درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
    583MB
    40 دقیقه
  • فایل صوتی درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
    38MB
    40 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زینب ندرلو» در این صفحه: 9
  1. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    به نام خدای مهربون

    از صبح که این انیمیشن رو دیدم فکرم درگیر درس هایی که میتونم از این برنامه بگیرم

    و مثل یه کودکی که برنامه م رد علاقه اش رو دیده ذوق دارم که بیام و بازم بنویسم چون این اولین بار که آگاهانه یه فیلمی رو دیدم

    وقتی گربه چکمه پوش با لدت زندگیشو می‌کرد و به خودش که 9 تا جون داره مغرور شده بود و فهمید فقط یه جونش باقی مونده

    منو یا. یه چیزی انداخت

    چند سالی هست که یکی از نزدیکانم درگیر بیماری

    تو این چند سال هم زندگی به خودش هم به اطرافیان سخت شده

    هر روز با مرگ دست و پنجه نرم‌میکنه و ترس از مرگ زندگی رو براش زهر مار کرده

    یه لحطه به خودم نگاه کردم و دیدم چقدر راحت اون طرف رو قصاوت میکنم که بابا اززندگی لدت ببر

    ولی ترس این گربه از جون آخر

    بهم گفت خودت اگر تو اون شرایط بودی چه عکس العملی نشان میدادی

    چرا غرور برداشته ات که تو سالها زنده میمونی

    تویی که آنقدر در مقابل خدا ضعیفی که اگر فقط چند ثانیه قلبی که الان داره خوشگل میتپه نتپه همه چی تموم

    مدتی بود هر روز به خودم یاد آوری میکردم امروز یه فرصت دوباره است

    خدا بهم امروز رو فرصت داده

    ولی چقدر در روز اینو فراموش میکنم و برمیگردم به روال قبلی

    فک‌میکنم سالها زنده ام و حالا حالاها مرگ سراغم نمیاد

    چی میشه که آنقدر مغرور میشم و فک میکنم همه چی خودمم

    هرکدوم از ما هر روز فقط 24 ساعت فرصت داریم

    سگ داستان یه جمله ی قشنگی‌گفت که من همیشه یه جون داشتم اما ماجراجویی با شما زندگیمو تغییر داد فک‌کنم همین یه جون کافی باشه

    همه ی ما 24 ساعت زمان داریم تو یه روز

    اما خیلی هامون می‌خواهیم زمان کش بیاد تا بتونیم کارهای بیشتری کنیم

    ولی آدم های موفق هم همین مقدار زمان رو دارن

    این منو یاد این میندازه که همه ی ما آنچه که برای یه زندگی خوب نیاز داریم در دسترسمون

    اما دنبال چیزایی دیگه ای هستیم که باهاش بتونیم از زندگی لذت ببریم

    یه بار توی سریال زندگی در بهشت کامنت آقای عطار روشن رو خوندم که تاثیر زیادی روم گداشت

    راست میگفتن همه یما دوش حمام یه سقف بالاسر و یه ماشین رو داریم ولی آیا لدتی که استا میبره رو می‌بریم

    مرع و خروس داشتن که چیز عجیبی نیست بیشترمون هم توی بچگی تجربه اش رو داشتیم یا توی روستا

    ولی استاد جوری با لدت این کار رو انجام میده که آدم عاشق مرع و خروس میشه

    همش دنبال یه چیز خاصی هستیم تا بتونیم لذت ببریم ولی همین قلبی که داره میتپه همسن خونی که در رک هام در جریان نشانه از طرف خداست که امروزم فرصت داری بنده ی من‌لدت ببر و از نعمت هایی که بهت دادن استفاده کن

    اونجایی که دختر داستان از آرزوش میگذره د به نجات خرس میره همونجایی که دنبال یه سری آرزو ها هستیم ولی میفهمیم همین چیزایی که داریم کم‌نیستن

    خیلی وقتا هست داشته هامون رو مینویسم واسه کوچکترین شکر گزاری میکنم بعد میگم یه جوراب یه لباس یه لیوان آب اگه داشته است من چقدرررر نعمت توی زندگیم دارم بعد اونوقت چسبیدم به چند تا چیزی که توی زندگیم نیست

    من از همه ی این نعمت ها میتونم استفاده کنم

    همش دنبال اینم که یکم بیشتر داشته باشم تا بتونم لذت ببرم

    وقتی استاد میگفتن یه کتونی داشتم که پاره بود ولی حالم خوش بود تازه میفهمم چی میگن اونم نه درک‌کامل فقط انکار یه چیزایی فهمیدم

    خیلی دوست داشتم پیاده روی کنم ولی همیشه میگفتم چه فایده کتونی خوب ندارم

    کتونی خوب رو گرفتم میگفتم وقت ندارم بچه کوچیک دارم

    یه لحطه به خودم اومدم و گفتم تا کی میخای بهونه بیاری بسه پاشو

    دیدم بازم که شرایط جور دهنم نجوا میکنه پس بچه هات چی

    ولی من قدم برداشتم و شروع کردم پیاده روی رو

    ایندفعه هدفم لاغری نبود هدفم لذت بردن از زیبایی و سکوت شهر بود

    بهونه ها رو گداشتم کنار و دارم میبینم چقدر دارم لدت میبرم

    دختر داستان ما 3 تا خرس کنارش داشت که عاشقانه دوستش داشتن

    بهشون دستور میداد و قدرشون رو نمیدونست دنبال یه چیز جدید بود برای لدت ولی خوب موقع فهمید که باید تغییر کنه و قدر داشته هاش رو بدونه

    کاش یاد بگیرم قدر داشته هامو بدونم

    اونجایی که گربه چکمه پوش تصمیم گرفت که دیگه با ترس زندگی نکنه

    چقدر دوست داشتم

    چقدر داستان تو این سایت خوندم که تا تصمیم گرفتن پا بزارن رو ترس هاشون همه چی تعییر کرده

    ولی چی باعث میشه وقتی می‌ترسی قدم برندارم

    اونم نبود ایمان

    توی قلبی که ایمان نباشه ترس میاد

    مگه میشه ایمان و ترس با هم قلب باشن ابدا

    امروز تو مسیر پیاده روی یه سگ تو مسیرم بود دیدم یه خانومه که جلو تر از من میره سگ‌افتاد دنبالش و شروع کرد به بو کردن ولی اون خانوم خیلی ریلکس راهش رو رفت و سگ رفت پی کارش ولی من ترسیدم قلبم شروع کرد به تپش مسیرم رو به سرعت عوص کردن آنقدر تند تند راه میرفتم که نفسم بند اومده بود یهو یه جا برگشتم گفتم وایسا این ترس یعنی چی

    یعنی نبود ایمان

    برگرد اگه راست میگی از همون مسیر برو

    همش جنگ بود بین قلبم و دهتم

    گفتم باشه برمیگردم وقتی برگشتم دیدم سگ رفت اونور خیابون

    برگشتم به مسیر و مدام این تجسم رو کردم که خدا محافظ و مراقب منه دیگه خبری از سگ نبود

    هر روز باید به خودم بگم

    فقط روی خدا حساب باز کن فقط خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 94 رای:
  2. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان همسفر

    امروز بعد از دیدن بین فایل تصمیم گرفتم با تفسیری که شما از این کارتون برامون کردید این کارتون رو ببینم

    مدت هابود فیلم یا کارتونی ندیده بودم

    و امروز تصمیم گرفتم این کارتون رو ببینم و درک خودمم هم بنویسم

    نمیدونم اگر این کارتون رو قبل صحبت های شما میدیدم چه برداشتی داشتم ولی یه چیزی رو خوب فهمیدم که از شما یاد گرفتم که توی هر اتفاقی و هر چیزی دنبال ردی از قانون باشید

    منیت و غرور

    نقطه مقابل اعتماد به نفس واقعی

    منیت چیزی که خیلی هامون درگیرش میشیم

    و یادمون میره اعتبار کارها دست کیه

    یه چیزی خطرناک تر از غرور حتی

    و هر روز باید از خدابخواهیم که پامون سر نخوره و خودش هدایتمون کنه ک دستامون رو رها نکنه

    تو فایل فقط روی خدا حساب باز کن

    یادمه گفتید حتی رو خودتونم حساب نکنید

    اونجا بود گفتم پس یعنی چی

    مگه استاد نمیگه به توانایی هات باور داشته باش

    رو خودمم حساب باز نکنم پس چی

    ولی بعد ها فهمیدم اشتباه متوجه شدم

    بازم کج فهمی

    من رو قدرت خدا حساب باز میکنم رو اینکه هدایتم میکنه اون وقت به توانایی هام و داشته هام باور دارم و قدم برمیدارم

    این منیت و من من کردن منو از خدا دور میکنه و خدا اون روزو برای کسی نیاره که رهاش کنه و به حال خودش بسپاره

    وقتی به این فکر میکنم که اگر برای چند لحطه خون به یکی از کوچک ترین مویرگ های مغزم نرسه چه اتفاقی میافته میفهمم که قدرت دست کیه

    ما آدما فراموش کاریم بعصی وقتا منم منم داریم ولی خدا آنقدر مهربون پا رو زود متوجه اشتباهمون میکنه

    وقتی ترس رو تو چشم های این گربه دیدم و دیدم چطوری تسلیم حرفای اون دکتر شد و خودشو باخت و به اون زندگی معمولی راصی شد

    یه صحنه هایی از زندگی ام از جلو چشمام رد شد

    وقتی ازدواح کردم بهم میگفتن دیگه راه پیشرفت و درس خوندن بسته شد باید بشینی سر خونه زندگیت و زندگیت رو کنی و بچه داری و همسر داری

    به زندگی روزمره رصایت دادم و تسلیم شدم

    باور کردم این زندگی من

    هر روز کارای تکراری

    تا اینکه نقشه گنج رو دیدم

    فهمیدم یه ستاره آرزویی هست

    امید در دلم زنده شد

    ولی منم مثل گربه ی داستان یه مسیر سخت و سنگلاخ دیدم

    واسه همین میترسیدم اصلا واردش شم

    ولی چقدر سگ مثبت اندیش درس داشت تو این داستان

    اونجا که کتی گفت پس مسیری که این دید باید راحت بود ولی گل ها بهشون حمله می‌کرد

    در واقع منم گرفتار این موصوع شدم

    فکر میکردم تو این مسیر دیگه هیچ مشکلی وجود نداره هیچ اتفاق بدی نمی‌افته

    همش صاف و هموار

    تا یه مشکلی برمی‌خوریم غر زدن ها شروع می‌شد که ای بابا من که دارم رو خودم کار میکنم پس کو اتفاق های خوب

    ولی این سگ خیلی خوشگل نشون داد اون چالش های تو زندگی رو نجنگ باهاش باهاشون دوست شو و حلشون کن تو رو میبرن به مرحله بعد

    یه سری اتفاقا تو زندگی میافته که خارج از دست ماست

    ولی صد درصد عکس العمل ما نسبت به اون اتفاق دست ماست

    اینکه گربه تصمیم گرفت شجاع بمیره تا با ترس

    انتخاب اون بود و در نهایت نتیجه رو کلی تغییر داد

    چقدر ر کارها تو زندگیم هست که بخاطر ترس انجامش نمیدم و ندادم

    خیلی وقت ها هم دچار منیت شدم که من فلان کارو کردم و چقدر اتفاقا عوض شد

    در صورتی که اعتبار همش با خدا بود و بس

    وقتی تاره با قوانین آشنا شده بودم دچار منیت شدم

    که ببین من چقدر خوب بودم که با این مسیر آشنا شدم

    شدم یه ادم قصاوت گر

    هر کی رو میدیدم که خلاف قانون عمل میکنه قصاوت میکردم در صورتی که خودم یکی بودم مثل اونا

    اونا بخلطر باوراشون این رفتار رو دارن و من حق ندارم قصاوتشون کنم

    و اگر من تو این مسیر هستم همش و همش هدایت خداوند

    که شامل حال اونا هم میشه

    خیلی تلاش میکنم که این رفتارم رو درست کنم ولی ریشه های تو وجودم داره که خیلی باید رو خودم کار کنم

    و از خدا کمک میخام تا خودش هدایتمون کنه که پامون سر نخوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
  3. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام فرزانه عزیزم

    ممنونم ازت بابت تک تک کلماتی که برام نوشتی

    خدا رو هزار بار شکر میکنم بخاطر وجود دوستان نازنینی مثل شما توی زندگیم

    خدایی که این روزا از زندگیم دارم میشناسم میدونی قشنگیش چیه

    وقتی دچار منیت میشی ولی از همون لحطه که برمیگردی سمت خدا و اعتبارش رو میدی به خدا با آغوش باز منتظرته و همیشه د های رحمتش به سمت ما بازه

    اما ما به قول شما انسان فراموش کار یادمون میره که اعتبار کارهامون با کیه

    انشا الله خداوند هممون رو به راه راست هدایت کنه و خودش هدایتمون کنه که ما هیچی بلد نیستیم

    به قول استاد خدایا من نمیدونم چطوری توومیدونی ما ناآگاهم تو آگاهی تو بهم بگو تو راه نشونم بده

    برات بهترین ها رو از خدای مهربون میخام دوست قشنگم میبوسمت از راه دور

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام دوست عزیزم زینب جان

    ممنونم بابت کامنت پر مهرت

    استاد همیشه یه مثالی میزنن از اینکه یکی جای پارک‌میخاد میگه خدایا جای پارک برام پیدا کن همون لحطه یه ماشین از پارک میاد بیرون میگه نمیخاد خدا خودم پیدا کردم

    دقیقا حکایت خیلی از ما آدماست

    از خدا خواسته رو می‌خواهیم ولی تا برآورده میشه یا اعتبارش میدیدم به خودمون یا آدم های دیگه

    خیلی وقت ها یادمون میره کی کارها رو برامون خوشگل چید

    انشا الله که خدا هممون رو هدایت کنه و این اصل مهم رو فراموش نکنیم

    برات بهترین ها رو از خدای مهربون میخام دوست قشنگم میبوسمت از راه دور

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام آقای خدا بخشی عزیز

    ممنونم بابت کامنتتون که یه نکته ی مهم رو بهم یاد آوری کرد

    با ترس هامون نباید بجنگیم و یا ازشون فرار کنیم

    باید بریم تو دلشون

    وقتی تو این انیمیشن دیدم گربه همش از مرگ فرار می‌کرد ترس داشت ولی اونجایی که گفت میخام شجاع بمیرم و مبارزه کرد گرگ جلوش کم آورد و گفت زندگیتو کن

    چقدر ترس هاتوی زندگیم بوده که وقتی رفتم تو دلش دیدم چقدرم لدت بخش بوده امیدوارم خدا کمکمون کنه تو دل همه ترس هامون بریم

    چون جایی که ترس باشه ایمان نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام آقای میر دهقان عزیز

    ممنونم از کامنت پر مهرتون

    وقتی سریال زندگی در بهشت رو شروع کردم اوایلش میگفتم عجب جایی اینا فقط تو آمریکاست

    تا وقتی نری اونجا نمیتونی ببینی این زیبایی ها رو

    ولی یواش یواش فهمیدم من باید از همین چیزایی که دارم لدت ببرم

    خونه ما نزدیک جاده چالوس

    پر از پارک های باصفا و خوشگل

    یعنی فاصله ما با رودخونه کلا 5 دقه هم نمیشه

    ولی من منتطر بودم به یه جای بهتر هدایت شم تا لذت ببرم

    ولی وقتی مسیرم اشتباهه عوص کردم مسیر رو

    الان میرم پارک بند بند وجودم با جیک جیک گنجشک ها ذوق میکنه

    ابرهای تو آسمون منو به وجد میاره

    نشستن زیز سایه ی یه درخت بهترین لدت دنیا شده برام

    دیگه حسرت بودن تو پرادایس رو ندارم چون میدونم الان بهترین جای دنیام

    قبلا وقتی میرفتم روستامون با غرو گلایه از کمبود امکاناتش میرفتم ولی خدا میدونه از وقتی نگاهمون تعییر دادم چقدر ر زندگی زیباتر شد

    الان به چشم یه فرصت بهش نگاه میکنم وقتی میرم روستا آرامش عجیبی دارم که نمیتونم توصیفش کنم

    قدر اینکه میتونید مرع و خروس داشته باشید و لدت ببرید رو بدونید بهترین فرصت

    دوست عزیز براتون بهترین ها رو از خدا میخام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام آقا رضای عزیز

    ازتون ممنونم بابت کامنت قشنگی که نوشتید پر بود از احساس

    اونجا که نوشته بود سگ داستان گفت من هر چی که میخوام رو دارم

    چقدر منو به فکر فرو برد

    ما هر چی که برای لذت بردن از این زندگی می‌خواهیم داریم

    من چشم هایی دارم که زیبایی ها رو میتونه ببینه

    قلبی دارم که هر روز با عشق داره میتپه خانواده ای که کنارمن

    سلامتی شنوایی،بویایی

    هوا خورشید آسمون ماه ستاره

    به چه چیزایی اشاره کردید که رایگان در خدمتتون هستن و ما نمیبینمشون

    سایه یه درخت

    آب گوارا

    اینهمه زیبایی تت‌ طبیعت

    مگه اینا پولی ؟

    قدرتی که به تازگی قدرشو میدونم تجسم

    وای خدا دیوانه میشم وقتی این نعمت ها رو بیاد میارم و چقدر ناسپاس بودم که قدر اینهمه نعمت رو نمیدونستم

    ممنون که با نوشتن این کامنت بهمون یاد آوری کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام رضوان عزیزم

    دوست نازنینم

    ممنونم بات کامنت پر مهرت

    چقدر این روزا خوشحالم که دوستای موحدی مثل شما دارم

    در کنار تک تکتون عاشقی میکنم و درس ازتون یاد میگیرم

    باعشق فراوان دوستتون دارم

    برات از خدای مهربان بهترین ها رو میخام عزیز دلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام آقای میر دهقان عزیز

    تقریبا از اون روزی که عضو سایت شدم همیشه به سایت سر زدم د. روزی میشه آنقدر سرم شلوغ شده توی طول روز نتونستم بیام سایت البته حتما باید یک بار رو بیام سر بزنم

    امروز موقع خواب گفتم باید به سایت سربزنم

    وقتی اومدم و کامنت شما رو دیدم نتونستم براتون ننویسم

    آنقدر که قشنگ نوشته بودید

    آنقدر زیبا توصیف کردید جاده چالوس رو

    وقتی گفتید اومدم بهتون سر زدم اشک تو چشمام جمع شد فقط خدا رو شکر کردم که زندگیمو پر کرده از آدم های مهربون

    ممنونم خیلیی ممنونم بابت کامنتتون که خیلی به موقع به دستم رسید

    این کامنت دقیقا برام یه نشونه ای بود

    چون تو زندگیم وارد چالشی شدم که باید بتونم ذهنمو کنترل‌کنم

    پیام شما برام نشونه بود که خدا حواسش بهت هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: