درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1

ما به اندازه ای که می توانم ذهن خود را کنترل کنیم، می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم.
یکی از موضوعاتی که نقش کنترل ذهن را خیلی شفاف به ما نشان داده است، بازی پینگ پونگ است.
در خلال بازی پینگ پونگ، ما به وضوح می بینیم که اگر بتوانیم ذهن خود را در بازی کنترل کنیم، اتفاقات در بازی به نفع ما پیش می رود و اگر از عهده ی کنترل ذهن بر نیاییم، در هر صورت اوضاع سخت پیش می رود.
به عنوان مثال، حین بازی اتفاقی رخ می داد و مرا عصبان یا ناراحت می کرد. به محض اینکه ذهنم از کنترل خارج می شد، می دیدم که به طرز عجیبی مهارت هایم مثل قبل جواب نمی دهد و امتیازها را از دست می دهم.
حتی می دیدم هرچه احساس من بدتر می شد،  به طرز عجیبی جهان اتفاقاتی را رقم می زد که ناراحتی ام را بیشتر کند:
مثلا توپ حریف من به تور می خورد و به نحوی در زمین من می افتاد که دفع آن غیر ممکن می شد.
یا ضربه های که همیشه نقطه برتری من حساب می شد به طرز عجیبی خارج از میز زده می شد و امتیاز به حریف من داده می شد
یعنی جهان بدون توجه به مهارت یا عملکرد من، جوابی درخور با احساس و کانون توجه من می داد. فارغ از اینکه من چه دلایلی برای احساس بد داشتم، جهان طبق قانون احساس بد = اتفاقات بد، به من پاسخ می داد.
بازی پینگ پونگ – در لحظه – قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد را در سریعترین و دقیق ترین حالت ممکن به ما نشان داد و به ما کمک کرده تا نقش حیاتی عمل به این قاون را در زندگی خود جدی بگیریم.
این بازی ما را به شهود رساند که کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است.
ما نتیجه ی مستقیم احساسات خود را در حین بازی تجربه کرده ایم. بعنوان مثال اگر به خاطر کنترل ذهن، من احساس خود را خوب نگه می داشتم، فارغ از اینکه چقدر بازی به ضرر من بود و چقدر امتیازهایم کم بود، در نهایت اوضاع به نفع من تمام می شد. برعکس وقتی کنترل ذهن ندارشتم، نمی توانستم از مهارت هایم در بازی بهره ببرم.
پیام این فایل این است که:
وقتی اوضاع ناجالب است، به آن شرایط نگاه نکن. بلکه سعی کنیم بهترین عملکرد خودت را در کنترل ذهن انجام دهی و خواهی دید که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند.
اگر در شرایط به ظاهری بد، بتوانی ذهن خود را کنترل کنی، مثلا بگویی من تلاش می کنم تا اعراض کنم و همین امروز حالم را خوب نگه دارم و دوباره سعی کنی روز بعد هم به همین منوال برای یک روز حال خود را خوب نگه داری،
هم خواهی دید که چطور به طرز معجزه وار شرایط به نفع شما تغییر می کند.
برای بهره برداری از درس های این فایل، درباره این دو مورد در بخش نظرات بنویس:
مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:
در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتید را از دست بدهید.
بنویسید که چه افکاری در ذهن تان آمد و چه افکاری به شما احساس عدم لیاقت داد
به عنوان مثال:
رابطه ی عاطقی شما به طرز جادویی خوب پیش می رفت و این فکر در ناخودآگاه شما شروع به چرخش کرد که:
من آنقدر ها لیاقت ندارم که این حد از عشق را در رابطه ام تجربه کنم؛
یا من آنقدر ها لایق نیستم که اینقدر در حق من خوبی باشد؛
یا احساس گناه کنی که “وقتی خانواده من یا خواهر من رابطه ی خوبی ندارد، این ناجوانمردانه است که من اینقدر از رابطه ام لذت ببرم؛
سپس به محض شروع این افکار و ادامه یافتن آنها، رابطه شما به طرز عجیبی با مشکل مواجه شد…
یا درباره موضوعات مالی، فروش شما عالی شده، درآمد شما زیاد شده، پول ساختن برایت راحت تر شده، سپس افکاری به ذهن شما آمده که شما را به احساس عدم لیاقت درباره دریافت این نعمت ها رسانده که:
آنقدر ها هم حقم نیست که اینقدر راحت پول بسازم؛
وقتی بقیه در فقر هستند این انصاف نیست که اینقدر من خوب پول بسازم و …
سپس دیدی که با ادامه ی این افکار، نه تنها جریان پول در زندگی ات کم و کمتر شده، حتی قطع هم شده است.
این تجربیات را بنویس تا همه ما درسهای این قانون را بگیریم که:
در چنین لحظاتی باید بتوانیم این نجواها را کنترل کنیم. و گرنه اگر این فکر و فرکانس ادامه پیدا کند ،این جنس از فرکانس نه تنها مانع ورود نعمت ها می شود بلکه نعمت ها ی کنونی زندگی ات را نیز از تو می گیرد.
مورد دوم:احساس قربانی شدن
احساس قربانی شدن، پاشنه آشیل همه ماست. یعنی  هر کدام از ما کم یا زیاد، از این ضعف ضربه می خوریم و همه ما نیاز داریم تا ریشه های این احساس را بهتر بشناسیم تا بتوانیم در این مواقع ذهن خود را راحت تر و سریعتر کنترل کنیم.
زیرا این احساس مخرب، به سرعت رشد می کند و تبدیل می شود به خشم نفزت کینه افسردگی و…
به این شکل اوضاع را بدتر و بدتر می کند و شما بدون اینکه آگاه باشی، با ماندن در این احساس به خودت ظلم می کنی و مانع ورود نعمت ها به زندگی ات می شوی.
برای درک رابطه میان “احساس قربانی شدن” و “بسته شدن جریان نعمت ها به زندگی”، در بخش نظرات، در باره تجربه هایی بنویس که احساس قربانی شدن باعث شد شرایط به گونه ای پیش برود که باز هم بیشتر احساس قربانی شدن داشته باشی.
تجربیاتی را به یاد بیاور که احساس کردی قربانی شرایطی شده ای یا در حق شما بی عدالتی شده است. مثلا در موضوعاتی مثل رابطه عاطفی یا درآمد یا کسب و کار، شما سمت خودت را خوب انجام دادی، اما اتفاقاتی رخ داده  و  ظاهرش این بوده که در حق شما بی انصافی شده است.
مثلا با اینکه شما به خوبی کسب و کار خود را مدیریت کرده ای، ناگاهان لایحه ای تصویب شده که جلوی صادرات شما را گرفته است یا هر مثال دیگری که باعث شده بعد از آن اتفاق به ظاهر ناجالب، افکار  منفی شروع به رشد کرده و شما را به این احساس رسانده که در حق من بی عدالتی شده است؛
یا من هرچقدر هم خوب عمل کنم، عوامل بیرونی باعث می شود به حقم نرسم و …
در یک کلام، درباره تجربیاتی بنویس که در احساس قربانی شدن گیر افتاده اید و بدون اینکه متوجه موضوع باشید، به خاطر ماندن در این احساس، اتفاقات ناجالب بیشتری را وارد زندگی خود کرده اید.
بنویسید این احساس قربانی شدن از کجا شروع شد و چه افکاری در ذهن خود چرخاندی که این احساس را تشدید کرد؟
بنویس در آن زمان شرایط به چه شکل پیش رفت و چه ناخواسته های بیشتری به جمع ناخواسته های قبلی افزوده شد.
و چه نگاهی به شما کمک کرد تا بتوانی ذهن خود را کنترل کنی و از احساس قربانی شدن خارج شوی؟
نوشتن درباره این موضوع به شما کمک می کند تا رابطه بین “احساس قربانی شدن” و “اتفاقات ناخواسته ای که زنجیره وار رخ می دهد” را درک کنی و بفهمی تمام بلاهایی که فکر می کردی عواملی بیرون از شما  برایت رقم زده را، چطور خودت با ماندن در احساس قربانی شدن رقم زده ای. چون نتوانستی در این شرایط ذهن خود را کنترل کنی و جلوی ادامه ی این افکار رو بگیری.
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، سریعتر می توانی در این مواقع، از رشد افکار منفی خودداری کنی
هرچه این رابطه را بهتر بفهمی، راحت تر می توانی این احساس مخرب را با این افکار منفی تغذیه نکنی.
منتظر خواندن تجربیات شما و درس هایی که از این تجربیات گرفته اید، هستیم.

منابع بیشتر:
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    722MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    107MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اسداله زرگوشی» در این صفحه: 9
  1. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    به نام خداوند رزاقُ وهاب

    سلام استاد عباسمنش گرانقدر

    سلام استاد شایسته گرامی

    سلام دوستان عزیز

    استاد من بازی تنیس رو از نوجوانی یاد گرفتم. و یکی از ورزش های مورد علاقه من بود.کلا به بازی های فیزیکی بیشتر از بازی های کامپیوتری علاقه داشته و دارم.

    یادم میاد اون زمانها این علاقه به حدی بود که پول تو جیبی روزانه مون رو کامل میدادم تنیس بازی می کردم. اونوقتا برای بازی کردن باید میرفتیم کلوپ و در تایمهای 15 دقیقه یا نیم ساعت یا یکساعته میزی رو اجاره می کردیم و بازی می کردیم و اغلب هم به دلیل استقبال زیاد باید ساعتها در نوبت می موندیم. یکی دیگه از چالش هامون استاد این بود که توپ رو باید سالم تحویل می دادیم و اگه توپ در حین می شکست باید از جیب خودمان پولشو پرداخت می کردیم که اینم چالش و استرس زیادی به ما وارد می کرد. ولی عشق و علاقمان بر همه این مشکلات می چربید. یادم میاد یکروز برف زیادی اومده بود و این مسئله نه تنها مانع رفتن ما به کلوپ نشد بلکه خوشحال بودیم که حتمآ کلوپ خلوته و میز و راکت مناسبی گیرمون میاد. به اولین کلوپ نزدیک خونمون که رفتیم تعطیل بود و مجبور شدیم در آن هوای برفی به کلوپ دیگر شهرکمون که دور تر از ما بود برویم و صاحب کلوپ همزمان با ما درو باز کرد و با اینکه فضای داخل کلوپ سرد بود ولی ما با عشق یکساعت بدون مزاحم بازی کردیم و آن خاطره لذت بخش هنوز در ذهن من مانده است.

    استاد بازی تنیس روی میز بگونه ایه که نمیشه بصورت فان اونو انجام داد و ازش لذت برد. بلکه لذتش موقعیه که واقعآ داری رقابت میکنی و بصورت جدی بازی رو انجام میدی.و اصلا قشنگی و هیجان این بازی در مسابقه دادنشه و قطعآ شما اینو تائید می کنید.

    آنوقتها در 3 ست 11 تایی بازی میکردیم و بعد شد3 ست 15 تایی و در نهایت 3 ست 21 امتیازی برنده مشخص می شد.این بازی برای کنترل ذهن بازی خیلی مناسبیه زیرا فعالیت زیاد ذهنی و بدنی سبب میشه که ما در لحظه زندگی کنیم و حواسمون از مسائل دیگه پرت بشه و به احساس بهتری برسیم.

    نکته جالبی که مریم جان اشاره کردند روحیه حمایتگری و مشوق بودن استاد بوده که باعث شده مریم جان به این خوبی ادامه بدن و به این خوبی بازی رو یاد بگیرند. و بقول مریم جان سبب شده رابطه عاطفیشون رو در سطح عمیق تری که متفاوت از گذشته است تجربه کنند و به میزان علائق مشترکشون بیفزایند و این برای من خیلی جالب و تحسین برانگیز بود.

    =============================================

    اولین درس

    اولین درسی که این فایل برای من داشت این بود که برای هر هدفی که دارم تمام تمرکزم را بگذاریم و کوچکترین پیشرفت ها؛ بهبودها و نکات مثبت را ببینم وآگاهانه به خودم یادآوری کنم و بابتش خودم را تحسین کنم و آنرا یک پیشرفت در کارم و هدفم قلمداد کنم. و این باعث میشه که انگیزه بگیرم و شور و شوق و انرژی بدست بیاورم برای ادامه دادن و استمرار داشتن در مسیر و هرگز دلسرد و مایوس نشوم.

    دومین درس

    استمرار داشتن و ادامه دادن در هر کاری و اصلاح و بهبود دائمی در آن سبب بالا رفتن مهارتها ،توانمندی ها و اعتماد به نفسم می شود. ( حتی اگر هیچ چیزی در موردش ندانم)

    در این ویدئو پیشرفت بازی استاد و مریم جان واقعآ قابل لمسه و من خودم وقتی که بازی رو دیدم از اینکه چقدر عالی ضربه فورهند (با روی راکت) و ضربه بک هند (با پشت راکت) می زدند و توپها رو با مهارت برگشت می دادند تعجب کردم و واقعآ تحسینشون کردم. بخصوص مریم جان که هیچ پیشینه ورزشی نداشته و در بازی خیلی روحیه تهاجمی داشت و عالی آبشار میزد.

    درس سوم

    «کنترل ذهن» مهمترین؛ تاثیرگذارترین و سخت ترین کاریست که باید در هر لحظه ی زندگیم انجام دهم.زیرا تاثیر ذهن بر عملکرد ما غیر قابل انکار است.اگر بتوانم ذهنم را کنترل کنم آنوقت میتوانم دنیایم را کنترل کنم.

    همین بازی تنیس بهترین مثال برای دیدن نحوه کار جهان و اینکه قانون دارد چطور عمل می کند است.و جهان به سرعت نتیجه فرکانسهای ما را به خودمان بر می گرداند! یعنی به محض از دست دادن تمرکز یا داشتن احساس بد(عصبانیت، افسوس، سرزنش…)، در کسری از ثانیه جهان با از دست دادن امتیاز ما را تنبیه می کند. و بازگشت به مسیر را برایمان دشوار می کند.

    بعنوان مثال در همین لیگ فوتبال کشورمان که داریم به روزهای پایانی اش نزدیک می شویم. الگوی مشخصی که بارها دیده ام و تائیدی بر نحوه عمل کردن قانون بود اینست که هر مقطع از فصل که یک مربی (مثلا آقای گلمحمدی سرمربی پرسپولیس) تمرکزشو از دست داده و شروع به بیانیه نوشتن و انتقاد از نحوه داوری و زمان برگزاری مسابقات و چمن ورزشگاه و ندادن پول بازیکنان و ناخواسته هایی از این قبیل کرده؛ تمرکز خودش و بازیکنانش را از دست داده و امتیازات زیادی را به راحتی از دست داده است. اما هر زمان که به قانون عمل کرده و تمرکزش روی تیمش بوده، شاهد بوده ایم که بهترین بازی ها و بهترین نتایج را کسب کرده است. و دقیقآ عکس این اتفاق در این فصل برای مورایس سرمربی پرتغالی تیم سپاهان رخ داده است. وقتی که ما قانون را درک می کنیم؛ پیش بینی کردن آینده و نتایج برایمان راحت می شود.

    درس چهارم

    وقتی که در شرایط سختی قرار می گیرم که کنترل ذهن برایم دشوار می شود. بهترین کار اینست که تمام تمرکزم را روی قدم بعدیم بگذازم و به دشواری مسیر روبروم فکر نکنم. اینگونه راحتتر میتوانم روی ذهنم متمرکز شوم و کم کم افسارش را در دست بگیرم. و دائمآ به ذهنم بگویم که فقط ضربه بعدی رو خوب بزن؛ فقط امروز رو پاک بمون؛ فقط برای امروز خوب زندگی کن ؛ فقط این ساعتو شاد باش و … تا بتوانم احساسم را خوب نگه دارم و ذهن نجواگرم را ساکت کنم.

    بارها در زندگی روزمره تجربه کرده ایم که وقتی روی کار مشکلی تمرکز کرده ایم مثلا یک امتحان درسی نتیجه خیلی خوبی گرفته ایم ولی وقتی تمرکزمان را از روی یک درس به ظاهر ساده برداشته ایم چقدر نتیجه غیر قابل انتظاری گرفته ایم.

    درس پنچم

    وقتی که در شرایط خوبی هستیم و اتفاقات خوب برایمان رخ میده هرگز به ذهنمان اجازه ندهیم که در گوشمان نجوا کند که من لیاقت اینهمه شرایط و اتفاقات خوبی که داره پشت سرهم برایم میفته را ندارم!. زیرا با این احساس بد (عدم لیاقت) که بصورت غیر مستقیم و از پس پرده به ما تلقین می کند، اتفاقات بد را برای خودم رقم میزنم و به دست خودم شرایط را برای خودم سخت میکنم.

    بارها و بارها تجربه داشته ام که وقتی سوار بازی بوده ام و بقول مریم جان کارها برایم بقدری راحت انجام شده که در توانایی حریف شک کرده ام و ذهنم مرا وادار کرده که تست کنم قدرت حریف را و همین مجال دادن و رها کردن تمرکز سبب شده که از جاده منحرف شوم و قدرت را دودستی تقدیم حریفم بکنم.یا وقتی یه روز عالی داشته ایم ذهنمان را کنترل نکرده ایم و اتفاقی افتاده که همه خوشیمون رو شسته و برده با خودش.

    یاد کامبک رویایی پرسپولیس در دربی 74 در سال 1390 افتادم که در آن مسابقه پرسپولیس تا دقیقه 81 مسابقه ده نفره با دو گل از آبی‌پوشان عقب بود و آقای مظلومی سرمربی استقلال با انجام حرکاتی بازی رو تموم شده می دونست ولی پرسپولس در همان دقایق سه تعویض کرد و توانست در کمتر از ده دقیقه سه گل توسط ایمون زاید زد و نتیجه را 3 بر 2 به پرسپولیس واگذار کرد.

    ===========================================

    احساس قربانی شدن

    تجربه ای که در مورد احساس قربانی بودن دارم اینست که وقتی در سازمانمون استخدام شدم مدیر قسمتمون اضافه کار منو نمی داد و این مسئله سبب شد که بعد از دو سه ماه من با این رئیسمون دچار تنش بشم و رئیس سازمانمون برای حل این مساله منو به قسمت دیگری انتقال داد. و من در این اتفاق دائم نقش قربانی رو بازی می کردم و در هر بحثی که میشد اونو یادآوری می کردم و هر نیروی جدیدی سازمانمون استخدام می کرد یکی از خاطرات من تعریف همین داستان با آب و تاب بود و بهشون میگفتم برید خدا رو شکر کنید مثل من نبودین!

    اتفاقی که برایم می افتاد این بود که طبق قانون موارد بیشتری رو بخودم جذب می کردم و خیلی جاها زحماتمو هدر می دادم. یا پاداش کارم و دریافت نمی کردم یا کمتر از دیگران بمن داده میشد. یا کارم به نام کس دیگه ای تموم میشد و …

    جالبتر از آن اینکه بعد از چند سال دوباره همان شخص اومد و رئیس قسمتمون شد! و من تا وقتی که با قوانین آشنا نشده بودم با اون آقا بنوعی سرسنگین بودم و گاهگاهی تنش داشتم و همان مسائل بنوع دیگر برایم اتفاق می افتاد. ولی از وقتی که روی خودم کار کردم و آگاهانه از نقش یک قربانی فاصله گرفتم و تمرکزم را از آن همکارم برداشتم و به جنبه های مثبتش فکر کردم و تحسینش کردم در دلم و نوشتم ، روز به روز رابطه ما بهتر شد.و احساس صمیمیت با من داشت.

    از آنجا که خواسته اصلی من خلق کسب و کار خودم است و خارج شدن از کارمندی؛ یکی از خواسته هام این بود که به قسمت آرامتر و مثبت تری هدایت بشم تا بتوانم راحتتر ورودی هایم را کنترل کنم و روی خودم کار کنم و جهان به این خواسته من واکنش نشان داد و به راحتی مرا به قسمت بهتری هدایت کرد. بگونه ای که تا لحظه انتقالم رئیس قسمتم از آن بی اطلاع مانده بود و فکرشم نمی کرد که من چنین خواسته ای داشته باشم و چیزی که برای خودم هم جالب بود اینکه تمام همکاران سازمانمان از این جابجایی مطلع بودند و دائمآ به من می گفتند که چه روزی تودیع و معارفه میشین و من با صلح و آرامش به اولین هدفم در راه خواسته هایم رسیدم و هر روز خداوند را از این بابت شکر گزارم و نتیجه عمل به قوانین و تائید قانون را بخودم یادآوری میکنم تا باورهایم قویتر شوند و گامهای بعدی را بردارم.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 254 رای:
  2. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام و درود بر مارکوپولوی عزیز

    محمد جان عزیز؛ ممنون و سپاسگزار و خوشحالم از اینکه برایم نوشتی. مثل همیشه کلام و قلمت سرشار از عشق بود و احساس خوب خدایی.(ایموجی قلب فراوان)

    هر زمان که به کامنت هایت هدایت شدم حس و حال متفاوتی رو احساس کردم. حس و حال خودت بودن؛ حس و حال سادگی؛ حس و حالی از جنس صلح و آرامش.

    خداوند را شاکر و سپاسگزارم برای داشتن عزیزانی چون شما که بیشترین ساعات زندگیم را در کنارشان با عشق سپری میکنم و لبریز از توحید و یکتا پرستین.بهترینها را برایت آرزو میکنم محمد جان مانا باشی و موفق.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام و درود آزاده عزیز

    آزاده جان من بعد از مصاحبه استاد با خانم آزاده طیبی دیگه عاشق اسم آزاده شدم. و بهتون تبریک میگم که شما هم چنین اسم زیبائی رو دارید.

    ممنون و سپاسگزارم که وقت می گذارید و کامنت های من رو که اغلب کامنتهای طولانی هستند رو می خونید.

    من به جنبه مثبت خاطره ای که از استادتون تعریف کردید توجه کردم و تحسینتون کردم و هزار آفرین گفتم به عزت نفس بالا و احترامی که برای خودت قائل شدید.

    گاهی وقتها آدم برای اینکه ظرف وجودش بزرگ بشه و رشد کنه باید بها بپردازه. این بها پرداختن اثرش در زندگی ما ناچیز و موقتیه اما در مقابل دستاوردی که بدست میاد بسیار ارزشمند و ماندنیه.

    دعای زیبای استاد را تقدیمتان میکنم و برایتان سلامتی ، ثروت ، خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت آرزومندم آزاده جان.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام و درود آقای رحمانی عزیز

    یکی از درسهای همین فایل این بود که استعداد اصل نیست و مهم استمرار و علاقه است.همینکه مریم جان بدون هیچگونه پیش زمینه ای تونستند به این خوبی تنیس روی میز رو یاد بگیرند و لذت میبرند از انجام این بازی نشان میده که همه ما در هر زمینه ای استعداد داریم و تنها با استمرار و تلاش و بهبود دائمی است که میتوانیم استعدادمان را شکوفا کنیم. شما سه سال است که دارید روی خودتون کار می کنید و با قوانین آشنا هستید به همین دلیل در این زمینه از منی که 14 ماه است با قانون آشنا شده ام جلوتر هستید.

    شما اگه یکبار دیگر به صحبت های استاد در همین فایل توجه کنید متوجه می شوید که یکی از مهمترین کارهایی که باید انجام دهیم اینست که مسئولیت زندگی خودمان را بعهده بگیریم و اگر باورهای نامناسب داریم دیگران را مقصر ایجاد آن باورها ندانیم. بلکه تلاش کنیم باورهای مناسبتری رو جایگزین آن باورها کنیم.

    سه ساله عضو سایت هستم …به لطف خدا تو این مدت صاحب خونه شدم و خیلی اتفاقای خوبی افتاده و زندگیم واقعا از این رو به اون رو شده… اینها جملاتی هستند که خودتون نوشته اید؛ آیا اینهمه دستاورد که بقول خودتون زندگیتون از اینرو به آنرو شده آنهم در مدت سه سال نتیجه کمی هست؟!!

    علی رغم داشتن توانمندی و استعدادهای مختلف (شبکه، تعمیر لپ تاپ، انیمیشن و حتی جلوه های ویژه و این آخریش iot!!!) اینهمه استعداد و توانمندی که هر کدام میتونه صدها شغل تولید کنه رو در خودتون نادیده می گیرید؟! از هر کدوم از این مهارتها میشه کلی پول ساخت دوست عزیز.ببین نسبت به کدوم حس بهتری دارید دست بالا بزنید و در کنار شغل کارمندی انجامش بده. به نظرم شما نسبت به من خیلی به مقصد نزدیکترید. کافیست باور کنید خودتون رو .دیدم محصول عزت نفس رو تهیه کردید. من این دوره را ندارم و قطعآ آنرا تهیه خواهم کرد زیرا فکر میکنم خیلی در این زمینه میتونه به ما کمک کنه.

    …از طرفی مدام این نجوا آزارم میده که فرصت داره از دست میره و تو داری وارد دهه پنجم زندگیت میشی و هنوز نمیدونی باید چیکار کنی!!!

    حسین جان عزیز اینو دارم به خودم میگم که فراموشم نشه! مگه زندگی مسابقه است که بگیم دیره یا زوده؟ اصلا معیار دیر یا زود بودن رو کی تعیین میکنه؟!

    یکنفر 20 سال عمر میکنه یکنفر 100 سال! مگه ما می دونیم چند سال عمر می کنیم که متر کنیم دیره یا زوده؟! حتی ممکنه فردا دارویی کشف بشه آدم میانگین 200 سال عمر کنه. حالا زوده یا دیره؟؟ وقتی هدف زندگی لذت بردن از مسیره آنوقت دیر یا زود ؛ مقصد و مبدا معنی نداره. بقول استاد هدف همه ما از رسیدن به آرزوهایمان اینست که به احساس بهتر برسیم. وقتی که ما از لحظه لحظه زندگیمان لذت ببریم به احساس بهتر می رسیم. در واقع با رسیدن به آرزوهایمان به احساس بهتر نمی رسیم بلکه با احساس بهتر است که به آرزوهایمان می رسیم و این جمله استاد را باید با طلا نوشت. اگه باورم این باشه که دنیای آینده من ادامه همین دنیاست آیا آنوقت تلاش نمی کنم یه قدم بیشتر بردارم؛ یکم بهتر بشم!

    حسین جان من حرفهای شما را کاملا درک می کنم و خیلی حرفها اول برای خودم دارم که به خودم بزنم تا فراموش نکنم زیرا این مساله اصلی زندگی منم هست ولی دوست ندارم حرفای کلیشه ای بزنم. من راهنمای خوبی برای پاسخ به سوالتون نیستم زیرا منم در این مسیرم و هنوز به مقصد نرسیدام که راه رفته ام را به شما نشان دهم. ولی به رسم ادب دوست نداشتم سوالتون رو بی پاسخ بگذارم. و مخاطب حرفهایم خودمم تا تلنگری باشد برایم و نجواهای شیطانی ذهنم را اینچنین ساکت کنم.

    امیدوارم کامنتم برای شما هم مفید باشه.برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام و درود خانم بیکدلی فر عزیز

    شاید برای بقیه عجیب باشه که مگه میشه کسی ندونه علاقش چیه! ولی حرف شما برای من اصلا عجیب نیست.

    استاد در فایلی جمله ای گفتند با این مضمون که اگر نمی دونید علاقتون چی هست دلیلش اینست که آن زیر خروارها خاک مدفون شده است و باید خیلی روی خودتون کار کنید و تلاش کنید تا بتونید اونو از زیر خاک بکشید بیرون!

    حالا چجور میشه اونو از زیر خروارها خاک بکشیم بیرون؟ چیزی که من درک کردم اینست :خودشناسی

    حالا چجور به خودشناسی برسیم؟ با کار کردن روی خودمان

    هر چقدر که ما داریم آگاهی کسب می کنیم در واقع داریم زوایای تاریکی از وجودمان را روشن می کنیم و قسمتی از خودمان را از زیر آوار بیرون می کشیم. و وقتی این زوایای تاریک وجودمان را روشن کردیم آنوقت مساله و مشکل ما هم حل خواهد شد.

    ام البنین جان توصیه ام اول به خودم بعد به شما اینست که به مسیر ادامه دهیم و روی خودت کار کنیم. قطعآ خورشید بر ما هم طلوع خواهد کرد.

    برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام و درود خانم محمودی عزیز

    سپاسگزارم از نظر لطفتون و ممنونم که وقت گذاشتید و این کامنت طولانی رو خوندید. خوشحالم از اینکه کامنتم مورد استفادَتون قرار گرفته و احساس خوبی داشته اید .

    عارفه جان تولدتون رو بهتون تبریک و شاد باش عرض میکنم. چقدر لذت بخش ؛ ماندگار ؛ به یادماندنی ؛ میمون و مبارک است که تولدتون همزمان شده با تولد این فایل که هم تصاویرش بی نظیر و زیباست و هم آگاهی هایش ناب و تاثیرگذار.

    اردی بهشت؛ بهشت خداست. در این ماه بهشتی برایتان سلامتی ؛ سعادت ؛ ثروت و بهشت این دنیا و آن دنیا را آرزومندم دوست عزیز. یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام و درود سعیده عزیز

    قبل از اینکه بیام پیامها رو باز کنم، هدایت شدم به کامنت امروزت و مثل همیشه منو بردی به آن حال و هوای لذت بخش توحیدی و کلی تحسینتون کردم و مست شدم از کلام قدرتمند و صلح و صفای درونیتون.

    پروفایل زیباتونم نگاه کردم و از دیدن صورت ماه اعضای خانواده کلی لذت بردم. انگار سالها میشناختمشون و کسی رو غریبه نمی دیدم. میخواستم برایت کامنت بنویسم که در بالای صفحه متوجه داشتن پیام شدم و حس و نیرویی بمن گفت اول کامنتها رو جواب بده بعد بیا اینجا و درست نیست اونا رو منتظر نگه داری. به همین دلیل هدایت شدم به پیامها و وقتی دیدم پیام شماست از این همفرکانسی و تسلیم بودن در برابرهدایت شوکه شدم و خدا رو شکر کردم.

    سعیده جان عزیز؛ خواهر گلم؛ صورت ماه فرشته های نازنینت رو جای من ببوس.قطعآ آنها با داشتن چنین مادر شایسته ای همواره بخودشان افتخار خواهند کرد و آینده درخشانی خواهند داشت.

    این مسیری که به لطف خدا همسفرای نابی مثل شما داره؛ برای من خیلی لذت بخشه. برای همینست که بیشتر اوقات زندگیمان را اینجائیم. و چقدر قشنگتر و جذابتر است رسیدن به اهدافی که در مسیرش اینگونه داریم لذت میبریم.ممنون که برایم نوشتی، ممنون که اینقدر خوبی.خدا رو شکر بابت وجود نازنینت.خدا رو شکر بابت قلب مهربانت که خداوند از پسش پیداست. خدا رو شکر بابت این نور هدایت ونزدیکی ات به خداوند که از جمله جمله کلامت پیداست.

    به دستان پر قدرت خداوند میسپارمت و از زاگرس تا البرز برایت خیرُ خوشیُ نعمتُ سلامتُ ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام و درود ناصر عزیز

    ممنونم که کامنت منو خوندی و خوشحالم کسانی مثل شما در این سایت هستند که از نقطه امنشان می خواهند خارج شوند و به سمت نعمت های بیشتر؛ زیبائی ها بیشتر و ثروت بیشتر حرکت کنند.

    خوشحالم که در این مسیر زیبا دارید روی خودتون کار می کنید و نتایج این تلاشها از نشانه هایی که گفتید پیداست. قطعآ با ادامه دادن به مسیر به ایستگاه زیبای آرزوها که در همین نزدیکیست خواهیم رسید. و راه رفته ما چراغ راه کسانی خواهد شد، که چنین خواسته و آرزویی دارند.

    ناصر خان عزیز ممنونم که برایم نوشتید و خوشحالم که چنین خواسته مشترکی داریم.برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام و درود بیژن عزیز

    ایرادی بر شما وارد نیست دوست عزیز.خوشحال باشید که تکاملتون رو دارید طی می کنید.منم اوایل که عضو سایت شده بودم فقط در قسمت دوره ها فعال بودم و فکر می کردم فایلهای رایگان ارزشی ندارند! حتی کامنت هم نمی خوندم و تعجب میکردم و با خودم میگفتم چه کاریه همه از رو فایل مینویسن و همه هم شبیه هم مینویسن!خخخ به قول شاعر:

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    قدر حضور در این سایت رو بدونید و شکرگزار خداوند باشید برای این نعمت بزرگ در زندگیتان. برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: