- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش583MB40 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش38MB40 دقیقه
درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
فاطمه سادات
سلام بهمه دوستان و استاد عزیزم
امروز منو همسرم،الیاس جان،ابتدای فایل رو که دیدیم،گفتیم اول انیمیشن رو دانلود کنیم و بعد ببینیمش و نکته برداری کنیم،بعدش صحبتهای استاد رو گوش بدیم و ببینیم چقدر تونستیم نکته های مشابه متوجه بشیم.
قسمت اول گربه چکمه پوش رو دیدیم و کلی نکته برداری کردیم و بعد که فایل رو ادامه اش رو دیدیم،متوجه شدیم اصلا استاد یه قسمت دیگه اش رو دیدن.ولی باز هم خوبه تونستیم کلی صحبت کنیم و درباره قوانین صحبت کنیم.همون قسمت یک هم کلی نکته داش.و خدارو شکر کردیم از تولید این انیمیشن و لذت بردیم از دیدنش.
(ما مدتیه هدفگذاری کردیم رو ساخت خونه،بدون قرض و وام و فروش چیزی و گفتیم استاد گفته واسه هدفت از همون جایی که هستی با همون چیزایی که داری شروع کن.
الان مستاجریم و یه زمین داریم.ماهم گفتیم واسه شروع به ساخت منزل هرچند روز میریم به زمینمون سر میزنیم،میبینیمش و بخاطرش خداروشکر میکنیم،نقشه های مختلف میکشیم،واسه ساختش نظر میدیم ،خارو آتوآشغالای توی زمینو جمع میکنیمو…
همچنین گفتیم الان که یه خونه کوچیک روستایی که قابل سکنت نیس داریم هر جمعه بریم اونجا واسه ارسال فرکانس ساخت منزل،به این خونه روستایی برسیم،همون مصالحی که اونجا هست رو استفاده کنیم.مقداری موزاییک و کاشی و مصالح و…بلااستفاده بوده از پدرشوهرم،که ما هرجمعه میریم و شروع کردیم به موزاییک کردن و آستر کشی و نمای کاه گلی و …خلاصه پابه پای هم زحمت میکشیم وبا عشق به اون خونه میرسیم.)
امروز هم اونجا مشغول کار بودیم که دیدیم یه گربه ی ضعیف و لاغر اومد و میو میو میکنه.گفتیم عجب بلده خودشو مظلوم نشون بده ها:/
داشتیم بلال میخوردیم و از همونا یه مقدار ریختیم با تعجب دیدیم همشو خورد.چقدر گرسنه بود.
فکر کردیم مریضه آخه جون نداش.
ما هم وسط بنایی و شلوغی غذای خاصی نداشتیم.چنتا بیسکویت داشتم اونارو جلوش گذاشتم بو کشید رفت و برگشت همونا رو خورد.
خلاصه که مشغول کارا بودیم دوباره اومدو واقعا التماس میکرد انگار.
دعواها و پیشته پیشته های ماهم فایده نداش.
الیاس رف از پشت خونه وسایل بیاره که داد زد فاطمه سادات بدو بیا اینجا.
از تو انباری یه صدای میو میوی ضعیفی میومد.بله پیشی خانم داستان ما تو انباری زایمان کرده بود.
زیر وسایلا گشتیم و دوتا بچه گربه ی کوچولوی بانمک که هرکدوم یه طرف انباری زیر کلی وسیله بودن،پیدا کردیم.
یه جای تمیز و نرم واسشون همون اتاقی که کار میکردیم درست کردیم و خیلی جالبه که مادرشون اصلا ناراحت یا عصبانی نبود ازینکه بچشونو برداشتیم و حمله نکرد.قبلا یادمه یبار یه همچین موردی بود،گربه ی مادر عصبانی شد.گفتمالیاس ببین فرکانسامون عوض شده،حتی برخورد حیوونای اطرافمون هم با ما عوض شده.
یه بسته تخم بلدرچین برده بودیم واسه شام آب پز کنیم،که همش روزی پیشی خانوم شد و قید شامو زدیم.یه ظرف هم روغن محلی با نون واسش هم زدیم تا بخوره.
ما اول فک میکردیم این یه گربه مریضه و پر از بیماریه نزدیکمون نشه و امروز و فرداس که بمیره.
ولی بعدش متوجه شدیم اون تازه زایمان کرده و غذا پیدا نکرده یه قطره شیر هم نداشته واسه بچه هاش.
بچه گربه ها بهش میپیچیدن و دنبال شیر میگشتن و میومیو میکردن،مادرشون هم بیحال و جون کنارشون دراز کشید.وقتی غذاها رو خورد کلی انرژی گرفت و یه دوری زد و یه مدت بعد به بچه هاش شیر داد.چقققدر دیدن این تصاویر برامون جالب بود.واقعا لذت بردیم و خوشحال بودیم.
دوباره مشغول کارها بودیم که پیشی خانون رفت و انگار خیالش راحت بود از جای بچه هاش و به ما اعتماد کرده بود.تقریبا یک ساعت نبود ما میخواستیم کمکم بریم.گفتم این چرا رف آخه.بیاد پیش بچه هاش.یه دونه از اونا رو الیاس گرف دستش،دوتا میومیو کرد،سریع مامان گربه اومد.دیدیم رو سرش چنتا دونه کاه هس.الیاس گف این چرا باز تو انباری بوده؟؟آخه فقط همونجا یه کیسه کاه بود.
یهویی گف نکنه یه بچه دیگه اونجا هنوز مونده؟؟
خلاصه رفتیمو گشتیم زیر وسایلا و یه بچه گربه دیگه دیدیم یه گوشه اس.طوری که انگار مادرش نمیتونسته بهش دسترسی داشته باشه و این مدت که نبوده سعی میکرده بره به اونم شیر بده.
سومین بچه گربه رو هم الیاس برداشت و گذاشت پیش مامان پیشی و بعد از ساعتها بالاخره پیشی خانوم تونست آروم بگیره بخوابه و سه تا بچه اش هم تو آغوش گرمش.
غذا دادن به اونا یکی از برنامه های روزانمون شد
ما کلی درس گرفتیم امروز ازین ماجرا
_ما امروز فایل استاد درباره گربه چکمه پوش رو دیدیگ،انیمیشن گربه چکمه پوش رو دیدیم و هم زمانی ها دست به دست هم داد تا ما یه روز پر گربه داشته باشیم.:)
_افکار ما تاثیر دارن در اتفاقات
_بودن اون گربه و بچه هاش برامون مثه یه جایزه از طرف خدابود برای حرکتی که واسه رسیدگی به اون خونه متروکه و وسایل و مصالح بی استفاده داشتیم
_انگیزه گرفتیم که به بهانه دیدن اون گربه ها و غذا بردن واسشون،به اون خونه بیشتر برسیم
_اون گربه چقققدر برای بدست آوردن غذا تلاش کرد.هم اطرافو گشت و هم پیش ما میومد.حتی اگ سختی میدید تو مسیر رسیدن به هدفش و با برخورد بد ما مواجه میشد بازم ناامید نمیشد.
_خداوند چقدر وهابه،چقدر رزاقه.چقدر حواسش به همه چیز و همه کس هست.
حواسش به چنتا بچه گربه زیر کلی آتوآشغال و شلوغی هس.بهمه روزی میرسونه.
_چقدر جالبه که با تا اون موقع بمونیم و گربه ی بزرگ نباشه و برگرده و ما بچه بعدیشو پیدا کنیم.این کارا،این فکرا،این حدس زدنا،این گشتنا،اینا همش لحظه لحظه هدایت های خداونده .
_بخوای به یه هدفی برسی خداوند تمام کائنات رو هماهنگ میکنه،کلی همزمانی رخ میده،همه اتفاقات دست به دست هم میدن تا تو به هدفت برسی اگه بخوای واقعا و براش تلاش کنی.
و کلی درس دیگه که هنوز ما دوتاکلی باید در موردش صحبت کنیم چون استاد عزیزمون گفته از هر اتفاقی درس بگیرید.
استاد عریزم ممنونم بینهایت از شما که باعث شدید،افکار و رفتار و توجهات و صحبتها و در کل زندگیمون،عوض بشه و روز به روز بهتر ببینیم،بهتر درک کنیم،بهتر تصمیم بگیریم،بهتر صحبت کنیم و بهتر زندگی کنیم.
خداروشکر