درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 1866 روز

    چقدر این فایل عالی و آگاهی بخش بود

    از اون فایلایی که تحول بزرگی تو من بوجود آورد

    هیچ وقت از شنیدن صحبت هایی که درمورد خداوند و توحید هست سیر نمیشم. همیشه باید مرور کنم چون خیلی سریع فراموشم میشه. شاید الان احساس کنم متحول شدم ولی اگه مرور نکنم، چند روز بعد دوباره برمیگردم به عادت های شرکت آلود قبلیم

    هرچی فکر میکنم میبینم اون اتفاقات مهم و خوب زندگیم که تاثیر قابل توجهی روی زندگیم داشته، خدا برام جور کرده. شغل خوب، روابط خوب، لوازم مورد نیاز و دلخواهم. اون موقع یه سری باور های توحیدی رو تو خودم درست کردم که اون نعمت هارو دریافت کردم.

    اما وقتی شرایطم رویایی میشه و یه مدت میگذره، یادم میره خدا اینارو برام آورده. مغرور میشم و فکر میکنم خودم بدستش آوردم. و بعد هرچی تلاش میکنم که به خواسته های بعدیم که تو لول بالاتری قرار داره برسم، موفق نمیشم چون دیگه توحیدی نیستم. منیت پیدا میکنم و فکر میکنم با هوش و درایت خودم به این نعمت ها رسیدم. بعد یا هرچی تلاش میکنم درجا میزنم، یا همون نعمت ها هم ازم گرفته میشه. اما متاسفانه آدم متوجه نمیشه که بخاطر شرکت و فراموش کردن خداونده که این اتفاقا داره می افته.

    اون نکته دیگه که ما معمولا نعمت های فعلیمون رو نمی‌بینیم هم بسیار مهمه. مدام تصویر یه باغ پر از گل رو تو رویاهامون می‌بینیم اما از گل های لب پنجره ها و تو خیابون ها غافلیم. همیشه فکر میکنم اگه یه چیزی رو داشته باشم بعد خوشبخت میشم اما بعد از بدست آوردنش فقط برای چند روز خوشحالم. دوباره همون نگرانی ها در قالب یه موضوع دیگه خودش رو نشون میده. الان که به بعضی از موقعیت های شغلی قبلم نگاه میکنم می‌بینم چقدر عالی بودن ولی چندسال پیش که تو اون شرایط بودم، بسیار بسیار غر میزدم و چشمم همش به محیط های کاری دیگه مثل گوگل و ماکروسافت بود. فکر میکردم اگه اونجا کار کنم خیلی خوشبخت میشم. جالبه خیلی از کارمند های گوگل بعد از 1 سال دیگه اونجا نمی‌مونن و میرن یه جای دیگه.

    چقدر شهر محل زندگیم خوب بود ولی فکر میکردم جاهای دیگه خیلی بهتره بعد از اینکه به چند شهر مختلف سفر کردم دیدم همون شهر خودم خیلی خیلی مناسب تره. بعد که برگشتم حالا خیلی بیشتر دارم از اینجا لذت میبرم و زیبایی هاش به چشمم میاد. کمتر غر میزنم.

    خیلی از این مثال ها دارم…ولی امیدوارم بتونم هرروز کمی بیشتر ذهنم رو عادت بدم که خوشبین تر بشه، زیبا بین تر بشه، سپاسگزار تر بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      علیرضا رستاخیز گفته:
      مدت عضویت: 1798 روز

      سلام رضا جان

      خداروشکر بابت این کامنت ارزشمند و این هدایت بی نظیر

      چقدر مثال های قشنگی زدی که ما چیزی که الان داریم رو نمیبینیم ، نعمت هایی که الان داریم نسبت بهشون بی توجه هستیم و تو رویاهامون دقیقا همون هارو میخوایم .

      به دنبال عشق هستیم و آدم هایی رو داریم که بهمون عشق میورزند اما به دنبال عشق میگردیم .

      ماشین خوبی داریم اما به دنبال یه چیزه لاکچری تر میگردیم .

      من به عنوان سرباز دژبان هستم و 8 ساعت سره پاس و 16 ساعت خونه ام و امروز با یه سرباز دیگه تو نیرو انتظامی حرف زدم که اون میگفت من از پنج صبح تا ده شب در اختیارم ، من از جایی که هستم مینالم و شکر گذار نیستم با اینکه یه محیط سرسبز و خانوادگی و نزدیک خونمون هست اما اون سرباز دور از خانواده اهل مازندرانه و تازه این همه وقت هم داره خدمت میکنه .

      اولین کاری که باید بکنیم شکر گذاری بابت همون جایی که هستیمه و رسیدن به احساسه خوب تا به جاهای بهتر هدایت بشیم .

      الهی شکرت رب العالمینم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زینب سعادتمند گفته:
      مدت عضویت: 1654 روز

      سلام آقا رضای گل

      سپاسگزارم بابت کامنت فوق العادتون

      مخصوصا اون تیکه که گفتین مدام باغ پراز گل رو تصور میکنیم اما گلهای لب پنجره رو نمیبینیم

      چقد این جمله منو به فکر برد که انقدر فکر نکنم به آینده واز لحظه حالم لذت ببرم

      بازم ممنونم واسه کامنت عالیتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مهرک الهی گفته:
    مدت عضویت: 1681 روز

    سلام به استاد عزیزم وشایسته ی جانم

    استاد گلم،ازوقتی که شما گفتید فیلمها وورودیهای بد رو حذف کنیم،به نظرم برای من دوسه سالی هست که فیلم وسریال نمیبینم.منی که وصل تلوزیون جم ترکی وسریالهای مزخرف امریکای لاتین بودم والان مدتهاست که حتی هرکسی یرام ازیه فیلمی تعریف میکنه ،میگم من فیلم نمیبینم ومیگن خب وقتتو چجوری میگذرونی،ومن میگم کارزیاد دارم

    وتوی دلم میگم من یه سایتی دارم که سرریه وفقط مال خودمه ،چون اگه بدونن کمی مسخره میکنن والبته اصلا مهم نیست

    اما باهمه این احوال گاهی بصورت ناخوداگاه زمانی که همسرم تلوزیون میبینه،یه جمله هایی رو میشنوم وگاهی جملات بهم الارم میدن که بیشترنگاه کنم

    وبصورت خیلی زیبایی مثل استادم ،توی ذهنم ،ازهمون تکه فیلم کلی قانون درمیارم

    گوش وچشم وحسم به قوانین حساس شده وازهمه چیز میتونم قانونودریافت کنم وبرام بیشترتاکید بشه

    شعرشاعران بزرگ،کتابهای عالی،وکلا توی فضای مجازی هم فقط پستهایی درمورد بزرگان هررسته ای رو که میبینم،میفهمم رد پای درک قانون تو زندگیشونه، چه اگاهانه( که اکثرا همینطوره،)وچه نااگاهانه.

    ورودیهامو به روی همه چیزای بد تقریبا بستم وچشمهام هرروز بازتر میشه .

    چشمهام ازاول هم خیلی بیشترزیبا بین بود وخوبیهای دیگرانو میدید وهمه چیز برام سهل الوصول بود تا وقتی که رفتم توی یه خونواده سختگیرکه برای هرکارجزیی سخت میگرفتندواونقدر خودشون ودیگرانو اذیت میکردن که بیزارمیشدی والبته کم کم منهم همونطورشدم ولی بیشتر به خودم سخت گرفتم تادیگران.وجهان هرروزکارها و برام به شدت سخت کرد تا هم مسیر شما شدم.ایمان نداشتم ومغرور بودم ،کلا خودمو برنرازهمه میدونستم واونقدر به قول استاد جونم،چک ولگدخوردم تا دیگه به خدا گفتم بسمه.

    وامشب بعد چندین وقت نشستم واین فیلموکامل دیدم وکلی لذت بردم وچیز یاد گرفتم واحساس عالی بیشترازهمیشه پیدا کردم.

    خیلی خوب مفهوم ترس وگربه وصفا وصمیمیت وزیبا بینی سگ رو نشون میداد ومرگ که گفت بازم میام وگربه گفت :بله ولی روزمرگم.

    واون دخترکه نعمتاشو نمیدید

    چقدرتمثیلهای زیبا،طوریکه فکرمیکنم نویسنده داستان حتما عباسمنشی بودهاستیکرخنده

    اساتید درجه یک من،

    ازاینکه شعرملاصدرا و پروین اعتصامی رو تو قلب ومغزم حک کردین سپاسگزارم وحالاهم این انیمیشن جذاب.

    ازاینکه قوانین جهانو درک میکنم واحساس خوشبختی کامل میکنم ازخدا وشما سپاسگزارم

    ازاینکه چشم زیبابینم این امکانو بهم داده که به همه عشق بورزم سپاسگزارم

    دست وزبانم قادرنیست شکر اینهمه نعمت رو به جابیاره .

    فقط بایک تشکرساده ودرخیالم دراغوش میگیرمتون.وبازخداروشکرمیکنم که درتقدیر خودساخته ام ،شاگردی شما نصیب منهم شد.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    زینب سلمان زاده گفته:
    مدت عضویت: 2448 روز

    بنام خدایی که بشـــــــــدت کافیست

    سلام

    خدای من شکــــــرت یه فایل ناب دیگه و منی که در مدار دریافتش هستم و بالاتر از اون می تونم بنویسم

    درس هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش

    استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم برای یاد دادن نگاهی که به دنبال آگاهی باشه به دنبال درس باشه به دنبال رشد باشه و برای همین آگاهانه غذای ذهن مون رو بر این اساس انتخاب کنیم، میخواد فیلمی باشه که قراره ببینیم روابطی باشه که میخوایم داشته باشیم کلامی باشه که از زبونمون جاری میشه چیزایی که نگاه میکنیم یا هـــــــر چیز دیگه ای؛ وقتی آکاهانه انتخاب میکنیم اینطوری باشیم دیگه احترام می زاریم به هر چیزی که از طریق حواس مختلفمون وارد جسممون میشه؛ دیگه بهمون بر میخوره هر چیزی رو نگاه کنیم هر چیزی رو گوش بدیم

    قبل از ادامه این کامنتی که تا دقیقه 25 این فابل ناب رو دیدم و stop کردم بیام کامنتم رو شروع کنم تا جایی که قراره بنویسم و بعد ادامه اش رو ببینم از بس ذوق داشتم برای نوشتن، نوشتنی که خــــــــدای من چه فرکانس قویِ نــــــــــابی داره، میخوام عاشقانه تحسین کنم این زیبایی ناب پرادایسی که تکاملی زیباتر کردنش به دستان شما استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین درســــــــها واسمون داشت، برای این استقلال مالی و زمانی و مکانی نــــــــابی که شما دو نازنینم برای خودتون ساختید و ما با دیدنش تا جایی که باورش کردیم یاد گرفتیم ازش، بی نهایت از شما سپاسگذارم؛ دوسِتون دارم خـــــــــــیلی

    و اما این انیمیشن جذاب فوق العاده که منخیلی وقت پیش دیده بودمش و اتفاقا صحنه هایی که پررنگ تر ازش تو ذهنم حک شد مربوط به اون سگِ بود گه تحسین میکنم کارگردان و تهیه کننده اش رو که چقدر قشنگ به تصویر کشیده بودنش، شخصیتی که که با خوشبینی و جنس نگاهی که داشت می دیدیم که چقدر زندگی واسش لذت بخش تر بود نسبت به گربه چکمه پوش و دوستش، هم تو جنگل که سگ بخاطر در لحظه بودن و لذت بردن از هر چیزی که باهاش روبرو میشه چــــقدر راحت و بدون نگرانی رد میشد ولی گربه ها بخاطر جنگیدن با هر چیزی که روبروشون بود جنگل (جهان) بهشون اجازه عبور بهشون نمی داد تا اینکه به توصیه سگ گوش دادند و تونستن مثل اون راحت عبور کنند

    یا اونجا که گربه ها از سگ درمورد داستانش می پرسند که بگو ببینم اصلا داستان تو چیه و چــــــقدر قشنگ داستان زندگی اش رو اول از نگاه دیگران تعریف میکنه و بعد از نگاه خودش که در نهایت این جنس نگاهش نه تنها باعث میشه از هر لحظه اش لذت برده باشه بلکه هم باعث میشه نعمت های بیشتری رو خودش دریافت کنه و هم الهام بخش دیگران باشه برای حال خوب و زندگی لذت بخش تر

    منم از وقتی وارد این مسیر شدم سعی کردم هر روز بیشتر سپاسگذار باشم هر روز بیشتر لذت ببرم از همون چیزایی که دارم تا اجازه بدم نعمت های بیشتر وارد زندگیم بشه

    یه موردش رو بخوام مثال بزنم درمورد گوشی جدیدم که چند ماهی میشه خریدم، که من فقط یکی دو مدل بالاترش رو از خدا خواسته بودم ولی اون چندین برابرش رو بهم داد گوشی 6 پلاس آیفون داشتم که با اینکه میخواستم یه مدل حالا فوقش 11 رو بخرم ولی اون 13 رو بهم داد و می دیدم که بعضی ها چقدر بابتش نگرانن با نگرانی استفاده می کنند ازش نکنه بیفته تو خیابون سعی کن کسی زنگ زد درنیاری جواب بدی ولی می دیدم خودم خــــــیلی راحت ترم نسبت به این قضیه و اون نگرانی ها رو ندارم و قبل اینکه گوشی جدیدم رو بخرم همون مدل 6 پلاسی که داشتم هم بابتش خدا رو شکر میکردم مخصوصا که حجمش 16 گیگ بود ولی از همون 16 گیگ اش هم سعی میکردم بهترین استفاده رو بکنم با اینکه بخاطر ماهیت کارم که عکاسی و ادیت هست خیلی واسم مهمه ولی واقعا همونو هم لذت می بردم ازش، وقتی گوشی جدیدم رو خواستم بخرم یا یکی از دوستام که صحبت میکردم میگفت نری 128 گیگ بخری ها پشیمون میشی و من اونجا بهش گفتم بابا من 16 گیگ داشتم راحت ازش استفاده میکردم و کارم رو راه می انداخت

    خدایا شـــــکرت برای سپاسگذارتر شدنم/ خدایا قدرت سپاسگذاری هر روز بیشتر از خودت از جهان و نعمت هایی که بهم بخشیدی و می بخشی رو بده

    هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    مینا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1167 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استادان عزیزم

    خیلی برام جالب و شگفت انگیزه که من هر درسی از زندگی میگیرم چند روز بعدش استاد یک فایلی میزارن که تایید کننده و یادآور اون درسه برام..

    چیزی که توی این فایل برام جالب توجه بود این بود که وقتی شخصیتهای داستان درنهایت به ستاره ی آرزوها رسیدن فهمیده بودن که چیزی که دنبالش هستند رو همین الان هم توی زندگیشون دارن و برای خوشبختی نیازی به چیز دیگه ای نیست.

    توی همین تعطیلات 3 روزه ی تهران با دوستم رفته بودیم شمال توی یک ویلای فوق العاده زیبا که زیباییش واقعا باور نکردنیه. خب ما حسابی از اون بهشتی که درونش بودیم لذت میبردیم. هر روز صبحونه مون رو توی تراسش که رو به رودخونه بود نوش جان میکردیم و میرفتیم کنار رودخونه قدم میزدیم و میرفتیم توی حیاط سرسبزش که از بوی گیاه و گل پرشده بود عشق میکردیم..

    توی همین گشت و گذار و خوشگذرونی به دوستم گفتم به نظرت این خانومی که خونه ش رو به ما اجاره داده (و البته خودش طبقه ی پایین زندگی میکرد) خودش از این زیبایی ها لذت میبره؟؟!

    چیزی که احتمالا درون اون خانم اتفاق افتاده اینه که تمام این زیبایی ها و این بهشتی که درونش داره زندگی میکنه کاملا براش عادی شده و احتمالا به هیچ وجه اون لذتی که ما داریم از این زیبایی ها میبریم کسی که اینجا داره زندگیییییی میکنه نمیبره.

    احتمالا صدای خروشان رودخونه براش اون لذتی که ما داریم رو نداره

    احتمالا این سرسبزی کاملا براش عادی شده

    احتمالا زیبایی ویلایی که داره حتی خیلی براش عادی شده و فقط به چشم ی خونه ی ساده نگاهش میکنه.

    وقتی همه ی اینها رو از ذهنم گذروندم و درباره ش با دوستم حرف زدم، ی سوال ازش پرسیدم و دوست داشتم خودمم درباره ش بنویسم

    من از دوستم این سوال رو پرسیدم که به نظرت ما چه نعمتهایی توی زندگیمون داریم که اونقدر برامون عادی شده که حتی نمیتونیم ببینیمش چه برسه که ازشون استفاده کنیم…

    اتفاقا امروز که این فایل رو دیدم میخام بشینم و با جزئیات درباره ش بنویسم.و فکر میکنم اگر هر کسی درباره ی این سوال فکر کنه و بنویسه میبینه که چه دنیایی چه بهشتی در اطرافش داره و اصلا قادر به دیدنش نیست.

    استاد عزیزم براتون از خداوند عمر طولانی و سلامتی طلب میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      حمید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1830 روز

      سلام خانم صادقی عزیز

      چقدر کامنتتون عالی وزیبا بود واقعا لذت بردم.ممنونم ازتون

      در مورد قدرت سوال کردن، واقعا همینه وقتی بتونیم سوالهای طلایی از خودمون بپرسیم از اون روال روزمرگی و بحضور درلحظه میرسیم، بعضی وقتا که حسهای منفی میاد سراغم و میخوام با شکرگزاری جهتش بدم بسمت انرژی بالا اون حس خوبه نمیاد میام با چندتا سوال طلایی ذهنم رو درگیر میکنم، مثلا میگم خداوندا من بخاطر چه چیزهایی سپاسگزارم، اگه وضعیت از اینیکه هست بدتر بود اونموقع آرزوی فقط همین داشته های العانم رو میکردم، بابت جسم سالم و تک تک سلولهای بدنم سپاسگزارم، بابت خداوندیکه حامی و حمایتگرم هست سپاسگزارم، بابت اینکه خداوندی دارم من رو خالق آفریده و جهان رو به تسخیرمون درآورده سپاسگزارم، بابت تک تک نعمتهایی که هست و من غافل بودم سپاسگزارم، بابت هر نفسیکه میکشم و خدای رو هر لحظه به یادم میاره سپاسگزارم، بابت استاد عزیزم که هر لحظه قوانین الهی رو بهمون آموزش میده سپاسگزارم.سپاسگزارم بابت این سایت الهی و دوستان با عشقی که دارم سپاسگزارم، واقعا بقول قرآن اگر تمام درختان قلم شوند و تمام دریاها مرکب،‌نتوانید نعمتهای خداوندرو شمارش کنید.

      بینهایت ازتون سپاسگزارم بابت کامنت بسیار زیباتون باعث شد بیشتر توجهم به داشته هام باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 860 روز

    سلاااااااام به استاد عزیزممم به خانم شایسته قشنگم که انقدر کیوت و دوست داشتنی هستید شما دوتاااا عشقای منید ،خیلی دوستون دارمممم

    و سلاااام به هر عزیزی ک هدایت شده ب این متن

    استاد من دیشب اومدم ک فایل رو ببینم ولی گفتم بهتره اول انیمیشن رو ببینم ک بهتر درک کنم،و رفتم سرچ کردم گربه چکمه پوش،و باوجودی ک نمیدونستم شما قراره راجع ب کدوم یکی از انیمیشن ها صحبت کنین دقیقا هدایت شدم ب انیمیشن گربه چکمه پوش، آخرین ارزو،عاشقتونممم ،همه جا دارم هدایت ها رو میبینم :)

    استاد یجورایی اعتراف میکنم شخصیت من قبلا شبیه ب گربه چکمه پوش بود،و هنوزم یکم از اثار غرور هس ولی دارم کار میکنم رو خودم(البته مقابل خدا مغرور نبودم و همیشه همیشههه گفتم و میگم ک همه چیزو از سمت اون دارم ،خدایا شکرت) ،این ویژگی مغرور بودن بخاطر ی باور اشتباه شکل گرفته (ادمای مغرور جذابن) و من چون تعهد دادم هرچی شما بگین رو انجام بدم،از این به بعد باور من اینه ک آدمای عاشق،آدمای متواضع خیلیییی جذاب و دوست داشتنی هستن،دقیقا عین شما،استاد من خیلی خوشحالم و شاکرم ک خدا تو این سن، من و با این اگاهی ها اشنا کرده(هرچند سن عدد هس و مهم اینه از وقتی متوجه قوانین شدی ازش استفاده کنی و لذتشو ببری)،و فکر میکنم برای اینکه ظرف وجودم بزرگتر شه باید شکرگزار و قدر دان باشم،و بهترین قدردانی از این نعمت اینه ک ازش درست استفاده کنم

    استاد دیشب یه کامنت گذاشتم و گفتم تموم روابطمو ،کل ذهن و روحمو از بقیه جدا کردم و تمرکز گذاشتم رو خودم،خیلییییییی هیجان دارم،خیلییی زیاد

    راستش اولش یکم ناراحت بودم،ولی شما گفتین دیدگاه من نسبت ب اتفاقات هس ک نتیجه ها رو خلق میکنه(فایل اتفاقات مشابه،نتایج متفاوت) ،پس ایمانمو حفظ میکنم،به نشونه ها توجه میکنم،و میدونم ک به زودی مطمئنم به زودییییی نتایج فوق العاده ای رو تجربه میکنم

    we trust in God ،این جمله هک شده تو وجود من،من بهش اعتماد دارم،به اینکه چیزایی رو میخوام هدفایی رو میخوام ک بهاش تغییر کردنه،فاطمه عزیز دردونه خداس،بی نظیرم مننننن میدونم ک همه چیز رو تغییر میدم

    درسته خیلی جاها مث گربه چکمه پوش اشتباه داشتم ،ولی خیلییییی جاها مث اقا سگه مهربون بودم و عشق دادم،خوشبین بودم و هستم(چون من ایمان دارم تنها قدرت مطلق در جهان خداوند هس،همون خدایی ک همه چیز رو انقد بینظیر خلق کرده،و من ازش بهترینها رو خواستم،و با ایمانم و با حال خوبم اعتمادم رو نشون میدم بهش،خودش گفته روزی ده هس،پس هرکیو ببینم ثروتمنده از ته دل خوشحال میشم و تحسین میکنم و میگم دمش گرممممم ایولللل،اون تونسته منم میتونم،هرکی روابط عالی داره میگم خدایا شکرتتتتت ،تو خالق عشقی ربّ من،قراره چقدددد زیااااد ب من ثروت و عشق و زیبایی بدی ک این چیزایی ک میبینم نشونه هاشن،روانی کاراتممم که)،وجود من هر انرژی و باوری رو تبدیل میکنه ب عشق و ارامش و ثروت و سلامتی ،ایمان دارم ب مسیرم ،ایمان دارم ب خدا ک بهترین رفیقمه،از دیشب تا حالا دوتا کار بزرگ کردم(چالش تنهایی قدم برداشتن و صحبت با خدا بهترین رفیقم و بودن تو مسیر ) و رفتم تو دل ترسهام،با هر یه قدم کوچیکی ک برمیدارم ،دارم ایندمو خلق میکنم،بهت افتخار میکنم فاطمه،تو لایق بهترینایی،تو اونقدر خوبی ک تموم دنیا و کائنات به احترام وجود تو جنبه ی خوب و قشنگشونو ابراز میکنن،تو فقط عشق و زیبایی رو میبینی و تجربه میکنی ،ازت ممنونم برای تعهدت ،برای اینکه خودت رو لایق بهترینها میدونی،ازت ممنونم ک تا اینجا رو انقد قشنگ زندگی کردی و از اتفاقات درس گرفتی،ممنونم ک لبخند خدا رو میخری ،ممنونم ک ب جز خدا برات وابستگی معنا نداره،ممنونم ازت برا درک و بزرگیت،برا اینکه تموم توجهت رو دادی ب خودت و داری رو خودت کار میکنی،ک اگر تو تغییر کنی،جهان اطرافت (اعم از شرایط،ادمها و تجربه هات )هم تغییر میکنن

    ممنونم ک ب صدای قلبت گوش میکنی و شجاعانه حرکت میکنی

    مسیر این جهان ،برا تو همون مسیر آقا سگه اس،قشنگ و لذت بخش،چون تو عشق و شادی رو انتخاب کردی و این رحمت خداونده،خداوندی ک همیشه بود کنارت ،حتی جاهایی ک اشتباه کردی بغلت کرده بود و مراقبت بود ،

    نوازش نسیم روی برگ درخت توت ،سکوت شب،تواضع کائنات در مقابل تنها قدرت جهان،خدایا من هم بخشی از این چرخه ام؟تو با اون عظمتت من رو اوردی تو این بازی ک صرفا باشم و لذت ببرم و تو رو شکر کنم ؟سپاسگزارم ک اجازه دادی همین الان به این سرعت حس کنم چقدر لذت بخشه در مقابل تو متواضع بودن،خدای من ….

    من تسلیم اراده تو هستم،تشنه ی هدایتهای زیبات هستم ،تو آگاه مطلقی و من عاشق سرسپرده تو …

    دوست دارم ،ازت ممنونم ،عاشقتم

    تو آگاهی به قلبم که تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم …

    هرچه آگاه تر،آزادتر

    عاشقتونم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3823 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    این روزها هرروز به سایت سرمیزنم و منتظر فایل جدید هستم و کارم شده کارکردن روی خودم و سایت و ….

    درمورد موضوع غرور باید چندتا تجربه ارزشمند بگم که برای خودم هم یادآوری بشه و چقد درس عبرت هست برای ما این داستان های واقعی

    یادمه یه بنده خدایی توی فامیلمون یه روزی گفت اگه من نباشم گندتون میزنه و همه کارها رو من دارم میکنم و ….

    چند روز بعدش بخاطر یه کارسنگینی که کرد فتخش پاره شد و تا چندوقت همون هایی که داشت بهشون میگفت گندتون میزنه اگه من نباشم کارهاشو انجام دادن و این درس عبرت شد برای همه ما

    داستان بعدی برای یکی دیگه از فامیل هامون که همین چندین روز پیش به خانمش گفت من اینهمه دارم برات کارانجام میدم و برو خودت کارهاتو بکن و ازاین حرفها(ناگفته نماند که این شخص بسیار آدم غرغرو و ناشکر هست و من بهش میگم غرعظما) خلاصه که چندروز بعدش تصادف کرد و ضربه مغزی شد و حالا همون همسرش داره کارهاشو انجام میده و یه بارمرد و احیاش کردن وچندروز در کما بود …. من خیلی این داستانها رو حواسم بهش هست که یه وقتی خدایی نکرده یه جایی نخوام غرور بگیرتم که من دارم فلان کارو میکنم … به قول قران ما که تیر نمیندازیم همش رو خدا داره انجام میده و تیر میندازه

    یه ماجرا دیگه هم این بود که یکی دیگه از فامیل هامون پشت تلفن داشت با پدرم حرف میزد… پدرم بهش گفت که خدا روزی میرسونه و نگران نباش … اون فامیلمون هم گفت خداکجا روزی میرسونه و شروع کرد به کفر گفتن

    چندروز بعدش خبررسید که افتاده زمین فکش دررفته …. بعد به پدرم گفتم ببین این نتیجه کفر گفتنه … خدا روزی نمیرسونه !!! پس اگه خدا نمیرسونه کی میرسونه !!!

    یه داستان دیگم از سالها پیش یادم اومد همین الان… یه فامیل هامون دوباره یه دفعه کلی شروع کرد پول دربیاره و پول هاشو بردخونشون و ریخت جلو پای پدرش و گفت بیا ببین من اینهمه پول دراوردم تو اینقد پول اصلا یه جا دیده بودی و با یه غرور خیلی مزخرف داشت حرف میزد و من تو همون حالت بچگی باخودم گفتم خببب تموم شد کارش رفت … و این بنده خدا تا سالها نتونست اصلا و ابدا پول خوبی دیگه دربیاره و کلا شرکتشونم تعطیل شد رفت و یه وضع بدی رو چندسال تجربه کرد

    چندروز پیش داشتم با خودم فکرمیکردم که واقعا خداراشکر ما ازاین چیزا آگاه شدیم و دیگه میدونیم یهویی الکی الکی بیخودی بلاسرمون نمیاد و همیشه میتونیم رو به جلو حرکت کنیم و بلا برای آدمهای ناسپاس واین مدل افراد کافر هس

    از شما استاد عزیز وخانم شایسته مهربان بابت این سایت عالی سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3860 روز

    سلام و درود فراوان به استاد نازنین و دوست داشتنی و سرکار خانم شایسته گرانقدر که واقعاً شایسته ی خوبی ها و الطاف الهی هستید…

    باور می کنید که همون لحظات و دقایق اولیه این فایل، همش گفتم (با یک حسی) چقدر استاد شخصیت متواضع و بزرگواریه. بیشتر حس بزرگواری رو از شما دریافت کردم

    وقتی اواخر فایل خانم شایسته در مورد تواضع استاد گفتند من اشکم در اومد گفتم ببین همین چند دقیقه پیش در همین مورد داشتم فکر میکردم.

    نیم ساعت قبل از دیدن این ویدیو (که دیشب دانلود کرده بودم) داشتم با خدا در تنهایی خودم صحبت میکردم

    فقط اشک میریختم و الآنم در همین حال هستم بازم. و همون صحبت با خدا با خودم باعث شد کشیده بشم انگار به ادامه این صحبت ها در این فایل و دیدن این ویدیو و گذاشتن این کامنت. چون قبلش تصمیم و حرفی برای نوشتن نداشتم اصلا. گفتم چی بنویسم وقتی چیزی ندارم.

    خیلی دوست دارم این حالو عشق بازی و صحبت با خدا رو

    گفتم به خودم که الان هر کسی حتی عالمترین و پیشرفته ترین افراد یا با سوادترین و یا اغلب افراد مؤمن هم حتی منو اینطوری ببینن که چیا و چطوری دارم با خدا حرف میزنم احتمالا میگن بابا این دیوونست، خل و چله، خدا شفات بده، توهم زدی و…

    گفتم مهم نیست

    هر کس یه جوره منم اینطوری تازه دارم با خدای خودم صحبت میکنم

    کیف میکنم

    اصلا من همین حس خوب عشق و عاشقی با خدا رو با هیچی عوض نمیکنم

    همین خودش پاداشه بزرگیه.

    باور کنید اصلا همین یه مورد برای من یک نشونه است یک تغییره دیگه یک اتفاق جدید و جالب و باحاله دیگه.

    تغییر مگه فقط رفتن به قله قاف و المپیک و شهرت جهانی و تغییر در فیزیولوژیک و رفتارهای خاصیه؟

    این اشک هایی، که داره میاد این خواسته ای که جدید در من شکل گرفته، این حرف زدنها با خالق این ارتباط جزو تغییر و نشونه نیست؟!

    بقول استاد که طرف میگه نه بابا پول پول مهمه، هر وقت پول اومد اونم زیاد، بعد میگم تغییر بعد میگم خدا یکاری کرده بعد میگم فلان معجزه بعد میگم داره جواب میده.

    نخیر.

    اتفاقات همیشه با چیزهای ساده راه می‌افتند ولی ذهن منطقی همش میخواد گول بخوره و حساب کتاب کنه.

    خدارو گواه می‌گیرم این چند وقته و چند هفته ای، سعی میکنم تا یه نشونه میبینم مثلا ماشین دلخواهمو (مرسدس بنز بی نظیر که اصلا اسمش فوق العاده ست) یا حتی نشونه های به ظاهر کوچک دیگه مثل رفتار خاص از یک فرد رو میبینم همش میگم خدایا حواسم هست این کار تو بود این بخاطر تغییر فرکانس هام بخاطر عبارات تاکیدی هام بوده اینا نشونه هاست که مسیر درسته هااا، پس ناامید نشم ادامه بدم.

    یا مثلاً همین دیروز داشتم یک کتابی رو توی کامپیوترم می‌خوندم و کار ویرایش و اصلاحاتی اگه لازم باشه رو انجام میدادم، بعد تا سر یک تیتر رسیدم و حسم گفت یکم خسته شدم پاشم یک استراحتی بدم بعد اون برنامه ی ویرایش رو بستم و سیو کردم و بعد گفتم بیام توی سایت استاد باور کنید دو دقیقه نشد، برقامون رفت، گفتم ببین… این همون زمان درسته هااا، درست بعد از اینکه اون برنامه رو بستم برق رفت. خدایا از هدایتت ممنونم. عالی بود.

    چقدر فایل های توحیدی اشکمو دارن در میارن.

    امروز فایل توحیدی شماره 5 رو که خودم روش موزیک عالی گذاشتم تو گوشیم امروز گوشش دادم با سرعت بالاتر و دارم هی تکرار میکنم، چقدر با اون تیکه ش حال میکنم که شما استاد عزیز چقدر اولا کلمه به کلمه ش رو انگار بقول شما یک نیروی دیگه، خداوند داره بیان می‌کنه

    چقدر زیبا صحبت میکنید

    چقدر واسه این کار ساخته شدید و چقدر خداشاهده من امروز بازم اشک ریختم اینقدر که عالی بود با این که دهها بار گوش دادم

    اون تیکه ش که میگید: نمیدونه که اون خدا بوده ه ه داشته کارا رو انجام می داده ه ه..

    اصلا دلم پر میزنه.

    اصلا بی اختیار اشکام داره میاد

    عاشق این حالت خودمم،

    بقول شما آدم فریز میشه.

    آدم حالش خوب میشه.

    اصلا وقتی با منبع یکی میشی دیگه هیچی نمی‌خوای چون همه چی داری

    چقدر خوبه

    شاید براتون جالب باشه بگم که به لطف الله مهربان ماهی قرمز عیدم همینطور زنده ست، چهارتا دم داره چشمهای مشکی گرد داره و دور چشمهاش انگار سرمه آبی کشیدن، قسمتی از تنش سفید روی بدن قرمزش.

    نمی‌دونید که من تقریباً روزی نیست که با این کوچولوی قرمز صحبت نکنم ولو یکی دو دقیقه

    و قربون صدقش نرم. که اینقدر دوست داشتنیه. اینقدر دوستش دارم.

    اینقدر خداروشکر میکنم بخاطر زیباییش، بخاطر این موهبت، اصلا روح خداوندی رو در این فرشته زیبا بگم چی بگم، میبینم

    و فرکانس عشق و سپاس رو به خودش و آبش می‌فرستم.

    میگم چقدر تو آخه زیبایی عشق من، من عاشقتممم. چقدر تو عالی و زیبا خلق شدی.

    اصلا اشکم میاد قربون صدقه ی تک تک قسمت‌هاش میشم.

    مامانم به مهمونایی که اومده بودن خونمون صحبت از حیوون خونگی شده بود مامانم بهشون میگفت، مهدی هم یکی داره، مهدی اینقدر باهاش انس گرفته.

    من حرف میزدم با ماهی، مامانم میگفت حرف بزن اون می‌فهمه هاا، واقعاً این دیدگاه و حس شوق مامانمو تحسین می‌کنم

    چون گاهی با گلهاشم حرف میزنه مامانم.

    مدتیه دارم مدام میگم خدایا هر چی که باعث خشم و ناامیدی و شک و تردید و غم و غصه و ترس و اضطراب و حسرت در من میشه رو از وجود من بگیر

    من رو به خودت به راه خودت به ایمان به خودت هدایتم کن هدااااااییییییت، ای ی ی خدای ی ی هااااادی ی ی

    آقا من هیچی نمی‌دونم هیچی بلد نیستم هیچ راهی رو نمی‌شناسم و هیچی و هیچ کسی هم ندارم که روش حساب کنم غلط میکنم حساب کنم، برای روابط خوب برای شغل و پیشرفت در کسب و کار برای موفقیت برای ثروت،

    تو که میتونی و بلدی ریش و قیچی ️ هم دست تو، تو انجام بده.

    من نه می‌خوام سختی بکشم نه چیزی رو فشار بیارم نه گذشتمو میتونم عوض کنم نه ظاهرمو نه تبلیغات و نه پارتی و نه هیچی

    تو پارتیه من باش.

    یادمه قدیما هر وقت صحبتی میشد مثلا برای یک کاری یا برای سربازی رفتن، صحبت پارتی و آشنا میشد، مامانم یه حرف خوبی میزد می‌گفت پارتیت، خداست.

    الان بهتر میفهمم چی میگفت.

    این روزها همش منم سعی میکنم و میگم واقعاً آگاهانه فلان چیز از خداست. میگم خدایا همه این نشونه ها از توعه، می‌دونم حواسم هست، (همین حواسم بودن هم از خودم نیست از خداست)

    اگه حواسم پرت شد دوباره منو هدایت کن.

    کوچکترین چیزا رو سعی میکنم سریع نسبت بدم به خدا. به ذات مقدسش،

    میگم خدایا نمیدونم چطوری من خیلی باهات کار دارم تازه دارم بیشتر میشناسمت، کاری کن هر روز بیشتر در مجاورت و تماس و عشق بازی با تو باشم، بیشتر فکر و ذکرم تو باشی، بیشتر سپاسگزارت باشم هر روز بیشتر بشناسم

    خدایا دلم میخواد روز به روز بیشتر بشناسمت

    بیشتر خودتو بهم بشناسون، قربونت بشم

    من تو رو می‌خوام تو رو می‌خوام اونا رو نمی‌خوام.

    تویی که این بند بند انگشتانم رو خلق کردی تویی که با موهایم منو آراستی، تویی که بدون اینکه بفهمم ناخن ها و موهایم با لطف و اراده تو بلند میشن، تویی که همین اشکهای چشمانم رو خلق کردی (اصلا همین یه مورد رو فقط بهش یه لحظه فکر کنیم این سیستم اشک از چشم اومدن چطوریه، اصلا خودش یک اعجاب نیست آیا؟ بقیش بماند)

    تویی که این مژه ها رو خلق کردی

    تویی که بقول امام حسین (ع) اعضای بدنم رو با پوست پوشانیدی و جلد قرار دادی، تویی که این ابروانم را زیبا قرار دادی، تویی که این استخوان ها و تپش قلبم را بدون ثانیه ای مکث به حرکت واداشته ای، آخه در مقابل تو که این خون رو در رگها و مویرگهای پیچ در پیچ جاری کردی من چی بگم؟؟؟

    چی میتونم بگم؟

    اصلا منی وجود ندارد هر چی هست تویی،

    من باید بی من شوم

    هر چه بی من تر بی منیت تر شوم آرام ترم

    توحیدی ترم

    عاشق ترم

    متواضع ترم

    خداگونه ترم.

    من کیه اصلا.

    اصلا یکی این «من» رو بیاد تعریف کنه ببینیم به چی میرسیم.

    از هر زاویه نگاه کنیم میرسیم به بی منی، اونجایی که مرکز عالم در وجودم یک نیرو حس میشود مرکز من میشود مرکز عالم و مرکز عالم میشود مرکز من.

    این نگاه وحدت وار وحدت گونه

    نه بالاترم نه پایین تر

    نه خیلی زیاد هیجان زده و بیش از حد خوشحال و مغرور میشوم (عارضه خودبرتربینی و خودشیفتگی)

    و نه بیش از حد در ترس و غم و ناراحتی باقی می مونم و خودمو زود می بازمو و یا ضعیف و پایین میکشم (عارضه خود کم بینی و حقارت)

    چون فقط در مسیر تعادل قرار میگیریم

    یعنی نه بالا نه پایین نه افراط نه تفریط

    در مسیر تعادل در مرکزیت حق.

    در هم فرکانسی با خداوند. در عشق. در تسلیم. در یگانگی و وحدت. در شوق یار.

    غرق در مرکز هستی میشویم و نه در حواشی آن،

    هم همه چیز هستم و هم هیچی نیستم.

    اینو باید تعمق کرد

    چطور میشه همزمان هم همه چیز بود و هم هیچی نبود!

    یک پارادوکسی زیباست.

    منم عاشق این حرفام، منم عاشق این مسیرم

    خدایا هدایتم کن دستمو مثل یک کودک بگیر ببر بزار هر روز در زمان و لحظه درست در محیط و مکان درست و عالی و در بهترین تصمیمات در افکار و باورهای عالی و آرام بخش در جای درست و در روابط بین افراد عالی و درست و در آگاهی و علم خودت پیش بران.

    اینو به خودم دارم میگم از صمیم قلبم که هم تکبر گاهی و هم خودکم بینی رو به لطف الله در راه تعادل پیش برم و شناخت این مرز کاریست چالش برانگیز. که عزت نفس میطلبد.

    ز خاک آفریدت خداوند پاک

    پس ای بنده، افتادگی کن چو خاک

    تواضع سر رفعت افرازدت

    تکبر به خاک اندر اندازدت

    به عزت هر آنکو فروتر نشست

    به خواری نیفتد ز بالا به پست

    استاد گرانقدر در یکی از فایل فرموده بودید یکی از بزرگترین نقاط ضعف و پاشنه آشیل های مرکزی یا اصلی و بنیادین شما غرور است که روز به روز سعی کردید آگاهانه تمرین کنید با خویشتن داری و تواضع جایگزین و مدیریت کنید.

    واقعاً با خیلی از ویدیوهای سریال سفر دور آمریکا و زندگی در بهشت، بخصوص بعضی قسمتها اینو من فهمیدم و حتماً دوستان دیگه هم تأیید میکنند حرف منو اگه دیده باشند و دقت کرده باشند و اون اینه

    یکی از قسمتها یادمه که خونواده دوست داشتنی هوپ اگه درست نوشته باشم البته،

    و استاد برای

    پسر زیبا و دوست داشتنی و پر انرژی، جیکوب، کلی با عشق و مهربانی و صفا، انگیزه می‌دادید و کمکش می‌کردید تا ویدیو هاشو که عاشقش بود در یوتیوب آماده کنه و از همون روز یا فردای اون روز شروع کرد.

    و دیدم چقدر با تواضع و مهربانی و خیرخواهی و ادب و خوشرویی با مردم رفتار میکنید چه با مهمونا، و چه غریبه ها،

    دیدم چقدر با خانم شایسته موتورسواری کمک کردید انجام بده. اینا رو میگم تازگی ندیدم فیلم هارو، از قبل یادمه.

    دیدم و متوجه هستم که چطور با عشق و علاقه و احترام با خانم شایسته رفتار میکنید و حتی ازشون میپرسید شما هم نظرتونو اگه چیزی هست ارائه بدید و البته قدرشناسی و احترام و تحسین صادقانه و فوق العاده ی ایشون نسبت به شما رو دیدم و شنیدم و چقدر کیف کردم

    و کلا صبوری تونو متوجه شدم که حتی وسط حرف ایشون مثلا نمی پرید و فرصت میدید حرفشون تموم بشه

    همه ی اینا نشون از کنترل احساس میاد

    همه اینا نشون میده حسابی آگاهانه تمرین شده و حتی شاید گاهی سخت باشه ولی برای کسی که تمرین می‌کنه روزانه، بیشتر حواسش هست بیشتر در لحظه زندگی می‌کنه

    برای کسیکه بیشتر اوقات بخصوص اول صبح در احساس خوب آرامش خودشو سوق میده،

    کنترل اینکه وسط حرف بقیه نپره آسون تر میشه همه اینها خودش یعنی صبوری یعنی تواضع نقطه مقابل منیت و غروره.

    ولی واقعاً این حس دیدن شخص ثروتمندی که هم روز به روز به ثروتش افزوده میشه هم به فهم و معرفت و اخلاق و تواضع و صبرش، عالیه.

    شما الگوی فوق العاده و نزدیکی هستید برای غلبه کردن به این حس و باور دروغین، که ثروت آدم رو مغرور یا سواستفاده گر و فرصت طلب و زورگو میکنه، یا بد اخلاق می‌کنه یا آدمها ازش دور میشن یا اگه هم اطرافش باشند بخاطر پولش میخوانش، نه بخاطر خودش، اگه پول نداشت یک روزم باهاش نمی مونن، یا اصلا خبری ازشون نمیشه.

    شما نمونه ی هم ثروت هم اخلاق نیکو هستید

    نمونه ی هم ثروت هم صداقت و درستی هستید

    نمونه ی هم ثروت هم خیرخواهی و کمک و مهربانی هستید

    نمونه ی هم ثروت هم تواضع و فروتنی هستید

    نمونه ی هم ثروت و هم تدین و تقوا و خدا و پیغمبر هستید.

    خداروشکر خدارو شکر خدا رو شکر

    امروز غروب در همون اشک ریزانم به خداوند بلند بلند گفتم من هیچ کسیو ندارم خدایا فقط تو رو دارم و می‌خوام کمکم کنی حتی توی ذهنم هم فقط روی تو حساب کنم فقط از تو بخوام فقط سپاسگزار تو باشم ولی با دستانت با احترام و‌خوش رویی و صبوری برخورد کنم و خشم و رنجش و ترس و تردید و ناامیدی و نجوای شیطان رو از من دور کن

    و سپاسگزارم که استاد سید حسین عباسمنش گرانقدر و دوست داشتنی و سایت ایشون رو جلوی راهم قرار دادی.

    عاشقتونم. چقدر واژه ی زیباییست که به دهانم افتاده و داره زبانم باهاش انس میگیره.

    والسلام

    مهدی رجبی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1914 روز

      سلام به مهدی جانِ نازنین.

      سلام به مهدی جانِ توحیدی و بااحساس.

      آقا عجب کامنت فوق العاده ی فوق العاده ی فوق‌العاده ای نوشتی.

      نوشِ جونت این حالِ خوب، خیلی تحسینت میکنم که تو این مسیری و به این شیفتگی و دلدادگی با خدا رسیدی.

      اینم از فضلِ خودشه، نوشِ جونت، گوارایِ وجودت پسرِ خوب و نازنین.

      چقدر کیف کردم از نوشته ات…

      هر چی میخوندم بیشتر لذت میبردم، و میگفتم بنویس که خوب مینویسی.

      از قلبت نوشتی و بر قلبها مینشینه کلامت.

      مهدی جان، نام و نام خانوادگی ات یکسانه با خواهرزاده ی من.

      نمیدونم شما چند سالته ولی حس میکنم خیلی جوان هستی.

      فرکانسِ کامنتت به شدت بالا و زیبا و توحیدیه.

      خوشحالم در مدارِ دریافتِ این کامنت قرار گرفتم و اجازه پیدا کردم که بنویسم برات، تحسینت کنم، بهت تبریک بگم جشنِ زیبای تو و خدا رو.

      این قسمت رو که خوندم خیلی به دلم نشست:

      این روزها همش منم سعی میکنم و میگم واقعاً آگاهانه فلان چیز از خداست. میگم خدایا همه این نشونه ها از توعه، می‌دونم حواسم هست، (همین حواسم بودن هم از خودم نیست از خداست).

      چقدر شگفت انگیزه مخصوصا این تیکه:

      همین حواسم بودن هم از خودم نیست از خداست

      تحسینت میکنم به شدت که به این درک عمیق رسیدی که حواس جمعی مون هم از خداست نه خودمون، از بس که نعمت میده بهمون هر لحظه.

      مگه میشه این مناجات قلبی و عاشقانه با خدا رو خوند و غرق در شادی و آرامش نشد:

      امروز غروب در همون اشک ریزانم به خداوند بلند بلند گفتم من هیچ کسیو ندارم خدایا فقط تو رو دارم و می‌خوام کمکم کنی حتی توی ذهنم هم فقط روی تو حساب کنم فقط از تو بخوام فقط سپاسگزار تو باشم ولی با دستانت با احترام و‌خوش رویی و صبوری برخورد کنم و خشم و رنجش و ترس و تردید و ناامیدی و نجوای شیطان رو از من دور کن

      خیلی خیلی کامنتِ نورانی نوشتی. که از نورِ درونِ خودت اومده که انقدر دلنشینه.

      هیچ اشکی شیرین تر از اشکی نیست که تو لحظه ی عشق و عاشقی با خدا از چشمهای آدم روان میشه…

      مهدیِ رجبیِ عزیز، هر لحظه بیش از پیش غرق شی تو عشق و عاشقی با خدا…

      الهی شکر که الان منو رسوندی به این کامنتِ شگفت انگیز و خوندمش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        مهدی رجبی گفته:
        مدت عضویت: 3860 روز

        درود و سلام صمیمانه دارم به سمانه جان عزیز و مهربانم.

        از اینجا شروع کنم که وقتی چند خط آخرتو خوندم «عشق و عاشقی با خدا» این ابیات باباطاهر گرانقدر و با صدای ملایم آوازم به زبون و لبم اومد:

        به هر جا بنگرم روی ته بینم…

        به صحرا بنگرم صحرات وینم

        به دریا بنگرم دریات وینم

        به هر جا بنگرم کوه و در و دشت

        نشان از قامت رعنات بینم

        نشد کسره ها و لهجه شو تایپ کنم حتماً خودتون میتونید بخوبی و بدرستی تلفظ کنید شعر رو.

        از حسن نظرتون سپاسگزارم و از این وجد و شوقی هم که در دل و وجود شما هم عین یک موج دریا به راه افتاده خرسند و خوشحالم.

        باشد که روز به روز امواج الهی در تک تک سلول های تنت، در ذره ذره ی وجودت پشت سر هم جاری و ساری شود

        و عشق الهی از طریق شما هر روز بیشتر و بیشتر عیان و بیان شود. خدا رو شکر.

        خیلی خوشحالم که هم اسم خواهرزاده عزیزت هستم و با هم فامیل شدیم. خدا حفظشون کنه از طرف من ببوسیدش آقا مهدی رو.

        یادمه از دوران نوجوانی بیشتر اوقات روحیه و ظاهری نسبتا جدی و کمی خشک داشتم البته شاید به نظر خودم اینطور بود و در رفتار یا چهره ناخودآگاه (شخصیت غالبم) اینطور نشون داده میشد ولی واقعا بودم اما از طرفی میدونستم در وجودم احساساتی هم هستم.

        می‌خوام بگم که من همون آدمم، ولی هر چه گذشت طی این ده سال یا حتی بهتر بگم طی پنج سال گذشته و با خودشناسی بهتر و کاملتر و دقیقتر و فهم و درک بهتر احساس خوب، طی همین دو سه سال و باز همین چند وقت اخیر، خیلی وقتها بوده که فهمیدم من همون آدمم ولی کودک درونم چقدر می‌تونه باحال و دوست داشتنی و شوخ طبع و کودکانه و رقصنده و آواز سردهنده ی با احساس باشه.

        چقدر می‌تونه درونم و حرکاتم بازیگوشانه و طناز و یا با مزه دربیاد، هر وقت در احساس خوب بودم این اتفاق و این جریان خوشی و سبکی رو حس کردم

        و به خود بالیدم که هر دو وجه رو دارم و میتونم بروز بدم، همون قدر که میتونم جدی و قاطع و منطقی باشم گاها همون قدرم میتونم احساساتی و رمانتیک و بازیگوش و طناز و بذله گو و خندون باشم.

        میتونم فلسفه بگم منظورم صحبت از نگاه فلسفه، میتونم شعر بخونم، میتونم تجزیه و تحلیل کنم و منطقی حرف بزنم، میتونم معنوی باشم و نیایش کنم، میتونم جدی باشم و در عین حال طناز و بازیگوش باشم.

        میتونم برقصم یا آواز بخونم میتونم مغز منطقیمو به جریان بندازم.

        اینا رو از این حیث نگفتم که درگیر غرور بشم یا منیتمو به رخ بکشم چون تا به حال این موارد رو یادم نمیاد به کسی گفته باشم اینطوری، این حرفا رو پیش خودم گاها مثل همین دیروز زمزمه میکردم و حس افتخار بهم دست داد حس ارزشمندی و عزت نفس مناسب،

        می‌خوام قدرت خداوند و خلقت خدا رو به رخ بکشم که چی می‌تونه خلق کنه و چطور خودشو از طریق من و چهره و زبان تنم، و از درونم به برونم، عیان و بیان کنه. بیشتر به خداییه، خدا در این مورد فکر میکردم.

        و خدا رو صدهزاران بار شکر گفتم.

        چون اینقدر این موارد جدی گرفته نشده (خصوصیات مثبت و واقعی نه به دروغ) که آدم دقت نکرده یا به چشم نیومده و از یاد رفته حقیقت وجودی، ولی وقتی کم کم جدی میگیریم و بیاد میارم اون زمانهای خوب رو منطقم میپذیره که واقعاً صادقانه اینطور هست بابا اینا دروغ و توهم یا القای الکی واسه دل خوش کردن نیست بخدا.

        البته که گاها بعضی ها یه مواقعی همین نظرات مثبتی که گفتم رو در موردم دادن که من خودم تعجب کردم اون موقع اصلا فکر نمی‌کردم واقعاً تا این حد به نظر فلان کس جالب و دوست داشتنی اومده بوده باشه.

        یا در چاپ و تألیف کتابی که در حیطه رشته و مطالعات و تحقیقات و تخصص خودم داشتم نظراتی که در مورد ادبیات و نحوه نوشتاری اون بهم بعضیا دادن اینو بهم بیشتر نشون دادن و بازخورد گرفتم که حسم درست بوده.

        از حس ها و آرزوهای خوبی که واسم از ته دل کردی بسیار ممنون و سپاسگزارم.

        این انرژیش به خودتونم میرسه در زندگیتون بخاطر این صداقت و عشق و پاکی که در دل دارید.

        سمانه جان چه زیبا نوشتی در کاغذ رنگی و هنری، سمانه جان، به توحید برسی به همه چیز میرسی،

        واقعاً همینه.

        توحید یعنی وحدت

        یعنی خالی شدن از وابستگی ها و شرک ها، یعنی اتحاد با کل هستی،

        یعنی پرستش و دیدن یگانگی خداوند

        یعنی رسیدن به درک کل.

        یعنی هم دیدن جزء هم کل.

        یعنی چطور هم خود را یک کل بدانیم هم یک جزء

        همون حسی که وقتی ناخودآگاه چشمت به نوع حرکت و نگاه یک گربه میفته، انگار داره باهات حرف میزنه به زبون خودش، یا

        مثلاً همین حسی که من با ماهی قرمز تجربه میکنم و کلی قربون صدقش میرم روح خداوندگار رو در پاکیه این موجود الهی میبینم که چقدر زیبا چهار دمش میرقصونه،

        یا وقتی با یک گل یکی میشی و در اون غرق میشی تو هم جزوی از اون میشی و همینطور ادامه داره،…..

        در اون صورت نه غرور معنا دارد نه حقارت. دیگه اصلا بنظر من اعتماد به نفس دیگه کمرنگ میشه و بی معنا

        اینجا یک یقین، یک ایمان راستین که اصلا جنسش با اعتماد به نفس های کاذب که همه دنبالشن زمین تا آسمان تفاوت دارد

        یعنی همون طبع آزادمنشانه ای که استاد میگن (و خودشونم عالی در این مسیر قرار دارن و چقدر فوق العاده ان ایشون و چقدر معصومیت درون استاد رو تو خیلی از فایلاشون دریافت کردم،)

        یعنی آزاد شدن از هر قید و بند ذهنی و روانی

        از خشم

        از رنجش

        از اضطراب

        از ترس های واهی

        از غم و غصه

        از حسرت و احساس گناه گذشته.

        (همون‌طور که امام علی (ع) در دعای خودشون از خداوند میخوان، که ناامیدی رو ازش بگیره و هر چی که در درونش مانع میشه.)

        توحید یعنی خارج شدن از حیطه ی امن خود و منیت و نفس و رفتن و ساکن شدن در منطقه ی امن خداوند برای دریافت شهود.

        من در رنجم چون یاد گرفتم بطور ناخودآگاه اغلب در «من» زندگی کنم مادامی که در «کلام خدا» زندگی و اقامت کنم، رنجم ناپدید میشود

        اصلا همون «من» رنج میکشد و رنج متعلق به من است.

        هر گاه از «من» رها شویم به همون میزان از رنج هم آزاد می شویم.

        با خود بودن رنج است و مصیبت، اما با خدا بودن عشق است و شکوه و عظمت. لذت و آرامش و امنیت.

        فرقش در یک حرف است. خود – خدا.

        به خودم منظورمه: من در رنجم چون بیشتر با «خودم» زندگی کردم نه با «خدا»

        وحدت یعنی یکی شدن و یگانگی با هستی با خداوند

        یعنی شباهت بیشتر با «او»

        و تفاوت و فاصله بیشتر گرفتن از «من».

        یعنی تسلیم را زندگی کردن.

        یعنی مسلمانی.

        یعنی مسلم دانستن وعده ی حق.

        یعنی عشق یعنی خلوص.

        یعنی همون چیزی که بسیار بسیار ساده ولی بسیار بسیار سخت است به تلاش و استمرار نیاز دارد.

        ولی چه حالی داره

        من که هیچی از نظر عملکرد نیستم واقعاً میگم نیستم و ایمانمون اصلا ایمان نیست والا،چهارتا نتیجه میگیرم بال درمیارم دیگه ببین اگه خیلی خوب و ادامه دار کار کنم چه شود… ببین خدا چه کارا که نمیکنه. چرا دست کم گرفتمت خدا جان.

        مطمئنم شما هم سرشار از ذوق و شوق و احساسات میشی و اینجور مواقع بال درمیاری و چقدر خوبه و چقدر خوشحالم که دوست ارزشمند و دوست داشتنی مثل شما پیدا کردم که میتونیم هم صحبت و هم حس بشیم و چقدر لذت بخشه.

        سعیم به این شده که گول شیطون (بقول بچگیا خخ) نجوای ذهن نفسانی و یا گفتگوهای منطقی ذهن رو نخورم یا کمتر واردش بشم تو این چند مدته که تمرکزم بیشتر شده

        و حتی حواسم بودن رو هم واقعاً از خودش بدونم.

        چون اراده ی اون اگه نباشه حواس چیه، قلب آدم یه ثانیه هم نمیزنه، یه دم یه بازدم

        فرقش در یک تولد

        و یک مرگه.

        به همین سادگی.

        خیلی دوست دارم به اون سمت فرکانسی بیشتر و بیشتر نقل مکان کنم.

        یا علی. بسم الله.

        سمانه بانوی عزیز مواظب خودتون باشید

        صحت، سلامتی، اشتیاقی وصف ناپذیر، شوقی اشک آور، و رؤیا و خواسته ای بمب افکن در زندگیت منتظر باش که صدا کنه چون عجیب لایقشی.

        ارادتمند

        مهدی رجبی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1291 روز

      سلام به دوست عزیزم اقا مهدی

      من چی بگم از این کامنت الهی، همون کامنتی ک از دل برامده بود و چقدر به دلم نشست، چقدر تحسین کردم این اتصال ناب تون رو، این عشق بازی تون با خداوند.

      امان از این نشانه ها ک گریه ام می گیره بارها گفتم خودتی حتی تو خودت دلم رو قرص میکنی با نشانه هات و نمیزاری دلم بلرزه، خودت نیرو میشی در پاهایم تا بند کفشم رو سفت تر ببندم، تا شجاعت داشته باشم و نترسم از بندگانت. عاشق این نشانه ها و دلگرمی هاش هستم از دقیقه آخر رسیدن ب مترو گرفته تا لبخند کودکان ب من، انقدر مرا مورد محبت و عشق قرار میده ک میگم خودتی و لاغیر.

      حتی همین چند دقیقه پیش هوا ابر و بادی بود، گفتم چقدر دلم برای بارون تنگ شده خدایا میشه نعمتت رو ب ما ببارونی ؟ و چند دقیقه بعد من اشک ریزان و ذوق زنان دم پنجره بارون رو می بوییدم و میگفتم داری عظمت ات رو بهم نشون میدی.

      توحید عملی 5 از فایل های فیوریت من هست، عاشقشم اصن فایلهای توحیدی آدم رو از افکار زمینی میکنه و میبره ب آسمون. اون لحظات ناب عاشقی و اشک ریختن رو دیدین میگم خدایا من بازم از این عشق بازی ها میخوام عاشق ترم کن پاک ترم کن، مرا ب خودت نزدیک تر کن.

      دقت کردید این تنبل بودن در مقابل خدا چه حالی میده، اصن بگی اقا من فکر و ایده ای ندارم من هیچی نمیدونم تو فقط الهام کن من قدم اولو برمی دارم و حتی ادامه قدم هارو هم خودش ب یاری مون میاد، چی بگم از قدرت این خدا.

      چه زیبا نکات مثبت استاد رو بیان کردین ک بدانم بهترین الگوی فرد ثروتمند و با اخلاقیات الهی استادمون هستن. خدایا ب همه ما اخلاقیات الهی رو یاد بده.

      سپاسگزارم بابت این کامنت الهی تون، در پناه الله باشید دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مهدی رجبی گفته:
        مدت عضویت: 3860 روز

        سلام و درود و عرض ادب و احترام صمیمانه دارم خدمت شما ناعمه یا نائمه خانم عزیز،

        قربون شما

        سپاسگزارم از اظهار لطف تون.

        واقعاً بدرستی اشاره کردید که این کامنت و کلمات حتی واو به واوش از کجا شروع بشه به کجا برسه اصلا دلی و از قلب و احساسم بود و این اراده ی من نبود واقعاً الهیه.

        برای همینم هست خودم چند بار خوندم و لذت بردم همین الآنم دوباره میخونم دوباره احساساتی میشم.

        همینطور پشت سر هم جلو جلو خودش میاد و کلمات ردیف میشن.

        به به چه سعادتی دارید تبریک میگم که شما هم با درونتون در صلح و هماهنگی هستید

        اینقدر ساده و راحت و سریع خداونده جان، حتی قبل از اینکه اراده کنی به زبون بیاری خواستتو اون داره اجابت می‌کنه، و چه بارون دل انگیزی رو تجربه کردی ناعمه جان.

        چه کیفی میده اینطوری بقول شما چه عالی از کلمه تنبلی استفاده کردید در مقابل خداوند. واقعاً وقتی هی هر چی میری جلوتر با تمرکز روزانه به لطف خودش هست سرعت و اشتیاق اونم بیشتر میشه هی راحت تر و روون تر کارا پیش می‌ره حتی باورها، افکار، کامنت ها و فایل ها و مطالب و ایده ها و هر چیزی که لازم باشه رو دیگه خودش میاره جلو راهت، میزاره تو مسیرت و بهت پیشنهاد میده

        اصلا بقول استاد بهت کمک می‌کنه اونم، قدم‌های بعدی رو واست برمیداره،

        حتی اتفاقات خوشایند دیگه هم واسم توی همین چند روز و یکی دو هفته اخیر حتی روز بعد از نوشتن این کامنت (یعنی سه شنبه) واسه من هی داره بیشتر میفته که آدم سورپرایز میشه کیف می‌کنه. اصلا تازه هی بهتر و بیشتر دارم یاد میگیرم زبون خداوند رو نسبت به قبل خودم،

        میگم مثلا با عشق میگم خدایا واسم آشپزی کن اصلا سرآشپز تویی، غذای خوب و سالم می‌خوام قربونت بشم ازت سپاسگزارم. و اصلا یه اتفاقاتی میفته که نگو، حتی شام دعوت شدم خونه عمه جان مثلا یا یکی از دوستان و..

        فقط تمام سعیم اینه اغلب همون لحظه بدون مکث فورا بگم این خدا بودا،، این هدایت خدا بود،

        اصلا هدایت چیه، میگم این خوده خوده خدا بود، خودش بود، یه حسی بهم دیروز دست داد و با خودم صحبت میکردم و میگفتم که الان واقعاً خدا همین جاستا، الان باهامه هاا، هر جا برم هر جا باشم اونم هست کنارما (آخه اغلب ماها من خودم هیچ وقت به لحاظ احساسی خداوند رو نزدیکتر از رگ در همین لحظه همین جا مثل یار باور تقریباً حس نکردم بندرت بوده قدیم، دیروز احساس کردم من الان خدا رو دارمش، همیشه فکر میکردم در جای دیگست همیشه در اختیارت نیست اون دور دست هاست) الله و اکبر،

        دیگه وابسته و یکی با اون اتفاق و اون آدم نمیشی بلکه روح جهان روح خداوند رو حس می‌کنی، توجهت می ره سمت اون، در کنار اینکه اون آدم رو دوست داری و احترام و عشق خالص بهش میدی حتی تو دلت یا به زبون،

        بعضی چیزهای ریزترشم، بعد از کمی تاخیر مثلا چند دقیقه یا چند ساعت بعد یا روز بعد فوقش، میگم راستی حتی فلان نکته هم در اون ماجرا اونم الکی نبودا اونم دلیل داشت اونم دلیلش خواسته ی نهان من بوده مخفی مونده بوده

        اینقدر دقیق و با جزییات قانون خداوند در حال انجام کار است و وظایفشون رو فرشته ها و قوانین و مأموران الهی دارن، انجام میدن،

        قربونشون بشم.

        دیروز توی صف نونوایی که هر وقتم میرم خلوته اتفاقا جدیدا یا کسی نیست! خخ ،دمت گرم خداجون، داشتم پیش خودم فکر میکردم که اینها حرکت اتمها هستند اتم ها در نهایت دقت و جزییات و مداوم در حرکتند و اشتباهی رخ نمیده و کنار هم قرار میگیرند. عین مولکول های هوا.

        خداوندا قدرت تشخیص سره، از ناسره، قدرت تشخیص مناسب و درست تر را بهم بده، بقول جبران خلیل جبران.

        ناعمه جان از دوستی و آشنایی با شما خانم مهربان خوشحالم و از قدرت الهی خواستار قدرت بخشیدن به تک تک ابعاد زندگیت را دارم.

        به امید خوندن نظرات و تجربیات بعدیت.

        دلشاد و دل آرام باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3768 روز

    درود درود درود

    بر مرد حق شناس خدا، مرد سپاسگزار، مردی که دارم ازش سپاسگزار بودن را می آموزم.

    خدایا چقدر دیشب بخاطر سایت سپاسگزاری کردم و حالا که روز شده پاداشم را می‌دهی. فایلی میفرستی که بهتر معنی شناخت تو و قوانینت را درک کنم.در ساده ترین شکل ممکن که در تختم دراز کشیده ام و هنوز فانوس صبحم را ننوشته ام. غرور واژه ی آشنایی برایم هست. بله من در مقابل خداوند غرور داشتم و همان ترمزم هست. نعمتها عادی شده بودند و … باید این کارتون را ببینم. دکمه ی هدایت و دکمه ی منطق چه تعبیر زیبایی می‌گویید بانو. خدا برای همدیگر و برای ما بچه‌های سایت شما را حفظ کند. شکر،شکر،شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    Leyla گفته:
    مدت عضویت: 1209 روز

    به نام خالق من

    سلام و وقت بخیر به همه ی دوستان

    استاد عباسمنش و خانم شاسیته عزیز

    خیلی لذت بردم از این فایل فوق العاده.درس های خیلی خوبی برام داشت و خداروشکر قبل از این که این کارتون رو ببینم این اگاهی ها بهم رسید.

    خانم شایسته چقدررر نکات عالی رو ذکر کردید.

    این موضوع که گفتید افرادی که چیزی رو ندارن خیلی بهتر میتونن داشته های دیگران رو ببینن و درک کنن و اون سگ به دختره گفته که تو خانواده عالی رو کنار خودت داری چون خودش تنها بزرگ شده بوده و تونسته دارایی و نعمت زندگی دختره رو ببینه.

    خیلی وقتا به خودم میگم گول ذهنت رو نخور ذهنت عادت داره تورو به سمتی ببره و مواردی رو بهت بگه که هنوز توی زندگی نداریشون. تو باید باهوش باشی و گول ذهن رو نخوری.

    توی شکرگذاری های هر روزم سعی میکنم مواردی رو به خودم یادآوری کنم که یه زمانی آرزوشون رو داشتم و الان توی زندگی دارمشون:

    نزدیک 2 ساله که عمل لازک کردم و خیلی خیلی دوست داشتم دنیا رو بدون عینک ببینم و الان دارم ارزوم رو زندگی میکنم.

    همیشه ارزو داشتم منطقه بالای شهرمون زندگی کنیم و همیشه تصورم این بود که منطقه های بالا آب و هواش با همه جا فرق داره و الان من دارم آرزوم رو زندگی میکنم.

    پارسال همین موقع ها ارزو داشتم بتونم ارشد بخونم و الان دارم ارزوم رو زندگی میکنم.

    یک ماه پیش اومیکرون گرفتم و اون تایم آرزوم بود بتونم آب دهنم رو بدون درد گلوم قورت بدم و الان دارم ارزوم رو زندگی میکنم.

    توی این یه سال هر بار که دانشگاه میرفتم و از صبح تا عصر کلاس داشتم، آرزوم بود تایم یه روزم خالی باشه و بتونم تمرین هامو با عشق انجام بدم و فایل گوش بدم و الان دارم ارزوم رو زندگی میکنم.

    و خیلییی موارد دیگه…‌

    من الان دارم تمام آرزوهای رو زندگی میکنم.

    این نگاه خیلی سپاسگذاری من رو بیشتر کرده خداروشکر.

    نکته جالبی که خانم شایسته گفتن من رو به فکر فرو برد که شاید منم دارم ارزوم رو زندگی میکنم ولی حواسم نیست؟؟

    شاید منم خواسته ام رو توی زندگی دارم ولی نمیبینمش؟؟

    همه چی تو همین لحظه اس تمام شادی توی همین لحظه

    اتفاق می افته.

    این قانون خداوند که اگه ادم بتونه از چیزهای کوچیک لذت ببره، لذت های بزرگ بهش داده میشه.

    اگ ادم باهوش باشه و به حرف ذهن که میگه سخته، نمیشه، زمانبره و…. گوش نده همه چی بهش داده میشه.

    خانم شایسته چقدر شما صادقانه راجب غرور قبلا خودت گفتی و این تواضع شما رو نشون میده و چقدر لذت بردم از دادن صفت باهوش به استادِعزیز

    واقعا همینطوره فردی که تمام موفقیت های زندگیش رو به خدا نسبت میده و اینقدر توحید در وجودش ریشه داره، واقعا ادم باهوشیه و عمیقا قانون رو درک کرده.

    خیلی کِیف کردم از این نکات عالیییی

    چقدر ذکر قشنگی این که ادم هر روز با خودش بگه همه چی زندگی من از خداست اگ خدا نباشه من هیچی نیستم خدا همه ی کارهای زندگی من رو انجام میده.

    از خدا میخوام من رو هم به این درک برسونه که همه چی رو از قدرت خودش ببینم و همیشه سپاسگذارش باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3359 روز

    سلام به استاد عزیزم

    به مریم جونم

    و سلام ب دوستان

    بسیار لذت بردم

    بسیار درس یاد گرفتم

    استاد فایل های شما یک بخش پیام و آگاهی الهی ک شما بما میگید

    یک بخش درسی ک از شما در شرایط میگیریم

    یک انیمیشن را آنقدر زیبا دیدید،تحلیل کردید و این میزان آگاهی را ب ما گفتید.

    و جالب اینکه همون زمان ک گذاشتید و یک انیمیشن دیدید ب یک انیمیشن ی هدایت شدید ک آنقدر آگاهی دهنده بود

    و علاوه بر یادگیری نکات در انیمشین تک تک نگاه شما رو هم باید ببینم و یاد بگیرم

    من انیمیشن رو دانلود کردم. دیدم لذت بردم و واقعا دیدم شرایط شرایطی بود ،نگاهی بود ک من هم خودم خیلی وقتها دارم

    ک نمی‌بینم نعمت ها رو ب قدر کافی شکرگزار نیستم و یک تلاش بیهوده دارم و بعد ک دنبال نتیجه هستم میبینم باز رفتم جاده خاکی

    البته نه ب معنای خیلی دوز شدن اما باز یک هدر رفت انرژی دارم

    و من با خودم قرار گذاشتم این انیمیشن و فایل رو هر زمان ک نیاز ب یک انرژی مضاعف دارم و میخام چیزی ببینم ببینمش و لذت ببرم.

    استاد دیدن یک انیمیشن خیلی عادی هست اما نوع نگاه شما بسیار برام تحسین برانگیزه

    که یک آدم آنقدر توحیدی و حاضر در راه راست

    و شکر میکنم که در کنار شما به کسب آگاهی ها می‌پردازم و از خدا میخام این تلاش خیلی خالص تر و قوی تر بشه

    به نظر من این قانون اصلی جهان هستی اصل و اساس زیبایی جهانی و مفهوم میده و من عاشق این اصل و زیبایی هایش هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: