«گاریِ زهوار در رفته ی افکار محدودکننده» را رها کن

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در هر لحظه‌‌، نتیجه‌ی فرکانس‌ها و کانون توجه‌مان را به شکل اتفاقات‌، آدمها‌ و شرایطی که تجربه می‌کنیم‌، وارد زندگی‌مان می‌کند. در جهانی با این اصل و اساس‌، چه کاری می‌تواند اساسی‌تر از شناختن فرکانس‌ خواسته‌ها و بهبود همیشگی باورها باشد.

مسئله این است که‌، هرکدام از ما به تناسب محدودیت باورهای‌مان‌، گاری‌ای از افکار منفی‌ و باورهای محدودکننده به دنبال خود یدک می‌کشیم و به همان اندازه که مقاومت در برابر تغییر آن باورها به خرج می‌دهیم‌، خود را وارد مسیرهای سخت‌تر و جاده‌های سنگلاخی‌تری می‌کنیم‌، چرخ‌های آن گاری فرسوده‌تر می‌شود و حمل آن را دشوار تر می‌کند.

سنگینیِ این گاری و سختی این مسیر همواره بر دوش‌مان خواهد ماند‌، تا زمانی که دست از مقاومت برمی‌داریم‌ و رابطه‌ی میان «باورهای‌مان» و «جنس اتفاقات مسیری که وارد آن شده‌ایم» را پیدا می‌کنیم و عزم خود را برای تغییر آن باورها جزم می‌کنیم.

ساخته شدن باورهای قدرتمندکننده‌ی جدید و تغییر نگرش قبلی، آرام آرام چرخ‌های این گاری را تعمیر می‌کند‌، بارش را سبک‌تر می‌کند‌ و به تناسبِ باورهای قدرتمندکننده‌ی جدیدی که ساخته می‌شود‌، اسب‌های قوی‌تری به آن می‌افزاید که طی مسیر را برای‌مان ساده‌تر می‌کند.

‌هرچه سعی‌ می‌کنیم آگاهانه‌، با تمرکز بر نکات مثبت زندگی‌مان به احساس بهتر برسیم‌، امکانات بیشتری به گاری‌مان می‌افزاییم که مسیر را برای‌مان لذت‌بخش‌تر می‌کند.

هرچه به کمک کنترل آگاهانه‌ی ذهن‌، مدت زمان بیشتری در احساس خوب می‌مانیم‌، به جاده‌های سرپایینی‌تر و هموارتری هدایت می‌شویم و آرام آرام گاری‌مان تبدیل به ماشینی می‌شود که مسیر را برای‌مان ساده‌تر‌ می‌کند.

این مسیر تکاملی‌ای است که در دوره ۱۲ قدم در حال رخ دادن است. به همین دلیل وقتی در قدم ۱۲‌ام به زندگی‌ات نگاه می‌کنی‌ و نتایج‌ات را با چک آپ فرکانسی قدم اول مقایسه می‌کنی‌، متوجه می‌شوی که چگونه از آن گاری زهوار در رفته‌، ماشینی تمام اتوماتیک‌ و راحت ساخته‌ای.

موضوع دوره ۱۲ قدم‌، بسیار فراتر از مثبت اندیشی است. موضوع این دوره‌، سلامتی‌، عشق‌، آرامش‌، ثروت و معنویتی است که حقیقت زندگی من است.

در جلسات این قدم‌ها‌، دلایل این نتایج و چگونگی ایجاد آنها را برای افرادی شرح می‌دهد که‌، آماده ایجاد این تغییر و خلق چنین نتایجی شده‌اند و حاضرند بهایش را با عشق بپردازند.

این دوره  «همان چگونگی‌ای» را شرح می‌دهد که، مرا از کارگری و رانندگی با تاکسی‌، به زندگی در شرایط کنونی‌ام رسانده است. نتایجی که حاصل:

  •  تغییرات وسیع در باورها و شخصیت‌‌ام‌،
  • تلاش برای یافتن پاشنه‌های آشیل و حل ریشه‌ای مسائل، به جای تلاش برای تغییر عوامل بیرونی.
  • یافتن ترمزهای ذهنی و برداشتن مقاومت‌های ذهنی‌ به جای‌، تقلا و سخت‌کوشی‌های فیزیکی.
  • و در یک کلام‌، حاصل درک این اصل که تمام اتفاقات زندگی‌ام نتیجه‌ی فرکانس‌های خودم است
  • و تلاش برای ارسال فرکانس خواسته‌هایم به کمک کنترل ذهن می‌باشد.

تمرینات و آگاهی‌های این دوره‌، آرام آرام توانایی کنترل ذهن و «عادتِ تمرکز بر نکات مثبت» را در ذهن‌تان می‌سازد و شخصیت شما را به گونه‌ای تغییر می‌دهد که بتوانی در هر لحظه‌، آگاهانه به اتفاقات زندگی‌ات به گونه‌ای نگاه کنی که‌، به احساس بهتری برسی و مدت زمان بیشتری در آن احساس بمانی.

آنوقت است که به قول قرآن: لاخوف علیهم و لاهم یحزنون می‌شوی. زیرا کل داستان تغییر‌، «احساس خوب=اتفاقات خوب» است.

اگر نشانه‌ای برای هدایت به این دوره و خلق آگاهانه‌ی زندگی‌ات دیدی‌، به جمع صمیمی ما در این دوره بپیوند. چرا که خداوند هدایت‌هایش را به زبان نشانه‌ها آشکار می‌کند و یادت باشد که قلبت به راحتی این نشانه را می‌شناسد.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    243MB
    20 دقیقه
  • فایل صوتی «گاریِ زهوار در رفته ی افکار محدودکننده» را رها کن
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

253 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ملیحه شبانیان» در این صفحه: 2
  1. -
    ملیحه شبانیان گفته:
    مدت عضویت: 3521 روز

    سلام

    زندگی طبیعی و واقعی!!!!!!!!!!!

    نکته ی طلایی این ویدئو و موضوعی که مدام تو ذهنم می چرخه و اونقدر کش و قوس گرفته که منو وادار کرد بیام اینجا و راجع بهش بنویسم.

    استاد درین ویدئو میگه با شیوه ای که زندگی میکنه داره واقعی زندگی میکنه؛ طبیعی زندگی میکنه. میگه روند زندگیش ثابت کرده دنیا بد و خراب نیست که او بخواد جور دیگه ای به دنیا نگاه کنه که زندگیش خوب بشه. اصل و اساس دنیا بر لذت و آزادیه.

    خیلی زیاد به این گفته فکر کردم و کلی مطلب از گذشته یادم افتاد. یادمه تو یه فایلی از استاد شنیده بودم که : “طبیعیه که ما شاد باشیم. طبیعیه که ما ثروتمند باشیم. طبیعیه که ما سلامت باشیم.” اونچه که غیرطبیعیه ناراحتی و فقر و بیماریه. اینها اگر هستن نتیجه ی باورهای محدودکننده ی ماست.

    وقتی در چند دقیقه کلیت زندگیم رو یه مرور کردم دیدم پایه و اساس زندگیم بر باورهای محدود کننده ای شکل گرفته که مدام در حال آماده شدن برای سختی ها و جلوگیری از ضررها و خیانتهام. دیدم چقدر مدام در حال ساختن دیوارهای بلند و قطور قلعه م بودم و آجر به آجر و سنگ به سنگ که روی هم می چیدم به این فکر میکردم که اگر فلانی اونجوری حمله کرد من اینجوری دفاع میکنم یا اگر بهمانی اونطوری برخورد کرد من اینطوری جواب میدم. یعنی مدام توجه و تمرکز بر نکات منفی و بغض آلود و کینه پرور. اونوقت هی میگم چرا فلان اتفاق خوب برام نمیوفته یا بهمان رابطه م منهدم میشه. خب مشخصه. با این بذر آت و آشغالی که من هر لحظه دارم میکارم معلومه بحران درو میکنم. دیدم چه فلسفه ای غلطی رو دارم زندگی میکنم و به اطراف هم که نگاه کردم دیدم همه همین شکلی زندگی میکنن. با شنیدن جمله ی کوتاه استاد درین ویدئو که دیروز شنیده بودم اما امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم اومد جلوی چشمم و کنار نرفت؛ کلمات این متن پشت سر هم دارن میان. مثل همیشه جمله جدید نبود اما انگار که ته نشین شده باشه تو ذهنم و جا افتاده باشه همه ی سرم رو پر کرده. درسته دلشوره دارم ازین درک چون همه چیم در آستانه ی تغییر و فروپاشیه اما خوشحالم و ته دلم آرومه.

    “اصل و اساس این دنیا بر وفور نعمت و خیره”. یاد کتابی افتادم که خیلی وقتا حتی بی ربط اسمش تو ذهنم می چرخید و دلیلش رو نمیفهمیدم و طبیعتا ازش میگذشتم. کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست / نوشته ی کیم وو چونگ، مدیر و موسس کمپانی دوو. حالا میفهمم چرا هی این جمله تو سرم می چرخیده. “سنگفرش هر خیابان از طلاست. ”

    “من با نعمات بی شمار و لایزال احاطه شده م.” به قول زبل خان، شخصیت بامزه ی انیمیشن دوران کودکیم، فقط کافیه دستمو دراز کنم تا هر آنچه میخوام بردارم. حتی اگر مثل زبل خان یه شیر درنده رو بذارن تو بغلم. همینقدر فانتزی.

    “اونقدر نعمات به من نزدیکن که من نمی بینمشون”. مثل زمانی که شیئی رو به نوک بینی مون می چسبونیم و اصلا نمیتونیم درست و واضح ببینیمش. به قول حافظ : بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد. خدایی که میگه من از رگ گردن به شما نزدیکترم.

    مثل نفس کشیدن که اغلب یادمون میره چنین کاری در هر لحظه در حال انجامه و اونقدر عادی شده که متوجهش نمیشیم. به هر کسی بگیم تو داری نفس می کشی، میگه خب معلومه. مگه غیر ازین باید باشه. یعنی اینقدر طبیعیه که ما نفس می کشیم. اما خیلی کم بهش فکر می کنیم.

    اینقدر این مساله مهمه که سعدی کتاب گلستان رو با این عبارات شروع میکنه :

    “منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت ست و به شکر اندرش مزید نعمت (سوره ابراهیم – آیه ۷). هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات ست و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب.

    از دست و زبان که برآید / کز عهده شکرش به در آید”

    “همه ی نعمات هم مثل نفسی که هر لحظه می کشیم با ما هستن.” فقط کافیه آغوش دریافت داشته باشیم. آغوش دریافت فقط با باورهای قدرتمند و ایمان به خالق باز میشه. این که ما وقتی احساس نداری می کنیم یعنی چیزی نیست. یعنی قدرت و عظمت خالق رو ندیدن. بدتر از اون موقعیه که میگیم چیزی هست ولی ما نداریم اما کسانی هستند که دارند. این احساس عدم لیاقت، نادیده گرفتن کرامتیه که خداوند به هر کدام از بندگانش بدون تبعیض بخشیده. هر دو برداشت کفران نعمت و زیرسوال بردن عدالت خداونده. اما بدتر از اینها این نگاهه که اون کسانی که دارند همه چیز رو انحصاری کردن و به ما نمیدن و یا راه ما رو بستن و ما رو از نعمات محروم کردن. یعنی زندگی من در دست دیگرانه و اگر اون آدما نخوان به من چیزی بدن میتونن و من باید کاری کنم که در نظر اونها خوش بیام تا نکنه بی چیز بمونم. این دیگه شرک محضه. اگر ندیدن نعمات و کرامت انسانی کفر محسوب میشه این سومی دیگه شریک تراشیدن برای خداوند و نابخشودنیه. به همین خاطر با این فکر بدبختی پشت بدبختی پیش میاد.

    باور این که طبیعیه ما هرطور دوست داریم زندگی کنیم و از هرآنچه میخوایم برخوردار باشیم باوریه که مثل نفس کشیدن باید مدام تکرارش کنم. چون یه عمر در حال ساختن قلعه ی دفاعی بودم. غافل ازین که داخل قلعه ی امنم خطرناکترین دشمن رو دارم پرورش میدم. با این جمله یاد ماجرای فرعون و موسی افتادم که چطور فرعون دست به قتل عام نوزادان زد و چطور همون کسی که قرار بود قلعه ش رو فرو بریزه با چه ارج و احترامی در آغوش خودش و زیر گوشش بزرگ شد.

    “طبیعیه من راحت زندگی کنم. طبیعیه من رو دوست داشته باشن. طبیعیه من عاشق باشم. طبیعیه من لذت ببرم. طبیعیه من آزاد باشم.” طبیعی نیست من برای هر کدوم ازینها تا سرحد مرگ بجنگم. طبیعی نیست من برای حفظ اینها جنگ راه بندازم. طبیعی نیست من برای داشتن اینها نقشه بکشم و دروغ بگم و از دیگران پله و سکوی پرتاب بسازم. جالبه همه ی آدما برای رسیدن به بهشت وعده داده شده زندگی میکنن. برای رسیدن به بهشت عبادت می کنن؛ فداکاری میکنن؛ می بخشن؛ می جنگن؛ از دست میدن؛ به دست میارن؛ و … چه بهشتی؟ بهشتی که وعده داده شده جاییه که هر آنچه بخواهی بدون زحمت و رنج در اختیارت میذارن. تعریفی که همه از بهشت دارن اینه و تمام زندگیشون رو روی همین اصل پایه ریزی می کنن. خود همین ثابت میکنه آدمی باور داره هست موقعیتی که هیچ رنجی در اون راه نداره. اما چون با باورهای محدودکننده و خام و بی تحقیق احاطه شده این جای امن و راحت رو به جهانی نسبت میده که در دسترس نیست. غافل از این که اون بهشت همینجاست. به قولی : گل جلوه ای از جمال جانانه ی ما / بلبل به ترانه وصف او می گوید. این دنیا مشتی ست نمونه ی خرواری که در پیشه.

    حافظ در بیتی میگه:

    دولت آن است که بی خون دل آید به کنار / ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست

    سپاسگزارم از استاد عباسمنش که این بخش “مرا به نشانه ام هدایت کن” رو تو سایت گذاشتن که برای من انگیزه ی فوق العاده ای شده که هر روز خودم رو با یک فضای جدید و تمرین باورهای قدرتمند و مطالب سرنوشت ساز شروع می کنم. قبلا هم میومدم و بنا به حال اون موقعم یه فایلی رو می دیدم و می شنیدم اما حالا با این بخش نشانه ها، هدفمندتر این کار رو انجام میدم و آموزه ها تو ذهنم مرتب تر جا میگیرن.

    سپاسگزار و قدردان خداوندم که اینگونه من رو هدایت میکنه. برای شما و همه ی کسانی که یاور این انرژی عظیم و باشکوه هستن آرزوی سعادتمندی دنیا و اخرت رو دارم.

    عزت زیاد ؛ ایام به کام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    ملیحه شبانیان گفته:
    مدت عضویت: 3521 روز

    سلام

    این فایل نشونه ی هدایت امروز منه و متن زیر دریافتهاییه که من از شنیدن این مطالب، نوشته م.

    ما زندگیمون رو در هر لحظه خودمون خلق می کنیم. در هر لحظه؛ با فرکانس هایی که خودآگاه و ناخودآگاه به جهان می فرستیم. ما فقط فرکانس می فرستیم. فقط. چه هدف مشخصی تعریف کرده باشیم و چه تعیین نکرده باشیم. اگر هدف واضح باشه که ارسال فرکانس و مداومت کار آسون تریه اما اگر تعیین نکرده باشیم در هر صورت این فرکانس های پراکنده به یک نقطه ی نامعلومی برخورد می کنن و ممکنه نعمتی که دریافت می کنیم زیاد محلی از اعراب نداشته باشه تو زندگیمون. یا بهتر بگم نشناسیم که به چه دردی میخوره. چون مبدائش رو آگاهانه مشخص نکرده بودیم. البته درین صورت هم راهی هست که میتونه ما رو راهنمایی کنه به منشا این نتیجه. اونم اینه که اون نتیجه خبر از چیزی مشابه در درون ما میده. میتونیم به این وسیله ناشناخته های وجودمون رو کشف کنیم و باورهای محدودکننده ای رو که باعث اون اتفاق شدند شناسایی و اصلاح کنیم و فرکانس های بعدی رو با کمک از این اکتشافات و اصلاحیات، دلخواه و دلپذیر بفرستیم. در هر صورت ارسال فرکانس یک عمل غیرارادیه. فقط دو وجه ازین ارسال ارادی و انتخابیه. این که آگاهانه جنسش رو معلوم کنیم و دیگه این که درین مسیر با تعهد صددرصدی مداومت و پشتکار به خرج بدیم. باقی کار به عهده ی جهانه. ما در مسیر دریافت فقط سرسپرده ی پیام های خداوندیم و هر آنچه رو که توسط ندای درونی و نشانه ها درک می کنیم انجام میدیم. ما به هیچ عنوان در چگونگی این مسیر دخالتی نمی کنیم چون به نفعمون نیست. اگر دخالت کنیم و بخوایم روش رو تعیین کنیم یا سرعت رسیدن و دریافت رو بالا ببریم با ایجاد مقاومت ناخواسته، خودمون سدی در برابر دریافت نعمات می سازیم. در نتیجه با تسلیم محض از سر راه هدایت الهی کنار میریم و با وسعت وجودی که هر روز با سرسپردگی در برابر خداوند پیدا می کنیم برای دریافت نعمات بی نظیر آماده میشیم. اگر مقاومتهای ذهنمون رو پیدا و رفع کنیم به همراه خواسته هایی که معین کرده بودیم نعمات بی شماری وارد زندگیمون میشن که اصلا انتظارشون رو نداشتیم. چون ما با یک مقاومت به ظاهر معمولی یا ناچیز راه ورود تمام نعمات همجنس اونها رو هم به زندگیمون می بندیم. مثلا وقتی مقاومت راجع به پول داریم یعنی یه عالمه باور محدودکننده داریم که در طی سالها به دنبال هم ساخته و پرداخته و ذخیره و محکم شدن. وقتی باور ساختن و داشتن پول در ذهن ما سخت به نظر بیاد پول کم و محدودی ساخته میشه و به دنبال اون خرج نکردن یا خرج کردن با نگرانی میاد که باعث خساست، طمع و حسادت میشه. این صفات به مرور در روابط مشکل ایجاد میکنن و در نتیجه تنهایی و انزوا و بخل و نفرت هر روز به عناوین مختلف رشد میکنه. اینها منجر به عصانیت، بدخلقی و ترس میشن که انواع بیماری ها رو بوجود میارن. بیماری هم ضعف و تنگدستی و حقارت رو می آفرینه. و در آخر هم دردناکترین مرگ. اینها سیر اجمالی از یک باور به ظاهر ساده س که البته به دلیل رواج عمومیش ساده به نظر میرسه؛ و میتونه زندگی نسل های پی در پی رو نابود کنه و میراث فاسد و بی ارزشی رو به جا بگذاره. پس با پاکسازی باورها از سر راه هدایت الهی کنار بریم و اجازه بدیم واقعا عبارت “اشرف مخلوقات” برازندمون باشه و با خسران، نعمت زندگی درین دنیا رو به کام خودمون و اطرافیانمون تلخ نکنیم. و بدین صورت ذهنمون رو کنترل کنیم که به هر چیزی اجازه ی ورود نده و اگر ورودی ناخواسته اتفاق افتاد بتونه آگاهانه پاکسازیش کنه.

    و اما نکته ی ظریف دیگری وجود داره که مقاومت سازه و نامرئی. اون هم اینه که خواستن چیزی با چسبیدن به اون فرق داره. اگر خواسته ای رو مشخص می کنیم باید حواسمون باشه که همین تعیین به یک مانع تبدیل نشه. چون وقتی خواسته ای رو مشخص می کنیم طبیعتا منتظر وقوعش میشیم اما چون زمان دریافت اصلا معلوم نیست و ارتباط مستقیم با طرز برخورد ما در دوران انتظار داره، ممکنه ما رو دچار اضطراب و نگرانی از نرسیدن و شک به خواسته مون کنه. که همین خودش یه مقاومت اساسی و بنیان کنه. باید حواسمون به این نکته باشه که وقتی چیزی می خوایم صبر پیشه می کنیم و با تحسین و شکرگزاری و توکل و ایمان و اعتماد به خداوند که بهترین راه ارسال خواسته رو بلده؛ خودمون رو رها می کنیم و از زندگی با هرآنچه در اختیار داریم لذت می بریم و به این شکل زمان دریافت خواسته آماده ی پذیرش هستیم و بهترین استفاده رو از نعمت تازه وارد به زندگیمون می بریم.

    نکته ی دیگه ای که دریافت کردم این بود: مهمترین باور اینه که دنیا فقط خیر و نیکی و لذت و نعمت و عشق و شادی و سلامتی و عزته. اما چیزی که ضمانت میکنه این شرایط در زندگی موندگار بشن، آگاهی از اصل تضاده. هر کدوم ازین موارد نقیض خودشون رو با خودشون دارن. چون نقیض اونها باعث تشخیصشون میشه. همونطور که وقتی ما به صورت ارواح در جهان مجردات بودیم چون با خدا یکی بودیم حسی نداشتیم. یعنی احساسات از جدایی ما از خداوند و ورود به این جهان در ما بوجود اومده. یعنی وقتی ما حس خوبی داریم یعنی به منبع و مبدا آفرینش نزدیک و وصل هستیم و وقتی حس بدی داریم یعنی از مسیر دریافت نعمات که اصل و اساس آفرینشه دوریم. در جهان مجردات اصلا واژه ی خیر وجود نداشت چون نیازی به اون نبود. همه خداوند بودند و بس. اما زمانی که هر روح قرار شد به هدفی به عالم مادیات قدم بذاره و صفتی از صفات خالق اعظم رو رونمایی کنه نیاز به نقیضش داشت تا بتونه اون رو تعریف کنه. مثلا وقتی قراره بخشش شناخته بشه حتما باید کار ناخوشایندی انجام بشه که انسان مخیر سر دوراهی قرار بگیره و انتخابش باعث مشخص شدن عیار بخشش بشه. این دوراهی، دوراهی بخشش و انتقامه. انسان میتونه در جواب اون کار ناخوشایند یکی رو انتخاب کنه. چون این دو با هم جمع نمیشن. هرچند در هم تنیده هستند و هر یک بدون وجود دیگری معنی نداره. به همین دلیل برای پاکسازی باورها و کنترل ذهن لازمه تمام صفات و ویژگیهای روانمون رو دو به دو بپذیریم. چون اگر یکی رو بپذیریم و نقیضش رو دفع و یا باهاش مبارزه کنیم به این معنیه که اون رو بیشتر از صفتی که پذیرفتیم به زندگیمون راه دادیم و مشکلش اینه که چون مدام دفعش می کنیم مخفی میشه و به ظاهر از نظر ناپدید. اما مترصد و در کمین در سایه همیشه ما رو دنبال میکنه که در فرصتی مغتنم حضور خودش رو اعلام کنه. اغلب این اعلام حضور بدون اطلاع قبلیه و ما رو شگفت زده میکنه. و اغلب این شگفتی دلخواه و زیبا نیست. چون از نظر ما دور بوده و بدون هیچ آگاهی و قدرتی از طرف ما بروز کرده و اغلب خلاصی از مشکلی که درست میکنه کار آسون و بی زحمتی نیست. به همین خاطر عاقلانه ترین کار اینه که هر آفریده ای رو با تمام ویژگیهاش بپذیریم که این پذیرش به خودی خود هم شکرانه ی نعمته و هم این که به خاطر مخیر آفریده شدن از خدا سپاسگزاری کنیم. چون طبق مثال قبل میتونیم بین بخشش و انتقام یکی رو انتخاب کنیم که کار راحتی نیست اما نعمتیه که خداوند به ما داده. پس بهتره نهایت استفاده رو ازش ببریم. برای پذیرش تام و تمام ویژگیها لازمه هر صفتی رو با نقیضش ببینیم که بتونیم با سرعت زیاد و در لحظه انتخاب کنیم. مثلا بخشش و انتقام؛ عشق و بی حسی؛ سفید و سیاه؛ نور و تاریکی؛ خیر و شر؛ پاکی و آلودگی؛ صداقت و دروغ؛ شادی و غم؛ فقر و ثروت؛ و … به این شکل دیگه لازم نیست مدام از چیزی بترسیم یا فرار کنیم. بعد از مدتی هم به این شیوه عادت می کنیم و فقط در مسیر هر آنچه خوبی و نعمته قرار می گیریم. چون با این نگاه مدارمون تغییر کرده و دیگه لازم نیست برخی چیزها رو درخواست کنیم چون خودبخود در اون مدار وجود دارن و میتونیم برخوردار باشیم. مثل موردی که استاد عباسمنش درین فایل بهش اشاره کردن. این که اونقدر آگاهانه ذهنشون رو کنترل کردن و سره از ناسره رو با دقت جدا کردن که بعد از مدتی در مداری قرار گرفتن که سرشار از خواسته هاشون و حتی فراتر از اونهاس. اما همچنان این حفاظت و کنترل ذهن رو هر روز و هر لحظه انجام میدن. چون این دوراهی همیشه و تا وقتی زنده هستیم وجود داره و ما دست به انتخابیم. رمز انتخاب سالم و سعادتمند سرسپردگی محض به فرمان و ندای خداوند در مسیریه که انتخاب کردیم. این بهره مندی از تسلیم و حاکمیت و انجامشون باهم، از شگفتی های آفرینشه.

    خدا رو شکر که درک این دریافتها رو نوشتم و از خدا میخوام در اجراشون هم کمکم کنه. آمین

    سپاس از همه ی شما همراهان راه روشنایی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: