درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 19

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهروز مروی گفته:
    مدت عضویت: 3172 روز

    سلام و صد سلام به استاد زیبایی ها و مریم بانوی عزیز

    هزار ماشالله به شما و هزار ماشالله به این استمرار بر تمرکز بر نکات مثبت و سپاسگزار خدای زیبایی که به زیبایی همه ما رو گرداگرد هم جمع کرده که خوش باشیم و خوش زندگی کنیم و دنیا رو جای بهتری برای زندگی دیگران بکنیم…

    من خیلی کامنت نمیذارم اما اکثر کامنت هایی که گذاشتم هم احساس خوبی برای دوستان گل هم فرکانسیم ایجاد کرده و هم لایک استاد رو گرفته به جز کامنت بسیار بسیار مهمی که روی فایل “اقدامات مشابه اما نتایج متفاوت” چند هفته پیش استاد روی سایت گذاشتم که بر عکس اون اهمیت بالای کامنتم و درس های بسیار بسیار بزرگی که برام داشته اصلا مورد توجه استاد و بچه های سایت نبود و برام کمی جای تعجب داشت…

    سر کنجکاوی چند باری اومدم سرزدم به کامنتم اما دیدم اصلا مورد توجه نبوده در حالی که تقریبا بزرگترین درس زندگیم رو برام داشته!!!

    خوب که حساس شدم به کامنتم دیدم:به به!!!با اون شیوه شروعی که من داشتم و توجهی که ابتدای کامنت داشتم مشخصه بچه های سایت چقدددددددر دقیق و درست هستن در کنترل کانون توجهشون…

    من اول کامنتم رو نوشته بودم”سلامی به گرمای طبس گلشن” و این اصلا توجه مناسبی برای منی که در این دور همی زیبا هستم نبود!!!میتونستم بنویسم سلامی به خوشی رایحه ی بوی رز های صورتی باغ گلشن!چرا نوشتم:گرمای طبس؟!!!!

    اصلا مغزم منفجر شد که آقاااااااااا اونقدر بچه ها ماشالله دقیقن در کنترل توجه به نکات مثبت و زیبایی ها که اصلا از اونجا به بعد کامنتم رو نخوندن بخاطر این بخش از نوشته ام.

    و افرین باید گفت به استاد زیبایی ها و این چنین شاگردان عالی که در حال پرورش و گسترش هستن.

    خدا رو سپاسگزارم که این قدر ریز بینانه داریم درس یاد میگیریم بر تمرکز هر چه تمام تر بر زیبایی های دورتادور زندگی مون…واقعا که تمرکز بر نکات مثبت و کوچک ترین موفقیت ها چققددرررر ادم رو به سمت و سوی زیبایی های بیشتر هدایت میکنه.

    جا داشت این موضوع رو بیام و بگم و تشکر کنم از تمامی بچه های این سایت زیبا و استاد زیبایی ها که واقعا تو این 6 و 7 سالی که باهاتون هستم چقدددر اتفاقات عالی و مالی برام افتاده و در چه رابطه ی زیبایی به سر میبرم و چقدر شرایط زندگیم عالی شده و خداوند رو بخاطر شما هر لحظه هزاران بار سپاسگزارم…

    اللهی شکرت

    دم همتون گرم ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    یگانه ثروت گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    به نام خدای وهاب

    فَاصْبِر إِنَّ وَعدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا یَسْتَخِفَّنَّک الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ

    پس صبر کن، که وعده خدا حق و حتمی است. مباد آنان که به مرحله یقین نرسیده‌اند، تو را بى‌ثبات و سبکسر گردانند.

    آیه 60 سوره روم.

    سلام به استاد عباس‌منش عزیزم و مریم جانم و همه دوستان هم‌مسیر

    استاد نمی‌دونم جنس فایل‌های اخیر تغییر کرده یا من تغییر کردم. احساس می‌کنم خیلی جدی‌ تر و عمیق تر وجودم داره شخم زده می‌شه و همه اون ترمزها تازه نمایان می‌شه. همه آت و آشغال هایی که سال ها اون زیر مونده و یادم رفته بوده، داره میاد رو. انگار بخوای آب زلالی رو که در اعماقش کلی لجن و جلبک و رسوب هست تصفیه کنی و اون لجن ها رو بکشی بیرون. چطور در درون آب یک غلیان و آشوب درست می شه و آب گل‌آلود می شه، در درون من هم همینطور شده.

    در متن این فایل دو مورد نوشته شده که باید پاسخ بدیم.

    ]]= مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت‌ها…. یا احساس گناه کنی که “وقتی خانواده من یا خواهر من رابطه خوبی ندارد، این ناجوانمردانه است که من اینقدر از رابطه ام لذت ببرم.

    استاد می‌خوام بگم شما و مریم جانم معرکه هستید، بی‌نظیرید. ببین چه جوری دارید با این سوالات ما رو به خودشناسی می رسونید.

    راستش من داشتم فکر می‌کردم که دچار احساس عدم لیاقت نیستم و اینا…، که دیدم در ادامه اون جمله نوشتید: «ناجوانمردانه است که من اینقدر لذت ببرم…»

    استاد دقیقاً زدید به هدف. و این مشکل من در تمام این سال‌ها بوده. نمی‌خوام روی نکات منفی و اندوهبار تمرکز کنم و از خانواده‌ام و مشکلات زیادشون بگم.

    گذرا اشاره کنم که من تازه 900 و خرده‌ای روزه که کم‌کم دارم می‌فهمم چه جوری باید زندگی کنم و از زندگی لذت ببرم. و اصلاً‌ لذت ببرم و لذت بردن رو گناه ندونم.

    قبل از این، اگه فرصتی برای شادی و خوشی و لذت بردن پیش می‌اومد، اگه رستوران می‌رفتم، میوه نوبرونه و گرون می‌خوردم، غذای خوبی رو می‌چشیدم، اگه سفر می‌رفتم، تفریح می‌کردم، شیرینی خوشمزه می‌خوردم، کلاً اگه هر چیز خوب و لذت‌بخشی رو تجربه می‌کردم، پشت سرش یه فصل گریه می‌کردم و غصه می خوردم و آه می کشیدم و احساس می کردم یه سنگ به اندازه تموم‌ عالم روی سینه‌م سنگینی می کنه. و در نتیجه، اون لذت بهم زهرمار می شد.

    چرا؟ چون خانواده ام همونطور که قبلاً گفتم، سال هاست درگیر اعتیادند، و هم به دلیل شرایط خاص و بسیار بدِ بیمارگونه و‌ هم به دلیل هزینه بالای مصرف، نمی تونن هیچ لذت و سفر و تفریحی داشته باشن. توان جسمی و مادی اون رو ندارند. اجاره خونه‌ای که می گیرن، پس‌اندازی که ازش خرج می کنن، و‌ کمک های من هم کفاف مخارج سنگینشون رو نمی ده. و فقط خرج زنده بودنشون می شه. یعنی هرگز نمی تونن چیزهای خوشمزه بخورن، تفریح کنن، سفر برن، لذت ببرن.

    استاد من تازه 900 و خرده‌ای روزه که یاد گرفتم لذت ببرم، زندگی کنم، اینجا و در لحظه اکنون باشم. در این مدت، کم‌کم احساس گناه و احساس عذاب وجدان از من گرفته شد.

    قبلاً احساس گناه داشتم که الان خانواده‌م خوشحال و سالم نیستن و فلان نعمت و خوراکی رو ندارن، ولی من دارم. و هی اشک و غصه و‌ ماتم. و نتیجه‌ش این شد که من به انواع بیماری های روحی و جسمی مبتلا شدم و بارها تا آستانه مرگ رفتم.

    اما کمی بعد، وقتی از این مسیر اشتباه و بیماری هام خسته شدم، و به خودم گفتم من باید فقط خودم رو نجات بدم، فقط خودم رو، اون وقت بود که اول شما رو و بعد سایت رو پیدا کردم.

    امروز احساس لیاقت دارم. امروز فکر می کنم من لایق این زندگی خوب و آروم در یه خونه شیک در شمال شهر تهرانم، منطقه ای که قبلاً باید سه چهار کورس ماشین سوار می شدم تا بهش برسم و اصلاً در مخیله‌م هم نمی گنجید روزی بتونم اونجا زندگی کنم. اما خدا رو شکر این امکان به آسااانی برام فراهم شده. خدای عزیزم برام فراهم کرده. خونه ای که با خونه پدری و مادریم از زمین تا آسمون متفاوته. امروز فکر می کنم من لیاقت سفر خارجی و هتل پنج ستاره و سلامتی و آرامش و لذت های دیگه رو دارم.

    خدا جونم صد هزار بار شکرتتت. این آیه خیلی برام الهام‌بخش بوده. خیلی نشونه بوده برام:

    فَاصْبِر إِنَّ وَعدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا یَسْتَخِفَّنَّک الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ

    پس صبر کن، که وعده خدا حق و حتمی است. مباد آنان که به مرحله یقین نرسیده‌اند، تو را بى‌ثبات و سبکسر گردانند.

    چرا لیاقت دارم؟ چون براش بها پرداختم. چون وقتی اونا نتونستن ذهنشون رو کنترل کنن و درگیر اعتیاد شدن، من ذهنم رو کنترل کردم. من اوایل به سختی ذهنم رو کنترل کردم. ولی در نهایت به آسانی نجات پیدا کردم. و زندگی امروز حقمه. به قول استاد، نه که حقمه، قانونشه. قانون. من طبق قانون رسیدم و اونها طبق قانون نرسیدند. این زندگی امروز پاداش کنترل ذهن منه. به قول قران، پاداش تقوای منه.

    ]]= درباره تجربه هایی بنویس که احساس قربانی شدن باعث شد شرایط به گونه ای پیش برود که باز هم بیشتر احساس قربانی شدن داشته باشی.

    باز هم بزرگ ترین و شاخص ترین موردی که بتونم بگم، به همین موضوع خانواده ام برمی‌گرده. اوایل که نمی‌فهمیدم قانون چیه، وقتی با دو سه تا از دوستان صمیمی درددل می کردم و اونها دلسوزی می کردند و می گفتند آخی… چه وحشتناک، چطور تونستی که در این شرایط اینطور سالم بمونی و…، من بیشتر احساس قربانی بودن می کردم و یه طوری دلم می خواست بگم که بله، شرایط من خیلی بد بوده. هی بیشتر خودم رو در جایگاه قربانی نشون بدم و از این بابت لذت می بردم.

    که گفتم نتیجه‌ش هم شد اینکه من مدام مریض بودم، مریضی‌های مختلف و عجیب و غریب که خوب نمی شدند. از این دکتر پنجه‌طلا به اون دکتر حاذق دست‌طلا! یه دوره‌ای من همه‌ش دکتر بودم. هم مریضی جسمی و هم روحی و ترس و استرس. آخرشم هیچی. یه مریضیم رو هیچ دکتری نمی فهمید چیه. بستری شدم…، تا پای جون رفتم… و خوب نمی شد. و وقتی هم دیگران می گفتن آخی مریضیت چیه، مفصل و با آب و تاب تعریف می کردم که بیشتر دلشون برام بسوزه… انگار اونا قراره کاری برام بکنن و نجاتم بدن!

    آخ استاد… استاد عزیزم…

    منِ اون موقع کجا و منِ الان کجا؟

    استاد نمی دونید که چقدر عاشقتون هستم و چقدر این 900 و خرده ای روز رو مدیونتونم.

    آخرشم مریضیم وقتی خوب شد که ام از درون خوب شدم، ذهنم خوب شد، ذهنم سالم شد، افسااار این ذهنم رو گرفتم و کشیدم!

    استاد نازنینم، مریم جان بی‌نظیرم، هزاران بار ازتون سپاسگزارم که این فایل عالی و توحیدی رو در این فضای رویایی و زیبا تهیه کردید. لباس هایی به این زیبایی پوشیدید، این قدر عاشقانه کنار هم ایستادید، زیبایی های همدیگه رو دیدید و بیان کردید، درون‌بچه رو فرستادید که برامون فیلم بگیره و ما رو شگفت‌زده کنه. و خودتون اینطور با عشق و این قدر قشنگ برامون صحبت کردید. عاشقتون هستم و دستِ یاریگرتون رو به نشانه سپاسگزاری و عشق می بوسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مرضیه ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1517 روز

      سلام یگانه جان

      ممنون بابت کامنت زیبایت تازه می فهمم چرا استاد صبح ها کامنت بچه ها را می خونن تا فرکانسشون بالا بره من امروز اومدم تا کامنت یکی از دوستان که به کامنتم داده بود بخونم که تا الان دو تا کامنت عالی خوندم که منو پرواز داد

      چقدر آیه قشنگی نوشتی بالای دفترم نوشتم

      چقدر دلیل نعمتهای زندگی ات را درست نوشتی کنترل ذهن

      چقدر تعجب کردم چرا کامنت شما پر بازدیدترین نشده چون اینقدر حرفاتون قشنگ بود و آموزنده که منو میخکوب کرد که اینقدر زیبا نوشتی به راحتی به جایگاه ثروت رسیدی

      چرا لیاقت دارم؟ چون براش بها پرداختم. چون وقتی اونا نتونستن ذهنشون رو کنترل کنن و درگیر اعتیاد شدن، من ذهنم رو کنترل کردم. من اوایل به سختی ذهنم رو کنترل کردم. ولی در نهایت به آسانی نجات پیدا کردم. و زندگی امروز حقمه. به قول استاد، نه که حقمه، قانونشه. قانون. من طبق قانون رسیدم و اونها طبق قانون نرسیدند. این زندگی امروز پاداش کنترل ذهن منه. به قول قران، پاداش تقوای منه.

      و عاشق این بخش کامنتت شدم

      و دلیل این که منم اینهمه نعمت در کنارم هست همین هست و خداوند با کامنت شما به من وعده داد و بهم گفت وعده من حق است تا من در مسیر نلغزم یک جورایی بهم گفت این کنترل ذهن تو پاداش داره ببین این همه پاداش را که به یگانه دادم بابت کنترل ذهنش قانون جهان یکی است و تبدیلی ندارد

      ممنون یگانه جان بابت کامنت زیبایت بسیار لذت بردم

      همیشه همینطور شاد و موفق باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        یگانه ثروت گفته:
        مدت عضویت: 1761 روز

        سلام مرضیه عزیزم. وقتی دیدم برام پاسخ نوشتی خیلی خوشحال شدم. ازت سپاسگزارم که وقت ارزشمند خودت رو گذاشتی و کامنتم رو خوندی و با نظر لطف بهم جواب دادی.

        دقیقاً همینطوره که می گی. خوندن کامنت دوستان خیلی فرکانس آدم رو بالا می بره و افکارمون رو جهت‌دهی می کنه. انگار باعث می شه ذهنمون از سر صبح کوک بشه و کوک بمونه.

        عزیزم این آیه برای خودم هم همیشه الهام‌بخش بوده. اگه اشتباه نکنم، استاد در یکی از فایل ها صبر رو کنترل ذهن می دونن. به بیانی، صبر یعنی اینکه موقع بروز تضادها ذهنمون رو‌ کنترل کنیم و نذاریم احساسمون بد بشه. یا سعی کنیم احساسمون رو کمی بهتر کنیم.

        ممنونم که یه قسمت از کامنتم رو اینجا آوردی. خودمم دوباره خوندمش. واقعاً من هر چی که به دست آوردم از کنترل ذهنم بوده.

        هر جا موفقیتی بوده، ثروتی رسیده، سلامتی بوده، رابطه خوبی داشتم، همه به خاطر کنترل ذهنم بوده.

        و برعکس، هر جا افسار این ذهن چموش از دستم در رفته، اتفاقات بد پشت سر هم رخ دادند.

        یعنی اگه یه جا یه اتفاق بد بیفته و وا بدی، اتفاق بدِ بعدی می افته و همینطور پشت سر هم.

        هر روز باید کنترل ذهن رو تمرین کنیم تا برامون عادت بشه. اونجاست که پاداش های خداوند از راه می رسن.

        آرزو می کنم بهترین ها نصیب دل مهربونت بشه مرضیه عزیزم، از سلامتی، ثروت بی‌حساب، رابطه عاطفی عالی، و آرامش.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مرضیه ایزدی گفته:
          مدت عضویت: 1517 روز

          یگانه جان ممنون از اینکه اینقدر زیبا جواب کامنت من را دادی

          واقعا این کامنت شما را باید در جایی نصب کنم و

          هر روز اینو ببینم چون اینقدر برام باورسازی می کنه که مطمئنم نتیجه پشتش دومینو وار می یاد

          چقدر قشنگ دعا کردی

          آرزو می کنم بهترین ها نصیب دل مهربونت بشه مرضیه عزیزم، از سلامتی، ثروت بی‌حساب، رابطه عاطفی عالی، و آرامش

          خودت شاید ندونی ولی من با این دعای تو مطمئن شدم خداوند هر لحظه داره از طریق بی نهایت دستانش انرژی های زیبا به سمت زندگی مون می فرسته و دعای شما اینقدر به چشم من بولد شده که انگار کامل دریافتش کردم

          ممنون یگانه عزیزم

          من هم متقابلا برای تو ارتباط هر لحظه عاشقانه با خدا، غرق بودن در ثروت و نعمت و عزت و رابطه عاطفی پر از سرخوشی و حال خوب آرزو می کنم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            یگانه ثروت گفته:
            مدت عضویت: 1761 روز

            مرضیه عزیزم چقدر از خوندن همین کامنت به ظاهر کوتاهت منقلب شدم. انقدر انرژیش خالص بود که کامل دریافتش کردم و بر جانم نشست.

            و‌ نتونستم رد شم و یه کامنت تشکر برات ننویسم.

            خدا رو شکر می کنم به خاطر وجودت.

            خدا رو شکر که بنده‌هایی اینقدر خالص و مهربان داره که می تونن بی‌حساب و بی دلیل عشق بورزند، حتی به کسی که ندیدنش، نمی دونن کیه، کجاست…

            ارتباط ما در این سایت واقعاً عجیب و خاصه…

            برات بهترین حال ها رو از خدای وهاب می خوام. و خوشحالم که می تونم در این سایت کامنتات رو بخونم و ازت خبرهای خوب بگیرم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              مرضیه ایزدی گفته:
              مدت عضویت: 1517 روز

              یگانه جان

              خدا را شاکرم بابت این همه فرکانسهای عالی که دریافت می کنم بابت کامنتها

              شاید باور نکنی چندین بار کامنتهات را خواندم

              و خدا را شاکرم که بانوشتن یک کامنت چقدر آگاهی کسب کردم

              و انرژی خوب گرفتم

              همشه شاد باشی و در آغوش خداوند

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سیده سمانه لایق گفته:
    مدت عضویت: 3326 روز

    سلام بر استاد عزیزم آقای “سیدحسین عباسمنش” نام آشنای اعماق قلب من

    چقدر اسمتون زیباست واقعا

    استاد جهان بینهایت هوشمنده ودرلحظه هر فکری به مغز خطورمیکنه سریع جواب میده

    اصلا انگاری دوتادستشو بازکرده هرچی از ذهنت گذشت بهت نشون بده…

    فقط فکر نیست البته

    حتی کلام هم همینطوره

    یعنی کلمات هم حرکت میکنند و در جایی بشکل اتفاق ،تجربه زندگی ما میشن

    هم باید مراقب افکارمون باشیم هم کلاممون

    من چندین بار اینو دیدم

    مثلا من دیشب یه واژه ای درباره یکی بکار بردم به ساعت نکشید همونو شنیدم دونفر بهم می گفتن .دوساعت بعد همونوشنیدم که همسرم بهم گفت

    خدا همان انرژیست همان جهان است

    خدا همان هواییست که نفس میکشی

    خدا همان فضاییست که در آن هستی

    همه چیز خداوند است همه چیز….

    وای از قانون آفرینشتون من جلسه اول رو گوش میدم هی گوش میدم هی گوش میدم هی گوش میدم اصلا هرچی گوش کنم بازم کمه اصلا نمیتونم بر م جلسات بعدی

    چققققققققققققدر قشنگ قانون رو توضیح میدین چقققققققققدر قشنگ قانون رو درک کردین

    فوق العادست

    دارم قانون رو بلطف خدای مهربان و وجود شما بهتر و بهتر درک میکنم

    اصلا من اینو چندسال پیش گوش داده بودم ولی هیچی نفهمیده بودم ازش

    همینکه بتونی این مطالب رو بشنوی باید فرکانست بالا باشه والا اصلا دسترسی نداری بهش ولی اینکه درک کنی و عملا بکار ببری هم خودش یه فرکانس بالاتری میخاد…

    من تازه دارم میفهمم چه خبره

    فرکانس های مناسبی که می فرستیم ما رو تو جای مناسب در جهان قرار میده الان خانم شایسته که اینقدر از حضور شما در زندگیش سپاسگزار و خوشحاله داره نتیجه فرکانس های مناسبی که فرستاده رو می بینه

    اینکه شما تحسین میکنید بقیه رو مثلا کوچکترین پیشرفت در بازی خانم شایسته رو این دقیقا باعث پیشرفت خودتون میشه یعنی من دیدم تحسین کردن باعث میشه برای خودت اتفاق بیفته

    من باردار بودم شدیدا و قویا دلم پسر میخواست تو بیرون هر پسری که می دیدم تحسین میکردم وبالاخره یدونه پسر قندعسل برام افریده شد.باور نمی کنید ازبس این بچه خوشگله ماشالا ،گاها میخوام بهش بگم دخترم …با خودم میگم شاید این بچه میخواسته دختربشه واز بس من روی پسر تمرکز و تحسین کردم پسر شد

    طبق آموزشهای قانون آفرینش

    شانسی وجود نداره همه چیز رو خودمون خلق میکنیم و مثلا اگه تو بازی طرف مقابلتون امتیاز میگیره خوش شانس نیس نتیجه فرکانسشه …

    استاد من دوبار خواب شما رو دیدم

    نمیخوام بگم تا اتفاق بیفته و تجربش کنم تو زندگی واقعی.. اون روز خواهم گفت آره درسته این اتفاق افتاد و من خابشو از قبل دیده بودم.

    استاد من از شما سپاسگزارم که هستید

    واز خدا سپاسگزارم برای حضور شما چقدر آموزشهاتون نابه

    چقدر خوبه که اینقدر قشنگ قوانین رو یاد گرفتین و اینقدر قشنگ و روان و دوست داشتنی بیان میکنید

    خدا مادر عزیزتون روهم حفظ کنه که پسری چون شما به دنیا آورد.الهی که سلامت باشه همیشه

    همیشه بمانید…شاد و سلامت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    شاهرخ گفته:
    مدت عضویت: 2397 روز

    به نام خدا، عرض سلام به استاد محترم و دوستان عزیزم،

    من بهترین مثالم برای این باور غلط، به عنوان کسی که احساس قربانی شدن پیدا میکنه و حتی در این احساس تلخ میماند و بدتر از آن، انتظار دارم دیگران این حس و این شرایطمو درک کنند و حق را به من بدهند .

    همیشه این احساس به صورت مخفیانه در من وجود داشت و در من زندگی میکرد و منم هیچ وقت متوجه این نشدم که همیشه همچین حس مخربی دارم.

    وقتی کنکور میخواستم بدم با اینکه بسیار تلاش کردم و بسیار زیاد درس میخوندم، همیشه این باورِ مخرب قربانی شدن در من، این افکارو میساخت که قبولی در کنکور در رشته های خوب برای افرادیه که در شمال تهران تو بهترین مدارس درس میخونند یا اینکه کلاسهای کنکور گرون قیمت میرن یا خیلی پول خرج میکنن، من که نه کلاس کنکور خاصی میرم نه مدرسه خاصی میرم پس شانسی ندارم و خب کنکورم زیاد موفق نبودم.

    بعدش در دوران خدمت سربازی از دیگران و یه جورای از همه میشنیدم که جای خوب تو خدمت برای بچه پولداراست یا افرادی که آشنا دارنه(منظورم از جای خوب پادگانای شهر تهران و جاهای که زیاد نظامی گری توش حاکم نیست و بدون دردسر خدمت سربازیتو میکنی و میری)،افرادی که نه پول دارند، نه آشنایی خاصی دارن باید جاهای دور و بد برن که همینم شد برای من.

    برای کار و شغلم و بیزینسم که میخواستم شروع کنم همش این فکر تو سرم میچرخید باید سرمایه داشت، یا حداقل یه فرمانده سپاهی که جای مُهر تو صورتش باشه و همزمانم بوی شهادت بده یا یک ریس بانک بزرگی مثل بانک ملی و تجارت ،یه حاج آقای گردن کلفتی که تو مجلس چندین سال باشه که تو یه صندلی لونه کرده، یه امام جمعه پشمالویی آشنا داشته باشم وگرنه که هر کاری تو تهران بکنی محکومم به شکست، اگر اینا نباشن هر قدرم من کارم درست انجام بدم نمیتونه به ثروت برسم و همیجوریم شد و یا زمانی که یک رستوران کوچیک و نقلی تو لواسان باز کردم باز این افکار دست از سرم بر نمیداشت، مدام تو ذهنم زمزمه میکرد که بابا دیونه، رستورانای لاکچری لواسان همه مشتریای خوبو بُر میزنن میبرن من که با یه رستوران کویچک به جای نمیرسم حالا هرچه قدرم با علاقه کار کنم ولی بالاخره پیداش کردم و دارم روش کار میکنم از زمانی که دیگه این حس قربانی شدنو کمش کردم یواش یواش داره نعمتا میاد، داره مشتریای خوب میان افرادی که دوت دارم باهاش کار کنم دارن میان.

    یکی از افکار و باورای تلخی که داشتم و خودمم خبر نداشتم این بود که وقتی قصد مهاجرت داشتم این فکر تو سرم میچرخید که من تو ایران زندونیم ،هر کاری کنم این دولت لعنتی این جمهوری اسل… لعنتی منو گروگان گرفته، نه میزنه منو بکشه نه ول میکنه که برم و هر کاری کنم تو کشور جهان سوم محکومم به شکست و دولت دستش تو جیب منه این ریس جمهور لعنتیم که چیزی بلد نیست و دهن منو سرویس میکنه و خلاصه همینجوری انقدر افکار تلخ میومد که عصبانی و پر خشم میشدم به محض اینکه این حس قربانی شدنو دیلیت کردم یا بهتر بگم کمرنگش کردم حداقل عصبانی نیستم،حداقل افسرده نیستم حداقل خوشحالم از زندگیم لذت میبرم این خودش یه شروع خوبه .

    ممنون از وقت و انرژی شما عزیزانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  5. -
    زهرا مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1169 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    در مورد عدم لیاقت گفته بودید من موردی را چند وقتیه در ذهنم مرور می کردم

    امروز دیدم گفتید تجاربمون رو بنویسم و من تجربه خودم رو می نویسم

    ما چندین سال پیش خودرویی رو خریدیم

    اما وقتی می خواستم سوار این خوردو بشم احساس بدی داشتم به کسانی فکر می کردم که ماشین ندارند و در حسرت یه وسیله نقلیه هستند .

    سالها گذشت و ما بعد از خرید این ماشین پیشرفتهای مالی خوبی داشتیم اما نوبت به تغییر ماشین که می رسید پولی باقی نمی موند .

    و من متعجب می شدم چرا نمی تونیم اونو عوض کنیم و ماشین بهتری بخریم

    تا اینکه با احساس لیاقت اشنا شدم و در فایلهای شما شنیدم که اگر احساس لیاقت نکنیم نمی تونیم به اون نعمت برسیم

    از قبل از عید روی این حسم کار می کردم

    و متوجه شدم که مغزم مقاومت داره

    و به من میگه همینم از سرت زیاده

    و ماهها فایلها رو گوش کردم در خیابان به ماشینهای زیبا تمرکز کردم از دیدن اونها خوشحال شدم شکر گذاری کردم و …

    تا اینکه اخیرا موفق شدیم تا خوردروی بهتری رو بخریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  6. -
    زهرا مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1169 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    در مورد عدم لیاقت گفته بودید من موردی را چند وقتیه در ذهنم مرور می کردم

    امروز دیدم گفتید تجاربمون رو بنویسم و من تجربه خودم رو می نویسم

    ما چندین سال پیش خودرویی رو خریدیم

    اما وقتی می خواستم سوار این خوردو بشم احساس بدی داشتم به کسانی فکر می کردم که ماشین ندارند و در حسرت یه وسیله نقلیه هستند .

    سالها گذشت و ما بعد از خرید این ماشین پیشرفتهای مالی خوبی داشتیم اما نوبت به تغییر ماشین که می رسید پولی باقی نمی موند .

    و من متعجب می شدم چرا نمی تونیم اونو عوض کنیم و ماشین بهتری بخریم

    تا اینکه با احساس لیاقت اشنا شدم و در فایلهای شما شنیدم که اگر احساس لیاقت نکنیم نمی تونیم به اون نعمت برسیم

    از قبل از عید روی این حسم کار می کردم

    و متوجه شدم که مغزم مقاومت داره

    و به من میگه همینم از سرت زیاده

    و ماهها فایلها رو گوش کردم در خیابان به ماشینهای زیبا تمرکز کردم از دیدن اونها خوشحال شدم شکر گذاری کردم و …

    تا اینکه اخیرا موفق شدیم تا خوردروی بهتری رو بخریم

    استاد عزیزم بابت این آگاهی های نابی که به ما می دید بی نهایت از شما ممنونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2200 روز

      بنام   خداوند  بخشنده    غفور  و  وهاب  و  رزاق  مهربانم

    بنام  خداوندی  که  گنج های  آسمان  و  زمین  در  دست  اوست

    سلام  و  درود  به  دو  استادان  عزیزم  که  بهترین  گنج  زندگی  من  هستند

    و  درود  سلام  به  دوستان  عزیزی  که  در  این  قسمت از  فایل  همسفرشون  هستم

    زندگی ما هم  یک نوع بازی   زندگی است

    بازی زندگی ما هم  کمتر  از  این بازی پینگ پونگ نیست..

    وقتی یک اتفاق خوب رخ میده از هر لحاظ پولی و یا مالی.. یا روابط خوب و عالی.. یا  ورودی های مالی خیلی خوب..  خلاصه  هر  چیزی  که  به  آسونی و راحتی  وارد  زندگی مون  میشه  باید  احساس  لیاقت  آنرا  هم  داشته باشیم..  یعنی  تعجب  نکینم  که  ای  بابا  چرا  اینقدر  راحت  همه چی انجام  شد  در  صورتی  که  بجای  این  حرف  ها  بگیم  خدایا شکرت  که  آسان کردی  آسانی های  نعمت  هایت  را  بر من..  این جمله  فَسَنیُسره الیُسری  دقیقا   یعنی  خداوند  خودش  نعمت هایمان  را  بر ما  آسان کرده  اگر  سپاسگذار و شاکر  اون  نعمت هامون  باشیم ..

    ..

    البته  من خودم  از  وقتی  درست  و حسابی  روی  افکارم  کار  کردم  این  موضوع  رو  خوب  درک  کردم  که  باید  همه چی  برام  آسون  و ساده  بشه..    حتی   خونه  جدیدی  که  اجاره  کردم    شیک  و  جدید  و  بزرگ   و  زیبا   و  کلید  نخورده   بود  یعنی  اولین   شخصی بودم  که  وارد  این  خونه  شدم  و  از  اینکه  انرژی مثبت   خودم  رو  در  اینجا می پراکنم  ممنون  و  سپاسگذارم   …  و  خیلی   چیزهای  دیگه  که  همیشه   آکبند  و  نو   هستش   ..   یعنی  دوست  دارم  جزو  خوب  ها  و بهترین  باشم    البته  نه  بخاطر  کمال  گرایی      بلکه    بخاطر  اینکه    خودم  رو  لایق  بهترین  ها  میدونم و  به  کمتر  از  بهترین رضایت  نمیدهم      یعنی  هر  وقت  یک  پله  بالاتر     رشد  می کنم     بخودم  افتخار  می  کنم  که   رشد  کردم  و   خیلی  از  این  بابت  خوشحالم    شاید  اون  قدیمها  یک تصور  دیگه ای  از  زندگی  داشتم.. اینکه  باید  خودمون  همه چی  رو  بزور  درست  کنیم و  یا  بزور  بدست  بیارم.. یا  اینکه  باید  بدنبال  رزق و  روزی  بدویم  ولی  با  صحبت های  گرانقدر  استادم  فهمیدم  که   الرزق رزقا  یعنی چی..  اینکه  رزق  دو  نوع هست..  و تفاوت  این  دو  رو  من خیلی  خوب  فهمیدم  .

    رزقی  که  ما  بدنبالش  برویم  و  یا  رزقی   که    بدنبال ما بدَود..

      البته  آن  رزقی  رو  دوست میدارم  که  خودش  با  پای  خودش  بسمت من  بدود  ..   و  از  وقتی  این  رو  باور  کردم    واقعا  همه  چی  راحت  برام  جور  میشه  و  اگر  هم  تاخیری   بوده     حتما  برام  الخیر  و فی  ما وقع  بوده  که  این  موضوع  باره  و بارها   بهم  ثابت  شده خدا رو  شکر.

    اینکه    گاهی  برنامه  ریزی  هایی  برای  کارهای  روزانه  ام  می چینم   ولی  باز  هیچ  اصرار  و  پافشاری  برای  برنامه  ریزی هام  نمی کنم  و  از  خداوند  می خوام  خودش  بهترینع  بهترین  برنامه ریزی  و  چیدمان  رو  برام  انجام  بده   و  بعدش   متوجه  میشم  که  مثلا  اون  کار  رو   برای  امروز  نباید  انجام  میدادم  و  یا  باید  یک  کاری  رو  زودتر  انجام  بدم  که  پیش نیاز  اون  کاری است  که  الان  موقع  انجام  دادنش  نیست.. 

    در  هر  صورت  خیلی  خیلی  روی  ذهنم  کار  می کنم  که  بیشتر  از  همه   آزاد  و  رها  باشم  و  با  خودم  در  صلح  باشم  و  در  واقع  سعی  می کنم  تسلیم  اراده ی  نیکوی  الهی  ام  باشم..

    هر چند  ضرب المثل های  قدیمی  که  در  ذهن ما  رسوخ کرده بود  سبب شده  که  ذهن  ما هم بدنبال اون افکاری که  از  قدیم  برای  سختی و تلاش  در جهت رسیدن به خواسته هامون  اثر گذار  باشه  اینکه  نامبرده رنج گنج میسر  نمی شود..مزد  آن گرفت  که  جان برادر کار کرد 

    ووای  خدایااا  چقدر  ذهن  ما  با همین ضرب المثل ها و  افکار  مخرب باعث شد  که  خیلی  فرصت های  خوب  زندگی مون  رو  از  دست  بدهیم..

    این یعنی من لایق راحتی و آسودگی نیستم.. باید جون بکنم تا ی چیزی بدستم بیاد

    یکی از اون باک های ذهن برای باور کمبود و عدم لیاقت هست..

    من یکی از ترمزهای ذهنی مو امروز تشخیص دادم ..

    یک سوالی در قسمت عقل کل از دوستان پرسیدم که البته دوستان پاسخ دادند ممنون شون هستم ولی الان خوب فهمیدم که چرا زمین 250 متری که بیش از سی سال از ش گذشته ولی هنوز نتونستم تصرف کنم و دولت روش دست گذاشته.. بلکه فقط یک سند تک برگی از ش دارم .. اینکه من به این باور رسیدم که من لایق بهترین ها هستم پس چرا به این ی تیکه زمین چشم دوختم . ؟؟؟ درسته بخاطر تضادهایم همه چی رو از دست دادم و میخواستم در این زمین خانه ای برای خودم بسازم و خانه ای از خودم داشته باشم ولی الان باور کمبود رو برای این موضوع تشخیص دادم و سعی می کنم خودم رو اصلاح کنم دیگه راجبش فکر نکنم .. و به این باور رسیدم که از مسیر دیگه ای این خواسته ام تحقق پیدا کند.. و یا از آنجایی که فکرش رو نمی کنم زمین بهتر بزرگتر باشرایط کاربردی درست و مناسب تری برام رقم بخوره… خداوند می تواند بیشتر و بهترش رو بهم بده مثل 20 هکتاری استاد عزیزم .. پس بجای

    اینکه خواسته ام رو کوچیکتر کنم باورهامو بزرگتر می کنم و درخواستمو به جهان هستی میفرستم و همینجا از خداوند درخواست می کنم که از بهترین مسیر و با بهترین شرایط و از راحترین روش صاحب خانه ای عالی شوم که زمینش به وسعت پهناوری باشد.. چون من لایق بهترین ها هستم…

    چون من ارزشمند و محترم هستم

    چون من به کمتر از بهترین ها رضایت نمی دهم..

    چون به عالم غیب ایمان و یقین دارم و از آنجایی که فکرش رو نمی کنم و زودتر از آنچه که فکرش رو میکنم خداوند برایم بهترشو جایگزین می کند..

    در  همین  چند  سالی  که  با  این سایت  و  استادان  عزیزم  آشنا  شدم  فهمیدم  که  تمام  اون  ورشکستگی های  مالی  و  یا  اون  تضادها یی  که  بدنبال  هم  برام  پیش  آمده  بود  به  چه  دلیل  بوده  ..  ولی  الان  خیلی خیلی  باورهام  تغییر  کرده  و  خیلی  زود  می فهم  که  چگونه  ذهن مو  کنترل  کنم  هر  چند هنوز  خیلی کار  دارم  ولی  خیلی  خوشحالم که  سر  منشاء اصلی  رو  پیدا  کردم  و  باید  هر  روز  و  هر  لحظه  با خودم  تکرار  کنم  که  تمام  کارهامو  با  خداوند  تقسیم  کار  کنم.‌  من  فقط  خواسته مو  می گم  و  همراهی  خداوند  رو برای  به  ثمر  رسیدن  اهداف و خواسته هامو  طلب  می کنم  .. اینکه چطور از این بهتر ؟؟؟

    چطور از این راحت تر ؟؟؟

    چطور از این لذت بخش تر ؟؟؟؟و  هر  دفع  بیشتر  و  بیشتر  مطمعن تر  میشم  که  فقط و فقط  مواظب  ورودی  های  درست و مناسبم  باشم..‌  شکر  خدا  و  بلطف  آموزه  های  استاد  مهربانم در  هر  زمینه  ای  رشد و  پیشرفت های  ذهنی  خوبی  داشتم   و  نتایج شان  هم  بنوبت  برایم  تبدیل  به  واقعیت  زندگیم  میشه  .. خدا رو شکر..

    من  فهمیدم  که  هر  روز  صفحه ی  جدیدی  رو  با  افکارم  می نویسم.  یعنی  صفحه ی  روز  ها  و  روزهای  بعدیمو  با  افکار  و  توجه و تمرکز  م  روی  صفحه ی  سپید  روزانه ام  نقاشی  می  کنم  .. پس  خیلی  باید  دقت  کنم  که  چی  می نویسم..

    من از  روزی  که  فهمیدم  که  لایق  بهترین  ها  هستم  و  ارزشمند  و  محترم  هستم  بیشتر  از  همیشه  خودم  رو  لایق  و  شایسته ی  بهترین ها  میدونم  بخصوص  در  زمینه ی  روابط  این  موضوع  رو  خوب  درک  کردم  و  خدا  رو شکر آدمهایی  که  در  مدار  و  فرکانس  این  نوع  از  تفکر  من  نیستند  خودبخود  از  مدار  من  خارج  شدن  و  حالا  میفهمم  که  وقتی  استاد  میگن  99٪  افراد  جامعه  در  مدار  آگاهی ما  نیستند  یعنی چه.‌

    حتی  نزدیگترین  افراد  زندگی  من  توی  در  و  دیوار  هستند و  دوست  ندارند  که  بپذیرند  که  باید  تغییر  کنند..

    استاد  جان     با  آموزهای  این  فایل  ارزشمندتون    امروز  از  هر  روز  دیگری  فهمیدم  که من  لایق  بهترین ها  هستم..

    هر  چند  هنوز  موفق  نشدم  فایل  تصویری  رو  دانلود  کنم   و  اون  دریای  زیبای  فلوریدا  رو  ببینم  هر  چند  در  آرشیو   ذهنم    شما  رو  خوب  میبینم  .. ولی  فایل  صوتی  رو  یکبار  گوش  دادم  و  این  فایل  صوتی  رو  جزو  ذخیره های  صوتی  ام  قرار  خواهم  داد  تا  روز ها  موقع  پیاده  روی  گوش  کنم  چون  نکته  های  خیلی  ظریفی  در  این  فایل گفته  شده  که  نیاز  دارم  بارها  و بارها  بشنوم..‌ 

    استاد  عزیزم   خیلی  شما  رو  تحسین  کردم  بابت  توجه  و  دقتی  که  در  بازی  پینگ پونگ  داشتید  اینکه  حتی  توپ  به  کدام  قسمت  میز  برخورد  کند  چه  نتیجه ای  دارد  یا  اینکه  تمرکز  ذهنی  که  در  مورد  حریف  مقابل  در  بازی  داشتید منجر  به  چه  نتیجه  ای  شده  و   چی  باید  باشد  تا  موفقعیت  بیشتری  کسب  کنیم  ..  اینکه     در  مدار   احساس   خوب  باشیم   و   قدرت   تحسین   حریف   بازی  مون  رو  داشته  باشیم    ….    اینکه   خانم  شایسته ی  عزیزم     رو  تحسین  کردم  که  اینقدر  قشنگ  و  زیبا   صادقانه  افکار  ذهنی شون  رو  در  موقع  بازی  کردن  بیان  کردند    واقعا  صمیمانه  تشکر  و  قدرانی  می کنم  بابت  این  تمرکز  لیزی  و  تجزیه  و  تحلیل  کردن  این  بازی  که  دقیقا  همین  نقش  رو  در  زندگی  واقعی  مون  داریم  ..  اینکه  احساس  خوب  و مثبت  مساویعع  با  اتفاقات و نتایج  خوب  و  مثبت..

    وقتی  احساسات ما  هر  لحظه  فرکانس  جدیدی  رو  به  جهان  هستی  منتشر  می کنه  و  بازتاب  اون  احساس  افکارمون  رو     پس  می گیریم    خیلی خیلی  بیشتر  از  همیشه به  این  امر  واقف  شدم  که توجه  به  نکات  مثبت  و خوب  و  عالی  رو  در  همه ی  زمینه های  زندگیم   داشته  باشم  و  عمیق تر   توجه  کنم..  اینکه  چه  چیزی  رو  میبینم  و  چه  چیزی  رو  می شنوم  و  یا  چه  فیلمی  رو  میبینم  و یا  چه  آهنگی  رو  گوش  میدم  و  یا  با  چه  افرادی  معاشرت  میکنم  و  یا  اینکه برای  هر  چیزی  زور  نزنم  و  آزاد  و  رها  باشم    و  اینکه  پول  و  ثروت  رو  معنوی ترین  کار  جهان  بدانم  و  با  پولدار  و ثروتمند  شدنم  به  گسترش  جهان  کمک  می کنم  اینکه  تمرکز  لیزی  روی  داشته هام  و  خواسته هام  داشته  باشم  اینکه  سپاسگذاری  و  قدرانی  رو  با  عملکردم  نشان  بدم  نه فقط  با  گویش  زبانی  ..  اینکه  هر  روز  و  هر  لحظه  از  وجود  ارزشمندم  محافظت  کنم  ..  و  قدردان  این  نعمت  هایم  باشم   … از  خداوند  ممنون  و  سپاسگذارم  که  بلطف  شما   عزیزان  توسط   آموزها ی  گرانقدرتون    در  این  سایت  گوهر  نشان  حضور  دارم  تا  به  درک  و  آگاهی  های  بیشتری  هدایت  شوم 

    خدایااا  شکرت  که  امروز  هم  قدرت  خداوند  من  رو  بسمت  بهترینع  بهترین  ورودی  ها  شنیده  ها   دیده  ها  زیبایی  ها  آگاهی  ها و  بهترینع  بهترین  استادان  جهان  هدایتم  کرد  خدایاا  شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
  8. -
    محبوبه مهدوی گفته:
    مدت عضویت: 1032 روز

    سلام استاد خوبم سلام مهربونم سلام مریم جونم سلام به روی ماهتون

    امروز میخوام بر این حسی که اجازه نمیده کامنت بنویسم غلبه کنم ببینم چمه چرا نمیتونم ؟!میخوام باورهای مخرب رو ازش بکشم بیرون من میخواممممممممم تغییییر کنم من از این همه آشغالی که توی ذهنم و وجودم لونه کرده خسته شدم بوی تعفن اینها نمیذاره لذت ببرم

    میخوام لذت ببرم میخوام تغییر کنم میخوام زندگی رو زندگی کنم میخوام قوی باشم میخوام مومن باشم میخوام به همه آرزوهام برسم میخوام برای خودم آرزو بسازم و بهشون برسم !میدونید استاد من مدتهای مدیدی بود که هیچ رویایی نداشتم هیچ

    آرزویی نداشتم من مرده بودم من زنده نبودم … همینکه آدم رویایی داشته باشه که بخواد بهش فکر کنه و بابتش شور و شوق و انگیزه داشته باشه بنظرم باید بابتش خدارو روزی هزاران بار شکر کنه ..

    دارم فکر میکنم چرا من مدت زیادی هیچ کامنتی ننوشتم

    1:چون احساس بی لیاقتی کردم چون فکر کردم من که روی خودم کار نکردم زیاد پس چی دارم بگم من همون یه ذره که روی خودم کار کردم رو نادیده گرفتم ….مریم جون حرف خوبی زدن گفتن من با هر بار بهبود کم باید خودم رو تشویق کنم با هر بهبود کم باید ذوق کنم همینکه یه کوچولو هم دارم روی قوانین کار میکنم همینکه گهگاهم میام نظرات رو میخونم همینکه فایلها رو گوش میدم همینکه یکم تو زندگیم دارم اجرا میکنم باید تحسین کنم خودم رو باید برای همین یکم کار کردن روی خودم هم از خودم تشکر کنم

    باور دوم :من که حرفی برای گفتن ندارک که بیام بگم برای دوستان که براشون مفید باشه حالا میخوام همین مورد روبررسی کنم !اول اینکه من با کامنت نوشتن و ثبت طرز فکرم و روند رشد و بهبودم به خودم کمک میکنم دقت کن به خودم کمک میکنم من نباید فکر کنم من باید ناجی دیگران باشم یا اینکه باید نظری بذارم که کسی رو آگاه کنه !!!

    من مسئول زندگی خودم هستم من باید اول و آخر به فکر بهبود خودم باشم اینکه ازخودم انسان بهتری بسازم انسانی که به فرکانس الهی نزدیکتر باشم اینکه خداگونه تر زندگی کنم اونوقت یکی از اثرات اینگونه زندگی کردن اینه که من آدمی میشم که ناخواسته میتونم روی زندگی هزاران نفر اثر بگذارم پس من این کامنت رو برای خودم مینویسم که من با اینکار به بهبود خودم و به تثبیت باورهای درستم کمک کنم و شاید یکی از اثرات اینکار این باشه که یک نفر این کامنت رو بخونه و از دل این کامنت نکته ای برای بهبود زندگیش پیدا کنه

    3:باور سومم اینه که ریشه در کمبود عزت نفس داره اینه چون فکر میکنم باید کامنتی بنویسم که انقدر خفن باشه که همه برام کف و دست و سوت و هورا بزنن که بگن عجب تو خوب مینویسی عجب ما رو متحول کردی عجب قلمی و پر و بال سیاه رنگ و قشنگی !خوب این باورمم که دیگه معلومه چقدر داغونه …من بیشتر از اینکه فکر این باشم کامنتم منو روشن تر کنه خواسته هام رو برام واضح تر کنه و باورهای غلطم رو برام بکشه بیرون که باور درست جاش بکارم فکر ظاهر قضیه هستم …که خداروشکر متوجه شدم

    باور چهارمم که: خیلی باید روش کار کنم اینه خیلی وقتا میگم من نتیجه خاصی نگرفتم که بخوام بیام حرفی بزنم و….

    محبوبه تو نتیجه خاصی نگرفتی ؟؟!خیلی نامردی

    خب بنویس !من خدارو پیدا کردم ..خدا در حد فهم خودم رو البته ..من بیگانه بودم با خدا

    من جواب خیلی از سوالاتم رو گرفتم …یکی از سوالهایی که خیلی اذیتم میکرد تو ذهنم این بود که چرا ادمهایی که دلسوزن مهربونن خیر خواهن چرا بلا زیاد سرشون میاد …در حد فهم خودم متوجه شدم که بخاطر اینکه زیاد میرن توفاز غم و غصه دیگران انگار که بخوان جای خدای نامهربون که توذهنشونه برای دیگران مهربونی کنن …اینکه کمک کردنهاشون خیلی وقتها بدون اینکه بدونن بوی شرک میده اینکه فرکانسهای خیلی بدی میفرستن ووو…همین یک نکته خیلی کمکم کرد که حواسم باشه که کمک کنم با احساس خوب دلسوزی ممنوع مهربون بودن فقط باید باا احساس خوب باشه تو داری به یه هم پاره از خودت هم پاره از خدا ..مهربونی میکنی …یک هم پاره از خدا نیازی به ترحم کردن نداره …اگر مهربونی میکنی و کمکی میکنی فقط برای گسترش خودت باید اینکا رو کنی یعنی حتی انفاق کردن ما هم فقط برای خودمون هستش …

    یه مورد دیگه اینکه تازه معنی مومن رو فهمیدم اینکه فهمیدم یه مومن واقعی همیشه شاد…وای همین موضوع انقلابی در باورهای من ایجاد کرد …مومن شاد؟؟؟ چرا شاد؟ اخه چطور یه ادم مومن باید همیشه شاد باشه ؟؟پس اینهمه تو ذهنممون فرو کرده بودن که من فکر میکردم آدمهایی که به خدا نزدیکن همش در حال گریه وزاری و غم و غصه دیگران خوردن و خودشون روفدای دیگران کردن هستن …پس اون چی میگفت ! چرا انقدر داغون بودن اون باورها !مومن شاد چون خدارو باور داره چون قدرت خدا رو باور داره چون سنتهای تغییر ناپذیر الهی رو میشناسه چون از قانون شاد بودن آگاهه ….اخه مگه میشه یه نفر پشتش به خدا پر باشه و مومن واقعی باشه و شاد نباشه کدوم خدا ؟همون خدایی که فقط خیر مطلق هست که فقط برامونشادی و سلامتی لذت ثروت و بهشت این دنیا و اون دنیا رو میخواد …همون خدایی که برای بنده اش کافیه… این فلسفه ی شاد بودن یک مومن هستش …

    من فهمیدم باید در لحظه زندگی کنم من فهمیدم سرمایه من ثروت و موجودی بانک نیست سرمایه من تخصص من در شغلم در باورهام در نگرشم در انسان بودنم در بهبود هر روزه شخصیتم در ایمان و توکلم هست من باید اینها رو ارتقا بدم ثروت مادی لاجرم میاد …همین چند باور که نوشتم کلی نتیجه توی زندگی من اورده …میام و مینویسم ..ادامه داره …فعلا برم سراغ دختر کوچولوم …خدایا هزاران بار شکرت …..مممنونم ازت خداجونم ممنونم ازت استادعزیزم برای این فضایی که اینجا فراهم کردی الهی همیشه خیر ببینی و شاد و تندرست کنار خانم شایسته مهربون باشید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      مرضیه ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1517 روز

      محبوبه جان سلام

      چقدر کامنتت زیبا و به جا بود و چقدر نکاتی که گفتی کاربردی بود من که دلم خواست نکانتت را کپی کنم و داشته باشم

      چقدر هممون همین حس را می کنیم که من زیاد پیشرفت نکردم این حرف شیطانه به نظرم چون همش می خواد انگیزه ما را برای بهبود از بین ببره منم چند وقت بود کامنت نمی گذاشتم ولی دقیقا نکاتی که شما نوشتید یکی از علت هاش بود چند وقت شروع کردم به کامنت نوشتن باور می کنی پاداش های جهان برام سرازیر شد

      محبوبه جان واقعا ممنونم بابت این کامنت زیبات منتظر کامنت های قشنگت هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محبوبه مهدوی گفته:
        مدت عضویت: 1032 روز

        سلام مرضیه جون منم از شما خیلی ممنونم که باعث شدی مجدد بیام و کامنتم رو بخونم بله عزیزم شیطان دشمن قسم خورده ماست و کارش اینه که ما رو ناامید کنه.. استاد عزیزمون عباسمنش که تا عمر دارم دعای خیرم بدرقه راهشون هست نکته ی خیلی ارزنده ای گفتن که دوست دارم اینجا بنویسم که یاداوری بشه برامون و تثبیت بشه و ملکه ذهنم بشه اینکه ما موجودات فرکانسی هستیم ما در هر لحظه یا داریم اوج میگیریم و یا داریم سقوط میکنیم بنابراین هیچوقت نباید در سکون برای مدت طولانی بمونیم چون سقوط میکنیم با یه مثال اگر بخوام این موضوع رو واضحتر کنم ما مثل مسافران در یک بالن هوایی هستیم و نیروی جاذبه مثل نجواهای شیطان

        و اون حرم گرما و آیشی که روشن میکنیم کارهایی هست که برای در اوج موندن و اوج گرفتن انجام میدیم تازمانی که این آتیش شعله وره بالن اون بالا میمونه و اوج میگیره و از مناظر لذت میبریم و کیف میکنیم اما به محض اینکه اون آتیش خاموش میشه نیروی جاذبه (نجواها) میاد وما رو میکشه پایین و پایینتر… پس تنها راه غلبه بر شیطان اینه ما نا امید نشیم و ادامه بدیم تا این نجواهای ذهن رو خاموش نگه داریم باید این آتیش واین حرم گرمای لذت بخشش رو همیشه برای خودمون نگه داریم اجاق دلمون رو روشن نگه داریم… یه کامنتی خوندم مرضیه جون که خیلی ایده خوبی هست برای بالا بردن فرکانس در بلند مدت اینکه بیایم روی یک کاغذ دایره های هم مرکز از بزرگ تا کوچیک بکشیم دقیقا مثل مدارهای الکترون به دور هسته اتم

        بعد این کار رومیتونیم روزانه انجام بدیم یا ماهانه بعد در دایره کوچیک که پایینترین مدار هست ترس غم نگرانی پشیمانی استرس و هر چیز بدی قرار داره در مدار بعدی شرایط بهتره تا اخرین مدار امید رها بودن ارامش انگیزه و همه ی چیزهای خوبه در طول ماه هر روز بیایم مدارمون رو در طول روز مشخص کنیم که امروزمن در چه مداری بودم چقدر امیدوار بودم چقدر با خودم در صلح بودم و یک نقطه رو روی مدار موردنظرم قرار بدم.. این باعث میشه خودمون رو ارزیابی کنیم و حواسمون به فرکانسهایی که میفرستیم باشه.. یا اینکه بیایم به حالتهای روحی مختلف امتیاز بدم مثل امید نمره 10 شادی نمره 10 وو جمع نمرات 100 هست که بالاترین مدار هست و مدارهای پایینتر نمرات کمتری دارن و اینجوری محاسبه کنیم امتیازات هر روزمون رو و با اون امتیاز مشخص کنیم در چه مداری هستیم … بعد با نقطه هایی که روی مدارها قرار دادیم در بلند مدت میتونیم بفهمیم داریم چیکار میکنیم و خودمون رو بهبود بدیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مرضیه ایزدی گفته:
          مدت عضویت: 1517 روز

          سلام محبوبه عزیزم

          چقدر کامنتت بهم حال عالی داد

          چقدر مثال قشنگی زدی بابت بالن کلی نشانه خوب ازش گرفتم چون من عاشق پروازم دیروز یک شرکتی جلسه داشتم تو اتاق کنفرانس یک عکس بسیار زیبا بود که یک چتر باز را نشان می داد در میان آسمان. کلی با اون عکس تو رویای پرواز رفتم

          کلی از حسش لذت بردم و الان که این مثال را زدی من گفتم چقدر قشنگ می شه هر وقت حالم خوب نیست به خودم بگم داری به جای اوج گرفتن و پرواز کردن پرهات را می چینی ها!

          اینکه آدم هر روز مدارش را مشخص کنه هم عالیه

          من چند وقته این احساس لیاقت داشتن خیلی حالم را عالی کرده وکلی از وجودم در این جهان لذت می برم البته اتفاق خاصی نیافتاده ولی من احساسم عوض شده و انگار مدارم بالا رفته همش انگار دلم می خواد در طبیعت باشم و فقط در تنهایی با خداوند عشق بازی کنم

          شایدم چون عاشق بهارم اینقدر دگرگون شدم

          خدا را شاکرم که قوانینش اینقدر زیبا باعث تغییر زندگی می شوند

          بازم ممنون محبوبه جان از کامنت زیبایت

          همیشه در بالاترین مدارها باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            محبوبه مهدوی گفته:
            مدت عضویت: 1032 روز

            سلام مرضیه جون من از شما ممنونم که باعث شدی فکر کنم و یه مثال توی ذهنم متجلی بشه که یک تلنگر برای من باشه که مواظب باش تو بالنی حواست باشه باید از مناظر لذت ببری حواست باشه باید قانون شادی و زیستن در لحظه رو همیشه عمل کنی وگرنه که اون آتیش خاموش میشه وسقوط میکنی.. عزیزم برات بهترین ها رو ارزو میکنم وانشالله همیشه در مسیر قانون شادی حرکت کنی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
            • -
              مرضیه ایزدی گفته:
              مدت عضویت: 1517 روز

              سلام محبوبه جان

              اگه بدونی این کامنت تو چقدر برای من آگاهی داشت

              اومدم کامنت شما را بخونم هدایت شدم به دو کامنت دیگر و اینکه دقیقا در تایید پیام امروز خدا برای من بود و من براشون کامنت گذاشتم

              بعدش اومدم جواب کامنت شما را بدهم وقتی کامنت اول شما باز شد دوباره خوندم باورتون می شه انگار اولین باره دارم می خونم چقدر زیبا نوشتی محبوبه جان بازم تحسینت می کنم و انگار خداوند از طریق سه کامنت پیامش را به من تثبیت کرد

              خدا را شاکرم بابت اینکه خداوند هدیه های خوبی از طریق این سایت به من داده است واقعا گاهی باید بعضی آگاهی ها را بارها و بارها دریافت کرد تا در مغز ته نشین شود

              بازم ممنون پیام امروزت هم قبلش خدا بهم گفته بود و تکرار پیام خدا از طرف شما برام جذاب بود

              یاد یک قسمتی از کتاب کیمیاگر افتادم که می گفت خوشبختی یعنی مواظب باشی قطره روغن از توی قاشقی که داری حملش می کنی نریزه در عین حالی که داری لذت می بری و مناظر اطراف را می بینی

              بنابراین در عین اینکه ما تلاش می کنیم برای بهبود خودمون و زندگیمون ولی همیشه وظیفه اصلی لذت بردنه و نباید اونو فراموش کنیم

              بازم ممنون بابت کامنت زیبایت

              همیشه در شادی و صلح با خود و جهان باشی عزیزم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سامان گفته:
      مدت عضویت: 1154 روز

      درود خانم مهدوی

      خیلی عالی دلایل ننوشتن کامنت رو گفتین

      دفیقا همون‌چیزای بود که‌من‌درگیرشم‌مخصوصا دوتای آخری

      من‌هر چی با آموزه های ایتاد بیشتر آسنا میشم میفهمم یکی از مهم ترین باگ های زندگیم کمبود عزت نفس هست

      تو برقرای ارتباط در محیط کاری یا تو بعضی مواقع صحبت کردن یا حتی بعضی وقتا که با خدا تنها هستم و دارم آرزو میکنم با وقتایی که دارم تجسم میکنم اهدافمو.

      خدا رو شکر که الان دبگه مطمئن شدم‌ که‌ مهم ترین باگ اصلی زندگیم چیه

      تشکر میکنم از شما و آرزوی تندرستی برای شما و خانوادتون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی… خیلی سریع میرم سر اصل مطلب… مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها: من همیشه در مورد اینکه بدون خانوادم جایی نرم یا حتی چیزی نخورم وسواس عجیبی دارم… فکر اینکه بدون خانوادم حق خوش گذرونی ندارم… و طبعا جهان هم پاسخ میده بله قربان! و موارد خیلی زیادی برای خوش گذرونی پیش میاد که شرایطش برای تو فراهم نمیشه… پسرعمه هات دقیقا روزی که تو کار مهمی داری میرن کمپ میزنن تو جنگل و تو حسرتشو میخوری! یا حتی در خود بازی پینگ پنگ… دلت نمیاد از برادرت ببری چون تو دلت میگی غصه میخوره و میزاری برنده بشه.. بعد اون چیکار میکنه؟ جلوت کلی کری میخونه و تو ناراحت میشی و میخوای بهش ثابت کنی اینطور نیست و جهان این مدلی کار نمیکنه و تو باز هم میبازی! و تهش احساس بازنده بودن! در حالی که همه چی یه بازیه و فقط باید ازش لذت ببری و درسشو بگیری و توش نمونی.. بازنده و برنده بودن معنی نداره… حیوانات با هم بازی میکنن.. بچه گربه ها با هم کلی شیطنت میکنن.. اما هدفشون از این بازی ها افزایش مهارت های فردیشونه تا در زندگی بتونن به خوبی پیادش کنن و از نتایجش بهره مند بشن… برنده شدن و بازنده شدن صرفا مفاهیمی انتزاعیه که هیچ کمکی به رشد فردی و اجتماعی انسان نمیکنه.. یادمه چند وقت پیش شب ها با برادرام یا پسرعمه هام میرفتیم پینگ پنگ و من یه پکیج از آموزه های استاد رو تست میکردم و چقدر حیرت انگیز بود نتایج… تصویرسازی قبل بازی… تمرکز روی نکات مثبت… تحسین طرف مقابل… احساس لیاقت… در لحظه بودن… تمرکز داشتن و خیلی مطالب دیگه… در مورد احساس عدم لیاقت خیلی ترمزها دارم که دارم روش کار میکنم. مثلا وقتی میرم سفر و کلی لذت میبرم احساس بدی پیدا میکنم که از ذهن منفی نگرمه که بهم میگه چطور اینقدر لذت میبری و از یاد خدا دور میشی؟!! یا تو با لذت های دنیایی داری لذت های معنوی رو از دست میدی یا خیلی خوش گذشت مراقب باش اتفاقی نیفته که غمگینت کنه و این باورها که ریشش عدم احساس لیاقت و ارزشمندی هست باعث میشه حتی از تصور خوش گذرونی بترسی و این خودش مانع جذب شرایط و موقعیت های اینچنینی و حتی ثروت میشه که به لطف خدا دارم روشون کار میکنم…. مورد دوم: احساس قربانی شدن. همیشه خودم رو قربانی میدونستم از این جهت که باورهای خیلی بدی در حوزه مسائل مالی بهم تزریق شده و پدرم رو مقصر اصلی این داستان میدونستم و دارم روش کار میکنم و خداروشکر خیلی بهتر شدم… وقتی کس دیگری رو در شرایط خودت دخیل میدونی طبیعیه که تعهد صددرصدی برای تغییر زندگیت نداری و با این باورهای مخرب اختیار زندگیت رو میدی به افراد و شرایط مختلفی که مقصر میدونی … وای از این باور مخرب.. خدا میدونه که چه دوران سختی رو به خاطر این باور گذروندم و چقدر اتفاقات ناخواسته عجیبی که در زندگیم پیش اومد بخاطر اینکه شرک داشتم و به خیلی از عوامل بیرونی قدرت داده بودم و خدا شاهده بعد از کار کردن روی باورها چقدر آزادی و آرامش و احساس خوب در من ایجاد شد… احساس اینکه هیچ کس جز خدا در زندگی من موثر نیست و خداوند هم طبق قوانین بر اساس باورهام در زندگی ظهور پیدا میکنه و من فقط باید روی خودم کار کنم. نمیگم خیلی روی خودم کار کردم ولی منصفانه بگم 1 درصد تغییرش دادم. از خدا میخوام این احساس قربانی بودن رو ازم کاملا بگیره و منو بنده مخلص خودش قرار بده. کسی که صد در صد مسئولیت زندگیشو به عهده بگیره (نه در حرف بلکه در واقعیت) میتونه صد در صدر در جهان به هر میزانی که میخواد دخل و تصرف کنه و کن فیکون کنه… و این یعنی یکی شدن با قدرت منبع.. به قول عرفا فنا فی الله. از خداوند برای تک تک دوستان گلم در این سایت ارزشمند که مدرسه انسان سازی شده و برای استاد خوشتیپم و خودم توفیق روز افزون میطلبم. موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مرضیه ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1517 روز

      سلام آقای رحمانی عزیز

      عجیب است که امروز من هدایت شدم به خوندن کامنت شما

      من اومدم جواب دوستمون به کامنتم را بخونم که زیر کامنت ایشون کامنت شما را دیدم و ناخواسته شروع کردن به خوندن و عجیب بهم کمک کرد چقدر نشانه های خوبی در کامنتتون بود برای من

      رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها: من همیشه در مورد اینکه بدون خانوادم جایی نرم یا حتی چیزی نخورم وسواس عجیبی دارم… فکر اینکه بدون خانوادم حق خوش گذرونی ندارم… و طبعا جهان هم پاسخ میده بله قربان! و موارد خیلی زیادی برای خوش گذرونی پیش میاد که شرایطش برای تو فراهم نمیشه… پسرعمه هات دقیقا روزی که تو کار مهمی داری میرن کمپ میزنن تو جنگل و تو حسرتشو میخوری! یا حتی در خود بازی پینگ پنگ… دلت نمیاد از برادرت ببری چون تو دلت میگی غصه میخوره و میزاری برنده بشه.. بعد اون چیکار میکنه؟ جلوت کلی کری میخونه و تو ناراحت میشی و میخوای بهش ثابت کنی اینطور نیست و جهان این مدلی کار نمیکنه و تو باز هم میبازی! و تهش احساس بازنده بودن! در حالی که همه چی یه بازیه و فقط باید ازش لذت ببری و درسشو بگیری و توش نمونی.. بازنده و برنده بودن معنی نداره… حیوانات با هم بازی میکنن.. بچه گربه ها با هم کلی شیطنت میکنن.. اما هدفشون از این بازی ها افزایش مهارت های فردیشونه تا در زندگی بتونن به خوبی پیادش کنن و از نتایجش بهره مند بشن… برنده شدن و بازنده شدن صرفا مفاهیمی انتزاعیه که هیچ کمکی به رشد فردی و اجتماعی انسان نمیکنه.

      این بخش کامنتتون را کپی کردم که برام بمونه و بگم چقدر قشنگ توضیح دادید با مثال و دقیقا انگار این کامنت را من نوشتم چون من هم دقیقا همین تجربه را دارم حالا به نوعی دیگر

      وقتی منابع ام را در اختیار کس دیگری می گذاشتم که احساس عزت نفس داشته باشد و می گفتم اون باید عزت نفس داشته باشد از همین جا ضربه خوردم

      عاشق این جمله ام که جهان این طور کار نمی کند

      و دقیقا هر جا که از خوشی هایم به خاطر دیگران زدم نتایج جهان به چشم چشمگیری منو برعکس جلوه می کرد

      مثلا من خیلی دوست داشتم کارشناسی ارشد بخونم ولی امتحان می دادم قبول می شدم ولی نمی رفتم می گفتم نه پس بچه ام درسش عقب می افته تو کارم مشکل ایجاد می شه به زندگی و همسرم نمی رسم و خیلی ترمزهای دیگه که الان که دارم کارشناسی ارشد می خونم با خودم می گم ببین اگه همون موقع هم می خوندی باز همین شرایط را داشتی همه چیز برات مهیا می شد چون جهان منتظره اینه تو به خواسته هات برسی و الان دارم همش لذت می برم و کاری به قضاوت دیگران ندارم

      و دقیقا امروز به صبح بهم الهام شد که مرضیه جان فقط و فقط کاری را انجام بده که شادت می کنه حالت را عالی می کنه اگر کاری می کنی فقط و فقط برای روح خودت انجام بده نه اینکه در تقابل با دیگری هر کسی مسئول رفتار خودش است تو اگر شادی شاد باش تو مسئول شادی دیگران نیستی و این نکته طلایی امروزم با کامنت شما مهر تایید گرفت باز هم ممنون از شما که با کامنت زیباتون و خدا را شکر که امروز منو هدایت کرد به خواندن کامنت شما

      براتون آرزوی موفقیت روزافزون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    شیدا جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 3292 روز

    سلام استاد جانم مریم جانم

    استاد فقط میخوام یک تجربه بی نظیر رو بگم بهتون …

    از وقتی خبرش رو شنیدم فقط به ذهنم اومد بیام توی سایت و به شما بگم استاد باورم نمیشه «مقاله ی رسالم پذیرش گرفته اونم در عرض کمتر از دو ماه!!!!» در یک مجله عالی، خدایا شکرت، پذیرش مقاله در مجلات خیلی سخت شده استاد، ولی از وقتی من مقاله رو فرستادم به مجله شروع کردم به ایجاد باورهای درست در مورد اکسپت مقاله، اینکه فارغ از هر شرایطی که وجود داره مقاله من پذیرش خواهد گرفت و هر روز در دفترم از خداوند می خواستم که خودش مقالمو چاپ کنه، این کار فقط به دست خودش انجام میشه و ازش سپاسگزاری میکردم که فرآیند چاپ مقاله ام رو داره انجام میده، خدایا شکرت و هر روز سعی میکردم طبق فرموده شما، احساسم رو خوب نگهدارم و به قول شما شکارچی زیبایی ها باشم، که بعد از دو بار اصلاحات از طرف داوران اون هم اصلاحات جزئی، امروز دیدم توی سایت زده (پذیرش مقاله) الان دیگه راحت میتونم مقدمات دفاع از رسالم رو فراهم کنم و مقطع دکتری رو هم تمام کنم، استاد من به وضوح و عمیقا قانون رو در این موضوع دیدم، همین! فقط خواستم این احساس خوب و بی نظیر رو با شما به اشتراک بزارم، استاد خیلی خوشحالم خیلی، ازتون بی نهایت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: