درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1

ما به اندازه ای که می توانم ذهن خود را کنترل کنیم، می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم.
یکی از موضوعاتی که نقش کنترل ذهن را خیلی شفاف به ما نشان داده است، بازی پینگ پونگ است.
در خلال بازی پینگ پونگ، ما به وضوح می بینیم که اگر بتوانیم ذهن خود را در بازی کنترل کنیم، اتفاقات در بازی به نفع ما پیش می رود و اگر از عهده ی کنترل ذهن بر نیاییم، در هر صورت اوضاع سخت پیش می رود.
به عنوان مثال، حین بازی اتفاقی رخ می داد و مرا عصبان یا ناراحت می کرد. به محض اینکه ذهنم از کنترل خارج می شد، می دیدم که به طرز عجیبی مهارت هایم مثل قبل جواب نمی دهد و امتیازها را از دست می دهم.
حتی می دیدم هرچه احساس من بدتر می شد،  به طرز عجیبی جهان اتفاقاتی را رقم می زد که ناراحتی ام را بیشتر کند:
مثلا توپ حریف من به تور می خورد و به نحوی در زمین من می افتاد که دفع آن غیر ممکن می شد.
یا ضربه های که همیشه نقطه برتری من حساب می شد به طرز عجیبی خارج از میز زده می شد و امتیاز به حریف من داده می شد
یعنی جهان بدون توجه به مهارت یا عملکرد من، جوابی درخور با احساس و کانون توجه من می داد. فارغ از اینکه من چه دلایلی برای احساس بد داشتم، جهان طبق قانون احساس بد = اتفاقات بد، به من پاسخ می داد.
بازی پینگ پونگ – در لحظه – قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد را در سریعترین و دقیق ترین حالت ممکن به ما نشان داد و به ما کمک کرده تا نقش حیاتی عمل به این قاون را در زندگی خود جدی بگیریم.
این بازی ما را به شهود رساند که کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است.
ما نتیجه ی مستقیم احساسات خود را در حین بازی تجربه کرده ایم. بعنوان مثال اگر به خاطر کنترل ذهن، من احساس خود را خوب نگه می داشتم، فارغ از اینکه چقدر بازی به ضرر من بود و چقدر امتیازهایم کم بود، در نهایت اوضاع به نفع من تمام می شد. برعکس وقتی کنترل ذهن ندارشتم، نمی توانستم از مهارت هایم در بازی بهره ببرم.
پیام این فایل این است که:
وقتی اوضاع ناجالب است، به آن شرایط نگاه نکن. بلکه سعی کنیم بهترین عملکرد خودت را در کنترل ذهن انجام دهی و خواهی دید که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند.
اگر در شرایط به ظاهری بد، بتوانی ذهن خود را کنترل کنی، مثلا بگویی من تلاش می کنم تا اعراض کنم و همین امروز حالم را خوب نگه دارم و دوباره سعی کنی روز بعد هم به همین منوال برای یک روز حال خود را خوب نگه داری،
هم خواهی دید که چطور به طرز معجزه وار شرایط به نفع شما تغییر می کند.
برای بهره برداری از درس های این فایل، درباره این دو مورد در بخش نظرات بنویس:
مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:
در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتید را از دست بدهید.
بنویسید که چه افکاری در ذهن تان آمد و چه افکاری به شما احساس عدم لیاقت داد
به عنوان مثال:
رابطه ی عاطقی شما به طرز جادویی خوب پیش می رفت و این فکر در ناخودآگاه شما شروع به چرخش کرد که:
من آنقدر ها لیاقت ندارم که این حد از عشق را در رابطه ام تجربه کنم؛
یا من آنقدر ها لایق نیستم که اینقدر در حق من خوبی باشد؛
یا احساس گناه کنی که “وقتی خانواده من یا خواهر من رابطه ی خوبی ندارد، این ناجوانمردانه است که من اینقدر از رابطه ام لذت ببرم؛
سپس به محض شروع این افکار و ادامه یافتن آنها، رابطه شما به طرز عجیبی با مشکل مواجه شد…
یا درباره موضوعات مالی، فروش شما عالی شده، درآمد شما زیاد شده، پول ساختن برایت راحت تر شده، سپس افکاری به ذهن شما آمده که شما را به احساس عدم لیاقت درباره دریافت این نعمت ها رسانده که:
آنقدر ها هم حقم نیست که اینقدر راحت پول بسازم؛
وقتی بقیه در فقر هستند این انصاف نیست که اینقدر من خوب پول بسازم و …
سپس دیدی که با ادامه ی این افکار، نه تنها جریان پول در زندگی ات کم و کمتر شده، حتی قطع هم شده است.
این تجربیات را بنویس تا همه ما درسهای این قانون را بگیریم که:
در چنین لحظاتی باید بتوانیم این نجواها را کنترل کنیم. و گرنه اگر این فکر و فرکانس ادامه پیدا کند ،این جنس از فرکانس نه تنها مانع ورود نعمت ها می شود بلکه نعمت ها ی کنونی زندگی ات را نیز از تو می گیرد.
مورد دوم:احساس قربانی شدن
احساس قربانی شدن، پاشنه آشیل همه ماست. یعنی  هر کدام از ما کم یا زیاد، از این ضعف ضربه می خوریم و همه ما نیاز داریم تا ریشه های این احساس را بهتر بشناسیم تا بتوانیم در این مواقع ذهن خود را راحت تر و سریعتر کنترل کنیم.
زیرا این احساس مخرب، به سرعت رشد می کند و تبدیل می شود به خشم نفزت کینه افسردگی و…
به این شکل اوضاع را بدتر و بدتر می کند و شما بدون اینکه آگاه باشی، با ماندن در این احساس به خودت ظلم می کنی و مانع ورود نعمت ها به زندگی ات می شوی.
برای درک رابطه میان “احساس قربانی شدن” و “بسته شدن جریان نعمت ها به زندگی”، در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس قربانی شدن باعث شد شرایط به گونه ای پیش برود که باز هم بیشتر احساس قربانی شدن داشته باشی.
تجربیاتی را به یاد بیاور که احساس کردی قربانی شرایطی شده ای یا در حق شما بی عدالتی شده است. مثلا در موضوعاتی مثل رابطه عاطفی یا درآمد یا کسب و کار، شما سمت خودت را خوب انجام دادی، اما اتفاقاتی رخ داده  و  ظاهرش این بوده که در حق شما بی انصافی شده است.
مثلا با اینکه شما به خوبی کسب و کار خود را مدیریت کرده ای، ناگاهان لایحه ای تصویب شده که جلوی صادرات شما را گرفته است یا هر مثال دیگری که باعث شده بعد از آن اتفاق به ظاهر ناجالب، افکار  منفی شروع به رشد کرده و شما را به این احساس رسانده که در حق من بی عدالتی شده است؛
یا من هرچقدر هم خوب عمل کنم، عوامل بیرونی باعث می شود به حقم نرسم و …
در یک کلام، درباره تجربیاتی بنویس که در احساس قربانی شدن گیر افتاده اید و بدون اینکه متوجه موضوع باشید، به خاطر ماندن در این احساس، اتفاقات ناجالب بیشتری را وارد زندگی خود کرده اید.
بنویسید این احساس قربانی شدن از کجا شروع شد و چه افکاری در ذهن خود چرخاندی که این احساس را تشدید کرد؟
بنویس در آن زمان شرایط به چه شکل پیش رفت و چه ناخواسته های بیشتری به جمع ناخواسته های قبلی افزوده شد.
و چه نگاهی به شما کمک کرد تا بتوانی ذهن خود را کنترل کنی و از احساس قربانی شدن خارج شوی؟
نوشتن درباره این موضوع به شما کمک می کند تا رابطه بین “احساس قربانی شدن” و “اتفاقات ناخواسته ای که زنجیره وار رخ می دهد” را درک کنی و بفهمی تمام بلاهایی که فکر می کردی عواملی بیرون از شما  برایت رقم زده را، چطور خودت با ماندن در احساس قربانی شدن رقم زده ای. چون نتوانستی در این شرایط ذهن خود را کنترل کنی و جلوی ادامه ی این افکار رو بگیری.
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، سریعتر می توانی در این مواقع، از رشد افکار منفی خودداری کنی
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، راحت تر می توانی این احساس مخرب را با این افکار منفی تغذیه نکنی.
منتظر خواندن تجربیات شما و درس هایی که از این تجربیات گرفته اید، هستیم.

منابع بیشتر:
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    722MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    107MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد علی» در این صفحه: 1
  1. -
    محمد علی گفته:
    مدت عضویت: 3603 روز

    درود و اردات خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته

    عرض ادب خدمت دوستان هم فرکانسی و رفقائی که با اشتراک نوشتارهای مفید و تجربیات ارزشمندشون باعث هم افزائی انرژی مثبت دراین خانواده صمیمی و در نهایت در گسترش زیبائی و نیروی مثبت در جهان هستی ، همراه و هم فرکانسی با هم هستیم.

    خدای روی بی نهایت شاکرم که امروز درکلاس ” درسهای زندگی از یک بازی ” در کنار یکدیگر هستیم.

    برداشتهای من از این فایل شگفت انگیز و زیبا:

    پیش از همه چیز ممنونم که در این هوای زیبا ، آسمان زیبا ، مردم زیبا ، درسها ، نعمت ها و تجربیات زیبا و ارزشمندتون رو با ما به اشتراک میزارید ” و صدق بالحسنی”

    اول بگم که این انتخاب بازی پینگ پینگ خیلی هوشمندانه و به جاست ، چون دقیقا تو این بازی جواب ارسال توپت رو در کسری از ثانیه میگیری و این مورد رو خیلی میشه شباهت داد به قانون فرکانس استاد که “جهان فقط بازتاب افکار ماست” ، مرسی که بسیارهنرمندانه و هدفمند این بازی رو برای به اشتراک گذاری قوانین بدون تغییر جهان انتخاب کردید.

    استاد عزیزم میفرمانید ” ما باید سعی کنیم از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم ” ، این یه ویژگیه که همه ما باید سعی کنیم یاد بگیریم و با توجه بیشتر و بیشتر به این مهم ، مسیر شادی از لحظات زندگیمون بسازیم.

    ” باید سعی کنیم تو هر شرایطی یه جنبه fun، یه وجه شاد ، یه نکته مثبت از اون شرایط پیدا کنیم ” و به اون توجه کنیم و از همون برای تمرکز و ایجاد حس خوب استفاده کنیم.

    بعدش چقدر زیا توضیح میدن : بازی قوانینی داره، مثل بازی دنیا ، سرعت بالا ، جدی و بی رحم ،ودر ابتدا که کم تجربه تر هستیم کوری خوندن ، جدی گرفتن بیش از حد .

    اما اگه این بازی رو مثل بازی ما در این دنیا فرض کنیم ، باید بدونیم که این بازی فقط برای لذت بردنه ماست و باخت و برد ظاهریش مهم نیست ، چون … هدف اصلی بازی : کسب لذته ، ارتقا و بهبود روابطه ، افزایش مهارته و در نهایت برای بهبود و ارتقا سلامتی جسم و ذهنه.

    پس با شناخت و تجربه بیشتر متوجه میشیم که فقط بازی ، لذت و احساس خوب مهمه و بس.

    ……

    سرکار خانم شایسته چه زیبا کلامشون روشروع کردن با تشکر و سپاس، چه جالب که در ابتدا علاقه ای به پینگ پونگ نداشتن و فقط میخواستن یه ورزشی کرده باشن ، اما در ادامه بازم سپاس ، دیدن زیبائی و ذکر نکات مثبت : شخصیت مشوق ، حمایتگر و حامی استاد عباس منش باعث شد که ایشون طوری ادامه بدن ، که حالا متوجه شدن نه تنها از بازی خوششون میاد ، بلکه عاشقش شدن.

    استاد عباس منش عزیز مجدد اقرار می کنم که واقعا شما مهارت بسیار بالائی در ایجاد انگیزه دارید و سپاسگزار خداوند هستم که شما هم تیمی در بازی زندگی من هستی و دستی حمایتگر و پر انگیزه از جانب خدا در مسیر خوشبختی زندگیم.

    وای چه زیبا مریم بانو ادامه میدن : حالا که مسیررو نگاه می کنن فقط برکت و نعمتی رو که این بازی ساده برای زندگیشون به ارمغان آورده رو می بیین و عمیق تر شدن روابطشون با استاد و همراهشون.

    عمیق تر و متفاوتر شدن سطح رابطه برکت مضاعف دیگری از این بازی ساده ، هم بازی در دسترس ، نعمت اضافه ، علائق مشترک و …

    خدا ی رو بی نهایت شکر

    …….

    تو بخش دوم از صحبت های استاد عزیزم درخصوص “اهمیت و معجزه پشتکار” ، چه زیبا توضیح دادن که خانم شایسته به دلیل ادامه دادن موفق شدن ، که حالا پا به بای استاد رسیدن و این تیم دو نفره حریف یه لشکر پنجاه ششت نفرست.

    “استمرار ، ادامه دادن ، عشق داشتن ، حرکت کردن وبهبود و اصلاح کردن روش و کاردرهر قدم ، فراتر از استعداده ”

    خدایا چقدر این جمله معجزه انگیزه ، چقدر به دل میشینه ، چقدر انگیزه بخشه ، عاشقتم استاد عباس منش.

    …..

    حالا این استمرار باعث آنچنان پیشرفتی شده که تو یه جمع پنجاه ششت نفره ، همه رو حریفی، و صد البته که انتخاب صحیح هدف و داشتن انگیزه ست که میتونه این موفقیت رو برای هر شخص دیگه ای ممکن بکنه.

    پس اگه ما با نیت درست و صحیح هدفی رو انتخاب کنیم ، میتونیم از اون کار نتایج شگفت انگیز بگیریم.

    هدف اولیه و نیت صحیح و درست : لذت ، بالا رفتن انرژی ، حال کردن و ارتقا روابط وهمه این انتخابهای صحیح ، چقدر باعت افزایش اعتماد به نفس ، چقدرباعث لذت بیشترو فوق العاده میشه .

    و این درس به همه ما ثابت می کنه :

    Ø اگه با تمام موجود چیزی رو بخواهیم

    Ø اگه ادامه بدیم و تو کارمون استمرار داشته باشیم

    Ø اگه همیشه و همواره به دنبال اصلاح روش و کار ،بهبود وارتقاء باشیم

    Ø هر پیشرفتی ، هر تجربه عالی و شگفت انگیزی و هر خواسته ای رو میتونیم بدست بیاریم.

    ü این یه قانونه.

    …..

    کارگاه عملی ” روشهای ایجاد انگیزه”

    خانم شایسته بصورت کاربردی توضیح میدن که چطور تونستن ادامه بدن و دست از استمرار بر ندارن ، آقا این نکات کنکوریه.

    ایجاد انگیزه با تمرکز بر روی خواسته : فقط روی هدف و خواسته تمرکز و فوکوس کنیم و از هر چیز دیگه ذهنمونو آزاد کنیم.

    من به شخصه دو مدل این قضیه هدف و تمرکز بر روی خواسته رو برای خودم تشریح می کنم : یکی اینکه ما وقتی یه هدفی رو انتخاب کردیم ، باید مثل یه دونه و بذر اون رو تو یه زمین مناسب بکاریم و صد البته که آبیاری و مراقبت از این دونه کوچیک ” یعنی تمرکز برهدف” میتونه برامون یه درخت سرسبز پر بار بسازه. برای همین حضرت مولانا میفرمایند:

    گفت پیغمبر که هر که سر نهفت

    زود گردد با مراد خویش جفت

    دانه چون اندر زمین پنهان شود

    سر آن سرسبزی بستان شود

    دومین تعریف و تشبیح اینه که هدفهای ما از قبل تو این جهان بصورت معادن ، ذخایرو رگه های طلا و سنگهای الماس و زمرد و … از قبل توسط خداوند برای ما در این جهان قرار داده شده و ما فقط باید یه رگه از اون معدن و کوه طلا رو پیدا کینم و با تمرکز بر روی خواسته ، و اتصال به سرشاخه اصلی اون رگه ، معدن رو کشف و استخراج طلا از معدن رو شروع کنیم.

    زر و نقره گر نبودندی نهان

    پرورش کی یافتندی زیرکان

    یعنی این باورم که من تشریح کردم ، چون بر اساس خواست خداوند در راستای گسترش دادن این جهانه ، خودش یه قانونه.

    اهرم رنج و لذت : درست کردن و ایجاد صحیح تکیه گاه و کفه ترازو خواسته با ایجاد لذت ، یعنی من که میدونم ورزش برام لذت بخشه و بخشی از زمان روزم رو به اون اختصاص دادم ، خوب حالا اون لذته همین کاری که دارم میکنم، تازه یه چیزجدیدی هم دارم یاد میگریم .

    یعنی عاشقتم خانم شایسته با این توضیح و تفسیرقشنگتون از ایجاد اهرم رنج و لذت برای ایجاد انگیزه و استمرار در کار و فعالیت.

    ثبت وتصدیق کوچکترین بهبود : استاد تو چندین فایل از معجزه نوشتن و ثبت بهبود های کوچک برای ایجاد انگیزه برای ادامه دادن و استمرار در کار گفتن و اینجا شاگرد اول این کلاس بصورت عملی مثالی از این معجزه ایجاد انگیزه برای استمرار میگن، منی که تو اولین ضربات از سرعت توپ فریز میشدم و نمیتونستم حتی دستمو تکون بدم و ضربه شاید به صورتم میخورد ، حتی فکرم رو به عنوان بهبود ثبت میکردم.

    آقا ببین توئی که قبلا وقتی توپ از جلوی صورتت رد میشد مثل یخ بهش نگاه میکردی ، حالا با کتفت اون گرفتی ، دفعه بعد با ساعد به جای راکت زدی و … و حالا آنچنان بک وارد میزنی که طرف مقابل مثل مجسمه یخ میزنه

    پس ما هم میتونیم با تصدیق کوچکترین بهبود در کارمون و ثبت اون ، با استفاده از معجزه این قانون ، شگفتانه های زیبایی رو به زندگیمون جاری کنیم.

    اعراض از شکست های کوچک و ظاهری : والا اینا همش نکته کنکوریه : مهربون بودن با خود ، توقع واقعی از خودت داشتن ، توجه نکردن به هر چیز نا خواسته ، توپی که رد شد ، باخت کوچکی که داشتم و ….

    قانون تکامل : کم کم تو هر واکنش متوجه شدم چطور میتونم یه کم بهتر عمل کنم ، خدا این عجب کلاس درسیه ، عاشقتم استاد عباس منش ، عاشقتم سرکار خانم شایسته ، شما هر دو نفربی نظیرید.

    پاداش دادن : قانون پاداش دادن و تشویق کردن رو استاد تو فایلهای دیگه هم گفتن ، که آقا ما باید برای هر پیشرفتی که می کنیم خودمون رو تشویق کینم و بگیم.

    ببین توئی که قبلا پول نداشتی امورات ماهیانه تو بگزرونی و تا خرخره تو قرض و بدهی بودی ، حالا نه تنها قرض و بدهی نداری بلکه راحت داری خرج زندگیتو در میاری ، پس ایول داری، حالا چند مدته که داری ماهی 5 میلیونم سرمایه گذاری می کنی ، پس باید خودت رو تشویق کنی و به خودت پاداش بدی و اگه اینطوری باشد این داستان شادی و تشویق برات ادامه داره.

    تحسین موفقیت دیگران : استاد عزیر یادمه این نکته رو تو چندین فایل مختلف دیگه هم فرمودند و حالا تو این کلاس بصورت عملی در خصوص تحسین موفقیت دیگرون که خودش یه انگیزه برای ادامه کاره ، توسط خانم شایسته درس داده میشه.

    معجزه سپاسگزاری : خانم شایسته چه زیبا میگن که استاد عباس منش عزیز تحسین کننده ، باهوش ، دنبال بهترعمل کردن تو هر شرایط و … هستند و این معجزه سپاسگزاریه.

    که ضرب المثل زیبای در این خصوص هست که میگه

    شکر نعمت نعمتت افزون کند

    شکر نعمت از کفت بیرون کند

    که گرته برداری از شعر زیبای حضرت مولاناست که میفرمایند:

    شکر قدرت ، قدرتت افزون کند

    جبر ، نعمت از کفت بیرون کند

    که البته این شعر درس دیگری از استاد رو بیادمون میاره ، که آقا:

    ” ما خالق زندگی خودمون هستیم ”

    ” خداوند اختیار خلق زندگی خودمون رو به ما عطا کرده”

    ….

    خدای رو بی نهایت شکر که من با شما استاد عزیر و خانم شایسته سپاسگزارهمراهم.

    باور دارم که سپاسگزاری از لطف ، نعمات و فضل خداوند در زندگی ما ، معجزه ایجاد میکنه .

    سپاسگزارم بابت دستان بی نهایت خداوند که در زندگی من جاری میشه.

    سپاسگزاراز فضل بی نهایت خداوند که بصورت ثروت ، نعمت و ورابط عالی در زندگی من جاریست.

    پس مجددا و بی نهایت بار ،خدای رو بی نهایت شاکرم ، که از بیان تاثیرگذار استاد عباس منش و نکات کنکوری سرکار خانم شایسته ، مجددا معجزه سپاسگزاری رو بصورت درسی شگرف در زندگی من یادآوری و جاری فرمود.

    ….

    خدای رو بی نهایت شکر بابت این کلاس مفید ، این همه درس ، این همه نکات طلائی ، این همه روش کاربردی و عملی ….

    وای بی نظیری شما مریم بانوی Paradise : استفاده از یک بازی به عنوان “آزمایشگاه تعیین پاسخ هر فرکانس ”

    نتیجه فرکانس احساس خوب = اتفاقات خوب

    نتیجه فرکانس تحسین موفقیت دیگران = اتفاقات خوب

    نتیجه فرکانس انکار موفقیت دیگران = اتفاق ناخواسته مستمر ، ادامه شکست

    …….

    وای خدای من چقدر استاد زیبا این نکات رو میگه ، عواملی که باعث از دست دادن انگیزه و منقطع شدن فعالیت و ادامه دادن به کارمون میشه : قدرت جادوئی تاثیر ذهن بر روی اتفاقات زندگی ما *

    از دست دادن تمرکز : به هر دلیلی که ذهن ما از روی خواسته منحرف بشه و مشغول چیز دیگه ای بشه ، موتور انگیزشی ما درجا کار میکنه.

    یعنی هر وقت ذهنت درگیر چیز غیر خواسته بشه ، سوراخ تو انبارت افتاده ، هر چی توش میریزی پر نمیشه و به قول حضرت مولانا :

    ما در این انبار گندم می کنیم

    گندم جمع آمده گم می کنیم

    می نیندیشیم آخر ما به هوش

    کین خلل در گندم است از مکر موش

    موش تا انبار ما حفره زده است

    وز فنش انبار ما ویران شده است

    پس هر موقع که تمر کزمون رو از دست بدیم ، هر زمانی که نجوای شیطان امید ، یاس و کمبود رو به گوشمون بخونه ، راه رو گم کردیم و داریم بی راه میریم وباید خودآگاه و خود خواسته ذهنمون رو متمرکز بر روی هدف و خواستمون بیاریم و با یادآوری فراوانی ، لیاقت و شایستگی که خدای رحمان و رحیم نسبت به بندگانش داره ، به جنگ نجوای درون بریم و …

    اول ای جان دفع شر موش کن

    وانگهان در جمع گندم جوش کن

    غلیان احساسات : اگه ما عصبانی بشیم ، نتونیم احساسمون رو کنترل کنیم و به قول استاد تو چند تا فایل قبل تر تصمیم احساسی بگیریم ، اون غلیان احساسی ، فرکانس نا مناسبی رو به جهان میفرسته و جهانم لاجرم بازتاب ناخواسته ای رو برای ما میاره و حضورت مولانا چه زیبا میفرماید که :

    خشم و شهوت مرد را احول کند

    زاستقامت روح را مبدل کند

    چون غرض آمد هنر پوشیده شد

    صد حجاب از دل به سوی دیده شد

    ….

    نتیجه فرکانس خود سرزنشی = اتفاقات ناخواسته

    نتیجه فرکانس احساس بد = اتفاقات بد

    نتیجه فرکانس عدم تمرکز = اتفاقات ناخواسته

    نتیجه فرکانس عصبانی شدن = اتفاقات ناخواسته

    نتیجه فرکانس جنگ درونی = اتفاقات ناخواسته

    … پس” هر زمانی که ذهن ما از خواسته منحرف بشه ، هر زمانی که تمرکزمون از خواسته برداشته بشه ، نتیجه این فرکانس، اتفاق ناخواسته برای ماست ” و این یه قانونه

    حالا اینجا اگه ما خودآگاه و خود خواسته سعی کنیم ، ذهنمون رو کنترل کنیم و بر روی خواسته و هدف تمرکز کنیم ، این الگوی نامناسب و انفاقات ناخواسته قطع میشه و ما کم کم ، دوباره افسار بازی رو تو دست خودمون میگیریم و تو مسیر درست حرکت می کنیم.

    ……

    اینجا استاد جونم ممنونم که از صدای مانور هوائی رهامون کردی واومدیم تو سالن کنفرانس زیبا و بزرگ که به اندازه تمام هم فرکانسی هام جا هست سلام عزیران هم سفر.

    نکات طلائی در خصوص تاثیر ذهن بر عملکرد

    نتیجه کنترل ذهن = پیشرفت کارها

    نتیجه عدم کنترل ذهن = خراب شدن کارها

    نتیجه عصبانی شدن = اتفاقات و شرایط نا خواسته برای ما

    نتیجه خشم و عصبانیت = بد شانسی

    اگه مابتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم ، میتونیم دنیامون رو کنترل کنیم

    اگه بتونم افکار مناسبی داشته باشم ، میتونم اتفاقات رو اونطور که میخوام رقم بزنم

    نتیجه سرزنش و نگه داشتن احساس بد = نتیجه بد ، اتفاقات بد

    نتیجه تمرکز برروی باخت = باخت بیشتر

    § وقتی ما کنترل ذهن نداشته باشیم ، نمیتونیم از توانائی هامون استفاده کنیم .

    نتیجه آرامش ذهن = احساس خوب = نتیجه بهتر

    ….

    چطوری تو شرایط نا خواسته و اتفاقات به ظاهر بعد حالمون رو بهتر کنیم : آقا خداییش این یه فایل خودش به اندازه یه کتاب موفقیت مطلب داره .

    “کارگاه عملی تغییر حال بد به خوب استاد عباش منش با گرته برداری از یک بازی ساده ”

    چطورتو شرایط بد و ناخواسته ما میتونیم فقط با یه قدم و یه حرکت بهتر از اون حال و شرایط خارج بشیم ، مثلا تو بازی عقبی و فقط چند امتیاز مونده تا بازی رو به حریفت ببازی، کنترل ذهنت و در نتیجه بازی از دستت رفته و شرایط ناخواسته و بدی رو داری تجربه می کنی ، خوب برای درست شدن اوضاع باید بر اساس اصول زیر عمل کنی :

    اول ذهنت رو آورم کن

    بعد فقط به ضربه بعدی فکر کن

    به خودت بگو من به هیچ چیز دیگه ای فکر نمی کنم و فقط تمرکزم رو ، روی توپ بعدی میزارم

    فقط به این نکته تمرکز کن

    تو هر حرکت بعدی همینطور

    اصلا به نتیجه فکر نکن

    اعداد رو نبین

    وظیفه تو اینه که فقط تو حرکت بعدی ، کار خودت رو درست انجام بدی

    و ادامه بده

    حالا نتیجه معجزه انگیز رو خودت میتونی ببینی و لمس کنی

    راستی برنده شدنت رو تبریک میگم

    نکته این روش اینه که ما تو هر شرایطی که هستیم ، باید ذهنمون رو تحت اختیار شرایط و اوضاع قرار ندیم و خودآگاهانه و با کنترل ذهن فقط به حرکت توجه کنیم و افسار ذهنمون رو به دست خودمون بگیریم و اونوقته که نقطه نقطهِ موفقیت باعث ایجاد یه خط وریل که من اسمشو میزارم “شاه راه موفقیت ، نعمت ، روابط عالی و ثروت” تو زندگی ما جاری و ایجاد میشه .

    من و تو فقط باید سعی کنیم این لحظه ، این ساعت و این روز رو خوب زندگی کنیم ، اونوقت کل زندگیم رو خوب زندگی کردم.

    باید سعی کنیم تو هر شرایطی که هستیم ، نگاه نکنیم به شرایط به ظاهر بد قضیه ، بلکه فقط باید سعی کنیم همیشه بهترین خودمون رو ارائه بدیم، فقط اون روز و اون لحظه رو درست فکر کنیم و به حرکت بعدی توجه کنیم و اگه با احساس خوب و کنترل ذهن پیش بری تو همه شرایط میتونی بازی رو ببری.

    من خودم اینطوری برای خودم تشریح کردم ، میگم که من اگه بتونم فقط تو این لحظه که هستم ، شاد ، مثبت و با احساس خوب به این کار ، اتفاق و موقعیت نگاه کنم در نتیجه لحظه بعدی شاد ، مثبت و موفقیت دیگه ای رو تجربه می کنم و اگه بتونم فقط تو این لحظه و آنی که هستم خوش و خرم باشم ، بزرگراهی از شادی ، حس خوب و خوشبختی رو تو زندگیم تجربه می کنم، که اون وقت ثروت ، نعمت ، سلامتی ، روابط خوب و موفقیت یکی از دستاوردهای این مسیر پر از نعمت و ثروته.

    پس کلید کار اینجاست که تو هر شرایط بد و ناخواسته در زندگی ما باید سعی کنیم با کنترل ذهنمون ،فقط همون موقع رو با این روشها و تکنیک های بالا بهتر کنیم و به کل قضیه کاری نداشته باشیم ، چون ما اگه بتونیم با تمرکز ذهن و قانون تکامل ، پله پله از هر دره ای بالا بریم و به قله برسیم و اونوقت باقی موندن همیشگی رو قله های زندگی برامون لذت بخشه .

    …..

    کارگاه عملی سرکار خانم شایسته ” چرا در آخرین لحظات بازی ، با وجود اینکه شما بسیار بالاتر از حریفی ، بازی رو میبازی؟ ”

    چاله عجله : اگه تو شرایطی که نزدیک رسیدن به هدف هستی ، به جای تمرکز بر روی هدفت ، به بردن و تموم شدن بازی توجه کنی یعنی ذهنت منحرف شده ، و این نه تنها باعث میشه که دیگه امیتازات اندک باقی مونده رو نگیری ، بلکه بازی برده رو میبازی.

    خداییش اینو اکثر ما تجربه کردیم ، خیلی موقع ها که اوضاع خوبه و داریم به هدفمون میرسیم و واقعا اگه شرایط همونجور پیش بره دیگه اوضاع ردیفِ ردیفه ، فقط و فقط به خاطر عجله ، تمرکز ذهنمون رو از دست میدیم و اونوقت تو چاله عجله میافتیم و برعکس به جای رسیدن به اون خواسته ، اصلا ازش دورتر میشیم.

    استاد چقدر قشنگ تکمیل می کنه اگه در آخرین لحظات عجله کنیم و یا شل بگیریم ، هر دو حالت باعث میشه کنترل ذهن رو از دست بدی و این همان چاله ایه که ما رو از مسیر منحرف میکنه.

    مثل اون قسمت از کارتون مورچه و مورچه خوار بود ، که مورچه خوار نزدیک گرفتن مورچه بود ولی عجله کرد و اتوبو از روش رد شد و دیالوگ ماندگاری میگه” این اتوبوس جهانگردی فقط سالی یه بار از این جا رد میشه و اونم این موقع است”

    ما باید تو هر حالتی که هستیم ، ذهنمون رو کنترل کنیم ، اونوقت کنترل و نتیجه بازی زندگی دست خودته

    …..

    ادامه درسهای طلائی این فایل :

    سیاه چاله عدم احساس لیاقت : هر زمانی تومسیرزندگی این فکر سراغمون بیاد که آقا چطورِ که من اِنقدر راحت دارم اینکار رو می کنم ، یا این چیز رو چقدر آسون و راحت بدست آوردم ،یا چطور من چند وقته هر کرای می کنم اوکی و به راحتی ردیف میشه ، یا من کجا و این چیزا کجا ، من کجا و این آدما و این جاها کجا، بدونیم و بدونید که داریم نزدیک سیاهچاله احساس عدم لیاقت میشیم و سیاهچاله هم که خصوصیتش کشیدن و نابودی هر چیزی به درون خودشه ، پس لاجرم نابودی و تو سیاهچاله افتادن.

    وای استاد عزیر چقدر قشنگ میگید ، این پاشنه آشیل من بود و البته هنوز خیلی کار دارم که بتونم کاملا باورهای شرک آلودی که بواسطه فرهنگ تربیتی بهم القا شده بود رو درست کنم و باید همیشه روش کار کنم و شاید خیلی از شاگردان کلاس هم ، اسیر باورهای عدم احساس لیاقتن که از بچگی تو ذهنمون کاشتند:

    مگه پول علفه خرسه ، یارو برای یه قارون که میخواد دربیاره باباش در میآد

    نون مجانی نیست ، اگه نون میخوای باید دود تنور بخوری

    نابرده رنج گنج میسر نمی شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

    ما داریم تو چاه زندگی میکنیم فقط یه طناب میتونه ما رو بالا بکشه و اونم درس خوندنه و بس

    آدم نباید پاشو از گلیمش بلندتر کنه

    کبوتر با کبوتر باز با باز ، کند هم جنس با هم جنس پرواز

    اگه میخوای پولدار بشی باید پدرت دربیاد ، فکر کردی پول دار شدن الکیه

    هیچ چیز مجانی و مفت بدست نیآد

    خر ما از بچگی دم نداشت

    ما خاندانن انقدر بدشانسیم ، اگه بریم دریا باید با خودمون آفتابه آب ببریم

    و …..

    همه این تکرارها در دوران کودکی ، باور عدم لیاقتی رو برای من ساخته بود که نگو و نپرس ، بزارچند تا تجریه اون دوران رو بگم از جاهائی که این احساس عدم لیاقت باعث از دست دادن موقعیت هایی تو زندگیم شدن ، من همیشه از خیلی کوچیکی توباشگاههای ورزشی با دایی هام بودم و چون اونا معروف و سرآمد والیبال بودن ، منم ازهمون بچگی تو همه تمرینات ، باشگاهها و مسابقات همراهشمون بودم و خیلی زود پیشرفت کردم ، یادمه که از دوران راهنمایی به بعد همیشه یا کاپیتان تیم بودم با نفرات اول تیم مدرسه و منطقه تحصیلی خودمون.

    خوب نکته مثبت این تجربه این بود که تو اون دوران نوجوانی خیلی باعث ایجاد اعتماد به نفس برای من شده بود و هنوزم خدا رو شکر از این نعمت مضاعف ، تو محیط های ورزشی دیگه برای خودم و بچه هام استفاده می کنم ، همینطوری بود تا من کم کم به تیم های باشگاهی دعوت شدم و تو انتخابی تیم نوجوانان مناطق مختلف و در نهایت تیم تهران، اما درست تو اواخر سالهای دبیرستان تو یه بازی معمولی قوزک پام پیچ شدیدی خورد و آسیب دیدگی تاندومهای پای راستم ، شش ماه آتل و گچ و دوری از ورزش و مسابقات.

    وقتی بعد از شش ماه برگشتم باشگاه دیدم چند تا چهره جدید ، قد بلند ، رشید و خوش اندام تو باشگاه اضافه شدن و چون منو نمیشناختن خیلی بی توجه به من تو صف جلو می زدن و اسپک های و حرکات عالی می زدند ، منی که تا روز قبلش میدون دار نرمشها و نفرات اول تیم بودم ، اولش فکر کردم اینا از تیم جوانان اومدن پیش ما تمرین کنن ، آخه بعضی موقع ها ما هم میرفیتم با بزرگترها تو تیم جوانان و حتی بزرگسالان تمرین میکردیم ، ولی بعدش که از مربی پرسیدم اینا کی هستند و از کجا اومدن ، گفت تو یه فراخوان کشوری برای تقویت تیم و سرمایه گذاری رو نوجوانها اینا از شهرستانهای دور اومدن و اتفاقا اکثرا یکی دو سال هم از تو کوچیکترند ، ما رو بگی ، یخ زدیم.

    حالا نجوا کارشو شورع کرد ، تو بازیهای تمرینی هی مثل پتک تو ذهن من صدا میزد ، دیگه دوران تو تمومه ، حالا دیگه جایی برای پیشرفت نداری ، نگا کن یارو یه وجب از تو بلند تره و دو سال کوچیکتر و ….. منی که قبلا فقط رو بهترین بودن تمرکز داشتم ، وارد رقابتی شدم که بواسطه عدم بهبود کامل پام ، کم تجربگی واهمیت سن برای انتخاب تیم ومهم تر از همه ندونستن قانون ، تمرکز ذهنم رو از دست دادم و نجواها به پاشنه آشیلم حمله ور شدند ، شروع کردن : ببین تو خیلی راحت اومدی تا اینجا ، اصلا مگه میشه تو برای تیم تهران انتخاب بشی ، بابا اینا خیلی از تو قویترند ، سنشون هم که کمتره و…

    اِنقدر این نجواهای عدم لیاقت رو مخم بود که هر روز جلوه بدتری از خودم نشون میدادم و اصلا تمرکز نداشتم و چند روزباشگاه نرفتم ، بعدش مربیم پیعام داد و برگشتم و منی که فکر میکردم الان کلی بهم ایراد بگیره و بگه اصلا تو لایق تیم نیستی ، دیدم مربیم یه کارت بیمه بهم داد که برای هزینه های درمانی پام خیلی کمکم میکرد و گفت که از نظر من ، تو به اندازه تمام سالهای بازی خودت و دایی هات تجربه حضور تو تمرینات و مسابقات رو داری و تو این سن و سال نوجوانی اتو مثل یه عتیقه و گوهر ارزشمندی تواین ورزش وپیشنهاد داد که برم و تو یکی از باشگاههای خوب تهران به عنوان بازیکن فیکس ادامه بدم.

    انتخابی تو تیم تهران رو از دست دادم اما مربیم اعتماد به نفسمو ترمیم کرد ، ادامه دادم ولی باور نا درست دیگم کارو خراب کرد ، رفتم تو اون تیم با دوستم که از بچگی تو کوچه به هم طناب کش می بستیم و والیبال بازی میکردیم ، من و دوستم همیشه تو بازیها قطر هم بودیم ” تو ارنج تیم ” و درواقع موتور تیم رو تو همه چرخشها ما میچرخوندیم و اسپکرهای اصلی تیم ، اوضاع خوب بود تا این دفعه فقط بعد از یه مدت فقط به خاطر اینکه نزدیکترین دوستموالیبال و ول کرد و رفت سراغ زیبای اندام ، منم باشگاه رو ول کردم ، وورزشی رو مه میتونستم حرفه ای توش پیشرفت کنم رو ول کردم.

    اونم به خاطر باورهای نادرستی که از بچگی تو ذهنم رفته بود:

    آدم باید پای رفیش وایسته

    دوست اونه که برای دوستش جون بده

    دوست اونه که وقتی دوستش باخت شریکش باشه وگرنه تو برد باید بزاری دوستت تکی حالشو ببره

    و از قبیل باورهائی که از فرهنگ کوچه خیابونی تربیتی گرفته بودم.

    یکی دیگه از تجربیات سالهای دورو قبلم این بود که چون من زبان انگلیسیم ، از دوران نوجوانی خوب بود و قبل از دیپلم مدرسه مدرک F.C. رو گرفتم و خیلی اوضام خوب بود ، به همین واسطه تواولین کارم که بعد از دانشگاه رفتم خیلی سریع تونستم با کارشناسان خارجی اون شرکت ارتباط برقرار کنم ، اونقدرراحت و سریع با اونا جور شدم و برخوردم که همه دهنشون باز مونده بود ، به هیمن خاطراغلب اوقات تو بخش اونا بودم ، یه چیز خنده دارد اینکه یه روز یکی از همکاران جدید که برای اولین بار اومده بود تو اون قسمت و من رو تا حالا ندید بود ، اومد تو پارتیشن مشاوران خارجی و از منم که اونجا بودم سوالات خارجی یکرد و منم اولش کلی سرکارش گذاشتم و تا چند وقت فکر می کرد منم خارجیم اما زبان فارسیم خوبه.

    حالا ببین تو این شرایط روابط من و اون دوستانم طوری بود که تو همه جاهای خارج از شرکت هم با تیمشون بودم وهمین جلسات و نشست ها باعث شد کلی ارتباطات جدید و بالاتر برام ایجاد شد و منم به خاطر خصوصیت خاک شیر مزاجیم ، خیلی راحت با دیگرون ارتباط برقرار میکردم و می کنم و روز به روزروابط بهتر ، جدید و بالاتر ایجاد میشد ، اما نجواها هم کار خودشون رو شروع کردند: تو ذهنم میومد که بچه پایین شهر ، تو کجا اینجا ها کجا ، تو با اون خانواده خیلی معمولیه کجا و این محیط ها و جاها کجا ، این هتل ها و خونه ها کجا و….. این نجواهای احساس عدم لیاقت ادامه داشت .

    خیلی تلاش کردم از همون موقع بدون اینکه قانونی رو بدونم میرفتم به جنگ این نجواها و بعضی هاشون رو شکست میدادم ، به خودم میگفتم اتفاقا بر و بچ پایین خونگرمتر و قوی ترن مخصوصا تو ارتباطات ، به خودم میگفتم اتفاقا خانواده من و خودم بهترین و سزاوارترین نفر برای اینجورجا ها هستم وبا اینکار بعضی از این ترمزهای ذهنی رو رد میکردم .

    اما وقتی جلوتر میرفتم و پیشنهاد کاری بهتر ، محل جدید و بهتر و نجواهای مکرر ذهنی ادامه داشت ، با اولین سفر اروپا ، دلار ، پوند و .. نجواها پاشنه آشیلم رو هدف میگرفتن ، اِ مگه میشه ، به همین راحتی روزی 25 پوند بگیرم موضوع مال سال 2000 بود ، مگه پول علف خرسه ، تو کجا لندن وبرلین کجا.

    یادمه اولین باری که از سفر برگشتم یکی از دوستای بسیار ثروتمند بابام اومد خونمون و بهم گفت ببین وقتی بابات گفت انگلستان هستی باورم نشد و گفتم دروغ میگه اومدم از خودت بپرسم و منم واقعا فکر میکردم اینا با این همه ثروت نهایشن میرن دبی و ترکیه و کلی پزش رو میدن ، پس واقعا من لایق رفتن مجدد اونجا نیستم ؛ اینم یه شانسی بود.

    یادمه یکی از شرکتهای بزرگ و معروف انگلیس برام دعوت به کار فرستاد از طریق همون دوستائی که تو اولین کارم پیدا کرده بودم ، ولی نجواها و تربیت های ناصحیح منو به سمت سیاه چاله کشید:

    مادرم میگفت تو پسر بزرگ ما هستی اگه بری ما دیگه هیچی نداریم ما نی تونیم به داداشات تکیه کنیم.

    تازه ازدواج کرده بودم و همسرم میگفت من دختر یکی یدونه هستم و نمیتونم مادر و پدرم رو ول کنم با تو بیام اونور دنیا.

    حاجی رفیق پولدار بابام میگفت ، خدا رو شکر شانسکی تونستی یه بار تو عمرت بری اروپا رو هم ببینی

    و ….

    نجواها میگفتن اِ مگه میشه به همین راحتی رفت انگلیس یه راست سر کار، میدونی چقدر اونجا پول میخواد ، آدم برای پولدار شدن باید باباش در بیاد، آدم برای رسیدن به هرچیزی باید سختی بکشه و… باور کنید چقدر موقعیت راحت از دستم پرید ، درست وقتی که چند تا دونه امتیاز میخواستم تا بازی رو ببرم.

    ادامه درس از بازی ساده

    تاثیر کنترل ذهن بر پیشرفت و ارتباط عدم کنترل ذهن با نرسیدن به خواسته و دور شدن از هدف :

    تاثیر فرکانس عصبانیت وناراحتی = عدم کنترل ذهن = از دست دادن امتیاز و باخت

    در مواقع تصمیم بر اساس عصبانیت و ناراحتی ، لاجرم جهان ساز مخالف برای ما می نوازه و این قانونه ، چون ما داریم بازتاب فرکانس خودمون رو می گیریم. جهان در این مواقع مثل یه آینه به ما بازتاب موجمون برمیگردونه و بهت نشون میده اگه ذهنت منحرف عصبانیت . ناراحتی باشه ، نه تنها شانس نمی آری بلکه بد شانسی میاری ، اگه ما ذهنمون درگیر باخت به ظاهر بدی بشه ، جهان از همون خواسته یعنی باخت بیشتر برات میاره ، پس ما با هم به شهود برسیم که :

    ü اگه من بتونم ذهنمو کنترل کنم ، میتونم دنیامو کنترل کنم

    ü اگه من افکار درستی داشته باشم ، میتونم اتفاقات رو به شکلی که میخوام رقم بزنم

    احساس قربانی شدن : هر زمانی تو روابط عاطفی فکر کنی که من برای طرف مقابل بیشتر دارم مایه میزارم ، یا تو کار و شغلت فکر کنی دارن حق تو رو می خورن و یا فلان پست و سمت و پاداش حق توئه ، اما دارن به یکی دیگه میدن و بطور کلی هر وقت فکر کنی که یکی داره حق تو رو میخوره و خودت رو قربانی شرایط بدونی ، شروع اتفاقات نا خواسته پیاپی تو زندگیته.

    هر موقع فکر کنی اوضاع طوری داره پیش میره که از نطر من بهم ظلم شده ، یا حقم داره ظاهر میشه و نتیجه تلاشم رو یکی دیگه داره میخوره ، احساس می کنی که در حق تو بی عدالتی میشه ، این احساسها باعث میشه از همین بازتابها تو زندگیت بیاد ، یعنی بعدش احساس عصبانیت میکنی و ذهنت بیشتر منحرف میشه ، یا احساس ناراحتی می کنی که بازم ذهنتی از مسیر بیشتر منحرف میشه و همینطور سلسله ناخواسته ها رو تو زندگیت دعوت میکنی ، و کل رابطه و کارتو از دست میدی.

    فرق آدمهای موفق و نا موفق دقیقا در اینجاست ، که کسی موفق میشه که بتونه تو این مقاطع زندگی ذهنش رو کنترل کنه.

    مثالهای عملی و کاربردی در این مواقع که میتونه برای همه ما اتفاق بیفته:

    – نباید ذهنمون رو درگیر این موضوع کنیم ، باید به قول قرآن اعراض کنیم

    – نباید بشینیم و با ذهن منطقی بخواهیم دلیل و برهان برای اون موضوع بیاریم و کار خدا رو قضاوت کنیم

    – نبایستی به موضوع شاخ و برگ بدیم ، مثلا بشینیم هی بگیم اصلا من چقدر بدبختم که اینطوری حقمو خوردن ، اصلا من از اول بد شانس بودم و … جون هر کدوم از این افکار دقیقا مثل اینه که داریم با یه بیل قبر خودمون رو می کنیم.

    پس دقیقا اگه بتونیم تو این شرایط ذهنمون رو کنترل کنیم ، میتونیم آگاهانه زندگیمون رو کنترل کنیم .

    من باید بتونیم تو هر شرایطی احساسمون رو کنرل کنیم و با تمرکز افکار به خواستمون برسیم.

    ….

    “چگونه با شادی و لذت بردن در زندگی به هدفت برسی”

    اگه تو هر مقطعی از مسیر انگیزه ما کم بشه و بنزین موتورمون رو به تموم شدن باشه ، باید به این نکته طلائی توجه کنیم که هدف اصلی ما در زندگی شاد بودن و لذت بردن از لحظه به لحظه زندگیه.

    من تو این شرایط یه مثلی دارم و میگم ما باید سعی کنیم زندگی رو، زندگی کنیم . و سعی می کنم با تمرکز بر این حقیقت که خداوند ما رو برای یه زندگی شاد و پر از لذت به این جهان فرستاده ، پس من باید سعی کنم تمام این تجربیات رو با شادی و لذت داشته باشم

    ………..

    نکته طلائی : چقدر لذت بردن از موضوعات ساده تو زندگی ، قدرت جادوئی داره ، که یه جریان عظیمی از خوشبختی رو تو زندگی ما جاری کنه.

    لذت های ساده که همیشه در اختیار ما هستند: طلوع و غروب خورشید ، خوابیدن ، غذا خوردن ، پیاده روی ، دویدن ، دیدن خودت در آیینه ، شنیدن موسیقی شاد و پر انرژی ، روشن و تاریک شدن جهان، نوازش موی سر خودت و عزیرانت ، در آغوش گرفتن عزیزانت ، مسواک زدن ، بوئیدن گل خوشبو، شنیدن نوای پرندگان ، احساس گرم شدن پوستت زیر آفتاب ، دوش گرفتن ، پا تو تو آب سرد بردن ، شستن صورت ، مالیدن کف دستات به هم ، لبخند زدن در مقابل آیینه ، بازی پینگ پوینگ ، نشستن با خانواده درو میز غذا ، کوه رفتن ، بازی کارت با عزیزانت ، خوندن ترانه مورد علاقت ، بازی با بچه هات ، گلکاری ، آب دادن به باغچه ،نوشیدن یه فنجون قهوه ،دیدن بخار کتری ، بوی عطر قهوه و…..

    خدایا ما را در یادگیری مهارت شاد بودن با بی نهایت نعمت ساده ای که در زندگی همه ما جاری نمودی ، یاری فرما.

    خدای رو بی نهایت شکر، بابت بی نهایت شادی ساده که میتونه باعث ایجاد لذت در زندگی همه ما میشه.

    ……

    به قول استاد عباس منش مطالب فوق العاده ؛ ارزشمند و مفیدی که تو این فایل گفته شده باعث ایجاد تعمق در زندگیمون میشه ، باعث درک بهتر قوانین و شناخت خودمون و درک بهتر ازخدای خودمون میشه و اینها همه باعث ارتقا زندگیمون میشه.

    خدای رو بی نهایت شاکرم که من رو به درسهای این فایل هدایت نمود و امیدوارم تجربیات و نکات طلائی و کنکوری این فایل رو بتونم لحظه به لحظه تو زندگیم استفاده کنم و بهشون عمل کنم.

    امیدوارم همگی درپناه آرامش الهی ، شاد و مستدام باشیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: