درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
    583MB
    40 دقیقه
  • فایل صوتی درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
    38MB
    40 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «عادل مولانی» در این صفحه: 2
  1. -
    عادل مولانی گفته:
    مدت عضویت: 1642 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار

    این غرور و منیت در زندگی هممون میشه یه جورایی رد پاشو گرفت ولی خداروشکر تو جمع بهشتیمون داریم هر روز روی خودمون کار میکنیم و به شخصه من نتایج عالی میگیرم و معجزه رو با چشمای خودم میبینم که یک مورد همین امروز اتفاق افتاد و داستانشو میخوام براتون تعریف کنم به یاری خدا

    .

    .

    داستان از این قرار بود که یکی از مشتری های قدیمی هفته قبل اومده بود فروشگاه لپ تاپ من و بعد یک ساعت که اونجا بود و دیده بود که فروشگاه جنسش زیاده و احتمالا جای خالی آن را حس نخواهم کرد و منم با مشتری هام مشغولم و یا هر دلیل دیگر که خودش فکر کرده و اتفاقا اون روز تنها هم بودم این بنده خدا فریب شیطانو میخوره و یکی از لپ تاپ های قشنگ و خشکل رو برمیداره زیر بغلش شیک و مجلسی از منم خدا حافظی میکنه و حتی دست هم میده باهام و از فروشگاه میره بیرون و جای جالب ماجرا اینه که بعد این قضیه هم باهام تماس میگرفت و خیلی صمیمی که بازم میام بهت سر میزنم و لپ تاپ خرید دارم و این حرفا و منم اصلا به روش نمیاوردم و تو ذهن خودم براش برنامه ریزی میکردم که چه ترفندی به کار ببرم که این دوباره بیاد و تا نیاد بهش نگم و این حرفا. بعد یک هفته برنامه ریزی من بلاخره نتونستم این بابا رو بکشم فروشگاه و گفتم حتما ایشون فهمیده که دوربین هارو نگاه کردم و فهمیدم و دیگه دو روز آخر اصلا جواب تلفنم نمیداد و به نتیجه رسیدم که این دستگاه دیگه رفت و این شخص هم دیگه این طرفا دیگه امکان نداره بیاد

    .

    .

    حالا واکنش من تا امروز صبح چی بود که دچار یه نوع منیت و غرور شده بودم و میخواستم با کمک ذهن و فکر خودم مسئله رو حل کنم و انواع و اقسام روش رو امتحان کردم که بکشمش فروشگاه مثلا بهش زنگ میزدم میگفتم یه باتری اورجینال عالی برات آوردم بیار باتری لپ تاپ رو برات عوض کنم یا مثلا به فلان همکار بدهکار بودی من برات حساب کردم بیا بعدا با من حساب کن و انواع روش دیگه که هیج کدام به نتیجه نرسید و طرف نیومد و خداروشکر امروز صبح به مشکل کارم پی بردم و دقیقا اینو به خدا گفتم

    “خدای من این شخص یک هفته میشه که با انواع روش امتحان کردم ولی دیدی نشد و نیومد من اشتباه کردم و من به مشکلم پی بردم حالا عاجزانه ازت میخوام اگه به صلاحمه و این دستگاه حق منه خودت برام بیار بذار فروشگاه و من دیگه تو کارت دخالت نمیکنم و من دیگه از این کار عاجزم ”

    و اینو واقعا از ته دل و عاجزانه به خدا گفتم و نتیجه چی شد!!! معجزه معجزه معجزه

    به نیم ساعت نکشید طرف خودش زنگ زد خیلی هم عذرخواهی کرد که زیاد تماس گرفته بودی نتونستم جواب بدم و سر فرصت حتما میام از خجالتتون در میام. من شکه بودم از برنامه و پلن خدا و میگفتم خدایا تو چکار میکنی واقعا؟؟!!!! و خدا هم میگفت عادل تو فقط نظاره گر باش و ببین. ببین وقتی از من چیزی بخوای چکارها برات میکنم و من مات و مبهوت تو حس و حال خودم نشسته بود که یکی از دوستام اومد پیشم که اونم تو کار پرینتر بود و اتفاقا عباسمنشی هم بود و ماجرارو براش تعریف کردم و با زوق و شوق اونم لباش گل انداخت و فقط تو اون لحظه ایشون بود که حرفامو میفهمید خلاصه یه دو دقیقه ای داشتیم صحبت میکردیم و معجزه دوم رخ داد الله اکبر!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    .

    .

    طرف دوباره زنگ زد و گفت آقای مولانی من یه پرینتر برای فروش دارم و میخوام یه قیمت فروش بهم بدی چون لازمش ندارم و میخوام بفروشمش. منم تو دلم گفتم خدای من پرینتر ؟؟؟؟؟؟!!!! من؟؟؟؟؟!!!!! بعد یادم اومد هاااااااااااااااان پرینتر !!!!! این برنامه خودته؟؟؟؟؟!!!!!!!! و یه دفعه جواب دادم بله بله پرینتر دوست خوب دارم و قیمت خوب میده بهت اتفاقا همین الان پیشمه….

    بعد گوشیو دادم به دوستم باهاش صحبت کرد و یه جوری صحبت شد که این بابا گفت همین الان تا یک ساعت میام پیشتون پرینترم میارم منم مات و مبهوت که این واقعا میاد اینجا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برای فروش یه پرینتر پیش من؟؟؟؟؟؟؟؟ من که اینکاره نیستم آخه!!!!!!!!!!! و خدا میگفت تو فقط نظاره گر باش عادل جان !!!! و من داشت کم کم گریم میگرفت از کار خدا و پلنش که این همزمانی که ایجاد کرده بود و تو این مدت هم شیطان ذهنم همش دادو بیداد میکرد که بابا این الکی میگه این حرفا چیه یارو خنگ نیست که. این آدم حرفه ای ببین با چه مهارتی اومده ازت دزدی کرده و الان تو باور کردی دو دستی بیاد خودشو تقدیم تو کنه با اینکه میدونه دوربین داری و فهمیدی؟؟؟؟؟؟ برو بابا دلت خوشه ها!!!!!!!!!!

    منم که صددرصد مطمئن بودم تا یک ساعت میاد فروشگاه فقط میخندیدم کیف میکردم و تو دلم هلهله بود با اینکه کار هنوز تموم نشده و صددرصد نه بلکه یک ملیون درصد مطمئن شدم که میاد(البته اینم بگم که همه بچه ها ی سایت میدونن این خوشحالی بخاطر بیست یا سی ملیون نیست که قراره برگرده چون به لطف خدای خودم این درآمد دو سه روزمه بلکه خوشحالی من بخاطر پلن و برنامه ریزی بود که خدا داشت انجام میداد اونم با چه سرعتی)

    خلاصه یک ساعت نشد که طرف پرینتر تو دست اومد فروشگاه نشست روبروم و من باز مات و مبهوت نمیدونستم بگریم یا بخندم و مات از پلن خدا و فکر میکردم که این همه برنامه ریزی دقیق اگه من با ذهن خودم میخواستم انجام بدم واقعا قابل برنامه ریزی بود؟؟؟؟؟ نه اگه من یک ملیون سال مینشستم فکر میکردم اصلا همچین چیزی تو ذهنم نمیومد تا بخوام برنامه ریزی کنم دقیقا تو اون دو دقیقه که دوستم میاد پیشم اون تماس بگیره و اتفاقا یه قیمت دلچسب بهش بده که طرف تو دلش بشینه و ابن ریسک رو انجام بده و به این سرعت پاشو بذاره تو فروشگاهی که یه هفته پیش ازش دزدی کرده!!!!!!!!! بچه ها اینو واقعا میتونین درک کنین؟؟؟؟؟ دو دقیقه دوستم بیاد پیشم اونم دقیقا اون لحظه تماس بگیره و …..

    الله اکبر از عظمتت.. الله اکبر از عظمتت .. الله اکبر از عظمت..

    خلاصه داستان این شد ، که دستگاه برگشت جای خودش (زنگ زد خانوادش که لپ تاپ رو با یه اسنپ برام بفرستین) و این شخصم از رفتار ما و اینکه پلیس آگاهی رو در جریان نذاشتیم و آبروداری کردیم خیلی تشکر کرد و به قول خودش خیلی منقلب شد و اتفاقا عضو تازه خانواده عباسمنش شد …

    انشاالله اگه در مدار دریافت آگاهی های این بهشت واقعی باشد خدای مهربان هدایتش خواهد کرد

    همه دوستان گلم رو به خدای هدایتگر میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    عادل مولانی گفته:
    مدت عضویت: 1642 روز

    سلام نرجس عزیز خیلی لذت بردم از پاسخ شما و باعث شدین دوباره مرور کنم اتفاق اون روزو و دوباره ایمانم محکم و محکمتر بشه و اینو به خودم یادآوری کنم که این آگاهی های ناب رو مثل وعده های غذایی لازمه توی روز به خورد ذهنمون بدیم وگرنه این ذهن چموش معجزه های به این بزرگی رو سعی میکنه از یادمون ببره و انسان همیشه فراموشکاره.

    ..

    بله دقیقا معجزه رو توی ذهنم احساس کردم و ایمان آوردم که خدای ابراهیم که آتش رو گلستان کرد برای منم همون خداست

    .

    خدای موسی که رودخانه رو با همزمانی های عجیب شکافت برای منم هون خداست

    .

    و خدای تمام پیامبران که به درجه بالایی از عرفان رسیدن برای منم همون خداست

    فقط کافیه با ایمان خالص و ناب ازش بخوام و انجام میشه

    و دقت و کیفیت برطرف شدن خواسته های ما فقط به درجه ایمان و اعتقاد به نیروی برتر بستگی دارد و بس…

    نرجس جان

    ممنون از پاسخ زیباتون که باعث یادآوری قانون به خودم شد

    همیشه در پناه و آغوش خدا باشین

    خدانگهدر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: