https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایااااا شکرت که من رو در این جمع دوست داشتنی و آگاه قرار دادی …!
سلام به استاد عباسمنش عزیز و مریم خانم
اما از امروز قراره شروع کنم هر روز یه کامنت از خودم بزارم ،از امروز به خودم قول می دم دیگه مثل دو نگهبان قوی هیکل و پر زور مراقب ورودی های ذهنم باشم .
سه سال عضو این سایت بودم و دوره ها رو به همراه خانواده ام خریدم خیلی روزا حالم عالی بوده و فوق العاده پیش رفتم
اما گاهی هم افسردگی و ناامیدی و پوچی سراغم اومده که توان انجام هیچ کاری رو نداشتم میدونید چرا؟
چون یادم رفته بود که خودم خالق زندگیم هستم .
دیگران رو بهونه ناراحتی هام میکردمو اینکه از فایل های استاد دور شده بودم ،واااای که چه حس بدیه …انگاری میوفتی توی گودال خیلی عمیق اما هر چی دست و پا میزنی بالا نمیای .
وااای خدا گاهی هم فکر میکردم خیلی مهربونم و دلسوزی بیجا میکردم تمام وقتم رو برای به کمال رسوندن دوستام میذاشتم ،انگاری گاری به خودم میبستم یه گاری سنگین ،میرفتم توی دل ترس هاشون ،اونا از من نیرو میگرفتن و رشد میکردن ،من هم ترس های اونا رو میگرفتم و قفل میشدم پایین می افتادم .شاید کارم کمک به دیگران اشتباه نبوده اما من خودم جنبه اش رو نداشتم خودم ظرفیتش رو نداشتم که به اندازه باشم نه زیاد از حد .
چقدر این روزا تنهایی رو دوست دارم چقدر به اون نوک قله هدفم فکر میکنم ،چقدر زیاد تمرکز لازم دارم و اینو خودم میتونم به خودم هدیه بدم این نعمت درونه منه نباید بیرون دنبالش بگردم .
خدا همیشه کنارم بوده از هر طریقی باهام صحبت کرده محال جواب سوالی توی ذهنم بمونه و یه طریقی خدا نشونم نده بهم نفهمونه ،تا همین جا هم به پشت سرم که نگاه میکنم خیلی جلو اومدم اصن پرواز کردم .
من خیلی ثروتمندم که خدا رو حس میکنم من خیلی ثروتمندم که استاد عباسمنش سر راهم قرار گرفتن.
کی بالاتر از اینا توی زندگیم ؟من با اینا خودم رو میشناسم ،عاشق خودم میشم .اصن مگه من میتونم تا عاشق خودم نباشم عاشق پسر یکی یه دونه ام بشم ؟میگه میتونم تا عاشق خودم نباشم ،عاشق همسر باهوشم بشم ؟
من اگه نتونم از خودم مراقبت کنم ،از تمرکز ذهنم مراقبت کنم چطور میخوام از پسرم مراقبت کنم ؟چطور الگوی خوبی براش باشم ؟
ما بی هدف به این دنیا نیامدیم قطعا رسالتی داریم باید در اوج برقراری و آرامش تلاش کنم برای کشف دنیای درونم برای بهبود زندگی ام ،
کارم اینطوریه که باید ده روز در سفر باشم و بیست روز خونه ،تازه میخوام شروعش کنم خیلی ذوق و شوق دارم و میدونم از پسش برمیام و اینکه من عاشقه هیجان و سفرم ،عاشق ارتباط با ادمهای جدید با ملیت های جدیدم ،
چرا باید نگران پسرم باشم اون مامان بزرگ و بابابزرگ و بابای معرکه ای داره همشون عاشقشن و از همه مهم تر ایمان دارم که خدای مهربونم مراقب قلب کوچیکم هست .
ایمان دارم که پسرم ،پسر چهار ساله ام در آینده به مامانش افتخار میکنه .
ایمان دارم پسرم بااعتماد به نفس و با عزت نفس و خوشحال بزرگ میشه .
ایمان دارم از امروز به بعد من میتونم مراقب ورودی های ذهنم باشم .
وای که چقدر این ذهن مهمه ،یاد ماجرایی افتادم اینم براتون تعریف کنم :چن سال پیش توی مسابقه شنا وقتی دومتر مونده بود برسم به خط پایان ناگهان توی ذهنم به خودم گفتم نکنه نفس کم بیارم در صورتی که داشتم خوب پیش میرفتم ،شروع کردم توی ذهنم با خودم صحبت کردم گفتم اگه نفس کم بیارم تمام تلاشم سوخت میشه وای که الان نفس کم میارم یهو همون جا استپ شدم دست ها و پاهام دیگه حرکت نکرد .خودم شوکه شوکه بودم از قدرت ذهنم .حتی دوستم که بیرون استخر بود کلی فریاد کشید که بیا چیزی نمونده ،حسابی جا خورد و شوکه شد.
آرررررره کاره ذهنم بود ،جسمم بارها این مسافت رو رفته بود و مشکلی نداشت …ذهن ذهن ذهن خیلی قویه و باهوش .
شنیدن صدای شما حال آدم رو به خودی خود بهتر بهتر می کنه
همونطور که اشاره کردید این فایل پر از نکات مثبت و کلیدی برای زندگی هست
چند نکته خیلی مهم که من با شنیدن این فایل به خودم یادآوری کردم
1- هر موفقیت یک شروع ساده داشته و پله پله پیشرفت به وجود می آید
2- چقدر مهم هست که انسان تحسین کند خوبی های دیگران و خودش را، و چقدر مهم است انسان خوشحال شود از خوبی های خودش و دیگران
3- چقدر مهم است که ما خودمان را لایق بهترین ها بدانیم تا جهان نعمت ها را به سمت ما آورد
4- چقدر مهم است که سپاسگزار باشیم برای موقعیت کنونی، در هر وضعیتی توجه به نکات مثبت باعث بهبود وضعیت میشود، و چقدر مفید بود که فرمودید حداقل سعی کنیم دقیقه کنونی یا روز کنونی احساس خودمان را بهبود بخشیم
5- چقدر مهم است راضی باشیم از وضعیت موجود، و این رضایت خاطر را به دیگران نیز نشان دهیم تا وضعیت مان بهتر و بهتر شود
6- خیلی خیلی مهم است یادآور شویم وضعیت ما از هر لحاظ بهتر میشود تا موقعی که کنترل ذهنمان را دست داریم و در حال کار روی فرکانس های خودمان هستیم.
امیدوارم بتوانم همیشه این نکات کلیدی رو به خودم یاآوری کنم و بتوانم ذهنم رو سرشار از نکات مثبت کنم تا بتوانم تاثیر فوق العاده آن را در زندگی ام ببینم
برای شما و تمام دوستان هم فرکانسی آرزوی موفقیت روز افزون دارم :)
استاد چقدر من شمارو دوست دارم آخه. من حدودا 2ماه بود هرروز یکی از فایل های دانلودی رو نگاه میکردم نوت برداری میکردم و سعی میکردم قوانین رو درزندگیم اجرا کنم خلاصه تقریبا هرروز ذهنم با قوانین درگیر بود و یجورایی تمرکز داشتم رو قوانین و حالم خیلییی بهتر بود تا اینکه سرم شلوغ تر شد و کلاسی رو شروع کردم که تقریبا بیشتر وقتم رو به تمریناتش اختصاص میدم و دیگه فرصت سرزدن به سایت و دیدن ویدیوهارو نداشتم اینجوری بود که یه مدت ذهنم خیلی از قوانین دور شده بود و مدیریت زمانم به شدت افت پیداکرده بود و هرکار میکردم عقب میموندم یا خیلی کسل و بی حوصله بودم و چون خیلی کارهارو کسل انجام میدادم کیفیت کارها پایین اومده بود حتی فرصت نداشتم رو ذهن و باورهام کارکنم هرروز آلارم میذاشتم 7صبح بیداربشم اما آلارم رو قطع میکردم و به خواب ادامه میدادم. پریروز هم یک اتفاقی افتاد که حسادت رو دروجودم فعال کرد بااینکه اصلا دوست ندارم حسادت کنم و خودم ناراحت میشم از این موضوع و گفتگوهای ذهنیم به شدت زیاد شدن بااینحال سعی میکردم نجواهارو به سمت مثبت ببرم و احساسم رو خوب نگه دارم اما خیلی موفق نبودم جوری احساسم رو بدکرده بود که حتی تو خواب هم به اون موضوع فکرمیکردم تا اینکه امروز با اینکه شب دیرخوابیدم اما یکدفعه ساعت 4:17صبح از خواب پریدم و خیلیییییی برام جالبه که من 3 ساعت بیشتر نخوابیدم اما به محض اینکه بیدارشدم کلیییی انرژی داشتم و به راحتی از جا بلندشدم درصورتی که روزهای قبل با وجود آلارم بازهم خاموشش میکردم و تا ظهر میخوابیدم و وقتم گرفته میشد انقدر بی انرژی بودم که بعداز بیدارشدن تا نیم ساعت هنوز توی تخت بودم اما امروز انگار خدا میخواست من فرصت زیاد داشته باشم و بیام اینجا بعداز بیدارشدن گفتم خب حالا که کلی فرصت داری بیا اینجا و یه فایل ببین و این فایل سهم امروز من بود چقدر به این صحبت ها نیاز داشتم تو حوزه کاریم خیلی خودم رو با دوستم مقایسه میکنم و سعی میکنم بهترین باشم و حسم رو بد میکنم و حسادت رو دروجودم پرورش میدم اما این فایل یک نشونه بود حداقل من اینجوری تلقی میکنم و میخوام خدا بهم اراده ای بده که بتونم زودتر بیداربشم و فرصت بیشتری برای کنترل ذهنم داشته باشم و بتونم هرروز فایلهارو ببینم و ذهنم رو بالا نگه دارم. خدا میدونه چقدر حالم بهتر شد با صحبت های شما و فضای بینظیر دریا.
خدایاشکرت
دوستان چیزی که خودم تجربه کردم رو میگم اول به خودم میگم بعدا به شما. هرجور شده هرروز یک ویدیو از فایل های دانلودی ببینید یا کلا سعی کنید هرروز به یکی از صحبت های استاد گوش کنید چون ذهن فراموشکاره و به محض اینکه چندروز ذهنتون از این صحبت ها و قوانین فاصله بگیره دوباره برمیگردین خونه اول. همیشه ذهنتون رو بالا نگه دارید تا درصورت قرارگرفتن درشرایط ناجالب هم بتونید کنترلش کنید من خودم با اینکه این همه نوت برداری کردم اینهمه فایل دیدم درمدتی که فاصله گرفتم از سایت و الان که دوباره صحبت های استادرو گوش دادم فهمیدم تو این فاصله چقدرررر اتفاقات ریزو درشت به ظاهر ناجالب افتاده که منی که آگاه بودم به قوانین اصلا ازشون استفاده نکردم و شرایط رو باافکارم بدتر کردم اما وقتی هرروز ذهنتون رو با حرف های استاد بالانگه دارید در 95 درصد مواقع درشرایط ناجالب میتونید افسار زندگیتون رو به دست بگیرید و از حال بد بیرون بیاید
چقدر درک این موضوع ( کنترل ذهن) توی این فایل برای من بهتر و بیشتر شد خدایا ممنونم ازت
دیدگاه هایی که استاد بیان می کنند خیلی به کنترل ذهن کمک می کنه
مثلا من قبلا خیلی از چشم زخم می ترسیدم و همش سعی می کردم که کاری نکنم که به چشم مردم بیاد و منو چشم بزنن باور کنید خیلی خیلی از این موضوع می ترسیدم و از وقتی که استاد این دیدگاه رو مطرح کردن که چشم زخم یعنی شریک قائل شدن برای قدرت خدا و با آیه های قرآن ادغام کردن باعث شد که من ترسم از این مورد به شدت بیاد پایین و هر وقت این فکر شیطانی ( نکنه چشمم بزنن) به ذهنم میاد زود با دیدگاهیی که استاد یادم دادن خیلی زود ذهنم رو و ترس هام رو کنترل می کنم و دیدگاه دیگه ای که خیلی در کنترل ذهن به من کمک می کنه جریان الخیرفی ماوقع هست نمی دونید که چقدر این آگاهی به من کمک می کنه که همه چیز رو خیر بدونم حتی اتفاقات به ظاهر به شدت بد رو چقدر زود می تونم ذهنم و احساسم رو کنترل کنم. من قبلا خیلی از خرج کردن می ترسیدم، می ترسیدم که پولم تمام بشه ولی از وقتی که استاد یادم دادن بعد هر خرید و پول خرج کردن بگم” خدایا شکرت ده برابرش وارد حسابم شد” و این دیدگاه هم به من خیلی کمک کرده که کمتر از خرج کردن بترسم و بجاش لذت ببرم.
مریم عزیزم چقدر این نکته ها که نوشتی مهم بود” جهان بدون توجه به مهارت یا عملکرد من، جوابی درخور با احساس و کانون توجه من می دهد”
” این بازی ما را به شهود رساند که کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است”
به قول استاد باید توی ذهنم حک کنم که احساس بد= اتفاقات بد و احساس خوب= اتفاقات خوب
استاد این تمرین برای یک روز ، فقط برای یک روز خیلی تمرین درستی هست و به نظرم خیلی به من کمک خواهد کرد که بتوانم با این تمرین دوره ی قانون سلامتی و قانون تمرکز برنکات مثبت و حفظ احساس خوب رو تمرین کنم
یکی از اساتیدم به ما می گفت احساست مثل شیشه عمرت هست و باید خیلی خیلی با دقت ازش مراقبت کنی
من هر روز صبح که از خواب بیدار میشم به خودم قول میدم که فقط امروز طبق قانون سلامتی پیش برم و فقط امروز آرام باشم و به خودم استرس ندم و ذهنم رو کنترل کنم و در نتیجه احساسم رو کنترل کنم و در تمام لحظه ها حالم عالی باشه.
احساس عدم لیاقت
من با همسرم که عاشقش بودم ازدواج کردم و اولین فردی توی طایفه بودم که تونستم مستقل( جدا از پدرشوهر و مادرشوهر)زندگی لوکسی رو شروع کنم. ازدواج که کردم رفتم خونه خشک که پدرم ساخته بود و بخاطر من اونجا رو مجهز کرد. پدرم و تمام اطرافیانم تو روستا زندگی می کردن و من اولین کسی بودم که بعد از پسرعموم اومدم و توی شهر زندگی کردم ، همه چیز عالی بود بهترین جاهاز، بهترین وسیله ها رو همسرم واسم خریده بود و خونمون انقدری زیبا بود که هرکس میومد توش تعجب می کرد و می گفت خونه ات عالیه. همسرم بی نهایت دوستم داشت و بی نهایت بهم عشق می ورزید بهترین لباس ها رو واسم می خرید، همیشه بهترین رستوران های شهر منو می برد.اما من بخاطر این که خواهرهام هم شرایط مالی و عاطفی خوبی رو تجربه نمی کردن و من احساس گناه می کردم. از اینکه بابام خونه داده و من تقریبا رایگان توش زندگی میکنم ولی خواهرهام مستاجرن( بعدا که اومدن شهر) و خودم رو لایق عشق همسرم نمیدونستم و خودم به خودم ظلم کردم و باعث شدم تمام این نعمت ها رفت و چقدر سخت بود.
برای سیسمونی گرفتن انقدر برام سخت بود که پدرم واسم هزینه کنه و وسایل بخره که نمی دونید و سیسمونی من به بدترین شکل ممکن تهیه شد چرا چون خودم رو لایق نمی دونستم چون احساس گناه می کردم چون احساس میکردم دارم حق خواهرهام رو ازشون می گیرم.
الان هم که با وجود هفته ای 4ونیم ساعت که در ماه حدود 16 ساعت کار میشه درآمد دارم اونم 2 میلیون و ته ذهنم نمی تونم بپذیرم که می تونم راحت پول بسازم و خودم رو لایق نمی دونم که باید جلوی این نجوا رو بگیرم
یا اینکه یادمه اون موقعی که میرفتم مدرسه و معلم بودم تونستم خیلی سریع رشد کنم و حتی از مدارس عالی شهر باهام تماس می گرفتن و تقاضای همکاری می کردن در صورتی که دیگران وقتی اینو میشنیدن می گفتن ما سالهاست داریم تلاش می کنیم که توی همچین مدارسی درس بدیم ولی تو هیچ کاری نکردی خودشون دارن بهت زنگ می زنند و اما من خودم رو لایق نمی دونستم که انقدر زود پیشرفت کنم . خودم رو باور نداشتم که می تونم خوب کار کنم و همش می گفتم این مدیرها اشتباه می کنن من هیچ چیزی ندارم و خیلی هم بد درس میدم
الان هم یک مدته که همسرم درآمدش خوب شده و به یک خونه بزرگ و شیک و نوساز اومدیم ولی ته دلم احساس می کنم اینا موقتی و نمی تونه پایدار باشه و باید جلوی این افکار رو زودتر بگیرم تا نعمت هام از دستم در نرفتن.
احساس قربانی شدن
قبلا که خیلی احساس قربانی بودن می کردم که با کسی ازدواج کردم که درآمد خیلی پایینی داره و نمی تونه برای من چیزهایی که می خوام رو فراهم کنه ولی از وقتی که این فکر افتاده توی ذهنم که این من هستم که باید شرایط مالی خوب رو برای خودم فراهم کنم نه همسرم و اگه شرایط مالی بدی رو تجربه می کنم خودم مقصرم باورتون نمیشه هم خودم به درآمد رسیدم هرچند خیلی خیلی کمه و هم این که درآمد همسرم هم خیلی بهتر از قبل شده.
از وقتی که بچه دار شدم احساس کردم بچه باعث میشه من نابود بشم از هر لحاظ و همه چیز رو ازم میگیره و من هر روز خودم رو قربانی مادر شدن می دانستم و این باعث شده بود که به شدت روحیه ام رو از دست بدم و روز به روز افسرده تر بشم و به شدت پرخاشگر شده بودم احساس می کردم بچه تمام چیزهایی منو حتی زمان من رو ازم گرفته اما یک چند روزی هست که دارمم به لذت های مادر شدن نه به سختی هاش نه به محدودیت هایی که واسم ایجاد می کنه فکر می کنم و همش می گم این روزها خیلی زود می گذره و خاطره میشه پس خاطرات خوب بسازم و بدونم که حالم خوب باشه می تونم فرزندم رو خوب تربیت کنم و اونم عالی رشد کنه. قبل از بچه دار شدنم هدف های بزرگی داشتم ولی وقتی فرزندم به دنیا اومد از اهدافم دور شدم و این باعث شده بود احساس قربانی شدن شدید بکنم و روز به روز حالم بدتر میشد طوری که به شدت افسرده شدم ولی الان به خودم می گم مادرهای خیلی خیلی زیادی هستند توی دنیا که با وجود چندتا بچه( همین hop) دوست شما همسر برایان با وجود این که مادر 4 تا پسرهست ولی به شدت موفق و قابل تحسین. این احساس قربانی بودن تا الان منو به هیچ جایی نرسونده بلکه باعث شده 3 سال از اهدافم دور بمونم و روز به روز هم حال و احساسم بدتر بشه.
استاد منم بازی پینگ پنگ بلد نیستم ولی دوست دارم یاد بگیرم و با همسرم که عاشق این بازی هست بازی کنم
مریم جان من هم باید یاد بگیرم خیلی عالی خودم رو تحسین کنم حتی از نتایج کوچیکم هم انگیزه بگیرم و استمرار داشته باشم که خیلی خیلی مهمه
درود و خداقوت به استاد عزیزم، بانو شایسته نازنین و همه دوستان جان
اگر اشتباه نکنم این اولین باری است که قبل از اینکه فایل تمام بشه اومدم و دارم مینویسم، چون همیشه فایل را تا انتها حداقل یکبار گوش میدادم و بعد میومدم و مینوشتم اما استاد دست گذاشتید روی موضوعی که ناخودآگاه اشکم رو جاری کرد و دیگه نتونستم صبر کنم و تصمیم گرفتم همین الان بیام و دربارش بنویسم، یعنی یه دفعه یه بغضی من رو گرفت که حالم دگرگون شد.
میدونم از قربون صدقه الکی رفتن برای خدا و به قول خودتون ارتباط موثر برقرار کردن با خدا بیزارید، من هم همینطور، اما واقعیت انقدر آیاتش محکم و دقیقه که واکنش نشان ندادن و سپاسگزار نبودن سختترین کار دنیا میشه برات.
همیشه وقتی الگوها و افراد مختلف را بررسی میکنم متوجه میشم که خوب هرکس یه زندگی، یه باور و یه مسیر منحصربهفردی داره، اما یه موضوعی در بین تمام موفقیتهای افراد ثابت و مشترک و اون هم همین احساس لیاقته.
همه ما با هم متفاوت هستیم و زیبایی این جهان هم به همین تفاوتهاش هست. نقطه اشتراک تمام کسانی که توانستند زندگی را به اون شکلی که دوست داشتند تجربه کنند و خلق کنند آنچه در ذهن دارند را احساس لیاقته.
من انقدر از این موضوع در جهت منفیش ضربه خوردم که فکر نمیکنم هیچ باوری در ذهن ما تابهحال از این مخربتر بوده باشه.
من از اون دسته افرادی نیستم که هیچ کاری تو زندگیش نکرده باشه، برعکس جز کسانی هستم که همیشه کارهایی کردم که از نگاه دیگران به قول معروف خیلی خفن بوده، اما ایراد اینجا بود که هیچوقت نمیتونستم اون شرایط عالی را ادامه بدم و گاهی چنان به عقب پرت میشدم که اصلاً از همه چیز و همه کس ناامید و بیزار میشدم و تابهحال نتونسته بودم پیداش کنم که چرا من نمیتونم شرایط خوب را در زندگیم ادامه بدم. تا اینکه این تیکه از فایل که در مورد احساس لیاقت بود زنگهایی را در ذهنم به صدا درآورد که هنوز آونگش در گوشم به گوش میرسه.
تو دورهها و آموزههای استاد و دیگران زیاد از احساس لیاقت شنیده بودم اما کاری که این باور با من کرده بود چنان من رو در گوشه رینگ گیر انداخته بود که بهم جرئت عرضه اندام دوباره نمیداد، چون تو ذهنم هرچقدر هم خودم را آدم موفقی میدیدم خیلی سریع به این فکر میفتادم که چه فایده یه مدت حالت خوبه و بعد دوباره اون شرایط و اون پسرفتها میاد سراغت و من اصلاً مگه لایق این زندگی که میخوام هستم؟
آدم یه وقتایی یه چیزایی تو خودش پیدا میکنه که باورش نمیشه همچین باوری داره اما جهان خیلی زیبا و قشنگ بهت میگه که چی هستی و چی داری در ذهنت میپرورونی. خداروشکر برای این که چنین جهان هوشمند و دقیقی داریم.
نمیدونم این لفظ بارها دقیقاً برای چه تعداد باری بهکار گرفته میشه اما من خیلی خیلی خیلی شرایطی رو تو زندگیم داشتم که یه چیز خیلی خوبی رو وارد زندگیم کردم اما یه جایی به خودم گفتم بابا مگه میشه انقدر خوب؟ مگه میشه انقدر راحت؟ یعنی فکرش رو میکنم که چیکار کرده این باور با من در زندگی اصلاً حالم دگرگون میشه، ناخودآگاه سر به سپاسگزاری میذارم که هدایتم کرد به جواب مسیر. من همین امروز ازش خواسته بودم. همین امروز ازش خواسته بودم که بابا میگی فراوانی میگی سپاسگزاری میگی توحید میگی احساس خوب میگی احساس لیاقت، اوکی، پس چرا جوابی که میخوام نمیاد یا میاد اما نمیمونه؟
همین امروز جوابم رو دادی.
همین امروز یه شرایط مالی خیلی خوبی شکر خدا برام پیش اومد که یه دفعه باز همین نجوا اومد که: بابا مگه میشه انقدر خوب؟ مگه میشه انقدر راحت؟
چی بگم غیر از سپاسگزاری که ای جان من شکرت، شکرت برای این جریان دقیق هدایت.
شکرت که داری بهم میگه بسارش هرچی که میخوای رو و چه کسی از تو لایقتر برای تجربه این موقعیت؟
چقدر دیگه باید تقلا میکردم تا بفهمم آقا موضوع مهارت نیست، موضوع لیاقته.
تو استاد بزرگ هر کاری هم که باشی اما اگر خودت را لایق ندونی هیچ اتفاقی برات نمیفته و این اتفاقات خیلی راحتتر از اون چیزی که فکر میکنم برات میفته.
مشتریهای عالی به سادگی وارد کسبوکارت بشن، بدون اینکه تو کار عجیبوغریبی انجام بدی و فقط خودت را لایق بدونی.
عشق و آسایش و محبت و سلامتی را ازجهان دریافت کنی و بگی مگه من لایق این هم اتفاق خوب هستم؟
اصلاً فکر کردن به این موضوع انقلابی در من ایجاد کرد. قشنگ حس میکنم جنبوجوشی که در وجودم به راه افتاده را.
تمام تغییرات از همین نقطه باید شروع بشه.
اصلاً خود این قانون احساس خوب=اتفاقات خوب هم از در همین باور لیاقت عبور میکنه چون گاهی انقدر در این منجلاب عدمخودباوری گیر کردیم که حتی خودمون رو برای در احساس خوب بودن و موندن هم لایق نمیدونیم، چه برسه که بخواهیم به اهداف و خواستههایمون برسیم.
برای همینه خدا میگه فلیستجیبو لی و لیومنو بی، چون میدونه این بزرگترین سد سر راه اجابت درخواستهاست. تحقق همه خواستهها از این باب عبور میکنه. باور احساس لیاقت. باور بهاینکه من به این دنیا آمدم تا لذت ببرم و خداوند هرآنچه موجب لذت بیشترم میشود را بر سر راه من قرار میدهد. باور اینکه همه چیز طبیعی بدست میآید و احساس خوب راه رسیدن به همه خواستههاست.
درک این موضوع خیلی مهمه که باورسازی یعنی رسیدن به احساس خوب.
وقتی میگم من لایق دریافت نعمتهای الهی هستم یعنی من هستم که انتخاب میکنم چه چیزهایی وارد زندگیم شود.
یعنی من خواستهام که دنیا این شکلی باشد.
یادم میاد اوایلی که با قانون آشنا شدم انقدر سرعت رشد و تحولاتم عالی بود که برای هیچکس قابل باور نبود که مگه میشه یه نفر انقدر تغییر کنه؟ چون من از نظر مالی هم خیلی خیلی خوب رشد کردم اما دقیقاً همین باوری که مگه میشه همه چیز انقدر عالی و راحت باشه همه اون دستاوردها را از بین برد و عزت نفس من را نیز بسیار تضعیف کرد.
اما حالا حس میکنم پیدا کردم اون معلولیت رو. بعضی باورهای مخرب دیگه کارش از پاشنه آشیل گذشته تبدیل به یک معلولیت شده، درست شبیه استعارهای که استاد در مورد ثروت و اون تمثیل مسابقه معلولان میزنند. یعنی انقدر تضعیف کننده هستند که تو حس میکنی نمیتونی هیچ کاری انجام بدی. مثل فردی میمونی که عاشق فوتباله اما پا نداره که بازی کنه و به این شکل این کلاً حتی تصور اینکه بخواد فوتبال هم بازی کنه تو سرش نیست، یعنی دقیقاً همین اتفاق برای من و خیلی از دوستان دیگه افتاده. یه سری از باورها چنان در مغزمون رسوخ کرده که حتی تصور اینکه بخواهیم جور دیگهای هم باشیم نمیکنیم. یعنی اگر فقط و فقط روی همین باور کار کنیم که ما لایق نعمتهای الهی هستیم و خداوند برای اعطای نعمتها به ما به سختی نمیفته و این یک روند طبیعیه چقدر با آرامش بیشتری زندگی میکنیم و همین آرامش بیشتر ما را در مدار لذت و احساس خوب بیشتری قرار میده و باعث میشه خواستههای بیشتری را تجربه کنیم.
این یک رمزه. احساس خوب داشتن بزرگترین رمز کائناته.
یه ویدئوی را چند روز پیش از کندال جنر میدم که درباره همین موضوع صحبت میکرد و میگفت که من مهمترین کاری که هر روز انجام میدم اینکه به خودم قول میدم امروز یه ورژن بهتری از خودم در تمام ابعاد ارائه بدم و بقیه کارها را میسپارم به جهان تا برای من انجام بده.
استاد به تازگی یه احساس تازهای درمورد این مسیر پیدا کردم و دیگه یه احساس مسئولیتی دارم درقبال این مسیر. یعنی قلبم بهم میگه این مسیریه که تغییرات خیلی زیادی در جهان بهوجود میاره. تک تک کسانی که وارد این مسیر میشوند و بهخصوص کسانی که با تعهد و جدیت بالا این آگاهیها را دنبال و در عمل اجرا میکنند مهرههای کلیدی در جهان خواهند بود.
سبک و دقت آموزههای شما بدون شک تحولات بزرگی در جهان بهوجود خواهد آورد و من این را به خوبی دارم احساسش میکنم. اوایل فکر میکردم تحت تاثیر قرار گرفتم اما حالا بعد از هزار و اندی روز قاطعانه میگم که هر روز اعتماد و اعتقاد و البته عملگرایی من به این مسیر بیشتر میشه. هر روز دارم بیشتر یاد میگیرم که باید بیشتر روی خدا حساب کنم. قدرت اوست که همه چیز را بهوجود میاره و این سادهترین راه رسیدن به خواستههاست.
چقدر زیبا خداوند خودش را استجابتکننده معرفی کرده. چقدر این استجابتکننده با اهدنا صراط المستقیم هماهنگی داره. مجیب در زبان عربی یعنی هموار کننده و این بدیم معناست که خداوند هموارکننده مسیر رسیدن به خواستههاست، خواستههایی که همین الان هستند و فقط کافیه که ما در اون مسیر قرار بگیریم.
اینجاست که متوجه میشی با خدا بودن چه معنی و امتیازی داره. وقتی خدا نباشه فکر میکنی خودت باید همه کارهارا انجام بدی و از اونجا که خودت را در خیلی از کارها ناتوان میبینی پریشان و ناامید میشی و مسیر را ادامه نمیدی. اما وقتی به این فکر میکنی که این هستی یه خالقی داره و اون خالق نعمتهایی را بهوجود آورده و نقش خودش اینکه مسیر ما را برای رسیدن به نعمتها هموار کنه همه چیز در زندگیت تغییر میکنه. برای همینه میگه هیچگاه از رحمت الله ناامید نشید. برای همینه میگه کسانی که خداوند را درک کرده باشند نه میترسند و نه محزون میشوند. چون اونها دنیا را مثل یک بازی میبینند. فکر نمیکنند که قراره در این بازی بازنده باشند اونها میدونند که هدف بازی لذت بردنه پس سعی میکنند همین کار را انجام بدهند.
هربار که آیه ان شکرتم لازدینکم را میخوانم به خودم میگم خدایا ببین به خدا اصل همینه ها. تو فقط همین یه کار رو میخوای. همین یه اصل رو ما اگر تو زندگی اجرا کنیم به همه چیز میرسیم. نه اینکه برگردیم الکی بگیم خدایاشکرت. بهخاطر اینکه وقتی به نعمتهای زندگی نگاه کنیم بفهمیم که این قدرت خداست که این نعمت در زندگی ما هست، منتهی انقدر ما حساب کتابی شدیم که نمیتونیم درک کنیم چجوری خداوند این نعمت را در زندگی ما آورده. شما چجوری میخوای روی سلامتی قیمت بگذاری؟ کی حاضره درقبال 1 میلیارد دلار چشمهاش رو از دست بده؟ کی حاضره در قبال این پول نمیگم مرگ پدر مادر، گریشون رو ببینه؟ تو چجوری اینها رو با خدا حساب کردی؟
هنوزم که هنوزه خیلی از ماها فکر میکنیم خدا یه انسان دمدمی مزاج بدعنقه که فقط معطله تلافی بکنه اما یه بار به این فکر نکردیم که آقا این خدا خودش را رحمان رحیم معرفی کرده. یعنی اگه حس میکنی خدا تو زندگیت هست و خیلی توحیدی داری زندگی میکنی باید این وجه خدا را دیده باشی. به این فکر کن که این قدرت داره مهمترین عنصره وجود خودش را به تو میبخشه. عنصره خلاقیت. بهت اجازه داده بسازی. بعد تو تو پله اول گیر کردی. میگی من؟ من رو چه به این حرفا.
استاد بهترین درسی که من از شما یاد گرفتم این بوده که ریشه تمام بدبختیهای انسان این بوده که خدا را تو زندگیش باور نکرده و به عاملی غیر از خدا قدرت داده. این خدا این نعمت را بهش داده اما باور نکرده، چرا؟ چون فکر میکنه به اندازه کافی خوب نیست یا دیگران هم قدرت دارند.
هدایت من به سمت پیدا کردن این باور هم از برکات دوره شیوه حل مسائله. به خدا همین امروز داشتم بررسی میکردم یکی از فعالیتهام را به روش دوره شیوه حل مسائل و به دنبال راهکار بودم که رسیدم به این. تا این موضوع در زندگی من اصلاح نشه هیچ نتیجهای پایدار نخواهد بود. به خدا همین امروز نشانههاش اومد. این کامنت را نوشتم که یک تاکید و یادآوری محکم برای خودم باشه. که بهیاد بیارم این خدا همیشه همراه من هست همیشه مراقب من هست. شاید من فراموش کنم اما اون فراموش نمیکنه. خدا خواستههای ما را فراموش نمیکنه. این رو نوشتم که یادم باشه به خدا بیشتر اعتماد داشته باشم.
خدایاشکرت که مرا انسان آفریدی و این قدرت را به من دادی تا داشته باشم هر آنچه میخواهم تا جهان گسترش یابد.
استاد جانم پررنگترین نقش را همیشه در جریان هدایت زندگی من داشتی. یعنی نشده تا حالا من یه چیزی بخوام یا درباره تصمیمی تردیدی داشته باشم بیام تو این سایت و از هدایتم مبهوت نشده باشم. یعنی با اینکه مطمئن هستم جواب میگیرم اما هربار شگفتزده میشم از این همه اعجازی که در این مسیر هست. واقعاً خدایا سپاسگزارم. اگر بخوام در طول روز فقط برای یک نعمت سپاسگزار باشم اون هم این مسیر هست.
شما زوج فوقالعادهای هستید. بارها و بارها اشکم در اومد. چه فایل زیبایی بود. هم از نظر تصاویر، هم صحبتهای شما. چه حرفهای فوقالعادهای.
من میشنیدم و باورهایم میشکست. من میشنیدم و درونم دگرگون میشد.
در محصول عزتنفس یک جلسه رو به احساس دلسوزی و قربانی شدن اختصاص دادید. چه جلسه بینظیری. من بارها گوشش کرده بودم. کلی ترمز کشیدم بیرون و انصافاً چقدر بهم کمک کرد. روابطم و عزتنفسم کمکم دگرگون شد.
الان که در مورد ثروت و نعمت گفتید، تازه بهش توجه کردم. شاید در مورد ثروت هم ترمزهای مخفی باشه!
با کمی دقت متوجه شدم، بله منم این ترمز رو دارم.
من چند سال در زمینه داستاننویسی آموزش دیدم و کلی تلاش کردم. بهش علاقه داشتم. همین چند وقت پیش کتاب رو تموم کردم؛ اما پولی برای چاپش نداشتم. خیلی برام سخت بود و نمیدونستم چهکار کنم. یکی از انتشاراتیها گفت چون در زمینه کودک و نوجوان هست باید با یک تصویرگر هم قرارداد ببندی.
از اونجایی از قبل طراحی انجام دادم و علاقه داشتم. یک احساسی گفت خودت طراحی کن. با اینکه قبلاً کار کردم، نیاز به تمرین داشتم.
تمرینات رو انجام میدادم؛ اما یه چیزی مدام در گوشم میگفت در حقت بیانصافی شده. تو این همه روی خودت کار کردی. به این کتاب امید داشتی و فلان.
در صورتی که پارسال به درآمد 6برابری از نویسندگی رسیدم و کلی اتفاقات خوب. حالا که کتابم اینجوری شد، ذهنم مدام میگفت در حقت بیعدالتی رخ داده.
اینم اضافه کنم که خیلی خیلی از طراحی لذت میبرم. به حدی که الان کمتر مینویسم و بیشتر تمرکزم روی طراحی هست. چون نمیتونم به چیز دیگهای فکر کنم.
اما باید ذهنم رو کنترل میکردم؛ وگرنه معلوم نبود کجاها میرفت.
به لطف فایل شما این ترمز رو شناختم و در دفترم نوشتم.
نتایجی گرفتم با خودم مرور کردم، آیههای قرآن رو خوندم مثل سوره اعراف که خداوند میگه من جهنم رو از کافرها پر میکنم. به خودم گفتم خدا احساساتی عمل نمیکنه اصلاً اینطور نیست.
چکاپ فرکانسی رو مرور کردم و روند تغییراتم رو در سه ماه اخیر بررسی کردم. متوجه شدم من کلی پیشرفت داشتم و جایگاه درستم همینجاست.
گذشتم رو به طور کامل کنار گذاشتم و خط قرمز کشیدم. گفتم از این مرز رد نمیشی. خلاصه خیلی با خودم حرف زدم و کنترل ذهن انجام دادم.
استاد باورتون نمیشه خدا جوابم رو داد و یه پولی به دستم رسید. از فردی که انتظارش رو نداشتم و اصلاً ازش پول نمیخواستم.
نتیجه کنترل ذهن خیلی شیرینه استاد. شاید مبلغ پول زیاد نبود؛ اما من رو خوشحال کرد. پاداشی از طرف خدا دیدم و گفتم اگر بتونم ذهنم رو کنترل کنم، بازی رو میبرم.
خداوندی که این سایت بهشتی رو در لختیارمون داده..تا بتونیم از اجربیات دوستان عزیزمون نهایت لذت رو ببریم.
سید علی عزیز..من سپاسگزار تک به تک کلمات و جملات گهربارتون هستم.از همینجایی که هستم.تحسینتون میکنم بابت شحاعت و جسارتی که بخرج دادین..
وای خدای من.چقدر این فایل در زمان و مکان مناسب..در این تاریخ و ساعت.نشانه هر روز من بوده..
همه از لطف و کرم پروردگار عزیزم هست.که این محبت رو در اختیارم قرار داده.تا من بتونم مدارم و تکاملمو بیشتر از اعماق قلبم درک کنم.
من از آموزه هدایت شما.و چک و لگدهای دنیا به شما خیلی درس یاد گرفتم.و میخام کامنت شما رو با خودم مرور کنم. و در دفتر آسمانم یادداستش کنم.و با خودم مرور کنم.تا تاهدم در اینراه گسترش پیدا کنه….
سید علی همین صحبت شما.و استاد عزیزم که هر لحظه سپاسگزارشم…باعث شد یادم به راهی که باعث قربانی شدنم شد..ادامه بدم..و همین تضادها.و این آشوبهای دلم را شبانه روز از خداوندم طلب کنم.
به تضادی بزرگ خوردم.و احساس قربانی شدنم اینقدر شدید بود.که خواب شب و روزنو گرفته بود…
در پی عوامل بیرون.و چک لگدهایی که خوردم..و همین باعث دنیای پر از سیاهی و بدبختی…داشته باشم..
بقول قرآن نور پروردگار از شما گرفته میشود..دقیقا همین بود..
شخص من رها شدم.و فهمیدم یجایی کارم لنگه!و این لنگی حتی توی راه رفتنم از من گرفته بود..
دچار همهمه های درونی و نفسی..
و احساس قربانی شدن.و رفتار اطرافیانم را هر روز بیشتر نابودم میکرد.
وای خدای من..وقتی وارد زندگیم شدی.و تونستم با تکاملم وارد این مسیر بهشتی بشم..
نورت را در زمان و مکان مناسب بهم نشون دادی…
و پای لنگ مرا راست کردی..گفتی دیگه بستت نیست.گفتم خدایا من خیلی دوستتدارم.منو ببخش…
من دیگه نمیخام آدم سابقم باشم..گفت فقط بحرفم گوش کن.برو سراغ قرآن..معنایشو نشستم طبق دستور استاد عزیزم جلو رفتم.
بصورت فقط ترجمه..ولی بجز پرانتزها…خداوند خیلی آیات رو برام آسان کرد..تا جایی که فقط شب روز مثل کسی که یه مدت عطش شدید داشته.الان به جوی آب بهشتی رسیده..
دقیقا بطرف مقابلی که فکر میکردم ایشون میتونه بهم کمک کنه..و شرک میورزیدم.و احساس قربانی شدن به طرف مقابلم داشتم…
بهم زنگ زد گفت دیشب خواب دیدم.تو یه جنگل زیبا هستیم.میگفت بهشت بود…
دیدم یه گرگ بهمون حمله کرد.تو مریدی روش اینقدر باهاش جنگیدی..ولی من فرار کردم.
و این خواب انگار یکی بهم گفت بببین این یه پیامه…
الان میدونم همون شرک و احساس قربانی شدن بود که پای جهانمو از من گرفته بود.و به شخصی رسیده بود.که هیچ چیز از خودش نداره..
و این داستانها گذشت تا من راهی نور الطاف الهیم شدم..
الان مفهموم.
شرک ورزیدن برای مومنان مانند مورچه ایی سیاه در دل شب.روی سنگ سیاه چیه!…
و هر روز طی 24ساعتها فقط در این سایت مینوشتم..
تا اینکه مدارم بالا رفت..بازم شروع کردم.یکی از دوستانم تا بدترین احساس سراغمو گرفت..من درحدودا 8سال پیش با ایشون رفت اند داشتم.
و بازم بخاطر درک نادرست قانون.از من کمک خواست.به زور راضیش کردم که بیاد تو سایت شما.و ایشون بخاطر امادگی نداشتنش.سایت استاد عزیزمو.داد یکی از کافینتا.عضوش کرد..ایشون شروع کرد..ولی بخاطر این راه نادرست نصف کاره به فراموشی سپرد…
ووووو….خیلی نادانی کردم..
ولی خداوند بازم منو ناامید نکرد..و اینو به پای نادانیم کشوند…
و یه نزیت داشت تا من متوجه نشانه های هر روزم بشم..
نشانه ایی که تکاملم را در اینراه بهم نشون داد…
و من در همون روز..خداوند بهم گفت..دست از سر دیگران بردار..شخص تو نمیتونی تعیین تکلیف کسی رو به عهده بگیری..
چون موارد زیاد بود…پشت سر هم.این نشانه را برام فرستاد .بعدا فهمیدم این راه راهی نادرسته….
و الان خیلی خوشحالم.بقول هادی عزیز.گفتن…
تمام باورهای اشتباه در همون روزی که شروع به خودشناسی کردیم..کاملا از بین رفت..چون دقیقا همون موهای سیاه و بزرگ و بلند.روی ماست هیلی واضح و ناکاراند بود…و من گرفتمشون و ریختمشون بیرون…
هنوز دقیقا با توجه به مدارم..کاشف میشم تو این مورد…
نمیگم خیلی خوبم..ولی ما هر روز باید بهبود بدییم..
دوست عزیزم.من میخام صحبت شما رو بشینم یادداشتش کنم تا مدام مدام بشینم در موردش تحلیل کنم..چون نور شما در این سایت کاملا روشنه…
و چقدر این سایت عزیزه..که ما میتونیم دوستانی داشته باشیم که اطلاعاتشون بسیار زیاد هست و ما میتونیم نهایت استفاده رو از قانون ببریم..
مخصوصا گفته های استاد زیباییم.
دوستتون دارم سید حسین عباسمنش..سید علی خوشدل..
همیشه دلتون خوش باشه..
قلبتون در راه هدایت الله باشه..
من سوره کهف رو اونجایی که خداوند هدایتشون کرده توی غار…و اون صفحات.الله اکبر چقدر قانون الهی رو زیبا بیان کرده..
من سپاسگزار ثانیهای این پروردگار زیباییم هستم..که من فاطمه.این سعادت و خوشبختی رو برام رقم زده.تو محیطی باشم که پر از عشق و خوشبختیه..
سلام به بچه های پاککک و توحیدی دوست داشنتی خانواده من
استاد سه روز پیش یه اتفاقی برام افتاد که تویه این ویدئو در موردش حرف زدید
ساعت شیش عصر بود سرکار بودم لباس عوض کردم از اتاق اومدم بیرون و حرکت کردم که برم درب خروج و ساعت بزنم و به لطف خدا برم سمت سرویس و برم خونه…
یکی از هم کارامو دیدم از دور داد زد گفت هااا حسیننننن بدبخت شدی گفتم خدا نکنه چی شده گفت از حقوقت کسر کرون اضاف کار اون ماهتو کم کردن مال من و تورو کم کردن حقوقمون هیچی در نیومد توش بهش گفتم نوشششش جونشوووون چکار کنم….
رفتم سمت خونه و توسرویس هی با خودم حرف میزدم گفتم امروز روز فوق العاده ای بود اصن به این فکر نکن…رفتم خونه
صب به لطف خدا بیدار شدم اومدم سر کار
فیش حقوقیااا اومده بود رفتم پیش مهدی فیش حقوقیمو گرفتم دیدم حدود سه ملیون کسر حقوق دارم واس اضافه کار ماه قبلم هستتت…
گفتم گفتم خداروشکررر خوبه اون ماه بهم دادن چون ماه قبل حقوق هامون خیلی کم بود.نوش جونشون
مهدی گفت حرومشوووون حسین.
گفتم بیخیال الهی شکرررر برای همچیززز دمشون گرم و ازشون سپاس گزارم برای اون ماه که بهم دادن و حالا هر جوری که بود دان بهم دمشون گرم خیر ببین و زدم بیرونننن الهی شکررررر امروزهم یکی از بچه ها دیدم گفت حسین خیلی برات ناراحت شدم اینکارو باهات کردن گفتم فدای سرت دمشون گرم اون ماه بهم دادن دوباره همین جواب دادم بهش گفتم نوش جونشون الهی شکررررر…….
چونماه قبل حقوقی در نیومد واس هممون از همه بچه ها کمکرد بودن. همچیز کسر کردن ولی به من اضاف کار دادن به هیچکس نداده بودن منم حقوقم خوب شد بود اون ماه نسبت به تمام بچه ها و واس همین خدارو صد هزار بار شکر کردم.
اگر قبلا بود زمین و زمان یکی میکردم و داد و بیداد و شکایتو دعواااا اینا داشتم.اشاس قربانی شدن حقمو خوردن من سه شبانه روز سرکار بودم جقمو خوردن نامردیه فلان و فلان و ادمه میدام ولی به لطف خدا تونستممممم ذهنمو کنترل کنم و با ارامش به کارم بپردازم و ارامش زندگیمو کنم الهی شکرت رب نازنیم شکرررررت
استاد ازت بینهلیت ممنونم بینهایت از شما مریم خانوم بچه ها ی سایت از تک تک شماها ممنونم برای این همه اگاهیاااا ناب و خداییی الهی صد هزار مرتبه شکررررر الهی شکررر….
در پناه رب نازنیم شاد سلامت ثروتمند و عاقبت بخیر باشید
بعد از مدت ها دوباره به سایت شما هدایت شدم.چقدر هم نشینی با شما بزرگواران لذتبخش و دوست داشتنیه.
تمام مدت احساس میکردم در کنار شما هستم و چقدر از دیدنتون لذت میبردم.
از اندام های زیبایی که ساختید از رنگ زیبای لباس ها ی شما و از توجه و تمرکز و تلاش شما برای بهتر شدن
همیشه از دیدن شما لذت میبرم
برای حضورتون برای فایل ها برای تلاش هاتون برای به اشتراک گذاشتن لحظه های زیبای زندگیتون برای به اشتراک گذاشتن آگاهی هایی که هر لحظه تجربه میکنید بی نهایت سپاسگزارم.
آرزو میکنم به زودی در امریکا از نزدیک شما را ملاقات کنم
سلام و ارادت خدمت استاد عباسمنش عزیز و همسر بزرگوارشون خانم شایسته عزیز
من کمتر از یک سال با شما و سایت عباسمنش اشنا شدم و قبلا از قوانین جهان هستی و کنترل ذهن هیچ اطلاعاتی نداشتم و همیشه از افکار منفی و خبرهای پوچ و مباحث سیاسی و … صبحت میکردم ولی از روزی که با مباحث و افکار و باور های فراوانی و کنترل ذهن و توحید اشنا شدم زندگی من به شکل عجیبی تحت شعاع قرار گرفت و هر روز زندگی من از ارامش بیشتر و روابط بهتر و درامد بالاتر و شادی بیشتر برخوردار شد و من خداوند را هزاران بار شاکر و سپاسگذارم که به سایت شما هدایت شدم و زندگی من کاملا تغییر کرد . متاسفانه به دلیل عدم اعتماد به نفس و عزت نفس هیچ وقت روابط خوبی با دیگران نداشتم و دوستانی داشتم که متاسفانه از فرکانس پایین و اگاهی کم برخوردار بودن ولی الان که فایل ها و مطالب و نظرات سایت عباسمنش را مطالعه میکنم واقعا روابط من با دوستانم و خانواده بشدت بهتر شده و نکته جالب تر اینجاست که از روزی که ذهن و افکارم را کنترل کردم به طور معجزه اسایی تمام دوستانم تغییر کردند و افرادی وارد زندگیم شدن که به لحاض مالی و اجتماعی خیلی موفق هستن . از روزی که شروع کردم به نوشتن نکات مثبت درب خوشبختی به روی زندگی من باز شد . از نظر مالی هم درامد من چند برابر شد و خیلی تو کار موفق تر شدم . قبلا خیلی تلاش میکردم که بتونم با چند کارخونه معتبر وارد مذاکره بشم و قرار داد ببندم ولی نمیشد . جالبه الان چند کارخانه معتبر و بزرگ به من پیشنهاد کار و قرارداد دادن . الان به راحتی پول وارد زندگیم میشه و تمام بدهی ها رو پرداخت کردم .
من هر لحظه از خدا میخام که منو در بهترین مکان و در بهترین زمان مناسب هدایت کنه و بهترین ها روبرام رقم بزنه . من هنوز محصولاتتون رو خرید نکردم ولی از فایل های دانلودی و سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور امریکا ، دیتا و اطلاعات بسیار زیادی کسب کردم و هر لحظه این اطلاعات رو در زندگیم به کار میگیرم . امیدوارم بتونم روزی از نزدیک شما رو ببینم . بینهایت از شما و خانواده درجه یک عباسمنش سپاسگذارم و بهترین ها رو براتون ارزو میکنم . همیشه در اوج باشید ️
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایااااا شکرت که من رو در این جمع دوست داشتنی و آگاه قرار دادی …!
سلام به استاد عباسمنش عزیز و مریم خانم
اما از امروز قراره شروع کنم هر روز یه کامنت از خودم بزارم ،از امروز به خودم قول می دم دیگه مثل دو نگهبان قوی هیکل و پر زور مراقب ورودی های ذهنم باشم .
سه سال عضو این سایت بودم و دوره ها رو به همراه خانواده ام خریدم خیلی روزا حالم عالی بوده و فوق العاده پیش رفتم
اما گاهی هم افسردگی و ناامیدی و پوچی سراغم اومده که توان انجام هیچ کاری رو نداشتم میدونید چرا؟
چون یادم رفته بود که خودم خالق زندگیم هستم .
دیگران رو بهونه ناراحتی هام میکردمو اینکه از فایل های استاد دور شده بودم ،واااای که چه حس بدیه …انگاری میوفتی توی گودال خیلی عمیق اما هر چی دست و پا میزنی بالا نمیای .
وااای خدا گاهی هم فکر میکردم خیلی مهربونم و دلسوزی بیجا میکردم تمام وقتم رو برای به کمال رسوندن دوستام میذاشتم ،انگاری گاری به خودم میبستم یه گاری سنگین ،میرفتم توی دل ترس هاشون ،اونا از من نیرو میگرفتن و رشد میکردن ،من هم ترس های اونا رو میگرفتم و قفل میشدم پایین می افتادم .شاید کارم کمک به دیگران اشتباه نبوده اما من خودم جنبه اش رو نداشتم خودم ظرفیتش رو نداشتم که به اندازه باشم نه زیاد از حد .
چقدر این روزا تنهایی رو دوست دارم چقدر به اون نوک قله هدفم فکر میکنم ،چقدر زیاد تمرکز لازم دارم و اینو خودم میتونم به خودم هدیه بدم این نعمت درونه منه نباید بیرون دنبالش بگردم .
خدا همیشه کنارم بوده از هر طریقی باهام صحبت کرده محال جواب سوالی توی ذهنم بمونه و یه طریقی خدا نشونم نده بهم نفهمونه ،تا همین جا هم به پشت سرم که نگاه میکنم خیلی جلو اومدم اصن پرواز کردم .
من خیلی ثروتمندم که خدا رو حس میکنم من خیلی ثروتمندم که استاد عباسمنش سر راهم قرار گرفتن.
کی بالاتر از اینا توی زندگیم ؟من با اینا خودم رو میشناسم ،عاشق خودم میشم .اصن مگه من میتونم تا عاشق خودم نباشم عاشق پسر یکی یه دونه ام بشم ؟میگه میتونم تا عاشق خودم نباشم ،عاشق همسر باهوشم بشم ؟
من اگه نتونم از خودم مراقبت کنم ،از تمرکز ذهنم مراقبت کنم چطور میخوام از پسرم مراقبت کنم ؟چطور الگوی خوبی براش باشم ؟
ما بی هدف به این دنیا نیامدیم قطعا رسالتی داریم باید در اوج برقراری و آرامش تلاش کنم برای کشف دنیای درونم برای بهبود زندگی ام ،
کارم اینطوریه که باید ده روز در سفر باشم و بیست روز خونه ،تازه میخوام شروعش کنم خیلی ذوق و شوق دارم و میدونم از پسش برمیام و اینکه من عاشقه هیجان و سفرم ،عاشق ارتباط با ادمهای جدید با ملیت های جدیدم ،
چرا باید نگران پسرم باشم اون مامان بزرگ و بابابزرگ و بابای معرکه ای داره همشون عاشقشن و از همه مهم تر ایمان دارم که خدای مهربونم مراقب قلب کوچیکم هست .
ایمان دارم که پسرم ،پسر چهار ساله ام در آینده به مامانش افتخار میکنه .
ایمان دارم پسرم بااعتماد به نفس و با عزت نفس و خوشحال بزرگ میشه .
ایمان دارم از امروز به بعد من میتونم مراقب ورودی های ذهنم باشم .
وای که چقدر این ذهن مهمه ،یاد ماجرایی افتادم اینم براتون تعریف کنم :چن سال پیش توی مسابقه شنا وقتی دومتر مونده بود برسم به خط پایان ناگهان توی ذهنم به خودم گفتم نکنه نفس کم بیارم در صورتی که داشتم خوب پیش میرفتم ،شروع کردم توی ذهنم با خودم صحبت کردم گفتم اگه نفس کم بیارم تمام تلاشم سوخت میشه وای که الان نفس کم میارم یهو همون جا استپ شدم دست ها و پاهام دیگه حرکت نکرد .خودم شوکه شوکه بودم از قدرت ذهنم .حتی دوستم که بیرون استخر بود کلی فریاد کشید که بیا چیزی نمونده ،حسابی جا خورد و شوکه شد.
آرررررره کاره ذهنم بود ،جسمم بارها این مسافت رو رفته بود و مشکلی نداشت …ذهن ذهن ذهن خیلی قویه و باهوش .
درود بر استاد و مریم بانو
شنیدن صدای شما حال آدم رو به خودی خود بهتر بهتر می کنه
همونطور که اشاره کردید این فایل پر از نکات مثبت و کلیدی برای زندگی هست
چند نکته خیلی مهم که من با شنیدن این فایل به خودم یادآوری کردم
1- هر موفقیت یک شروع ساده داشته و پله پله پیشرفت به وجود می آید
2- چقدر مهم هست که انسان تحسین کند خوبی های دیگران و خودش را، و چقدر مهم است انسان خوشحال شود از خوبی های خودش و دیگران
3- چقدر مهم است که ما خودمان را لایق بهترین ها بدانیم تا جهان نعمت ها را به سمت ما آورد
4- چقدر مهم است که سپاسگزار باشیم برای موقعیت کنونی، در هر وضعیتی توجه به نکات مثبت باعث بهبود وضعیت میشود، و چقدر مفید بود که فرمودید حداقل سعی کنیم دقیقه کنونی یا روز کنونی احساس خودمان را بهبود بخشیم
5- چقدر مهم است راضی باشیم از وضعیت موجود، و این رضایت خاطر را به دیگران نیز نشان دهیم تا وضعیت مان بهتر و بهتر شود
6- خیلی خیلی مهم است یادآور شویم وضعیت ما از هر لحاظ بهتر میشود تا موقعی که کنترل ذهنمان را دست داریم و در حال کار روی فرکانس های خودمان هستیم.
امیدوارم بتوانم همیشه این نکات کلیدی رو به خودم یاآوری کنم و بتوانم ذهنم رو سرشار از نکات مثبت کنم تا بتوانم تاثیر فوق العاده آن را در زندگی ام ببینم
برای شما و تمام دوستان هم فرکانسی آرزوی موفقیت روز افزون دارم :)
سلام به استاد عزیزو مریم جان مهربون و دوستان خوبم
استاد چقدر من شمارو دوست دارم آخه. من حدودا 2ماه بود هرروز یکی از فایل های دانلودی رو نگاه میکردم نوت برداری میکردم و سعی میکردم قوانین رو درزندگیم اجرا کنم خلاصه تقریبا هرروز ذهنم با قوانین درگیر بود و یجورایی تمرکز داشتم رو قوانین و حالم خیلییی بهتر بود تا اینکه سرم شلوغ تر شد و کلاسی رو شروع کردم که تقریبا بیشتر وقتم رو به تمریناتش اختصاص میدم و دیگه فرصت سرزدن به سایت و دیدن ویدیوهارو نداشتم اینجوری بود که یه مدت ذهنم خیلی از قوانین دور شده بود و مدیریت زمانم به شدت افت پیداکرده بود و هرکار میکردم عقب میموندم یا خیلی کسل و بی حوصله بودم و چون خیلی کارهارو کسل انجام میدادم کیفیت کارها پایین اومده بود حتی فرصت نداشتم رو ذهن و باورهام کارکنم هرروز آلارم میذاشتم 7صبح بیداربشم اما آلارم رو قطع میکردم و به خواب ادامه میدادم. پریروز هم یک اتفاقی افتاد که حسادت رو دروجودم فعال کرد بااینکه اصلا دوست ندارم حسادت کنم و خودم ناراحت میشم از این موضوع و گفتگوهای ذهنیم به شدت زیاد شدن بااینحال سعی میکردم نجواهارو به سمت مثبت ببرم و احساسم رو خوب نگه دارم اما خیلی موفق نبودم جوری احساسم رو بدکرده بود که حتی تو خواب هم به اون موضوع فکرمیکردم تا اینکه امروز با اینکه شب دیرخوابیدم اما یکدفعه ساعت 4:17صبح از خواب پریدم و خیلیییییی برام جالبه که من 3 ساعت بیشتر نخوابیدم اما به محض اینکه بیدارشدم کلیییی انرژی داشتم و به راحتی از جا بلندشدم درصورتی که روزهای قبل با وجود آلارم بازهم خاموشش میکردم و تا ظهر میخوابیدم و وقتم گرفته میشد انقدر بی انرژی بودم که بعداز بیدارشدن تا نیم ساعت هنوز توی تخت بودم اما امروز انگار خدا میخواست من فرصت زیاد داشته باشم و بیام اینجا بعداز بیدارشدن گفتم خب حالا که کلی فرصت داری بیا اینجا و یه فایل ببین و این فایل سهم امروز من بود چقدر به این صحبت ها نیاز داشتم تو حوزه کاریم خیلی خودم رو با دوستم مقایسه میکنم و سعی میکنم بهترین باشم و حسم رو بد میکنم و حسادت رو دروجودم پرورش میدم اما این فایل یک نشونه بود حداقل من اینجوری تلقی میکنم و میخوام خدا بهم اراده ای بده که بتونم زودتر بیداربشم و فرصت بیشتری برای کنترل ذهنم داشته باشم و بتونم هرروز فایلهارو ببینم و ذهنم رو بالا نگه دارم. خدا میدونه چقدر حالم بهتر شد با صحبت های شما و فضای بینظیر دریا.
خدایاشکرت
دوستان چیزی که خودم تجربه کردم رو میگم اول به خودم میگم بعدا به شما. هرجور شده هرروز یک ویدیو از فایل های دانلودی ببینید یا کلا سعی کنید هرروز به یکی از صحبت های استاد گوش کنید چون ذهن فراموشکاره و به محض اینکه چندروز ذهنتون از این صحبت ها و قوانین فاصله بگیره دوباره برمیگردین خونه اول. همیشه ذهنتون رو بالا نگه دارید تا درصورت قرارگرفتن درشرایط ناجالب هم بتونید کنترلش کنید من خودم با اینکه این همه نوت برداری کردم اینهمه فایل دیدم درمدتی که فاصله گرفتم از سایت و الان که دوباره صحبت های استادرو گوش دادم فهمیدم تو این فاصله چقدرررر اتفاقات ریزو درشت به ظاهر ناجالب افتاده که منی که آگاه بودم به قوانین اصلا ازشون استفاده نکردم و شرایط رو باافکارم بدتر کردم اما وقتی هرروز ذهنتون رو با حرف های استاد بالانگه دارید در 95 درصد مواقع درشرایط ناجالب میتونید افسار زندگیتون رو به دست بگیرید و از حال بد بیرون بیاید
خداجونم مرسی برای روزی امروزم
به نام خدا سلام
چقدر درک این موضوع ( کنترل ذهن) توی این فایل برای من بهتر و بیشتر شد خدایا ممنونم ازت
دیدگاه هایی که استاد بیان می کنند خیلی به کنترل ذهن کمک می کنه
مثلا من قبلا خیلی از چشم زخم می ترسیدم و همش سعی می کردم که کاری نکنم که به چشم مردم بیاد و منو چشم بزنن باور کنید خیلی خیلی از این موضوع می ترسیدم و از وقتی که استاد این دیدگاه رو مطرح کردن که چشم زخم یعنی شریک قائل شدن برای قدرت خدا و با آیه های قرآن ادغام کردن باعث شد که من ترسم از این مورد به شدت بیاد پایین و هر وقت این فکر شیطانی ( نکنه چشمم بزنن) به ذهنم میاد زود با دیدگاهیی که استاد یادم دادن خیلی زود ذهنم رو و ترس هام رو کنترل می کنم و دیدگاه دیگه ای که خیلی در کنترل ذهن به من کمک می کنه جریان الخیرفی ماوقع هست نمی دونید که چقدر این آگاهی به من کمک می کنه که همه چیز رو خیر بدونم حتی اتفاقات به ظاهر به شدت بد رو چقدر زود می تونم ذهنم و احساسم رو کنترل کنم. من قبلا خیلی از خرج کردن می ترسیدم، می ترسیدم که پولم تمام بشه ولی از وقتی که استاد یادم دادن بعد هر خرید و پول خرج کردن بگم” خدایا شکرت ده برابرش وارد حسابم شد” و این دیدگاه هم به من خیلی کمک کرده که کمتر از خرج کردن بترسم و بجاش لذت ببرم.
مریم عزیزم چقدر این نکته ها که نوشتی مهم بود” جهان بدون توجه به مهارت یا عملکرد من، جوابی درخور با احساس و کانون توجه من می دهد”
” این بازی ما را به شهود رساند که کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است”
به قول استاد باید توی ذهنم حک کنم که احساس بد= اتفاقات بد و احساس خوب= اتفاقات خوب
استاد این تمرین برای یک روز ، فقط برای یک روز خیلی تمرین درستی هست و به نظرم خیلی به من کمک خواهد کرد که بتوانم با این تمرین دوره ی قانون سلامتی و قانون تمرکز برنکات مثبت و حفظ احساس خوب رو تمرین کنم
یکی از اساتیدم به ما می گفت احساست مثل شیشه عمرت هست و باید خیلی خیلی با دقت ازش مراقبت کنی
من هر روز صبح که از خواب بیدار میشم به خودم قول میدم که فقط امروز طبق قانون سلامتی پیش برم و فقط امروز آرام باشم و به خودم استرس ندم و ذهنم رو کنترل کنم و در نتیجه احساسم رو کنترل کنم و در تمام لحظه ها حالم عالی باشه.
احساس عدم لیاقت
من با همسرم که عاشقش بودم ازدواج کردم و اولین فردی توی طایفه بودم که تونستم مستقل( جدا از پدرشوهر و مادرشوهر)زندگی لوکسی رو شروع کنم. ازدواج که کردم رفتم خونه خشک که پدرم ساخته بود و بخاطر من اونجا رو مجهز کرد. پدرم و تمام اطرافیانم تو روستا زندگی می کردن و من اولین کسی بودم که بعد از پسرعموم اومدم و توی شهر زندگی کردم ، همه چیز عالی بود بهترین جاهاز، بهترین وسیله ها رو همسرم واسم خریده بود و خونمون انقدری زیبا بود که هرکس میومد توش تعجب می کرد و می گفت خونه ات عالیه. همسرم بی نهایت دوستم داشت و بی نهایت بهم عشق می ورزید بهترین لباس ها رو واسم می خرید، همیشه بهترین رستوران های شهر منو می برد.اما من بخاطر این که خواهرهام هم شرایط مالی و عاطفی خوبی رو تجربه نمی کردن و من احساس گناه می کردم. از اینکه بابام خونه داده و من تقریبا رایگان توش زندگی میکنم ولی خواهرهام مستاجرن( بعدا که اومدن شهر) و خودم رو لایق عشق همسرم نمیدونستم و خودم به خودم ظلم کردم و باعث شدم تمام این نعمت ها رفت و چقدر سخت بود.
برای سیسمونی گرفتن انقدر برام سخت بود که پدرم واسم هزینه کنه و وسایل بخره که نمی دونید و سیسمونی من به بدترین شکل ممکن تهیه شد چرا چون خودم رو لایق نمی دونستم چون احساس گناه می کردم چون احساس میکردم دارم حق خواهرهام رو ازشون می گیرم.
الان هم که با وجود هفته ای 4ونیم ساعت که در ماه حدود 16 ساعت کار میشه درآمد دارم اونم 2 میلیون و ته ذهنم نمی تونم بپذیرم که می تونم راحت پول بسازم و خودم رو لایق نمی دونم که باید جلوی این نجوا رو بگیرم
یا اینکه یادمه اون موقعی که میرفتم مدرسه و معلم بودم تونستم خیلی سریع رشد کنم و حتی از مدارس عالی شهر باهام تماس می گرفتن و تقاضای همکاری می کردن در صورتی که دیگران وقتی اینو میشنیدن می گفتن ما سالهاست داریم تلاش می کنیم که توی همچین مدارسی درس بدیم ولی تو هیچ کاری نکردی خودشون دارن بهت زنگ می زنند و اما من خودم رو لایق نمی دونستم که انقدر زود پیشرفت کنم . خودم رو باور نداشتم که می تونم خوب کار کنم و همش می گفتم این مدیرها اشتباه می کنن من هیچ چیزی ندارم و خیلی هم بد درس میدم
الان هم یک مدته که همسرم درآمدش خوب شده و به یک خونه بزرگ و شیک و نوساز اومدیم ولی ته دلم احساس می کنم اینا موقتی و نمی تونه پایدار باشه و باید جلوی این افکار رو زودتر بگیرم تا نعمت هام از دستم در نرفتن.
احساس قربانی شدن
قبلا که خیلی احساس قربانی بودن می کردم که با کسی ازدواج کردم که درآمد خیلی پایینی داره و نمی تونه برای من چیزهایی که می خوام رو فراهم کنه ولی از وقتی که این فکر افتاده توی ذهنم که این من هستم که باید شرایط مالی خوب رو برای خودم فراهم کنم نه همسرم و اگه شرایط مالی بدی رو تجربه می کنم خودم مقصرم باورتون نمیشه هم خودم به درآمد رسیدم هرچند خیلی خیلی کمه و هم این که درآمد همسرم هم خیلی بهتر از قبل شده.
از وقتی که بچه دار شدم احساس کردم بچه باعث میشه من نابود بشم از هر لحاظ و همه چیز رو ازم میگیره و من هر روز خودم رو قربانی مادر شدن می دانستم و این باعث شده بود که به شدت روحیه ام رو از دست بدم و روز به روز افسرده تر بشم و به شدت پرخاشگر شده بودم احساس می کردم بچه تمام چیزهایی منو حتی زمان من رو ازم گرفته اما یک چند روزی هست که دارمم به لذت های مادر شدن نه به سختی هاش نه به محدودیت هایی که واسم ایجاد می کنه فکر می کنم و همش می گم این روزها خیلی زود می گذره و خاطره میشه پس خاطرات خوب بسازم و بدونم که حالم خوب باشه می تونم فرزندم رو خوب تربیت کنم و اونم عالی رشد کنه. قبل از بچه دار شدنم هدف های بزرگی داشتم ولی وقتی فرزندم به دنیا اومد از اهدافم دور شدم و این باعث شده بود احساس قربانی شدن شدید بکنم و روز به روز حالم بدتر میشد طوری که به شدت افسرده شدم ولی الان به خودم می گم مادرهای خیلی خیلی زیادی هستند توی دنیا که با وجود چندتا بچه( همین hop) دوست شما همسر برایان با وجود این که مادر 4 تا پسرهست ولی به شدت موفق و قابل تحسین. این احساس قربانی بودن تا الان منو به هیچ جایی نرسونده بلکه باعث شده 3 سال از اهدافم دور بمونم و روز به روز هم حال و احساسم بدتر بشه.
استاد منم بازی پینگ پنگ بلد نیستم ولی دوست دارم یاد بگیرم و با همسرم که عاشق این بازی هست بازی کنم
مریم جان من هم باید یاد بگیرم خیلی عالی خودم رو تحسین کنم حتی از نتایج کوچیکم هم انگیزه بگیرم و استمرار داشته باشم که خیلی خیلی مهمه
دوستتون دارم
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیزم، بانو شایسته نازنین و همه دوستان جان
اگر اشتباه نکنم این اولین باری است که قبل از اینکه فایل تمام بشه اومدم و دارم مینویسم، چون همیشه فایل را تا انتها حداقل یکبار گوش میدادم و بعد میومدم و مینوشتم اما استاد دست گذاشتید روی موضوعی که ناخودآگاه اشکم رو جاری کرد و دیگه نتونستم صبر کنم و تصمیم گرفتم همین الان بیام و دربارش بنویسم، یعنی یه دفعه یه بغضی من رو گرفت که حالم دگرگون شد.
میدونم از قربون صدقه الکی رفتن برای خدا و به قول خودتون ارتباط موثر برقرار کردن با خدا بیزارید، من هم همینطور، اما واقعیت انقدر آیاتش محکم و دقیقه که واکنش نشان ندادن و سپاسگزار نبودن سختترین کار دنیا میشه برات.
همیشه وقتی الگوها و افراد مختلف را بررسی میکنم متوجه میشم که خوب هرکس یه زندگی، یه باور و یه مسیر منحصربهفردی داره، اما یه موضوعی در بین تمام موفقیتهای افراد ثابت و مشترک و اون هم همین احساس لیاقته.
همه ما با هم متفاوت هستیم و زیبایی این جهان هم به همین تفاوتهاش هست. نقطه اشتراک تمام کسانی که توانستند زندگی را به اون شکلی که دوست داشتند تجربه کنند و خلق کنند آنچه در ذهن دارند را احساس لیاقته.
من انقدر از این موضوع در جهت منفیش ضربه خوردم که فکر نمیکنم هیچ باوری در ذهن ما تابهحال از این مخربتر بوده باشه.
من از اون دسته افرادی نیستم که هیچ کاری تو زندگیش نکرده باشه، برعکس جز کسانی هستم که همیشه کارهایی کردم که از نگاه دیگران به قول معروف خیلی خفن بوده، اما ایراد اینجا بود که هیچوقت نمیتونستم اون شرایط عالی را ادامه بدم و گاهی چنان به عقب پرت میشدم که اصلاً از همه چیز و همه کس ناامید و بیزار میشدم و تابهحال نتونسته بودم پیداش کنم که چرا من نمیتونم شرایط خوب را در زندگیم ادامه بدم. تا اینکه این تیکه از فایل که در مورد احساس لیاقت بود زنگهایی را در ذهنم به صدا درآورد که هنوز آونگش در گوشم به گوش میرسه.
تو دورهها و آموزههای استاد و دیگران زیاد از احساس لیاقت شنیده بودم اما کاری که این باور با من کرده بود چنان من رو در گوشه رینگ گیر انداخته بود که بهم جرئت عرضه اندام دوباره نمیداد، چون تو ذهنم هرچقدر هم خودم را آدم موفقی میدیدم خیلی سریع به این فکر میفتادم که چه فایده یه مدت حالت خوبه و بعد دوباره اون شرایط و اون پسرفتها میاد سراغت و من اصلاً مگه لایق این زندگی که میخوام هستم؟
آدم یه وقتایی یه چیزایی تو خودش پیدا میکنه که باورش نمیشه همچین باوری داره اما جهان خیلی زیبا و قشنگ بهت میگه که چی هستی و چی داری در ذهنت میپرورونی. خداروشکر برای این که چنین جهان هوشمند و دقیقی داریم.
نمیدونم این لفظ بارها دقیقاً برای چه تعداد باری بهکار گرفته میشه اما من خیلی خیلی خیلی شرایطی رو تو زندگیم داشتم که یه چیز خیلی خوبی رو وارد زندگیم کردم اما یه جایی به خودم گفتم بابا مگه میشه انقدر خوب؟ مگه میشه انقدر راحت؟ یعنی فکرش رو میکنم که چیکار کرده این باور با من در زندگی اصلاً حالم دگرگون میشه، ناخودآگاه سر به سپاسگزاری میذارم که هدایتم کرد به جواب مسیر. من همین امروز ازش خواسته بودم. همین امروز ازش خواسته بودم که بابا میگی فراوانی میگی سپاسگزاری میگی توحید میگی احساس خوب میگی احساس لیاقت، اوکی، پس چرا جوابی که میخوام نمیاد یا میاد اما نمیمونه؟
همین امروز جوابم رو دادی.
همین امروز یه شرایط مالی خیلی خوبی شکر خدا برام پیش اومد که یه دفعه باز همین نجوا اومد که: بابا مگه میشه انقدر خوب؟ مگه میشه انقدر راحت؟
چی بگم غیر از سپاسگزاری که ای جان من شکرت، شکرت برای این جریان دقیق هدایت.
شکرت که داری بهم میگه بسارش هرچی که میخوای رو و چه کسی از تو لایقتر برای تجربه این موقعیت؟
چقدر دیگه باید تقلا میکردم تا بفهمم آقا موضوع مهارت نیست، موضوع لیاقته.
تو استاد بزرگ هر کاری هم که باشی اما اگر خودت را لایق ندونی هیچ اتفاقی برات نمیفته و این اتفاقات خیلی راحتتر از اون چیزی که فکر میکنم برات میفته.
مشتریهای عالی به سادگی وارد کسبوکارت بشن، بدون اینکه تو کار عجیبوغریبی انجام بدی و فقط خودت را لایق بدونی.
عشق و آسایش و محبت و سلامتی را ازجهان دریافت کنی و بگی مگه من لایق این هم اتفاق خوب هستم؟
اصلاً فکر کردن به این موضوع انقلابی در من ایجاد کرد. قشنگ حس میکنم جنبوجوشی که در وجودم به راه افتاده را.
تمام تغییرات از همین نقطه باید شروع بشه.
اصلاً خود این قانون احساس خوب=اتفاقات خوب هم از در همین باور لیاقت عبور میکنه چون گاهی انقدر در این منجلاب عدمخودباوری گیر کردیم که حتی خودمون رو برای در احساس خوب بودن و موندن هم لایق نمیدونیم، چه برسه که بخواهیم به اهداف و خواستههایمون برسیم.
برای همینه خدا میگه فلیستجیبو لی و لیومنو بی، چون میدونه این بزرگترین سد سر راه اجابت درخواستهاست. تحقق همه خواستهها از این باب عبور میکنه. باور احساس لیاقت. باور بهاینکه من به این دنیا آمدم تا لذت ببرم و خداوند هرآنچه موجب لذت بیشترم میشود را بر سر راه من قرار میدهد. باور اینکه همه چیز طبیعی بدست میآید و احساس خوب راه رسیدن به همه خواستههاست.
درک این موضوع خیلی مهمه که باورسازی یعنی رسیدن به احساس خوب.
وقتی میگم من لایق دریافت نعمتهای الهی هستم یعنی من هستم که انتخاب میکنم چه چیزهایی وارد زندگیم شود.
یعنی من خواستهام که دنیا این شکلی باشد.
یادم میاد اوایلی که با قانون آشنا شدم انقدر سرعت رشد و تحولاتم عالی بود که برای هیچکس قابل باور نبود که مگه میشه یه نفر انقدر تغییر کنه؟ چون من از نظر مالی هم خیلی خیلی خوب رشد کردم اما دقیقاً همین باوری که مگه میشه همه چیز انقدر عالی و راحت باشه همه اون دستاوردها را از بین برد و عزت نفس من را نیز بسیار تضعیف کرد.
اما حالا حس میکنم پیدا کردم اون معلولیت رو. بعضی باورهای مخرب دیگه کارش از پاشنه آشیل گذشته تبدیل به یک معلولیت شده، درست شبیه استعارهای که استاد در مورد ثروت و اون تمثیل مسابقه معلولان میزنند. یعنی انقدر تضعیف کننده هستند که تو حس میکنی نمیتونی هیچ کاری انجام بدی. مثل فردی میمونی که عاشق فوتباله اما پا نداره که بازی کنه و به این شکل این کلاً حتی تصور اینکه بخواد فوتبال هم بازی کنه تو سرش نیست، یعنی دقیقاً همین اتفاق برای من و خیلی از دوستان دیگه افتاده. یه سری از باورها چنان در مغزمون رسوخ کرده که حتی تصور اینکه بخواهیم جور دیگهای هم باشیم نمیکنیم. یعنی اگر فقط و فقط روی همین باور کار کنیم که ما لایق نعمتهای الهی هستیم و خداوند برای اعطای نعمتها به ما به سختی نمیفته و این یک روند طبیعیه چقدر با آرامش بیشتری زندگی میکنیم و همین آرامش بیشتر ما را در مدار لذت و احساس خوب بیشتری قرار میده و باعث میشه خواستههای بیشتری را تجربه کنیم.
این یک رمزه. احساس خوب داشتن بزرگترین رمز کائناته.
یه ویدئوی را چند روز پیش از کندال جنر میدم که درباره همین موضوع صحبت میکرد و میگفت که من مهمترین کاری که هر روز انجام میدم اینکه به خودم قول میدم امروز یه ورژن بهتری از خودم در تمام ابعاد ارائه بدم و بقیه کارها را میسپارم به جهان تا برای من انجام بده.
استاد به تازگی یه احساس تازهای درمورد این مسیر پیدا کردم و دیگه یه احساس مسئولیتی دارم درقبال این مسیر. یعنی قلبم بهم میگه این مسیریه که تغییرات خیلی زیادی در جهان بهوجود میاره. تک تک کسانی که وارد این مسیر میشوند و بهخصوص کسانی که با تعهد و جدیت بالا این آگاهیها را دنبال و در عمل اجرا میکنند مهرههای کلیدی در جهان خواهند بود.
سبک و دقت آموزههای شما بدون شک تحولات بزرگی در جهان بهوجود خواهد آورد و من این را به خوبی دارم احساسش میکنم. اوایل فکر میکردم تحت تاثیر قرار گرفتم اما حالا بعد از هزار و اندی روز قاطعانه میگم که هر روز اعتماد و اعتقاد و البته عملگرایی من به این مسیر بیشتر میشه. هر روز دارم بیشتر یاد میگیرم که باید بیشتر روی خدا حساب کنم. قدرت اوست که همه چیز را بهوجود میاره و این سادهترین راه رسیدن به خواستههاست.
چقدر زیبا خداوند خودش را استجابتکننده معرفی کرده. چقدر این استجابتکننده با اهدنا صراط المستقیم هماهنگی داره. مجیب در زبان عربی یعنی هموار کننده و این بدیم معناست که خداوند هموارکننده مسیر رسیدن به خواستههاست، خواستههایی که همین الان هستند و فقط کافیه که ما در اون مسیر قرار بگیریم.
اینجاست که متوجه میشی با خدا بودن چه معنی و امتیازی داره. وقتی خدا نباشه فکر میکنی خودت باید همه کارهارا انجام بدی و از اونجا که خودت را در خیلی از کارها ناتوان میبینی پریشان و ناامید میشی و مسیر را ادامه نمیدی. اما وقتی به این فکر میکنی که این هستی یه خالقی داره و اون خالق نعمتهایی را بهوجود آورده و نقش خودش اینکه مسیر ما را برای رسیدن به نعمتها هموار کنه همه چیز در زندگیت تغییر میکنه. برای همینه میگه هیچگاه از رحمت الله ناامید نشید. برای همینه میگه کسانی که خداوند را درک کرده باشند نه میترسند و نه محزون میشوند. چون اونها دنیا را مثل یک بازی میبینند. فکر نمیکنند که قراره در این بازی بازنده باشند اونها میدونند که هدف بازی لذت بردنه پس سعی میکنند همین کار را انجام بدهند.
هربار که آیه ان شکرتم لازدینکم را میخوانم به خودم میگم خدایا ببین به خدا اصل همینه ها. تو فقط همین یه کار رو میخوای. همین یه اصل رو ما اگر تو زندگی اجرا کنیم به همه چیز میرسیم. نه اینکه برگردیم الکی بگیم خدایاشکرت. بهخاطر اینکه وقتی به نعمتهای زندگی نگاه کنیم بفهمیم که این قدرت خداست که این نعمت در زندگی ما هست، منتهی انقدر ما حساب کتابی شدیم که نمیتونیم درک کنیم چجوری خداوند این نعمت را در زندگی ما آورده. شما چجوری میخوای روی سلامتی قیمت بگذاری؟ کی حاضره درقبال 1 میلیارد دلار چشمهاش رو از دست بده؟ کی حاضره در قبال این پول نمیگم مرگ پدر مادر، گریشون رو ببینه؟ تو چجوری اینها رو با خدا حساب کردی؟
هنوزم که هنوزه خیلی از ماها فکر میکنیم خدا یه انسان دمدمی مزاج بدعنقه که فقط معطله تلافی بکنه اما یه بار به این فکر نکردیم که آقا این خدا خودش را رحمان رحیم معرفی کرده. یعنی اگه حس میکنی خدا تو زندگیت هست و خیلی توحیدی داری زندگی میکنی باید این وجه خدا را دیده باشی. به این فکر کن که این قدرت داره مهمترین عنصره وجود خودش را به تو میبخشه. عنصره خلاقیت. بهت اجازه داده بسازی. بعد تو تو پله اول گیر کردی. میگی من؟ من رو چه به این حرفا.
استاد بهترین درسی که من از شما یاد گرفتم این بوده که ریشه تمام بدبختیهای انسان این بوده که خدا را تو زندگیش باور نکرده و به عاملی غیر از خدا قدرت داده. این خدا این نعمت را بهش داده اما باور نکرده، چرا؟ چون فکر میکنه به اندازه کافی خوب نیست یا دیگران هم قدرت دارند.
هدایت من به سمت پیدا کردن این باور هم از برکات دوره شیوه حل مسائله. به خدا همین امروز داشتم بررسی میکردم یکی از فعالیتهام را به روش دوره شیوه حل مسائل و به دنبال راهکار بودم که رسیدم به این. تا این موضوع در زندگی من اصلاح نشه هیچ نتیجهای پایدار نخواهد بود. به خدا همین امروز نشانههاش اومد. این کامنت را نوشتم که یک تاکید و یادآوری محکم برای خودم باشه. که بهیاد بیارم این خدا همیشه همراه من هست همیشه مراقب من هست. شاید من فراموش کنم اما اون فراموش نمیکنه. خدا خواستههای ما را فراموش نمیکنه. این رو نوشتم که یادم باشه به خدا بیشتر اعتماد داشته باشم.
خدایاشکرت که مرا انسان آفریدی و این قدرت را به من دادی تا داشته باشم هر آنچه میخواهم تا جهان گسترش یابد.
استاد جانم پررنگترین نقش را همیشه در جریان هدایت زندگی من داشتی. یعنی نشده تا حالا من یه چیزی بخوام یا درباره تصمیمی تردیدی داشته باشم بیام تو این سایت و از هدایتم مبهوت نشده باشم. یعنی با اینکه مطمئن هستم جواب میگیرم اما هربار شگفتزده میشم از این همه اعجازی که در این مسیر هست. واقعاً خدایا سپاسگزارم. اگر بخوام در طول روز فقط برای یک نعمت سپاسگزار باشم اون هم این مسیر هست.
سلام خانم شایسته نازنین و استاد عباسمنش بینظیر.
شما زوج فوقالعادهای هستید. بارها و بارها اشکم در اومد. چه فایل زیبایی بود. هم از نظر تصاویر، هم صحبتهای شما. چه حرفهای فوقالعادهای.
من میشنیدم و باورهایم میشکست. من میشنیدم و درونم دگرگون میشد.
در محصول عزتنفس یک جلسه رو به احساس دلسوزی و قربانی شدن اختصاص دادید. چه جلسه بینظیری. من بارها گوشش کرده بودم. کلی ترمز کشیدم بیرون و انصافاً چقدر بهم کمک کرد. روابطم و عزتنفسم کمکم دگرگون شد.
الان که در مورد ثروت و نعمت گفتید، تازه بهش توجه کردم. شاید در مورد ثروت هم ترمزهای مخفی باشه!
با کمی دقت متوجه شدم، بله منم این ترمز رو دارم.
من چند سال در زمینه داستاننویسی آموزش دیدم و کلی تلاش کردم. بهش علاقه داشتم. همین چند وقت پیش کتاب رو تموم کردم؛ اما پولی برای چاپش نداشتم. خیلی برام سخت بود و نمیدونستم چهکار کنم. یکی از انتشاراتیها گفت چون در زمینه کودک و نوجوان هست باید با یک تصویرگر هم قرارداد ببندی.
از اونجایی از قبل طراحی انجام دادم و علاقه داشتم. یک احساسی گفت خودت طراحی کن. با اینکه قبلاً کار کردم، نیاز به تمرین داشتم.
تمرینات رو انجام میدادم؛ اما یه چیزی مدام در گوشم میگفت در حقت بیانصافی شده. تو این همه روی خودت کار کردی. به این کتاب امید داشتی و فلان.
در صورتی که پارسال به درآمد 6برابری از نویسندگی رسیدم و کلی اتفاقات خوب. حالا که کتابم اینجوری شد، ذهنم مدام میگفت در حقت بیعدالتی رخ داده.
اینم اضافه کنم که خیلی خیلی از طراحی لذت میبرم. به حدی که الان کمتر مینویسم و بیشتر تمرکزم روی طراحی هست. چون نمیتونم به چیز دیگهای فکر کنم.
اما باید ذهنم رو کنترل میکردم؛ وگرنه معلوم نبود کجاها میرفت.
به لطف فایل شما این ترمز رو شناختم و در دفترم نوشتم.
نتایجی گرفتم با خودم مرور کردم، آیههای قرآن رو خوندم مثل سوره اعراف که خداوند میگه من جهنم رو از کافرها پر میکنم. به خودم گفتم خدا احساساتی عمل نمیکنه اصلاً اینطور نیست.
چکاپ فرکانسی رو مرور کردم و روند تغییراتم رو در سه ماه اخیر بررسی کردم. متوجه شدم من کلی پیشرفت داشتم و جایگاه درستم همینجاست.
گذشتم رو به طور کامل کنار گذاشتم و خط قرمز کشیدم. گفتم از این مرز رد نمیشی. خلاصه خیلی با خودم حرف زدم و کنترل ذهن انجام دادم.
استاد باورتون نمیشه خدا جوابم رو داد و یه پولی به دستم رسید. از فردی که انتظارش رو نداشتم و اصلاً ازش پول نمیخواستم.
نتیجه کنترل ذهن خیلی شیرینه استاد. شاید مبلغ پول زیاد نبود؛ اما من رو خوشحال کرد. پاداشی از طرف خدا دیدم و گفتم اگر بتونم ذهنم رو کنترل کنم، بازی رو میبرم.
️
بنام تنها خالق زیباییم.
خدایی که زیباست و زیباییها را دوستداره.
خداوندی که این سایت بهشتی رو در لختیارمون داده..تا بتونیم از اجربیات دوستان عزیزمون نهایت لذت رو ببریم.
سید علی عزیز..من سپاسگزار تک به تک کلمات و جملات گهربارتون هستم.از همینجایی که هستم.تحسینتون میکنم بابت شحاعت و جسارتی که بخرج دادین..
وای خدای من.چقدر این فایل در زمان و مکان مناسب..در این تاریخ و ساعت.نشانه هر روز من بوده..
همه از لطف و کرم پروردگار عزیزم هست.که این محبت رو در اختیارم قرار داده.تا من بتونم مدارم و تکاملمو بیشتر از اعماق قلبم درک کنم.
من از آموزه هدایت شما.و چک و لگدهای دنیا به شما خیلی درس یاد گرفتم.و میخام کامنت شما رو با خودم مرور کنم. و در دفتر آسمانم یادداستش کنم.و با خودم مرور کنم.تا تاهدم در اینراه گسترش پیدا کنه….
سید علی همین صحبت شما.و استاد عزیزم که هر لحظه سپاسگزارشم…باعث شد یادم به راهی که باعث قربانی شدنم شد..ادامه بدم..و همین تضادها.و این آشوبهای دلم را شبانه روز از خداوندم طلب کنم.
به تضادی بزرگ خوردم.و احساس قربانی شدنم اینقدر شدید بود.که خواب شب و روزنو گرفته بود…
در پی عوامل بیرون.و چک لگدهایی که خوردم..و همین باعث دنیای پر از سیاهی و بدبختی…داشته باشم..
بقول قرآن نور پروردگار از شما گرفته میشود..دقیقا همین بود..
شخص من رها شدم.و فهمیدم یجایی کارم لنگه!و این لنگی حتی توی راه رفتنم از من گرفته بود..
دچار همهمه های درونی و نفسی..
و احساس قربانی شدن.و رفتار اطرافیانم را هر روز بیشتر نابودم میکرد.
وای خدای من..وقتی وارد زندگیم شدی.و تونستم با تکاملم وارد این مسیر بهشتی بشم..
نورت را در زمان و مکان مناسب بهم نشون دادی…
و پای لنگ مرا راست کردی..گفتی دیگه بستت نیست.گفتم خدایا من خیلی دوستتدارم.منو ببخش…
من دیگه نمیخام آدم سابقم باشم..گفت فقط بحرفم گوش کن.برو سراغ قرآن..معنایشو نشستم طبق دستور استاد عزیزم جلو رفتم.
بصورت فقط ترجمه..ولی بجز پرانتزها…خداوند خیلی آیات رو برام آسان کرد..تا جایی که فقط شب روز مثل کسی که یه مدت عطش شدید داشته.الان به جوی آب بهشتی رسیده..
دقیقا بطرف مقابلی که فکر میکردم ایشون میتونه بهم کمک کنه..و شرک میورزیدم.و احساس قربانی شدن به طرف مقابلم داشتم…
بهم زنگ زد گفت دیشب خواب دیدم.تو یه جنگل زیبا هستیم.میگفت بهشت بود…
دیدم یه گرگ بهمون حمله کرد.تو مریدی روش اینقدر باهاش جنگیدی..ولی من فرار کردم.
و این خواب انگار یکی بهم گفت بببین این یه پیامه…
الان میدونم همون شرک و احساس قربانی شدن بود که پای جهانمو از من گرفته بود.و به شخصی رسیده بود.که هیچ چیز از خودش نداره..
و این داستانها گذشت تا من راهی نور الطاف الهیم شدم..
الان مفهموم.
شرک ورزیدن برای مومنان مانند مورچه ایی سیاه در دل شب.روی سنگ سیاه چیه!…
و هر روز طی 24ساعتها فقط در این سایت مینوشتم..
تا اینکه مدارم بالا رفت..بازم شروع کردم.یکی از دوستانم تا بدترین احساس سراغمو گرفت..من درحدودا 8سال پیش با ایشون رفت اند داشتم.
و بازم بخاطر درک نادرست قانون.از من کمک خواست.به زور راضیش کردم که بیاد تو سایت شما.و ایشون بخاطر امادگی نداشتنش.سایت استاد عزیزمو.داد یکی از کافینتا.عضوش کرد..ایشون شروع کرد..ولی بخاطر این راه نادرست نصف کاره به فراموشی سپرد…
ووووو….خیلی نادانی کردم..
ولی خداوند بازم منو ناامید نکرد..و اینو به پای نادانیم کشوند…
و یه نزیت داشت تا من متوجه نشانه های هر روزم بشم..
نشانه ایی که تکاملم را در اینراه بهم نشون داد…
و من در همون روز..خداوند بهم گفت..دست از سر دیگران بردار..شخص تو نمیتونی تعیین تکلیف کسی رو به عهده بگیری..
چون موارد زیاد بود…پشت سر هم.این نشانه را برام فرستاد .بعدا فهمیدم این راه راهی نادرسته….
و الان خیلی خوشحالم.بقول هادی عزیز.گفتن…
تمام باورهای اشتباه در همون روزی که شروع به خودشناسی کردیم..کاملا از بین رفت..چون دقیقا همون موهای سیاه و بزرگ و بلند.روی ماست هیلی واضح و ناکاراند بود…و من گرفتمشون و ریختمشون بیرون…
هنوز دقیقا با توجه به مدارم..کاشف میشم تو این مورد…
نمیگم خیلی خوبم..ولی ما هر روز باید بهبود بدییم..
دوست عزیزم.من میخام صحبت شما رو بشینم یادداشتش کنم تا مدام مدام بشینم در موردش تحلیل کنم..چون نور شما در این سایت کاملا روشنه…
و چقدر این سایت عزیزه..که ما میتونیم دوستانی داشته باشیم که اطلاعاتشون بسیار زیاد هست و ما میتونیم نهایت استفاده رو از قانون ببریم..
مخصوصا گفته های استاد زیباییم.
دوستتون دارم سید حسین عباسمنش..سید علی خوشدل..
همیشه دلتون خوش باشه..
قلبتون در راه هدایت الله باشه..
من سوره کهف رو اونجایی که خداوند هدایتشون کرده توی غار…و اون صفحات.الله اکبر چقدر قانون الهی رو زیبا بیان کرده..
من سپاسگزار ثانیهای این پروردگار زیباییم هستم..که من فاطمه.این سعادت و خوشبختی رو برام رقم زده.تو محیطی باشم که پر از عشق و خوشبختیه..
استادم خیلی خوشحالم.نمیدونم چکار کنم…خیلی خیلی دوستتون دارم.
و سپاسگزار این رب عزیزم که فقط هدایت میکنه.و اینقدر هدایتهاش زیاده.من متخیرم از این بهشت الهی.زمین!..
و مخصوصا دنیای بعد از مرگمون.سرای آخرت…
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
سلام به استاد نازنیم و مریم جان مهربانم
سلام به بچه های پاککک و توحیدی دوست داشنتی خانواده من
استاد سه روز پیش یه اتفاقی برام افتاد که تویه این ویدئو در موردش حرف زدید
ساعت شیش عصر بود سرکار بودم لباس عوض کردم از اتاق اومدم بیرون و حرکت کردم که برم درب خروج و ساعت بزنم و به لطف خدا برم سمت سرویس و برم خونه…
یکی از هم کارامو دیدم از دور داد زد گفت هااا حسیننننن بدبخت شدی گفتم خدا نکنه چی شده گفت از حقوقت کسر کرون اضاف کار اون ماهتو کم کردن مال من و تورو کم کردن حقوقمون هیچی در نیومد توش بهش گفتم نوشششش جونشوووون چکار کنم….
رفتم سمت خونه و توسرویس هی با خودم حرف میزدم گفتم امروز روز فوق العاده ای بود اصن به این فکر نکن…رفتم خونه
صب به لطف خدا بیدار شدم اومدم سر کار
فیش حقوقیااا اومده بود رفتم پیش مهدی فیش حقوقیمو گرفتم دیدم حدود سه ملیون کسر حقوق دارم واس اضافه کار ماه قبلم هستتت…
گفتم گفتم خداروشکررر خوبه اون ماه بهم دادن چون ماه قبل حقوق هامون خیلی کم بود.نوش جونشون
مهدی گفت حرومشوووون حسین.
گفتم بیخیال الهی شکرررر برای همچیززز دمشون گرم و ازشون سپاس گزارم برای اون ماه که بهم دادن و حالا هر جوری که بود دان بهم دمشون گرم خیر ببین و زدم بیرونننن الهی شکررررر امروزهم یکی از بچه ها دیدم گفت حسین خیلی برات ناراحت شدم اینکارو باهات کردن گفتم فدای سرت دمشون گرم اون ماه بهم دادن دوباره همین جواب دادم بهش گفتم نوش جونشون الهی شکررررر…….
چونماه قبل حقوقی در نیومد واس هممون از همه بچه ها کمکرد بودن. همچیز کسر کردن ولی به من اضاف کار دادن به هیچکس نداده بودن منم حقوقم خوب شد بود اون ماه نسبت به تمام بچه ها و واس همین خدارو صد هزار بار شکر کردم.
اگر قبلا بود زمین و زمان یکی میکردم و داد و بیداد و شکایتو دعواااا اینا داشتم.اشاس قربانی شدن حقمو خوردن من سه شبانه روز سرکار بودم جقمو خوردن نامردیه فلان و فلان و ادمه میدام ولی به لطف خدا تونستممممم ذهنمو کنترل کنم و با ارامش به کارم بپردازم و ارامش زندگیمو کنم الهی شکرت رب نازنیم شکرررررت
خدارو شکرررر خداروشککککرررررر خدایا بینهایت ازت شکررررم الهی شکررررررت
استاد ازت بینهلیت ممنونم بینهایت از شما مریم خانوم بچه ها ی سایت از تک تک شماها ممنونم برای این همه اگاهیاااا ناب و خداییی الهی صد هزار مرتبه شکررررر الهی شکررر….
در پناه رب نازنیم شاد سلامت ثروتمند و عاقبت بخیر باشید
سلام استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
بعد از مدت ها دوباره به سایت شما هدایت شدم.چقدر هم نشینی با شما بزرگواران لذتبخش و دوست داشتنیه.
تمام مدت احساس میکردم در کنار شما هستم و چقدر از دیدنتون لذت میبردم.
از اندام های زیبایی که ساختید از رنگ زیبای لباس ها ی شما و از توجه و تمرکز و تلاش شما برای بهتر شدن
همیشه از دیدن شما لذت میبرم
برای حضورتون برای فایل ها برای تلاش هاتون برای به اشتراک گذاشتن لحظه های زیبای زندگیتون برای به اشتراک گذاشتن آگاهی هایی که هر لحظه تجربه میکنید بی نهایت سپاسگزارم.
آرزو میکنم به زودی در امریکا از نزدیک شما را ملاقات کنم
دوستتون دارم.
سلام و ارادت خدمت استاد عباسمنش عزیز و همسر بزرگوارشون خانم شایسته عزیز
من کمتر از یک سال با شما و سایت عباسمنش اشنا شدم و قبلا از قوانین جهان هستی و کنترل ذهن هیچ اطلاعاتی نداشتم و همیشه از افکار منفی و خبرهای پوچ و مباحث سیاسی و … صبحت میکردم ولی از روزی که با مباحث و افکار و باور های فراوانی و کنترل ذهن و توحید اشنا شدم زندگی من به شکل عجیبی تحت شعاع قرار گرفت و هر روز زندگی من از ارامش بیشتر و روابط بهتر و درامد بالاتر و شادی بیشتر برخوردار شد و من خداوند را هزاران بار شاکر و سپاسگذارم که به سایت شما هدایت شدم و زندگی من کاملا تغییر کرد . متاسفانه به دلیل عدم اعتماد به نفس و عزت نفس هیچ وقت روابط خوبی با دیگران نداشتم و دوستانی داشتم که متاسفانه از فرکانس پایین و اگاهی کم برخوردار بودن ولی الان که فایل ها و مطالب و نظرات سایت عباسمنش را مطالعه میکنم واقعا روابط من با دوستانم و خانواده بشدت بهتر شده و نکته جالب تر اینجاست که از روزی که ذهن و افکارم را کنترل کردم به طور معجزه اسایی تمام دوستانم تغییر کردند و افرادی وارد زندگیم شدن که به لحاض مالی و اجتماعی خیلی موفق هستن . از روزی که شروع کردم به نوشتن نکات مثبت درب خوشبختی به روی زندگی من باز شد . از نظر مالی هم درامد من چند برابر شد و خیلی تو کار موفق تر شدم . قبلا خیلی تلاش میکردم که بتونم با چند کارخونه معتبر وارد مذاکره بشم و قرار داد ببندم ولی نمیشد . جالبه الان چند کارخانه معتبر و بزرگ به من پیشنهاد کار و قرارداد دادن . الان به راحتی پول وارد زندگیم میشه و تمام بدهی ها رو پرداخت کردم .
من هر لحظه از خدا میخام که منو در بهترین مکان و در بهترین زمان مناسب هدایت کنه و بهترین ها روبرام رقم بزنه . من هنوز محصولاتتون رو خرید نکردم ولی از فایل های دانلودی و سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور امریکا ، دیتا و اطلاعات بسیار زیادی کسب کردم و هر لحظه این اطلاعات رو در زندگیم به کار میگیرم . امیدوارم بتونم روزی از نزدیک شما رو ببینم . بینهایت از شما و خانواده درجه یک عباسمنش سپاسگذارم و بهترین ها رو براتون ارزو میکنم . همیشه در اوج باشید ️