درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 23

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مژگان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2088 روز

    به نام حضرت دوست که همه و هیچ در دست اوست️

    سلام به استاد نازنینم و مریم جان عزیز

    چه قدر همه ما خانواده عباسمنش خوشبختیم که در مدار شنیدن این آگاهی ها هستیم

    چه قدر ممکنه که این چهل دقیقه عمق داشته باشه به خدا که به اندازه چهار هزار سال زندگی ارزش داشت این فایل،چند بار باید گوش داد بهش ،چه قدر باید پلی کنی و استاپ واسه این که بشه درک کنی جملاتشو،مثلا این جمله که جهان بوی ترس شما رو میفهمه،یک نفر بیاد قیمت بزاره رو این جمله مگه میشه ?وقتی خود این جمله اساس خلق هر شکلی از ثروت هست،یا جمله هایی که استاد درباره خداوند میگه در باره بخشیدن اعتبار هر چیزی به خدا من وقتی به این جمله ها گوش می‌کنم به یاد شعر حضرت حافظ می‌افتم((تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز)) و چه قدر استاد استادانه از میان برخواسته و اعتبار همه چیز رو به خدا میده در نهایت فروتنی که در این فرصت یکباره بندگی هر کس سرش رو خم تر کنه بالاتر میره ️

    این جمله ها رو ارزشش رو منی درک میکنم که برای سالهایی طولانی در انفرادی ترس حبس بودم خوب درک میکنم من میدونم که در ترس و در یاس زندگی مطلقا وجود نداره

    منی ارزش هدایت رو درک میکنم که زیر بار بی اعتمادی و دوری از خدا روحم و جسمم تکه تکه شده بود

    منی که با اون مژگان خدا ناباور زندگی کرده و حالا داره با مژگانی زندگی میکنه که همیشه در حال حرف زدن با خداشه و حاضر نیست این لذت رو با هیچ چیز دیگه ای در زندگیش عوض کنه درک میکنه که این فایل گنجه یه گنج بزرگ

    حالا که میتونم این آیه ((مؤمنان واقعی کسانی هستند که نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهی)) رو یکبار به خودم بگم به جای اینکه یه بسته قرص ارمبخش بخورم که از طپش قلب و صدتا کابوس شبانه جلو گیری کنم و اتفاقا اثر بخشیش بیشتر از اون دارو هاست و البته به این دلیل که من باور دارم این ایه رو میام و مینویسم که این فایل قابلیت قیمت گذاری نداره

    هر چه قدر بخوام بنویسم نه حرفام تمومی داره نه حق مطلب رو میتونم ادا کنم

    فقط استاد عزیزم وقتی دارم نعمتهای زندگیم رو میشمرم همزمانی زنده بودنم با زنده بودن شما رو که منجر به رهایی من از اون تاریکی به نور شد رو چند بار میشمرم️

    در پناه خداوند بزرگ ،آرام ترین باشید که آرامش نشانه اعتماد به خداست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 897 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان پر انرژی و آگاهی جوی خودم .. من دوسداشتم در مورد این فایل یه چیزی که برام خیلی جالب زیبا و معجزه وار بود براتون بگم

    من یه پسر هشت ساله دارم که گاهی میاد میگه لطفاً سفربه دور آمریکا بیار و باهم نگا میکنیم البته گاهی ..حالا که بهش گفتم این فایل در مورد گربه چکمه پوشه و خودم ندیده بودمش فوری واکنش نشون داد که مامان فایل رو برام باز کن دوسدارم بدونم عباسمنش در مورد گربه چکمه پوش چیا گفته خیلی براش جالب بود و کلی ذوق کرد که آخه مگه در مورد کارتون ها هم حرف میزنه و شروع کرد فایل رو از اول با دقت تا آخر نگاش کرد و با هر جمله ای که استاد در مورد این کارتون گفتن اونم سریع گفت آره آره و دقیقا لحظه به لحظه فیلم رو به یاد آورد و حرفهای استاد.رو تایید میکرد استاد نمی‌دونید اون لحظات من چه احساساتی داشتم چقدر خوشحال شدم که پسرم داره به حرفهای شما گوش می‌کنه اونم با این دقت و شوق و ذوق خلاصه که استاد عزیزم پسرم تا آخرش به حرفهاتون گوش کرد و فایل رو نگا کرد و بعدش می‌گفت اره چقد درست بودن حرفهای استادت و دیگه امروز همش در این مورد حرف میزد که مامان منم میخام خوشبین باشم تا دنیا هم روی خوشش رو بهم نشون بده و من فقط میگفتم خدایااا شکرت و پسرم امروز همش حس و حاله عالی ‌داشتو واقعا مثل یک آدم بزرگ فهمید و توجه کرد و عمل کرد امروز دوسداشتم این احساس و اتفاق عالی که برام افتاد رو با استاد عزیزم و دوستهای الهی که خوندن نظراتشون منو دیوانه می‌کنه در میون بزارم امیدوارم نظرم رو بخونید استاد عزیزم

    خداروصد هزار مرتبه شکر به خاطر این مسیر و این استاد و این دوستانی که دارم

    از دست و زبان که برآید

    کز عهده شکرش به در آید؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    معصومه افضلی گفته:
    مدت عضویت: 777 روز

    ب نام خداوند بخشنده و مهربان،

    سلام ب استاد عزیزم ک هر روز با ویس هاش ب خدا نزدیک تر میشم،و خانم شایسته ی عزیز،

    چقدر زیبا تفسیر کردین این انیمیشن رو ،چقدر باید شبیه اون سگه دیدگاهمون رو ب دنیا مثبت کنیم ،چقدر باید با تغییر دیدگاه زندگی عالی و قشنگ تری رو برای خودمون رقم بزنیم ،یادمه من دبیرستان ک بودم جوری زندگی و خواندن درس و کنکور را سخت گرفته بودم ک زندگی برام جهنم بود ،الان ک ب اونموقع ها فک میکنم ،میگم کاش دیدگاهم از همون موقع کمی بهتر بود تا بیشتر لذت ببرم،الان زندگی برام ی بهشته چون میدونم ک دیدگاه خودمون ب زندگی و مثبت اندیش بودن و خوش بین بودن باعث اتفاق های خوب برای ما میشه و همچنین کنار گذاشتن تکبر و غرور و نداشتن منییت،باعث میشه بدونیم ک فقط ،فقط خدای مهربونه ک همه کارو برام راست و ریس می‌کنه ،و اینکه ب هرجایی برسیم و هرچی بشی این کار خدای خوب ماست،ینی داشتن توحید،توجه ب زیبایی ها ،سپاسگزار بودن و لذت بردن از تک تک چیز هوایی ک داریم ،حس و حال خوب و در نهایت اتفاقات خوب رو برامون رقم میزنه,اینکه توی لحظه زندگی کنیم و بابت چیزهایی ک همین الان داریمشون سپاسگزار باشیم ،نیازی نیس حتما ب مقام خاصی ب ترفیع رتبه در کارمون یا رسیدن ب ثروت خاصی برسیم تا حالمون خوب بشه و سپاسگزار باشید ،پاشید و همین الان بابت خانواده هاتون ،مثل اون دختره در کارتون سپاسگزار خداوند عزیز باشید ،بابت سقفی ک بالاسرتونه،حس خوبی ک در طول روز دارین و سلامتی ک دارین خداوند را سپاسگزاری کنید تا بر شما بیافزاید .

    خدایا سپاسگزارم بابت حضور استاد عزیزم در زندگیم ک یکی از بزرگ ترین نعمت های بود ک تا الان تو زندگیم داشتم ،امیدوارم ک نظر منو بخونید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1828 روز

      سلام معصومه جان

      دیدم امروز 77 روز از حضورت در این مأمن الهی میگذره…

      بهت تبریک میگم ، حضورت مبارک باشه دوست خوبم..

      کامنتت رو‌خوندم

      چه قشنگ شکر گزاری کردی و الطاف الهی رو به خودت و ما یادآور شدی آفرین دختر..

      این که گفتی:

      ««پاشید و همین الان بابت خانواده هاتون ،مثل اون دختره در کارتون سپاسگزار خداوند عزیز باشید ،بابت سقفی ک بالاسرتونه،حس خوبی ک در طول روز دارین و سلامتی ک دارین خداوند را سپاسگزاری کنید تا بر شما بیافزاید ….»»

      عاااااااالیییییییییی بود.

      لذت بردم صمیمی و مفید و مختصر…

      اتفاقا قبل از هدایت شدن به کامنت شما ، داشتم پاسخ یکی از دوستان خیلی عزیزم در این سایت (سمانه جان صوفی ) رو‌ میخوندم خیلی قشنگ مناجات کرده بود با خدا…

      خیلی لذت بردم

      با شما هم به اشتراک میزارم، امیدوارم شما هم حظِ وافری ببری معصومه عزیز:

      هر چی خیر، شادی، نعمت، زیبایی، ثروت، برکت، سلامتی، آرامش، خوشبختی، سعادت (مجموعه ی خوبی ها) تو زندگیم هست، اعتبارش از خداست

      وقتی کامنتِ خوب مینویسم و مورد توجه قرار میگیره، وقتی کامنتهای خوب رو می خونم، اعتبارش از خداست.

      وقتی سعادت پیدا میکنم، دستِ خدا میشم، برای کمک به دیگری (انسان، حیوان، گیاه و …) و وقتی دیگران دستِ خدا میشن برای من، اعتبارش از خداست.

      وقتی به خواسته و هدفم میرسم، اعتبارش از خداست.

      وقتی دیگران بهم محبت میکنن، تحسینم میکنن، بهم عشق رو هدیه میدن و وقتی من به دیگران محبت میکنم، تحسینشون میکنم، بهشون عشق رو هدیه میدم، اعتبارش از خداست.

      وقتی خوراکی های خوشمزه میخورم، لباس های زیبا میپوشم، تو حسابم پول هست، با فراوانی زندگی میکنم، سوارِ ماشین خوب میشم، روابط خوب دارم، هدیه میگیرم، اعتبارش از خداست.

      وقتی به نعمتِ زنده بودن، زندگی، اکسیژن، حرکت و جابجایی، آب و … دسترسی دارم، اعتبارش از خداست.

      وقتی اطرافم پر میشه از آدم های خوب و مهربون، کلی زیبایی و حسِ خوب و آرامش و اتفاقات خوب، اعتبارش از خداست.

      وقتی در مدار آگاهی و امنیت و ثروت و فراوانی و … قرار میگیرم، اعتبارش از خداست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1904 روز

        سلام به خدای هدایتگرم.

        سلام به وجیهه بانوی نازنینِ نازنینم.

        هر بار کامنت شما به عنوانِ پاسخ میاد برام، عینِ یه هدیه ی ناب، خوشحال میشم.

        هر بار کامنت های شما رو در فایلها و در پاسخ به بچه ها می خونم، خوشحال میشم.

        طبیعیه چون ایمیلم رو روی اکانت تون فعال کردم، دسترسی ام باز شده به کامنت های سراسر عشق و نورِ شما.

        امروز یه لحظه داشتم یه صفحه ای رو بالا پایین میکردم یه لحظه یه متنی رو گذری خوندم، تو دلم گفتم این ادبیاتِ وجیهه جان هست، این سبکِ نوشتاری وجیهه بانو هست.

        از سرِ کنجکاوی چک کردم، دیدم بله، درست درک و حس کردم، کامنت از شما بود…

        یعنی بین این همه کامنت، کامنتت عین الماس میدرخشه.

        امروز هم از طریق ایمیلم، اومدم سراغِ خوندن کامنتهاتون، که برخوردم به این کامنتِ زیبا و جالب…

        یهو اسم خودمو دیدم تو کامنت، یه لحظه انگار شما رو ببینم یا مخاطبم باشی گفتم عزیزم، عزیزِ دلم…

        راه دور و فاصله، پَر زد رفت، یهو وصل شدم بهت…

        برام نشانه ی زیبایی بود و لذت بردم که برای خودم هم یادآوری شه اعتبار هر خوبی، که دارم از اللهِ یکتاست…

        چون خیلی مهمه.

        چون جلوی غرور و منیّت رو میگیره.

        به عبارتی پیشگیری، بهتر از درمانه.

        استاد بارها گفتن وقتی روی خودتون کار میکنین، در مسیر بهبود هستین، علائم و نتایجش از همون اول آشکار میشه، نشانه ای میاد که متوجه بشین یه چیزی فرق کرده تو زندگیِ شما…

        مثلا یه تماس خوب، غذای دلخواهتون فراهم میشه، پیدا کردنِ چیزی و …

        اینکه تو کامنت شما، اسمم رو دیدم نشونه بود برام، دقیقا انگار برام یادآوری شد دقت کن سمانه، اعتبار هر خوبی، از اللهِ یکتا هست.

        خیلی متمرکز باید روی این باور کار کنم، چون خیلی ریز شده تو زندگیم منیت و غرور و باید بِکِشَمش بیرون…

        این یکی از قوی ترین باورهای توحیدی هست که باید روش کار کنم.

        و اینکه خیلی جامع و کاربردیه، مطمئنم بهبودم در این باور باعث میشه یه عالمه پیچک و علف هرز و تیغ و خار تو باغِ زندگیم، با هم خشک بشن و بریزن…

        نشانه ی دوم امروزم خیلی بولد بود، خیلی خیلی…

        چند روز پیش یکی از چسبهای یکی از قاب های هنریم روی دیوار، باز شد.

        این قاب که روش نوشتم:

        سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.

        خب چسبوندم و نشونه رو دریافت کردم…

        امروز اما

        دیدم یه قاب کلا از روی دیوار باز شده بود، افتاده بود کنار صندلیم روی زمین…

        تا دیدم برداشتمش، خوندم دیدم بله، همین قابه:

        سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.

        پیام به شدت واضح و مستقیم بهم داده شد…

        میدونی چرا؟

        الان، که دارم مینویسم تازه فهمیدم چرا انقدر واضح و مستقیم…

        با اینکه میدونم الویتِ الفِ من در حالِ حاضر کار کردن تمرکزی و لیزری روی توحیده، شناختش و کلا مسیرش و آغاز کردم تلاش رو …

        اما باز هم ذهنم شیطنت داره و نشتیِ انرژی دارم و به یه چیز دیگه هم توجه میکنم، که اتفاقا مورد 2 رو با تعهد کاری برای بهبودش انجام نمیدم، فقط داره انرژیم رو میگیره…

        الان تازه درک کردم

        انقدر واضح خدا بهم میگه فقط روی توحید کار کن دخترِ خوب و نازنینم، سمانه جونم…

        بعد من متوجهِ منظورِ خدا نشدم تا الان…

        دقیقا الان

        که هدایت شم بیام برای پاکیزه جان کامنت بنویسم، بعد بیام پاسخ بذارم برای شما، که بعد برسم به تحلیل خودم و نشانه هام، و کاشف به عمل بیاد که فقط روی توحید کار کن، فقط…

        جلویِ این نشتیِ انرژیِ ذهنی و فکری رو الان نمیدونم چطوری باید بگیرم…

        چون واقعا داره مثل ترمز عمل میکنه…

        اما میدونم روشش رو خدا بهم میگه…

        هدایتم میکنه چه فایلی ببینم، چه کامنتی بخونم، ایده و الهامات بهم میده …

        چه تکلیفی رو باید انجام بدم در عمل.

        خلاصه عاشقشم که انقدر توی برنامه، هدایت، نظم و چیدمانِ دقیق، داره مو به مو راهنماییم میکنه…

        پله پله…

        سمانه شتاب نداشته باش‌.

        قانون، قانونه.

        باید روند تکاملی ات طی شه، تا بهت گفته بشه هر مرحله، هر چی متمرکزتر کار کنی، دریافتی هات هم بیشتر میشه.

        خوشحال باش، سپاس گزار باش، لذت ببر، در لحظه ی حال زندگی کن، گفته میشه…

        الهی شکرت بی نهایت.

        سپاس گزارم وجیهه بانوی نازنینم، که بهم انگیزه دادی، بنویسم و برسم به تحلیلِ خودم.

        یهو یه باور چشمک زد برام:

        عدم توجه به قضاوت، نظرِ مردم در مسیرت. به عبارتی ترس از قضاوتِ دیگران، پَر، چون شرکه.

        وجیهه جان، نشانه سوم همین الان اومد جلوی چشمم، این پیام رو نوشتم ارسال کردم (ساعت 1 بامداده و واردِ روز جدید شدیم) ویرایش که زدم نقطه آبی مشاهده شد، الهی شکر رو گفتم ولی باز نکردم تا این کامنت رو مجدد بخونم و ویرایشِ نهایی بعد برم سراغِ نقطه آبی جانم، هدیه ی جدید خدا برام…

        میتونی حدس بزنی از طرف کی بود؟

        نشونه جدید، نقطه آبی، هدیه ی جذابم:

        از طرفِ خودِ شما بود وجیهه جان…

        و برام اشاره کردی به همین کامنتِ مناجات با خدا…

        خب برای من که اعتقاد دارم به نشانه ها، این سومی دیگه تیرِ خلاص رو زد بهم.

        این همزمانی حرفِ ویژه ای برای من آورده، ممنونتم.

        تاکید ویژه برای خودم:

        سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.

        اعتبار هر خوبی، از اللهِ یکتا هست.

        همین و تمام…

        خدایا مرسی که انقدر منظمی، با برنامه ای، چیدمانِ عالی داری، هدایت هات بی نظیره.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          وجیهه بانو گفته:
          مدت عضویت: 1828 روز

          هزاران سلاااااااااااااااامممممم و درود به دوستِ دوست داشتنیم

          به سمانه نازنینم…..

          ممنووونم دوست قشنگم..

          ممنووونم سمانه خوش سخنِ من

          میدونی کامنت پر بار و قشنگت با این همههههه احساس عالی کی به دستم رسید؟؟؟؟؟؟

          دقیقاااااااااااااا لحظه ایی که صدای بارون و بوی خاک نم خورده توجه منو جلب کرد…

          بعد اومدم جلوی پنجره مستِ این همه برکت و نعمت و رحمت شدم….

          خدایا شکرت از این همه الطافی که از آسمون و زمین و گوشی به سمت من روان میکنی…

          دوست خوبم گفتی :

          ««جلویِ این نشتیِ انرژیِ ذهنی و فکری رو الان نمیدونم چطوری باید بگیرم…»»

          فقط با شکر گزاری

          معجزه میکنه…

          هررررررر شرایطی داری صد در صد بپذیر و برای خوب و ناخوبش شکرگزاری کن عزیزم…

          عجیب دلتو نرم میکنه و حالتو خوب…

          سمانه عزیزم

          این همه گفتیم لیک اندر بسیج

          بی عنایات خدا هیچیم هیچ

          چه قشنگ گفتی دختر….

          بهتره بگم چه قشنگ گذاشتی خدا با قلبت بهت بگه:

          سمانه جان به توحید برسی. به همه چیز میرسی

          اعتبار هر خوبی ، از الله یکتاس

          عاشقتم سمانه جان میبینی اینقدر روحمون تشنه توحید بوده که هررررر چه مینوشیم هنوز تشنه ایم….

          تازه دارم حرفهای استادعزیزمون رو درک میکنم که میگفتن:

          روحم تشنه این قوانینه …

          تشنه…

          مثل یک کویری که هرررر چی بهش آب بدن بازم میخواد…

          الله اکبر…

          پروردگارا ؛ ما را در مسیر هدایت و رحمتت قرار بده و برایِ دریافتِ رهنمودهای شهودی ، از جنس الهی توانمندمان گردان. الهی امین

          سمانه عزیزم

          ممنونم که برام نوشتی

          ممنونم که با عشقِ ناب و قلب زلالت نوشتی..

          ممنونم که اینقدر قشنگ توحید رو توی کلماتت جاری میکنی…

          ممنونم که اینقدر قشنگ زبان خداوند (زبان نشانه ها ) رو درک میکنی و با من به اشتراک میزاری..

          خدایا شکر بابت این توفیق بینظیر و حال خوب..

          روی ماهت رو میبوسم و از قلبم به قلب مهربانت عشق میفرستم…

          برات بهترینها رو از خداوند آرزو میکنم و الهی غرق در نور و عشق الهی باشی دوست پر انرژی من

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1904 روز

            سلام با یک دنیا عشقِ خالصانه عاشقانه برای وجیهه بانویِ عزیزِ دلم.

            شب، پیام دل انگیزت رو دریافت کردم…

            و خدا رو بی نهایت شکر منم شاهد و دریافت کننده ی انرژیِ پاک و خالصِ بوی بارون، بوی خاک، خودِ بارونِ دل انگیز و حال خوب کن بودم.

            دقیقا زیر بارون سوار ماشین بودم، پنجره رو پایین کشیدم، هِی نفس میکشیدم، و تکرار میکردم الهی شکر و از اعماقِ قلبم خوشحال شدم که دریافت کننده ی این نعمتِ شگفت انگیز بودم.

            بارون، همیشه برای من نشانه ی خوبیه، هر وقت بارون میاد میگم بَه بَه خیر اومده، با خودش خوبی میاره، مخصوصاً بویِ بارون دیوانه ام میکنه.

            چی بگم جز الهی شکر که میزانِ خوشحالیم رو از این هوا برسونم؟

            یه چیزی رو حس کردم چند روز پیش الان یادم اومد و اینجا میگم:

            حس کردم لذت بردن از داشته هامو کمی یادم رفته این اواخر و انگار چسبیدم به نداشته هام، یا ترس از دست دادن هام…

            و این شده که خودم میدونم این شکلی شدم…

            اشاره دارم به ترمزی که میدونم چیه.

            دوباره برگشتم به سپاس گزاری با هدایت‌های خدا.

            اونم ساده شدنِ سپاس گزاری برام: یعنی همون لحظه بهم الهی شکرت برای…

            صبر نکنم تا دفتر و قلمم بیاد بعد اونجا بنویسم، همین صبر نکردن و به تاخیر ننداختنش برای من معجزه میکنه.

            چون متوجه شدم تو سپاس گزاری کردن هم کمال گرایی دخالت میکنه.

            یعنی میگه: صبر کن کامل بنویسی تو دفتر

            اینطوری نگو

            حیف میشه و …

            عجب تله ای…

            مثلا انگار میخواد کیفیت سپاس گزاری مو بالا ببره در حالیکه عملا مانع ام میشه برایِ بیانِ در لحظه.

            چی حیف میشه؟

            اگه الان نگم شاید یادم بره…

            تاخیر در سپاس گزاری اصلا جایز نیست سمانه جان.

            وجیهه جانم، یه کامنت برای یه دوست نوشتی: سپاس گزاریِ کامل کنیم، یعنی بدونِ اما و اگر و ای کاش.

            الان هم برای من، در درمانِ بهبودِ نشتی های فکری و ذهنیم نوشتی:

            فقط با شکر گزاری

            معجزه میکنه…

            هررررررر شرایطی داری صد درصد بپذیر و برای خوب و ناخوبش شکرگزاری کن عزیزم…

            عجیب دلتو نرم میکنه و حالتو خوب…

            – خُب میدونی کدوم قسمت نشست روی قلبم، به طوریکه گفتم بله، یه بی دقتی کردم در موردش…

            هررررررر شرایطی داری صد درصد بپذیر و برای خوب و ناخوبش شکرگزاری کن

            من تو رودربایستی با خودم، از ناخواسته هام، ضعف هام صحبت نمیکنم، یا کم صحبت میکنم، اما اینکه میگی از ناخوبی ها هم شکر کن و مسئولیتش رو بپذیر قلبمو زیر و رو کرد…

            نمیدونم چقدر درست درک کردم یا نه، اما انگار چشمک زد بهم این کلامت.

            محبتِ شما هم به صورتِ نوشتاری به دستم رسید و نشست روی قلبم، هم خودِ قلبم فرکانس خالص و مهربونِ شما رو دریافت کرد کاملاً مستقیم و بی واسطه.

            ممنونم که برام انقدر عاشقانه مینویسی خواهرِ خوبم.

            5 پاسخ دریافت کردم امروز.

            5 محبت از جانبِ دوستان نابم در سایت.

            الهی شکرت که این روزیِ شیرین رو بهم چشوندی…

            سمانه جون، هر چی رهاتر شی (یعنی بدون وابستگی به صورتِ قلبی و حقیقی)، پاسخ هات سریعتر میاد.

            برمیگردم به تاکید و یاداوریِ سخنِ ناب استاد تو قسمت9 دوره کشف قوانین زندگی:

            ببین محتاجی یا اشتیاق داری؟

            راهِ تشخیصش چیه؟

            آدمِ مشتاق: امید داره، خوشحاله، زندگیشو ادامه میده، از مسیر لذت میبره، باور داره به فراوانی ها، و میدونه در بهترین زمان خواسته هاش اجابت میشن.

            آدمِ محتاج: وابسته است، دائم چک میکنه، امیدش نوسان داره یعنی بگیر نگیر داره و شل و سفت میشه، و اگه نشه ناراحت میشه، ممکنه بترسه یا عصبانی شه، باور به کمبود داره، شتاب داره واسه رسیدن به خواسته هاش و در فکرِ به نتیجه رسیدنِ سریعِ نیازش هست …

            خدایا عاشقتماااااا

            میدونی که.

            داری باهام حرف میزنی…

            خوبه من چاق سلامتی مو با وجیهه جان کردم، رسیدیم به تایمِ سمانه و تحلیل و گفتگو.

            بسیار هم عالی.

            خیلی هم ممنونم.

            نمیتونم بگم مسئولیت ناخوبی مو پذیرفتم.

            نمیتونم بگم سپاس گزارِ ناخوبی ام هم بودم…

            نه!

            بهش بی توجهی کردم.

            به عبارتی باید حلش کنم، اما روشِ فرارِ اعراض رو در پیش گرفتم…

            اینا رو با امید میگم در مورد خودم…

            یه جا شنیدم از استاد که فحوایِ کلامشون این بود: هنگام شناخت خودمون باید حس خوب داشته باشیم نه ناامیدی…

            ناامیدی بویِ سرزنش میده.

            امیدواری، بویِ کشف و حلِ مسائل رو دارن.

            کشف کردم در موردِ x، من محتاجم…

            چون علائمش رو میبینم در خودم.

            و بررسی کردم الان دیدم سرزنش نمیکنم سمانه رو، یعنی سرکوفت نمیزنم به سمانه، فقط دارم کمکش میکنم بهتر ببینه خودشو، افکارشون و اعمالشو…

            الهی شکرت.

            سپاس گزارم استاد ازتون، برای فایلِ پر برکتِ گریه چکمه پوشِ 2 و همه ی فایلهاتون.

            نیم ساعته اومدم مینویسم و بسیار خوشحالم.

            از خدا درخواست دارم: در مدارِ توحید و سپاس گزاری بیشتر حضور داشته باشم، قوی تر شم، عملم بهتر شه، بهتر و بهتر شم، تمرکزم به اصل باشه تا فرع، راحت و راحت تر آسان شم بر آسانی ها در مدارِ توحید و سپاس گزاری.

            وجیهه جانم:

            سپاس گزارم از محبت و توجهت.

            سپاس گزارم از مهربونی و هدیه هایی که بهم دادی با این کامنت، بارز ترینش حسِ خوب هست که بهم هدیه دادی.

            سپاس گزارم که کامنتهامو میخونی، اعتبارِ کامنتهای خوب از اللهِ یکتاست.

            سپاس گزارم که همیشه دعاهای خیر میکنی برام و خیر میفرستی برام.

            ماچ به رویِ همچون ماهت.

            بهترین ها برای شما و خانواده ی محترمت، وجیهه ی نازنینم.

            خدایا شکرت که حضور داری هر لحظه تو زندگیم، مخصوصا وقتهایی که شتاب دارم هم دستتو از دستم جدا نمیکنی، مرسی که همیشه و در هر حالت و هر جایی هستی و با منی.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سایه گفته:
      مدت عضویت: 1427 روز

      به نام خدای هدایتگرم به سمت زیباییها

      سلام به دوست عزیزم معصومه جان .

      خوندن کامنتت برای من پراز هدایت بود .

      واقعا از دیروز که این فایل رو دیدم و سه بار گوش دادم متوجه شدم که من فراوان فراوان خوشبختی و نعمت در اطرافم هست .

      یکی از بزگترین انها بودن در این سایت و همزمانی با استاد و این دوستان عزیز .

      خداروشکر که این کامنت شما رو هم هدایتی بهش برخوردم و خوندم .

      معصومه جان الهی هرجای این دنیا که هستی همیشه لبهایت و چشمانت لبریز از برق شادی باشه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خواهر خوبم معصومه

      خیلی سپاسگزارم به خاطر نکته خوبی که اشاره کردی

      (مثل اون دختره در کارتون سپاسگزار خداوند عزیز باشید ،بابت سقفی ک بالاسرتونه،حس خوبی ک در طول روز دارین و سلامتی ک دارین خداوند را سپاسگزاری کنید تا بر شما بیافزاید )

      الاهی شکر به خاطردوستان ناب وعالی و فوقالعاده در سایت عباس منش

      نطر خوبتون رو توی موردعلاقه هایم حتما ذخیره میکنم

      سلامت وپاینده باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1342 روز

    با نام پروردگاری که همه وجودم از اوست .

    سلام استاد دلها و مریم بانوی خواستنی که حتی صداش به آدم آرامش میده .

    واقعااااا دیروز از دیدن این فایل لذت بردم یه جورایی هم واسم فایل هدایتی بود. و بلافاصله رفتم خود انیمیشن با دوبله فارسی دیدم و حسابی هم درس گرفتم هم لحظات خوشی رو گذروندم .

    با اینکه 46 سال از سنم میگذره اما نمی‌دونستم هنوزم از دیدن کارتون اینقدر لذت میبرم .

    راستش چند روزی هست با تمام تلاشی که میکنم در روابط نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و تا جایی این افکار و حس بد ادامه پیدا می‌کنه که به بدترین احساس یعنی گریه میرسم .فکر میکنم دارم زیادی با خودم می‌جنگم و چون سعی میکنم به اون احساس نرسم بدتر میشه .

    دیروز بعد این فایل زیبا با خودم فکر کردم واقعا چی باعث میشه من حساس باشم روی روابط و الگویی که همیشه درگیرشم احساس خیانت . به این نتیجه رسیدم با اینکه من وانمود میکنم آدم قوی هستم و توی دعواهایی که با همسرم دارم اولین نفری هستم که پیشنهاد جدا شدن میدم ، ترس زیادی از ترد شدن دارم و چون خیلی مغرورم دوست ندارم روزی برسه که اون ترکم کنه می‌خوام اگه همچین اتفاقی هم افتاد پیشنهاد از سمت من باشه و غرورم جریحه دار نشه .

    دیروز قبل دیدن این فایل یه فایل عشق و مودت دیدم و استاد توی اون فایل گفتید که چک کردن گوشی و پیگیری خیلی چیزا اصلا درست نیست آدمها باید آزادانه تصمیم بگیرن که تا زمانی که دوست دارن توی یک رابطه بمونن اگرم دوست نداشتن از هم جدا میشین .

    دیدم توی این موضوع من خیلی مشکل دارم همش می‌خوام به همسرم بفهمونم من خیلی زرنگم و چیزی رو نمیتونه از من پنهون کنه .همش پیگیرم ببینم به من راست میگه یا نه بعضی وقتا واقعا خودم از این حرکاتم خجالت میکشم ..با اینکه خیلی سعی میکنم و روی باورهام کار میکنم اما گاهی واقعا اختیار دست خودم نیست ،بیشتر مواقع به خودم نهیب میزنم این سوال رو نکنی هاااا یا نسیم دهنتو ببند چیزی نگو که باز باعث عذر خواهی و پشیمونیت بشه اما انگار یهو میزنم سیم آخر و دهنمو باز میکنم و آنچه که توی مغز خرابم می‌چرخه میریزم بیرون و بنده خدا همسرم با صبوری واسم توضیح میده که من اشتباه کردم و آخر کار همیشه این منم که ضایع میشم و باز عین همیشه معذرت خواهی میکنم که در موردش فکر بد کردم .

    خلاصه ماجرا اینکه دیروز یه درسی از این فایل گرفتم و با دیدن خود انیمیشن بیشتر واسم جا افتاد که درست متوجه شدم .

    اون مثال زیبایی که شما زدید درباره اینکه جهان بوی ترس رو خیلی خوب متوجه میشه منو به این فکر انداخت که من چون از جدا شدن میترسم اینقدر به بنده خدا گیر میدم و این نتیجه ای نداره جز اینکه جهان با متوجه شدن این ترس بیشتر این تجربه رو واسم میاره و به قول شما از هرچی بترسی سرت میاد .

    از دیروز که آموزه های این دو تا فایل رو با هم ترکیب کردم همش با خودم تکرار میکنم که آدمها آزاد هستن هر جوری که دوست دارن زندگی کنن و تا زمانی که من و همسرم دریک مدار باشیم خوب و خوش کنار هم زندگی میکنیم وقتی مدارمون عوض شد به راحتی از هم جدا میشیم و یه آدم هم مدار خودمون باهامون همراه میشه و اینکه دنیا بوی ترس رو حس می‌کنه و از آنچه که میترسم بیشتر سر راهم میاره .با یادآوری این دو موضوع به آرامش رسیدم و سعی میکنم به هیچ چیزی فکر نکنم .تا میام ذهنم سمت منفی بره به خودم میگم اون آزاده و حق انتخاب داره پس فکر الکی نکن.

    امیدوارم بتونم همینطور ادامه بدم و بتونم ذهنم رو کنترل کنم تا به آرامش همیشگی برسم .چونکه توی این موضوع خودم خیلی بیشتر از همسرم زجر میکشم و حالم واقعا بد میشه .

    خدا به شما طول عمر با عزت بده که اینجوری باعث آرامش و شادی میلیونها نفر شدید .خیلی دوستتون دارم استاد شما زندگی رو واسم مثل عسل شیرین کردید ممنونتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
    • -
      عارفه گفته:
      مدت عضویت: 1206 روز

      سلام نسیم عزیزم

      با هدایت شدن به کامنت شما و خوندن داستان روابطتون بهم الهام شد یکم از خودم و حال گذشته و الانم براتون بگم چون هر دو زن هستیم و احساسات و عواطف زنونه حالا یکم بیشتر یکم کمتر

      عارفه تو سن 22سالگی ازدواج کرد و تشنه محبت دیدن از یک مرد و چون خانواده مذهبی بودیم حتی حرف زدن با یک پسر گناه کبیره بود از نگاه خانواده ما و من هم سعی داشتم درگیر گناه نشم و به حلالش خوش باشم

      و میگفتم فقط یکی بیاد منو ببره

      بله یکی اومد که تا چند وقت پیش منجی زندگی خودم میدونستمش

      مردی که 10سال از خودم بزرگتر بود و با چهارتا خواهر که سه تاشون هنوز ازدواج نکرده بودند و همشون از من بزرگتر بودند

      با چهره ای که ایده آل من نبود و خیلی شرایط ایده آل من نبود ولی من میگشتم چیزی پیدا کنم که دل ببندم به همون

      از ویژگی های خوب همسرم بخوام بگم میشه ایده آل اون چیزی که به ظاهر همه خانم ها می‌پسندند

      مردی حمایتگر

      صبور

      قدبلند

      دست و دلباز

      اهل کار و تلاش

      اهل سفر

      اهل کمک کردن

      کسی که اصلا کینه ای نیست

      دست فرمون فوق العاده

      و

      و

      و

      ومن هر بار برای این ویژگی ها تحسینشون میکردم و خداراشکر میکردم

      اما نکته ای که هیچ وقت کسی نمیدونه جز خود زن و شوهر و خداشون رابطه های دو نفره است که باهم دارند

      هبچ کسی نمیدونست چکار این دختر تازه عروس شب ها نادیده گرفته می‌شد

      چقدر احساس ابزار گونه بهش دست می‌داد

      چقدر سعی می‌کرد خودش را برلی همسرش شفاف کنه که اون بدونه تو رابطه چیا خوشحالش میکنه که انجام بده ولی خیلی راحت فراموش می‌کرد و می‌گفت من بلد نیستم

      خیلی چیز های ساده و ابتدایی که میشه انجام داد

      حتی من از دستاش احساس دریافت نمی کردم از نگاهش دریافت نمیکردم و من تشنه و تشنه تر میشدم برای یک احساس عاشقانه بدون اینکه به آخر کار فکر بشه اون چیزی که هر حیوانی هم بلده انجام بده(ببخشید انقدر بی پرده دارم حرف میزنم)

      ولی میگفتم من باید گرمش کنم چیزی که تو مخ دختر ها کردند بک عمر حالا با هرکاری که میتونستم بکنم از نوشتن اسمش رو قفسه سینم با خط لب گرفته ا رقصیدن و دلبری کردن

      حتی هر بار سعی می‌کردم نقشی را ایفا کنم مثلا یه موقع یه دختری که به زور سر خیابون بلندش کرده

      یه موقع نقش یک زن خرابه

      و

      و

      و

      شاید بخندی بهم ولی من به هر دری میزدم تا یک لحظه دلبری ازش ببینم

      یه موقع با پچ پچ در گوشم حرف بزنه

      یه جمله عاشقانه بهم بگه

      یه نگاه عاشقانه

      یک نواز گرم

      دنیام بود سرم را بزارم رو دلش و اون دست تو موهای بکنه و میدید من مثل بچه ها خودم را لوس میکنم که این کار بکنه می‌کرد ولی یکبار برای دلبری هم که شده بود نمی‌گفت بیا سرت را بزار رو پام

      یه بار به یه نوشیدنی دونفره دعوتم نکرد

      یه بار منو نبرد سینما چیزی هایی که میدونست من دوست داشتم

      ولی بی نهایت مثل یه بابا حمایتگر بود

      مثلا من تو دل شب هم می‌گفتم دلمون یه چیزی میخواد میرفت هرجور شده بودی چیزی که من میخواستم رامیرفت میخرید

      همون پدری کردن که شب تولدم تگ اسفند ماه خدا پرده اش را برام کنار زد و آگاهم کرد

      حال این دختر خودش هم درگیر اشتباهاتی بوده و هست بدون شک

      گفتی خیانت میخوام این قسمت زندگیم را باز کنم

      من خیلی اهل چک کردن گوشی همسرم نبودم که حتی یه روز یه کامنت. خاص زیر یکی از پست هاش دیدم تعجب کردم و بهش که گفتم گفت نمیدونم کیه

      یه شب همسرم خواب بود و من دیدم تو تلگرام اسمش آنلاین افتاده حالا این موضوع مال چند سال پیشه

      رفتم نتش را خاموش کنم که آنلاین براش نیفته دیدم به به یکی پیام داده و جوری شده بود که پیام های قبلیشون هم باز شد

      بدم یخ کرده بود از چیز هایی که میدیدم و میخوندم

      عکسایی که تو ابن چندسال من یکبار کنار همسرم باهاش ندیدم

      حالم خراب شد و چون احساس می‌کردم این تاوان اشتباهات خودمه که دارم پس میدم هی سعی می‌کردم فراموش کنم بماند که همسرم کتمان میکرد و می‌گفت یه دوستامه داره سر به سرم میزاره و من به شماره زنگ زدم خانم بود ولی انقدر میخواستم خودم را خوب نشون بدم میگفتم بیا بریم فلان جا مثل امامزاده آران بیدگل (چون اون موقع کاشان بودیم) و تعهدمون به هم را تمدید کنیم

      و سال ها گذشت و من تو همین تشنه بودن سپری کردم و هی با مسکن های لحظه سعی در حال خوب خودم داشتم و اکبد تر از بدتر میشد

      همسری که هیچ برنامه ای برای دونفره هاش نداشت راحت پای تلویزیون می‌خوابید و چون میخواستی بچه ها بدونند پدر مادر باید کنار هم بخوابند ازش میخواستی بیاد تو اتاق پیشت بخوابه یا میرفتم بیرون پیشش پتو پهن میکردم میخوابیدم

      به جایی رسیده بود که حتی بهش میگفتم کاش تو دیوار که انقدر میگردی من آگهی میزاشتم شاید اونجا منو بببینی

      همیشه وقتی میدیم تو جاده شب ها چقدر راحت بیداره و تو خونه می‌خوابه راحت می‌گفتم کاش من اندازه جاده تو بیابون جذاب بودم که خواب از سرت بپره

      و خیلی راحت به من می‌گفت من وقتی خوابم بگیره هوری بهشتی هم پیشم باشه میخوابم

      فکر کن آخه این چه جمله ای بود

      خخخخ

      و الان که به خودم نگاه میکنم میگم دختر تو چقدر خودت را کم میدیدی در صورتی که عشق دریافت نمیکردی

      و آنقدر تو مدار درستی نبود که هی درگیر آدم هایی میشدم که به شدت ابراز عشق برای من می‌کردند و حصرت یک لحظه با من بودن را می‌خوردند دروغ و راست اونا را کاری ندارم ولی میدونم مدار اون موقع من اون چیز ها بوده چون از وقتی رو خودم کار کردم چرا خبری نیست

      پس همه چیز خودمون هستیم

      و اما الان هر بار که هی نجوا میگه بابا تابلو اینجا فلان چیز را داره مخفی میکنه دوست ندارم گوشی چک کنم چون میگم من ضعیف نیستم و اگه هم چیزی باشه حتما اونم در مسیر رسیدن به خواسته های منه

      و دوره عشق و مودت دوره تولد دوباره منه چون من تو اسفند ما باز متولد شدم دقیقا مثل جانی تازه که به گربه داستان داده می‌شد

      و من الان با بابای بچه هتم دارم زندگی میکنم هیچ وقت هم نه بحث طولانی تو زندگیمون بوده نه قهر طولانی چون من از همش بری بودم و دوری میکردم

      ولی الان سپردم به خودش اینکه میگم با بابای بچه‌ هام چون دیگه از تحمیل کردن خودم خبری نیست پس چون از خدا خواستم از رابطه جنسی هم خبری نیست

      و چقدر خداراشاکرم

      تو میگی من میخوام خودم زودتر بگم که نمیخوام باهات زندگی کنم که به غرورت بر نخوره

      من برعکس میخوام من آنقدر رو خودم کار کنم که جهان هستی خود به خود حل کن همه چیز را یا اگه هم قرار کسی بگه از سمت اون باشه

      چون برام اصلا مهم نیست اگه حتی بخواد با کسی دیگه باشه چون به قول استاد افراد آزاد هستند هر لحظه به هر دلیلی بگند دوست داریم ادامه بدیم

      ولی از احمق فرض شدن بدم میاد از اینکه ما خانم ها باید خود خوری کنیم از تامین نشدن نیاز هامون ولی مرد ها حق دارند برند با کسی دیگه و تازه خانم بره زیر سوال که تو کم براش گذاشتی خخخخ

      از این باور های مسخره

      الان تو مسافرت هم که بودم جیزی که دوست داشتم را تجسم میکردم که اون کسی که کنارش احساسم خوبه از بین درخت ها صدام می زنه و به بهانه ی اینکه یه میوه یا یه درختی نشونم بده یواشکی منو تو آغوش میگیره و دلبری برام میکنه و احساس خودم را تو مسافرت عالی نگه می داشتم

      شاید باورت نشه الان یادم اومد که بهت بگم

      قبل این سفر آخر هفته ای که تو کامنت همین فایل نوشتم ماجراش را

      دو روز قبلش وقتی بچه ها خونه نبودند رفته بودند تو دستشویی و بلند بلند داشتم با تجسم حرف میزدم که میگه میخوای آخر هفته یه جایی بریم منم میگم باشه عزیزم اتفاقا بچه ها چند روزه سراغ می‌گیرند و با عشق بهم میگه یادت باشه اون سِت لباس اسپرت هامون را برداری(چون من عاشق ست زدن با عشقم هستم)

      حتی داشت بهم میگفت کدوم لباس زیرت را بردار که حتی تو خیالم خودش با سلیقه خودش خریده بود نمیدونی چقدر داشتم تو تجسمم قربون صدقه اش می رفتم از تو دستشویی که انقدر حواسش به همه چیز هست و بلده چطور و کجا دلبری کنه

      شاید برای خیلی ها خنده دار باشه ولی اینا به من احساس خوب میده

      و دقیقا میبینم یه سفر آخر هفته ای برام جور شد و این ها خودش به قول استاد نشانه هست برای رسیدن به هدف هامون

      چون تو قدم دوم میگند برای تمرین ستاره قطبی که وقتی از اون جنس خواستتون که دیدید بگید آره خودشه نشانه اش را دارم میبینم و تو مسیر خواسته ام هستم

      خیلی حرف داشتم برای گفتم ببخشید که طولانی شد ولی خواستم بگم به قول استاد هیچ دلیلی برای حال بد نیست

      من چند وقت پیش یه علائمی تو بدم دیدم که فکر کردم دیگه قراره بمیرم و حالم خراب بود رفتم نماز مغرب خوندم و و گریه میکردم میگفتم خدایا من تازه تو را پیدا کردم میخوام عمر کنم تا ابن دنیام را بسازم تا اون دنیام ساخته بشه

      نمیدونی چه حال بدی بود انقدر حالم دست خودم نبود که بچه هام نشسته بودند بالای سرم گریه می‌کردند و می‌گفتند مامان نمیرید خخخخ

      ولی تو همون هیاهو بهش گفتم اگه هم قرار باشه بمیرم خوشحالم که این چند وقت آخر عمرم با تو بودم و بیشتر شناختمت و این برام دنیا ارزش داره و مرسی که این فرصت بهم دادی بماند که خداراشکر بعد از تست دادن متوجه شدم چیزی نیست ولی اون احساس اون شب را انگار من نیاز داشتم

      برای درک بهتری از زیستن

      بهترین هارا برات آرزو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نسیم گفته:
        مدت عضویت: 1342 روز

        سلام عارفه جونم خواهر خوب خانواده عزیزم

        ممنونم که اینهمه وقت گذاشتی و واسم کامنت گذاشتی عزیزم .

        کامنتت خیلی زیبا و صمیمی بود عزیزم .

        راستش الان 15 روز از گذاشتن اون کامنت میگذره . توی این روزا خیلی روی خودم کار کردم اما هنوزم گاهی کنترل ذهنم واسم خیلی سخته .

        باید بگم برعکس همسر شما همسر من فوق العاده آدم احساسی و کاربلدی هست دقیقا می‌دونه چی بگه و چطور رفتار کنه که مرد ایده آل باشه .خیلی هم از نظر زبونی هم محبتی و غافل گیر کردن به واقع استاده .اما جدیدا خیلی کارای مخفی انجام میده که حساسیت منو بیشتر کرده .

        مثلا شب عید در حالی که کنارم نشسته بود بهم پیام داد عشقم عیدت مبارک باشه .بعد صبح روی گوشیش یه پیام دیدم نوشته بود گمان نمیکنم من عشق شما باشم . چندین ساعت فکرم درگیر بود که این پیامی که به من داده واسه یکی دیگه هم کپی کرده . از خواب که بیدار شد موضوع رو پرسیدم جواب داد با یکی از دوستام شوخی کردم .بهش گفتم ببینم بقیه پیامهارو نشونم داد دیدم همه رو پاک کرده .بعد که دید من حساس شدم به دوستش زنگ زد گفت بگو من به تو پیام دادم و باهم شوخی داریم اونم گفت آره اما مشخص بود که بنده خدا از حرف این گیج شده و همسرم توی دهنش حرفو گذاشت . این فقط یکی از دسته گلایی بود که رو شد .

        همسرم آدم مذهبیه و همیشه توی شوخی‌های آزار دهنده ش میگه چه اشکال داره آدم سه چهارتا زن داشته باشه .وقتی میگم با من از این شوخیها نکن میگه حالا شوخیه دیگه چی میشه حالا؟ خدا چهارتا زن رو حلال کرده تو چرا ناراحت میشی و خیلی شوخی‌های بیمزه دیگه .مثلا یه چیزی رو گم می‌کنه میگه نمیدونم خونه کدومتون جا گذاشتم .

        خلاصه من این روزا خیلی روی خودم کار میکنم .چند روز پیش دل به دریا زدم گفتم ببین شما اگه دوست داری زن بگیری من حرفی ندارم اما اول تکلیف منو روشن کن به من بگو من می‌خوام ازدواج کنم تو رو به خیر و مارو به سلامت ،واقعا این کار شاید از نظر تو اشکالی نداشته باشه اما من نمیتونم با این وضع ادامه بدم راهت رو از من جدا کن برو 10 تا بگیر،اما همش می‌خنده میگه تو اشتباه میکنی سوءتفاهم واست پیش اومده .

        خلاصه که عارفه جان این روزها سعی میکنم تمرکزم رو بزارم روی خودم . دوره 12 قدم رو تا قدم 6 گرفتم و عزت نفس هم ماه پیش خریدم سخت روی خودم کار میکنم اما یه حسی بهم میگه با سرعت نور دارم از همسرم دور میشم .

        دیگه نه از هم صحبتیهاش خبری هست نه از محبتهاش همش روضه میزاره گریه می‌کنه برای عاشورا 10 روز کربلا بود حالا واسه چهل و هشتم داره دوباره می‌ره .

        همش میگه واسم یه مشکل پیش اومده که نمیتونم بگم . با هیچکسی حرف نمیزنه مدام توی گوشیش چت می‌کنه حدود 7 یا 8 ساعت پشت سر هم فقط تلفن میزنه اصلا خیلی عجیب و غریب شده.

        واقعا این روزا خودم رو بستم به فایلهای استاد که فقط آرامش داشته باشم و تمرکز لیزری گذاشتم روی خودم فایلهای توحید عملی هم که غوغا می‌کنه واقعا.

        عارفه جان ممنونم که راهنماییم کردی امیدوارم تو هم به اون خواسته قشنگت برسی و خدا واست هر چه زیبایی هست به وجود بیاره ممنونم عزیزم از وقتی که گذاشتی .خداوند به صفا و محبت دلت آجر بی پایان بده عزیزم بهترینها نصیبت بشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          عارفه گفته:
          مدت عضویت: 1206 روز

          سلام نسیم جانم

          خداراشکر میکنم که میدونی باید رو خودمون کار کنیم

          ببین نسیم جان ما یا باید قبول کنیم لایق بهترین ها هستیم یا نه

          ببین من دارم میبینم شاید یه بخش داستان سخت باشه که من میفهمم 33سال از سنم رفته و مزه ی یک رابطه عاشقانه را نچشیدم ولی میبینم وقتی رو خودم کار میکنم حتی جسمم لایق میشه و دست کسی که 12 سال بابد دستش به من می‌خورده دیگه نمیخوره چون خودم از خدا خواستم

          اینم تو این شرایط که به لطف دوره سلامتی من خوش اندام تر پوست لطیف تری پیدا کردم

          ولی فکر کن نزدیک 7ماهه هیچ ارتباطی با این شخص ندارم و میبینم خدا میگه تو بخوان مرا تا اجابت کنم تو را

          حالا فکر کردی برای منم مورد های اینجوری پیش نمیاد که حتی ذهنم یهو درگیر میشه و حالم میگیره و به خودم میام و لبخند میزنم میگم یادت نره وقتی ایمان داشته باشی ناخواسته هایی هم که شکل میگیره در مسیر خواسته های منه

          فقط نیاز نیست نقطه ضعف نشون بدی نه به همسرت نه به جهان هستی

          نگو به همسرت که نگو این حرفا را جلوی من گاهی و. هم برم به شوخی بگو وای عالی میشه کسی را مد نظر داری برم برات خواستگاری

          اصلا یهو میبینی خودش هنبن موقع ها خودش را لو میده خخخخخ

          من الان خودم هم عملا طلاق عاطفی گرفتم هم طلاق اجتماعی ولی فقط اسم هامون تو شناسنامه همه

          و اگه ترس از خرج و مخارج نبود تاحالا راحت مسیرم را جدا کرده بودم و همین الانم بهترین هارا براشون میخوام چون ایشون خوبند بدون شک ولی دنیای ما باهم فرق داره

          من الان تصمیم گرفتم قوی باشم و سعی کنم با ساختن باور ثروت ساز حسابی پول بسازم و اینجوری خیلی ترس هام میره کنار

          نسیم جان بند وابستگی را رها کن که اذیت نشی

          من وقتی بندم را کندم حالم عالی شد

          فقط بدم میاد که ترس دارم از خرج زندگیم و این هم شرک خفیه که درگیرشم وگرنه پا رو ترسم میزاشتم

          به انید ایمان قوی تر

          اینجور افشاگری اونم تو فایل های رایگان سخته ولی گفتم که بدونی حالت را میفهمم و ازت میخوام خودت را لایق بدونی

          بهترین هارا برات آرزو میکنم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 996 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام خدمت استاد جانم ومریم عزیز

    وبقیه دوستان

    اول از همه چیز دوسدارم از خدای خوبم تشکر کنم که هدایتم کرد به این سایت

    به این فضای خوب وتوحیدی. من اینجا خداروپیدا کرد اینجا به‌خدا رسیدم،درکش کردم،وهرروز دارم بیشتر وابستش میشم.چقد قشنگه وابسته خدابشیم، انگاری همه چی داری توظاهر چیزی نیس توزندگیت اما در باطن تو دنیای دیگه ی هستی با خدای خودت. ادم های دور برت همه از یه چیزی مینالن نگرانن اماتو ارومی یه حس خوب نمیدونم چجوری وصفش کنم حس وحالم رو استاد عزیزم میدونم که کامنتمو میخونید بیییینهایت ازت ممنونم

    شما منو با خدااشنا کردی من خدایی توزندگیم نبود همش نگرانی بود واسترس وترس، اما الان نیست

    نمیدونم کجارفته. عاشقتونم استاد. به خدا میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 815 روز

      بنام الله مهربان

      سلام و عرض ادب

      به خواهر توحیدی ام

      حالتون عالی و متعالی

      خداوند دراین لحظه شما رو بیشتر از هر کسی دوست داره .

      نگران نظر دیگران در مورد خود نباشید .

      در جست‌وجوی خدا باش

      از خدا بخواه،

      به خدا اعتماد کن .

      و خدا رو شکر کن.

      قدر دان این حال خوب باش.

      باهاش حرف بزن و خود ت باش.

      اطمینان داشته باش که خداوند افراد مناسبی رو در زمان و مکان مناسب.

      و به دلایل درست (نکته ی مهم ) در زندگی شما وارد خواهد کرد .

      ایمان به خدا

      اعتماد کردن است.

      درپناه جان ، جانان باشی

      ای فرشته ی عاشق الله

      ای دختر توحیدی

      خوش به حالتون به خاطر این حس قشنگ

      در بهترین حالت و هنگامی که وصل شدی.از اون هدایت بخواه. اون تو رو از بد ترین شرایط عبور خواهد داد .یقین داشته باش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به هم خانواده ای های عزیزم

    سلام بر استادم و خانم شایسته عزیزدل

    چقدر لذت بردم از فهمیدن اینکه فایل جدید اومده

    نرسیده به اواسط فایل، رفتم انیمیشن رو دیدم.

    واقعا فوق العاده و تحسین برانگیز بود.

    چقدر هوشمندانه تمام صحنه های خاص و خنده دار رو داشت.

    اما نکات استخراجی من طبق آموزه های استاد عزیزم

    قبلش میخوام تشکر کنم که این دید رو ایجاد کردید در من که اینطور به اون چیزی که نگاه میکنم، توجه کنم. به درس ها و نکات.

    خب، جدای از نکاتی که شما گفتید، اگر به آرزوها و درخواست های بعضی از شخصیت ها توجه کنیم،میبینیم که در پس اون آرزو، یک خلاء وجود داره.

    مثلا اون پسر تپل، از اونجایی اون خواسته درش شکل گرفت که تمام جادوهای جهان رو در اختیار بگیره که در کودکی اش وقتی نمایش اجرا میکرد برای فروش شیرینی ها، دکه کناری کارای بامزه تری انجام میداد و دیگه کسی به جک کوچولو توجه نکرد و اون اعتماد بنفسش رو در این باره از دست داد ومثل یک عقده شد براش و خواست که تمام جادوها و بامزگی ها و…. برای خودش باشه.با وجود اینکه بعدها کسب و کار خیلی موفقی تو زمینه شیرینی داشت هنوز هم دنبال این بود ک تمام جادو های جهان رو مال خودش کنه.

    خود گربه چکمه پوش، چرا آرزو داشت جون هاش رو پس بگیره؟ چون از مرگ میترسید، میخواست شکست ناپذیر و قهرمان و یه جوری همیشه تو چشم باشه. با یک جان، دیگ نمیتونست اون قهرمان بازیا رو انجام بده و همه رو تحت تاثیر قرار بده.

    میرسیم به اون حرف استاد…در قسمت یک راهنمای عملی دستیابی به رویاها.

    اگر خواسته ای دارید، اول برو ببین انگیزه ات برای داشتن اون خواسته چیه؟! واقعا برای خودت و دل خودته یا میخوای باهاش پز بدی؟

    اون ماشین مدل بالاهه رو واقعا برا خودت میخوای یا میخوای به بقیه نشونش بدی؟ اگر بت بگن ماشینو بت میدیم ولی وقتی سوارش میشی کسی نمیبیندت و کسی نخواهد فهمید این ماشین رو داری، آیا بازهم اون ماشین رو میخوای؟!

    اگر در دنیا هیچکس نبود که جادو های جک رو ببینه آیا بازهم اون درخواست جادو ها رو داشت که باهاشون توجه هارو جلب کنه؟

    اگر گربه چکمه پوش اجازه نداشت با 9تا جونش بازم روند قبل رو پیش بگیره ایا بازم 9تا جون رو میخواست؟!

    که آخرش میبینیم که گربه، شخصیت خودشیفته ای ک توجه میخواست رو میزاره کنار و اونجا میبینه که با یک جان هم میشه از، زندگی لذت برد و یه جورایی اون خلا جلب توجه رو میزاره کنار.

    و نکته بعدی…

    تو رابطه عاطفی کیتی و گربه چکمه پوش.

    وقتی گربه چکمه پوش به کلیسا نمیره، کیتی ناراحت میشه و….

    در حالی که بحث اصلا این نبود که گربه چکمه پوش کیتی رو نخواد! اون به خاطر ترس خودش نرفت!

    خیلی ها تو رابطه، وقتی به تضادی برمیخورن، به خودشون میگیرن؛ یعنی دنبال یک مشکل در خودشون میگردن، احساس قربانی شدن میکنن، احساس میکنن چیزی در خودشون کمه یا جالب نیست! اما نه!مثل همین مورد! کیتی چیزی کم نداشت؛ گربه چکمه پوش هم خیلی دوستش داشت ولی ترس توی وجودش مانعش شد.

    این یک نمونه بارز برای نگاه کردن به قضیه، از جنبه ایه که به ما احساس بهتری بده و نکته مهم تر اینکه، این خود گول زدن نیست! مثل این مورد که اتفاقا عین اتفاق رخ داده بود. یعنی کیتی میتونست این نگاه رو داشته باشه که حتما من رو دوست نداره که نیومد، یا اینکه بگه دوستم داشت ولی بخاطر ترس خودش نیومد. این دوتا تعریف احساس های متفاوتی رو در فرد ایجاد میکنن.

    مثل اینکه به کسی زنگ بزنید و اون جواب نده، میتونید بگید ک اره به من بی توجه و هیشکی دوسم نداره و بی معرفتن، میتونیدم بگید حتما دستش بند بوده نتونسته جواب بده و هر یک از این نگرش ها نتایج کــــــــاملا متفاوتی برای شما ایجاد خواهند کرد.انگار که وقتی جواب نداد اون طرف، یه دوراهی جلوت باز بشه که یکی میره به مخدوش بودن روابط و دیگری میرسه به روابط ارام و سرشار از حس خوب. و انتخاب با توئه که به کدوم راه بری.

    البته بنظر من، وقتی به درک عمیق تری از قانون برسیم،دیگه دنبال یافتن علت بیرونی نیستیم! چرا این کارو کرد! چرا فلان شد! چرا بهمان شد! میگیم “تو فرکانس هم نبودیم” دقیقا هم همینه!

    کیتی یه فرد عاشق و فروتن میخواست اما گربه چکمه پوش سرشار از غرور بود، برای همین از زندگیش نیومده خارج شد! و زمانی این ها کنار هم قرار گرفتن که دیگه از اون شخصیت مغرور خبری نبود(خواسته خود کیتی!)

    وقتی به روند جهان اعتماد کنیم، میدونیم که همه چیز طبق فرکانسه.و من با ایجاد احساسات بهتر فرکانس های بهتر رو ارسال میکنم و اتفاقات زببا خلق میکنم. یک جمله ی استاد، خیلی خیلی قلب منو قرص کرد،«شما با تغییر افکارتون؛ حتی یک ثانیه بعدتونم میتونید تغییر بدید،حتی یک ثانیه بعد».

    سپاسگزار بودن در این مسیر همراه استاد عزیزم و همه شما هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      مرضیه ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1515 روز

      سلام فاطمه جان واقعا از تحلیلت لذت بردم

      ممنون که اینقدر نکات جالب و زیبایی را گفتی

      برام خیلی درس داشت مخصوصا که به این نکته

      خواسته هامون اشاره کردی که طبق صحبتهای استاد واقعا انگیزه مون

      برای خواسته هامون چیه

      و اینکه گفتی وقتی یک فرد رفتاری نشون می ده که مطابق

      میل ما نیست دنبال علت بیرونی نباشیم و

      بگیم تو فرکانس هم نبودیم و اینکه گفتی که کیتی یک فرد فروتن می خواست برای همین گربه چکمه پوش در زندگی اش نیومده خارج شد و بدونیم آدمهایی هم که کنارمون هستند در فرکانس ما هستند و نجنگیم با آدمها خودمون را تغییر بدهیم و خواسته هامون برای انتخاب آدمها را چون اگر واقعا اون چیزی که باید نباشند جهان به راحتی اونها را از فضای فرکانسی ما خارج می کنه واقعا ممنون از این تحلیل زیبایت

      همیشه شاد و سلامت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمیه منیری گفته:
      مدت عضویت: 1872 روز

      سلام فاطمه جان.

      تحسین میکنم عکس پروفایل زیبات رو چقدر عکس پروفایلت رو متفاوت کردی.

      و باید بگم که دقت تون توی تحلیل شخصیت ها و نگرش ها عالی بود

      خیلی خوشم اومد، سپاسگزارم ازت

      این نشون میده که قانون رو خوب درک کردی و انسان عملگرا هستی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سایه گفته:
      مدت عضویت: 1427 روز

      به نام خدای هدایتگرم

      دوست عزیز فاطمه جان کامنتت چنان در جانم نشست .باوجود اینکه این آگاهی ها را همه ما کمو بیش میدانیم، اما گاهی« در لحظه گویی دری در وجودمان باز شده و آن آگاهی که برای ما لازم است را دریافت میکنیم .»

      مثل آخر کامنت شما

      البته بنظر من، وقتی به درک عمیق تری از قانون برسیم،دیگه دنبال یافتن علت بیرونی نیستیم! چرا این کارو کرد! چرا فلان شد! چرا بهمان شد! میگیم “تو فرکانس هم نبودیم” دقیقا هم همینه!

      که این تیکه از کامنتتون باعث آرامش من در همین لحظه شد و خداروشکر میکنم که هدایت شدم به خوندن این کامنت زیبا از شما دوست بهشتی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فائزه خدابخش گفته:
      مدت عضویت: 2394 روز

      سلام دوست عزیز

      چ تحلیل ظریف و جالبی لذت بردم از دیدگاهتون

      وقتی به روند جهان اعتماد کنیم، میدونیم که همه چیز طبق فرکانسه.و من با ایجاد احساسات بهتر فرکانس های بهتر رو ارسال میکنم و اتفاقات زیبا خلق میکنم. یک جمله ی استاد، خیلی خیلی قلب منو قرص کرد،«شما با تغییر افکارتون؛ حتی یک ثانیه بعدتونم میتونید تغییر بدید،حتی یک ثانیه بعد

      ثانیه ثانیه هات با افکارو فرکانسهای عالی سرشار از اتفاقات زیبا باشه فاطمه عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1719 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم.

    استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم، چه مثال عالی ای بود برای درک قوانین این فیلم. واقعا عالی بود.

    خیلی زیبا بود.

    استاد چقدر این سایت شما پویا و زنده است. خداروشکر. من دیشب این فایلو باز کردم 165 کامنت داشت، الان که دارم کامنت می‌نویسم، 322 کامنت داره. واقعا جالبه. چقدر خوب. یاد اون فایلی افتادم که در مورد پیامبر اسلام گفتید که مگه اون زمان پیامبر تبلیغات کرد که اون طور آدم ها دورش جمع شدند.

    خداروشکر، بخدا من اینو فراوانی و قوانین رب العالمین میبینم. این فراوانی خداوند است از بودن این همه انسان بی نظیر در این سایت.

    این هدایت خداوند است که به سمت شما هدایت شدیم ما برای حال بهتر.

    خداروشکر. خداروشکر خداروشکر.

    بینهایت خدای عزیزم را شکر.

    الان همین که دارم کامنت می‌نویسم فایل جلسه 5 قدم اول را گوش می‌دهم. وقتی اومدم پلی کنم، دیدم 2 ساعت زمان فایل هست.

    بعد یادم افتاد من وقتی میخواستم برای سایت خودم فایل درست کنم خیلی سخت بود.

    به خانمم گفتم ببین این هدایت و این هماهنگی با جریان الهی اینجوریه که استاد میشینه و 2 ساعت صحبت میکنه، بدون خستگی، بدون اینکه یه قطره آب بخوره، بدون اینکه تپق بزنه، (چون خب من دیدم کمترین تدوین را داره فایلهاتون)، خیلی عالی بود. این بهم نشون میده این هماهنگی با رب العالمین چجوریِ، چقدر آدم میتونه با خدای خودش در صلح باشه، با قلبش در صلح باشه.

    خدایا شکرت، استاد خداروشکر قرآن رو قبل دورانداختن خوندید.

    استاد چقدر من از شخصیت اون سگه خوشم اومد. یاد دوران نوجوانی و کودکی خودم افتادم، که واقعا درگیر هیچ چیز خاصی نبودم، به هیچ عنوان درگیر اینکه غر بزنم نبودم و به خواسته هام توجه میکردم، در قالب بازی.

    من به هیچ عنوان به بقیه توجه نمیکردم، در مورد بقیه مردم نظری نمی‌دادم. همه رو اونجوری که بودند پذیرفته بودم و از لحظه ام لذت می‌بردم.

    و چقدر عالی می‌گذشت تا وقتی اون ایمان در وجودم زنده بود و خداروشکر الان که دارم روی خودم کار میکنم، خداروشکر هر روز داره شرایطم بهتر از قبل میشه، حتی بهتر از دوران کودکی و نوجوانی ام. خداروشکر.

    خداروشکر بینهایت این رب العالمین را شکر. دیگه چه تکیه گاهی از خودش محکم تر که اجابت کننده ی درخواست های من هست؟!

    استاد اتفاقا چند روزی بود درگیر مفهوم ترس بودم، واقعا هم این دوست عزیز نویسنده و کارگردان، و شما چقدر خوب توضیح دادید در مورد بوی ترس.

    همسر من خیلی از حیوانات میترسه، بارها بهش گفتم که سگ ها مخصوصا بوی ترس را متوجه می شوند. از سگ ها نترس. و از وقتی که سعی کرد یکم کمتر از قبل سگ ها به سمتش جذب می شوند.

    استاد من اون ترس و شرک را در جهات مختلف در وجودم، دیده ام، و واقعا به لطف رب العالمین؛ خیلی جلوش را گرفتم و اینو مدیون آموزش های عالی شما در مورد توحید و یکتا پرستی است.

    استاد ممنونم ازتون. امیدوارم شما و مریم خانم عزیزم همیشه شاد باشید و من به زودی بتونم از نزدیک شما را ملاقات کنم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1828 روز

      سلام و درود به شما دوست گرامی..

      کامنت تون انرژی خیلی خوبی داشت…

      یک نوعی از سپاس ، آرامش و صلح درونی رو در کامنت تون دریافت کردم…

      بعد رفتم و پروفایلتونو مطالعه کردم

      و خیلییییییییییییی تحت تأثیر داستان هدایت تون قرار گرفتم…

      خدایاااااااااااااااا شکر برای لحظه لحظه زندگی مون که بی شک اگر لطف ، مِهر و عنایت الله مهربان به تک تک ما نبود، بارها و بارها باید از زندگی خداحافظی میکردیم..

      و به قول گربه چکمه پوش در نهایت با مرگ ملاقات میکنیم ولی نه با ترس و ناآگاهی….

      برای زندگی دوباره و حضورتون در این دنیا خدا رو شکر میکنم و بهتون تبریک میگم که نگاه ویژه خداوند رو درک کردین…

      خدایا شکرت

      به قول خودتون:

      خداروشکر بینهایت این رب العالمین را شکر. دیگه چه تکیه گاهی از خودش محکم تر که اجابت کننده ی درخواست های من هست؟!

      خدا رو شکر که به معنای حقیقی همه ما غرق در نعمت لایزال ملکوتش هستیم….

      واقعا چه از این بهتر ؟؟؟؟!!!!!

      بازم از شما سپاسگزارم بابت نوشتن این کامنت عالی…

      الهی در کنار همسر گلتون غرق در نور و عشق الهی باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
        مدت عضویت: 1719 روز

        درود به شما وجیهه بانوی عزیزم.

        خداروشکر. قلبم باز سد کامنت شما را خوندم. خداروشکر بینهایت.

        این نشانه رب العالمین من بود. نشانه ی امروزم که علیرضا طاهرزاده این اولین هدیه ات.

        نمیدونم چجوری شکر این خدای یکتا و بی نهایت وهاب را بگم.

        وهابیت خدا همینه. اینکه چقدر بخشنده است، به همه.

        صبح به خدای عزیزم گفتم خدایا نشونه اینکه من دارم در مسیر تو حرکت میکنم و احساس خوب میخواهم داشته باشم واسه همیشه اینه که هر روز بهم هدیه بدهد، (یه نشانه دیگه هم بود که الان به مشیت الهی یادم نیست)، و این کامنتی که شما گذاشتید روی کامنت من واسم مثل یک هدیه بود. بعد وقتی تعداد ستاره ها و امتیازات به دیدگاهم را دیدم، بازهم بینهایت سپاسگزار شدم.

        دیشب وقتی میخواستم این کامنت را بنویسم، یه لحظه از ذهنم این مسئله عبور کرد که چه کسی مگه این کامنت را میخونه؟!

        خداروشکر الان میبینم نوشتن چقدر تاثیر گذاره!

        خداروشکر، خداروشکر، خداروشکر.

        تازه اون فراوانی ای که خداوند به استادم داده است و مردم هم فرکانس و هم خانواده را در کنارشون جمع کرده است، به منم رسید.

        خداروشکر بی نهایت. واقعا حدی نداره این میزان سپاسگزاری.

        اینکه استاد میگفت یکی از درخواست هام از خداوند اینه که بتونم بیشتر سپاسگزار باشم…

        این واقعا واسه من نکته مهمی بود وجیهه بانوی عزیزم.

        خیلی خیلی خیلی سپاسگزارم ازتون کامنت گذاشتید.

        امیدوارم قلبتون پر از آرامش باشه و زندگیتون سرشار از احساس خوب و خوشبختی باشه.

        ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 925 روز

    بنام رب العالمین

    بنام خدای هدایتگرم

    بنام خدایی که برای بنده اش کافیست

    خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتر است

    خدایی که به فوریت اجابت میکند مرا بشرطیکه اجابت کنم اورا

    خداییکه انقدر مهربان هست که قوانین ساده بدون تغییرش رابرای زندگی اسان ما قرار داده است

    خدایی که هدایت میکند مرا به سمت خواسته هایم بزیبایی و اسانی و عزت

    خدایاا بینهایت ممنون و سپاسگزارم که در زمانه انسانهای آگاه زندگی میکنم

    خدایا بینهایت سپاسگزارم که در فضایی آگاهی بخش زندگی میکنم

    و دستان الهی ات با کلام و قلم اگاهی بخشششون هرلحظه در حال نشر اگاهی های الهی و عملی هستن

    .ـــــــــــــــــــــ

    سپاسگزارم از استاد عزیز و توحیدی

    و مریم بانوی به حق شایسته

    خداوند انسانهای مانند شمارا بیشمار کند

    تاجهان پرشود از نورو روشنی

    دقت و توجه شما در پیدا کردن قوانین الهی در هر چیز و هرجایی و هرشرایطی بسیار تحسین برانگیز هست

    این نگاه قانون بینانه در هر چه درس بزرگی دارد برای تک تک ما

    خدایاشکرت

    خدایا شکرت

    ـــــــــــــــــــــ

    و اما این محتوای عالی

    و این انیمیشن بی نظیر

    و این توضیحات تحسین برانگیز

    همه باعث شدن به فکر برم

    در وجود من کدام هست؟

    سگ خوشبین

    گربه مغرور

    دخترک بی توجه

    ترس پنهان

    انگار همش هست

    همش بوده

    و همیشه هم خواهد بود

    به میزان هوشیار بودنم

    به میزان اگاه بودنم از قوانین

    به میزان هماهنگ بودنم با اصل

    به میزان به کاربردن قوانین

    هرکدوم از اینها پررنگ و کمرنگ میشن

    اونجا که به خودم مغرور بشم و روی خودم حساب کنم و بلدم بلدم و میدونم میدونم داشته باشم، گربه چکمه پوش وجودم داره سکانداری میکنه

    البته اشکالی هم نداره فقط عواقبش پای خودمه

    دیگه نباید شاکی بشم که چرااا این شد و چرا اون شد

    قانون میگه خداوند پاسخ دهنده هست به ارتعاش ما به توجه ما

    پس هر چه بشه پاسخی به انچه فرستادم هست

    اونجاکه خوشببنم،لذت میبرم از زندگی و زمین و زمان،سگ خوشبین وجودمه که داره ارتعاش میفرسته و کاملاااا هماهنگ با هستی هستم، خداوند پاسخ میده به انچه میفرستم

    ووقتی که به داشته هام ناسپاسم و دنبال چیزای هستم که ارزوی خیلی هاست دخترک داستان هست که داره قدرت نمایی میکنه

    .

    همیشه همینطوره

    حتی در قران هم همینگونه هست

    هر شخصیتی که نام برده میشود در وجود من خانه دارد

    هم یوسف دارد هم زلیخا

    هم موسی هم فرعون

    هم قارون دارد

    هم سلیمان

    هر کدام بسته به موقعیت خودنمایی میکنند

    و نهایت همه اینهااا درک من است از آنچه که اصل و اساس جهان هستی است

    .

    اینکه من او را چه میببنم

    من اورا کجای زندگیم قرار داده ام

    من او را چه می خوانم

    .

    آنچه که عمیقا مرا به فکر وامیدارد

    جنس این رابطه ام هست

    ایا رابطه ام با خداوند به گونه ایست که با ارامش خیال زندگی کنم؟

    به گونه ای هست که از هرلحظه زندگیم لذت ببرم؟

    ایا به حدی از ایمان و اعتماد رسیده ام که رها باشم؟

    و نکته درست اینجاست

    انگار میچرخیم و میچرخیم میرسیم به یک نقطه آغازین

    همان نقطه ایکه همه چیز از انجا شروع میشود

    و چقدر همه چیز متفاوت میشود وقتی به اصل برسیم

    .

    فکر میکنم هنوز راه دارم برای درک اصل و اساس جهان هستی….

    .

    ــــــــــ

    بینهایت از تک تک دوستان تشکر میکنم که هر دیدگاه یک دنیااا درس و نکته داشت

    و از شمادو استاد عزیز و اگاهی بخش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  9. -
    مریم آقامیرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2545 روز

    سلام خدمت استاد ودوستان

    استاد چه بنویسم

    استاد شما از کجا میدانید چه چیزی نیاز بچه های سایت است

    واقعا این بحث غرور برام سوال بود

    حتی چند وقت پیش در مورد غرور در عقل کل سرچ کردم اما جوابی که میخواستم دریافت نکردم

    مدتی بود مادرم بهم میگفتی مغرور شدی

    ومن میگفتم یعنی چه

    درسته استاد الان که فکر میکنم من مغرور شده بودم

    من هیچ وقت در عمرم تحسین نشده بودم توسط خانواده ام

    حتی توسط خودم

    من همیشه دنبال ثروت بودم ، هدف من از دنبال کردن شما ثروت بود که به توحید رسیدم به خدا رسیدم

    من دنبال تمام استادهای موفقیت رفتم از استاد آزمندیان .استاد معظمی .استاد عرشیانفر.استاد امیر شریفی و……

    اما استاد وقتی 3 سال پیش به تضادی برخوردم هیچ کدام از فایل های آنها من را آرام نکرد و فقط با شما حالم خوب شد

    وهمان روز همه فایل هاشون را پاک کردم و شما شدید تنها استاد زندگی من

    استاد منم وقتی بنایی را شروع کردم ، همه آقایان من را تحسین می کردند

    چون برای معامله بتن ومیلگرد وتیرچه و… میرفتم

    از آنجایی که هیچ وقت توسط خانواده ام وخودم تحسین نشده بودم غرور منو گرفت

    ومیگفتم آره من خیلی قدرتمندم، ببین بابام هم میگه کارهایی که تو میکنی من جرات نمی کنم انجام دهم

    من کردیت کارها را به خودم می دادم

    من غره شدم تا جایی که در مرحله سقف طبقه 2 کمی پول برای بتن ومیلگرد ماند

    استاد جهان نشونم داد که غره نشو

    همان جا اعتباری که داشتم 400 میلیون میلگرد خریده بودم

    برام چایی می‌ریختند و بهترین رفتار را داشتند

    برای 20 میلیون بارمیلگرد را نفرستاد

    وبا بدترین نحو باهام رفتار شد

    درسته خودم مسیولم چون من آنها را برانگیخته کرده بودم

    همانجایی که 100 میلیون بتن خریده بودم و برام نوشابه وکیک می آوردند برای 30 میلیون باهام بدترین برخوردها شد

    مهندس هایی که بهترین برخورد ها را باهام داشتند

    3 روز اجازه بتن ریزی بهم ندادن وجواب تلفن نمی دادند

    چون من مغرور شده بودم

    چون میگفتم پدرم هم به قول خودش وارد بنایی نشده

    منم که قدرتمندم

    خدا بود نه من …

    قدرت از آن خدا بود نه من

    و خدارو هزاران مرتبه شکر زود فهمیدم

    همان جا با 100 میلیون بدهی اومدم بیرون

    فکرش را هم نمی کردم

    اما زود خودم را جمع کردم و پروژه را توقف زدم تا 2 سقف

    و گفتم کار میکنم وپول می‌سازم

    دوباره فکر کردم منم که کارمیکنم ، فکرکردم منم که مشتری برام میاد

    شب و روز را بهم دوختن اما دیدم نه خداست

    همه کاره خداست

    همان پدرم که می‌گفت هزار تومان روی من حساب نکن

    50 میلیون بهم داد گفت هر وقت داری بهم بده

    همون قرض‌الحسنه 50 تومان وام بهم داد که فکرش را هم نمی‌کردم بدون هیچ امتیازی

    ومریم آرام و تسلیم خدا شد

    مریم فهمید هیچ کاره است وخدا همه کاره

    مریم فهمید ثروتش از آن خداست

    استاد به خدا گاهی به شاگردام میگفتم من هوشم خیلی خوبه

    مسایل را زود حل میکنم

    همان وقت یه مسأله ساده را نمی‌تونستم حل کنم

    استاد شکستم

    غرورم را شکستم

    من همیشه یا دچار بی لیاقتی میشدم یا غرور

    اما الان احساس میکنم در تعادلم

    در حد همیم

    همه در حد همیم

    استاد از شما بابت این نوع نگاهتان به فیلم ها و زندگی سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1828 روز

      درود به شما مریم عزیزم

      چقدرررررررررر زیباست وقتی بنده ایی متواضعانه ، خاکساری خودش رو در مقابل رب العالمین اعلام میکنه….

      یاد این کلام طلایی استادبزرگوارمون افتادم که :

      هرررررر چقدر سرمون پیش خدا خم پایین باشه ، همون قدر خدا ما رو پیش بنده هاش سربلند میکنه….

      سبحان الله از لطفتش

      از مهرش

      از بخشش و کرَمش

      مریم جان ، دوست خوبم ببین خداوند چه قشنگ، مطمئن و دلگرم مون کرده:

      وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

      و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند).

      بهت تبریک میگم که ازش درخواست کردی و به درخواستت پاسخ گفته…

      و الان در تعادلی…

      الله اکبر

      خدایا شکرت..

      برات سراسر عشق و نور الهی میطلبم دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    به نام خدا

    ردپای 98

    سلام استاد عزیز و دوستای خوبم

    استاد تو بازه ای از زندگیمم که همه چیز تغییر کرده !دارم با ایده ها و شیوه های مختلف بمباران میشم

    یه طوری که همین الان یه 7 راهی جلوم دارم ،کدوم انتخاب کنم؟کدوم مسیر اصلیه؟

    مدام ایده میاد مدام آدم های میان که قصد کمک و آسان کردن مسیر دارن

    واقعا شاکر این فراوانی ام

    انگار به یک باره در نعمت ها باز شده ولی من گیج شدم که باید چیکار کنم!

    هر کدوم جذابیت خودشون دارن

    هر کدوم سختی های خودش

    البته درک میکنم چرا!من به عنوان خالق زندگیم ،مدتی همین ویژگی بمباران تو ذهنم داشتم و حالا نتایج هم بمباران شد

    اون موقع هم تعدد بالا منو گیج و سردرگم کرد و حالا هم

    به شکل معجزه واری اطرافیان ذهنم میخونن !البته که این خلق خودمه

    مثلا من به مهاجرت فکر میکنم و بدون اینکه حرفی بزنم یا تاکنون انگیزه ای برای رفتن داسته باشم ،بهم میگن برو دنبال پاسپورتت!

    یا راجب موضوعی در ذهنم فکر میکنم ،اونوقت برادرم خودش میاد یک ساعت راجب این موضوع باهام حرف میزنه

    یا کلی ایده به ذهن خودم خطور میکنه

    یکمی میترسم !آیا من آماده ام؟آیا تکاملم طی کردم؟روی کدوم باید تمرکز کنم؟آیا از پسش بر میام؟

    خدارو از صمیم قلب سپاسگزارم من روزی منتظر این لحظات بودم

    از خدا میخوام بهم نیروی ایستادگی ،انگیزه ادامه دادن،شوق رسیدن ،اعتماد به نفس قدم برداشتن، ایمان به خود و خدا و مسیر که ساخته دست من و خداست ،به من عطا کنه

    خدایا خودت نور چشم من باش برای دیدن بهترین راه

    خودت منو آسان کن برای آسانی

    میدونم تا الان خودم سد راه رسیدن ها شدم ،با باورهای نامناسب ،حتی شاید باور مناسب برای استارت داشتم اما عدم احساس لیاقت یا فراوانی در حدی که من رو هم شامل بشه ،مانع از ادامه دادن و رسیدن ها شده

    امیدوارم راهنمایی ها برسه تا مسیر برام روشن بشه

    دلم میخواد اینو هم به ردپای اضافه کنم ،تو کامنت آقای خوشدل اشاره شده بود به داستان یوسف پیامبر ،برای من نشانه ای بود

    با وجود اینکه شمارشش از دستم در رفته که چند بار دیدم ، شروع کردم به دیدن

    نمیدونم چی شده بود ولی لحظه به لحظه با این فیلم اشک می‌ریختمو مدام احساساتی میشدم !! مدام قوانین میدیدم ،انگار تازه اجازه شنیدن دیالوگ هارو داشتم

    واقعا خوشحالم که این کار شروع کردم

    بهم باور مضاعف میده که قانون ببینم همون طور که سریال های استاد مهر تایید بر باورها و قانون هاس

    واقعا شکرگزار خدام که منو از دیدن سریال ها و فیلم هایی که من بعد از دیدن حالم بد می‌شد از شدت نشون دادن زشتی های جهان ،به دیدن این سریال های جلا دهنده روح رسیدم ،این دقیقا چیزی بود که دنبالش بودم

    خداروشکر که میتونم خالق زندگی خودم باشم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای: