درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-04 05:51:392023-08-04 05:53:32درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد دوست داشتنی من
مرسی بابت این فایل زیباتون چقدر حرفهاتون به ما آرامش میده ومسیر زندگیمون را زیباتر بهمون نشون میده چقدر همه چیز سرجاشه
چقدر مریم عزیزم زیبا بیان کردن وتوضیح دادن
استاد مثال زندگی که دو دید متفاوت وجود داره بین دونفر استاد اگر قبل از آشنایی با این مباحث بود واقعا توجه من به نازیباییها بیشتر بود با این که سعی میکردم از زندگیم لذت ببرم ولی نمیشد وهمیشه موانعی سر راهم بود چون به شدت آدمی ترسو بودم ترس از طرد شدن ترس از درگیر شدن با آدمها که بزرگترین پاشنه ی آشیل من بوده وهنوز هم هست وهمیشه سعی میکردم صلح کنم وبه خیال خودم که انسانی صبور وبا گذشت هستم خلاصه اینکه همه چیز را وارونه فهمیده بودم اما با آموزهای شما چقدر بهتر شدم ومیدونم که خیلی بهتر میشم به لطف پروردگارم
استاد من انیمیشن گربه ی چکمه پوش را دانلود کردم وبه اتفاق خانواده دوبار توی یک روز نشستیم وتماشا کردیم برای اولین بار بود که بعد ازدواجم نشستم ویک فیلم انیمیشنی راتا آخر تماشا کردم وقبلش برای همسر وبچه ها درموردش کمی صحبت کردم وبعد همگی دیدم وچقدر لذت بردیم
استاد امروز به یه بنده خدایی که در نزدیکی ما زندگی میکنه سری زدم قبلا هرروز بایستی بهشون سر میزدم وچنان پای دردودلهاش مینشستم وغرق افکار ناامیدی ونگرانی وناراحتی میشدم ولی کلی باهاش صحبت میکردم ودلداری واین حرفها اما حالم بد میشد بچه هاش از من میخواستن که من باهاش حرف بزنم ومن غافل از اینکه دارم خودم را نابود میکنم وهر روز یه ماجرای جدید اما به شدت هم قدر نشناسی میکرد واین کار من شده بود یک وظیفه اما از یه جایی دیگه فاصله گرفتم وچسبیدم به اینکه روی خودم کار کنم وباور داشتن به اینکه من مسئول زندگی هیچ احدی نیستم وچقدر این مسئله تونست کمکم کنه وزندگیم خصوصا روابطم عالی شد حس وحالم عالی شاید به تضادهایی برمیخورم اما با یادگیری قوانین میتونم افکارم را کنترل کنم بچه هام به شدت دوستم دارن ورابطم باهمسرم خیلی خوبه
امروز بعد از تماشای انیمیشن رفتم سری با ایشون بزنم چون چند روزی بود که نرفته بودم استاد دیدم تفاوت نگاه آدمها را داستان از اینجا شروع میشه که در همسایگی ما بنده خدایی زندگی میکنه که یک ماشین خرابی داشت که صبحها وقتی میخواست سر کار بره خیلی ماشینش صدا میکرد ویه جورایی مزاحمت ایجاد میشد وقتی از خواب بیدار میشدم فقط دستهاما بالا میبردم ومیگفتم خدایا یه ماشین عالی به این آقا بده که اینقدر سروصدا ایجاد نکنه باورتون نمیشه بعد یکی دوهفته ایشون یه ماشین تمیزی خرید ودیگه خبری از این سر وصداها نیست یکی دیگه از همسایه ها هم یه مشکل دیگه وهیچ کدوم هم قصد اذیت ندارن وبه شدت انسانهای شریفی هستن ومدام براشون دعا میکردم
امروز که رفتن به دیدن ایشون شروع کرد به گفتن اینکه این مزاحمتها را برامون ایجاد میکنن من گفتم نه ما که خیلی سروصدایی نمیشنویم ووقتی در مورد دعا کردن بهش گفتم به شدت تعجب کرد وگفت من جز نفرین چیزی براشون نمیفرستم توهم لازم نیست دعا کنی اینها لیاقت دعا را ندارن
استاد خیلی برام عجیب نبود حرفهاشون چون دیدش در مورد تمام جنبه های زندگی همینه وقبلا خیلی سعی در تغییر در دیدگاهش داشتم چون به زندگی داغونش دلسوزی میکردم اما الان دیدم عوض شده ومیدونم وقتی مدارم تغییر کنه افراد منفی خود به خود از زندگیم حدف میشن
اما نکته ی جالبش اینکه مسیر زندگی که انتخاب کرده این بشر مثل اون شخصیتهای کارتونی هست که چقدر پر از سختی هستش
استاد فهمیدم که باید هر لحظه روی خودم کار کنم مراقب افکارم باشم واگر توی شرایطی هم که شاید به ظاهر نازیبا باشه قرار داشته باشم با رعایت قوانین زندگیما تبدیل کنم به بهشت
استاد حالم خوبه حالم در کنار خانوادم دوستام خوبه به زیبائیها توجه میکنم اون هم آگاهانه وبعد از سر زدن که جزو وظایفم بود وخوب نگه داشتن حس خوبم وقتی اومدم خونه هدایت شدم به یک جای پر از زیبایی همسرم پیشنهاد داد تا برای خرید چند تا گل به گلفروشی بریم وهدایت شدیم به یک گلخانه ی بسیار بسیار بزرگ با گلهای زیبا که شاید هزاران مدل ووسط این گلخانه ی زیبا یک قفس بزرگ پر از خرگوشهای زیبا با بچه هاشون من با دیدن اونها یاد احساست خانم شایسته ی عزیز افتاده بودم وکلی با اونها حرف میزدم ومیگفتم خدای من چقدر اینا خوشکلن
دوساعتی اونجا بودیم وکلی لذت بردیم و8تا کوزه ی گل خریدم وچقدر زیبا با قیمتهای استثنایی خدایا شکرت خدایا شکرت زندگی یعنی همین یعنی کنار عزیزانت بودن توی همینجا در کنار همینها ولذت بردن از مسیر زندگیت بابا احساست را عالی کن نعمتها خودشون خیلی راحت مثل نفس کشیدن وارد زندگیت میشن استاد یک دنیا ممنون شما بی نظیرید
سلام دوست عزیزم سهیلا جان
چه قلب بزرگی، چه قلب پاکی، نمیدونستم برای کسی ک برام مزاحمت ایجاد میکنه دعای خیر کنم، خدایا شکرت ک اخلاقیات الهی رو ب من یاد میدی.
برای خود من بارها اتفاق افتاده همسایه ای از راههای مختلف باعث مزاحمت میشدن حتی همین صدای استارت ماشین در اول صبح ولی من هیچ وقت به فکر نرسید ک براشون دعای خیر کنم، میدونستم ک نباید بجنگم و اعراض کنم ولی این اخلاق نیکو رو نداشتم. چقدر در صلح هستین با خودتون با انسان ها. چقدر باید بیشتر یاد بگیرم اخلاقیات درست را.سپاسگزارم
امیدوارم در کنار خانواده عزیزتون کلی تجربه های زیبا و خاطرات عالی داشته باشین.در پناه الله
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
این فیلم رو همین امشب دیدم و پیشنهاد میکنم ببینین!
استاد جان این فایل روش یا بهتر بگم علت حل نشدن خیلی از مشکلاتی که من در گیرشون هستم رو حتی بهتر از دوره حل مسایل یادم داد! من رو اگاه کرد به بازنگری به تمام جنبه های زندگیم و مشکلاتی که بعضا از اونها به عنوان پاشنه اشیل خودم یاد کردم
استاد عزیزم من متوجه شدم که بزرگترین علت نرسیدن من به خواسته ام و حتی برخورد با خیلی از ناخواسته هام خلاصه شده تو ناسپاسی من و من ناسپاس هستم!
ناسپاسی که چشم من روکورکرده برای دیدن نعمات زندگیم
خیلی از خواسته های من که حتی بعضا اونهارو پاشنه اشیل خودم بحساب میاوردم در واقع نتیجه ناسپاس بودن من هستن
مثل داشتن رابطه محبت امیز با همسرم
همسری که بی حد به من عشق میورزه مادری خوب برای بچه هامه در سلامتی کامل جسم و جانه و هر روز تمام تلاشش رو میکنه که زندگی بهتری رو کنار من داشته باشه و من ناسپاس وجودش هستم و به دلیل همین ناسپاسی و ندیدن نکات مثبتش سعی در تغییر اون دارم نه تغییر باورها و زاویه دیدم نسبت به اون!
من متوجه شدم که ناسپاس بودم از خانواده ای که در اون بزرگ شدم و همیشه ته ذهنم ازشون ناراضی بودم
من متوجه شدم که ناسپاس بودم از ثروتی که وارد زندگیم میشه و میترسم از کم شدن درامدم و نه با باور به فراوانی بلکه از روی ترس و باور به کمبود (که نتیجه همون ترسیدن من هست ) از خداوند تقاضای بیشتر و بیشتر داشتم !
من متوجه شدم که بسیاری از نعماتی که ذکر گویان از خداوند درخواستشون رو دارم الان دارمشون و تو زندگیم هستن و من چون ناسپاسم نمیبینشون دنبال ستاره آرزوهام هستم
استاد عزیزم من متوجه شدم که من میخواستم با ثروتمند شدن احساسم رو خوب کنم و لذت بردن از مسیر رو فراموش کردم من متوجه شدم که باید مثل اون توله بدون اسم باشم
مثل گربه داستان که 9 تا جون داشت و درسهاش رو وقتی گرفت که رسید به جون اخرش جونهای من با دیدن این فایل تموم شدن و متوجه شدم که من یه جون بیشتر ندارم پس سپاس گزار باشم و نترسم .
خداوند رو شاکرم که چشمم رو بینا و گوشم رو شنوای هدایتش کرد تا با این فایل به یاد بیارم که سپاس گزار باشم و به قول قران تو ایه 7 سوره ابراهیم که میگه: سپاس گزار باشید تا شمارا بی افزاییم .
خداروصدهزارمرتبه شکر که هدایت میشیم
به نام خدای مهربان
سلام به همه دوستان عزیزم؛
واقعا خداروشکر بخاطر این فایل پر از درس و یادآوری، فایلی که به محض شنیدن اولین موضوع مورد بحث گفتم این فایل روی صحبتش با منه! و تا آخرین لحظه فایل با گفتن هر درس از زبان شما استاد، درون من بود که بیشتر به لرزه میافتاد جوری که احساس کردم فقط باید قلم به دست بگیرم و بنویسم.. که خالصانه از خداوند میخوام تا دستام رو بگیره تا اونطوری که قلبم از این فایل درک کرده و چیزی که باید جاری بشه رو بتونم به زبان کلمات بیان کنم.
وقتی به زندگی قبل خودم نگاه میکنم میبینم بدون هیچ استثنایی هروقت به دستاوردها و موفقیت هام مغرور شدم و اعتبار همه چیز رو به خودم و هوشی که بهش مینازیدم دادم، (انگار نه انگار همون فردی بودم که تا قبل از داشتن و رسیدن به اون موفقیت از خداوند درخواست میکردم برای توانمند کردنم برای رسیدن به موفقیت مدنظرم!) هربار بعد از ظاهر شدن احساس غرور، مسیر پیشرفتم به صورت نزولی در اومد!
و با تکرار هر باره این الگو در گذشته من فقط متعجب میشدم که پس چی چشد؟ چرا اینطوری شد؟ و هیچوقت به اصل و اساس، به ریشه این موضوع نمیرسیدم که بخاطر غرور خودمه! چون به قول خانم شایسته عزیز “ضربه هایی که از غرور میخوردم رو متوجه نمیشدم چون بخشی از شخصیتم بود” و دنبال تغییر هر عاملی بودم به جز شخصیت و رفتار خودم.
انقدر سعی داشتم از غرورم حفاظت کنم که دقیقا مثل گربه داستان، زمانی رسید که خودم رو تنها دیدم! چون خودم این حفاظ رو دور خودم کشیدم، چون خودم فرصت ایجاد و تجربه روابط بهتر و قشنگتر با دوستانم رو از خودم گرفتم، چون خودم اجازه نزدیک شدن کسی به خودم رو ندادم و جالبه که هر روز هم از خودم میپرسیدم چرا؟ چرا احساس تنهایی میکنم؟ چرا با هیچکس در ارتباط نیستم؟ و البته که به جواب اصلی نرسیدم چون حاضر نبودم از غرورم بگذرم! حاضر نبودم غرورم رو به عنوان یک ضعف شخصیتی بپذیرم و ازش دست بکشم و تا زمانی که اون غرور بود، ترکش های مخفی غرور هم که آثارش رو در هر جنبهای از زندگیم ایجاد کرده بود هم وجود داشت.
اما محاله فراموش کنم فضلی که خداوند بهم داشت که به محض رها شدنم از بند و زنجیر احساس غرور و اعتبار دادن های متوالی به خودم، همه و همه با برخورد به یک مسئله کوچیک که متوجه شدم که توانایی حلش رو ندارم، درسم رو بهم گوشزد کرد! زمان هایی که در درگاه خداوند احساس ناتوانی کردم و گفتم خدایا من نمیدونم، عقل من قد نمیده، دانش و هوش من کافی نیست، من توانایی انجامش رو ندارم اما تو میتونی و من فقط از خودت میخوام، از خودت میخوام که توان، قدرت درک و فهمش رو بهم بدی و هر زمان که خالصانه فقط از خودش خواستم و بعد از به دست آوردنش همینکه دیگه خبری از اعتبار دادن به خودم نبود، جریانی از نعمت ها، موفقیت های پی در پی و انسان های بهتر بودند که راه شون رو به زندگی من باز کردند و اینها همه از لطف خدای من بود.
زمانی که درمورد نقشه راه صحبت کردید، باز گذشته خودم رو دیدم که پر از منطق و حساب و کتاب بود، کافی بود یک اتفاق خارج از برنامه ریزی من اتفاق بیفته تا ذهنم رو بهم بریزه فقط به این دلیل که از تمام اطرافیانم میشنیدم که زندگی تحت حاکمیت و جبر ‘باید سختی بکشی ها و باید زجر بکشی ها و…’ قرار گرفته و من هم خودم رو جزو دستهای گروهبندی کردم که خودشون رو آسان کرده بودند برای سختی ها! دستهای که نعمت های زندگی براشون پوشیده بود، زیبایی های زندگی براشون تکراری و بدیهی اما ماهر در شکار کمبود و ناخواسته، ماهر در فشردن دکمه منطق و نادیده گرفتن دکمه هدایت ها تا زمانی که با شما آشنا شدم.
شمایی که برخلاف صدها انسانی که دیده بودم و حرف هاشون رو شنیده بودم، اولین فردی بودید که نه تنها بیشتر از هر انسانی که تا اون زمان دیده بودم دستاورد داشتید و دستان تون پر بود از نتایج بلکه میگفتید
‘همه چیز رو آسون بدست آوردم و مسیر لذتبخشی رو طی کردم’
‘مسیر راست و بدون دست انداز من رو به مقصد رسوند’
‘روی دوش خداوند نشستم’
و اعتبار همه چیز رو به خداوند میدادید و با فایل ‘کدام مسیر را انتخاب کردی؟’ چشم من رو باز کردید برای دیدن کلیدی به نام “انتخاب” و گروهبندی جدیدی از افرادی که خودشون رو آسان کردند برای آسانی ها، گروه افراد توحیدی و سپاسگزار!
منی که نمیدونستم توحید به چه معناست، شکرگزاری و توانایی دیدن زیبایی ها رو از شما یاد گرفتم، مفهوم توحید عملی رو با شما و دیدن زندگی شما و شخصیت تون یاد گرفتم اینکه چطور برای دیدن اشکال مختلف ابرها ذوق زده بشم، یا با شنیدن آواز پرنده ها به وجد بیام، با دیدن هرباره غروب چشمام به اشک بشینه و لفظ حقیقی جمله خدایا شکرت و فریاد زدنش رو من از شما یاد گرفتم. چون لنز چشمای شما رو من نیاز داشتم برای دیدن دنیای حقیقی اطرافم و نعمت هایی که در زندگی من از قبل جاری بودند، چون من از مسیر سنگلاخی خسته شدم و انتخابم مسیر هموار و سر راست بود مسیری که شما انقدر با ذوق و اشتیاق از زیبایی و نقشه راهش صحبت میکردید، نقشهای که با هدایت لحظهای نیرویی برتر از من همراه بود، همه چیز آسان و لذتبخش؛ که من یادگیری قدم برداشتن در این مسیر رو انتخاب کردم.
و داستان ترس گربه این ماجرا چقدرر برای من درس داشت! که به خودم بگم زینب هیچ راهی برای فرار از ترس وجود نداره،
هیچ راهی برای برطرف شدن ترس وجود نداره مگر
=> رو به رو شدن با ترس
چون اصلا مهم نیست که چقدر متبحری و چقدر انرژی داری برای فرار از ترسهات، چون جهان بوی ترسهات رو میفهمه و ترس هم دنبال تو خواهد بود.
پس به جای انرژی گذاشتن برای فرار، پیدا کردن مکان بهتری در ذهنت برای مخفی شدن یا پیدا کردن بهانه های مختلفی که میتونی رو در رو نشدن با ترس هات رو توجیه و حدالامکان به تعویق بندازی که نتیجهاش فقط بزرگتر کردن ترس هاتِ،،
یکبار برای همیشه تمام جسارت و شجاعتت رو جمع کن برای رو به رو شدن با ترس هات و با هربار انجام این کار به خودت اثبات کن که هیچ ترسی وجود نداره و به محض اینکه به دل ترس میری به یکباره همه اون ترس محو میشه انگار که هیچوقت از قبل وجود نداشته! مثل هر ترسی که تا به الان برطرفش کردی و حتی یادت نیست که یک روز از وحشتناک ترین ترس هات بوده و میخندی بهشون :)
این دیدگاه رو نوشتم که به مفهوم توحید برسم، که به خودم یادآوری کنم که هر موضوعی در بطنش رد توحید حک شده؛
برای اینکه به خودم یادآوری کنم هرچقدر روی موضوع توحید کار کنم، کمه و تنها موضوعی هست که انقدر عمیق در دل هر موضوعی که حتی فکرش هم نمیکنم رخنه کرده!
برای اینکه بگم من برای این همهه تغییری که در شخصیتم ایجاد شده و به ورژن بهتری از خودم تبدیل کرده هیچ کاری نکردم!
برای اینکه بگم من برای تمام دستاوردها، موفقیت ها و نتایج تا به امروزم که اعتماد به نفس من رو بیشتر کردند هیچ کاری نکردم!
برای اینکه بگم من برای این همه نعمت و برکتی که در زندگیم وجود داره هیچ کاری نکردم!
برای اینکه بگم من برای سلامتی و شادی جسم و روحم هیچ کاری نکردم!
برای اینکه بگم من برای نوشتن همین دیدگاه هم هیچ کاری نکردم و حتی قبل از نوشتن ایدهای نداشتم برای جمله بندی کلماتم!
برای اینکه “یاد بگیرم” اعتبار تمام کارهایی که تا الان توسط من انجام شده و از این به بعد قرار انجام بشه رو فقط به یک قدرت، اون هم خداوند بدم؛
و درس امروز و هر روزم این باشه که
به میزانی که در درگاه خداوندم فروتن هستم، سرم جلوی بقیه بالاست
سپاسگزارم از شما استاد نازنینم برای به اشتراک گذاشتن این درس های کلیدی با ما؛ و خداروشکر برای فرصتی که داشتم برای شنیدن و فکر کردن درباره مقوی ترین و بهترین ورودی ها ^^
سلام استاد نازنینم و مریم جان عشقم
استاد دیروز اینقدر حالم خوب بود واینکه از دوره کشف قوانین فایل 10 و 11 رو گوش کردم استاد برام سنگین بود مطالب از خدا خواستم که خدایا من درک بیشتری میخوام و رها کردم واخرشب مثل همیشه اومدم سایت دیدم شما این فایل رو گذاشتید بی معطلی گوش کردم یعنی استاد انگار فقط برای درک بیشتر من بود دیشب اشک حلقه حلقه میومد و به قدری خوشحال بودم که انگار تو بغل خدام و شما واسطه حرفاش و به قدری انگیزه گرفتم که فقط بال نداشتم..
استاد اونجایی که گفتید غرورگربه باعث مرگش شده و من اینرو درک کردم و به قول مریم جان هروقت قدرت رو به خودت دادی جوری کشیده شدم عقب که مدتها کار کردم تا اومدم بالا…و جایی که گربه به ترسش غلبه میکنه و با گرگ می جنگه و میگه شمشیرت رو بگیر من نمی ترسم و گرگ میگه دیگه کاریت ندارم و برووو خدای من یاد چند روز پیشم افتادم که چندساله دارم میجنگم بایک نفر که مثلا عاشق منه وقدرت گفتم دیگه نمیخوام باشی باقدرت گفتم تمامممم…اونجا دقیقا حس رهایی بهم دست داد و اونجا شروع کردم حرف زدن که خدا خودش قول فزونی داده قطعا افرادی میاین که هم فرکانس الانم باشن و تا حالا من تو دایره اون گیر افتاده بودم اما حالا تمرکزم روی خودم و خواسته های خودم هست و قطعا خدا کسی رو میاره که مثل خودمه..و آروم گرفتم عین یه پرقو که میفته روی یک دریاچه بزرگ و امن و رها کردم …
واومدم بازم تشکر کنم ازخدایم از شما و مریم جان وخودم که باتمام جان پای خودم وایسادم …
خدایاشکرتتتتتتتت…
سلام به استاد نازنین و خوش اندام و متواضع من
سلام به خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی
و سلام خدمت همه بچههای بینظیر سایت که واقعا کامنتهاشون پر از جوهره قانون و توحیده
خدایا شکرت که اینجام تو این جمع
استاد من این انیمیشن رو دیده بودم ولی از نگاهی که شما انقدر دقیق و ریزبینانه نگاهش کردی نگاهش نکرده بودم البته فکر میکنم بیشتر بخاطر این بود که بصورت هدایتی برای نوه صاحبخونهام گذاشته بودمش ولی خودمم از یه جایی به بعد محوش شدم اما زیاد اونطوری که شما انقدر زیبا از همه چیز توحید و قانون رو بیرون میکشین نمیتونم نگاه زیبا بینی داشته باشم و این یعنی خیلی باید روی این موضوع کار کنم و یکی از کارهام همین کامنت نوشتن توی این سایت الهیه که باعث میشه به اصل خودم بیشتر وصل بشم
میخوام بگم که کامنت نوشتن هم یه لیاقتی میخواد یه باور خوبی میخواد که من به شخصه توی این چند سالی که عضو سایت بودم نداشتم یعنی دقیقا مثل گربه چکمه پوش انقدر غرور منو برداشته بود که دیگه به قولی خدا رو هم بنده نبودم با اینکه هرروز سایت رو چک میکردم همیشه همه فایلها رو موبهمو نگاه میکردم ولی چه کنم که کار کردن روی پاشنههای اشیل خیلی انرژی میخواد و یه جایی انقدر ادم نمیفهمه که حتما باید سرش بخوره به سنگ تا مثل این گربه بفهمه غرور بیجا باهاش تا الان چیکار کرده.
من نزدیک 5 سال جدی شما رو دنبال کردم و نتایج خیلی خوبی هم اومد ولی انقدر مقاومت داشتم به خیلی چیزهایی که شما میگفتین و انقدر یه جاهایی ناخوداگاه یه سری چیزا رو از حرفای شما فاکتور میگرفتم که واقعا نمیفهمیدم و باید حتما شرایط جوری پیش میرفت که من به خودم بیام که من بخوام به داشتن زندگی خوب واقعا متعهد باشم به بودن همه جوره توی این سایت متعهد باشم به واقعا توحیدی عمل کردن و پا روی ترسهام گذاشتن متعهد باشم که یکیش همین همراهی با دوستان توی سایت بود. و هنوز خیلی جا داره خیلی چیزها هست که دارم میبینم باید تغییر کنه تا از اون غرور بیجا کم کنم و به تواضع و توحید عملی اضافه کنم
فقط همینو از خدا میخوام که خودش منو هدایت کنه به راه راست به راه کسانی که بهشون نعمت داده
دوستتون دارم
در پناه الله یکتا
سلام بر شما استاد گرانقدر و سلام بر بانوی بزرگوار خانم شایسته ی عزیز.
استاد زبانم قاصر است از شکرگزاری بابت این فایل. نمیدونم چندبار باید این فایل رو گوش بدم تا برام تکراری بشه. چقدر این فایل مرتبط بود با وقایعی که دیروز برای من اتفاق افتاد.
من دیروز برای اولین بار قرار شد به یک سگ بزرگ و البته وحشی به تنهایی و بدون کمک همسرم واکسن بزنم. وقتی سگ وارد شد با هر پارسی که میکرد تمام بدنم میلرزید و وقتی در حال آماده کردن واکسن بودم دستام به شدت میلرزید. سگ به شدت نسبت به من واکنش نشون میداد و با دیدن من بدتر پارس میکرد و میخواست به سمت من حمله کنه من سعی کردم خودم رو آروم نشون بدم ولی استاد عزیز به فرموده ی گوهربار شما همه چیز فرکانسه. من موفق نشدم واکسن اون سگ رو بزنم و ارجاع دادم به درمانگاه که پوزه بند بهش بزنند. اولش از این بابت کمی ناراحت شدم ولی سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و با ذکر الخیر فی ما وقع خودم رو آروم نگه دارم و حتما این فایل بی نظیر پاداش ذهن آرامم بود که دیروز تلاش کردم تا ایجادش کنم. نکته ی جالب بعدی این بود که من به تازگی رانندگی رو شروع کردم و خداروشکر ماشینم صفر هست و از برکات دوره ی دوازده قدم و تمرین ستاره ی قطبی خداوند متعال به من هدیه داده. و خداروشکر از اولش با همین ماشینم رانندگی رو شروع کردم و به جایی هم نزدم. همیشه تو ذهنم مرور میکنم و میگم خدایا اینکه به جایی نخورده اینکه جاهایی رو که فکرش رو نمیکردم از پسش بر اومدم فقط و فقط هدایت و قدرت توست.
دیروز مامانم تو ماشین گفت ماشاالله رانندگیت خوبه خیلی ها اولش ماشین رو میزنند اینور و اونور و من سکوت کردم. وقتی اومدیم خونه به خودم گفتم تو اعتبار همه چیز و همه کارهات رو به خداوند میدی و اصلا اعتماد به نفس نداری و بعد که فکر کردم دیدم آخه اصلا نمیتونم اعتبار هیچ کاری رو به خودم بدم اینقدر حضور خداوند تو وقایع زندگیم پر رنگه که نمیتونم چشمم رو روی این همه معجزه و واقعیت ببندم و فایل امروز اینکه فرمودید اعتبار همه چیز از آن خداست مثل چکشی میخ باورم رو محکم به دیوار روحم کوبید. استاد زبان از حمد الهی قاصر است به خاطر وجود شما به خاطر این همه قوانین زیبای خداوند به خاطر حضور من در اینجا به خاطر فهم این مطالب به خاطر نتایج شگفت انگیز عمل به این آموزه ها. استاد عزیزم سپاسگزارم و برای خودم و شما و بانو شایسته ی عزیز و تمام دوستانم دیداری روحانی و مسرت بخش با الله یکتا و مهربان را آرزومندم.
حضورتان در مسیر الهی مستدام
باسلام به همه رهروان مسیر الهی ، استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
نکات این فایل برای من
1.مسیر لذت و خوشی را همیشه تصویر سازی کنیم تا زندگیمان چنان شود که تصورش کرده ایم.
2.غرور و منیت رو بذاریم کنار و افتاده باشیم تا مانعی برای جریان قدرت و هدایت خداوند نباشیم و نیز مانعی برای جاری شدن عشق بندگان خدا از سوی خدای مهربانم.
3.بوی ترس مارا جهان حس میکند و به طور سیستمی از همان نقطه وارد عمل میشود و آنچه می ترسیدیم برایمان نمایان می شود.
4.از داشته های الانمون ، از زیبایی های زندگی حال حاضر لذت ببریم و همش به فکر فردا نباشیم ،
خیلی جالب بود برام تو این کارتون سگ کوچیکه از دعوای خانوادگی خرسها لذت میبرد و انگار میگفت اگر دعوایی هست یعنی خانواده ای هست که اختلاف نظر هم توش ممکنه باشه.مهم نعمتی به عنوان خانواده هست.
5.احساس ما با تعبیر و تفسیر ما از اتفاقات تغییر میکنه . لنز ذهنمون رو روی نقاط روشن زندگیمان بگذاریم تا اون روشنی گسترش پیدا کنه.حتی در بدترین اتفاقات میتوان زاویه دید خوبی پیدا کرد.
6.رفتار طبیعت با ما مثل رفتار ما با طبیعت است
بخند تا گلها بروت بخندند .ایموجی خنده به میزان لازم
7.و نکته آخر که مریم جان گفتن طلایی بود همیشه کلید هدایت رو بزنیم نه هوش و درایت.
دیروز داشتم مقالمو ریوایز میکردم به جایی بود که کارپیش نمی رفت ، یه ربع هرچی فکر کردم به جایی نرسیدم آخرش گفتم خدایا من تسلیمم من به هر خیری از شما محتاجم ، خدا شاهده اینو گفتم گام به گام هدایت شدم اول به گوگل ترانسلیت و بعد سایتی که عین راه حل مشکلم توش بود
چقدر هدایت شیرینه به شرطی که اول درکش کنیم و دوم تمام اعتبار ش رو به خدا بدیم و شکر بسیار کنیم.
ممنون که از انیمیشن هم به ما درس توحید میدین.
خدایا شکرت که منو به نوشتن این کامنت هدایت نمودی.
درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش.
سلام به دو عزیز دوست داشتنی وبزرگوار.
چ نگاه قشنگی !
چ جالبه که استاد ومریم جون بانگاه قشنگی که به جهان دارن ،این انیمیشن رو تحلیل وبررسی کردن.
حتمن انیمیشن جذابی بوده که استاد این همه درس ومطلب ازنگاه کردن بهش ،پیداکردن .
باتوجه به مطالبی که استاد ومریم جون گفتن ،درسهایی که تو این انیمیشن بودعبارت بودن از:
از بین بردن غرور.
تواضع و فروتنی.
لذت بردن از لحظه.
دیدن زیبایی ها ،توجه وتمرکز به زیبایی ها.
دیدن توانایی ها.
قدر دان نعمتها وداشته ها.
سپاسگزاری از همه ی داشته ها.
با هدایت خدا پیش رفتن وتسلیم بودن.
غلبه به ترسها.
ایجاد روابط خوب بادیگران.
کمک گرفتن ودرخاست کردن از دیگران.
الگوی مناسب پیدا کردن.
هدفگذاری .
اعلام عجز وناتوایی در برابر خداوند.
تکبر نداشتن در برابر پروردگارمون.
تغییر زاویه نگاه تو زندگی.
اعتبار قدرت وموفقیت رو به خدا دادن.
لذت بردن از زندگی با هر شرایط وهر موقعیت.
دیدن ودرک کردن زیبایی های جهان ،باعث ایجادخلق زیبایی های بیشترتو زندگیت.
اینکه وقت وزمان رو هدر ندیم .
اینکه فرصتها رو ازدست ندیم.
قدر همه ی نعمتهای خداوند رو بدونیم تا نعمتهای بیشتری دریافت کنیم.
فقط با ایمان به خدا میتونیم در مسیر درست حرکت کنیم وله رشد وپیشرفت برسیم.
با ایمان وتوکل به خدا میتونیم صاحب همه چیز باشیم.
ایمان داشته باشیم که قدرت بی انتها از عان خداست ،اونوقت صاحب همه چیز در جهان میشیم .
واما درس اصلی ومهم « تغییر افکار وباورها» بود.
خب اینا درسهای بسیار بسیار قشنگی بود که استاد عزیزمون روی تک تکشون تو فایلهای مختلف باهامون صحبت کردن وتجربیات خودشونو گفتن.
که همه ی اینا در یک انیمیشن جمع شده بودواستاد باز همشونو بهمون یاد آوری کردن.
استاد جون منم لطمه های زیادی به خاطر غرورم خوردم.
منم مغرور بودم چنان که هیچ جوره از غرورم پایین نمیومدم.
با غروری که داشتم احساس قدرت میکردم.
منم مثل همین گربه ی چکمه پوش همه ی دورامو زدم ودر آخر به این نتیجه رسیدم که کجای زندگیم هستم وچقدر نعمتها وداشته های فراوانی داشتم که قدردانشون نبودم که اصلا !
یه جاهایی نمیدیدمشون.
کسی بودم که باوجود داشتن هر نعمتی ،سرجنگ با مسائل دیگه داشتم .
اون نعمتهایی که داشتمو نمیدیدم .اون چیزایی که نداشتمو ،پر رنگ وزیادمیدیدم وزیاد ازش میگفتم.
دقیقن از اون دسته افرادی بودم که توجه وتمرکزم روی ناخواسته هام بود.
در واقع میگفتم فلان چیزو میخام وفلان چیز خواستمه اما تو عمل کردم تمام توجهم سمت ناخواسته هام بوده .اینکه من میدونم برآورده نمیشه .من که میدونم خدا به من نمیده.من که میدونم بدسش نمیارم.
بعد بااین افکار وباور،توقع برآورده شدن خواسته هامو داشتم .البته که اتفاق نمیافتاد.
ولی در گذشته که نمیدونستم چرا اتفاق نمیفته ،میگفتم خدا نمیده.
منم به خاطر غرورم خیلی چیزا رو ازدست دادم.
اول از همه عمر و جوانیمو .
روزهای طلایی وباارزش وپر نشاطمو.
میدونید آدمای مغرور چطورین؟
آدمای مغرور دنیاشون تو یه چار چوب کوچیکه!
وبیشتر از این چار چوب نمیتونن به آدمها ودنیای اطرافشون نگاه کنن.
ظاهراً زور وقدرت دارن اما ازدرون ترسو هستن.
آدم مغرور همیشه تنهاس.
ودوست داشتنی به نظر نمیرسه.
آدمای مغرور امرونهی زیاد میکنن .
چون خودشونو بالاتر و برتر ازهمه میبینن ومیدونن .
توقع وانتظارتشون از همه بالاس.در حالیکه خودشون کار خاصی برای کسی انجام نمیدن .
آدمای مغرور دیگران را راحت قضاوت میکنن .اونا به راحتی نمیتونن احساساتشونو بیان کنن.
جای صداقت ،با دروغ زیاد حرف میزنن.
شکست رو نمیتونن بپذیرن .
به نظر وعقاید دیگران احترام نمیزارن .
وبه هیچوجه فروتن و متواضع نیستن.
آدمای مغرور به طور محسوس خدا رو پس میزنن.
همه ی این صفتهایی که گفتمو ،متاسفانه خودمم داشتم ودر طول سالهای زندگیم خیلی خوشگل همه رو بکار بردم.
نا گفته نمونه از زمین وزمان چوبشم خوردم.
به قول استاد جهان چک و لگدهای خودشو نثارم کرده
.
از جهانم گله ندارم چون حالا فهمیدم این خودم بودم که با یه سری افکار مزخرف وباورهای غلط ،تو یه باتلاقی افتاده بودم که باتقلاهای بیشترم ،بیشتر غرق میشدم .
بله منم ناسپاس بودم.
داشته هامو نمیدیدم.
به نعمتهایی که داشتم توجهی نمیکردم.
با همه چی سر جنگ داشتم.
ازهمه گله داشتم.
از نظر من زیبایی ای وجود نداشت.
تو دنیای به این قشنگی وزیبایی ، حتی تو طبیعت هم فقط نازیبایی هاشو میدیدم.
در مقابل خدا هم هیچ تواضعی نداشتم .اتفاقا همیشه مثل طلبکارا باهاش حرف میزدم.
انگار من آدم خوبه ی جهان بودم وبقیه همه وهمه آدمهای بیخود وبدرد نخوری بودن .
خوبه سمتی نداشتم .اگه پادشاه یا یه کله گنده بودم که ……
میتونستم ازاون غرورم جاهای خوب استفاده کنم .
توشخصیتم غرور به خرج بدم تا هم خودم برای دیگران محترم باشم وهم دیگران برای من ارزشمند باشن.
میتونستم غروری داشته باشم که عزت نفسم را بالا ببرم.
کاری کنم که هیچ وقت محتاج کسی نباشم وخودم با قدرت روی پای خودم بایستم.
میتونستم غروری داشته باشم که منو از انجام اشتباهات دور بکنه .
یااینکه باعث بشه وظایف خودمو به نحو احسن انجام بدم.
غرور تو کسب موفقیت یا رشد وپیشرفت خوبه .اونم در حد تعادلش که به خودت ببالی که به اینجا ها رسیدی .
کسی که عیب ونقص خودشو نمیبینه ،نمیتونه از یه صفتی مثل غرور در راستای درستش استفاده کنه .
به خاطر غرورم بنده خدا همسرمو ،خیلی اذیت کردم.
مطمئنا به اطرافیانم بخصوص خانواده ی خودم هم خسارتهای زیادی وارد کردم.
زیادی خودمو بالا میدونستم .
هیچکس جز استاد عزیزم نتونست منو از اون بالا بیاره پایین .
نه پایینی که دیده نشم .پایینی که خودمو در سطح همه ببینم .
نگاهم به همه به یک شکل باشه .نه کسیو از خودم بالاتر بدونم ونه خودمو از کسی.
اینو بدونم همه ی ما یکسان هستیم ولی طبق ارزشها وتوانایی های خودمون مورد احترام بیشتری قرار میگیریم .
تمام صحبتها وتجربیات وتحلیلهای استاد در آخر این فایل سمت خدا رفت .
همه ی اشتباهات ما با داشتن خدا ،از بین میره.
هر جا که خدا هس ترس وغرور ومنیت وهر عیب ونقص دیگه ،همه از بین میرن.
عجز وناتوایی در برابر قدرت خداوند منو صد قدم جلوتر پیش میبره.
منتهی درک وانجامش خیلی سخته .
اینکه بدونم جایگاه من کجاس؟من یه بنده ی ضعیف وناتوانی بیش نیستم.
چرا زیادی به خودم قره میام.
فکر میکنم کیم ؟منی که اگه خدا هر عان جونمو بگیره ،کاری از دستم بر نمیاد چرا انقد خودمو ،سر خود رها کردم؟
چرا نمیام بچسبم به پروردگارم ؟
به کسی که منو خلق کرده .به کسی که دین به گردن من داره .چرا باید درمقابل معبود خودم انقد باتکبر رفتار کنم ؟!
امسال یاد گرفتم قدرتشو بپذیرم وبا هدایتش پیش برم.
سال خوبیو آغاز کردم .
خیلی بهتر از سال گذشتم ،بهش تکیه میکنم .
جمله ی طلایی استاد«منتظر اتفاق خاص یا آدم خاص نباشید،که فکر کنید اگه اونا باشن تو خوشبخت میشی»که اگه اینطور پیش بری هیچ وقت رنگ خوشبختیو نمیبینی.
باز بگم دقیقن من اینطور فکر میکردم و هیچ لذتی از لحظه ی حال نمیبردم .همش منتظر بودم .
اما خدا رو شکر بودن تو این سایت واستاد عزیز نگاهمو کلی تغییر دادوالان به هیچ وجه به این شکل عمل نمیکنم و اینطور فکر نمیکنم وچنین باوری ندارم.
از وقتی نگاهمو به دنیا زیبا کردم ،زیبایی های بیشتری دریافت کردم .
ونشانه های زیادی دیدم .
خداروشکر حال بدی میاد ومیره دیگه مثل سابق لنگر نمیندازه.
دیگه نه من حوصلشو دارم که در گیر احساس بد بشم ونه دیگه خدا توقع داره اون صحنه ها رو از من ببینه .
استاد درست میگن ،مسیر زندگی کاملا آسون میشه.
خدارا شاکرم به خاطر همه ی نعمتهایی که به من ارزانی داشته .
یه همسر خوب ومهربون وقدر شناس وسالم.
دو فرزند خوب وصالح وسالم.
خانواده ی خوب ودوست داشتنی خودم و همسرم.
دوستان خوب وعالی.
در حال حاضر ثروت به اندازه ی کافی.
سلامتی و رو به پیشرفت خودم.
شناخت خدای خودم.
بهبودی وکار کردن روی تغییرات خودم.
داشتن استاد عزیزی مثل عباس منش.
وجود مریم جون و دوستان گلم تو سایت .
به خاطر همه ی داشته هام سپاس .
به گذشته که به هیچ وجه فکر نمیکنم .
از آینده هم هراسی ندارم وذهنمو در گیرش نمیکنم چون نمیدونم هستم یا نیستم.
تمام تمرکزم، لذت بردن از لحظه ی کنونی هستش.
باید لحظه هام خوب بگذره .
باید همیشه احساسم خوب باشه.
باید رشد بیشتری بکنم .
باید به موفقیتها وپیشرفتهای چشمگیر برسم.
ارتباطم با خدا ،شناختم به خدا باید بیشتروبیشتر بشه .بقدری که در هر لحظه باوجود داشتنش حس آرامش رو داشته باشم.
اگه اینطور بشه ینی خدا در هر لحظه با منه.
خدا رو که داشته باشم همه چیو دارم .
خدایا منو به درک بیشتر از خودت برسون .
استاد جونم مریم جونم خوشگلای من ،ازتون ممنونم .
وجود هردوتون باعث حس خوب منه.
الهی باشید همیشه.
به نام خدا
سلام به همگی
نمی خواستم کامنت بزارم ولی دیدم انگار همه ما یه گربه چکمه پوش تو وجودمون داریم .
وقتی کارارو بهتر از بقیه انجام میدیم
وقتی همه تحسین میکنن
وقتی موفقیت ها پشت سر هم برامون قطار میشه
وقتی دنبال احترام بیشتریم
وقتی داریم زور میزنیم عیارمونو بالاتر از بقیه ببریم
وقتی داریم از همه ظرفیتها برای تو چشم بودن استفاده میکنیم
آقا گربه هه تو وجودمون لم داده و ذول زده بهمون و با دمش بازی میکنه و میگه آره همینو میخوام .
هر چقدر بزرگتر میشه ، زور زدنتم بیشتر میشه ، تا جایی که دیگه انقدر بزرگ میشه که دیگه چیزی به چشت نیاد ، دیگه هیچی و هیچکس برات مهم نباشه . دیگه بقیه برات قابل احترام نباشن .
انقدر انرژی ازت میگیره که دیگه میرسی به جون نهم ، دیگه جونی برات نمی مونه که خرج خودت کنی .
اینجاست که دیگه میبری
سقوط آزاد به قعر ناامیدی
هم از خدا میخوری هم از بنده اش
هم پیش خودت شرمنده ای هم به درگاه خدا
وقتی بهش گرفتار شدی تازه میفهمی یه هیچی نداره واقعی شدی
انگار یه شبه لختت کردن
همه چیتو بردن
حس خالی بودن
بی ارزش بودن
بی هویت بودن داری
و اما چقدر سخته وقتی درگیرشی متوجه بشی
خیلی وقتها خودم فکر میکردم این از عزت نفسمه که فلان رفتارو دارم ولی بعدها فهمیدم که مشکل از کجاست
همیشه هم این بعدها زمانی اتفاق میافتاد که باد تو غب غبم میکردم و میگفتم ” این منم ” ” من کردم ” ” من گفتم ” “من” ” من” ….
با اینکه تجربش کرده بودم ولی درس نگرفته بودم تا اینکه امروز متوجه اصل ماجرا شدم .
لامصب یه طوریم هست که وقتی بهش دچار میشی همون بلایی رو سرت میاره که سره شیطان آورد . تمام عبادت چند هزار ساله تو نابود میکنه و میبرتت ته ته چاه بدبختی .
چیزی برات نمی مونه که باهاش بتونی جبران کنی .
به نظرم این بدترین عذابی هست که برای غرور خدا در نظر گرفته که باید بعدش همه چی را از صفر شروع کنی .
کل بارتو بزاری زمین و بری پادوئی
بری خودتو خاک مالی کنی که بتونی دوباره سرپا شی
به نام خدایی که هرلحظه مرابه او نیازست
سلام به تمامی بهترینهای زندگی
خدایا باید اعطراف کنم زمان هایی بوده که در درگاهت تسلیم نبودم
یا گردن کش بودم یا ناامید حتی خیلی اوقات در زندگیم با این خیال که من علم فلان کار و مهارت رو دارم پس من همه چیزو میدونم و خودم خیلی قدرت دارم اما غافل از اینکه قدرت هدایت های الهی هرلحظه میتونه بینهایت و فراتر از ذهن کوچولوی من باشه
واقعا این خدا انگار تمام کار زندگیشو گذاشته برا اینکه حتی برنامه کارتن ها و فیلم هایی که همه برا سرگرمی نگاه میکنند اما برا شما استاد و بعد برا ما فقط پیام ها و نشانه های تفکر و هدایت الهی باشند
و من سالها پیش اسم این گربه چکمه پوش رو شنیده بودم اما نمیدونستم همچین داستانی داره الان دیگه واجب شد حتما برم نگاهش کنم و درس هاشو بگیرم
دیروز صبح این منطقه ای که من هستم گاز قطع شد تا همین چنددقیقه پیش یعنی فقط یه شبانه روز قطع بود اما یه عالمه مشکل ایجاد شده بود امروز به این فکر بودم که خدایا وقتی فقط یه مشکل کوچک بوجود میاد ببین چطور ما برامون چالش و محدودیت ایجاد میشه بعد دیگه به چی میتونیم دائم تکیه کنیم یا ادعاشو کنیم وقتی حتی فقط یه عوامل بیرونی که در زندگی مون رخ میده چقدر ما مشکل ایجاد میکنه اگه عوامل درونمون به مشکل بربخوره دیگه چی میشه
امروز یه تمرین در کار مورد علاقه خودم انجام میدادم وقتی متوجه شدم که من دارم با زور فکرم انجام میدم انجام دادنش خیلی برام سخت بود اما وقتی گفتم بذار ذهنمو بازتر کنم اون بدن خودش انجام بده بلکه من دنبال اون برم دیدم راحت تر دارم انجام میدم در واقع اینچیزی که گفتم همونی که بقول معروف میگن ذهنتو باز بذار که راحت تر و بیشتر یاد بگیری و بتونی انجام بدی
پس همه چیز از قدرت الهی ست نه ما
من هرزمان میگم خدایا تمام این چیزهایی که دارم تو بهم دادی دوتا از اولین چیزهایی که یادم میفته یکی بدنم
یکی تضادهای زندگیم که خداوند خودش بوجود آورده پس این برنامه خودش بوده برام که منو از طریق تضادها یه عالمه رشد و شکوفا کنه،،واقعا چه کسی میتونست حتی تضادهایی که برا خیلی ها عذاب آور هستند جزء خدا بوجود بیاره
اینکه میگن همه چیز خداست همینه
حتی کارهایی و گفته هایی که خیلی ها میخواند عمدأ انجام بدند برا ضربه یا کمک به ما هم خداست
من هرزمان به این فکر میکنم خیلی بهتر درک میکنم که همه چیز خداست
و بهتر میتونم در مقابل درگاه الهی تسلیم باشم و درک کنم اونه که داره همه کار میکنه نه غیر اون،
«هرگاه تسلیمم در کارگه تقدیر بی باک تر از شیرم آرام تر از آهو
هرگاه که میکوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر از پی زنجیر»
امیدوارم تنها چیزی که همیشه آویزه گوش مون باشه اینکه هیچ وقت اونقدر رو علم و دانایی خودمون حساب نکنیم که باعث طغیان و منیت در وجودمون بشه و به سرعت بریم به دره نابودی چونکه من خودم بارها در زندگیم ناخودآگاه این اتفاق برام افتاده
چقدر این دره ها در زندگی خیلی هامون هست ممکنه خیلی اوقات داره بهمون چشمک میزنه باید همیشه هوشمندانه عمل کنیم
شکر خدای هدایتگر مدتهاست که این واژه هوشمندانه برا من شده به معنای اینکه من تنها تکیه گاهم به هدایت پروردگار باشه نه هوشمندی ذهن خودم یا دیگران
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
در مسیر بهترینها باشید.