https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و درود به شما دوستان و عزیزانم. سلام استاد عباس منش عزیز و سلام استاد شایسته بزرگوار.
از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای همه تون درخواست میکنم.
قبلاً توی کامنتهام نوشته بودم که امسال یه تعهدی دادم که هر روز یک یا چند آیه قرآن رو بخونم و باورهای توحیدی و چیزهایی که ازش دریافت میکنم رو توی سررسیدم بنویسم. امشب به جایی از قرآن هدایت شدم که دلم نیومد براتون ننویسم. مطمئناً اون دوستانی که در مدارش باشند دریافتش خواهند کرد چون یه حسی ازم خواست که این کارو بکنم.
این آیه رو قبلا اینقدر شنیده بودم که حفظ بودم. ولی انگار الان برای اولین بار بود که داشتم میخوندمش. انگار خداوند عجله داره از بس اشتیاق داره که بندگانش به سمتش برن تا اونها رو از آمرزش و بخشش نعمات و ثروتها و احساس خوب سرشار کنه. انگار خدا داره صدا میزنه خب بجنید دیگه، زودتر بیاید نعمتها تون رو دریافت کنید ، و من با افکار و باورهای غلطم خودم رو در وضعیتی قرار میدم که راه طبیعی ورود نعمات و ثروتها رو به روی خودم میبندم. ما گناه کردیم، خطا کردیم و باید مشتاق بخشش خداوند باشیم ولی جوری بیخیالیم انگار چند میلیون سال زمان داریم و خداوندی که فرا زمان و فرا مکانه و همیشه به بهترین شکل خدایی کرده، مشتاقه برای بخشیدن بندگانش.
«سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود»
و بازم خداوند داره با یادآوری بخشش و رحمت خودش و چگونگی کنترل ذهن و احساس رو بهمون یادآوری میکنه که چطوری با انفاق و فرو بردن خشم و استغفار احساسمون رو کنترل کنیم، چطوری تقوا داشته باشیم، چطوری نیکوکار باشیم. همه اینها همون احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب ه. همون اعراض و دوری از احساس بده. خدا نمیخواد ما توی احساس بد بمونیم. میگه هر خطایی کرده باشی میتونی بیای تا من ببخشمت. فقط تو احساس بد نمون.
خدا داره از من بنده ناچیزش درخواست میکنه، بیا تا ببخشمت و بهشتها رو بهت بدم. بجای اینکه من درخواست بخشش کنم. خداوند داره میگه جنات،نمیگه جنت. به نظرم میرسه به این علت داره جمع میبنده که میخواد بگه هم بینهایت در دنیا و هم بی نهایت در آخرت بهت میبخشم.
هنوز حس میکنم توی شوک ناشی از خوندن این آیات هستم، آخه چطور ممکنه. مثلا یکی بهمون یه بدی کنه، بعد من در به در دنبال اون شخص باشم که برم از دلش دربیارم که چون به من بدی کرده الان ممکنه احساس عذاب وجدان داشته باشه، برم یه کاری کنم که از این فکر در بیاد.
خدا راه افتاده دنبال بنده هاش بیاین تا ببخشمتون، مورد آمرزش قرار تون بدم و بهتون بینهایت نعمت ببخشم در دنیا و آخرت.
واقعاً اگه احساس عدم لیاقتی باشه باید با این آیات برطرف بشه، خداوند داره احساس لیاقت رو در دل ما ایجاد میکنه.
یه فایلی داره استاد « چرا خداوند بیشتر از ما میخواهد که ثروتمند باشیم» اینم اثباتش. خداوند مشتاق گسترش خیر و بخشش و برکت و نعمت و فراوانی و ثروته. ماییم که راه رو بستیم. وگرنه این جهان بر مدار گسترش نعماته.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیز. سلام و درود به استاد شایسته گرانقدر ، و سلام و درود و چندین ایموجی قلب به دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این فایل و این احساس مثبت و این حال عالی مون. از صبح این سیستم احساسی من میگه یه فایل جدید در راهه و از همون ساعت 3 و خورده ای 4 که بیدار شدم تا ساعت 6 و خورده ای که رسیدم محل کار چند بار سایت رو رفرش کردم دیدم خبری از فایل جدید نیست ، گفتم احتمالاً این سنسورهای احساسیم دچار خطای سیستمی شدن(خخخخ ایموجی خنده به مقدار لازم) و چند ساعت بعد فهمیدم نه بابا ، خطای سیستمی کجا بود، لحظه ای که شما داشتین آپلود میکردین این سنسورها هشدار زود هنگام دادن. Early Warning Detection System.
خانم شایسته خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم بخاطر فیلمبرداری این فایل مخصوصاً آخرش که از جنگنده ها فیلم گرفتین، یعنی من داشتم از کنجکاوی خودمو میخوردم که بفهمم این جنگنده ها چی هستن که دارن رد میشن. در حدی کنجکاو بودم که رفتم روی نقشه فلوریدا پایگاه های نیروی هوایی و پایگاه های هوایی نیروی دریایی رو سرچ کردم، دیدم هم نیروی هوایی اونجا پایگاه داره هم نیروی دریایی (پایگاه هوایی نیروی دریایی ، به پایگاه هوایی گفته میشه که محل آموزش و تعمیرات و پشتیبانی فنی یگانهای هوایی مستقر در ناوهای هواپیمابر نیروی دریاییه) یکی از تیم های نمایش هوایی نیروی دریایی بنام بلو اینجلز (فرشتگان آبی) هم تویی فلوریدا مستقره. یه پایگاه هوایی هم دیدم که تعدادی اف پونزده داشتن و یه دونه اف35 هم دیدم بیرون از شیلتر بود. و بالاخره رسید آخر فایل و من جواب کنجکاویم رو گرفتم گفتم آخییییییییییشششششش، یعنی اگه فیلم نگرفته بودین امشب خوابم نمیبرد (خخخخ).راستی فکر کنم خلبانها با خانم شایسته سر شوخی داشتن،تا خانم شایسته صحبت میکرد اینا با حداکثر قدرت موتور رد میشدن.
خب اینجا رو خوب توجه کنید میخوام در مورد جنگنده ها بگم.(من تا همه تون رو متخصص جنگنده نکنم ول کن نیستم) دو تا جنگنده ای که آخر فایل همزمان رد شدن، یکی شون تک موتوره بود و یه دونه سکان عمودی یا اصطلاحاً رادر داشت اون اف شونزده بود، بهش میگن فایتنگ فالکن ساخت کمپانی جنرال داینامیکز (ایران یه سفارش 200 و خورده ای ازش داشت که خورد به انقلاب) . اونیکه دو موتوره بود و یه کمی بزرگتر بود و دو تا سکانس عمودی داشت اف پونزده ایگل بود(عقاب) ، ساخت کمپانی مک دانل داگلاس ، همونیکه فانتوم های خودمون رو تولید کرده، جفتشون دو ماموریته هستن، (دوال میشن ؛ شکاری و بمب افکن).
آخیییششش اگه اینا رو نمیگفتم میترکیدم. (مقدار زیادی ایموجی خنده) یبار یه دوستی بهم گفت جنگنده ها همه شون شبیه هم هستن، تو چطوری میتونی تشخیص بدی. گفتم همونجوری که تو فرق پراید و پژو و سمند رو تشخیص میدی. از جزئیات شون.
حالا بریم سراغ خود فایل، از اتاق فرمان میگن قبلش یه حافظ بریم …
«گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر ؛ بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر»
«خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم ؛ تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر»
اول از این همه زیبایی بگم توی این ساحل زیبا و این آب تمیز. خداییش اعتراف میکنم حتی سواحل ماسه ای خلیج فارس هم به این زیبایی نیست. بسیار تحسین میکنم این مردم ارزشمند که اینقدر اینجا رو تمیز نگه داشتن. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. اصلا این سرزمین اینقدر برکت داده شده و پر نعمته بخاطر همین شاکر بودن مردمش، چون همین تمیز نگه داشتن خودش یه نوع شکرگزاری محسوب میشه. امروز صبح رفتم سراغ قرآن.و این آیات از سوره سبأ رو دیدم. آیه 36 و 39. گفتم خداوند با یه مضمون دو تا آیه رو توی یه صفحه قرار داده. اینجا جای بسی تامل داره. توی سر رسیدم یادداشت کردم. و گفتم برای شما هم بفرستم.
استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته مثال های بسیار زیبایی در مورد بازی پینگ پونگ زدن. و اینکه ظاهراً قانون خیلی زود جواب میده، علتش هم اینه که از طرفی فعالیتی که انجام میدین خیلی سریعه، و هم فاصله ذهن شما و دستتون خیلی کمه. به محض اینکه ذهنتون مثبت یا منفی بشه این وضعیت خودش رو توی حرکت دستتون خودش رو نشون میده، و ضربه ای که فقط چند صدم ثانیه طول میکشه و نتیجه ای که خیلی سریع خودش رو نشون میده.
نمیدونم اصلا درست باشه بخوام سرگذشت های مختلف از خودم بگم یا نه. بعضی هاش منفیه. ولی قانون پشتش مثبته. این روزهایی که من اینجا توی سایت فعالم و با شما گفتگو میکنم و تلاش میکنم احساسم رو خوب نگه دارم، همکاران من توی واحد HSE (ایمنی، بهداشت ، محیط زیست و آتش نشانی) زحمت کشیدن و توی اعتصاب غذا هستن. و فحش خور ماجرا کیه …؟ بعله،درست حدس زدین، حمید امیری (کلی ایموجی خنده بذارید برای همه اون فحشهایی که به من میدن خخخخ، اگه جا داشت یه آهنگ بندری اتچ میکردم به کامنت باهاش دست بزنیم و بخندیم) چون من تنها کسی هستم که باهاشون همراهی نکردم. و اعتصاب رو شکستم. این ماجرا در مورد توانایی کنترل ذهن و احساس درونیه. شاید طبیعی باشه که شاگرد استاد عباس منش به این چیزا کاری نداشته باشه ولی نه ، این همه ماجرا نیست، من اعتراف میکنم روز اولی که برنامه غذامون خراب شد من ظرف غذامو پرت کردم بیرون. اولین بار نبود که این کارو میکردم، قبلا هم بارها و بارها غذا بد بود من انداخته بودم تو سطل زباله فیلم هم گرفته بودم برای رئیس روسا فرستاده بودم. ولی اینبار فرق داشت. من قبلاً همینجوریش تو در و دیوار بودم، این کارها و اعتراضات منو بدبخت تر نمیکرد. ولی الان که شاگرد استاد عباس منش بودم و کلی هر روز شکرگزاری میکردم و فایل میدیدم الان چرا باید این کارو میکردم؟ بقول قدیمی ها حجت بر من تمام شده بود. و میدونید نتیجه چی شد. حکایت یونس پیامبر و نهنگ. قوم یونس در آستانه عذاب بودن، به دعوت یونس بی اعتنایی کردن و مشغول کارهای غلط گذشته شون بودن. نشانه های عذاب اومده بود، ولی یونس لحظه آخر از دست قوم عصبانی میشه و اونجا رو ترک میکنه، در حالیکه هنوز ماموریت الهی بهش ابلاغ نشده بود. یونس حق نداشت عصبانی بشه. «اذ ذهب مغاضبا، فظن أن لن مقدر علیه» (عصبانی رفت و فکر کرد بهش سخت نمیگیریم، فکر کرد قانون در موردش عمل نمیکنه) خیلی ها عصبانی میشن، پس چرا تو شکم نهنگ نمی افتن؟ من قبلاً عصبانی میشدم هیچ اتفاق چندانی نمیافتاد ،الان عصبانی بشم بلافاصله یه اتفاقی برام میافته که حواست باشه، ولو یه لیز خوردن، ولو در به پام بخوره. میگم اکی اکی خدایا ببخشید. ولی بازم نهنگی در کار نیست، ولی یونس پیغمبر خدا بود، و وقتی هم تسلیم شد،و گفت «لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین»( خدایا من تسلیمم، خدایی به جز تو نیست، پاک و منزه ای، من به خودم ظلم کردم) خدا هم نجاتش داد و نکته اش این شد که قوم ایمان آوردن و تسلیم شدن و عذاب کنسل شد. وقتی هم که یونس برگشت پیش قوم حرف شنوی قوم چند برابر شد. قوم یونس تنها قومی بود که با دیدن نشانه های عذاب و توبه کردن، عذاب شون متوقف شد.
و در مورد من چک و لگد های جهان هستی یکی یکی از راه رسیدن، تا پنج شش روز غذا نیومد برامون، بخش زیادی از مانده حسابم رو مواد غذایی خریدم ولی چیدمان خدا حرف نداشت. چند تا هزینه غیرمترقبه یهویی هم برام درست شد و من موندم و یه کارت بانکی خالی و توی خوابگاه عسلویه و دیگه غذا هم نمیومد و …. حتی دیگه اعصابمون هم سر جاش نبود،و هر روز بحث و درگیری. هر چقدر تلاش میکردم با قرآن با فایل و کامنت ها احساسم رو مثبت نگه دارم بازم نجواها قویتر بود. بلافاصله به خودم گفتم این وضعیت رو خودت برای خودت درست کردی. هر چی میشد و هر کسی هر کاری میکرد اصلا مهم نبود، تو چرا کفران نعمت کردی؟؟ کدوم یکی از وعده های غذایی قبلی زندگیت رو خودت بدست آورده بودی که این یکی رو پرت کردی بیرون. به چه حقی این کارو کردی؟ حالا بخور تا بیاد چک و لگد های کفران نعمت. مگه رزاق عالم عوض شده بود؟ مگه خدا مرده بود یکی دیگه به خدایی رسیده بود؟ که تو به خدای جدید معترض بودی؟؟ خب من همینجوریش ماه رمضان روزی یه وعده بیشتر غذا نمیخوردم، و الان هم بدنم میتونست همون روزی یه وعده رو پیش بره. ولی الان دیگه همونم نبود. گرسنگی واقعاً اعصابم رو بهم ریخته بود و تعجب من این بود که چرا وضعیت من از همه بقیه معترضین بدتره. اینو بُلدش میکنم یادم بمونه چون وقتی مدارت عوض بشه و بری بالاتر فقط نعمتهاش بهتر و لذتبخش تر نمیشه ، بلکه در صورت خطا چک و لگدهاش هم محکمتر میشه انگار زمین خوردن من محکمتر بود، شاید چون ارتفاع بیشتری گرفته بودم، نسبت به بقیه. انگار همونجوری که قبلاً براتون مینوشتم خدا فقط کارهای منو راحت تر از بقیه میکرد،الان خدا با بقیه کاری نداشت، فقط از دست من شاکی بود و فقط منو گرفته بود زیر چک و لگد. خدا شاهده با گردن کج و چشم گریون به درگاهش به سجده افتادم گفتم خداااااایااااا من غلط کردم ، شکر خوردم، خیلی هم خوردم، خدایا من کفران نعمت کردم، «رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی» « لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین» خدا منو ببخش، من چیکاره بودم که حق اعتراض داشته باشم؟ یه سگ هم به درگاه پارس میکنه داره تسبیح تو رو میگه، خیر سرم من قرار بود اشرف مخلوقاتت باشم، کفور تر از شیطان شدم. عذرخواهی میکنم،توبه میکنم، خدایا منو ببخش. از فردای اون روز دوباره غذا میومد، من غذامو میخوردم، میگفتم خدا روزی منو فرستاده، شرکت چیکاره است،بقول خانم رزا توی فایل کلابهوس : «اینا چکاره ان، صاحب شرکت خداست». توی محل کار بقیه داشتن بحث میکردن، که حقمونو خوردن و فلان شده و چنان شده. من هیییییچییییی نمیگفتم،بقیه پشت سرم بدگویی میکردن و فحش میدادن که این فلان فلان شده غذا میاد غذا رو میخوره ولی با بقیه تو اعتراض و اعتصاب همراهی نمیکنه. گفتم باشه، شما راه خودتون رو برید، منم راه خودم. امروز رئیسمون صدام زد گفت فلانی سه تا گاز سنج MSA-5X گرفتیم (دونه ای 2300 دلار) اینا رو برامون راه اندازی کن، گفتم OK. یاد آنباکسینگ های استاد افتادم، باتریها رو نصب کردم و دستگاه ها رو داشتم کالیبره میکردم، دستگاه ها رو به محض اینکه روشن میکردی برای انتخاب زبان یه پرچم زیبای آمریکا وسط صفحه خودنمایی میکرد میگفتم ای جانم، اینم یه نشانه. همون موقع حواسم بود که بعضی ها دارن اعتراض میکنن و پشت سرم بدگویی میکنن. ولی من کاری به حرف اونها ندارم، بعد از این ماجراها من حتی کارمو بهتر از گذشته انجام میدم. با دقت بیشتر. حتی مطالعه شغلی رو هم گذاشتم توی برنامه ام. خودمو درگیر مسائل مختلف کاری میکنم. تا احساس مفید بودن کنم «چون منم که نیاز دارم به انسان بهتری تبدیل بشم» جهان بهترین پاداش هاش رو به بهترین انسانها میده، نه معترض ترین ها. امروز عصر توی سرویس که داشتم برمیگشتم 6-7 نفر داشتن بحث میکردن آقا اعتراض کنید این چه وضعشه، چرا غذا اینجوریه، چرا فلان اونجوریه و فلان مسئول و فلان نماینده و فلان قرارداد و … بلافاصله هندزفری علیه السلام رفت توی گوش و مجدداً همین فایل رو دیدم. گفتم من هنوز اون چک و لگدها رو یادم نرفته. اونها داشتن داد میزدن من لبخند به لب داشتم فایل میدیدم. صدا میومد ولی اصلا متوجه نمیشدم چی میگن. یاد جمله همیشگی استاد عباس منش افتادم «اصلا مهم نیست بقیه توی چه شرایطی باشن، اگه من احساسم رو کنترل کنم جهان من رو به جایی بهتر هدایت میکنه» و تا آخر بحث اونها، حتی یک کلمه حرف نزدم و احساسم رو کنترل کردم. (خداییش حرف نزدن برای حمید امیری خیلی سخته خخخخ)
در مورد احساس لیاقت اگه بخوام بگم بارها برام پیش اومد فرصت های طلایی شغلی که میرفتم یه مصاحبه میدادم با اینکه مصاحبه رو خوب هندل میکردم ولی بعدش نجواها میومد سراغم، شیطان رجیم شخصاً خودش میومد میگفت حمید فرصت خیلی عالیه، شرایط و مزایاش خیلی خوبه، ولی تو لیاقتش رو نداری، گیرم که بری اینجا، حقوقش بیشتره بعداً چطوری میخوای این همه پول رو خرج کنی ؟ بدبخت میشی. تو لایقش نیستی ،من خیر و صلاحتو میخوام. و نکته جالبش اینکه همیشه حق با شیطون بود. چون اون فرصتها همیشه برای من خراب میشد. حتی سه تا از بچه هایی که بعد از خودم اومدن سر کار و من مربی شون بودم، رفتن جاهای بهتر و من بارها و بارها تحسینشون کردم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر،جای بهتر ، کار ساده تر، محیط دوستانه تر، حقوق بیشتر، جایگاه بالاتر. بارها خدا رو شکر کردم و به خودم گفتم اینها لایق دریافتش بودن. همین که شرایطشون تغییر کرده یعنی انسان بهتری شدن، و توحیدی تر عمل کردن و جهان اونها رو به جایی بهتر هدایت کرده.
چند روز پیش یه دوستی از یکی از پتروشیمی ها باهام تماس گرفت ، گفت حمید ما یه نفر رو توی مجموعه مون نیاز داریم، که هم سابقه کار داشته باشه و هم عملیات آتش نشانی مسلط باشه، هم Rescue و هم Hazmat و هم Hazop و هم نقشه های پروسس پالایشگاه و پتروشیمی رو بتونه بخونه و هم انگلیسی رو مسلط باشه و … من اسم تو رو دادم، حقوقش هم بهتر از جای فعلیت هست. گفتم اکی من در خدمتم هر موقع خواستین. با اینکه میدونم نه تنها توی پالایشگاه خودمون، که حتی توی هیچ کدوم از پالایشگاه های دیگه یه آتشنشان رو پیدا نمیکنن که همه اینا رو باهم داشته باشه و از طرفی آدمی باشه که خلاقیت شغلی داشته باشه و اینجوری توانایی حل مسائل شغلی رو داشته باشه ولی باز هم نجواهای ذهنی شروع شده و بازم شیطان رجیم میگه: حمید من خیر و صلاحتو میخوام ،تو لیاقتش رو نداری …
و الان من نگران مصاحبه شغلی پیش رو نیستم. من نگران سوالاتی که قراره ازم بپرسن نیستم. نگران جزوه های نخونده نیستم. ولی بشدت نگران احساس لیاقتم هستم که نکنه بازم خرابش کنم. همون نکاتی که استاد عباس منش و استاد شایسته گفتن: «خیلی بیش از حد شرایط داره به نفع من پیش میره، نکنه یه جای کار ایراد داره.» یعنی این ذهن نجواگر کفور حاضر نیست اعتراف کنه به اینکه بابا دیگه چه خبره بعد از پونزده سال سابقه کار، تو اونقدری حرفه ای شدی که لیاقت این فرصت رو داشته باشی. با اینکه اینم چیزی نیست. من حتی لیاقت فرصتهای بزرگتر از این رو هم دارم. ولی امان از دست این ذهن.
«معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی ؛ تا بَرَم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خانواده عزیزم.
حالا من یه چی بگم… من دوران ابتدایی دو تا همکلاسی عرب زبان داشتم ، مسعود و سید هادی. اینها اهل خوزستان بودن و بخاطر جنگ مهاجرت کرده بودند به شهر ما. و نکته اش اینکه وقتی عربی حرف میزدن منم دلم میخواست عرب باشم و بتونم بفهمم چی میگن.
الان که محل کارم عسلویه است ، تعدادی از همکارانم ترک هستن اهل استان فارس ، تعدادی فارس هستن اهل استان بوشهر و فارس، تعدادی هم عرب زبان هستن اهل بوشهر و خوزستان. من با همشهری خودم فقط یه سلام و علیک خشک و خالی میکنم. اونی که با هم صمیمی هستیم و همفرکانس ، عرب زبانه و اهل سنت. ساعتها با هم گفتگو میکنیم در مورد قرآن و خدا و قوانین. با اینکه من شیعه ام اون اهل سنت. چقدر هم با هم صمیمی هستیم. اون چیزی که ما رو دور هم جمع میکنه، یاد خداست، توحیده، عشق الهیه ، نه این برچسب ها . چندین و چند سال آینده اگه قبر حمید امیری رو بشکافند و یه اسکلت بیرون بکشند، اصلا عرب یا عجم یا مسلمون و کافر و فقیر و غنی و سیاه و سفید بودنش مشخص نیست ، ولی از ساختار استخوان میشه تشخیص داد اسکلت یه انسانه… خداوند ما انسان ها رو بی برچسب خلق کرده. و روح خودش رو در جسممون قرار داده. چقدر من باید ناسپاس باشم که این روح الهی رو در خودم و دیگر انسانها نادیده بگیرم و به برچسبهای بشری توجه کنم.
من چقدر احساست رو در مورد اون چالشهای زمان کودکی درک کردم. یه جورایی همه مون تقریباً همینجوری بودیم. ولی قرار نیست همینجوری بمونیم. خدا رو شکر که همیشه و همیشه رب العالمین یاور و هدایتگر مون هست. رضوان عزیز ، من خیلی تحسینت میکنم. تو خیلی انسان توحیدی و ارزشمندی هستی. همین که راحت و شجاعانه در مورد خودت و گذشته ای که داشتی حرف زدی و این راه تکاملی طولانی و توحیدی که پشت سر گذاشتی،همه اش تحسین برانگیز و ارزشمنده. تو لایق داشتن بهترینها هستی.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی ، و مع السلام، فی امان الله.
سلام و درود فراوان به شما خانم شبانی گرانقدر ، بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. واقعاً لطف بزرگی در حقم کردید که با تجربیات ارزشمند تون به من نکات مثبت و سازنده ای یاد دادین. از لطف و محبت شما سپاسگزارم. خدا رو شکر میکنم که کامنت های من براتون احساس خوبی به همراه داشته. از درگاه خداوند درخواست میکنم که جوری تکامل من رو رقم بزنه که بتونم کامنتهای ارزشمندتر و توحیدی تری بنویسم. به قانون عمل کنم. عالی باشم. و با نتایج عملی حرف بزنم.
توصیه های ارزشمند شما و نکاتی که در مورد احساس لیاقت گفته بودین خیلی برام ارزشمند بود. از دو جهت. یکی از جنبه اینکه این نکات رو بهم یاد دادین، که بسیار ازتون قدردانی میکنم که تونستم چیزهای جدیدی ازتون یاد بگیرم. و جنبه دیگه موضوع اینکه چقدر زیبا و بزرگمنشانه این نکات رو گفتین. یعنی توصیه نکردید که حمید این کارو بکن، اینجوری فکر کن، در عوض از کارهایی که خودتون عملی انجامش دادید که چطوری تونستین احساس لیاقت رو در خودتون تقویت کنید برام نوشتین که بسیار محترمانه تر و تاثیر گذار تر باشه. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم. خیلی برام ارزشمند بود. به نظرم میرسه شما اگه قرار بود کار تدریس یا فروش رو انجام بدین بسیار تجربیات موفقی رو رقم میزدین.
بسیار از شما سپاسگزارم. الهی که همیشه شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در پناه رب العالمین.
سلام و درود فراوان به شما خانم جوان ، خواهر بزرگوار و نازنینم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر داشتن خانواده ای عزیز چون شما. بسیار بسیار ازتون سپاسگزارم بخاطر این کامنتی که از اول تا آخرش حس خوب و مثبت داشت و من با لبخند و شوق و ذوق و لذت خوندمش. ازتون متشکرم.
ممنونم از دعای خیرتون، الهی آمین. و الهی که خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای شما هم رقم بزنه. امروز داشتم به این فکر میکردم که چرا من در مورد مسائل فنی و جنگنده ها و چیزهای دیگه توی کامنت ها مینویسم؟ انگشت انتقاد به طرف خودم گرفتم و گفتم حمید اینکه این وسیله پرنده که داره رد میشه اسمش چیه و ساخت کجاست کجای زندگی خودت و بقیه دوستانت هست؟ چرا وقت و انرژی بچه های سایت رو با نوشتن این چیزا هدر میدی، اصلا برای بقیه مهم نیست. ولی بعد از خوندن کامنت شما نظرم عوض شد. گفتم این نجواهای ذهن شاید همشون درست نباشه. هر چند به نظرم میرسه بهتره یه کمی بیشتر روی قانون و اصل موضوع تمرکز کنم تا حاشیه. ولی باید مراقب باشم نجواهای ذهن احساسم رو منفی نکنه. به نوعی کامنت شما پاسخی بود به انتقادات خودم از خودم. ازتون متشکر و سپاسگزارم.
بسیار بسیار شما و برادر گرانقدرتون رو تحسین میکنم. چقدر خوندن این موفقیت برادرتون برام انگیزه بخش بود و از طرفی خوشحال کننده. الهی صد هزار مرتبه شکر. از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمندی که بهم هدیه دادین. در پناه جان جانان رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خانم جوان.
سلام و درود به خواهر نازنینم فرزانه خانم گرانقدر. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمندی که برام نوشتین و چندین بار خوندمش. مخصوصاً این قسمتش (تا الان دوبار موفق شدم فقط و فقط و فقط تمرکز کنم روی خدا و واقعا رب العالمین میگم با تک به تک سلول های زنده و مردم باشه و به طرز عجیبی نتیجه گرفتم) تا آخر… این قسمت رو چند بار خوندم و یاد گرفتم و تحسینتون کردم. ازتون سپاسگزارم. یه نکته ای رو که من به تجربه برام ثابت شده، اینه که خداوند یه مسئله ای رو بهمون هدیه میده تا با حلش بزرگتر بشیم. ایمانمون بیشتر بشه، ولی یه لحظه به زندگی مون نگاه کنیم… خداییش اگه خودش کمکمون نکنه یه لیوان آب هم نمیتونیم به درستی بخوریم. وقتی با تمام وجود ازش کمک بخوایم و کمکمون میکنه تا حلش کنیم. سری بعدی از همون جنس مسئله بازم بهمون میده تا بازم حل کنیم، اینبار کمی بزرگتر و بعداً کمی بزرگتر تا ایمانمون هر بار قویتر و تکامل یافته تر بشه. یعنی اگه مسئله A بوجود بیاد و نتیجه من 15 بشه ، سری بعد مسئله B رو میده و کمکم میکنه بشم 17 و سری بعدی کمکم میکنه بشم 20 هر بار ارامش و اطمینان قلبی ما بیشتر میشه.
یه مثال بزنم از حضرت موسی. میگن وقتی موسی اولین بار وحی بهش نازل شد و ازش خواسته شد عصا رو بندازه ، عصا به اژدها تبدیل نشد، کلمه ای که قرآن گفته به معنی یه مار کوچک هست، وقتی میره کاخ فرعون که رسالتش رو ابلاغ کنه، عصا رو میندازه به یه مار بزرگ تبدیل میشه. و روزی که قرار میشه با ساحران روبرو بشه مار به اژدها تبدیل میشه. در مورد اول ، کار کوچیک ، خداوند بهش میگه ، قاب خذها ولاتخف ، بگیرش و ازش نترس. خداوند میخواد به موسی این اطمینان خاطر رو بده. این آرامش رو کسب کنه. و وقتی موسی تکاملش رو طی میکنه بعداً میرسه به جایی که راحت عصا رو میندازه و اژدها میشه و دوباره اونو برمیداره. تصور کنید از همون ابتدا خداوند موسی رو با اژدها امتحان میکرد … بزرگوار سکته رو حتماً زده بود.
در ادامه از دوره ارزشمند دوازده قدم گفتین برام. چقدر از این یادآوری تون لذت بردم. و این رو یه نشانه دیدم تا بازم برگردم سراغ دوره دوازده قدم و بازم مرورش کنم. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت که کمک کردین چیزهای جدیدی یاد بگیرم. بسیار تحسین تون میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود به شما خانم حیدری، خواهر بزرگوار و گرانقدرم. بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. بسیار بسیار انرژی مثبتش بالا بود. از این همه لطف و محبت شما سپاسگزارم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تک تک اتفاقات مثبت و ارزشمند زندگی تون. خدا رو شکر که اتفاقات عالی و شیرین و باب میل تون داره رخ میده، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر آرامش تون. پلن خدا همیشه عالی و لذت بخشه، و از جایی که فکرش رو نمیکنیم جوری برامون چیدمان میکنه که واقعاً آدم سورپرایز میشه.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
براتون از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون میخوام. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
هیچوقت هم نگران طولانی شدن کامنتها نباشید. مثل یه سفر لذتبخشه. هر چی طولانی تر بهتر.
سلام و درووووووووووووووووووووود به سعیده خانم، خواهر بزرگوار و توحیدیم امیدوارم که حالت عالی و توحیدی باشه و توی این لحظه ای که نقطه آبی کامنت منو ببینی کلی ذوق زده بشی.
هم اکنون و در همین لحظه ساعت 10:36 سه شنبه شب ، میخوام برات کامنت بنویسم خداوکیلی نمیدونم قراره چی برات بنویسم ولی یه حسی بهم میگه بنویسم.
اول از هر چیز برات بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو میخوام در کنار خانواده.
به خودم گفتم چرا کامنت سعیده رو زیر این فایل آخری نخوندی. و کامنتت رو پیدا کردم و شروع کردم به خوندن. و کلی لذت بردم و یادم اومد که چرا اتفاقا نه تنها کامنتت رو خوندم بلکه برات پاسخ هم نوشته بودم. ولی لحظه آخر از ارسالش منصرف شدم. (همه اش بخاطر احساس قلبیم- اگه احساسم توحیدی نباشه کامنتم فقط یه سری کلمات فانتزی میشه که احساس پشتش نیست ،میدونم که خودت بهتر از من اینو میدونی)
سعیده توحیدی و کار درست. دقیقاً خدا تو رو توی بغلش گرفته و با خودش اینور و اونور میبره.
یه آقایی بود که توی برنامه زندگی پس از زندگی از تجربه اش میگفت که برای لحظاتی روحش از جسمش خارج شده و دوباره به جسم برگشته ، میگفت خدا گفته ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم. میگفت بخدا رگ گردن خیلی دوره. اینقدر که خدا بهمون نزدیکه. چقدر تحسینت میکنم بخاطر این کامنتت و بخاطر این خلق کردنها در زندگی. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر اینکه الان احساس آرامش و آسایش و حس خوب و مثبت توی زندگیت داری. چقدر خوشحالم که اینقدر آزادی مالی داری و اینجوری از نعمتهای خداوند بهرمندی . الهی صد هزار مرتبه شکر. سعیده تو لایقش هستی خواهر گلم. بهت تبریک میگم. تو لایق بهترین هایی چون دستت تو دست یگانه فرمانروای قدرتمند بینهایت هستیه.
برات از خداوند بهترین ها رو میخوام.
بشدت خوابم میاد میترسم بیشتر بنویسم خوابم بپره. امروز کلی تمرین نجات داشتیم. چند بار رفتم بالای مخزن، دوبار رفتم توی چاه مصدوم نجات بدم. یبارش خودم توی سناریو نجات مصدوم شدم و مُردم. (حس خوبی داشت ته حفره خوابیدم گفتم آره یه روزی زمین زیر پام ، سقف بالای سرم میشه. من پایین بودم و همه بالای سرم حرف میزدن. حس خوبی داشت. طبق سناریو یه مصدوم داشتن، نفر نجات رو میفرستن برای نجات، یهو مربی گفت حمید خودت هم مصدوم شدی. دیگه هیچ کاری نکن، کار جالبیه، با اینکه سخته، و یه وقتایی پیچیده ولی هیجان انگیز. امروز بالای یه مخزن بیست متری با یه رشته طناب آویزون بودم، خخخخ)
قرار بود طولانیش نکنم. در پناه جان جانان رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمندت. برات از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. بسیار بسیار تحسینت میکنم. و خدا رو شکر که اینقدر با خودت در صلحی. بسیاری از احساسات بد ما بخاطر باورهای غلط شرک آلودی هست که زا جامعه دریافت میکنیم. در حالیکه اون روح خداوند که در جسم ما قرار گرفته از اون باورهای منفی ذهن به دوره. دقیقاً همون متن زیبای فایل آرامش در پرتو آگاهی.
خیلی ازت متشکرم که برام این متن ارزشمند رو نوشتی. خیلی متشکر و سپاسگزارم بخاطر کامنتی که برام نوشتی. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود و رحمت خداوند به شما فاطمه خانم ، بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که برام کامنت نوشتین. از لطف و محبت شما ممنون و متشکرم. دقیقاً خداوند با همین مضمونی که فرمودین به انسان کلید داده « شیطان به شما وعده فقر میده و شما رو به زشتی ها امر میکنه؛ و خداوند شما رو به مغفرت و رحمت وعده میده »
سپاس از شما بخاطر پاسخ ارزشمند تون. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود به شما دوستان و عزیزانم. سلام استاد عباس منش عزیز و سلام استاد شایسته بزرگوار.
از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای همه تون درخواست میکنم.
قبلاً توی کامنتهام نوشته بودم که امسال یه تعهدی دادم که هر روز یک یا چند آیه قرآن رو بخونم و باورهای توحیدی و چیزهایی که ازش دریافت میکنم رو توی سررسیدم بنویسم. امشب به جایی از قرآن هدایت شدم که دلم نیومد براتون ننویسم. مطمئناً اون دوستانی که در مدارش باشند دریافتش خواهند کرد چون یه حسی ازم خواست که این کارو بکنم.
«بسم الله الرحمن الرحیم»
آل عمران
آیه 133: «وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» ﻭ ﺑﺸﺘﺎﺑﻴﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺁﻣﺮﺯﺷﻲ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﻭ ﺑﻬﺸﺘﻲ ﻛﻪ ﭘﻬﻨﺎﻳﺶ [ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖِ ] ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ; ﺑﻬﺸﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
این آیه رو قبلا اینقدر شنیده بودم که حفظ بودم. ولی انگار الان برای اولین بار بود که داشتم میخوندمش. انگار خداوند عجله داره از بس اشتیاق داره که بندگانش به سمتش برن تا اونها رو از آمرزش و بخشش نعمات و ثروتها و احساس خوب سرشار کنه. انگار خدا داره صدا میزنه خب بجنید دیگه، زودتر بیاید نعمتها تون رو دریافت کنید ، و من با افکار و باورهای غلطم خودم رو در وضعیتی قرار میدم که راه طبیعی ورود نعمات و ثروتها رو به روی خودم میبندم. ما گناه کردیم، خطا کردیم و باید مشتاق بخشش خداوند باشیم ولی جوری بیخیالیم انگار چند میلیون سال زمان داریم و خداوندی که فرا زمان و فرا مکانه و همیشه به بهترین شکل خدایی کرده، مشتاقه برای بخشیدن بندگانش.
«سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود»
134 «الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺸﺎﻳﺶ ﻭ ﺗﻨﮓ ﺩﺳﺘﻲ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺧﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ ، ﻭ ﺍﺯ [ ﺧﻄﺎﻫﺎﻱِ ] ﻣﺮﺩم ﺩﺭ ﻣﻰ ﮔﺬﺭﻧﺪ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
135 : «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ»
ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻛﺎﺭ ﺯﺷﺘﻲ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﻮﻧﺪ ﻳﺎ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﺳﺘﻢ ﻭﺭﺯﻧﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ; ﻭ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ ؟ ﻭ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﭘﺎ ﻓﺸﺎﺭﻱ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻨﺪ.
و بازم خداوند داره با یادآوری بخشش و رحمت خودش و چگونگی کنترل ذهن و احساس رو بهمون یادآوری میکنه که چطوری با انفاق و فرو بردن خشم و استغفار احساسمون رو کنترل کنیم، چطوری تقوا داشته باشیم، چطوری نیکوکار باشیم. همه اینها همون احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب ه. همون اعراض و دوری از احساس بده. خدا نمیخواد ما توی احساس بد بمونیم. میگه هر خطایی کرده باشی میتونی بیای تا من ببخشمت. فقط تو احساس بد نمون.
136: «أُولَٰئِکَ جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَهٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ»
ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺷﻲ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ، ﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ [ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥِ ] ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ; ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ، ﻧﻴﻜﻮﺳﺖ.
خدا داره از من بنده ناچیزش درخواست میکنه، بیا تا ببخشمت و بهشتها رو بهت بدم. بجای اینکه من درخواست بخشش کنم. خداوند داره میگه جنات،نمیگه جنت. به نظرم میرسه به این علت داره جمع میبنده که میخواد بگه هم بینهایت در دنیا و هم بی نهایت در آخرت بهت میبخشم.
هنوز حس میکنم توی شوک ناشی از خوندن این آیات هستم، آخه چطور ممکنه. مثلا یکی بهمون یه بدی کنه، بعد من در به در دنبال اون شخص باشم که برم از دلش دربیارم که چون به من بدی کرده الان ممکنه احساس عذاب وجدان داشته باشه، برم یه کاری کنم که از این فکر در بیاد.
خدا راه افتاده دنبال بنده هاش بیاین تا ببخشمتون، مورد آمرزش قرار تون بدم و بهتون بینهایت نعمت ببخشم در دنیا و آخرت.
واقعاً اگه احساس عدم لیاقتی باشه باید با این آیات برطرف بشه، خداوند داره احساس لیاقت رو در دل ما ایجاد میکنه.
یه فایلی داره استاد « چرا خداوند بیشتر از ما میخواهد که ثروتمند باشیم» اینم اثباتش. خداوند مشتاق گسترش خیر و بخشش و برکت و نعمت و فراوانی و ثروته. ماییم که راه رو بستیم. وگرنه این جهان بر مدار گسترش نعماته.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»
ﺑﮕﻮ: ﻳﻘﻴﻨﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭﺳﻌﺖ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻳﺎ ﺗﻨﮓ ﻣﻰﮔﻴﺮﺩ ، ﻭﻟﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.(٣6)
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»
ﺑﮕﻮ: ﻳﻘﻴﻨﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭﺳﻌﺖ ﻣﻰﺩﻫﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺗﻨﮓ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ ﺧﺪﺍ آن ﺭﺍ ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﻭ ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ(٣٩)
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیز. سلام و درود به استاد شایسته گرانقدر ، و سلام و درود و چندین ایموجی قلب به دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این فایل و این احساس مثبت و این حال عالی مون. از صبح این سیستم احساسی من میگه یه فایل جدید در راهه و از همون ساعت 3 و خورده ای 4 که بیدار شدم تا ساعت 6 و خورده ای که رسیدم محل کار چند بار سایت رو رفرش کردم دیدم خبری از فایل جدید نیست ، گفتم احتمالاً این سنسورهای احساسیم دچار خطای سیستمی شدن(خخخخ ایموجی خنده به مقدار لازم) و چند ساعت بعد فهمیدم نه بابا ، خطای سیستمی کجا بود، لحظه ای که شما داشتین آپلود میکردین این سنسورها هشدار زود هنگام دادن. Early Warning Detection System.
خانم شایسته خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم بخاطر فیلمبرداری این فایل مخصوصاً آخرش که از جنگنده ها فیلم گرفتین، یعنی من داشتم از کنجکاوی خودمو میخوردم که بفهمم این جنگنده ها چی هستن که دارن رد میشن. در حدی کنجکاو بودم که رفتم روی نقشه فلوریدا پایگاه های نیروی هوایی و پایگاه های هوایی نیروی دریایی رو سرچ کردم، دیدم هم نیروی هوایی اونجا پایگاه داره هم نیروی دریایی (پایگاه هوایی نیروی دریایی ، به پایگاه هوایی گفته میشه که محل آموزش و تعمیرات و پشتیبانی فنی یگانهای هوایی مستقر در ناوهای هواپیمابر نیروی دریاییه) یکی از تیم های نمایش هوایی نیروی دریایی بنام بلو اینجلز (فرشتگان آبی) هم تویی فلوریدا مستقره. یه پایگاه هوایی هم دیدم که تعدادی اف پونزده داشتن و یه دونه اف35 هم دیدم بیرون از شیلتر بود. و بالاخره رسید آخر فایل و من جواب کنجکاویم رو گرفتم گفتم آخییییییییییشششششش، یعنی اگه فیلم نگرفته بودین امشب خوابم نمیبرد (خخخخ).راستی فکر کنم خلبانها با خانم شایسته سر شوخی داشتن،تا خانم شایسته صحبت میکرد اینا با حداکثر قدرت موتور رد میشدن.
خب اینجا رو خوب توجه کنید میخوام در مورد جنگنده ها بگم.(من تا همه تون رو متخصص جنگنده نکنم ول کن نیستم) دو تا جنگنده ای که آخر فایل همزمان رد شدن، یکی شون تک موتوره بود و یه دونه سکان عمودی یا اصطلاحاً رادر داشت اون اف شونزده بود، بهش میگن فایتنگ فالکن ساخت کمپانی جنرال داینامیکز (ایران یه سفارش 200 و خورده ای ازش داشت که خورد به انقلاب) . اونیکه دو موتوره بود و یه کمی بزرگتر بود و دو تا سکانس عمودی داشت اف پونزده ایگل بود(عقاب) ، ساخت کمپانی مک دانل داگلاس ، همونیکه فانتوم های خودمون رو تولید کرده، جفتشون دو ماموریته هستن، (دوال میشن ؛ شکاری و بمب افکن).
آخیییششش اگه اینا رو نمیگفتم میترکیدم. (مقدار زیادی ایموجی خنده) یبار یه دوستی بهم گفت جنگنده ها همه شون شبیه هم هستن، تو چطوری میتونی تشخیص بدی. گفتم همونجوری که تو فرق پراید و پژو و سمند رو تشخیص میدی. از جزئیات شون.
حالا بریم سراغ خود فایل، از اتاق فرمان میگن قبلش یه حافظ بریم …
«گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر ؛ بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر»
«خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم ؛ تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر»
اول از این همه زیبایی بگم توی این ساحل زیبا و این آب تمیز. خداییش اعتراف میکنم حتی سواحل ماسه ای خلیج فارس هم به این زیبایی نیست. بسیار تحسین میکنم این مردم ارزشمند که اینقدر اینجا رو تمیز نگه داشتن. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. اصلا این سرزمین اینقدر برکت داده شده و پر نعمته بخاطر همین شاکر بودن مردمش، چون همین تمیز نگه داشتن خودش یه نوع شکرگزاری محسوب میشه. امروز صبح رفتم سراغ قرآن.و این آیات از سوره سبأ رو دیدم. آیه 36 و 39. گفتم خداوند با یه مضمون دو تا آیه رو توی یه صفحه قرار داده. اینجا جای بسی تامل داره. توی سر رسیدم یادداشت کردم. و گفتم برای شما هم بفرستم.
استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته مثال های بسیار زیبایی در مورد بازی پینگ پونگ زدن. و اینکه ظاهراً قانون خیلی زود جواب میده، علتش هم اینه که از طرفی فعالیتی که انجام میدین خیلی سریعه، و هم فاصله ذهن شما و دستتون خیلی کمه. به محض اینکه ذهنتون مثبت یا منفی بشه این وضعیت خودش رو توی حرکت دستتون خودش رو نشون میده، و ضربه ای که فقط چند صدم ثانیه طول میکشه و نتیجه ای که خیلی سریع خودش رو نشون میده.
نمیدونم اصلا درست باشه بخوام سرگذشت های مختلف از خودم بگم یا نه. بعضی هاش منفیه. ولی قانون پشتش مثبته. این روزهایی که من اینجا توی سایت فعالم و با شما گفتگو میکنم و تلاش میکنم احساسم رو خوب نگه دارم، همکاران من توی واحد HSE (ایمنی، بهداشت ، محیط زیست و آتش نشانی) زحمت کشیدن و توی اعتصاب غذا هستن. و فحش خور ماجرا کیه …؟ بعله،درست حدس زدین، حمید امیری (کلی ایموجی خنده بذارید برای همه اون فحشهایی که به من میدن خخخخ، اگه جا داشت یه آهنگ بندری اتچ میکردم به کامنت باهاش دست بزنیم و بخندیم) چون من تنها کسی هستم که باهاشون همراهی نکردم. و اعتصاب رو شکستم. این ماجرا در مورد توانایی کنترل ذهن و احساس درونیه. شاید طبیعی باشه که شاگرد استاد عباس منش به این چیزا کاری نداشته باشه ولی نه ، این همه ماجرا نیست، من اعتراف میکنم روز اولی که برنامه غذامون خراب شد من ظرف غذامو پرت کردم بیرون. اولین بار نبود که این کارو میکردم، قبلا هم بارها و بارها غذا بد بود من انداخته بودم تو سطل زباله فیلم هم گرفته بودم برای رئیس روسا فرستاده بودم. ولی اینبار فرق داشت. من قبلاً همینجوریش تو در و دیوار بودم، این کارها و اعتراضات منو بدبخت تر نمیکرد. ولی الان که شاگرد استاد عباس منش بودم و کلی هر روز شکرگزاری میکردم و فایل میدیدم الان چرا باید این کارو میکردم؟ بقول قدیمی ها حجت بر من تمام شده بود. و میدونید نتیجه چی شد. حکایت یونس پیامبر و نهنگ. قوم یونس در آستانه عذاب بودن، به دعوت یونس بی اعتنایی کردن و مشغول کارهای غلط گذشته شون بودن. نشانه های عذاب اومده بود، ولی یونس لحظه آخر از دست قوم عصبانی میشه و اونجا رو ترک میکنه، در حالیکه هنوز ماموریت الهی بهش ابلاغ نشده بود. یونس حق نداشت عصبانی بشه. «اذ ذهب مغاضبا، فظن أن لن مقدر علیه» (عصبانی رفت و فکر کرد بهش سخت نمیگیریم، فکر کرد قانون در موردش عمل نمیکنه) خیلی ها عصبانی میشن، پس چرا تو شکم نهنگ نمی افتن؟ من قبلاً عصبانی میشدم هیچ اتفاق چندانی نمیافتاد ،الان عصبانی بشم بلافاصله یه اتفاقی برام میافته که حواست باشه، ولو یه لیز خوردن، ولو در به پام بخوره. میگم اکی اکی خدایا ببخشید. ولی بازم نهنگی در کار نیست، ولی یونس پیغمبر خدا بود، و وقتی هم تسلیم شد،و گفت «لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین»( خدایا من تسلیمم، خدایی به جز تو نیست، پاک و منزه ای، من به خودم ظلم کردم) خدا هم نجاتش داد و نکته اش این شد که قوم ایمان آوردن و تسلیم شدن و عذاب کنسل شد. وقتی هم که یونس برگشت پیش قوم حرف شنوی قوم چند برابر شد. قوم یونس تنها قومی بود که با دیدن نشانه های عذاب و توبه کردن، عذاب شون متوقف شد.
و در مورد من چک و لگد های جهان هستی یکی یکی از راه رسیدن، تا پنج شش روز غذا نیومد برامون، بخش زیادی از مانده حسابم رو مواد غذایی خریدم ولی چیدمان خدا حرف نداشت. چند تا هزینه غیرمترقبه یهویی هم برام درست شد و من موندم و یه کارت بانکی خالی و توی خوابگاه عسلویه و دیگه غذا هم نمیومد و …. حتی دیگه اعصابمون هم سر جاش نبود،و هر روز بحث و درگیری. هر چقدر تلاش میکردم با قرآن با فایل و کامنت ها احساسم رو مثبت نگه دارم بازم نجواها قویتر بود. بلافاصله به خودم گفتم این وضعیت رو خودت برای خودت درست کردی. هر چی میشد و هر کسی هر کاری میکرد اصلا مهم نبود، تو چرا کفران نعمت کردی؟؟ کدوم یکی از وعده های غذایی قبلی زندگیت رو خودت بدست آورده بودی که این یکی رو پرت کردی بیرون. به چه حقی این کارو کردی؟ حالا بخور تا بیاد چک و لگد های کفران نعمت. مگه رزاق عالم عوض شده بود؟ مگه خدا مرده بود یکی دیگه به خدایی رسیده بود؟ که تو به خدای جدید معترض بودی؟؟ خب من همینجوریش ماه رمضان روزی یه وعده بیشتر غذا نمیخوردم، و الان هم بدنم میتونست همون روزی یه وعده رو پیش بره. ولی الان دیگه همونم نبود. گرسنگی واقعاً اعصابم رو بهم ریخته بود و تعجب من این بود که چرا وضعیت من از همه بقیه معترضین بدتره. اینو بُلدش میکنم یادم بمونه چون وقتی مدارت عوض بشه و بری بالاتر فقط نعمتهاش بهتر و لذتبخش تر نمیشه ، بلکه در صورت خطا چک و لگدهاش هم محکمتر میشه انگار زمین خوردن من محکمتر بود، شاید چون ارتفاع بیشتری گرفته بودم، نسبت به بقیه. انگار همونجوری که قبلاً براتون مینوشتم خدا فقط کارهای منو راحت تر از بقیه میکرد،الان خدا با بقیه کاری نداشت، فقط از دست من شاکی بود و فقط منو گرفته بود زیر چک و لگد. خدا شاهده با گردن کج و چشم گریون به درگاهش به سجده افتادم گفتم خداااااایااااا من غلط کردم ، شکر خوردم، خیلی هم خوردم، خدایا من کفران نعمت کردم، «رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی» « لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین» خدا منو ببخش، من چیکاره بودم که حق اعتراض داشته باشم؟ یه سگ هم به درگاه پارس میکنه داره تسبیح تو رو میگه، خیر سرم من قرار بود اشرف مخلوقاتت باشم، کفور تر از شیطان شدم. عذرخواهی میکنم،توبه میکنم، خدایا منو ببخش. از فردای اون روز دوباره غذا میومد، من غذامو میخوردم، میگفتم خدا روزی منو فرستاده، شرکت چیکاره است،بقول خانم رزا توی فایل کلابهوس : «اینا چکاره ان، صاحب شرکت خداست». توی محل کار بقیه داشتن بحث میکردن، که حقمونو خوردن و فلان شده و چنان شده. من هیییییچییییی نمیگفتم،بقیه پشت سرم بدگویی میکردن و فحش میدادن که این فلان فلان شده غذا میاد غذا رو میخوره ولی با بقیه تو اعتراض و اعتصاب همراهی نمیکنه. گفتم باشه، شما راه خودتون رو برید، منم راه خودم. امروز رئیسمون صدام زد گفت فلانی سه تا گاز سنج MSA-5X گرفتیم (دونه ای 2300 دلار) اینا رو برامون راه اندازی کن، گفتم OK. یاد آنباکسینگ های استاد افتادم، باتریها رو نصب کردم و دستگاه ها رو داشتم کالیبره میکردم، دستگاه ها رو به محض اینکه روشن میکردی برای انتخاب زبان یه پرچم زیبای آمریکا وسط صفحه خودنمایی میکرد میگفتم ای جانم، اینم یه نشانه. همون موقع حواسم بود که بعضی ها دارن اعتراض میکنن و پشت سرم بدگویی میکنن. ولی من کاری به حرف اونها ندارم، بعد از این ماجراها من حتی کارمو بهتر از گذشته انجام میدم. با دقت بیشتر. حتی مطالعه شغلی رو هم گذاشتم توی برنامه ام. خودمو درگیر مسائل مختلف کاری میکنم. تا احساس مفید بودن کنم «چون منم که نیاز دارم به انسان بهتری تبدیل بشم» جهان بهترین پاداش هاش رو به بهترین انسانها میده، نه معترض ترین ها. امروز عصر توی سرویس که داشتم برمیگشتم 6-7 نفر داشتن بحث میکردن آقا اعتراض کنید این چه وضعشه، چرا غذا اینجوریه، چرا فلان اونجوریه و فلان مسئول و فلان نماینده و فلان قرارداد و … بلافاصله هندزفری علیه السلام رفت توی گوش و مجدداً همین فایل رو دیدم. گفتم من هنوز اون چک و لگدها رو یادم نرفته. اونها داشتن داد میزدن من لبخند به لب داشتم فایل میدیدم. صدا میومد ولی اصلا متوجه نمیشدم چی میگن. یاد جمله همیشگی استاد عباس منش افتادم «اصلا مهم نیست بقیه توی چه شرایطی باشن، اگه من احساسم رو کنترل کنم جهان من رو به جایی بهتر هدایت میکنه» و تا آخر بحث اونها، حتی یک کلمه حرف نزدم و احساسم رو کنترل کردم. (خداییش حرف نزدن برای حمید امیری خیلی سخته خخخخ)
در مورد احساس لیاقت اگه بخوام بگم بارها برام پیش اومد فرصت های طلایی شغلی که میرفتم یه مصاحبه میدادم با اینکه مصاحبه رو خوب هندل میکردم ولی بعدش نجواها میومد سراغم، شیطان رجیم شخصاً خودش میومد میگفت حمید فرصت خیلی عالیه، شرایط و مزایاش خیلی خوبه، ولی تو لیاقتش رو نداری، گیرم که بری اینجا، حقوقش بیشتره بعداً چطوری میخوای این همه پول رو خرج کنی ؟ بدبخت میشی. تو لایقش نیستی ،من خیر و صلاحتو میخوام. و نکته جالبش اینکه همیشه حق با شیطون بود. چون اون فرصتها همیشه برای من خراب میشد. حتی سه تا از بچه هایی که بعد از خودم اومدن سر کار و من مربی شون بودم، رفتن جاهای بهتر و من بارها و بارها تحسینشون کردم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر،جای بهتر ، کار ساده تر، محیط دوستانه تر، حقوق بیشتر، جایگاه بالاتر. بارها خدا رو شکر کردم و به خودم گفتم اینها لایق دریافتش بودن. همین که شرایطشون تغییر کرده یعنی انسان بهتری شدن، و توحیدی تر عمل کردن و جهان اونها رو به جایی بهتر هدایت کرده.
چند روز پیش یه دوستی از یکی از پتروشیمی ها باهام تماس گرفت ، گفت حمید ما یه نفر رو توی مجموعه مون نیاز داریم، که هم سابقه کار داشته باشه و هم عملیات آتش نشانی مسلط باشه، هم Rescue و هم Hazmat و هم Hazop و هم نقشه های پروسس پالایشگاه و پتروشیمی رو بتونه بخونه و هم انگلیسی رو مسلط باشه و … من اسم تو رو دادم، حقوقش هم بهتر از جای فعلیت هست. گفتم اکی من در خدمتم هر موقع خواستین. با اینکه میدونم نه تنها توی پالایشگاه خودمون، که حتی توی هیچ کدوم از پالایشگاه های دیگه یه آتشنشان رو پیدا نمیکنن که همه اینا رو باهم داشته باشه و از طرفی آدمی باشه که خلاقیت شغلی داشته باشه و اینجوری توانایی حل مسائل شغلی رو داشته باشه ولی باز هم نجواهای ذهنی شروع شده و بازم شیطان رجیم میگه: حمید من خیر و صلاحتو میخوام ،تو لیاقتش رو نداری …
و الان من نگران مصاحبه شغلی پیش رو نیستم. من نگران سوالاتی که قراره ازم بپرسن نیستم. نگران جزوه های نخونده نیستم. ولی بشدت نگران احساس لیاقتم هستم که نکنه بازم خرابش کنم. همون نکاتی که استاد عباس منش و استاد شایسته گفتن: «خیلی بیش از حد شرایط داره به نفع من پیش میره، نکنه یه جای کار ایراد داره.» یعنی این ذهن نجواگر کفور حاضر نیست اعتراف کنه به اینکه بابا دیگه چه خبره بعد از پونزده سال سابقه کار، تو اونقدری حرفه ای شدی که لیاقت این فرصت رو داشته باشی. با اینکه اینم چیزی نیست. من حتی لیاقت فرصتهای بزرگتر از این رو هم دارم. ولی امان از دست این ذهن.
«معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی ؛ تا بَرَم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خانواده عزیزم.
سلام و درود به رضوان عزیز.
اهلاً و سهلاً و مرحباً، الله سلمک ، کیف حالک؟
چقدر ذوق کردم وقتی فهمیدم عرب زبان هستین.
حالا من یه چی بگم… من دوران ابتدایی دو تا همکلاسی عرب زبان داشتم ، مسعود و سید هادی. اینها اهل خوزستان بودن و بخاطر جنگ مهاجرت کرده بودند به شهر ما. و نکته اش اینکه وقتی عربی حرف میزدن منم دلم میخواست عرب باشم و بتونم بفهمم چی میگن.
الان که محل کارم عسلویه است ، تعدادی از همکارانم ترک هستن اهل استان فارس ، تعدادی فارس هستن اهل استان بوشهر و فارس، تعدادی هم عرب زبان هستن اهل بوشهر و خوزستان. من با همشهری خودم فقط یه سلام و علیک خشک و خالی میکنم. اونی که با هم صمیمی هستیم و همفرکانس ، عرب زبانه و اهل سنت. ساعتها با هم گفتگو میکنیم در مورد قرآن و خدا و قوانین. با اینکه من شیعه ام اون اهل سنت. چقدر هم با هم صمیمی هستیم. اون چیزی که ما رو دور هم جمع میکنه، یاد خداست، توحیده، عشق الهیه ، نه این برچسب ها . چندین و چند سال آینده اگه قبر حمید امیری رو بشکافند و یه اسکلت بیرون بکشند، اصلا عرب یا عجم یا مسلمون و کافر و فقیر و غنی و سیاه و سفید بودنش مشخص نیست ، ولی از ساختار استخوان میشه تشخیص داد اسکلت یه انسانه… خداوند ما انسان ها رو بی برچسب خلق کرده. و روح خودش رو در جسممون قرار داده. چقدر من باید ناسپاس باشم که این روح الهی رو در خودم و دیگر انسانها نادیده بگیرم و به برچسبهای بشری توجه کنم.
من چقدر احساست رو در مورد اون چالشهای زمان کودکی درک کردم. یه جورایی همه مون تقریباً همینجوری بودیم. ولی قرار نیست همینجوری بمونیم. خدا رو شکر که همیشه و همیشه رب العالمین یاور و هدایتگر مون هست. رضوان عزیز ، من خیلی تحسینت میکنم. تو خیلی انسان توحیدی و ارزشمندی هستی. همین که راحت و شجاعانه در مورد خودت و گذشته ای که داشتی حرف زدی و این راه تکاملی طولانی و توحیدی که پشت سر گذاشتی،همه اش تحسین برانگیز و ارزشمنده. تو لایق داشتن بهترینها هستی.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی ، و مع السلام، فی امان الله.
سلام و درود فراوان به شما خانم شبانی گرانقدر ، بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. واقعاً لطف بزرگی در حقم کردید که با تجربیات ارزشمند تون به من نکات مثبت و سازنده ای یاد دادین. از لطف و محبت شما سپاسگزارم. خدا رو شکر میکنم که کامنت های من براتون احساس خوبی به همراه داشته. از درگاه خداوند درخواست میکنم که جوری تکامل من رو رقم بزنه که بتونم کامنتهای ارزشمندتر و توحیدی تری بنویسم. به قانون عمل کنم. عالی باشم. و با نتایج عملی حرف بزنم.
توصیه های ارزشمند شما و نکاتی که در مورد احساس لیاقت گفته بودین خیلی برام ارزشمند بود. از دو جهت. یکی از جنبه اینکه این نکات رو بهم یاد دادین، که بسیار ازتون قدردانی میکنم که تونستم چیزهای جدیدی ازتون یاد بگیرم. و جنبه دیگه موضوع اینکه چقدر زیبا و بزرگمنشانه این نکات رو گفتین. یعنی توصیه نکردید که حمید این کارو بکن، اینجوری فکر کن، در عوض از کارهایی که خودتون عملی انجامش دادید که چطوری تونستین احساس لیاقت رو در خودتون تقویت کنید برام نوشتین که بسیار محترمانه تر و تاثیر گذار تر باشه. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم. خیلی برام ارزشمند بود. به نظرم میرسه شما اگه قرار بود کار تدریس یا فروش رو انجام بدین بسیار تجربیات موفقی رو رقم میزدین.
بسیار از شما سپاسگزارم. الهی که همیشه شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در پناه رب العالمین.
سلام و درود فراوان به شما خانم جوان ، خواهر بزرگوار و نازنینم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر داشتن خانواده ای عزیز چون شما. بسیار بسیار ازتون سپاسگزارم بخاطر این کامنتی که از اول تا آخرش حس خوب و مثبت داشت و من با لبخند و شوق و ذوق و لذت خوندمش. ازتون متشکرم.
ممنونم از دعای خیرتون، الهی آمین. و الهی که خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای شما هم رقم بزنه. امروز داشتم به این فکر میکردم که چرا من در مورد مسائل فنی و جنگنده ها و چیزهای دیگه توی کامنت ها مینویسم؟ انگشت انتقاد به طرف خودم گرفتم و گفتم حمید اینکه این وسیله پرنده که داره رد میشه اسمش چیه و ساخت کجاست کجای زندگی خودت و بقیه دوستانت هست؟ چرا وقت و انرژی بچه های سایت رو با نوشتن این چیزا هدر میدی، اصلا برای بقیه مهم نیست. ولی بعد از خوندن کامنت شما نظرم عوض شد. گفتم این نجواهای ذهن شاید همشون درست نباشه. هر چند به نظرم میرسه بهتره یه کمی بیشتر روی قانون و اصل موضوع تمرکز کنم تا حاشیه. ولی باید مراقب باشم نجواهای ذهن احساسم رو منفی نکنه. به نوعی کامنت شما پاسخی بود به انتقادات خودم از خودم. ازتون متشکر و سپاسگزارم.
بسیار بسیار شما و برادر گرانقدرتون رو تحسین میکنم. چقدر خوندن این موفقیت برادرتون برام انگیزه بخش بود و از طرفی خوشحال کننده. الهی صد هزار مرتبه شکر. از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمندی که بهم هدیه دادین. در پناه جان جانان رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خانم جوان.
سلام و درود به خواهر نازنینم فرزانه خانم گرانقدر. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمندی که برام نوشتین و چندین بار خوندمش. مخصوصاً این قسمتش (تا الان دوبار موفق شدم فقط و فقط و فقط تمرکز کنم روی خدا و واقعا رب العالمین میگم با تک به تک سلول های زنده و مردم باشه و به طرز عجیبی نتیجه گرفتم) تا آخر… این قسمت رو چند بار خوندم و یاد گرفتم و تحسینتون کردم. ازتون سپاسگزارم. یه نکته ای رو که من به تجربه برام ثابت شده، اینه که خداوند یه مسئله ای رو بهمون هدیه میده تا با حلش بزرگتر بشیم. ایمانمون بیشتر بشه، ولی یه لحظه به زندگی مون نگاه کنیم… خداییش اگه خودش کمکمون نکنه یه لیوان آب هم نمیتونیم به درستی بخوریم. وقتی با تمام وجود ازش کمک بخوایم و کمکمون میکنه تا حلش کنیم. سری بعدی از همون جنس مسئله بازم بهمون میده تا بازم حل کنیم، اینبار کمی بزرگتر و بعداً کمی بزرگتر تا ایمانمون هر بار قویتر و تکامل یافته تر بشه. یعنی اگه مسئله A بوجود بیاد و نتیجه من 15 بشه ، سری بعد مسئله B رو میده و کمکم میکنه بشم 17 و سری بعدی کمکم میکنه بشم 20 هر بار ارامش و اطمینان قلبی ما بیشتر میشه.
یه مثال بزنم از حضرت موسی. میگن وقتی موسی اولین بار وحی بهش نازل شد و ازش خواسته شد عصا رو بندازه ، عصا به اژدها تبدیل نشد، کلمه ای که قرآن گفته به معنی یه مار کوچک هست، وقتی میره کاخ فرعون که رسالتش رو ابلاغ کنه، عصا رو میندازه به یه مار بزرگ تبدیل میشه. و روزی که قرار میشه با ساحران روبرو بشه مار به اژدها تبدیل میشه. در مورد اول ، کار کوچیک ، خداوند بهش میگه ، قاب خذها ولاتخف ، بگیرش و ازش نترس. خداوند میخواد به موسی این اطمینان خاطر رو بده. این آرامش رو کسب کنه. و وقتی موسی تکاملش رو طی میکنه بعداً میرسه به جایی که راحت عصا رو میندازه و اژدها میشه و دوباره اونو برمیداره. تصور کنید از همون ابتدا خداوند موسی رو با اژدها امتحان میکرد … بزرگوار سکته رو حتماً زده بود.
در ادامه از دوره ارزشمند دوازده قدم گفتین برام. چقدر از این یادآوری تون لذت بردم. و این رو یه نشانه دیدم تا بازم برگردم سراغ دوره دوازده قدم و بازم مرورش کنم. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت که کمک کردین چیزهای جدیدی یاد بگیرم. بسیار تحسین تون میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود به شما خانم حیدری، خواهر بزرگوار و گرانقدرم. بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. بسیار بسیار انرژی مثبتش بالا بود. از این همه لطف و محبت شما سپاسگزارم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تک تک اتفاقات مثبت و ارزشمند زندگی تون. خدا رو شکر که اتفاقات عالی و شیرین و باب میل تون داره رخ میده، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر آرامش تون. پلن خدا همیشه عالی و لذت بخشه، و از جایی که فکرش رو نمیکنیم جوری برامون چیدمان میکنه که واقعاً آدم سورپرایز میشه.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
براتون از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون میخوام. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
هیچوقت هم نگران طولانی شدن کامنتها نباشید. مثل یه سفر لذتبخشه. هر چی طولانی تر بهتر.
سلام و درووووووووووووووووووووود به سعیده خانم، خواهر بزرگوار و توحیدیم امیدوارم که حالت عالی و توحیدی باشه و توی این لحظه ای که نقطه آبی کامنت منو ببینی کلی ذوق زده بشی.
هم اکنون و در همین لحظه ساعت 10:36 سه شنبه شب ، میخوام برات کامنت بنویسم خداوکیلی نمیدونم قراره چی برات بنویسم ولی یه حسی بهم میگه بنویسم.
اول از هر چیز برات بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو میخوام در کنار خانواده.
به خودم گفتم چرا کامنت سعیده رو زیر این فایل آخری نخوندی. و کامنتت رو پیدا کردم و شروع کردم به خوندن. و کلی لذت بردم و یادم اومد که چرا اتفاقا نه تنها کامنتت رو خوندم بلکه برات پاسخ هم نوشته بودم. ولی لحظه آخر از ارسالش منصرف شدم. (همه اش بخاطر احساس قلبیم- اگه احساسم توحیدی نباشه کامنتم فقط یه سری کلمات فانتزی میشه که احساس پشتش نیست ،میدونم که خودت بهتر از من اینو میدونی)
سعیده توحیدی و کار درست. دقیقاً خدا تو رو توی بغلش گرفته و با خودش اینور و اونور میبره.
یه آقایی بود که توی برنامه زندگی پس از زندگی از تجربه اش میگفت که برای لحظاتی روحش از جسمش خارج شده و دوباره به جسم برگشته ، میگفت خدا گفته ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم. میگفت بخدا رگ گردن خیلی دوره. اینقدر که خدا بهمون نزدیکه. چقدر تحسینت میکنم بخاطر این کامنتت و بخاطر این خلق کردنها در زندگی. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر اینکه الان احساس آرامش و آسایش و حس خوب و مثبت توی زندگیت داری. چقدر خوشحالم که اینقدر آزادی مالی داری و اینجوری از نعمتهای خداوند بهرمندی . الهی صد هزار مرتبه شکر. سعیده تو لایقش هستی خواهر گلم. بهت تبریک میگم. تو لایق بهترین هایی چون دستت تو دست یگانه فرمانروای قدرتمند بینهایت هستیه.
برات از خداوند بهترین ها رو میخوام.
بشدت خوابم میاد میترسم بیشتر بنویسم خوابم بپره. امروز کلی تمرین نجات داشتیم. چند بار رفتم بالای مخزن، دوبار رفتم توی چاه مصدوم نجات بدم. یبارش خودم توی سناریو نجات مصدوم شدم و مُردم. (حس خوبی داشت ته حفره خوابیدم گفتم آره یه روزی زمین زیر پام ، سقف بالای سرم میشه. من پایین بودم و همه بالای سرم حرف میزدن. حس خوبی داشت. طبق سناریو یه مصدوم داشتن، نفر نجات رو میفرستن برای نجات، یهو مربی گفت حمید خودت هم مصدوم شدی. دیگه هیچ کاری نکن، کار جالبیه، با اینکه سخته، و یه وقتایی پیچیده ولی هیجان انگیز. امروز بالای یه مخزن بیست متری با یه رشته طناب آویزون بودم، خخخخ)
قرار بود طولانیش نکنم. در پناه جان جانان رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود به رضوان عزیز.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمندت. برات از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. بسیار بسیار تحسینت میکنم. و خدا رو شکر که اینقدر با خودت در صلحی. بسیاری از احساسات بد ما بخاطر باورهای غلط شرک آلودی هست که زا جامعه دریافت میکنیم. در حالیکه اون روح خداوند که در جسم ما قرار گرفته از اون باورهای منفی ذهن به دوره. دقیقاً همون متن زیبای فایل آرامش در پرتو آگاهی.
خیلی ازت متشکرم که برام این متن ارزشمند رو نوشتی. خیلی متشکر و سپاسگزارم بخاطر کامنتی که برام نوشتی. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود و رحمت خداوند به شما فاطمه خانم ، بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که برام کامنت نوشتین. از لطف و محبت شما ممنون و متشکرم. دقیقاً خداوند با همین مضمونی که فرمودین به انسان کلید داده « شیطان به شما وعده فقر میده و شما رو به زشتی ها امر میکنه؛ و خداوند شما رو به مغفرت و رحمت وعده میده »
سپاس از شما بخاطر پاسخ ارزشمند تون. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.