درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
    583MB
    40 دقیقه
  • فایل صوتی درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
    38MB
    40 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «بهار» در این صفحه: 1
  1. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 2290 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم‌بانوی مهربوون

    چقدر زیبا و شیوا این انیمیشن جذاب رو تفسیر کردید

    چقدر اتفاقات زندگی من بااین صحبتها همخوانی داست

    دقیقا استاد جان ،من وارد شرکتی شدم که به سخترین قسمت منتقل شدم ،یک کار پراسترس و وحشتناک اونقدر که یکروز از وحشت و حجم کاری بالا سالن تولید رو رها کردم و رفتم نگهبانی و با گریه و التماس خواستم منو بفرستن به خونه

    مهندس شیفت بامن صحبت کرد که تو یمدت بمون من جاتو عوض میکنم اما من فقط میخواستم ازاونجا برم و هرگز برنگردم

    سختی اون کار شده بود کابوس من ،شبها کابوس میدیدم ،من عاشق مستقل شدن بودم ،برخلاف میل خانواده وبدون اطلاع اونها دراون شرکت ثبت نام کرده بودم و بالاخره خانوادم با اکراه قبول کردن که من برم‌شرکت ،وقتی اونروز از ترس و وحشت کار و سختیاش اومدم خونه ،به مادرم گفتم هرگز نمیرم شرکت و ‌کارشون سخت و طاقت فرسا بوده، و واکنش مادرم برام خیلی عجیب بود

    بهم گفت ما موافق نبودیم بری شرکت حالا که بر خلاف میل ما رفتی ،باید برگردی و حتی اگه شده بمیری از سختی کار باید بری شرکت ,اون زمان متوجه نشدم مادرم چه لطف بزرگی درحقم کرده،من اونشب خیلی فکر کردم من کار کردن رو دوست داشتم اما توی اونمدت فقط به بدیها و سختیهای شرکت و کار فکر کرده بودم ،تصمیم گرفتم جور دیگه به کارم فکر کنم ،و تو نستم تو چهار الی 6ماه بهترین خودم بشم ،و تو کاری که حتی فرصت آب خوردن نداشتم ،حتی فرصت نمیکردم یکرب تایم چایی و استراحت شرکت رو انجام بدم ،جوری شد که ساعتها تایمم خالی میشد و به بقیه کارگرا تو کار کمک میکردم ،دیگه شرکت شده بود بهترین تفریگاه من حتی مرخصیها رو نمیرفتم اضافه کاریهارو قبول میکردم ،من تو ادبیات استعداد خوبی دارم و ازکودکی شعر و متن ادبی میگفتم و جایزه داستان نویسی رو تو دبیرستان بارها گرفته بودم ،روزها گذشت و جشن سال نو شرکت شد و همه کارگرها به اون جشن دعوت بودن صبح روز جشن که میخواستم برم یک متن ادبی نوشتم راجب سالن تولید و تولید نخ ،صاحب کارخونه که تو جشن ما شرکت کرده بود متن من رو نمیتونست بخونه ومتوجه متن نمیشد براهمین گفت هرکس این متن رو نوشته خودش بیاد بخونه ،ومن با اعتماد بنفس کامل بدون ترس و با افتخار بلند شدم و متن رو خوندم صاحب کارخونه مدیر عامل و مهندسها و کارگرها همه بلند شدن و با دست زدن تشویقم کردن ،مدیر عامل شرکت یهو اومد پشت میکروفن و گفت از طرف رییس کارخانه یک سکه بهار آزادی به این خانوم تقدیم میکنیم بخاطر نگاه زیبایی که به شرکت دارن وگفت چقدر خوبه که بانگاه متفاوت تو محیط کار کارکنید

    من الان میفهمم وقتی نگاهم رو عوض کردم و بجای توجه به سختیها و رنجها زیباییهای کار رو دیدم و ازکارم لذت میبردم جهان به من پاداش داد بخاطر عوض کردن دید من نسبت به زندگی

    و دقیقا من موافقم استاد جان ،ترسها تو زندگی خیلی از موفقیتهای مارو تو دل خودش پنهون میکنه و یادمون میره ما چقدر توانا هستیم

    چقدر از شنیدن این تفسیر انیمیشن لذت بردم

    من به محض شنیدن فایل رفتم این قسمت رو دانلود کردم و برای اولینبار تو زندگیم به این کارتون با دید قوانین نگاه کردم و چقدر لذتبخش بود

    ممنون از شما استاد مهربانم

    برای شما و همه دوستان آرزوی سربلندی و موفقیت میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای: