درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-10.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-28 23:22:232025-04-30 07:29:21درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام ودرود استاد عزیز وگرامی
در مورد این داستان من هم یک اتفاق خنده دار براتون تعریف کنم وقدرت ذهن
از اونجایی که یکی از نزدیکان من علاقه زیادی به دارو قرص وکپسول خوراکی داره و خانواده اش هذینه زیادی برای این دارو ها داشتند از اونجایی که هم ضرر داشت و هم هذینه زیاد بود خانواده اش آمد و یه سری اسمالتیز قرص های کاکائویی رنگی را خریدند و هر رنگی از اونها را برای درد خاصی به اون آقا میدادن وحتی قرص صورتی را بهجای بروفن و رنگ دیگه را برای خواب آور بهش میدادن و خواب عمیق اون را فرا میگرفت یا قشنگ دردش خوب میشد
بعد از اون خانواده اش یه سری کپسول خوراکی خالی تهیه کردن وداخلش یه مقدار پودر نان میریزند و بهش میدن و اون آقا چنان راضی هست که خدا میدونه
یعنی ذهنش چنان پزیرفته که کاملا روی اون اثر میگزاره
خدا نگه دار
سلام به استاد خوب و تمام عزیزان
این فایل ها عالی بودن و دیشب که داشتم قست 4 رو نگاه میکردم خیلی دوست منم تجربه بزارم اما خب چیزی اونموقع به ذهنم نیومد و امروز برام یه اتفاق خیلی جالب افتاد
ما چون مادرم و برادرم میخوان برن سفر تصمیم گرفتیم امروز به جای سیزده به در بریم بیرون قرار شد صبح زود از تهران بریم دماوند اونجا کله پاچه بخوریم تا عصر بریم بگردیم و من دیشب به دلایلی تا نزدیکای 4 صبح اینا بیدار بودم و ساعت نزدیکای هفت بابا و مامان و داداشم اومدن هی منو صدا میزدند منم در خوابی ناز محل نمیدادم و تو ذهنم میگفتم که من کم خوابیدم و بدنم نیاز به خواب داره یه کم دیگه بیدار میشم و نمیدونستمم ساعت چنده و ما سر کوچمون یه مسجده و صدای بلندی داره و همونطور که خواب بودم دیدم انگار داره صدای دعای قبل از اذان پخش میشه و یک آن انگار ذهنم بیدار شد و فکر کردم اذان ظهره و من الان خیلی خوابیدم و بدنم نیاز به استراحت نداره پاشدم با سرحالی لباس پوشیدم و کارامو کردم که بریم تقریبا بیست دقیقه شد و نگاه افتاد به ساعت دیدم یک ربع به هفته یه دقیقه تعجب کردم گفتم مامان ساعت خرابه گفت ن گفتم آخه انگار چند دقیقه پیش مسجد صدا میومد گفت اون برای دعای قبل از نماز عید فطر بوده و برام اون پذیرفتن ذهنم خیلی جالب بود چون من فکر میکردم که من تا بالای 6 ساعت نخوابم اصن نمیتونم تمرکز کنم و از جام بلند شم
الان که دارم این متن و رو مینوسم روی بام تهرانم و تهران زیبا تر و سرزنده تر و تمیز تر از همیشس
چقدر خداروشکر میکنم برای اینکه خداوند شما رو سرراه من قرار داد،چقد سپاسگزارم ازشما و خداوند ک زندگی رو انقد عالی میتونه بکنه تو درون خودمون،چقد ممنونم ازتون سید که بینظیر روی چیزایی ک بهش ایمان داشتید وایسادید،نمیدونید چقدر خوشحالم ک تموم درسایی ک میگرفتم رو ولی هنوز توشون شک داشتم شما به یقین تبدیلش کردید،گمراه بودم،ازش خاستم و انقد زیبا هدایتم کرد،عین همیشه،مچکرم بینهایت که انقد دقیق و کامل خودتون و خدایی ک آفریننده همه چیزهاست رو نگه داشتید و هرروز دارید بهترش میکنید،این رو ازتون دارم یاد میگیرم ساعت به ساعت که باید بهتر بشم،خیلی سپاسگزارم واقعا،خیلی حالم خوبه،هنوز خیلی گیرا دارم ولی دارم روشون کار میکنم،اما ی چیزی ک منو کشوند تا کامنت بزارم ی اتفاق خیلی خوشگل بود ک تو ادامه میگم،چون معمولا من آدم کامنت گزاشتن نبودم،ی غذایی بود ک نمیخوردمش و مونده بود روی میز کوچولویی تو سوپرمارکت پدرم،خیلی شلوغ شد ی لحظه و من تو اون هیاهو ک در حال رفت و آمد بودم خوردم به این غذا و این غذا ریخت زمین،برنج و تن ماهی بود،اگر قبل بود کمی عصبی میشدم و همینطوری فقط یجارو میزدم ک شلوغ نباشه،ولی گفتم حتی تو این هم خیری هست،خیلی مرتب اون غذارو جمع کردم ریختم تو قابلمه و بردم ریختم پای درخت،چندساعت بعدش دیدم ی گربه اومد و چقدر با اشتها اون غذارو خورد سیر شد و رفت،فرداش ک باشه همین چند دقیقه قبل دیدم دوتا گنجشک اومدن و چقدر با لذت این غذارو نوش جون میکنن،ب ی باور خیلی قشنگی هدایت شدم به لطف الله،یاد ی آیه از قرآن افتادم ک ببینید چگونه جنبندگانی که در آسمان هستند را روزی میدهیم،ی همچین چیزی بود دقیق یادم نیست،بعد دیدم این گنجشکا تو هوا بودن ،گشنشون بود،و از خدا خواستن و خدا هدایتشون کرد به جایی که غذا براشون بود،رسیدم به باور فراوانی ،این ک هرچیزی بخوای در این جهان هست،فقط کافیه بخوای و باورش داشته باشی،خدا هدایتت میکنه،بال زدن با لذت با من رسیدن به جایی ک میخام با خدا،این خیلی واسم شوق و ذوق داشت و خاستم باهاتون ب اشتراک بزارم و تاثیری ک با باورهای خودتون روی ماها داشتید و در حقیقت جربزه روی ایمان خودتون وایسادن داشتید رو تحسین کنم،من عاشق تحسین کردنم،اینم از خودتون یاد گرفتم،مرسی ازتون ️
رفیق جان،
چه دلگرمکننده بود حرفات، چه پر از احساس، چه واقعی! وقتی خوندم، انگار صدای یه آدمی رو شنیدم که از ته دلش داره زندگی رو لمس میکنه، که تو هر لحظهاش دنبال نشونههای خداست، که داره هر روز یه قدم به یقین نزدیکتر میشه.
1. شکرگزاری، دروازهی معجزهها
تو گفتی “گمراه بودم، ازش خواستم و هدایتم کرد”، و همین یه جمله همه چی رو خلاصه میکنه. خدا همیشه کنارمونه، فقط کافیه از ته دلمون بخوایم ببینیمش. تو اینو با همه وجودت دیدی، حس کردی، و بهش رسیدی. این یعنی معجزه، این یعنی جواب دعا.
2. تغییر نگاه، تغییر دنیا
داستان غذای ریخته شده و گنجشکها رو که گفتی، قشنگ معلوم بود دیگه مثل قبل به زندگی نگاه نمیکنی. قبلاً شاید ناراحت میشدی، حرص میخوردی، ولی این بار پذیرفتی و به خیرش ایمان داشتی. بعدش چی شد؟ اون غذا شد روزی یه گربه، بعدشم شد نعمت برای دوتا گنجشک! دیدی؟ وقتی نگاهتو عوض کنی، دنیا هم همونجوری که باید، بهت جواب میده.
3. باور فراوانی، کلید آرامش
رسیدی به یه باور خیلی بزرگ، اینکه کمبودی وجود نداره، جهان پر از نعمت و برکته، فقط باید چشمهامونو باز کنیم، دلمونو مطمئن کنیم. هرکی باور کنه که خدا براش بهترینارو کنار گذاشته، همیشه توی مسیر درست هدایت میشه. درست مثل اون گنجشکا که فقط باید به بال زدنشون ادامه میدادن تا برسن به غذایی که از قبل براشون آماده شده بود.
4. ایمان قوی، زندگی قشنگتر
حرفات پر از انرژی بود، پر از تحسین، پر از یه حس خوب که آدمو به خودش میاره. گفتی که از ما یاد گرفتی چجوری روی ایمانت وایستی، ولی واقعیت اینه که تو خودت یه نمونهی عالی ازش شدی. حالا تو هم داری این قدرتو به بقیه نشون میدی. این یعنی هم یاد گرفتن، هم یاد دادن.
5. تحسین، یعنی دیدن زیباییها
چقدر قشنگ گفتی که تحسین کردن رو دوست داری. تحسین یعنی دیدن خوبیها، یعنی پیدا کردن زیباییها، یعنی قدردانی از لحظهها. و چه خوب که اینو توی خودت پرورش دادی. این یه هنر بزرگه، یه نگاهی که زندگی رو از این رو به اون رو میکنه.
رفیق،
تو یه مسیر فوقالعاده رو شروع کردی. روزای سخت میاد، چالشها هست، اما تو حالا یه بینش قوی داری، یه قلب پر از یقین، یه نگاه پر از امید. و این یعنی همیشه راهی برای رشد، برای بهتر شدن، برای آرامش هست.
دمت گرم که حرفای قشنگتو باهامون به اشتراک گذاشتی.
همینجوری ادامه بده، با عشق، با ایمان، با لبخند!
و تمام قصه همین بود :
أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ(علق14)
آیا انسان نمیداند که قطعاًخداتمام کارهای اورا
می بیند….
سلام به استاد بزرگوارم و مریم بانوی عزیزم
و همه دوستانم در این بهشت خودساخته ذهن و قلب زیبای مان
خدایا شکرت بابت یک روز بی نظیر دیگر و دیدن زیبایی هایت و شنیدن صدای گنجشک هایی که مرا به وجد می آورند و استشمام بوی عطر شکوفه های درختان و دیدن گلهای هفت رنگی که بسان رنگین کمان زیبایت در باغچه حیاط مرامست و شیدای خالق خود کرده اند و حالا ببین خدایی که هرکدام از ما تیکه ای از وجود او هستیم چطور ما را به نظاره نشسته و من باید هرلحظه لبریز شوم از عشق بی حدوحصرش
با هرروز تمرین ذهن آگاهی ،هرروز عاشق خودم و خدای خودم بودن ،عشقی که در من ثابت است و باهیچ عامل بیرونی بالا و پایین نمی رود و مرا تحت تاثیر خود قرار نمی دهد و آن موقع است که رسیدن به هر خواسته ای به دلم می چسبد به جانم می نشیند و مرا شکرگزارتر می کند چونکه وقتی لبریز از عشق خداوند می شوم عالی ترین معجزات به شکل داشته های مادی در زندگیم متجلی می شوند و من در واقع به منبع رزق و روزی ،سلامتی،آرامش، احساس عالی و بی نهایت موارد مثبت دیگر وصل هستم پس باید هرروز خودم را با این عشق فول شارژ کنم ،و همچنین هرروز نوشتن در دفتر جادویی ام که از همان ابتدای صبح با احساس و نیت پاک حضورت را به هستی با عشق اعلام می کنی و شب یادآوری برای خود وکارنامه ای درخشان ارائه دادن در کنار هرروز مدیتیشن که نور علی نور است و این سکوت و سکون و ذهنی که آرام می گیرد و به زیبایی افسارش را در دست می گیری و می گویی ذهن قشنگم بیا کنارم بنشین تا لحظاتی آرامش و سکوت درون را تجربه کنیم تا بار دیگر خود خالق افکارمثبت باشیم و من به شخصه با مدیتیشن توانستم به لحظه حال تمرکز عالی تری داشته باشم و ذهنم و قلبم را به سمتی هدایت کنم که توجه مرا روی نعمت ها و فراوانی ها معطوف می کند و چقدر درونم آرامش و انرژی عالی تری را تجربه کرد و چقدر این به سلامتی درونم کمک بسزایی می کند وخود داروخانه ای مجهزبرای وجودم که هر چه نیاز باشد ترشح می کند و من این رو باور دارم که خودم با شناخت عمیق خودم به راحتی تحت تاثیر بازیچه های ذهن قرار نمی گیرم و دیگر در این مسیر به اندازه کافی آموخته ام و هرروز با تمرین و استمرار آن را جزئی از زندگیمکرده ام که در لحظه حواسم به ذهنم باشد و این اختیار رو خداوند در وجودم قرار داده است .
من سعی کرده ام هرلحظه از خداوند هدایت بطلبم و به جاهایی هدایت می شوم برای هر خرید که ایمان قلبی دارم که با کیفیت ترین خرید رو انجام می دهم و قبل از من خداوند آنجا حضور دارد حتی اگرمغازه ای بسته است به تجربه ثابت شده خواست خداوند نبوده من آن زمان خرید کنم .
من کفش ورزشی مارک آدیداس رو خیلی دوست دارم و تقریبا دوسال پیش که برای خرید با عزیزدلم رفتیم من رفتم داخل مغازه و گفتم خدایا من فلان کفش می خوام سبک و راحت برای پیاده روی و مارک فلان و به لطف خداوند وتصورات ذهنی ام دقیقا همان کفش با قیمت مناسب با همون مارک خریدم و تا به امروز هم عالی برام کار کرده است در صورتیکه این مغازه نمایندگی آدیداس هم نبود اما من همیشه به خودم میگم با خدا باشی و ذهنت بازوپاک و قلبت آروم باشه همیشه برات عالی ترین ها رو در نظر می گیره و این تجربه در خرید خانه باغ ،موتور رعنامون و بی نهایت موارد دیگر صدق می کند.
یا مثلا من عاشق کباب کوبیده هستم و ماه مبارک رمضان برا شام برنج می پختم و مصطفی جان می رفت کباب می خرید از محله خودمان و جالبه قیمتش مناسب سیخی 50 و برای اولین مرتبه که تست کردیم قشنگ مزه گوشت خالصی که باید باشد و در خریدهای بعدی هم همون طعم و کیفیت در صورتیکه به قول شما و دوستانِ عزیزم جاهایی هم بوده که فکر می کردیم باتوجه به قیمت بالا و نگاه به کباب یا موارد دیگه که می پخته ، عالی باشه اما نه و
این کبابی که مدت زیادی هم هست خرید می کنیم یه پسر جوان هست و من چقدر خداروشکر می کنم که وقتی دنبال کیفیت هستی و خودت هم اون رو در قهوه خانه رعایت می کنی مثلا ما رب طبیعت رو مصرف می کنیم و برای املت قهوه خانه فوقالعاده است و مشتریان راضی از همه چیز
یا سبزی تازه که خودم با دقت پاک می کنم و با مقداری نمک در آب می شورم ،انگار خودم می خوام مصرف کنم و موارد ریزدیگر در کارمان اما مهم و خب ایمان دارم که خداوند می بیند و او هم برای هر خریدی ما را به جاهای عالی هدایت می کند حتی خرید کاهو،گوجه ،خیار،عسل و…….
یا همین کاشتن تخم گلهای فصلی و اولین تجربه ما
که مصطفی جانم برای اولین بار کاشت و ما هرروز با عشق آب دادیم و انرژی می فرستادیمو تصور در ذهن مان که حیاط پراز گل می شود در صورتیکه عموی مصطفی جان گلها رو می دیدند و می گفتند چرا من که کاشته ام بیروننمی آید و یا خراب شده اند و خدای من چیست بودن در این فرکانس که زمین تا آسمان تفاوت کرده
چون ذهن و قلب مان در یک جهت شده اند و می شود همان طور که برای ما در تمام زمینه های زندگی زیبای مان شد ….
باید ذهن را زیبا کرد با زیبا فکرکردن و اندیشیدن و آن را همسوبا قلب کردن با هرروزبه دنیا عشق خالص فرستادن ،بادیدن زیبایی ها و تمرکز روی آنها و
در دنیای ما چه زیبا خداوند عشق مان را به آفریده هایش پاسخ دادو همین است قانون که تو از قبل ذهن و قلبت را روی چیزهایی که می خواهی کوک می کنی مثل یک ساز و می نوازی و آوازش پخش می شود و جهان به زیبایی در زمان مناسب پاسخ می دهد .
ای جانم که وقتی خداوند را در لحظه لحظه های زندگیم جاری می کنم و با عشق صدایش می کنم که در ذهن و قلبم ساکن شو حتی موقع آشپزی کردن
و بعد نتایج عالی آن را شاهد هستم .
خدایا ممنونم که در زندگی همه چیز رو تجربه کردم تمام تجارب چه خوب و چه بد البته ار دیدگاه خودم و همگی شدند سکوی پرتابم برای هدایتم به این مسیر الهی و لبریز از معجزه کنار الگویی که همه جوره از پس ذهن خود برآمد تا من امروز در این نقطه زندگی باشم و هنوز باعشق و شورواشتیاق این مسیر و بودن در این فرکانس الهی را با هیچ چیز عوض نکنم و بمانم ماندنی که خود را با عشق ببینم وامروزخودم را ارزشمند بدانم و در هر چیزی به اصل خود یعنی خدای درونم وصل باشم ار او هدایت بطلبم ،ایمانم را در عملکردهایم نشان دهم و همه چیز را به دستان پرقدرتش بسپارم .
من یاد گرفته ام که در بهشت خودساخته خودم با ذهنی بازوپاک و قلبی آرام ماندگار باشم و همین باعث شد حتی انسان هایی که با انرژی و فرکانس من هیچ ربطی نداشتند فرسنگ ها دور شوند ،گویی انگار هیچ گاه در زندگیم نقشی نداشته اند و خداوند همه چیز را می بیند و قانونی پاسخ می دهد و زندگی من گویای همین نکات ارزشمند و حیاتیست .
به خدا که می شود تمام لحظه ها، خودت را در بهشت احساس کنی وقتی از درون لبریز از ایمان واقعی به خداوند می شوی ،وقتی از یک شکوفه درخت تمام وجودت عشق می شود و صبح که بیدار می شوی و به باغچه سلامی باعشق می کنی و عشق شان را می خوری و
برای کبوترها و گنجشکهای حیاط با ذوق و شوق غذا می ریزی
،وقتی از صدای قناری نارنجی خوشگل در حیاط خانه به وجد می آیی،
از یک آشپزی با خداوند نهایت لذّت را تجربه می کنی ،وقتی عزیزدلت در بیشتر ساعات می گوید دوستت دارم و وقتی همه اینها را از عشق واقعی ات ، خداوند می دانی و در همه خوبیها و لذّت ها و شادی ها و سلول به سلول داشته هایت خداوند را مسبب اصلی می دانی، دیگر تا ابد در بهشتی که خود خالق آن در ذهن و قلبت بوده ای ،با عشق به خداوندت زندگی می کنی و جهان را زیبا و زیباتر می گردانی …..
تو صمیمیتر از آنی که دلم میپنداشت
دل تو با همه ی آینهها نسبت داشت
تو همان ساده دل سبز نجیبی که خدا
در میان دل پاکت صدف آینه کاشت
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، موفق و عالی با ذهنی بازوپاک و قلبی لبریز از نور خداوند بدرخشیم ،الهی آمین
عشق پاک خداوند مهمان همیشگی قلبتان عزیزانِ دلم
عاشقتونم….
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام استاد عزیز چقدر زیبا و قشنگ تفسیر کردید
من یه تست گیری اومدم کردم که خیلی خیلی درس داره و منطقی ثابت کردم که ببینم چطوره!
من 3روز حمام نرفته بودم و از بیرون اومدم خانه رفتم بودم یه سفر نیم روزه نبودم و مامانم بهم گفت تو نزدیک یک هفته هست حمام نرفتی و داشتیم باهم بحث میکردیم که من گفتم بابا امروز هم را حساب کنی میشه 3روز، سرم شلوغ بوده این چندروز میرم صبر کن
و داشت میگفت نگاه کن خودتو تو آیینه و منم هیچ جوابی نمیدادم و خودمو کنترل کردم بعد اومدم تو سایت داشتم گوش میدادم به فایل و کامنت ها را خوندم رفتم حوله ام را برداشتم و رفتم حموم 10دقیقه الکی آب را باز کردم و بستم و دوش نگرفتم و اومدم بیرون یعنی خدای من چقدر قانون قشنگه
دیدم مامانم گفت ببین چقدر تمیز شدی آدم لذت میبره نگات میکنه سبک تر شدی اصن همیشه همینجوری باش من شوک بودم گفتم خدای من استاد دقیقا درست میگه چقدر قشنگ چقدر قانون زیبا و گفتم به مامانم من دوش نگرفتم یه لحظه با تعجب نگاه کرد فک میکرد شوخی دارم میکنم و گفتم من رفتم حمام لباسام شستم
بعد گفت اره تمیز نشدی چهره آت اصلا سیاه شده
گفتم مامان تو که گفتی تمیز شدی تا لحظه ای که من گفتم رفتم و انگار اصلا نمیدونه داره چی میگه خودش هم درگیر شده بود که چی دارم میگم به بچه ام و منم فقط ذهنم به سایت و فایل ها میرفت که ببین دقیقا همونی که استاد میگفته
خیلی خیلی لذت بردم و درس گرفتم از این فایل و قانون
امیدوارم که هرکجا هستین با دیدگاه قشنگتون نسب به زندگی (زندگیتون را قشنگ و روان و لذتبخش کنید
خانم شایسته و استاد عزیزم آرزوی بهترین براتون دارم
قول میدم آنقدر پیشرفت کنم که بیام از نزدیک قدردان این همه آگاهی که در اختیار ما گذاشتین باشم
سلام استاد جان
سلام عشق جان
سلام پیامبر جان
چه قدر پیام های خوبی به ما میدید دقیقه نه زدم توقف و گفتم حسمو بنویسم
استاد وارد بیزینسی شدم که خیلی خبری از درآمد بالا نبود و این در صورتی هست که همکارانم به درآمد بالا رسیدند
یه روز اومدم سایت (البته اینجا سایت معمولی نیست فقط خدا داره میچرخوندش )گفتم خدایا بهم بگو بمونم یا برم ؟
و نشانه امروز رو زدم
(همواره خدا رو به عنوان هادددددددی قبول دارم و انصافا همیشه برام هدایت کننده بوده و هست )
استاد خودم هم باورش سخته برام ولی چون سوال و جواب رو نوشته بودم تو دفتر و تاریخ زده بودم مطمعنم اشتباه نشده
باورتون میشه فایل (قلبی که بسوی خدا باز شود) برام اومد
آیه (ولسوف یعطیک ربک فترضی )
بزودی پروردگارت آنچنان به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی
و الان هر بار که ناامید میشم و هوس تغیر شغل میکنم میگم ببین سمیه خدا به تو وعده داده دیگه از این واضحتر چه جوری باید میگفت
بمون ادامه بده
استاد هم اون زمان که خدا بهش وعده داده بود خبری از درآمدهای بالا نداشت ولی چون به شغلش حس خوبی داشت ادامه داد و نتیجه باور نکردنی بود تو هم حست خوبه همکارهاتو دوست داری
رشد شخصیتی میکنی
جالبه سه تا همکارانم از دانشجو های شما هستند و تو دوره های جدیدتون هم شرکت کردند البته خیلی در این مورد باهم صحبت نمیکنیم ولی من متوجه شدم و جالبتر اینکه اونایی که دارند با آگاهی های شما پیش میرند درآمد ماهی صد میلیون دویست میلیون و سیصد میلیون براشون عادی شده
قبل از دوره احساس لیاقت همش میگفتم خب اینها هم شاگرد استادند منم هستم ولی نتایج چه قدر فرق داره ؟
خدا شاهده الان اصلا مقایسه نمیکنم فقط میگم همین خودش نشونه است برای اینکه بهت بگه مسیرت درسته ادامه بده باورهاتو درست کن جا نزن تو هم میرسی
خدا خلاف وعده نمیکنه و زیر قولش نمیزنه
الان اشتیاقم برای کار کردن روی باورهام هزار برابر شده
استاد جان هر بار که فایل میزارید مهر تاییدی میزنید به تصمیم من
استاد عزیزم آنقدر فرکانستون رفته بالا
به قول سیاوش قمیشی
داری میرسی به خورشید ولی من هنوز زمینم یعنی اگه انشجویی وقفه بندازه نمیتونه به شما برسه پس نتیجه میگیریم اگه میخاییم جا نمونیم پا به پای استاد پیش بریم کامنت بخونیم کامنت بزاریم و گرنه فاصله فرکانسیمون زیاد میشه و دیگه اتفاقات ناجور پیشت سر هم میاند و میریم تو مدارهای دور از خورشید
فایلهای جدید خیلی درک میخاد خیلی شعور میخاد خیلی آگاهی ها نااااااااااب هستند
روز نیست که بخاطر آشنا شدن با قانون شکر گزار خدا نباشم
و بخدا نگم خدایا ممنون که تو این دوره هم برای ما پیام آور فرستادی از جنس خودمون ایرااااااانی و فارسی زبان دیگه هیچ بهونه ای ندارم برای به سعادت رسیدن
ممنون استاد عباس منش عزیز
ممنون خانم شایسته نازنینم
■■باورهای ما چطور زندگیمونو شکل میدن؟
تا حالا دقت کردی آدمایی که همیشه از بدشانسی حرف میزنن، بیشتر از بقیه بدشانسی میارن؟ یا اونایی که به خودشون مطمئنن، راحتتر تو زندگیشون پیشرفت میکنن؟ دلیلش اینه که ذهن ما، باورهایی که بهش میدیم رو تو دنیای واقعی برامون میسازه. اگه فکر کنیم دنیا جای سختیه، زندگی رو سخت میبینیم. اما اگه باور داشته باشیم که همیشه یه راهی هست، راهها خودشون رو نشون میدن.
●●نگاهت به دنیا چطوره؟
مثلاً دو نفر رو تصور کن که هر دو دنبال کارن. یکی فکر میکنه که “اوضاع خرابه، کار پیدا نمیشه” و با ناامیدی دنبال کار میگرده. نفر دوم باور داره که “هر جا که باشم، فرصتهای خوبی برام هست” و با انرژی مصاحبهها رو میره. احتمال اینکه کدومشون موفق بشه، بیشتره؟ قطعاً نفر دوم، چون نگرشش روی فرصتها متمرکز شده، نه موانع.
□□ چطور باورهای درست رو بسازیم؟
• حواست به فکرت باشه – هر وقت حس کردی داری منفی فکر میکنی، همون لحظه متوقفش کن و به چیزای مثبتی که امکان داره، فکر کن.
• به خودت فرصت بده – لازم نیست یه شبه همه چی عوض بشه. قدمبهقدم باورهای بهتری رو جایگزین کن.
• به اتفاقات خوب توجه کن – وقتی یه چیز خوب تو زندگیت پیش میاد، بهش توجه کن و براش شکرگزار باش. این کار کمک میکنه ذهنت به جای سختیها، روی فرصتها تمرکز کنه.
• با آدمهای مثبت معاشرت کن – اگه دور و برت پر از آدمایی باشه که همیشه گله میکنن، تو هم کمکم همین مدلی میشی. اما اگه با آدمای امیدوار بگردی، دیدگاهت تغییر میکنه.
• عمل کن، منتظر معجزه نباش – فقط فکر کردن به موفقیت کافی نیست. باید حرکت کنی، تلاش کنی و فرصتها رو جدی بگیری.
○○○ حرف آخر
زندگی همونیه که تو ذهنت میسازی. اگه فکر کنی که همیشه یه راهی هست، دیر یا زود پیداش میکنی. ولی اگه ذهنتو پر از محدودیتها کنی، هیچ راهی به نظرت نمیاد. پس از الان شروع کن، باورهای بهتری بساز و ببین که چطور زندگیت تغییر میکنه!
سلام به همه
امروز داشتم از جایی برمیگشتم و توی راه در مورد یه کاری دو دل بودم که فروش دوچرخه بلااستفادهام بود و به خدا گفتم خدایا خودت نشانه ای نشون بده که به همین مشتری که داره بفروشم یا نه و اگرم نشانه ای ندیدم، پس قرار نیست فعلا انجام بشه. بعد همینطور که تو مسیر میآمدم، دیدم دارم سعی میکنم که پیش فرض بزارم قبل هدایت که آره اگه انجام بشه، خیلی خوب میشه چون دوچرخه یه گوشه ای افتاده و هر روز خراب تر میشه ولی اینطوری خیر… که یهو جلوی خودم رو گرفتم. گفتم نه محمد، پیش فرض نزار روی هدایت خدا. هرچی خدا گفت و نشون داد، بگو چشم انجامش میدم و با ذهن پاک و تسلیم، از درگاه خدا درخواست کن نه با ذهن محدود و کوچک بین خودت که جلوی پاش رو هم بزور می بینه.
این درس بزرگی برام شد که برای هدایت مسیر تعیین تکلیف نکنم و نگم چی برای من خوبه چی برای من خوب نیست، بزارم خدایی که بهتر از من، منو میشناسه، گذشتم رو میدونه، آینده رو میدونه، باورهام رو میدونه، اجازه بدم بدون مقاومت و بدون پیش فرض که هدایتم کنه. امروز که رسیدم خونه، اصلا همین که در رو باز کردم، اصلا انگار یادم رفت که تو راه میخواستم در مورد فروش دوچرخه تصمیم بگیرم و این همون هدایت خدا بود که اصلا دیگه بهش توجه نکنم چون فعلا زمان فروشش نیست.
خودم اصلا مات و مبهوتم از این هدایت و این درک و چقدر این پیش فرض ها رو میشه تعمیم داد به جاهای مختلف زندگی و ازش استفاده کرد.
با شناخت و درک و استفاده از پیش فرض های درست و در مورد هدایت های خداوند، خالی کردن پیش فرض ها از ذهن، زندگی یک بهشت واقعی میشه.
مثل ایلان ماسک که پیش فرضهای ذهنش در مورد خودرو پاک کرد و گذاشت خدا هدایتش کنه که چی درسته و چطوری میشه و بعد رسید به ماشینی برقی که هم سرعتش بالاست و هم مسافت های طولانی رو مسافرت میره بدون مشکلی و بدون بنزین بدون استهلاک موتور، بدون روغن، بدون سر و صدا، با فضای بیشتر ووو. یعنی ببینید ذهن پاک و عاری از پیش فرض، چکارهایی میتونه بکنه. به همین دلیل هم وقتی نسل جوانی در یک حوزه ای میاد به جای نسل قبلی، اتفاقات بزرگتر و جدیدتری رو رقم میزنه چون ذهنش پاک تر و دارای محدودیت کمتر و پیش فرض های غلط کمتری هست و نشدهای کمتری تو ذهنش هست و میاد و کارهایی میکنه که کسی تا حالا بهش فکر هم نکرده. حالا این ربطی به سن نداره و طرف میتونه 90 سالش باشه و ذهنش پاک باشه از پیش فرض هایی که جامعه تعیین کردن و پذیرفتن و نتایج بزرگ بگیره.
خدایا شکرت، خدایا از ته قلبم شکرت
استاد چی بگم واقعا، فقط میتونم بگم متشکرم
عاشقتونم
در پناه حق
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی و خانم شایسته و دوستان همفرکانسی
استاد در این سلسله فایل شما در مورد اینکه باورهای انسان چه تاثیری در تجربه اتفاقات زندگی ما دارد صحبت می کنید و چقدر دوستان مثالهای زیبایی زدند که به قول شما دیگه چطور می شه به این درک رسید که باورهای ما چقدر قدرت دارند.
استاد در یکی از فایلهای دوازده قدم یادم هست که شما به وضوح به این موضوع اشاره کردید که :
من هرجا در مورد باور در فایلهای خودم صحبت می کنم منظور من باور قلبی است. و اشاره کردید که باور قلبی آن باوری است که ما هیچ شکی در مورد آن نداریم
استاد این موضوع را هم می خواستم به خودم یادآوری کنم و هم شاید برای دوستان مناسب باشد که باورهای قلبی ماست که ذهنیت ما را تشکیل می دهد این را من به خودم اینطوری منطقی کرده ام که آن باورهایی که در ناخودآگاه ما جای گرفته است ذهنیت ما را تشکیل می دهد و باعث بوجود آمدن اتفاقات می شود نه باورهایی که در خودآگاه ما هست.
این موضوع خیلی مهم است که ما باورهایی را شاید داریم می سازیم ولی این باورهای به این دلیل نتایج را در زندگی ما بوجود نمی آورند زیرا در ناخودآگاه ما قرار نگرفته اند و یا به عبارت بهتر باور قلبی ما نشده است و یا شاید ساده تر این باشد که به باوری تبدیل نشده است که ما هیچ شکی در مورد آن نداشته باشیم.
من این درک را رسیده ام و می خواهم اگر صلاح دانستید این موضوع را هم باز کنید شاید خیلی برای من امثال من مفید باشد که چطور یک باور را به باور قلبی تبدیل کنیم.
البته که در خیلی از دوره ها شما کاملا به همین روش که بایست باورسازی کنیم دارید صحبت می کنید ولی اگر اینجا هم به این موضوع که باورهای قلبی خیلی تاثیرگذار هستند و این باورها ساختن شان زمان بر است و مداومت می خواهد.
امیدوارم که من خودم بتوانم بسیاری از باورهای زیبا و موثری که شما در دوره های مختلف بیان می کنید را به باورهای قلبی خودم تبدیل کنم و بتوانم نتایج زندگی خودم را از اساس تغییر دهم.
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که در نزدیکی است، به قدر. درک من کوچک میشود و به قدر بزرگی اش میدهد.
استاد جانم سلام
روی ماهتون را میبوسم و دلتنگم شمایم بسیارررر.
استاد جان، هنوز هر روز صدای شما در گوشم هست و هم نشینی با شما ارزشمند ترین هدیه ی خداست به من.
سپاسگزارم از شما برای چهار قسمت طلایی، چهار قسمت ارزشمند به لطف یکی از خوشمزه ترین میوه های الهی، توت فرنگی…
استاد جانم هر بار که یک قسمت از این چهار گانه منتشر شد به من تلنگر بزرگی زده شد.
یاد خودم افتادم که بارها لباسهای گرانی خریدم چون باور داشتم هر قدر پول بدهی همانقدر آش میخوری!!!
بارها یاد خودم افتادم که بعضی باورها را، باور نکردم و نپذیرفتم قالب های موجود را و چقدر دنیا خودش را با باور من هماهنگ کرد تا جایی که اتفاقات زندگی من، معجزه آسا شمرده میشود.
چقدر درس های بیزنسی گرفتم و به خاطر آوردم هزاران برند را که فقط این باور را در ذهن مشتری ایجاد کردند که « تو برای زندگی بهتر، آرامتر، سالم تر، شادتر و موفق تر به محصول من نیاز داری» و همین تکنیک چقدر برای آن بیزنس، قدرتمند، جواب داده است.
استاد جانم، بیست و هفتم آوریل قرار است در دوی ماراتن ده کیلومتر شرکت کنم و حدود چهار ماه است که به صورت جدی و منظم تمرین میکنم.
منی که اولین بار سیصد متر را با جان کندن تمام کردم الان به راحتی هشت کیلومتر را میدوم.
در حین پروسه ی دویدن قشنگ صدای ذهنم را میشنوم زیرا در این مسابقه رقیب من، خود من است. بارها مرا ترساند، بارها سعی کرد ناامیدم کند و بارها سعی کرد که راه پیش رویم را نشدنی نشان دهند.
بارها باورهایی که هیچ کمکی بهم نمیکند را در ذهنم، در حین دویدن پر رنگ کرد و من فقط نظاره اش کردم.
بهش یادآوری کردم که هدفم رد شدن از خط پایان است. هدفم کمی بزرگ تر شدن هست. پس آرام باش و همراهم بیا.
استاد جان اعتراف میکنم که سالها شاگردی شما کمک کرد زیر بار روانی این تصمیمم مصمم بمانم.
استاد جان با هر بار دویدن میبینم ظرف وجودی ام بزرگتر شده است.
باورهای توحیدی به دادم میرسد و امید به ساق پاهایم به ریه هایم تزریق میشود.
میبینم که دلها برایم نرم تر میشود و کاینات برایم تعظیم میکند.
باور کردم که در چهل و دو سالگی هر کاری ازم برمیاد.
باور کردم که برای رسیدن به خط پایان ده کیلومتر کافی است قانون تکامل را اجرا کنم.
کافی است نشانه ها را تعقیب کنم.
استاد جانم اولین تریلی که دویدم مسیر ناهمواری داشت ولی چون نزدیک ترین، تریل به محل زندگی ام بود، تصمیم گرفتم به همانجا برای دویدن مراجعه کنم و میدانید خداوند برایم چه کرد؟
بار دومی که وارد تریل شدم، ناهمواری برطرف شده بود و زمین برای دویدن من هموار شده بود.
میدانید چرا؟
زیرا باور کردم، خداوند همیشه همراه و حامی است.
باور کردم، تمام دنیا دست به دست هم داده اند که به من خوش بگذرد.
باور کردم، تو قدم در راه بنه، خود راه بگوید که چون باید کرد.
استاد جانم میلیون ها باور جدید در جانم جوانه زد ولی با شما هم نشین شدم.
سپاسگزارم برای تمام و تک تک فایل هایی که منتشر کردید.
خدا قوت
و به امید دیدار