- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش583MB40 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش38MB40 دقیقه
درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
سلام به بنده خوب درگاه خدا. سلام به قلب بازتون و ذهن روشن شده از تقوا….
ابتدای کامنت رو با نور پاشیده شده به قلب مریم مقدس آغاز کردید و با دعای بسیار ارزشمند و پرمغز در حق خودتون(که البته همه مون مستحقش هستیم) به زیبایی ادامه دادید. لذت بردم و باهاش ارتباط قلبی برقرار کردم.
آفرین که به کودک درونت اهمیت میدی و با غذاهای سالم و مقوی تغذیه اش می کنی.
صدآفرین که هرکدوم از غذاها رو تجزیه تحلیل می کنی و با آگاهی هر لقمه اش رو چندین بار می جوی تا بدونی چه تاثیر مثبتی داره روی جسم و روحت می گذاره.
سلامتی جسمت مبارک.
روشنی روحت مبارک.
آرامش ذهنت مبارک!
این از معجزات پروردگاره که وقتی بنده ای روحش رو به دست خدا می سپاره تا بتونه اثری نیکو در جهان باقی بذاره که رنگ و بوی الهی داشته باشه، خداوند در وجودش سکینه و یه دلبری خاصی قرار میده که هرکسی کمی آمادگی قلبی داشته باشه(در واقع مرضی توی دلش نداشته باشه) جذبش میشه. دلش نرم میشه. شاد میشه.
این دقیقا مهریه که خدا در دل مردم نسبت محمد امین قرار داد. مهر و محبتیه که در دل ماها نسبت به استاد عباسمنش قرار داد.
این همون جنس علاقه و هیجانیه که نسبت به ساخته های پرامتیاز کمپانیهای دیزنی و پیکسار و دریم ورکس و …. در ما شکل می گیره.
و وقتی امروز با آگاهی از روح قوانین الهی متوجه میشیم از چنین انیمیشن هایی خوشمون میاد(حداقل کاری که می تونیم بکنیم اینه که خوشمون بیاد) یا اینکه در سطح بالاتر اونها رو تحلیل می کنیم و راجع به اتفاقاتش فکر می کنیم، و در سطح خیلی بالاتر از کاری که استاد می کنن و میان فایل توحیدی ازش تهیه می کنن، پس می تونیم به خودمون امیدوار باشیم که مسیرمون درسته.
در جهت همون خدا یا انرژی یا کائنات جهان هستی که شما به درستی با هم یکی گرفتیش قرار داریم.
یه مستند دیدم راجع به سرگذشت و آینده زمین و زهره. که می گفت در واقع سیاره زهره و زمین در ابتدای خلقشون دوقلوی همسان بودن. از همه لحاظ یکی بودن. ولی در مقطعی با هم برخورد می کنن و طی برخورد زهره خلاف جهت میچرخه و میدان مغناطیسی خیلی ضعیفی داره و این باعث میشه به خورشید نزدیک تر بشه. حرارت خورشید و میدان مغناطیس ضعیف خودش که نمی تونسته مانع از ورود بادهای خورشیدی به سطحش میشده تمام آبهاش رو بخار کرده و اون بادها هم به نوبه خودشون سنگینی و فشار سطح رو بیشتر کردن
(500 کیلو بر اینچ) و دمای سطحش رسیده به 900 درجه. یعنی طبق توصیف همون دانشمندان یک جهنم واقعی. که آتشفشانهاش همیشه فعاله و باران فلزات مذاب میباره. سطحش جوشانه و یک جهنم واقعی در همین لحظه ایه که همزادش زمین گلستان موجودات زنده است.
با دیدن اون مستند فقط اشک می ریختم. خیلی مرتبط و هماهنگ با بحث امروز دیدمش و خدا رو به خاطر اینهمه نشونه ای که در اطرافمون و حتی درون وجود خودمون قرار داده تا فقط بهش ایمان بیاریم و حرف هدایتش رو گوش بدیم سپاسگزارم.
از شما هم بسیار بسیار ممنونم که همیشه عالی از ته دلت می نویسی.
شاد و نورانی و تندرست باشید.
سلام و درود الهی به شما و قلب روشنتون آقا رضای گل با این متن شیوا و مفاهیم زیبا.
چه سورپرایز قشنگی برای لحظه ای که آدم بیدار میشه و یه چشمی از زیر پتو اول سایت رو چک میکنه! یه نقطه آبی خوشگل کنار اسمم و یه نسیم ملایم و دلچسب توحیدی از جانب الله از زبان یک دوست.
چقققدررر خوشگل تعبیر کردید که خدا خونه رو آب و جارو کرده تا مهمونا بیان. چقدر به عمق دلم نشست و بهم عزت نفس داد. راستش همین چند دقیقه پیش که همچنان خواب تشریف داشتم، داشتم خواب می دیدم توسط کسی کشته شدم و دوباره زنده شدم(شاید تحت تاثیر همین انیمیشن و کامنتها) و برگشتم پیش خانواده. دیدم که همه چقدر دوستم دارن و اشتباهات گذشته ام رو بخشیدن و انگار که از صفر شروع کردم، چه حس خوبی بود. اجازه داشته باشی دوباره از اول زندگی کنی بدون قضاوت و با عشق.
الان که دارم می نویسم می بینم خدای مهربون هر روز داره به ما این فرصت رو میده. با خوابیدن انگار که مردیم و با بیدار شدن در روز بعد یه تولد دیگه. ما هر روز این فرصت رو داریم و اگر خودمون دست از سر خودمون برداریم و نگران قضاوت دیگران نباشیم فرکانس احتمالی منفی اونها هییییج تاثیری روی ما نداره. چه بسا تبدیل به انرژی مثبت هم میشه. اگه به اندازه کافی قبول کنیم که ما مهمان این بزم الهی هستیم که یک سیاره رو برامون آب و جارو کرده تا در این رقص یک خار هم به پامون نره. اون وقت ما چیکار می کنیم؟ غر میزنیم یا زمین کجه؟ چرا ماستش شله؟ چرا نور خورشید زیاده؟ چرا فلانی به من گفت بالا چشمت ابرو؟
یکیش خود من. بله شخص شخیص بنده. تو موقعیتش که قرار بگیرم یکی پا رو دمم بذاره زبون گزنده ام باز میشه. هنوز نتونستم لبهای محترم رو فرو ببندم و مثل اون توله سگه بگم عههههه داره با من قایم موشک بازی میکنه….. همچنان غرور لعنتی بهش برمیخوره که چراااااا فلانی فلان حرف رو به سعیده خانم علیه السلام زد؟
(علیها سلام درست تره)
خوب بسلامتی به لطف انرژی خالص و خوشبوی شما دیگه هردوتا چشمام وا شد.
آهان راستی متشکرم که اسم و فامیل منو اینقدر زیبا معنی کردید. خودمم خیلی دوستشون دارم الهی شکر!
در پناه الله نازنین همیشه خوشدل، خوشبین، خوش انرژی و خوشبخت باشید.
سلام به سمانه نازنین صوفی.
سلام به ضمیر روشن و اون نور پاشیده شده روی ذهنت. سلام به تک تک ستاره هایی که چراغ راهت شدن و بهت مسیر رسیدن به خودت رو نشون دادن.
دکتر جان خدا قوت بعد از این جراحی سنگین.
جراحیت فقط خودت رو درمان نکرد. بلکه ده ها نفر رو همزمان به عمق فرو برد. مثلا خود بنده.
متوجه شدم چرا وقتی مشتری زنگ میزنه حتی قرار هم میگذاره بعدش دیگه خبری ازش نمیشه و این الگوی تکراری منه، این از کجا آب میخوره. از شخص بنده.
چرا؟ می خوام همه زورمو جمع کنم و مثل سمانه شجاع و جسور اعتراف کنم. چون وقتی زنگ میزنه اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که آخ جون پول! انقدر ازش بگیرم؟ نه بذار اونقدر بگیرم. نه من خیلی خودمو دست کم می گیرم بذار انقدر بگیرم. بعدش میگم من تعیین می کنم دیگران چقدر باید بهم بها بدن. من! انگار که من خودمو ساختم. انگار که مشتری رو من آوردم. انگار که اگه الان این مشتری بپره دنیا تموم میشه یا حالا که اومده دنیا دیگه گلستانه.
وااااای باورای مالیم دااااغونه. ای جهان ای خدا به یک عدد روانشناسی ثروت نیازمندیم….
در صورتیکه باید مثل ژاپنیها تعظیم کنی جلوی مشتری و بگی مشتری خداست. مشتری خود خداست که روزیتو داده دست بنده اش و میخواد بگه بفرما واست آوردم نوش جان کنی. باید از خدا سپاسگزاری کنی. باید برای خدا بهترین خودتو بذاری وسط. باید فقط کارت رو با عشق انجام بدی که خدا راضی باشه. باید به این فکر کنی که چطور به اون بنده خدا کمک کنی. نه اینکه سریع غرور برت داره که منم منم من بلدم. من خوبم من شاخم من رییسم.
بله وقتی کامنت شما رو خوندم صدای خودمو شنیدم که اون زیر داشت فریاد میزد «من» در صورتیکه خدا بود که مسیر رو چید. خدا بود که با تلفن مشتریم بهم زنگ زد و من با تکبر باهاش حرف زدم. چون با ذهن منطقیم دودوتا چهارتا کردم که قبلا منو چزونده حالا باید انتقاممو بگیرم. ای ول حالا وقتشه یه خودی نشون بدی سعیده.
و به همین سادگی خودم دستی دستی رومو از خدا برگردوندم و دیگه ندیدمش.
این قضیه مال همین دیروزه. خداااااا میدونه چند میلیارد بار این حرکت ناشایست رو تکرار کردم و الگوش رو پیدا نکرده بودم تااااا رسید به انرژی قوی که پشت نوشته های شما بود و منو به خودم آورد. الهی شکر.
الهی اعتراف میکنم که هنوز و همیشه هیچم در برابر تو. یک تهی بزرگ که فقط میتونم در رو باز کنم که از نور تو پر بشم. کمکم کن که هرلحظه آگاهانه بخوام و اجازه بدم نورت به من بتابه.
کمکم کن که جز تو راهی نیست. و الیه المصیر.
سمانه نازنین عاشقتم با همین ویژگیهای منحصر به فردت. با همین استایل زیبات اینهمه جرأت و جسارت و شجاعت مومنانه.
به نام الله یکتا
سمانه گل زیبااااا ای گل سرسبد نازنین های عالم…
چقدر این لباس ابریشمی توحیدی برازنده است به تنت. چقدر این کره و عسل نعمت و فراوانی قشنگ نرم نشسته روی نونت. نوش جووووونت!
خوش نشستی اون بالا تو شاهنشین عمارت آرامش و داری سوت میزنی واسه خودت. مبارکت باشه! لیاقتشو داشتی.
کسی که نان استاپ از ته قلبش میگه الهی الحمدلله مکه کسی مجبورش کرده؟
کسی که در پاسخِ پاسخِ کوتاه دوستش یک طومار پر از عشق و آگاهی و تحسین می نویسه مگه قراره مثلا سر صف بهش جایزه بدن؟ نه
داره از سر سرمستی عارفانه اش می نویسه. و قطعا خدا این صلوه رو بی پاداش نمی گذاره. پاداشت میشه دریافت عشق بیشتر. شنیده واژه نازنین از دهانهای بیشتر. فراوانی نعمت و آسانی. دیدگاه مثبت راجع به همه چیز به آسونی.
کسی که یک گیاه یا حیوان معصوم خدا رو به مانند یه معجزه نگاه میکنه و بهش ادای احترام میکنه یعنی خدا رو در اون ذره داره می بینه و داره سجده خدا رو به جا میاره. پس این سپاسگزاری نتیجه اش مسلمه که میشه عزت الهی….
سمانه نازنینم افتخار دارم که باهات همزادپنداری کنم و خیلی مشتاقانه بدون کوچکترین اعتباری که برای خودم قائل بشم اعلام کنم که مسیر رشدم خیلی بهت شبیهه.
خیلی از کارهایی که می کنی و اقامه صلاتی که انجام میدی منم در حال انجامش هستم. و امید دارم به مدارهای بالاتر توحید هدایت بشم. چون نسبت به قبلم خیلی فرق کردم.
منم آگاهانه نسبت به کلمه نازنین علاقه مند شده بودم و خالصانه بکار میبردم. بخصوص در مورد استاد و مریم جان.
نسبت به طبیعت و حیوانات و آدمها، حتی کسانی که قبلا نظرم رو جلب نمی کردن خیلی متواضعتر و مشتاقتر شدم. خوشروتر و پذیراتر شدم. با هر حرف و حرکتی برآشفته نمیشم.
رابطه ام با همسر و دخترم چندین پله بهتر شده. هر روز چندین بار ترانه جونمو بغل می کنم و خودشم این حس رو عین آینه بهم برمی گردونه. فرزند این فرشته معصوم الهی آینه تمام نمای ماست. و وقتی دارم عشق بیشتر ازش دریافت می کنم خیالم راحت میشه که فرکانسهام تمیزتر شدن. پارازیتهام کم شدن.
الهی شکر….
همین یک ساعت پیش داشتم واسش پنکیک می پختم که یهو صدای ناااااز یه رعدوبرق سورپرایزمون کرد و بعدش برق رفت. ترانه چند بار برقا رو صدا زد که برگردن ولی نیومدن. و من باهاش بازی کردم و سرگرمش کردم، با هم به صدای بارون رحمت الهی گوش دادیم و لذت بردیم تا برق اومد.
بعدش می دونی چی گفت؟(فردا تولد چهار سالگیشه) گفت مامان ممنونم که کمکم کردی صبر کنم تا light روشن بشه.
از صبح همسایه ام که می خواست بره مسافرت لاک پشتش رو آورده اینجا که من نگهش دارم. منی که توی تمام عمرم یه جوجه رنگی هم تو دستم نگرفته بودم از ترس. ولی به نشونه شکرگزاری از اینکه یکموجود زنده وارد خونه ام شده و حیات و زندگی رو توی خونه ام پررنگ کرده بهش دست زدم و حتی از آب درش آوردم و چقدر قربون صدقه اش رفتم. چقدر خط و خال و طرح های هندسی لاک و بدنش رو تحسین کردم. از ته دل….
و می دونم که این خود توحیده.
انقدر نوشته هات نغز و زیباست که دلم می خواد صوتیشو بذارم تو گوشم و صد بار ریپیت کنم.
چقدر جلا پیدا کرده قلبت. و چقدر صداقت موج میزنه تو قلم توانات.
کامنتت رو با صدای بلند و لبخندی با پهنای صورتم خوندم و حظ کردم.
برای قلب نازنینت نور ایمان و برای ذهنت روشنی و برای جسمت سلامتی آرزو می کنم. پر روزی و متنعم از آلاء رب العالمین باشی.
درخشش شما آرزوی ماست.