درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1

ما به اندازه ای که می توانم ذهن خود را کنترل کنیم، می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم.
یکی از موضوعاتی که نقش کنترل ذهن را خیلی شفاف به ما نشان داده است، بازی پینگ پونگ است.
در خلال بازی پینگ پونگ، ما به وضوح می بینیم که اگر بتوانیم ذهن خود را در بازی کنترل کنیم، اتفاقات در بازی به نفع ما پیش می رود و اگر از عهده ی کنترل ذهن بر نیاییم، در هر صورت اوضاع سخت پیش می رود.
به عنوان مثال، حین بازی اتفاقی رخ می داد و مرا عصبان یا ناراحت می کرد. به محض اینکه ذهنم از کنترل خارج می شد، می دیدم که به طرز عجیبی مهارت هایم مثل قبل جواب نمی دهد و امتیازها را از دست می دهم.
حتی می دیدم هرچه احساس من بدتر می شد،  به طرز عجیبی جهان اتفاقاتی را رقم می زد که ناراحتی ام را بیشتر کند:
مثلا توپ حریف من به تور می خورد و به نحوی در زمین من می افتاد که دفع آن غیر ممکن می شد.
یا ضربه های که همیشه نقطه برتری من حساب می شد به طرز عجیبی خارج از میز زده می شد و امتیاز به حریف من داده می شد
یعنی جهان بدون توجه به مهارت یا عملکرد من، جوابی درخور با احساس و کانون توجه من می داد. فارغ از اینکه من چه دلایلی برای احساس بد داشتم، جهان طبق قانون احساس بد = اتفاقات بد، به من پاسخ می داد.
بازی پینگ پونگ – در لحظه – قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد را در سریعترین و دقیق ترین حالت ممکن به ما نشان داد و به ما کمک کرده تا نقش حیاتی عمل به این قاون را در زندگی خود جدی بگیریم.
این بازی ما را به شهود رساند که کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است.
ما نتیجه ی مستقیم احساسات خود را در حین بازی تجربه کرده ایم. بعنوان مثال اگر به خاطر کنترل ذهن، من احساس خود را خوب نگه می داشتم، فارغ از اینکه چقدر بازی به ضرر من بود و چقدر امتیازهایم کم بود، در نهایت اوضاع به نفع من تمام می شد. برعکس وقتی کنترل ذهن ندارشتم، نمی توانستم از مهارت هایم در بازی بهره ببرم.
پیام این فایل این است که:
وقتی اوضاع ناجالب است، به آن شرایط نگاه نکن. بلکه سعی کنیم بهترین عملکرد خودت را در کنترل ذهن انجام دهی و خواهی دید که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند.
اگر در شرایط به ظاهری بد، بتوانی ذهن خود را کنترل کنی، مثلا بگویی من تلاش می کنم تا اعراض کنم و همین امروز حالم را خوب نگه دارم و دوباره سعی کنی روز بعد هم به همین منوال برای یک روز حال خود را خوب نگه داری،
هم خواهی دید که چطور به طرز معجزه وار شرایط به نفع شما تغییر می کند.
برای بهره برداری از درس های این فایل، درباره این دو مورد در بخش نظرات بنویس:
مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:
در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتید را از دست بدهید.
بنویسید که چه افکاری در ذهن تان آمد و چه افکاری به شما احساس عدم لیاقت داد
به عنوان مثال:
رابطه ی عاطقی شما به طرز جادویی خوب پیش می رفت و این فکر در ناخودآگاه شما شروع به چرخش کرد که:
من آنقدر ها لیاقت ندارم که این حد از عشق را در رابطه ام تجربه کنم؛
یا من آنقدر ها لایق نیستم که اینقدر در حق من خوبی باشد؛
یا احساس گناه کنی که “وقتی خانواده من یا خواهر من رابطه ی خوبی ندارد، این ناجوانمردانه است که من اینقدر از رابطه ام لذت ببرم؛
سپس به محض شروع این افکار و ادامه یافتن آنها، رابطه شما به طرز عجیبی با مشکل مواجه شد…
یا درباره موضوعات مالی، فروش شما عالی شده، درآمد شما زیاد شده، پول ساختن برایت راحت تر شده، سپس افکاری به ذهن شما آمده که شما را به احساس عدم لیاقت درباره دریافت این نعمت ها رسانده که:
آنقدر ها هم حقم نیست که اینقدر راحت پول بسازم؛
وقتی بقیه در فقر هستند این انصاف نیست که اینقدر من خوب پول بسازم و …
سپس دیدی که با ادامه ی این افکار، نه تنها جریان پول در زندگی ات کم و کمتر شده، حتی قطع هم شده است.
این تجربیات را بنویس تا همه ما درسهای این قانون را بگیریم که:
در چنین لحظاتی باید بتوانیم این نجواها را کنترل کنیم. و گرنه اگر این فکر و فرکانس ادامه پیدا کند ،این جنس از فرکانس نه تنها مانع ورود نعمت ها می شود بلکه نعمت ها ی کنونی زندگی ات را نیز از تو می گیرد.
مورد دوم:احساس قربانی شدن
احساس قربانی شدن، پاشنه آشیل همه ماست. یعنی  هر کدام از ما کم یا زیاد، از این ضعف ضربه می خوریم و همه ما نیاز داریم تا ریشه های این احساس را بهتر بشناسیم تا بتوانیم در این مواقع ذهن خود را راحت تر و سریعتر کنترل کنیم.
زیرا این احساس مخرب، به سرعت رشد می کند و تبدیل می شود به خشم نفزت کینه افسردگی و…
به این شکل اوضاع را بدتر و بدتر می کند و شما بدون اینکه آگاه باشی، با ماندن در این احساس به خودت ظلم می کنی و مانع ورود نعمت ها به زندگی ات می شوی.
برای درک رابطه میان “احساس قربانی شدن” و “بسته شدن جریان نعمت ها به زندگی”، در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس قربانی شدن باعث شد شرایط به گونه ای پیش برود که باز هم بیشتر احساس قربانی شدن داشته باشی.
تجربیاتی را به یاد بیاور که احساس کردی قربانی شرایطی شده ای یا در حق شما بی عدالتی شده است. مثلا در موضوعاتی مثل رابطه عاطفی یا درآمد یا کسب و کار، شما سمت خودت را خوب انجام دادی، اما اتفاقاتی رخ داده  و  ظاهرش این بوده که در حق شما بی انصافی شده است.
مثلا با اینکه شما به خوبی کسب و کار خود را مدیریت کرده ای، ناگاهان لایحه ای تصویب شده که جلوی صادرات شما را گرفته است یا هر مثال دیگری که باعث شده بعد از آن اتفاق به ظاهر ناجالب، افکار  منفی شروع به رشد کرده و شما را به این احساس رسانده که در حق من بی عدالتی شده است؛
یا من هرچقدر هم خوب عمل کنم، عوامل بیرونی باعث می شود به حقم نرسم و …
در یک کلام، درباره تجربیاتی بنویس که در احساس قربانی شدن گیر افتاده اید و بدون اینکه متوجه موضوع باشید، به خاطر ماندن در این احساس، اتفاقات ناجالب بیشتری را وارد زندگی خود کرده اید.
بنویسید این احساس قربانی شدن از کجا شروع شد و چه افکاری در ذهن خود چرخاندی که این احساس را تشدید کرد؟
بنویس در آن زمان شرایط به چه شکل پیش رفت و چه ناخواسته های بیشتری به جمع ناخواسته های قبلی افزوده شد.
و چه نگاهی به شما کمک کرد تا بتوانی ذهن خود را کنترل کنی و از احساس قربانی شدن خارج شوی؟
نوشتن درباره این موضوع به شما کمک می کند تا رابطه بین “احساس قربانی شدن” و “اتفاقات ناخواسته ای که زنجیره وار رخ می دهد” را درک کنی و بفهمی تمام بلاهایی که فکر می کردی عواملی بیرون از شما  برایت رقم زده را، چطور خودت با ماندن در احساس قربانی شدن رقم زده ای. چون نتوانستی در این شرایط ذهن خود را کنترل کنی و جلوی ادامه ی این افکار رو بگیری.
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، سریعتر می توانی در این مواقع، از رشد افکار منفی خودداری کنی
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، راحت تر می توانی این احساس مخرب را با این افکار منفی تغذیه نکنی.
منتظر خواندن تجربیات شما و درس هایی که از این تجربیات گرفته اید، هستیم.

منابع بیشتر:
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    722MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    107MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سارا محمدی» در این صفحه: 2
  1. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خدایی که کافی ترین

    خدایا با توکل بر تو این کامنت رو شروع می کنم

    ای هادی، تو هدایتم کن تا چیزهایی رو بنویسم که کلی ازش یاد بگیرم

    قلبم رو به سوی تو باز می کنم

    پاپوش هام رو درمیارم و با ذهن خالی به جریان هدایت وصل میشم

    من هیچی نمی دونم و هیچی بلد نیستم و همواره محتاج توأم

    ┅┅┅┅┅┅┅༻༺┅┅┅┅┅┅┅

    سلام به همه

    استاد جانم از زمانیکه به فضل خدا متوجه شدم پاشنه آشیلم چیه… جریان هدایت اومده به کمکم تا راحت تر حلش کنم

    این فایل رو من اردیبهشت پارسال گوش کرده بودم ولی استاد درک الانم خیلی با درک اون موقع فرق داره… الهی صد هزار مرتبه شکر… همه از فضل خداست و اعتبارش به خداست

    دیروز جمعه 17 اسفند، جریان هدایت منو به این نتیجه رسوند که در یادداشت گوشی ثبت کردم الان میارمش اینجا:

    هدف زندگی⬅️ لذت بردن از مسیر زندگی و فلاح

    سخت نگیر…. لذت ببر… لذت بردن رو موکول نکن به زمان خلق خواسته هات… آرامش داشته باش، یکی هست که هرگز دیر نمی کنه، هرگز فراموش نمی کنه، حکم دست اونه، قاضی اونه، عزت دست اونه، اون داره همه چی رو مدیریت می کنه و هیچی از کنترلش خارج نمیشه، مطمئن باش اون حفیظ و وکیل توعه… آرامش داشته باش، نه نگران گذشته باش و نه از آینده بترس… اون همیشه هست… خدای موسی، خدای مریم، خدای ذکریا، خدای یوسف، خدای محمد، خدای ابراهیم،خدای سلیمان و داود، خدای تو هم هست… آرامش داشته باش و لذت ببر

    درک عمیق قانون⬅️ باعث اخذ تصمیمات شجاعانه میشه… باعث درک اصل از فرع میشه.

    ++ کیفیت زندگی نه عدد بانکی

    ++ کیفیت رابطه نه طول عمر رابطه

    ++ کیفیت شغل نه پرستیژ اجتماعی و معیارهای جامعه…

    ++ من خودم چی دوست دارم نه اینکه چطوری تو ذهن مردم مقدس بمونم

    ++ من خالق شرایط هستم نه قربانی شرایط

    آیـــــــــــا این رفتار، این تصمیم با قانون جهان (لعلک ترضی و فلاح) هماهنــــــــــــگه؟

    ســـــــارا کوچولوی درونت الان چی رو می خواد تجربه کنه؟؟… فارغ از همه چی و هیاهوی جمع و جهان، اجازه بده تجربه اش کنه…فارغ از اینکه من با انجامش تو ذهن مردم مقدس می مونم یا نه… لذت بردن رو موکول نکن به زمان خلق خواسته، همین الان لذت ببر

    و این فایل یه مکمل عالی بود برای این نتیجه گیری که امروز رزقم شد

    ==============================

    «درس های زندگی از یک بازی»

    مزایای بازی پینک پنگ برای استاد و عزیز دلش:

    ++ ویژگی لذت بردن از لحظه به لحظه ی زندگی

    ++ یادآوری هدف بازی⬅️ داریم بازی می کنیم نه برای اینکه مشخص بشه کی می بره و کی میبازه… بلکه برای لذت بردن هست… افزایش مهارت ها… سلامتی جسم…

    ++ توجه به ویژگی های مثبت فرد در رابطه⬅️ شخصیت کمک کننده استاد در شروع هر مهارتی… تحسین کردنشون… دنبال روش های جدید بودن استاد، باعث شده بود مریم جان هر بار به شیوه های جدیدی به چالش کشیده بشه و مهارتش بیشتر بشه و ذهنش خلاق تر بشه…

    ++ افزایش کیفیت رابطه در سطح عمیق تر

    ++ درک این نکته که استعداد مهم نیست، استمرار و اصلاح مسیرِ که باعث میشه، یه مهارتی کسب بشه

    ++ افزایش اعتماد به نفس تا حدی که با افرادی مسابقه بدی که سالها کار کردن

    ++ مهربون بودن با خود و تشویق بابت کوچکترین بهبودها… عدم تمرکز روی باخت ها و تمرکز روی اینکه دارم ورزش می کنم… همین عکس العمل یعنی پیشرفت، و تشویق بابت بهبودهای کوچک…

    ++ درک عمیق و سریع قانون و کنترل ذهن و عدم تمرکز… چه فرکانـــــــــسی(احساسی)، چه نتیجــــــــه ای خلق می کنه؟؟ … فرکانس انکار توانایی دیگران، فرکانس عدم تحسین، فرکانس خودسرزنشی، فرکانس عصبانیت، فرکانس عجله …. وقتی کنترل ذهن نداری، نمی تونی از توانایی هات استفاده کنی… کافیه به نتیجه فکر نکنی و فقط به ضربه ی بعدی فکر کنی… به ظاهر شرایط نگاه نکن، فقط سعی کن اون لحظه بهترین خودت باشی و لذت ببری و کاری نداشته باشیم به بقیه اش… فقط یه ضربه داری برای برد، ولی شل می کنی یا عجله می کنی و نتیجه رو میبازی…

    ++ این ما هستیم که اتفاقات رو تفسیر می کنیم و می تونیم نتیجه رو خلق کنیم

    ++ با چند بار برد این فکر میاد که اینقدر هم نباید راحت باشه، و همین فکر دیگه بازی رو سخت می کنه… احساس عدم لیاقت⬅️ و از دست دادن نعمت ها… احساس دلسوزی

    ++ احساس قربانی شدن… اون شانس آورد… انگار حق من خورده شده… باعث ایجاد عصبانیت و عدم کنترل ذهن و به راحتی امتیاز از دست بده تا وقتی کنترل ذهن رو به دست بیاره… احساس قربانی شدن تبدیل میشه به احساس عصبانیت، خشم، نفرت، افسردگی و اتفاقاتی خلق میشه که از همون جنس احساس وارد زندگیمون میشه… وقتی بیای ذهنت رو کنترل کنی و تفسیر بهتری داشته باشی(هماهنگی ذهن و روح) هماهنگی های بیرونی رو خدا برات اوکی می کنه و نتیجه به نفع تو خلق میشه

    مثال خودم از اتفاقات دیروز:

    دیروز قرار بود بریم خرید، از اونجایی که دم عید و همه جا شلوغه، من به همسرم گفتم صبح زود بریم که به ترافیک و شلوغی نخوریم… همسرم گفت : نه ساعت 3 ظهر میریم… منم مقاومت نکردم

    رفتیم و همون اوایل مسیر خوردیم به ترافیک خیلی سنگین… از همون جا مومنتوم منفی شروع شد… و جنس گفت و گوهای ذهنم، احساس قربانی شدن بود که همش تلاش می کردم کنترلش کنم، نمیشد… خلاصه با اون حجم از ترافیک سنگین رسیدیم… من تو تمرین ستاره قطبی، آرامش و راحتی خرید و قیمت مناسب و کیفیت خرید رو نوشته بودم اما استاد خلق نشد

    امروز دلیلش رو متوجه شدم

    چون تو اون تایمِ مسیر، من همش فرکانس قربانی شدن رو ارسال کردم و جهان هم اتفاق ها، افراد، تصمیمات و … رو برام رقم زد که احساس قربانی شدن بیشتری رو تجربه کنم… مثلا پسرم گیر داده بود من کت و شلوار سبز می خوام(احساس قربانی شدن که چرا حرف گوش نمی کنه)… هدایت شدیم رفتیم از جایی کت و شلوار رو خریدیم که دقیقاً چند دقیقه بعدش متوجه شدیم دوبرابر قیمت خریدیم(احساس قربانی شدن و خشم و عصبانیت)… و استاد چند تا ناخواسته دیگه هم خلق شد که جنس احساسیش همین احساس قربانی شدن بیشتر بود…

    شب، قبل خواب گفتم: آخه چرا همچین چیزایی رو خلق کردم؟؟

    صبح پاسخ رو دریافت کردم… احساس قربانی شدن

    استاد امروز هم تو مرکز یه اتفاقی افتاد

    معمولاً تعداد افرادی که به من و همکارم مراجعه می کنن برابر هستن

    امروز متوجه شدم مراجعه کننده های همکارم اومدن تو اتاق من و من کارشون رو انجام دادم و متوجه نشدم مراجعه کننده های من نیستن… چون علاوه بر تایمی که باید کارشون رو انجام بدیم همون تایم رو باید بزاریم تو سایت ثبت کنیم… خلاصه ریشه ی خلق این ناخواسته هم، احساس قربانی شدن بود… احساس قربانی شدن، چشمم رو کور کرد تا نتونم ببینم و نتیجه بشه احساس قربانی شدن بیشتر

    یعنی می خوام بگم انگار حجم عظیمی از جنس گفت و گوهای ذهن من، همین احساس قربانی شدن هستش که چون تبدیل شده به باور، قدرت خیلی بیشتری داره به باورهای جدیدم که هنوز بذر هستن…

    از خدا طلب هدایت و حمایت می کنم برای ریشه کن کردن این حس

    ممنونم از جریان هدایت که اینقدر واضح و عالی داره پیش میره

    خدایا صد هزار مرتبه شکر

    ++ نقش شور و شوق و لذت بردن از اون لحظه… اصلاً بی خیال نتیجه، فقط لذت ببریم… و نتایج فوق العاده میاد… صحبت با توپ که آرزو داری امتیاز کسب کنی، بیا اینم فرصت در اختیارت، برو آرزوت رو محقق کن

    ++ حضور در لحظه خیلی مهمه… اگر بری تو گذشته یا آینده، نتیجه تغییر می کنه… بی خیال دیروز امروز رو خوب خلقش کنم… بی خیال فردا، امروز رو خوب خلقش کنم… فقط این ضربه رو بهتر کار کن… فقط برای امروز پاک باش…

    ++ قدرت جادویی لذت بردن از چیزهای ساده… درهای نعمت رو به روت باز می کنه… لذت بردن رو به زمان خلق خواسته موکول نکن… قانون خداوند⬅️ وقتی از چیزهای ساده نتونی لذت ببری، چیزهای بزرگتر بهت داده نمیشه… به جای حسودی کردن، به جای حسرت خوردن بابت کمبودهات… به جای داد و بیداد کردن… اگر سپاسگزار باشی، من شما را می افزایم

    الحمدُلله الّذی تَحبّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنیٌّ عنّی

    حمد و ستایش مخصوص خدائی است که مرا دوست دارد در حالیکه از من بی نیاز است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    به نام خدایی که

    خالق

    مالک

    مدیر

    و عالم

    سلام سلام استاد جانم و مریم جانم

    و دوستان عزیزم

    تمرین احساس قربانی شدن

    باور مذهبی هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند و اینکه دوست داشتم قهرمان زندگی خودم باشم که فداکاری میکنه و با وضعیت مالی بد همسرش میسازه و اینطوری احساس قربانی شدن می کردم (و تازه اینطوری احساس گناه هم به همسرم می دادم و ترحم بقیه رو هم جلب می کردم، آخی طفلکی ببین چه زن خوبیه) سالها از 87 تا 99 در وضعیت مالی بد زندگی کردم روزهایی که حتی برای هزینه غذا می ماندیم.

    دوست داشتم یه بلایی سرم بیاد که حس ترحم بقیه رو جلب کنم.

    آخ آخ چه بلاهایی رو خلق کردم

    وقتی پدرم فوت کرده بود و من باردار بودم، چه کارهایی کردم که ترحم بقیه رو جلب کنم

    و همین خودش کلی ناخواسته برای من خلق کرد

    4 ماه بعدش زایمان بسیار بدی داشتم

    و خود همین زایمان کلی بازم باعث شد جلب ترحم کنم و بعدش اتفاق هایی که برای دخترم افتاد و بازم جلب ترحم و بعدش اخراج همسرم از کارش و بازم جلب ترحم

    واااااای خدای من

    من چه قدرت خلق کنندگی داشتم

    نمی دونم چطور شد که استپ شد وگرنه همین طور چند ماه درگیر بودم هااااا

    آخ آخ نگو تو ذهنم چه سناریوهایی ساخته بودم برای جلب ترحم

    خدایا شکرت که این ها خلق نشد

    دمت گرم سارا جانم

    حالا از این بگم که چه کارهایی می کردم که به همسرم احساس گناه بدم

    و با این کار چه وجه هایی از همسرم رو برانگیخته کردم

    انگار دوست داشتم همسرم تو مراسم عید و… چیزی برام نخره و بعد من چیزی داشته باشم که بهش احساس گناه بدم و دقیقا همش هم این اتفاق می افتاد و همسرم نمی خرید و من سالها بهش می گفتم و احساس گناه بهش می دادم در واقع پُتک بود در دستم

    یا برای مراسم عروسی یا عقد با اینکه دوست داشتم مجلل باشه اما برای اینکه احساس قربانی شرایط شدن داشته باشم و احساس گناه بدم و بگم ببین من چه دختر خوبی ام

    ببین من چه عروس خوبی ام

    مراسم خیلی خیلی خیلی خیلی ساده گرفتم و ابن شد پتکی در دستم برای…

    آخ آخ آخ این یکی دیگه آخرشه

    دوست داشتم منو اشتباه قضاوت کنه و بعدش گریه کنم و بگم ببین اشتباه کردی

    فکر کنم این سناریو ها از اثرات فیلم های هندی بود

    اخ نگم براتون که چه وجه هایی از همسرم رو برانگیخته کردم و چه اتفاق های ناگواری رو به زندگیم دعوت کردم که حتی تا حد طلاق جلو رفتیم

    شاهکارش برانگیختن حس بی اعتمادی همسرم به من بود

    دمت گرم سارا چه قدرتی داری تو دختر

    چه اتفاق هایی رو خلق کردی

    یکیش هم این بود که برای اینکه بگم ببین اگه خونه ما به هم ریخته است تقصیر من نیست هاااا بچه ها کثیف می کنن. همش به همه می گفتم خسته شدم از بس خونه رو جمع کردم( جلب حس ترحم).

    یکیش این بود که می گفتم من هر چی در میارم همسرم به باد میده. همش از من می گیره. ببین من چقدر مظلومم

    یکیش این بود که مثلا همکارم کاری رو از من می خواست انجام بدم، ولی من چون قدرت نه گفتن نداشتم میومدم انجام میدادم و بعد حس قربانی شدن بهم دست میداد. آخ آخ از این موارد زیاد داشتم.

    گاهی میگم

    من بیچاره رو ببین گیر چه ترافیکی افتادم

    من بیچاره رو ببین گیر چه راننده ای افتادم

    من بیچاره رو ببین گیر چه دوستی افتادم

    من بیچاره رو ببین گیر چه همسایه ای افتادم

    من بیچاره رو ببین گیر چه اداره و کارمندی افتادم

    من بیچاره رو ببین گیر چه دانش آموزی افتادم

    من بیچاره رو ببین گیر چه اولیایی افتادم

    آخ آخ الان که فکر می کنم می بینم اکثر ناخواسته ها با این حس اومده تو زندگیم

    خب دختر توانا که اینقدر قدرت خلق داری

    حالا دیگه این قدرت رو بزار برای خلق خواسته هات و هرجا خواستی به طرف مقابل احساس گناه بدی یا ترحم جلب کنی یا خودت رو قربانی شرایط و افراد نشون بدی یاد این اتفاق ها بیفت و مچ خودت رو بگیر

    آفرین به خودم

    همین ماه رمضون دعوت شدم به افطار از طرف مدرسه چون می خواستم بیام خونه و تمرین هام رو انجام بدم، دوست نداشتم بمونم و کمک کنم ، پیش خودم گفتم کاش طوری بشه من برم خونه و می خواستم یه دلیل موجه داشته باشم، و این باعث شد وقتی می خواستم دخترم رو برسونم خونه و برگردم به مدرسه ،همون جلوی در مدرسه تصادف کردم .

    آخ آخ اون روز همش می گفتم بابا امروز که حالم عاااالی بود و باید اتفاق های خوبی برام رقم می خورد. اما الان کشفش کردم چی باعث جذبش شده بود.

    دم خودم گرم که تا این حد قدرت خلق کنندگی دارم

    بازم چون می ترسیدم که برم آزمون رانندگی بدم و بار اول قبول نشم و همه مسخره ام کنن و می خواستم یه دلیل موجه داشته باشم، باعث شد کد ملی من تو سامانه اشتباه تایپ بشه و باعث بشه 9 ماه درگیر ادارات مختلف باشم.

    چون من تو این خانواده مذهبی بودم، چون تو این کشور هستم، چون با این شخص ازدواج کردم، چون دو تا بچه دارم، چون تو این مدرسه هستم، چون این دانش آموز منه، چون شرایط اقتصادی اینطوری، چون همسایه مون اینطوری، چون صاحب خونه مون اینطوریه، چون مدیرم اینطوریه و …من نمی تونم بعضی از خواسته هام رو تجربه کنم پس من قربانی این ها هستم

    و هر بار ناخواسته های بیشتری رو دعوت می کردم

    یکبار هم اینقدر تو ذهنم درگیر گزینش و … بودم، گزینش منو دعوت کرد و یکسری سوال های الکی پرسید و گیرش این بود که گزارش دادن تو عطر و ادکلن تند میزنی

    و جالبه من هم با آب و تاب به همه می گفتم چون اون زمان من از همه لحاظ اوکی بودم و کسی نمی تونست به من گیر بده ولی این حس قربانی شدن کار خودش رو کرد و منتظر بودم بعد از من همکاری‌های دیگه ام رو که خیلی اوضاع حجابشون جالب نبود دعوت کنن اما خبری نشد و منو میگی بدتر احساس قربانی شدن می کردم. آخ آخ خبر نداشتم خودم با گفت و گوهایی ذهنم خلقش کردم اونم به دلیل مسخره

    یادمه تو بچگی هام هم همیشه فکر می کردم خانواده ام منو اصلا دوس ندارن و به هر بهونه ای گریه می کردم و می گفتم منو از جوب پیدا کردید

    و این تبعیض قائل شدن تو همه مراحل زندگیم بود حتی تو دانشگاه باعث شد وجه بد استاد رو برانگیخته کنم و حتی وجه بد خانواده همسرم رو ، می گفتم خانواده تو منو اصلا دوس ندارن و عروس های دیگه رو بیشتر دوست دارن و واقعا عجیب ترین وجه شون رو برانگیخته می کردم

    خدارو شکر خیلی وقته این مسئله رو حل کردم.

    البته الان هم گاهی تبعیض بین همکاران مدرسه توسط مدیر میاد سراغم ولی مچ اش رو می گیرم.

    من با باورهای اشتباه غیرت و تعصب هم، وجه بد دلی همسرم رو هم برانگیخته کردم

    و با این احساس قربانی شدن و زوم کردن روی نکات منفی آدم ها، وعده های دروغین اطرافیانم رو برانگیخته کردم

    و حتی مورد برانگیختن وجه سختگیری بعضی آدم ها رو هم تجربه کردم چون باور داشتم برای موفقیت باید سختی کشید.

    سارا جان ببین چه قدرت خلق کنندگی داری تو

    دمت گرم بابا

    حالا با قدرت برو خواسته هات رو خلق کن که سرعتش هم بیشتر چون هماهنگ با قوانین و اگه تو یک قدم برداری و ایده الهام شده رو انجام بدی خداوند هزاران قدم برات برمیداره

    بهت تبریک میگم بابت این کشف هااااات

    و یکسری موارد که شخصی بود و اینجا ننوشتم

    عااااااشقتم ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: