درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1

ما به اندازه ای که می توانم ذهن خود را کنترل کنیم، می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم.
یکی از موضوعاتی که نقش کنترل ذهن را خیلی شفاف به ما نشان داده است، بازی پینگ پونگ است.
در خلال بازی پینگ پونگ، ما به وضوح می بینیم که اگر بتوانیم ذهن خود را در بازی کنترل کنیم، اتفاقات در بازی به نفع ما پیش می رود و اگر از عهده ی کنترل ذهن بر نیاییم، در هر صورت اوضاع سخت پیش می رود.
به عنوان مثال، حین بازی اتفاقی رخ می داد و مرا عصبان یا ناراحت می کرد. به محض اینکه ذهنم از کنترل خارج می شد، می دیدم که به طرز عجیبی مهارت هایم مثل قبل جواب نمی دهد و امتیازها را از دست می دهم.
حتی می دیدم هرچه احساس من بدتر می شد،  به طرز عجیبی جهان اتفاقاتی را رقم می زد که ناراحتی ام را بیشتر کند:
مثلا توپ حریف من به تور می خورد و به نحوی در زمین من می افتاد که دفع آن غیر ممکن می شد.
یا ضربه های که همیشه نقطه برتری من حساب می شد به طرز عجیبی خارج از میز زده می شد و امتیاز به حریف من داده می شد
یعنی جهان بدون توجه به مهارت یا عملکرد من، جوابی درخور با احساس و کانون توجه من می داد. فارغ از اینکه من چه دلایلی برای احساس بد داشتم، جهان طبق قانون احساس بد = اتفاقات بد، به من پاسخ می داد.
بازی پینگ پونگ – در لحظه – قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد را در سریعترین و دقیق ترین حالت ممکن به ما نشان داد و به ما کمک کرده تا نقش حیاتی عمل به این قاون را در زندگی خود جدی بگیریم.
این بازی ما را به شهود رساند که کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است.
ما نتیجه ی مستقیم احساسات خود را در حین بازی تجربه کرده ایم. بعنوان مثال اگر به خاطر کنترل ذهن، من احساس خود را خوب نگه می داشتم، فارغ از اینکه چقدر بازی به ضرر من بود و چقدر امتیازهایم کم بود، در نهایت اوضاع به نفع من تمام می شد. برعکس وقتی کنترل ذهن ندارشتم، نمی توانستم از مهارت هایم در بازی بهره ببرم.
پیام این فایل این است که:
وقتی اوضاع ناجالب است، به آن شرایط نگاه نکن. بلکه سعی کنیم بهترین عملکرد خودت را در کنترل ذهن انجام دهی و خواهی دید که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند.
اگر در شرایط به ظاهری بد، بتوانی ذهن خود را کنترل کنی، مثلا بگویی من تلاش می کنم تا اعراض کنم و همین امروز حالم را خوب نگه دارم و دوباره سعی کنی روز بعد هم به همین منوال برای یک روز حال خود را خوب نگه داری،
هم خواهی دید که چطور به طرز معجزه وار شرایط به نفع شما تغییر می کند.
برای بهره برداری از درس های این فایل، درباره این دو مورد در بخش نظرات بنویس:
مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:
در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتید را از دست بدهید.
بنویسید که چه افکاری در ذهن تان آمد و چه افکاری به شما احساس عدم لیاقت داد
به عنوان مثال:
رابطه ی عاطقی شما به طرز جادویی خوب پیش می رفت و این فکر در ناخودآگاه شما شروع به چرخش کرد که:
من آنقدر ها لیاقت ندارم که این حد از عشق را در رابطه ام تجربه کنم؛
یا من آنقدر ها لایق نیستم که اینقدر در حق من خوبی باشد؛
یا احساس گناه کنی که “وقتی خانواده من یا خواهر من رابطه ی خوبی ندارد، این ناجوانمردانه است که من اینقدر از رابطه ام لذت ببرم؛
سپس به محض شروع این افکار و ادامه یافتن آنها، رابطه شما به طرز عجیبی با مشکل مواجه شد…
یا درباره موضوعات مالی، فروش شما عالی شده، درآمد شما زیاد شده، پول ساختن برایت راحت تر شده، سپس افکاری به ذهن شما آمده که شما را به احساس عدم لیاقت درباره دریافت این نعمت ها رسانده که:
آنقدر ها هم حقم نیست که اینقدر راحت پول بسازم؛
وقتی بقیه در فقر هستند این انصاف نیست که اینقدر من خوب پول بسازم و …
سپس دیدی که با ادامه ی این افکار، نه تنها جریان پول در زندگی ات کم و کمتر شده، حتی قطع هم شده است.
این تجربیات را بنویس تا همه ما درسهای این قانون را بگیریم که:
در چنین لحظاتی باید بتوانیم این نجواها را کنترل کنیم. و گرنه اگر این فکر و فرکانس ادامه پیدا کند ،این جنس از فرکانس نه تنها مانع ورود نعمت ها می شود بلکه نعمت ها ی کنونی زندگی ات را نیز از تو می گیرد.
مورد دوم:احساس قربانی شدن
احساس قربانی شدن، پاشنه آشیل همه ماست. یعنی  هر کدام از ما کم یا زیاد، از این ضعف ضربه می خوریم و همه ما نیاز داریم تا ریشه های این احساس را بهتر بشناسیم تا بتوانیم در این مواقع ذهن خود را راحت تر و سریعتر کنترل کنیم.
زیرا این احساس مخرب، به سرعت رشد می کند و تبدیل می شود به خشم نفزت کینه افسردگی و…
به این شکل اوضاع را بدتر و بدتر می کند و شما بدون اینکه آگاه باشی، با ماندن در این احساس به خودت ظلم می کنی و مانع ورود نعمت ها به زندگی ات می شوی.
برای درک رابطه میان “احساس قربانی شدن” و “بسته شدن جریان نعمت ها به زندگی”، در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس قربانی شدن باعث شد شرایط به گونه ای پیش برود که باز هم بیشتر احساس قربانی شدن داشته باشی.
تجربیاتی را به یاد بیاور که احساس کردی قربانی شرایطی شده ای یا در حق شما بی عدالتی شده است. مثلا در موضوعاتی مثل رابطه عاطفی یا درآمد یا کسب و کار، شما سمت خودت را خوب انجام دادی، اما اتفاقاتی رخ داده  و  ظاهرش این بوده که در حق شما بی انصافی شده است.
مثلا با اینکه شما به خوبی کسب و کار خود را مدیریت کرده ای، ناگاهان لایحه ای تصویب شده که جلوی صادرات شما را گرفته است یا هر مثال دیگری که باعث شده بعد از آن اتفاق به ظاهر ناجالب، افکار  منفی شروع به رشد کرده و شما را به این احساس رسانده که در حق من بی عدالتی شده است؛
یا من هرچقدر هم خوب عمل کنم، عوامل بیرونی باعث می شود به حقم نرسم و …
در یک کلام، درباره تجربیاتی بنویس که در احساس قربانی شدن گیر افتاده اید و بدون اینکه متوجه موضوع باشید، به خاطر ماندن در این احساس، اتفاقات ناجالب بیشتری را وارد زندگی خود کرده اید.
بنویسید این احساس قربانی شدن از کجا شروع شد و چه افکاری در ذهن خود چرخاندی که این احساس را تشدید کرد؟
بنویس در آن زمان شرایط به چه شکل پیش رفت و چه ناخواسته های بیشتری به جمع ناخواسته های قبلی افزوده شد.
و چه نگاهی به شما کمک کرد تا بتوانی ذهن خود را کنترل کنی و از احساس قربانی شدن خارج شوی؟
نوشتن درباره این موضوع به شما کمک می کند تا رابطه بین “احساس قربانی شدن” و “اتفاقات ناخواسته ای که زنجیره وار رخ می دهد” را درک کنی و بفهمی تمام بلاهایی که فکر می کردی عواملی بیرون از شما  برایت رقم زده را، چطور خودت با ماندن در احساس قربانی شدن رقم زده ای. چون نتوانستی در این شرایط ذهن خود را کنترل کنی و جلوی ادامه ی این افکار رو بگیری.
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، سریعتر می توانی در این مواقع، از رشد افکار منفی خودداری کنی
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، راحت تر می توانی این احساس مخرب را با این افکار منفی تغذیه نکنی.
منتظر خواندن تجربیات شما و درس هایی که از این تجربیات گرفته اید، هستیم.

منابع بیشتر:
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    722MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    107MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حمید امیری Maverick» در این صفحه: 17
  1. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود به شما

    ببخشید بابت تاخیر در پاسخ به کامنت تون. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت عالی و مثالهای زیبایی که زدین ، واقعاً همینطوره. مثال تکامل حتی پیامبران واقعا عالی بود. و مثال جنین انسان هم همینطور.

    از شما ممنون و سپاسگزارم.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود به شما آقا فرزاد گل ، دوست عزیزم. بسیار ممنون و سپاسگزارم از این همه لطف و محبت شما.

    خدا رو شکر میکنم بخاطر اینکه چیزی به قلبم الهام شد تا مایه قوت قلب و احساس مثبت دوستانم باشه. امیدوارم خداوند همه مون رو حمایت و هدایت کنه، و قلب و زبانمون رو گویای توحید قرار بده. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم راضیه خانم.

    قبل از هر چیز یه ایموجی که با دست زده تو پیشونیش رو اینجا تصور کنید ، چون من یه پاسخ طولانی به کامنت شما نوشتم ولی نمیدونم چی شده که ارسالش نکردم.

    از همه لطف و محبت شما سپاسگزارم. ببینید چیزی که به نظرم میرسه اینه که، قبل از هر چیزی هر ناحق شدن و پایمال شدن حقی نتیجه فرکانس ذهن خودمونه، مخصوصاً اگر احساسمون منفی باشه‌. همکاران من درگیر موضوعی شدن که بارها و بارها بخاطر ناشکر بودن و ناله میکردن و جهان پاسخ کفران نعمت خودشون رو بهشون داد.

    اگه واقعاً حقی داریم که میتونیم در چارچوب قانون مطالبه و درخواستش کنیم، بعنوان مثال یه کارمندی که حقش رو با نوشتن یه گزارش از مسئول یا رئیسش درخواست میکنه، این دو حالت داره یا پاسخ مطالبه ما مثبت هست یا منفی ،بازم مثال از همکاران من، اینکه اونها فقط اعتراض میکنن و بد و بیراه میگن ولی هیچ اقدام قانونی و نامه نگاری نمیکنن. اگر پاسخ مثبت باشه احساس ما هم خوب باقی میمونه، اگر پاسخ منفی بود به احتمال زیاد احساس ما هم منفی میشه،اون موقع چی ؟ آیا باید خودمون رو بندازیم توی چرخه احساس منفی ؟و تقلای بیهوده کنیم؟ تقلا کردن و زور زدن با احساس منفی خیلی فرق داره با تلاش با احساس مثبت.

    باید رها کنیم و احساسمون رو مثبت نگه داریم و تلاش کنیم با احساس مثبت از خداوند درخواست هدایت کنیم تا برای مسئله مون راه حل پیدا کنیم. باور کنید حتی اگه حقمون رو به کلی رها کنیم به قیمت نگه داشتن احساس مثبت مون ارزشش بیشتر از اونه که به حقمون برسیم ولی با احساس منفی و خشم و ناراحتی. جهان به احساس ما پاسخ میده.

    من قبل از اینکه بیام آتش نشانی، جایی دیگه شاغل بودم که ظاهراً حق و حقوقم ضایع شد اما اگه میموندم و برای حقم میجنگیدم امروز با تنی خسته و حقوق نهایتاً ماهی 10 تومن و آزادی زمانی بسیار محدود مشغول به کار سخت بودم. ولی من اونجا رو رها کردم و اومدم اینجایی که الان هستم و به لطف هدایت پروردگار و آموزشهای استاد عباس منش اینجا هم نخواهم موند. جهان ماموریت های بزرگتری برای من در نظر داره. امروز وقتی به پشت سر نگاه میکنم اون حقوق ضایع شده‌ام شده بهای رسیدن به شرایط بهتر.

    همه بچه های سایت با زندگی و گذشته استاد عباس منش آشنایی دارن.

    استاد عباس منش میتونست توی دانشگاه بندرعباس بمونه و از حقش دفاع کنه، استاد عباس منش میتونست توی کشتی سازی بندرعباس بمونه و از حقش دفاع کنه، یا توی تهران، یا اون روزی که سایت استاد هک شد یا مسائل ریز درشت دیگه. استاد عباس منش حقش رو مطالبه کرده ولی وقتی دیده این پیگیری و این تقلا دست کردن توی آتشه ، این کار رو نکرد، احساس خوب و مثبت و مقدسش رو حفظ کرد و از حق قانونی خودش صرف نظر کرد تا احساسش منفی نشه. احساس منفی یعنی آتش ، یعنی سوختن همه داشته ها، به هر دلیلی آدم دستش رو بکنه توی آتش دستش میسوزه ، حالت شما هر چقدر دلیل محکمی داشته باشی. بگو گوشیم افتاده بود، بگو یه بسته اسکناس صد دلاری افتاده بود،نه اصلا دست کردم یه نفری رو نجات بدم، هر بار دست توی آتش کنید دستتون میسوزه. احساس منفی یعنی آتش. اگه میتونید تا لحظه آخر مثبت و عالی و شاد باقی بمانید اصلا اگه دوست داشتین برید توی چرخه قضایی. قانون میگه احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب و احساس بد مساویست با اتفاقات بد.

    امیدوارم تونسته باشم یه پاسخ خوب داده باشم. ولی یه نکته، این پاسخ من به فراخور ظرف وجودم در این لحظه است ،بیشتر از پاسخ من متمرکز باشید روی آموزشهای استاد عباس منش. بالاخره من شاگردم و ایشون استاد همه مون.

    اونجایی که پیامبر دعوت به اعراض میشه بحث های بیهوده و جدلها و توهین های افراد مشرک بوده. ولی اونجایی که فرمان جنگ داده شده، خدا امر کرده که پیامبر قراره مشرکین بهتون حمله کنند از خودتون دفاع کنید، پیامبر توی اوج جنگ هم آرامش داشته .

    از درگاه خداوند برای خودم و شما هدایت و حمایت همیشگی درخواست میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود فراوان به سعیده خانم خواهر بزرگوار و ستاره قطبی من . الهی که حال دلت عالی عالی باشه. سعیده جان شدی تمرین ستاره قطبیم ، صبحم رو با خوندن کامنت هات شروع میکنم و شب هم با نوشتن کامنت برای تو. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند و توحیدی تو. طی چند روز گذشته چندبار برات کامنت نوشتم ولی بنا به دلایلی پاکش کردم ، الان که میخوام برات کامنت بنویسم نمیدونم کدومها رو توی کامنت گفتم قبلاً ،کدوم ها رو گفتم ولی ارسال نکردم.

    وقتی میگم از ارسال کامنت منصرف شدم بخاطر اینه که احساسم مثبت مثبت نبوده. وقتی عکس جدید پروفایلتو دیدم ، اولین چیزی که گفتم این بود «ایییییی جاااااانمممم ، دختر گلیا رو ببین» هزار ماشاالله ، الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر حضورشون توی زندگیت. چه خانواده توحیدی و تحسین برانگیزی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. نیکا و نیلا ی دوست داشتنی. چرا دختر گلی ها رو معرفی نکرده بودی ؟ من از توی کامنتت باید تقلبی کنم اسمشون رو بدونم ، D;

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    امروز عصر یه کامنت زیر فایل آخر نوشتم ولی یهویی یه کار پیش اومد و من اصلا وقت نکردم ویرایشش کنم. تا اومدم رسیدم دیدم فقط 4 دقیقه وقت دارم و متأسفانه وقتم تموم شد. توی ثانیه های آخری یه حسی بهم گفت کپیش کنم و کامنت رو پاک کنم و از نو ارسال کنم ولی گفتم بیخیال مشکلی نداره ولی بعد دیدم فونتش مسئله دار شده. کلی خودخوری ایده آل گرایی اومد سراغم ولی وقتی دیدم دو نفر بهش امتیاز دادن چک کردم دیدم تویی و استاد عباس منش. کلی ذوق زده شدم. میدونی با اینکه کلی از خودم ایراد گرفتم توی کامنت ولی امتیاز شما یعنی در مدار آموزش.

    ماجرای انتقالی و استپ خوردنش هم یه هدیه دیگه است از جانب خداوند که طرف وجود تو رو توحیدی تر کنه. همین که الان اینقدر آرامی و حالت خوبه و با خودت در صلحی و اینجوری زیبا تویی کامنتت صحبت می‌کنی خودش اثبات کننده مسیر توحیدی توه. هر جا باشی خدا همونجا کنارته. از درگاه خداوند بهترین شرایط و اتفاقات رو برات درخواست میکنم. یه جایی توی قدم پنجم یا ششم استاد میگه اگه ما داریم روی خودمون کار میکنیم و حالمون خوبه ولی یه اتفاق به ظاهر منفی می‌افته این اتفاق فقط برای ما خیر و برکت بیشتر به همراه داره. مطمئنم میای برامون می‌نویسی.

    حوصله داری از اکتشافات امشبم برات بگم ؟

    بسم الله الرحمن الرحیم. سوره صافات. خیلی هدایتی دیدم توی دو تا صفحه ای که باز شده این آیه دوبار اومده «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «ﺟﺰ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺎﻟﺺ ﺷﺪﻩ ﺧﺪﺍ» روی این آیه حساس شدم. قبلش گفتم چه باور توحیدی توی این صفحات پیدا کنم این که همش توصیف اهل عذاب و جهنمه . ولی این دوتا آیه عین دو تا چراغ توی ذهنم روشن شد. رفتم کلمه «المخلصین» رو سرچ کردم دیدم پنج بار توی این سوره تکرار شده.

    آیات 40 -74 – 128 – 160 – 169

    ((کلمه مخلصین پنج بار ولی آیه «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» چهار بار تکرار شده )) به قبل و بعد آیات نگاه کردم. دیدم قبل از آیه 40 در مورد عذاب گفته ولی مخلصین رو از عذاب مستثنا کرده. و براشون رزق و نعمت و بهشت‌ها رو در نظر گرفته. قبل از 74 در مورد بلا و عذاب الهی گفته ولی باز مخلصین رو مستثنا کرده و برای اونها وعده اجابت درخواست، نجات و بقای ذریه رو داده و به نوح سلام داده چون خداوند نیکوکاران رو اینگونه پاداش میده. (نوح نماد اهل ایمان که نجات پیدا کرده) قبل و بعد 174 از تکذیب پیامبران الهی گفته شده ولی خداوند برای مخلصین استثنا قایل شده و به آل یاسین سلام میده و اینگونه نیکوکاران رو پاداش میده. قبل و بعد 160 از توصیف خدا و عبادت گفته شده(انتقاد از عبادت و پرستش غیر خدا)

    و نهایتا مخلصین آخری .

    این یکی یه کمی جالب بود برام.

    ببین من وقتی آیات عذاب رو دیدم گفتم بدو الفرار که خدا امشب میخواد گوشمالیم بده، بعدش گفتم حالا یه نگاهی بنداز، ببین درسش چیه. بعد که یه کم حساس شدم و هدایتم کرد برام جالب شد.

    مخلصین آخر ، آیه 169

    مشرکین قبل از بعثت به پیامبر میگن اگه ما هم یه کتاب یا ذکر از گذشتگان داشتیم قطعا از مخلصین می‌شدیم. ولی بعداً که قرآن نازل میشه جفتک انداختن هم شروع میشه . بعد دیدم آدمها در برابر چیزی که بهشون داده بشه کفور میشن، ولی چیزی که خودشون بدست میارن رو بهتر نگه می‌دارن. مطمئنم خیلی ها رو میشناسی که عقاید مذهبی رو رها کردن و بدگویی میکنن نسبت به دین و قرآن و پیامبر و خدا و … ولی من و تو چرا بدگویی نمی‌کنیم ؟ علتش چیه ؟ نظر من اینه که ما بخاطر احساس شاگردی و احساس کنجکاوی و درخواست خودمون توی این مسیر قرار گرفتیم. درسته خدا هدایت می‌کنه ولی ما بدستش آوردیم. ما تحقیق کردیم ، مطالعه کردیم، قلبمون رو براش باز کردیم. آماده دریافتش شدیم. همه مشرکین شاید بگن اگه هدایت رو بهمون بدن ما هم هدایت میشیم. ولی اهل ایمان میگن ما هدایت رو درخواست میکنیم و آماده دریافتش میشیم و وقتی دریافت کردیم بهش عمل میکنیم. هر چی که باشه.

    بخاطر همینه وقتی که هدایت بهشون داده شد اونها چون براش درخواست و اشتیاقی نداشتن، چون دنبالش نرفتن، براش تلاش نکردن در برابرش مقاومت کردن.

    خیلی از این آدمهایی که امروز میبینم به خدا و پیامبر و قرآن بد و بیراه میگن اینها کسانی هستن که بواسطه متولد شدن توی یه خانواده مسلمان ، فقط ادعای مسلمانی داشتن ولی براش کاری نکردن.

    این برداشت شخصی من بود، شاید هم حق با من نباشه. ولی گفتم نظرم رو برات بفرستم قطعاً خودت بهتر از من میتونی تحلیل کنی ، کسی خدا هر بار هدایتش می‌کنه به «نُورٌ عَلٰی نُور» مطمئناً توی مدار بالاتری قرار داره.

    برات از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو در کنار خانواده توحیدیت درخواست میکنم. لحظه لحظه زندگیت پر از نور و رحمت خداوند.

    «از طرف من دختر گلی ها رو ببوس؛ که بی نهایت از دیدنشون ذوق زده هستم»

    در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  5. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود به محمدحسن عزیز. خوبی برادر ، بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از کامنت ارزشمندت. آره حق با توه، در گذشته ما فکر می‌کردیم اگر ما بودیم فلان برخورد خوب و فلان رفتار مناسب رو داشتیم. و البته تو دلمون چقدر هم درخواست میکردیم که اگه ما فلان بودیم و چنان میکردیم. شاید همین در مدار درخواست بودن ما در گذشته باعث شد که هدایت بشیم به این مسیر، یعنی اگر اون درخواست‌ها و اون طرز فکر گذشته مون نبود، و ما به مسیر دیگری تمایل پیدا میکردیم، هر بار کمی از مسیر تکامل فعلی مون دور می‌شدیم شاید امروز این نعمت حضور در سایت و بهره بردن از آموزه‌های استاد رو هم نداشتیم، تحلیل قرآن رو هم یاد نمیگرفتیم. من همین تحلیل کردن آیات رو از استاد عباس منش یاد گرفتم از کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم. گذشته ما بخشی از ریشه های ماست در تکامل و این تکامل تا بینهایت ادامه داره.

    وقتی از خداوند درخواست هدایت و حمایت و راه نجات میکنیم خداوند از طریق بینهایت دست و زبان باهامون حرف خواهد زد، حتی از طریق یه پرنده زیبا روی شاخه درخت.

    اون زمانی که صبح زود بیدار میشیم و میشنویم که پرنده ها دارن تسبیح خدا رو میگن، یا داستان هدهد که در قرآن اومده. باعث هدایت یه قوم شد.

    از درگاه خداوند بهترین ها و شادمانه ترین لحظات رو برات درخواست میکنم برادر بزرگوارم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی محمدحسن عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود به شما محمد جان عزیز. داداش من حسابی ازت عذرخواهی میکنم. منو ببخش داداش گلم. من برای نوشتن کامنت عجله کردم و تقریباً تعداد زیادی کامنت بود که باید پاسخ میدادم و اسم‌ شما رو اشتباه نوشتم. بجای محمد نوشتم محمدحسن.

    واقعاً صمیمانه ازت عذرخواهی میکنم محمد جان.

    این اشتباه منو به بزرگواری و بزرگمنشی خودت ببخش.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود به خواهر نازنینم سعیده جان. خوبی خواهر گلم؟ الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. مطمئنم تلگرافم رو در بهترین زمان و مکان دریافت خواهی کرد. چون حتی من دیشب که میخواستم برات بنویسم اجازه داده نشد.

    دیشب زنگ زدن آتش‌نشانی و گفتن یه حریق داریم فلان روستای بعد از عسلویه. گفتم اکی خب اینکه به ما مربوط نمیشه. ولی چند دقیقه بعدش بهمون گفتن یه تیم اعزام کنید. گفتم آقااااا بیخیال ما همینجوریش نیرو کم داریم. ماشین ها یکی‌ در میون ایراد فنی دارن اگه رفتیم خود پالایشگاه تیم نیاز داشت چی؟ گفتم اکی اعراض میکنم ولی اعتراف میکنم احساسم منفی شد، ولی خداوند یه کلاس درس آماده کرده بود و قرار بود برم یه چیزایی یاد بگیرم از بین همه نفرات باید بیان سراغ من. حالا بماند که یه نق هم زدم که الان چرا من باید برم ولی بعدش بلافاصله بیاد خودم آوردم که قانون این نیست که من الان اعتراض کنم. برو در کمال آرامش و درستو یاد بگیر. رفتیم و رسیدیم و یه کارهایی کردیم و برگشتیم، از خستگی افتادم که نفهمیدم کی خوابم برد.

    و چقدر جالب که خیلی اتفاقی من هم امروز یه گفتگویی داشتم با یکی از دوستان بسیار نازنین و توحیدی و اینقدر این گفتگو توحیدی و ارزشمند بود و اینقدر احساسم عالی بود که بعدش مجدداً برگشتم سراغ کامنتت و الان دارم برات می‌نویسم.

    در آخر کامنت درسهامو از عملیات حریق برات می‌نویسم.

    ای بنده مخلص خداوند ، مطمئنم خداوند بهترین ها رو برات مقدر می‌کنه و از بینهایت دست و زبان به تو یاری میرسونه. و بهت آگاهی میده. خداوند همه چیز میشود همه کس را. خدایی که هیچوقت ما رو تنها نمی‌ذاره. خدایی که حتی اگر من خطا کنم اون مشتاقتره برای بخشیدن من. خدایی که همیشه براحتی میبخشه و خیلی سریع راضی میشه. مهم اینه که آیا ما خودمون رو می‌بخشیم. وقتی میخواد چیزی رو بهمون ببخشه جود و کرم و بخششش بینهایته منتها احساس منفی و شک خودمون مانع دریافتش میشه.

    درسهای من از عملیات دیشب این بود که اگه ساکت و تسلیم باشم اگه به پلن خدا اعتماد کنم همه چیز بخوبی انجام میشه، «عسی ان تکرهوا » رو همیشه بیاد داشته باشم.

    یه راننده ای با من اعزام شده بود که همیشه خدا عجوله، همیشه جمله سر زبونش اینه: (سریع تر بریم شرشو بکنیم برگردیم) و همین عجول بودن کار دستمون داد. ما با یه خودرویی اعزام شدیم که پمپش خیلی قابل اعتماد نبود. لازم بود که راننده دائم توی کابین بشینه و ماشین رو گاز بده. وقتی رسیدیم به محل با یه ماشین آتش نشانی دیگه هماهنگ کردم که بجای آبگیری از تانکر 18 چرخ بیا تا ما بهت آب بدیم. بهش میگن رله کردن. گفت باشه اومد وایساد کنار ما برای رله راننده مون گفت رله معطلی داره ، بیا با مانیتور (اون لوله آب پاشی بالای سقف ماشین) بزنیم تا سریعتر مخزمون خالی بشه ، شرشو بکنیم و برگردیم. من رفتم پشت مانیتور دیدم اشکال برقی داره. چندبار دکمه اش رو زدم و قطع شد و وقتی وصل شد و شروع کرد به آب زدن بخاطر زاویه استقرار ماشین از یه حدی بیشتر نمیچرخید عملاً ما فقط آب رو هدر دادیم، همون اشکال پمپ اجازه نمی‌داد ماشین با حداکثر توان آب بزنه و چون فشار کافی نداشت بخش زیادی از آب بین راه لاست میشد. و می‌ریخت توی منطقه خالی. این مقدار آب برای تغذیه 2-3 تا خودرو آتش نشانی کافی بود. ولی ما چون با مانیتور آب رو هدر دادیم کارمون موثر نبود. یه تانکر کوچیک شهری اومد جلوی ما ایستاد و راه رو بست زمانی که ما آب می‌زدیم. و با پمپ کوچیکیش شروع کرد به آب دادن به یکی از ماشین های آتش‌نشانی. و علیرغم اینکه ما می‌خواستیم از اونجا خارج بشیم کلی معطل موندیم تا راه برامون باز بشه. من تمام تلاشمو کردم تا کار درست رو انجام بدم منتها کسی به حرف من گوش نداد. درس من این شد که جهان از ما کار درست رو میخواد، نه رفع مسئولیت ، تو اون شرایط ما اجازه نداشتیم اونقدر آب رو هدر بدیم درحالیکه بقیه به آب نیاز داشتن. راننده ما عجول بود سریعتر برگرده ولی جهان اونجا معطلش کرد تا بهش درس بده هر وقت لازم شد برمیگردی. حتی بخاطر عجول بودن مسیرهایی رو انتخاب میکرد که راه‌ دورتر میشد. من مطمئنم اون به این درس توجه نکرد ولی من یادش گرفتم. منی که بقول استاد already میخواستم کار درست رو انجام بدم. کلی آدم رو دیدم که تقلای بی مورد میکردن برای خاموش کردن چوبهایی که اگه می‌سوخت و تموم میشد به جایی سرایت نمیکرد، جلوش یه تپه خاک بود، ولی جاهای مهمترین بود که اگه اون قسمتها می‌سوخت ممکن بود به چندتا سوله سرایت کنه. کار ما هیچ هوده و فایده ای نداشت. از طرفی از اون نقطه به جای سرایت نمی‌کرد و از طرفی بعد از تمام شدن آب اون چوبها مجددا مشتعل شد. دیدم ما آدمها خیلی از کارهامون اینجوری بیـهوده و بی فایده است. حکایت اون کارمند و رئیسی که استاد توی دوره شیوه حل مسائل مثالشون رو زد. دیدم من باید از این جماعت جدا بشم. ما یه رئیس داریم. خیلی آدم با کلاس و با پرستیژ و خب در گذشته خودش آتش‌نشان بوده. منتها تا کار عملیاتی پیش بیاد میز ریاست رو رها می‌کنه لباس عملیاتی تن می‌کنه وسط عملیات میبینی داره عین بقیه آتش‌نشان ها کار میکنه، من چندباری بهش گفتم رئیس اجازه بده ما کار کنیم لطفاً شما نیا توی عملیات اجازه بده نیروها از پرستیژ ریاستت حساب ببرن. میگه من هر کاری لازم بشه انجام میدم. و عجیب وجدان کاری داره. بخاطر همینه جهان یکیو می‌کنه رئیس و یکی رو می‌کنه کارمند دون پایه. عدالت به درستی در جهان اجرا میشه و انسانها نون باورها شون رو میخورن.‌

    در مورد خودم دیدم توی اون شرایط عملیاتی هم میشه آرام بود پس اون نق زدن های قبل عملیات من بی فایده بود.

    پر حرفی منو ببخش . برای شما و همسر گرانقدرتون از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. روی ماه فرشته های زیبا نیلا و نیکا عزیز رو هم ببوس. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: