکردم فقط داره نفسم وای میسته جالب اینه که وقتی دوباره برگشتم توی اتاق به بابام گفتم اینجوری شده بابام گفت این دستگاش جالب نیست خیلی وقتا اشتباه نشون میده همونجا دوباره دستگارو ز دم به انگشتم دیدم اکسیژن روی نودو پنجه و همون لحضه دیگه احساس نفس تنگی کلا نابود شد وقتی داستان اون توت فرنگی رو گفتین دقیقا منو یاد این داستان انداخت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    ادیب گفته:
    مدت عضویت: 1339 روز

    سلام استاد عباسمنش، محمد ادیب کشاورزم، این کامنت رو شخصا برای خود شما مینویسم با یه احساس فوقالعاده عالی و مطمعنم بهترین کامنت زندگیم میشه چون خدا داره مینویسه چون خودش گفت بیا و بنویس،گفت بیا و قوی بنویس با احساس لیاقت با اعتماد به نفس و عزت نفس،گفت خودت باش. قبل از هر چیزی بگم بعد از اینکه کامنت رو مطالعه کردی برو تو اینترنت سرچ‌کن ادعای جنجالی از بازیکن گمنام.

    الان ایران ساعت 2:47 دقیقه هستش امریکا احتمالا 6 غروب باشه، پس یا امشب قبل خواب میخونی کامنت من رو یا صبح بعد از بیدار شدن، ولی مطمعنم در هر دو صورت خیلی انرژی میگیری، چون خودم خیلی انرژی میذارم و میلیون ها بار قراره بعدا بهم امید و انگیزه بده و یه رد پای قوی دارم‌میذارم.

    استاد من یه عکس خیلی خیلی خوشگل دارم تو گالری گوشیم، که دو هفته پیش انداختم تو ایران مال، خیلی سعی کردم پروفایلم رو تغییر بدم و اونو بذارم اما نشد چون ایمیلی که عضو شدم باهاش رو ندارمش دیگه و این اکانتم 3ساله دارم و نخواستم با یه اکانت جدید بیام،و سه ساله با شما هستم، سه ساله تو مسیر الله هستم ،یعنی سعی کردم خودمو قرار بدم وگرنه اون که همیشه بوده و هست.

    عکسم رو توصیف میکنم لذت ببری، فکر کن آقا ادیبِ خوش چهره، با دو تا چشم خوش رنگ که برق لنز دوربین اضافه شده به برق نگاه خودش، و به چشمای سگ دارش زیبایی اضافه کرده، با مدل موهای فوق العاده کلاسیک رو به عقب بدون هیچ انحرافی به چپ و راست با دندان های یه دست و صاف و نچرال و سفید و سالم و قوی ، با دوتا ابروی هشتیه کشیده ی بلند مثل هلال ماه شب چهارده ، به علاوه یه بینی نچرال که هر کی میبینه فکر میکنه عمل کرده که مثل خط کش از تمام رخ و تیم رخ و سه رخ صاف و کشیده و گوشتیه،و دو تا لاله داره انتهای پایین بینیش، دیدی مثلا عمل میکنن این لاله هارو در میارن به اون شکل،خدادای داره، درکنار اینا، دو تا گوش خوشگل و متناسب و اندازه نه خیلی بزرگ‌نه خیلی کوچیک، نه خیلی باز نه خیلی بسته دقیقا میزون، به این معجون شما مژه های پر پشت رو اضافه کنی یکم بیای پایین‌تر میرسی به اصل ماجرا که اون سبیل و ریش های خوشگلشه، یه خط ریش که انگار رفتی 30 میلیون هزینه کردی کاشتی اینو با یه سایه صفر کنار موها که حدفاصل بین مو و ریش رو تفکیک کرده با ماشین شماره صفر بعدش سایه خورده به پایین تا ریش هاش، از شماره صفر شروع شده بعد یک بعد دو و سه و چهار و بقیه ریش های خوشگلش که الان رنگش مشکیه اما یه بار دکلره کرده بود خیلی خوشگل شده بود، حالا اینارو که تجسم‌کردی، یه خال خوشگل بذاری کنار لب های پهن و خوش فرم و قرمز رنگش سمت چپ صورت همینا با یه پیشونیه بلند تصور کن، این تا اینجا، فکر کن همین فیس فوقالعاده باورنکردنی، که همیشه همه جا همه مات و مبهوت میشن مثل یوسف پیامبر، یه تاج پادشاهی گذاشته رو سرش و یه لباس نقره کوب مثل پادشاه عثمانی پوشیده کامل عین عبا، و نشسته روی یک صندلی پادشاهی که جلوش فرش قرمز پهن شده و یه عکاس عالی یه دختر خیلی خوشگل داره عکس میگیره، بعد عکس رو گرفت، و بعد از 6 روز ادیت شده فرستاد و الان پروفایل تلگرام و واتس اپ هست و هیچکس باور نمیکنه واقعی باشه و فکر میکنن با هوش مصنوعی ساخته شده. خیلی حیفه امیدوارم بتونم اینجا هم آپدیتش کنم به زودی، اینو یادم رفت بگم، اینقدر عکسم خوشبوعه بوی عطر کل فضا و پر کرده بود و میکنه امروز سر تمرین بودم مربی گفت آقا ادیب ادکلن تو کل استادیم پیچیده، من لبخند زدم بهش، بعد به اضافه اینا شما فکر کن غیر از این فیس فوق العاده جذاب و خوشگل و بیوتی و پِرِتی، میای پایینتر، دوتا کول دارم‌مثل کوهان شتر خدادای،از بچگی با هام بوده همه میرن بدنسازی کول میزننتا مثل من در بیارن اینو، خیلی خوشگله و قوی و قدرتمند، در کنارش اینقدر سرشونم پهنه که امکان نداره لباسی بپوشم و بهم نیاد، واقعا هرچی میپوشم ارزشمند میشه، مثل همون لباس پادشاهی تو ایران مال، بعد سیکس پک دارم هیولا خوشگل اینقدر خوب تفکیک شده که میای پایین تر یه خط سکس از بغل ها اومده ،کنار سیک پک رو اصطلاحا میگن خط سکس، قبلش هم سینه هام خیلی درشت و حجیم قویه و سرشانه هام که اصن هیولا با استعداد وتا وزنه میزنم دم میکنه اندازه کله فیل میشه، گرد و خ شگل به خدا ندیدم بدنی به زیبایی و جذابی و خوشگلی و با استعدادی بدن خودم همه هم میگن بهم، و پاهام چهار سرای خیلی قدرتمندی داره همیشه تو باشگاه آخرین وزنه جلو پا رو میزنم با پشت پا و ساق پاهای خوشگل دارم، و بدن من یه جوریه، با لباس خوشگله،بدون لباس منظورم بدون لباس بالاتنه و شلوار هست با شورت البته،خیلی قشنگه، کلا فیلم خیلی قشنگه، واقعا عاشق خودم هستم میفرستم خودمو تو باشگاه میبوسم اینه رو. کاش اینجا میشد نثل تلگرام عکس های بیشتری تو پروفایل گذاشت.

    استاد میخوام بگم تو این سه سال که با شمام چی کار کردم،فکر میکنم لیاقتشو دارم که با قدرت بنویسم، نمیخوام اصلا بگم چی کار قراره بکنم یا چه اهدافی داره یا فردا یا یه ساعت دیگه میخوام چی کار کنم میخوام بگم چه تلاش هایی کردم،چی کار کردم و اون هارو بگم به شما، فقط به شخص خودت چون فکر کنم فقط خودت کافی و کامل میخونی و این مهمه برام من دانشجوعه شما هستم چون، همونطور که من خواستم اگه یه جا حرف شد بگن استادت کیه یا از کی یاد میگیری یا الگو کیه با افتخار بگم شما، و اون جمع نخندن بهم ،همینجوری میخوان شما یه روزی خواستی یه جایی اسم منو بیاری با قدرت بیاری بگی اره ادیب دانشجوی من بوده و افتخار کنی، به همین کارهایی که انجام دادما،کاری ندارم چی کار قراره بکنم.

    استاد من تو این دو سال مجموع نزدیک یک میلیارد تومان نقد پول ساختم.

    استاد من تونستم یه خودرو 207 خلق کنم با یه پرشیا، یعنی با تجسمم و با احساس لیاقت اومد برام.

    من تونستم همین سه هفته پیش تو سه روز 205 میلیون تومان پول بسازم.قبلش هم تو یکماه 150 میلیون پول ساختم مجموع تو این دوماه 350 میلیون پول ساختم.

    از کاری که هیچ علاقه ای ندارم بهش البته، فقط برای اینکه ورودی مالی داشته باشم اینکارو کردم.

    استاد بگم از عزت نفس برات عشق کنی.

    خدایا شکرت فکرش بهم قدرت میده به خدا اینقدر الان دارم با قدرت مینویسم که حس میکنم یه تنه همرو حریفم به خدا حریفم به الله قسم یه نفری همه دنیارو با هم حریفم همه با هم با هر قدرت و سن و جنس و چاقو … هرچی،به خدایی که میفرستم حریفم. اینقدر بهم قدرت داده اینقدر جسور کرده اینقدر شجاعترین شدم. الان میگم چی کارا کردم.

    استاد خود خدا یه روز ظهر بود من داشتم رو باورام کار می‌کردم توحید عملی 5 بود این که آقا من اوت کاری که خودم فکر میکنم درسته رو انجام میدم با احترامی که برای همه قافلم اصلا برام مهم نیست مردم چه فکری میکنن،حالا این مردم خانواده است،مربیه،بازیکنای دیگه است،خبرنگارا هستن،تماشاگران هستن،لیدرا …، تا اینو گذاشتم تو ذهنم به ذهنم انداخت همین الان برو ورزشگاه اکباتان ، من رفتم اینقدر قوی بو د العامم،نمیدونستم چه خبره اونجا یا اصن برا چی دارم میرم، رفتم اونجا گفتم آقا چه خبره امروز اینجا اصن خبری؟ گفتن اره امروز تیم ملی فوتبال ایران تمرین میکنه برای مقدماتی جام ملت های آسیا، آقا اینو گفتن من یهو شوک شدم، یه ترسی اومد‌سراغم ولی تکون نخوردم از جام و صبر کردم، صبر کردم صبر کردم تا اومدن نزدیک 2ساعت بعدش، میخواستم از در اصلی برم داخل مجموعه اجازه ندادن گفتن فقط اعضای تیم میرن، رفتم سکو، استاد خداشاهده، یهو بهم گفت همون تمرینات عزت نفسی که کردی الان برو، نه برای تمرین برای عمل، گفت بلند شو بگو کی هستی بذار همه بشناسند بذار همه بدونن کی هستی به والله دست و ماهات میلرزید ، ولی بلند شدم رو سکو، گفتم اقا، من ادیب کشاورز من بهترین بازیکن ایرانم مم تیم ملی رو قهرمان جام ملت های آسیا میکنم اجازه بدید تمرین ‌کنم تست بدم،همه مسخره میکردم، میگفتن اومده تیم ملی تست بده، بدون هیچ رزومه و سابقه ای یه بازیکن گمنام، بعد گوش نکردن، یهو یه خبرنگار رو خ ا ه آیت کرد سمتم شروع کرد مصاحبه تو اینترنت پخش شد تو خود پیج ورزش سه نزدیک 3میلیون نفر دیدن اونو، گفتم من کی هستم،چه توانایی هایی دارم.

    استاد یه فایل داری ، موفقیت مسیر رسیدن به خواسته است نه رسیدن به خواسته، واقعا من از خودم راضی هستم الان ،همین الان که فکر میکنم قلبی راضیم حس میکنم تا الان خدا راضی باشه از من نه که بهتر تمیشد ولی به الله قسم کم نذاشتم تو عمل به الهامات واقعا خیلی شجاعت میخواست ومیخواد خیلی الان داره اشکم در میاد که چی کار کردم، من بازی نکردم برا تیم به دلیل یه سری باورهای محدود کننده خودم کلی اون باوری که دادم‌بهشون باعث شد بهترین نتیجهه تو این 40 سال بگیرن، چرا قبلا نبود، بازیکنا گه همون بازیکنا بودن، تازه بقیه تینا قوی‌تر شده بودن، چی فرق کرد پس؟ فقط خدای من بود.فیلم‌مصاحبه تو نت هستش ،ادعایا جنجالی از بازیکن گمنام.

    استاد دوباره قبل بازی با ازبکستانی فکر کنم همین چند هفته پیش ،دوباره بهم الهام کرد برو ورزشگاه آزادی به خدا نمیدونستم باز په خبره ،ولی رفتم، فهمیدم تیم‌ملی باز تمرین داره، قبل اینکه برم ذهنم همش نجوا میکرد اصن از در مجموعه راه نمیدن تورو چه برسه بخوای بری قلعه نویی رو ببینی یا با تیم تمرین کنی، بعد اون فایلی که گذاشتی حضرت موسی میخواد بره با فرعونه یا نمرود نمیدونم الان گریم گرفته دیگه هیچی نمیدونم، میخواد بره صحبت کنه شما میگی اینکار نشدی باید نفت تا خان رو رد کنه، برا هیمن میشه حرکت نکرد و باج داد، من گفتم نه، به همون اربابی که اسمش‌الله هست قسم به محض اینکه رسیدمدم‌در انتظامات ورودی هتل‌المپیک اون مردی که مسعول بود روش اونور بود خدا گفت رد شو برو و من رفتم‌تو رفتم تو داخل هتل المپیک گفتم آقا میخوام آقای قلعه نویی رو ببینم گفتمت اتاق هستن نمیشه الکی گفتم‌ قرار دارم گقتن باید صبر کنی،دوباره صبر کردم دوساعت بعد اومدن دیگه بغلون بودم اینبار سکو نبود، خیلی به هدفم نزدیک شده بودم، قشنگ کنارشون بودم،آقای قلعه نویی اوندبا آندرانیک تیموریان و بازیکنا مهدی قاعده اومد،امید نورافکن، … گفتم آقای قلعه نویی یه فرصت میخوام خودمو نشون بدم توانایی هامو استاد باورت میشههه؟؟ منی گه قبل دوره اصن هیچ کس یه نیم نگاه هم‌نمی‌کرد و هیچ جا جایی نداشتم و هیچ جرأتی نداشتم الان با این ایمان،با این باور که خدا هست،با این باور که حسبی الله، با این ایمان اینجوری جسارت به خرج میدم ،قبول نکردن باز ولی من یه قدم دیگه نزدیکتر شدم، و مطمعنم یه سری باورمحدود دارم ولی این ایمان رو نشون دادم خیلی با ارزش نیست؟ میدونی معیار من چیه، اینکه شما میتونی در مورد من صحبت کنی؟ مثلا میتونی بگی اره یکی از دانشجوهای این حرکت زده یا اصن فایل بسازی برام یا بخوای مصاحبه کنی؟ یعنی اینقدر لیاقت و ارزش داره کا جذب کنه فرکانس شمارو؟ به نظر من این دوتا حرکت من داره ارزششو ،استاد خیلی کاربزرگی کردم به خدا، من راضی هستم واقعا،

    یه بار بود یه ماکت میخواستم درست کمم برای درس معماری گفتم اصن نمره برام مهم نیست فقط میخوام خودم راضی باشم اصلا اصلا مهم نیست چند بشم، آخرش راضی بودم از خودم، واقعا نمرم هم 20 شد. اون جایزه بود نه ملاک رضابت خودم.الانم همینه،من راضی ام قبلم‌میگه منم راضیم تا اینجا به شرطی که ادامه بدی،

    یه نتیجه دیگه بگم.

    من تو آین سه سال سه مرحله ذرخ است یه دختر خیلی خوب داشتم، فقط میخوام‌بگم‌چقدر خدا راحت اوکی میکنه همه چیو، یه بار تو مترو بودم دقیقا فردای روزی که نوشتم کیو میخوام سه تا دختر اومدم کنار من نشستن بدون اینکه من کوچکترین انرژی بذارم بخوام‌پیدا کنم یا کاری‌کنم فق فکرمو تنظیم کردم اونا جذب شدن، مورد بعدی تو پارک جلو خونمون یه دختر دیگه بود داشت قدم میزد گفتم‌با هم قدم‌بزنیم‌اونم‌اوکی شدیم چند وقت بودیم باهم، اینقدر راحت خدا کارهارو میکنه،آیا من تلاش فیزیکی ای کردم؟ نه.صفر صفر فقط جسارت و ایمان موقع عمل بود، وگرنه خدا همه چیزو میچینه مثل یه رستوران همه چی آماده است ولی خودم‌باید بردارم میل کنم دیگه.

    سری آخر که همین چند روز پیش بود خیلی عجیب بود هنوز شوکم، نشستم‌نوشتم دقیقتر چی میخوام نزدیک 300 تا ملاک شد، از فرم صورت و اندام و قد بگیر تا اخلاق و …بعد حسم‌گفت است ری بذار این ن شته هاتو واتس اپ تمرین عزت نفس داد. البته آیت ربطی به داستانی که میخوام‌بگم‌نداشت فقط این اعتماد به نفسی که شما ملاک دختری که میخوای رو تو واتس اپ بذاری منی که اصن نگم‌برات… .

    چند روز پیش دیدم یه دختری با یه شماره از لهستان بهم‌زنگ‌زد داخل واتس اپ من برداشتم و اون قطع کرد، بعد علامت سوال گذاشتم نوشت که میخواستم با تور لیدری تماس بگیرم یه سفر دارم و قرار بوده گویا یه سری کارها درباره بلیط و .. براش انجام‌می‌داده و سوالاتی داشته ور کل یه شماره رو اشتباه سئو کرده و با من تماس گ فت، ببین آخه اینقدر راحت اینقدر راحت اینقدر راحت الله میتونه کارهارو بکنه، بعد خودش شروع کرد با ادب و شخصیت صحبت کردن باهام، استاد واقعا اینقدر زیباست اصن باورنکردنی ، ا لش عکس منو دیده بود باور نمی‌کرد واقعیه تا تصویری صحبت کردیم، واقعا خیلی از فاکتورهای منو داره، قد 175، رنگ‌پوست سفید و گندمی، نچرال نچرال، بدون هیچ ارایش، چشم ها رنگی، دندان ها زیبا خوش تیپ و هیکل،خوش صدا ،تو کارخونه تسلا موتور مدیر ارشد هست ،و خیلی فهمیده و خوب به نظرم میاد البته کلا سه روزه داریم آشنا میشیم، منظورم اینه خدا واقعا چقدر راحت کار ها انجام‌میده.

    استاد من تو این 6 ماه اخیر اصلا فایل گوش نکردم واقعیتش ولی شما هر دوره جدید که گذاشتی مثل احساس لیاقت و هم جهت با جریا خدا،نمیدونم ،گفتین که همه وصلیم به خدا، واقعا خدا خودش منو هدایت میکنه، من گوش نکردم چون بزرگترین و مهمترین قدم زندگیم که مهاجرت بوده و هست رو هنوز تکمیل نکردم یعنی چندین بار تا لب مرز رفتم و برگشتم‌ذهنم خیلی درگیره ولی خدا نذاشت قطع شم از مسیر و خودش تو عمل بهم درس میده واقعا تو عملی چک و لقد خوردم‌شدید ولی دستشو میبوسم به خاطر اون چک و لقدا و بیشتر ماچش میکنم‌کمک من کنه نذارم تکرار بشه، راهشم‌گفته بهم‌اهرم رنج و لذت.

    بچه ها همتون رو دوست دارم، قلبی، میدونم‌خوندید کنار استاد،

    خانم شایسته من خیلی شمارو دوست دارما، قبلا اصلا اینجوری نبود ولی هرچی میگذره واقعا خیلی بیشتر احساس مثبت و خیلی خوبی بهتون در من ایجاد میشه، امیدوارم همه عالی بشید،

    امیدوارم کامنت بعدیم سرشار از نتیجه باشه با حس مثبت بنویسم،

    خدایا شکرت.

    گر الله یار باشد دشمن هزار باشد.

    استاد اینقدر خدا بهم احترام و عزت و اعتماد به نفس داده، همه آرزوشون بهم خدمت کنن از رو دوست داشتن، همه محبت میکنن، همه تش یق میکنن، هر جا میرم تاثیر میذارم تاثیر نمیگیرم،

    مجدد میگم‌، هرجا میرم تاثیر میذارم تاثیر نمیگیرم،

    من تاثیر نمیرم،من تاثیر میذارم، به اندازه ای که توحیدی تر میشم این قدرتم بیشتر میشه.

    خدایا شکرتبه خاطر اینکه قانون رو میدونم فکر اینکه اگر قانون رو نمیدونستم ک میمردم، چجوری بود ،دیوونم میکنه.

    خدایا شکرت که بهم قدرت میدی.

    خدایا شکرت که سایت عباسمنش دات کام‌هست.

    خدایا شکرت که خود استاد هست.

    خ آیا شکرت که خانواده دارم.

    خدایا شکرت که پدر قوی،مادر زیبا،خواهر جوهر،و برادر شوماخر دارم.

    خدایا شکرت خانواده زیبا دارم.

    خدایا شکرت خانواده ثروتمند دارم که فقط یکی از مغازه های پدرم‌30‌میلیارد ارزش داره.

    خدایا شکرت 3تا خودرو داریم.

    خدایا شکرت که ثروتمندی.

    خدایا شکرت که پدرم اینقدر پولداره

    خدایا شکرت اینقدر راحت ثروت رو به زندگی من جاری میکنی.

    خدایا شکرت به خاطر اینکه منو انسان خلق کردی‌

    خدایا شکرت به خاطر اینکه منو خلق‌کردی برای فوتبال قول میدم نشون بدم زیبایی تورو تو فوتبال.

    استاد اینو یادم‌رفت بگم که از باشگاه فوتبال بارسلونا تیم‌اصلی اصلی برام‌دعوتنامه اومده برم‌تست بدم. و شک ندارم قبول میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 173 روز

    سلام ودرودله همه عزیزان

    استاد این شفاف سازی برام معضلی شده –

    امروز دیگه اشک منو دراورده –

    فکرمومشغول کرده -همچنان درممنتوم مثبتم ولی فقط باشفاف سازی مشکل دارم ویانا اومده اشکاموپاک میکنه :))

    آقاااااا چرا متوجه نمیشم – یعنی مشکل ازمنه ؟!!

    همش توشک گیرمیوفتم -میخام خداپشت پرده روبمن نشون بده – نمیخام فقط ظاهرشوببینم -مگه من جانشین خدانیستم – من چجورجانشینی هستم که نمیدونم پشت پرده چه خبره منکه به قدرت غیب خدا اعتقاد دارم –

    خداجونم پشت پرده روبمن نشون بده و اول لیاقتشوبده بعدشم خواسته های بزرگمو بده

    من شفاف سازی میخام که تلاشهام چندبرابربشه -انگیزه هام چندبرابربشه .آقاااااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: