درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
    583MB
    40 دقیقه
  • فایل صوتی درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
    38MB
    40 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرزو رضائیان» در این صفحه: 2
  1. -
    آرزو رضائیان گفته:
    مدت عضویت: 829 روز

    به نام خداوند یکتا

    انیمیشن شروع میشه با جشن و شادی که به واسطه ی اتفاقات اون جشن گربه ی چکمه پوش میمیره و پزشک ازش میخواد به یاد بیاره قبلا چند بار مرده ، حتی یه بار هم این گربه درست حسابی نمرده(خنده) تمام دفعاتی که گربه مرده همه سر چیزای بیخود و اکثرا سر غرور بیهوده و اینکه خب هنوز فرصت هست من یه گربه ام و 9 تا جون دارم …

    ولی حالا 8تاشو از دست داده و این آخرین جونه که براش مونده …

    حتی تا قبل ملاقات گرگ ، به خودش غره است که من به ریش مرگ میخندم … اما وقتی با گرگ درگیر میشه و اولین قطره خون رو میبینه ترس تموم وجودشو میگیره و جمله ی مهم گرگ که میگه ««نمیدونی چقدر عاشق بوی ترسم»»

    تررررس مادر خیلی از دردسرهاییه که میکشیم

    ترس باعث میشه یه گربه ی قهرمان بره بشه گربه بغلی … گربه ای که آزادی انتخاب در همه چیز داشت ترس باعث میشه گوش به فرمان صاحبش بشه ،غذایی رو بخوره که قبلا لب بهش نمیزد یا رفتارای دیگه … ترسه که باعث میشه این گربه تو هر مرحله ای صدای سوت گرگ رو میشنوه برگاش بریزه و فقط بخواد فرار کنه سریعتر و سریعتر…

    سگ توی این قصه نماد دل پاک و خوشبینیه وقتی نقشه باز میشه مقصد همه یکیه (رسیدن به ستاره) ولی راه ها متفاوته یکی از بین هزار تله ی آتشین و یکی از بین هزار باتلاق و ارواح ولی با نگاه سگ باید از بیشه پر از گل و رود آرامش رد بشن !! چی باعث میشه برای یه مقصد انقد راه ها متفاوت باشه !؟

    سگی که فاجعه بار ترین اتفاقی که برای کشته شدنش افتاده رو با شادی تعبیر میکنه و تازه خوشحاله برا جوراب رایگانی که الان لباس تنشه … چندبار تاحالا انقدر خوش بینانه به اتفاقای زندگیم نگاه کردم؟؟

    وقتی وارد بیشه ی پر از گل میشن گلها شروع میکنن با گربه ها جنگیدن ولی با سگ نه !!!

    تازه همراهیشم میکنن!!!

    و جمله سگ که میگه ««چرا با همه چی سر جنگ دارین؟؟ عجله بردار نیست باید با حوصله رزها رو بو کنید، وقت بزارین و از مواهبی که درمقابلتونه سپاسگزاری کنین»»

    و وقتی اونا از سگ الگو میگیرن اونا هم موفق میشن خیلی ساده رد بشن …

    گربه از شدت غرور بیجاش کلی زحمت و اذیت بخاطر ریشش تحمل میکنه اما از کیتی « درخواست » نمیکنه که کمکش کنه تا جایی که دیگه به نهایت آزار میرسه بعد درخواست میکنه تا به قول خودش از شر این پشم خارش آور رهاش کنه ..‌.

    ملخ جادوییِ شعبده باز که میخواد تا اونو ارشاد کنه و خوبی رو در درونش بیدار کنه ولی هر چی بیشتر سعی میکنه میبینه که هرگز این اتفاق نمیوفته چون « ما از تغییر دیگران ناتوانیم »

    گربه ی چکمه پوش که تصمیم گرفت بجای فرار با گرگ روبرو بشه و گفت میدونم نمیتونم شکستت بدم ولی تا آخرین نفس برای این زندگی میجنگم …

    «وقتی نمیترسیم نتیجه ها عوض میشه»

    گرگ بهش گفت اومده بودم دنبال یه افسانه ی مغرور پاپتی ولی دیگه نمیبنمش ، زندگیتو بکن و البته « خــــوب زنــــدگــی کـن »

    افرادی که دنبال ستاره آرزوها بودن تا به خواسته هاشون برسن متوجه شدن که هر آنچه میخواستن رو دارن فقط نمیدیدن

    منم خیلی چیزا تو زندگیم دارم که خوب و درست نمیبینمشون وقتشه که خیلی بهتر از این ببینم

    چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    آرزو رضائیان گفته:
    مدت عضویت: 829 روز

    به نام خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتره

    سلام

    داستان دیدن و پی بردن به اون چیزی که داریم داستانه منه ، مثل همین دختری که بلاخره قدر خرس ها رو دونست و فهمیدن به ستاره آرزو نیازی ندارن مثل پاندای کونگ فو کار که فهمید هیچ فرمول جادویی توی نامه ی جنگجوی اژدها نیست .

    من اوایل یه جورایی از خانوادم از انتخاب همسرم به شدت ناراضی بودم و به شدت میخواستم چیزایی رو داشته باشم که ندارم و هرچی به دست میاوردم سیر نمیشدم و حریص تر و ناراضی تر و عصبی تر میشدم دائم میدوییدم تا ببشتر داشته باشم تا خلأ درونم رو پر کنم و هی خودم و همه رو سرزنش میکردم که یه مسبب پیدا کنم، آره منم اومده بودم اینجا دنبال ستاره ی آرزو…

    منم اومده بودم دنبال همون فرمول جادوییه…

    ولی به مرور دیدم فرمول جادویی درون منه من کجا دارم دنبالش میرم؟؟؟

    ولی به مرور دیدم این خودمم که مشکل دارم و اگه دنیا دنیا نعمت و ثروت و روابط خوب و سلامتی هم برام بیاد باز این درون درب و داغون منه که همه چیو تخریب میکنه و هییییییچ ستاره ی آرزویی چاره کارم نیست.

    کم کم دیدم اطرافمو ، دیدم نعمتامو ، دیدم افرادی که چقدر ماهن دیدم غرق چه خوشبختی ام ولی این اجازه رو دادم که شیطان خوب به قولش عمل کنه که قسم خورده انسان رو گمراه کنه تا «شکرگزار» نباشه

    کم کم ورق رو برگردوندم

    الان در این مقطع میگم من بهتررررین همسر دنیا رو دارم که هرچی میگذره هم هر روز از روز قبل فوق العاده تره ، من بهترین اطرافیان ، بهترین نعمت ها رو در بهترین حالت دارم و حاضر نیستم با هییییییچ ستاره ی آرزویی عوضشون کنم ، من راضی ام راضی

    این روزا انقدررررر راضی ام که درک نمیکنم چرا قبلا شاکی بودم؟؟؟ انقدر حالم با خودم خوبه که درک نمیکنم چرا بقیه با خودشون میجنگن!؟

    گاهی دلم میخواد این درکمو به همه هم بدم تا احساس خوشبختی در دل همه بیدار شه و اونا هم بینا بشن وبفهمن و متوجه بشن که فرمول چیه و ولی همونجا زیپ دهنمو میکشممم…

    سپاس استاد عزیز

    خدایا صدهزارررر مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: