درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1

ما به اندازه ای که می توانم ذهن خود را کنترل کنیم، می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم.
یکی از موضوعاتی که نقش کنترل ذهن را خیلی شفاف به ما نشان داده است، بازی پینگ پونگ است.
در خلال بازی پینگ پونگ، ما به وضوح می بینیم که اگر بتوانیم ذهن خود را در بازی کنترل کنیم، اتفاقات در بازی به نفع ما پیش می رود و اگر از عهده ی کنترل ذهن بر نیاییم، در هر صورت اوضاع سخت پیش می رود.
به عنوان مثال، حین بازی اتفاقی رخ می داد و مرا عصبان یا ناراحت می کرد. به محض اینکه ذهنم از کنترل خارج می شد، می دیدم که به طرز عجیبی مهارت هایم مثل قبل جواب نمی دهد و امتیازها را از دست می دهم.
حتی می دیدم هرچه احساس من بدتر می شد،  به طرز عجیبی جهان اتفاقاتی را رقم می زد که ناراحتی ام را بیشتر کند:
مثلا توپ حریف من به تور می خورد و به نحوی در زمین من می افتاد که دفع آن غیر ممکن می شد.
یا ضربه های که همیشه نقطه برتری من حساب می شد به طرز عجیبی خارج از میز زده می شد و امتیاز به حریف من داده می شد
یعنی جهان بدون توجه به مهارت یا عملکرد من، جوابی درخور با احساس و کانون توجه من می داد. فارغ از اینکه من چه دلایلی برای احساس بد داشتم، جهان طبق قانون احساس بد = اتفاقات بد، به من پاسخ می داد.
بازی پینگ پونگ – در لحظه – قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد را در سریعترین و دقیق ترین حالت ممکن به ما نشان داد و به ما کمک کرده تا نقش حیاتی عمل به این قاون را در زندگی خود جدی بگیریم.
این بازی ما را به شهود رساند که کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است.
ما نتیجه ی مستقیم احساسات خود را در حین بازی تجربه کرده ایم. بعنوان مثال اگر به خاطر کنترل ذهن، من احساس خود را خوب نگه می داشتم، فارغ از اینکه چقدر بازی به ضرر من بود و چقدر امتیازهایم کم بود، در نهایت اوضاع به نفع من تمام می شد. برعکس وقتی کنترل ذهن ندارشتم، نمی توانستم از مهارت هایم در بازی بهره ببرم.
پیام این فایل این است که:
وقتی اوضاع ناجالب است، به آن شرایط نگاه نکن. بلکه سعی کنیم بهترین عملکرد خودت را در کنترل ذهن انجام دهی و خواهی دید که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند.
اگر در شرایط به ظاهری بد، بتوانی ذهن خود را کنترل کنی، مثلا بگویی من تلاش می کنم تا اعراض کنم و همین امروز حالم را خوب نگه دارم و دوباره سعی کنی روز بعد هم به همین منوال برای یک روز حال خود را خوب نگه داری،
هم خواهی دید که چطور به طرز معجزه وار شرایط به نفع شما تغییر می کند.
برای بهره برداری از درس های این فایل، درباره این دو مورد در بخش نظرات بنویس:
مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:
در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتید را از دست بدهید.
بنویسید که چه افکاری در ذهن تان آمد و چه افکاری به شما احساس عدم لیاقت داد
به عنوان مثال:
رابطه ی عاطقی شما به طرز جادویی خوب پیش می رفت و این فکر در ناخودآگاه شما شروع به چرخش کرد که:
من آنقدر ها لیاقت ندارم که این حد از عشق را در رابطه ام تجربه کنم؛
یا من آنقدر ها لایق نیستم که اینقدر در حق من خوبی باشد؛
یا احساس گناه کنی که “وقتی خانواده من یا خواهر من رابطه ی خوبی ندارد، این ناجوانمردانه است که من اینقدر از رابطه ام لذت ببرم؛
سپس به محض شروع این افکار و ادامه یافتن آنها، رابطه شما به طرز عجیبی با مشکل مواجه شد…
یا درباره موضوعات مالی، فروش شما عالی شده، درآمد شما زیاد شده، پول ساختن برایت راحت تر شده، سپس افکاری به ذهن شما آمده که شما را به احساس عدم لیاقت درباره دریافت این نعمت ها رسانده که:
آنقدر ها هم حقم نیست که اینقدر راحت پول بسازم؛
وقتی بقیه در فقر هستند این انصاف نیست که اینقدر من خوب پول بسازم و …
سپس دیدی که با ادامه ی این افکار، نه تنها جریان پول در زندگی ات کم و کمتر شده، حتی قطع هم شده است.
این تجربیات را بنویس تا همه ما درسهای این قانون را بگیریم که:
در چنین لحظاتی باید بتوانیم این نجواها را کنترل کنیم. و گرنه اگر این فکر و فرکانس ادامه پیدا کند ،این جنس از فرکانس نه تنها مانع ورود نعمت ها می شود بلکه نعمت ها ی کنونی زندگی ات را نیز از تو می گیرد.
مورد دوم:احساس قربانی شدن
احساس قربانی شدن، پاشنه آشیل همه ماست. یعنی  هر کدام از ما کم یا زیاد، از این ضعف ضربه می خوریم و همه ما نیاز داریم تا ریشه های این احساس را بهتر بشناسیم تا بتوانیم در این مواقع ذهن خود را راحت تر و سریعتر کنترل کنیم.
زیرا این احساس مخرب، به سرعت رشد می کند و تبدیل می شود به خشم نفزت کینه افسردگی و…
به این شکل اوضاع را بدتر و بدتر می کند و شما بدون اینکه آگاه باشی، با ماندن در این احساس به خودت ظلم می کنی و مانع ورود نعمت ها به زندگی ات می شوی.
برای درک رابطه میان “احساس قربانی شدن” و “بسته شدن جریان نعمت ها به زندگی”، در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس قربانی شدن باعث شد شرایط به گونه ای پیش برود که باز هم بیشتر احساس قربانی شدن داشته باشی.
تجربیاتی را به یاد بیاور که احساس کردی قربانی شرایطی شده ای یا در حق شما بی عدالتی شده است. مثلا در موضوعاتی مثل رابطه عاطفی یا درآمد یا کسب و کار، شما سمت خودت را خوب انجام دادی، اما اتفاقاتی رخ داده  و  ظاهرش این بوده که در حق شما بی انصافی شده است.
مثلا با اینکه شما به خوبی کسب و کار خود را مدیریت کرده ای، ناگاهان لایحه ای تصویب شده که جلوی صادرات شما را گرفته است یا هر مثال دیگری که باعث شده بعد از آن اتفاق به ظاهر ناجالب، افکار  منفی شروع به رشد کرده و شما را به این احساس رسانده که در حق من بی عدالتی شده است؛
یا من هرچقدر هم خوب عمل کنم، عوامل بیرونی باعث می شود به حقم نرسم و …
در یک کلام، درباره تجربیاتی بنویس که در احساس قربانی شدن گیر افتاده اید و بدون اینکه متوجه موضوع باشید، به خاطر ماندن در این احساس، اتفاقات ناجالب بیشتری را وارد زندگی خود کرده اید.
بنویسید این احساس قربانی شدن از کجا شروع شد و چه افکاری در ذهن خود چرخاندی که این احساس را تشدید کرد؟
بنویس در آن زمان شرایط به چه شکل پیش رفت و چه ناخواسته های بیشتری به جمع ناخواسته های قبلی افزوده شد.
و چه نگاهی به شما کمک کرد تا بتوانی ذهن خود را کنترل کنی و از احساس قربانی شدن خارج شوی؟
نوشتن درباره این موضوع به شما کمک می کند تا رابطه بین “احساس قربانی شدن” و “اتفاقات ناخواسته ای که زنجیره وار رخ می دهد” را درک کنی و بفهمی تمام بلاهایی که فکر می کردی عواملی بیرون از شما  برایت رقم زده را، چطور خودت با ماندن در احساس قربانی شدن رقم زده ای. چون نتوانستی در این شرایط ذهن خود را کنترل کنی و جلوی ادامه ی این افکار رو بگیری.
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، سریعتر می توانی در این مواقع، از رشد افکار منفی خودداری کنی
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، راحت تر می توانی این احساس مخرب را با این افکار منفی تغذیه نکنی.
منتظر خواندن تجربیات شما و درس هایی که از این تجربیات گرفته اید، هستیم.

منابع بیشتر:
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    722MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    107MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا بهزادی» در این صفحه: 1
  1. -
    رضا بهزادی گفته:
    مدت عضویت: 3303 روز

    به نام خدای مهربون

    چی بگم از این فایل فوق العاده زیبا که اینقدر نکات مثبت و قشنگ داره و اینقدر چه از کلام شما استاد و مریم خانم و هم از زبان تصاویر میشه نکته مثبت و زیبا گفت و دراورد که نهایتی نداره، الله اکبر! استاد عزیزم همین اول حرفم بگم که هم کلی حالم و انرژیم توپ شد و اصلا غرررق در دنیای شما شده بودم و حال میکردم واسه خودم با تصاویر زیبا و حرفاتون هم کلی جاهایی میخندیدم و ذوق میکردم از اتفاقات و نکات این فایل فوق العاده (شکلک خنده) اونجایی که برای اولین بار اون دو فروند جت جنگنده (F15 و F16) بینهایت زیبا و عشق من از اون بالا رد شدن و صدای مهیب و بینهایت زیبای موتورهای جتشون فضا رو در هم میشکنه و دیوار صوتی رو پاره میکنه، و شما داشتین با خانم شایسته صحبت میکردین، من یه آن پیش خودم داشتم شوخی و خنده بازی درون خودم میکردم و میگفتم الله اکبر آمریکا حمله کرد!!! (خنده : ) ) ) ) بخوابید رو زمین! ))) یا مثلا یا خدااا الان یهو چی شد مثلا لشکر نیروی هوایی واسه صحبت ها و پایه دوربین استاد و خانم شایسته الان اومده اونجا واسه شناسایی و رهگیری هدف!!! (خنده) مزاح میکنم، خیلی لحظات فوق العاده و خوبی بود برام دیدن و شنیدن این فایل از تک تک لحظاتش استفاده کردم و حالم عالی بود! غیر از اینکه بینهایت نکته داره و میتونم بگم و توی توضیحات ازمون خواستید که مثال هایی بزنیم، استاد چقدددر دلم میخواد بگم اینو که من چقدر نشانه ها میبینم تو این روزها و میخواستم توی این فایل هم از خودم ردی به جا گذاشته باشم و انشاالله تمرینات دوره ها مخصوصا دوره بی نظیر «شیوه حل مسائل زندگی» که غوغایی در من بپا کرده و منو با خودم و خدای خودم و جهان آشتی داده چرا که بصورت خیلی واضح و شفاف و اونم بخاطر باز هم آگاهی ها و نکات ریز و درشتی که از صحبتهای شما استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان توی تمام این مدتهای آشناییم با شما متوجهشون شدم و یاد گرفتم که تیز و هوشیار و گوش به زنگ باشم! یاد گرفتم چطوری و کجاها به چه شکل حواسم به نشانه ها باشه و متوجه همه اتفاقات و شرایط و نکات دور و اطرافم باشم و به سادگی نگذرم و این تمرین و این حواس جمع بودنه کم کم در من رشد کرد و بهتر و بهتر شده در صورتی که قبلا اون اوایل یا تو حالت های روحی مختلف زیاد متوجه نبودم یا دقت نمیکردم یا بیخیال میشدم و میگفتم شانسیه! گذریه! حساس نشو! استادان بی نظیر من پی بردم بعد از مدتهااا که همین نشانه های کوچیک همین اتفاقات دور و برم همین به وضوح رسیدنه و دیدن اینکه انگار داره یه اتفاقایی واسم میوفته و من به وضوح میرسم هی که قبلا تشنه و در به در دنبال همین حس و حالت میگشتم درونم و مثال هم زده بودم از خودم که شما استاد نازنینم توی آپدیت دوره و دوره ها و فایلای مختلف جدید راجع بهش صحبت میکردید و این جمله “آره آره انگار داره یه اتفاقاتی واسم میوفته که قبلا نمیدیدم یا متوجهشون نبودم” رو هی با خودم میگفتم و میومد تو ذهنم، و درکش کردم قشنگ! و واقعا استاد عزیزم متوجه شدم که به همون چرخ دنده ریزه و تیکه های پازل مثال زدنتون رو که همیشه خدا دنبالش بودم و میگفتم چرا هیچی نمیشه واسه من چرا پیدا نمیکنم چرا چی چرا فلان! بالاخره پیدا کردم و به وضوح رسیدم و قشنگ درک کردم ایرادهای کارم و نشتی هام کجاهاست و کجاها بوده و آشغالا رو چطوری و کجاها زیر مبل قایم کردم! قررررربونت برم با خودتو مثال هات و در اوج سادگی و زیبایی کلامت بهترین استاد (و استادان) دنیا هستین، دستان پاک خدا روی زمین هستین مگه میشه بهترین نباشین!!! پی بردم که پاشنه آشیلم باورهای مخربم و آشغال های زیر مبل و نشتی های انرژیم، اولیش احساس قربانی شدن! و بعد هم احساس عدم لیاقت! (این دو تا مهم ترین و اصلی ترین هستند)، و بعد روابط… عدم کنترل خشمم.. کم شدن میزان عزت نفس و اعتماد به نفسم.. سرزنش کردن هام.. خود تحقیری.. و و و.. همه بصورت زنجیر وار به هم وصل شدن و تمام جوانب زندگیمو درگیر و متشنج کردند که علت اصلیشون همون دو باور قربانی شرایط و همه چیز شدن و عدم لیاقت بوده و هست! که باورای مخرب دیگه در مورد ثروت و سلامتی و ضعف شخصیتی و .. از این دو نشات میگرفته واسم و خیلی بهتر و سر راست تر از وقتی این موضوع رو متوجه شدم به واسطه دوره بینظیر و فوق العاده آپدیت شده «شیوه حل مسائل زندگی» ایراد ها و باگ های خودمو پیدا کردم و دارم ادامه میدم و بینهایت خدارو شکر کردم و نفس راحتی میتونم بگم کشیدم تو این مدت چون الان جنس دریافت آگاهی هام و برداشت هام از صحبتاتون و نتایج و شهود و وضوحم با قبل فرق کرده واقعا و من همیشه بخدا دنبال این بودم استاد! اگر گاهی توی فایلای چه رایگان یا محصولات مینالیدم و شکوه میکردم و دنبال راه حل و جواب میگشتم و همش یه احساس گنگی و گیجی و قفل بودن داشتم تو شرایط مختلف و تو صبحتای شما، اینقدر خوشحالم که بالاخره منم تونستم و به نتیجه هر چند بسیار کوچک اما آگاهانه! و با هوشیاری و وضوح واقعا! که بهش پی بردم به این نکات اساسی و پیدا کردن این باورها و کدهای معیوب! خیلی خدارو شکر کردم و حالم بهتر شده تو این روزها. و حتی دوست داشتم سوای اینکه بارها مثال ها و اشاره هایی زدید توی فایلای مختلف چه رایگان و چه محصولات من جمله خود این فایل رایگان، بازم ازتون درخواست کنم که تا میشه از این دو احساس و باور یعنی «قربانی شرایط شدن» و «عدم لیاقت» هنوزم بزنید و هی بزنید و بزنید و بزنییییید و مثال بیارید توی صحبتاتون و محتوای بینهایت ارزشمند هم رایگان و هم دوره هاتون. اینو اضافه کردم گفتم تا یادم نرفته زود بگمش و بنویسمش لای حرفام.

    استاد باورتون نمیشه اینقدر نشانه و تجربه های مختلف تو همین روزهای اخیر دیدم و کسب کردم که هی به وضوح بیشتر برسم، چه مثبت و چه منفی ( منفی به لحاظ کنترل نکردن ورودی هام و کنترل نکردن احساسم و هم پشت گوش انداختن!) مثلا همین ظهر امروز یه ناخواسته واسم پیش اومد که خیلی بد بود واسم و حالم رو به شدت بد کرد و با وجود اینکه کلی به خودم دلداری میدادم و سعیم بر این بود که خودمو ذهنمو کنترل کنم و هی به حرفای شما فکر میکردم و توجهمو میذاشتم روی نکات مثبت و انجام کاری دیگه، اما آخرش به درستی کنترلش نکردم و قطعا این نیاز به تمرین و ممارست بیشتر داره تا هی توش بهتر بشم به امید خدا، و میخواستم بگم نتیجشم سریعا دیدم و یه گردن و سر درد عصبی که تا توی کمرم بردش بهم دست داد و با خوابیدن نهایتا و پیگیر فایلای شما شدن و تمرکز روی صحبتهای شما الان، بهتر و بهتر شدم و کاملا از بین رفت! شکرت خدا جونم.

    وااااااای در مورد پینگ پونگ چقددددددر میخواستم بگم و هم مثال بزنم از خودم و کوچیکیام و نکات این فایل و بازی شما نفس هاااا! یادم میاد که ما همیشه این بازی رو سال ها قبل تو دوران طفولیت و هم مدرسه تا نوجوانی انجام میدادیم با خانواده و دایی هام همیشه و بچه های فامیل که دور هم بودیم همیشه یادش بخیر، استاد چقدر کیف میکنم که بهترین وسایل و ادوات رو برای هر چیز زندگیتون تهیه میکنید و استفاده میکنید و واقعا تفاوت و ارزش ابزار با کیفیت و بی کیفیت رو کاملا درک میکنید و متوجهش هستید، چون ما هم خانوادتا همینطوری بودیم و هستیم من خودم که واویلام اصلا یعنی دیگه به قول شما از اونور بوم یا خر میوفتم همیشه! (خنده) ازبس که کمال گرا بودم و هستم ولی بهتر شدم از وقتی با شما آشنا شدم و دارم روی خودم کار میکنم.

    مثلا تو مثال عدم لیاقت یا حتی دلسوزی هم بخوام اسمشو بذارم مثالم رو، یادمه خیلی عالی بودم توی بازی پینگ پونگ و استاد مثل شما برند ها و تجهیزات رو خوب میشناختیم و اصلا حرفه ای هااا بازی میکردیم و میز و راکت هامون خوب بودن ولی نه اِستیگای معروف سوئدی! (میز و راکت های شما STIGA هستند که بهترین برند بازی تنیس روی میز در جهان هست) و فقط یکی از داداشای بزرگم یکی دو راکت استیگای اصل داشت که قدیمی و نیمه کهنه هم شده بودند و واقعا هیولا بودند اصلا دستت میگرفتی و کیفیت لایه های روییش و هم چوبش خدا بود و باهاش چه ضربه های کاری و فوق حرفه ای و تله و گول زنکی به قول معروف و به قول شما و خانم شایسته عزیز که نمیزدیم، ضربات کات دار هیولا و ضربات برگشتی و نرم و حالا اصطلاحات بازی و این رشته رو درست یادم نیست دیگه خیلی سال پیش بازی میکردیم چیزی حدود بیست و اندی یا سی سال پیش، یادمه جلوی بعضی حریفام خیلی عالی و خوب ظاهر میشدم مثل هم سن و سالهام یا حتی بزرگ تر از خودم ولی یکی دو تا از دایی هام و همینطور داداشام بازیشون خیلی حرفه ای و خوب بود و چلنج نفس گیر میذاشتیم مثل خود شما و خانم شایسته که واقعا از دیدن بازیتون نمیدونید چقدر کیف کردم و لذت بردم! واقعا عالی بازی کردید یعنی دقیقا گاهی حس میکردم دارم مسابقه ورزشی این رشته رو میبینم بین دو ورزشکار حرفه ای و قهرمانی! بعد استاد یادم میاد گاهی که خیلی خوب عمل میکردم و چند ست پیاپی و یا بازی رو کامل میبردم به خودم غره میشدم (غرور و هم کمال گرایی و هم عدم لیاقت!) و هم اینکه یه جور حس ترحم و دلسوزی بهم دست میداد (که منشاءش فکر میکنم احساس قربانی شدن و همچنین دلسوزی بیجا مثل همون فایل به کبوترها غذا ندهیم یا به فقرا کمک نکنیم) و به محض اینکه اینطور حسی بهم دست میداد اصلا قابلیت هام ضعیف میشد و افول میکرد و جهان هم چپ و راست بهم ضربه هاش و نتایج این حسای بد و چک و لغد هاش رو وارد میکرد! (خنده) و پیش خودم میگفتم عجب اشتباهی کردما که شل گرفتم یا دلم سوخت واسه طرف ببین دیگه نمیشه جمش کنم بازی رو حتی بازیهای بعدی با حریف جدید رو! و واقعا اینا نمونه عینی از مثال های خود خودمه. ضمن اینکه دوست داشتم و میخواستم با دیدن بازی شما دو نازنین نکاتی رو هم بگم بیشتر به خانم شایسته عزیز دل، چون شما استاد عزیزم ناقلا تشریف دارید (خنده و بازم خنده ) و از نوع راکت گرفتن دستتون و حالت های گرفتن و تسلط بر روی میز و موقعیت مکانیتون خواستم اینو بگم که خانم شایسته در جریان باشند که به این نکات استاد توجه کنند و راکت رو به شیوه استاد اگر مقدور هست دستتشون بگیرن (البته ممکنه بخاطر ظرافت و فیزیک پنجه و مچ دست و انگشتان اونطور نگرفتند و اذیت میشن) چون به اون حالتی که خودتون گرفتید خب خیلی توی ضربه زدن های مختلف و دفاع و پاد ضربه زدن ها به مشکل میخورید و هم اینکه بیشتر اذیت میشید به لحاظ تسلط داشتن و تحرک و انرژی صرف کردن. چون یکی از نکات کلیدی این رشته این هست که هرچی دست و ضربه زدن ها با راکت خوابیده تر باشه یعنی زاویه هرچی کوچکتر و تنگ تر باشه این بازی و موقعیت برای حریف هی سخت تر و سخت تر میشه و سخت میشه توپ ها رو دفع یا جواب داد، یعنی خانم شایسته نازنین شما تا اون حد آخرای دسته راکت رو نگیرید و اون انگشتی رو که استاد دیدین انگشت شصتش و انگشت چهارم (اشاره) رو کجا میذاره پشت راکت و تقریبا کل دسته راکت تا حتی روی خود قسمتی از پایین صفحه صاف راکت رو اون انگشت شصت و انگشت مخصوصا اشاره پوشونده (منظورم انگشتی که روی صفحه ای از راکت که ضربات بکهند میزنیم)، این خیلی خیلی نکته کلیدی و مهمی هستا خانم شایسته عزیزم ; ) هرچی شما دسته راکت رو از ته بگیرید هی بیشتر، قاعدتا ضربات شما با زاویه بیشتر و رو به هوا تر میره موقع جواب دادن و ضربه وارد کردن به حریف و فورهند و بکهند ها و خب میدونید دیگه این موضوع توی ورزش پینگ پونگ به این معنیه که عملا آدم دو دستی بازی رو تقدیم حریف بکنه و هی موقعیت بهتر و راحت تری برای حریف جور کردن هست، پس لطفا نگاه دست استاد کنید و ببینید چجور راکت رو اولا دست میگیرن و هم اینکه تا میتونید تمرین کنید و مطالعه کنید حتی و نکته یاد بگیرید راجع به خوابوندن ضربات و هی ضربات رو با زاویه کم و تنگ تر زدن و راکت هاتون هم که دیگه ماشالا هیولاس و به بهترین شکل ممکن میتونید ضربات سمی و خفن بزنید که هی شتاب توپ و کیفیت ضربه و قوانین فیزیک برای حریف رو سخت تر کنید (خنده) (استاد من فرار کنم احساس میکنم الانه که بذارید دنبالم و بخواین گیرم بیارید و خفم کنید) : ))) (خنده)

    دیگه اینکه همیشه توی این ورزش ضربات بکهند سخت تر و چالش برانگیز تر هستند تا فورهند، یعنی هم برای ضربه زننده و هم برای حریف که چطور و کجای زمین توپ رو بندازید که حریف بخواد بیشتر فورهند بزنه یا بکهند، و اینم یه نکته خیلی مهمه. ولی با این وجود واقعا بازیتون عالی بود و حض کردم بخدا از بازیتون مخصوصا که با وجود این نکات هر دو تون عالی بازی کردید، استاد بکهند ها رو هم خوب میزد و معلوم بود اطلاعات و تجربش توی این زمینه بیشتره و شما هم عالی و فوق العاده بازی کردید خانم شایسته، فقط اگر این نکات رو بیشتر رعایت کنید مخصوصا موقع بکهند زدناتون دقت کردم بخاطر همون شیوه راکت به دست گرفتنتون و ضربات رو بیشتر بلند کردن و رو به هوا کردن توپ، هم جواب دادنتون به حریف سخت تر میشه برای شما و هم اینکه موقعیت سمی و خطرناکی رو برای حریف جور میکنید که میتونه ضربه های اتمام کننده و حالا اصطلاحش یادم نمیاد چی میگفتیم بهش، آبشار بود، لوپ بود نمیدونم دقیق یادم نیست، اونجور موقیت ها رو راحت تر برای حریف جور میکنید و میتونه با ضربات کاری و سریع به یه جور حالتِ خوابونده که عرض کردم توپ رو با زاویه پایین و تنگ و همینطور دقت و قدرت بیشتری بخوابونه تو زمین شما مخصوصا مخصوصا با این راکت های سمی و نرم STIGA.

    واااای یادم میاد یه بار چلنج گذاشته بودیم و جمع همه جمع بود و دو سه تا راکت ایرانی داغون و بی کیفیت داشتیم که بیشتر اونا دست ماها بچه ها بود و اون با کیفیت تر ها که مال داداشتم بودن و استیگا بودن رو خیییلی کم به ماها میدادن که خراب نشن یا نزنیم بشکونیم و گوشه میز مثلا نخوره ابر و لاستیک روش خراب بشه، خلاصه با یکی از دایی هام که فوق حرفه ای بازی میکرد چند سانس بازی کرده بودم و هر دو خسته هم بودیم و خیس عرق، و ما خونمون بزرگه مخصوصا اتاق پذیراییمون که میز پینگ پونگ رو اونجا میذاشتیم و بازی میکردیم، یه راکت ایرانی آشغال و تازه داغون هم دستم افتاده بود که خیلی سنگین بود و لایه و چسبش هم تقریبا خراب شده بود و اصن یه وضعی که نگم براتون، گاهی با چوب خالی بازی میکردیم و حتی توپ ها میشکست ازبس راکت داغون بود و لایه نداشت! (خندههههه) آقا خلاصه توپ رو سمی زده بودم و داییم خسته بود و اومد ضربه بزنه یخرده اشتباه کرد و توپ بیشتر بلند شد و رو به هوا اومد سمت زمین من، خب موقعیت واسه همون ضربه های محکم و قدرتی مهیا شده بود برای من دیگه منم خودمو آماده کردم که یه ضربه کاری و سنگین بزنم دستمو بردم بالا که بزنم و ضربه رو زدمممم و آقا راکت از دستم که حسابی خیس عرق شده بودم در نری و بری بگیری اصابت کنی گوشه پیشونی داییم و بعدم بخوری تو پنجره اتاق و شیشه پنجره اومد پایین و خرد شد!!!!!!!!!!! (وای خدا مردممممممممم از خندههههههههههههه !!!!!!!!) : ))))))))))))) یعنی خدا رحم کرد به داییم بلای ناجوری سرش نیومد ولی گوشه پیشونیش یکم برامده شد و خلاصه بازی جمع شد دیگه و منم فررررررار و دایی بدو و من بدو (خندهههه) : d d d

    ضمن اینکه طبق اشاره ام به اون دو فروند جت جنگنده فوق العاده که عشق منن و شاید پیش خودتون یا دوستان بگن چجوری و از کجا متوجه شدی و اصلا بهش توجه کردی : ) ، دوست داشتم به این مهارت کلیدی و مهم و علاقه شدیدم به این حوزه نظامی و عملیات هوایی هم اشاره ای کرده باشم و به لیاقت خودم بیافزایم و گوشزد کنم برای اعتماد به نفسم که یادم بیاد من چقدر عالی عمل کردم توی مخصوصا خدمت سربازیم توی نیرو هوایی ارتش که بودم و فرماندهان ارتش و پادگان محل های خدمتم هم به این موضوع همیشه اشاره میکردند که اعجوبه ای هستم برای خودم و بخاطر اینکه توی دروس نظامی و مهارت های شناسایی و حالتهای مختلف خطرات هوایی و علائم جنگنده ها و مدلشون بینهایت عالی عمل میکردم از سرتیپ خلبانان تا سایر فرماندهان ارتش بهم تشویقی و مدال افتخار و لوح تقدیر دریافت میکردم، سوای اینکه درجه نظامی تشویقی هم توی مدت خدتم دریافت کردم که اون درجه به مثل منی که سرباز صفر بودم و مدرک دانشگاهی نداشتم اعطا نمیشه معمولا و فقط بخاطر مهارت و ارزشی که ایجاد کرده بودم بهم تعلق گرفته بود اون درجه نظامی.

    بینهایییییییییییت دوستون دارم و عاشقتون هستم و خیلی خوشحالم که اومدم این حرفارو گفتم و حسمو گفتم و ردی هم از خودم به جا گذاشتم، در صورتی که ذهنم به شدت مقاومت داشت و همش حالت تنبلی و بی رمقی و بی حوصلگی داشت و مدام میگفت بابا حالا ول کن حالا چی میخوای بگی و حوصله داری و الان میخوای چندین ساعت وقت بذاری هی بنویسی! منم که دیگه مچشو خوب گرفتم و به قولی بعد از مخصوصا کار کردن روی فایلای اخیر و دوره بینظیر شیوه حل مسائل و تمرینات بهتر هم شدم و مجاب میکنم خودمو که انجامش بدم و حرفمو بزنم و ردی به جا بذارم.

    استاد عزیزم و خانم شایسته با محبت خیلی دوست داشتم در مورد اینکه چرا با وجود اینکه خیلی چیزا متوجه شدم از خودم و کشف کردم به صورت ریشه ای مخصوصا از وقتی دوره شیوه حل مسائل رو کار میکنم(نسخه آپدیت شدش رو)، اینقدررر هنوز سختمه بعضی کارها و انجام تمرینات! و با وجود اینکه میدونم باید چیکار کنم و سر مچ خودمو اون نشتی ها و آشغالا رو گرفتم به قول معروف که ایرادهامو فهمیدم، ولی هنوز و همیشه یه حس بیخیالی و اینکه انگار دوست ندارم خوشبخت بشم موفق بشم پولدار بشم و کلا بها بدم به خودم و انگیزه داشته باشم برای موفقیت و عطش داشته باشم! چرا اینجور نیستم و همیشه یه حالت سر سنگینی و اینکه بابا ولش کن بیخیال ثروت و خوشبختی شو باهام هست!!! میتونم درخواست کنم بیشتر در این رابطه توضیح بدین و یا فایل آماده کنین و بگین ایرادم برمیگرده بیشتر به چی که اینجورم و همچین حسی دارم؟؟ آیا چیزی غیر از همون باورها و باگ هام هست که در مورد مثلا عدم لیاقت و حس قربانی شدن دارم، یا خیر؟

    سپاسگزارم.

    سپاس بیکران از شما استادِ عزیزم، خانم شایسته نازنین و همه شما خوبان، ممنون از توجهتون. ( یه قلب گنده!)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: