درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 32

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریبا صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    درود بر استاد عزیزم و مریم عزیزم

    این فایل تون خیلی ارزشمند هست واسه من .بارها و بارها دیدم و گوش کردم

    ولی باز حس میکنم انگار هیچی گوش نکردم!!!

    استاد جان نکته ای واسه من خیلی شگفت انگیز ه ، این هست که چقدر شما عمیقا قانون را درک کردید که در حین بازی هاتون باتوجه به قانون باگ هاتون متوجه می شوید و باز با قانون عمل می کنید !!!

    نگاه عمیق تون و توجه صدتون به قانون معرکه اس…

    و این توجه کامل تون منو شگفت زده کرد و برای من درس بزرگی داشت

    از خدای مهربونم ممنونم که منو به مسیری هدایت کرد که با شما و آموزه های شما آشنا کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    شادی گفته:
    مدت عضویت: 2077 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان.

    من فکر کنم این فایل رو صد بار گوش کردم از وقتی که روی سایت قرار گرفته. ولی هنوز ازش یاد میگیرم و نکته هاش فکر کنم به اندازه ی ارزش نصف دوره هاتون پررنگ و مهمه. من همیشه وقتی دوستانم که دوست دارند در دوره های شما شرکت کنند و به لحاظ مالی هنوز نتونستند که آماده باشن ,بهم میگن خوش بحالت و ما هم دلمون میخواد که شرکت کنیم ولی پول نداریم, بهشون قسم و آیه میخورم که بابا , فایل های دانلودی اصلا فرقی با دوره های استاد ندارند.

    ( البته تو پرانتز بگم که من شاگرد خیلی از محصولات استاد هستم و در دوره هایی که باید پول پرداخت کنم هستم. )

    اما خودم رو موظف میدونم که حتما از فایلهای دانلودی هم استفاده کنم. داشتم میگفتم که دوستانم باور نمیکنند که فایلهای دانلودی چیزی کم از محصولات پولی ندارند.

    این فایل که دیگه اخرشه بخدا.

    خودم این فایل رو جدای از اون صحنه های ناب و زیبا ,به این دلیل خیلی خاص میدونم ,چون من خیلی اهل بازیهای کامپیوتری هستم البته بیشتر روی گوشی, و تمام حرفهای استاد و مریم گلی عزیز رو دونه دونشون برام آشنا بود.

    اصن خندم میگیره

    یه بازیی الان حدود چهار ساله که روی گوشیم بازی میکنم که بازی اعداد هست. و باورتون نمیشه با اینکه اونجا من رقیبی ندارم و اصلا بازی حتی ,بازی سرعتی نیست, تمام این حرفها رو توش خودم به تجربه بهش رسیده بودم. مثلا وقتی خودمو سرزنش میکنم که چرا این حرکت اشتباه رو انجام دادی,قشنگ حرکتهای بعدیم هم غلط میشن تا اونجا که صفحم پر از اعداد میشن و من میبازم و باید کلی دوباره زمان بزارم تا جبرانشون کنم. و به تجربه به این رسیده به بودم و دیگه از یه جایی به بعد که اینو متوجه شدم, به خودم میگفتم که شادی به خودت بگو اشکال نداره و فقط حرکت بعدی رو درست انجام که بدی اون اشتباهت تازه یه جای دیگه تو اعداد برات به درد میخوره و واقعا هم بدرد میخورد.

    حتی تو بعضی از زمانها که حواسم باشه و توی یه آچمز گیر کرده باشم, به خدا میگم خدایا حرکت بعدی و عدد بعدی رو تو بگو کجا بزارم. حالا این دوتا جنبه داره.

    اگر با ایمان که خدا کمکم میکنه و این حس تو وجودم باشه, اعداد بعدی رو درست سرجاش میزارم و از آچمز عبور میکنم ولی اگر با شک به خدا ازش کمک بخوام,که خدا کمک نمیکنه که یا اصلا این چیزا جیه ازش کمک میخوای, اصلا به راحتی یا رد نمیشم یا میبازم.

    و واقعا تو بازی به این حرف استاد که توی دوره ها تاکید میکنند که اصلا فرقی نمیکنه که چی از خدا بخوای هرچقد بزرگ یا کوچیک یا مسخره یا هرچی , بهت میده.

    نکته دیگه اینکه وقتی خونسردیم رو حفظ میکنم و اشتباهم رو میپذیرم اما نگاهم به جلوس, یه چند سطح از بازی رو بصورت معجزه پرتاب میشم بالا و اونجاس که به خودم میگم اینم پاداش خدا.

    حالا اینارو گفتم که برای خودم تکرار کنم که تو بازی زندگی هم همینه و وقتی انرژی توکل و ایمان بدی و خودتو بپذیری و بخاطر اشتباهات گذشتت خودتو سرزنش نکنی ,اونجاس که خدا کمکت میکنه . و امدادهای غیبی از راه میرسن. اما اگر انرژی ناامیدی و یاس داشته باشی , جایی برای چیزهایی که میخوای نیست و قطعا باید پسرفت بری.

    ولی واقعا استاد تو همین بازی خودم به این حرفتون هم رسیده بودم که همینکه احساسم رو درست میکنم همه چی خوب پیش میره.

    و یا در مورد توجه و تمرکز که تو دوره دوازده قدم سعی کردم یکی از مهمات زندیگم باشه, تو همین بازی کامپیوتری اعدادم ,متوجه شدم که وقتی غرق افکارم میشدم و تمرکزی بازی نمیکنم هم میبازم یا حرکتهای اشتباهم زیاد میشن.

    خلاصه امیدوارم که اینارو در زندگیمون خوب و به موقع عملی کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مهدی زیرک گفته:
    مدت عضویت: 699 روز

    با سلام و درود به استاد عزیزم و همسر بزرگوارشون که هرچی انرژی خوب احساس خوب و عشق هست رو منتقل میکنن.

    در درجه اول سپاسگزار پروردگارم هستم که هرچقدر سپاسگزارش باشم باز هم کمه.

    در مورد توضیح دقیق و موشکافانه ای که استاد عزیز در مورد عدم لیاقت داشتن در مورد خودمون دادن،همینطور که استاد داشتن توضیح میدادن خود به خود من در افکار خودم فرو میرفتم که در گذشته در مسائل مختلف به نوعی احساس لیاقت رو از خودم می‌گرفتم و نتیجه ی اینکار باعث احساس بد در درون من میشد و در نتیجه ی اون احساس بد اتفاقاتی میوفتاد که برای من بسیار ناخوشایند بود.

    در مورد روابط،من روابط متعددی رو تجربه کردم و با انسان های فوق العاده ای من برخورد میکردم از لحاظ احساسی،آنقدر این روابط برای من خوشایند بود آنقدر احساس خوبی به من منتقل می‌شد و عشقی که خداوند از طریق اون روابط و انسان ها به من میداد که من با خودم فکر میکردم و گاهی به اطرافیانم میگفتم که این شخص خیلی خوبه خیلی احساس خوبی داره من لیاقت همچین شخصی رو ندارم من لیاقت این حجم از احساس خوب رو ندارم چرا این شخص باید انقدر با من خوب باشه چرا مثل بقیه آدم ها نیست ؟ و همینطور که در این افکار فرو می‌رفتم در نهایت احساس من بد میشد و در نتیجه اتفاق هایی بوجود میومد که باعث میشد اون روابط از بین بره،و من فکر میکردم مشکل از اون آدم هاست فکر نمی‌کردم خودم مشکلی داشته باشم،با توضیح دقیق و واضحی که استاد دادن برای من کاملا مشخص شد که من در گذشته چه اشتباهاتی رو انجام دادم و چقدر خودم رو نالایق میدونستم که نتیجه ی اون افکار شده بود اتفاقاتی که برای من ناخوشاینده.

    در صورتی که من اشرف مخلوقات خداوند هستن چرا نباید خودم رو لایق بدونم؟ چرا نباید بهترین روابط رو داشته باشم؟ چرا نباید سرشار از عشق باشم؟ چرا نباید زیبایی هارو جذب کنم ؟ چرا نباید احساسات فوق العاده رو تجربه کنم ؟

    و این موارد بعد از اون اتفاقات درون من تکرار میشد که تو لایق هرآنچه که میخواهی هستی،تو لایق بهترین ها هستی تو لایق بهترین احساسات هستی،دست از پیروی از افکار بیهوده بردار تا ببینی دوباره و دوباره میتونی بهترین هارو بدست بیاری.

    و همینطور در مسئله بازی کردن و روابط خانوادگی و مسائل مالی هم همینطور بود و من خودم رو لایق نمی‌دونستم که باعث میشد افراد خانواده و فامیل رابطه بهتری با من نداشته باشن،در بازی کردن خودم رو لایق این همه لذت در برد ها نمی‌دونستم،در مسائل مالی خودم رو لایق اینهمه نعمت و پول و اتفاقات خوب نمی‌دونستم.

    در مورد موضوع قربانی شدن هم باز استاد عزیز بسیار قشنگ توضیح دادن،به خاطر میارم زمانی که شاغل بودم در محیط های مختلف و با تمام توانم اون کار رو انجام میدادم و در افکار خودم غرق میشدم که من دارم بهتر از همه کار میکنم من تمام توانم رو دارم میزارم از خودم ضعف نشون نمیدم پس چرا کسی تشکر از من نمیکنه؟ چرا اون چیزی که حق من هست رو به من نمیدن؟ با توجه به اینکه خیلی از کسان دیگه در اون محیط بودن و کمتر از من تلاش میکردن و به نوعی شادتر از من بودن و پاداش های بهتری می‌گرفتن و من در اون لحظات فکر میکردم اینها با هم روابط بهتری دارن که اینگونه هست یا به نوعی خداوند تلاش من رو نمیبینه یا کسی که مسئول هست تلاش من رو نمی‌بینه و من به این نتیجه می‌رسیدم که حتما همینطوره حتما من باید زجر بکشم حتما باید قربانی بشم حتما باید عذاب بکشم تا به چیزی که می‌خوام برسم.

    و همین افکار آنقدر در ذهن من جاری می‌شد که من تماما احساسم بد بود با اینکه باز هم همون تلاش هارو انجام میدادم باز هم احساس من بد و بدتر میشد و حس میکردم دارم مورد ظلم واقع میشم چرا اینجوریه؟ چرا من هرچی تلاش میکنم کسی نمی‌بینه ؟ چرا احساس من بده؟ چرا حقم رو بهم نمیدن؟ و آنقدر در این افکار فرو میرفتم زمانی که تعطیل میشدم میرفتم خونه آنقدر خسته بودم از لحاظ جسمی و ذهنی و روحی که بیهوش میشدم و فردا و فردا دوباره همون اتفاقات میوفتاد و من بیشتر و بیشتر عذاب می‌کشیدم و حس قربانی شدن داشتم و لذت نمی‌بردم از کاری که انجام میدادم از حقوقی که در آخر ماه برام واریز میکردن و حتی به اینکه دوباره باید اون کار هارو انجام بدم هیچ گونه لذتی برای من نداشت فقط از روی اجبار و ترس و افکاری از این قبیل که در ذهن من بود باعث میشد من دوباره اون کار هارو انجام بدم،هیچگونه علاقه و لذت و لحظه های زیبارو نمی‌دیدم و فقط تمرکزم رفته بود روی قربانی شدن.

    خدارو صد هزار مرتبه شاکرم که باز هم این زندگی درس های قشنگ و زیباش رو به من نشون داد اون روی دیگه اش رو به من نشون داد،و استاد عزیزم رو که انقدر قشنگ توضیح میدن تا ملکه ی ذهن ما بشه تا دیگه هیچوقت اون اشتباهات تکرار نشه و معنی واقعی زندگی رو بفهمیم و قوانین جهان رو بخوبی درک کنیم و سرشار بشیم از هرچی عشق و فرکانس خوب هست.

    و در نهایت بهترین احساسات رو برای استاد عزیزم و همسر بزرگوارشون و تمام اعضای دوسداشتنی سایت آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    نرگس سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    وای عالی بود هر چقدر بگم من چقدر از این وویس برکت گرفتم کم گفتم…. تمام تحلیل ها واسه یه زندگی عالی کافیه شما پارتنذ های عالی تو بازیی بودین که کاملابا گفتگوی دو جانبه این سناریو رو خلق کردین تا بهتر هر لحظه در بازی بشه یه نکته و یه درسس. لذت بردم چون این همه نکته از یه بازی به ظاهر بازی برام اعجاب انگیزه چون دقیقا زندگی هم بازی هست که باید ازش لذت ببریم و امروز و این لحظه را دریابیم چرا که در مورد تمرکز و نقاط ضعف خلق های بدی کردم که واقعا در ذهنم تصور تاریکی ایجاد شده از اینکه من یک قربانی هستم و این قضیه از ذهن و روح من تغذیه میکرد تا الان… تمام دوره ها و نکته ها رو میخونیم اما عمل به اونها خیلی مهمه و انالیز اونا توسط بازیگر با عث میشه. دقیق لمس کنم و من بخاطر این لحظه لذت برم که تونستم تک تک نکات رو درون زندگی خودم ببینم….. زندگی که باعث شده من احساس قربانی بودن کنم و باید ازش بیرون بیام و از تاریکی پیله رها بشیم چرا که ذهن باید کنترل بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مرتضی مرادی گفته:
    مدت عضویت: 919 روز

    با سلام و عرض ادب

    سپاسگزارم از استاد عزیز و مریم جان بخاطر تولید این فایل بسیار ارزشمند و نکات خیلی مهمی که داخل این فایل گفته شد

    میخوام تجربه خودمو بگم از عمل به یکی از نکات این درسهایی که توی این فایل یاد گرفتم

    من دوره قانون سلامتی رو خیلی قبل پیش خریدم ولی نتونستم ذهنم رو اولش کنترل کنم و به شیوه بسیار ساده ای که استاد داخل فایل گفتن عمل کنم ولی زمانی که این فایل رو گوش کردم یک نکته ای از صحبتهای این فایل برام زنگ زد و توجهم رو جلب کرد که میخوام بهتون بگم و اگر عمل کنیم توی تمام زمینه ها نتایج خیلی ارزشمندی میگیریم

    توی این فایل استاد از افرادی که توی انجمن NA بودن گفتن و یکی از صحبتهایی که توی این جلسات به افراد زده میشه اینه که آیا میتونی فقط برای همین امروز مواد مصرف نکنی ؟

    منم به خودم گفتم آیا میتونی فقط همین امروز به دوره قانون سلامتی عمل کنی؟اصلا به فردا یا روزهای بعد فک نکن

    فقط همین امروز میتونی عمل کنی؟

    دیدم وقتی برای همین امروز تصمیم میگیرم خیلی مغزم راحت تر پذیرش میکنه تا اینکه بخوام روزهای بعد رو در نظر بگیرم و باز فردا به خودم میگم خدایا شکرت قدرت و توان به من دادی تا بتونم مث بقیه مردم عمل نکنم و نتایجم هم مث اونا نباشه و ازت ممنونم که کمکم کردی تا به دوره قانون سلامتی عمل کنم ……دوباره فردا زمانی که وسوسه میشم غذای نامناسب بخورم به خودم میگم آیا میتونی فقط همین امروز فقط همین امروز خودت رو کنترل کنی و به شیوه قانون سلامتی عمل کنی ؟ بعد به خودم میگم آره بابا من خیلی قدرتم بیشتر از این حرفاس و راحت میتونم امروز خودمو کنترل کنم و ………

    نتیجه این درس این شد که من طی دو ماه به راحتی و به آسونی تونستم 20 کیلو وزن کم کنم و چقدر پر انرژی تر بشم و سایز دور شکمم هم 22 سانت کمتر شد و چقدرررررر میبینم آدمها با دست خودشون میرن تلاش میکنن پول در میارن و میرن چیزهایی رو میخرن که به بدنشون ضرر برسونن و واقعا خندم میگیره که چقدر یه انسان میتونه به دلیل آگاه نبودن چقدر مسیر آسون و راحت رو با دست خودش و با میل و رغبت تبدیل کنه به بوجود آوردن بیماری های مختلف و دوا و درمون هایی که هیچ وقت هیچ مشکلی رو حل نمیکنن و فقط مقطعی حل میکنن و به صد جای دیگ بدن آسیب میرسونن و جالب تر اینه که میگیم خدایا چرا به ما بیماری میدی چرا ما رنج میکشیم هی میگیم خدایا فلان نفر رو شفا بده و بیماری فلانش رو درمان کن و زمانی که مایی که آگاهیم به بدن و هورمون ها و میدونیم اینا به چه شکل عمل میکنن زمانی که این افراد رو میبینیم واقعا خندمون میگیره و چقدر با ایمان بیشتر به قانون عمل میکنیم چه قانون زندگی و باورها و ورودی های ذهن چه قانون سلامتی و ورودی های جسم

    استاد عزیزم من اولین دوره ای که خریدم همین قانون سلامتی بود و زمانی که با شما آشنا شدم هم حتی مث الان یک درصد هم شما رو نمیشناختم اما به محض دیدن دوره قانون سلامتی یه چیزی بهم گفت این دوره رو بخر و منتظر معجزات زندگیت باش و منم عمل کردم

    الان میبینم نتایج رفتار و زندگی جدیدم رو بعد 34 سال و اینکه من تازه یک ساله متولد شدم و تازه به دنیا اومدم

    به دنیای زیبایی که خداوند قدرت خلقش رو در اختیار خودم قرار داده و منو هدایت کرد به دوره قانون سلامتی بعد دوره عزت نفس بعدشم که وارد 12 قدم شدم و انشالله بعدشم دوره عشق و مودت در روابط و بعدشم روانشناسی ثروت

    استاد جان شاید برای خیلی ها ثروت خیلی مهم باشه و اولویت اولشون این باشه و به محض آشنا شدنشون با شما از این دوره استفاده کرده باشن و زندگیشون متحول شده باشه ولی واس من اینطوری نبوده

    من اول دوس داشتم لذت سلامتی و انرژی بالا رو تجربه کنم

    بعد دوس داشتم خودمو بهتر بشناسم و با عزن نفس شروع کردم

    بعد وارد 12 قدم شدم تا زندگیم باز هم زیباتر و لذت بخش تر بشه در تمام ابعاد

    بعد دوس دارم وارد عشق و مودت بشم تا باز هم از روابطم و دنیای اطرافم لذت بیشتری بشم

    بعد که همه این ها رو تجربه کردم بعد وارد روانشناسی ثروت بشم و زندگیم هم از لحاظ مالی تغییر کنه چون میدونم پول قسمت کوچکی از خوشبختی و لذت و عشق در زندگیه و ما ثروت ها و نعمت های بی نهایت زیادی توی وجودمون هست که اصلا نمیشه با پول مقایسه ش کرد یا بشه با پول خرید

    به نظر من لذت بردن مهمترین قسمت زندگی کردنه و لذت رو میشه با نکاه مثبت به زندگی بهش رسید

    با لذت بردن میشه به خوشبختی رسید

    با لذت بردن میشه به روابط عالی رسید

    با لذت بردن از تک تک لحظات میشه به خدای زیبا و مهربان رسید

    با لذت بردن میشه به آرامش رسید

    و …..

    با لذت بردن به صورت کاملا طبیعی ثروت هم وارد زندگی میشه و به قول استاد ثروت نتیحه طبیعی لذت بردن از زندگیه

    این جمله شما چقدر تاثیر گذار بود

    در نهایت ضمن تشکر و قدردانی از بهترین استاد زندگیم و خانم شایسته عزیز که واقعا انسان بی نظیریه در توجه به زیبایی ها و عمل به قانون میخوام دوباره تاکید کنم برای خودم و اینکه به خودم یادآوری کنم که فقط همین امروز رو میتونی خودتون کنترل کنی و به دوره قانون سلامتی عمل کنی؟ و زمانی که امروز رو به پایان میرسونم و ذهنم رو با منطق قانع میکنم میبینم فقط دارم لذت میبرم و لذت و عشق و عشق و عشق و سپاسگزار خدایی میشم که زندگیم رو روز به روز زیباتر و زیباتر و زیباتر میکنه و این ما رو برای آسانی ها آسان میکنه

    خدای زیبای من عاشقتم

    استاد جانم عاشقتم

    خیلی دوستون دارم و از همینجا و از هزاران کیلومتر اونور تر بهتون عشق میورزم و بهترین ها رو از خدای مهربان براتون میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مرتضی مرادی گفته:
    مدت عضویت: 919 روز

    سلام و عرض ادب استاد نازنین و عزیزتر از جانم

    این فایل به اندازه یک دوره کامل آگاهی داشت و میلیون ها تومن ارزش داشت از خدا میخوام این آگاهی ها رو به قلبم وارد کنه و درک کنم که چقدر این صحبتها میتونه بهم درس یاد بده

    با اینکه فقط فایل تصویریش رو دیدم و حتما حتما باید فایل صوتیش که شما فرمودین رو بارها و بارها بشنوم تا بتونم بیشتر تامل کنم و به صورت عملی توی زندگیم اجرا کنم

    ولی نتونستم صبر کنم و به محض دیدن این فایل اومدم که بگم چقدرررر این فایل با ارزش بود

    چقدررر نکات ارزشمندی رو گفتین که میشه گفت این فایل یه خلاصه از کل مجموعه آگاهی های کل دوره هاتون بود

    میدونم که دوستان حتما نکات و درسهایی که از این آگاهی ها یاد گرفتن رو توی کامنت ها اشاره کردن ولی من میخوام یه چزی دیگ بگم از تاثیر قانون و اینکه چقدرررر سریع جهان پاسخ داد و دوباره بهم فهموند که همه چی قدرت فکر و تمرکزه و با تکامل به هر چیزی که بخوای میرسی فقط صبر کن و استمرار داشته باش ((ان الصبر و الصلوه لکبیره الا علی الخاشعین ))

    استاد جانم من وقتی برای بار سوم فایل جلسه دوم قدم دوم رو گوش کردم (چون به خودم قول دادم تا هر فایلی رو 5 بار گوش نکردم فایل بعدی رو گوش نکنم) شروع کردم در حین پیاده روی تجسم کردن اون نقطه پایانی خودم رو . زمانی که داشتم تجسم میکردم خودمو دیدم توی یه خونه نزدیک به دریا با آبهای سبز و ساحلی با شن های سفید در حالی که خونم نزدیک دریاس و صبح که بلند میشم با صدای موجهای دریا و پنجره رو به دریا از خواب بیدار میشم . اینقدر تجسم کردم و حالم خوب بود که حتی یک لحظه اشک از چشمانم اومد و بخاطرش سپاسگزاری کردم

    من این فایل درسهای زندگی از یک بازی رو شاید بیشتر از یک ماه قبل از روی سایت دانلود کردم و توی هارد سیستم داشتم و نگاه نکرده بودم نمیدونم جزا با اینکه تمام فایلهایی که دانلود میکنم رو همون لحظه نگاه میکنم و هر روز به سایت سر میزنم و اخبار جدید رو پیگیری میکنم

    به طور معجزه آسایی امشب بعد اینکه تجسم کردم خودمو کنار دریا و ….. زمانی که میخواستم بخوابم منی که اصلا سر لب تاب نمیام به خودم گفتم برم یکی از فایل های شما رو ببینم و با تمرکز بر نکات مثبت و آگاهی بخوابم

    اومدم توی سیستم دیدم عه یه فایل هست به نام درسهای زندگی از یک بازی اینو قبلا دانلود کردم و روی سیستمه ولی هنوز ندیدم

    وای خدای من حس من اون لحظه قابل وصف نبود

    حسم اون لحظه ای که فایل رو پلی کردم و من چی میدیدم خدای منننننن

    همین الان دوباره اشک شوق دارم میریزم

    خدایا عاشقتم خدایا شکرت

    به محض پلی شدن فایل دیدم همون ساحلی که تجسم میکردم با همون شن ها با همون خونه های نزدیک به دریا با همون استخرهایی که تو خونه ها نزدیک به دریا بود و با همون آب سبز واااااااااااایییی خدای من

    همونجا دوباره اشکم جاری شد و به خودم گفتم داره افکارت قدرت میگیره ها ادامه بده

    خیلی دوست داشتم به صحبتها بیشتر توجه کنم اما نتونستم این قدرت جهان که منو هدایت کرد به سمت افمارم رو تحسین نکنم

    دوست داشتم به رسم سپاسگزاری از شما بابت یاد دادن این آگاهی ها و آموزش قوانین ساده ولی تاثیر گذار در زندگی این کامنت رو بزارم که بازم بگم درسته قانون داره کار میکنه ها (اشاره به دستتون که توی قدم دوم جلسه دوم گفتین چند سال بعد میاین میگین من هر چی رو خواستم بهش رسیدم آره درسته راست میگه )

    خدایا از تو سپاسگزارم که این فرشته انسان نما رو سر راه زندگی ما قرار دادی تا ما رو به راه راست به راه کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کنه

    عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    وحید گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان .

    یعنی من روزی نیست که 24 ساعتش تمام بشه و من صدای زیبا و کلام حق شما رو نشنیده باشم . واقعا یکی از سپاسگزاری های روزانم از خدا همین وجود شماست.

    ازتون بینهایت سپاسگزارم که قوانین و درس های زندگی رو اینقدر روان و ساده به ما یاد میدید.

    استاد عزیزم چقدر از دیدن این فایل ( درس های زندگی از یک بازی ) لذت بردم تفکر کردم به یاد آوردم تمام اتفاقات گذشتم رو

    .

    اول اینو بگم که من بازیکن تنیس روی میز هستم و حدود شاید ده پانزده سالی هست که حرفه ای بازی میکنم و مسابقات زیادی رو هم رفتم. اتفاقا ایمیلی که باهاش تو همین سایت فوق العاده شما ثبت نام کردم هم همین برند میز پینگ پنگی هست که الان دارید روی اون بازی میکنید . برند استیگا که برای کشور سوئد هست. :-)

    که حساب این ایمیل رو من فکر کنم 15 سال پیش ایجاد کردم.

    همیشه هم هر وقت شما رو میبینم میگم ای خدا من اونجا نباشم با استاد اینا بازی کنم :)

    استاد عزیز هر درسی که از این بازی میگفتید دقیقا مثال های متعدد ازش واسه من تو بازی ها و مسابقاتی که میرفتم واسم یاداوری میشد که اون موقع ها دقیقا این اتفاقات واسه من میوفتاد و من اصلا با این قوانین آشنا نبودم و اصلا نمیدونستم که جهان اینجوری کار میکنه . میگم اون موقع ها چون خیلی وقته دیگه به مسابقاتی نرفتم و فقط به عنوان ورزش و اون علاقه بسیار زیادی که به این رشته دارم میرم باشگاه.

    یکی از اون درس ها نقش علاقه شدید هست به رشته ای که دوست داریم . همین پینگ پنگ رو من از سن 22 یا 23 سالگی تازه واسه اولین بار شروع کردم و رفتم باشگاه . بعد از چند وقت چنان علاقه شدیدی پیدا کردم بهش که کمتر یکسال تمامی بچه های باشگاهمون رو که هر کدوم چندین سال بود داشتن این رشته رو ادامه میدادن رو میبردم . و شاید در بعضی مواقع برد و باخت داشتم که واسه همه تعجب بود که من چقدر سریع پیشرفت کردم .

    اونجایی که شما تو ثروت یک میگید که برید دنبال علایقتون. برید دنبال کاری که اینقدر بهش کشش دارید که نه گشنگی میفهمید نه تشنگی نه هیچ چیز فقط اونو میخواید رو من با این علاقه شدید خودم به پینگ پنگ متوجه اش شدم.

    اینقدر علاقم زیاد بود که دیوانه وار منتظر روزای زوج و ساعت 6 عصر بودم که تایم باشگاهمون بود و زمانای غیر از اون و روزای فرد واسم اندازه یکسال میگذشت که البته همون تایم هم یا داشتم فیلم پینگ پنگ میدیدم یا با راکتم و توپ به دیوار اتاق خونمون میزدم و با دیوار تمیرین میکردم . اصلا یه چیز عجیبی بود این علاقم .

    یا مثلا خوب یادمه دانشگاه من یه شهر دیگه بود و تا شهر ما حدود یک ساعت فاصله داشت . یادمه یه روز عصر ساعت 5 بود سر کلاس فیزیک نشسته بودم که یکی از دوستانم که همشهری من بود اومد پشت پنجره کلاس و دست تکون داد که من دارم میرم بهش گفتم وایسا یه لحظه از کلاس اومدم بیرون گفتم داستان چیه گفتش که کلاسم تشکیل نمیشه دارم برمیگردم شهرستان با موتور هم اومدم . گفتم با موتور؟

    این همه راه تو این جاده گفت اره. یه لحظه فکر کردم دیدم اگه همین الان منم باهاش برم تا یک ساعت یا یک ساعتو خورده ای دیگه میرسم شهرستان و دقیقا به باشگاه میرسم بهش گفتم وایسا منم میام باهات گفت تو که سر کلاسی گفتم مهم نیست میخوام برسم به باشگاه. رفتم سر کلاس بدون اینکه به کسی چیزی بگم استاد هم داشت رو تابلو درس رو مینوشت وسیله هامو جمع کردم زدم بیرون .

    گفت بابا الان غیبت میزنه این استاده گیره گفتم مهم نیست . زنگ زدم یکی از هم باشگاهی ها گفتم برو ساک منم از در خونه بردار با خودت ببر باشگاه. دارم میام. دیگه راه افتادم و مستقیم اومدم باشگاه رسیدم به تمرین.

    خیلی خیلی از این مثال ها دارم که میتونم بگم که هرچیزی رو فدا میکردم که فقط به باشگاهم برسم سرکار زمانی که ور دست بابام بودم . کلاس درس یا هرچی که باشه مهم نبود فقط باشگاه رفتن مهم بود. و الان میفهمم اون همه پیشرفت چشمگیر دلیلش این علاقه ای بوده که شما تو ثروت یک میگید. ولی متاسفانه به هر دلیلی بود مسابقات کم میرفتم. پیشرفتم جوری بود که هرچند دیر به دیر من میرفتم مسابقات و کسی منو نمیشناخت ولی همون چند باری که میرفتم اینقدر عالی بودم که خدا شاهده مربی یکی از تیم های قوی مرکز استان بازیم رو میدید بعد از بازیم اومدم پیشم گفت بیا ببینم تو اسمت چیه کجا تمرین میکنی تا حالا ندیدمت .

    فرم خیلی خوبی داری و استایل خیلی خوبی داری پشت میز . اصلا نمیخوام خدایی نکرده حرف از منم بزنم واسه پینگ پنگ نه میخوام بگم که واقعا استاد چقدر درست میگن که اگه دنبال علاقت بری پله های موفقیت رو ده تا یکی میری بالا .نه اینکه بخوای زور بزنی تلاش خاصی بکنی نه اینقدر علاقت زیاده که داری لذت میبری ازش همون تمرین های سخت رو هم ممکنه کسی از بیرون ببینه بگه بابا بیخیال این همه زحمت بکشی که چی در صورتی که خبر نداره واسه تو اصلا زحمتی نیست خودت میخوای داری با عشق انجام میدی و لذتش رو میبری و پشت سر هم تکینک های بهتر حرکات بهتر و در کل مسیرهای بهتر رو یاد میگیری و پیشرفت میکنی.

    این در مورد نقش شور و شوق در زندگی که شما بخوبی توضیحش دادید

    استاد عزیزم یه مثال دیگه بخوام بگم مثلا در مورد احساس عدم لیاقت که بازم عالی توضیح دادید

    اینکه ما با تیم دانشگاه رفته بود المپیاد دانشجویی بعد اینکه مسابقات بصورت تیمی بود یعنی اینکه سه نفر از تیم ما و سه نفر تیم مقابل و به صورت انفرادی با هم مسابقه میدادن هر تیمی که 3 تا برد بیاره برنده مسابقه بود قانونش هم اینه که اگه بردهای تیم ها دو دو بشه نفر اول تیم ما با نفر دوم اونا و بعد نفر اول تیم مقابل با نفر دوم تیم ما مسابقه میده تا برد سوم بدست بیاد

    . دو نفر از تیم ما بازی کرده بودن و بعد بازی من شد . اونی که با من مسابقه داشت خیلی خیلی قوی بود و ظاهرا اسمو رسمی داشت واسه خودش بچه هایی که از من سابقه بیشتری داشتن میشناختنش من نه نمشناختمش .

    مسابقه من شروع شد و بگم بچه های تیم چون حریفم رو میشناختن خیلی روی من امیدی نداشتن و شاید اصلا واسه تماشای بازی منم حواسشون نبود یا اینور اونور بودن چون میگفتن بابا این که حریفش خیلی قویه حالا میبازه تموم میشه. من به خودم خیلی اعتماد داشتم انصافا هم خیلی خوب بودم بازی شروع شد و من خیلی بازی خوبی کردم گیم اول رو ازش بردم . مسابقه سه از پنج بود هرکی سه گیم ببره برنده مسابقه میشد. رفتیم گیم دوم و من گیم دوم رو هم بردم . بازی دو صفر شد به نفع من . همین که بچه های تیم یا نفرات دیگه حتی دیدن که من از این حریفم که خیلی میگفتن قویه دو هیچ جلو افتادم واسه تایم استراحت یک دقیقه ای که بعد از هر گیم هست اومدم پیش مربی و یهو دیدم غیر از مربی چندین نفر دورم جمع شدن و هی میگفتن افرین وحید بابا تو میدونی داری با کی بازی میکنی تو میدونی از کی دو هیچ جلویی تو میدونی تا اینجا چه کار بزرگی کردی و تمام اینجور صحبت ها که خلاصه بگم انقدر از این صحبتا کردن که منم واسه گیم سوم به بعد که رفتم پشت میز این حرفا میچرخید تو ذهنم انگاری حس کردم که نه بابا من لیاقت این برد رو ندارم و خیلی اتفاق عجیبیه که اونی که قوی تر هست رو من ببرم. میگن این خیلی اسم و رسم داره و همین احساس عدم لیاقت و این افکار از همون گیمی که اینا اومدن با من صحبت کردن هی میچرخید تو ذهنم و این شد که من سه تا گیم بعدیش رو باختم و بازی که من قطعا میتونستم برنده باشم به دلیل همین احساس عدم لیاقت واگذار کردم. البته اون موقع که من این صحبتا و قوانین رو نمیدونستم ولی الان که درسش رو شما دارید میدید من متوجه شدم که اون موقع دلیلش این بوده.

    استاد عزیزم یکی دیگه از درس هایی که الان دارم یاد میگرم احساس قربانی شدن .

    بازم تو مسابقات یا حالا حتی مسابقات تمرینی که تو باشگاه انجام میدیدم اینه که یه رالی خوب داره پیش میره ضربات خیلی خوبی و تاپ فورهند یا تاپ بکهند های خیلی خوبی رو داریم میزنیم و یهو توپ میخوره به لبه میز یا به لبه تور و اصطلاحا ساری میشه . و همون لحظه میگیم ای بدشانس این همه ضربات خوب زدم و اخرش اون ساری گرفت امتیاز واسه اون شد . بهش توجه میکنم یه لحظه ناراحتش میشم و میبینم که در ادامه مسابقه بازم این اتفاق میوفته و این دفعه بیشتر عصبی میشم و بیشتر گلایه میکنم پیش خودم که به حقم نرسیدم و همین باعث میشه که کلا دیگه ضربات خوبی رو نتونم بزنم و اصلا بازی رو وا بدم در صورتی که میتونم از این به بعد اینجوری نگاه کنم که نه بابا حالا یه اتفاق ناخواسته ای افتاد تازه منطقیش هم اینه که خود حریفم هم که از قصد نمیتونه جوری ضربه بزنه که به لبه میز بخوره یا به لبه تور فقط یه اتفاق پس بیخیال اصلا بهش توجه نکنم و به فکر امتیاز بعدیم باشم.

    الان که شما اینقدر قشنگ و دقیق از قانون صحبت کردید در مورد این بازی و درس های بسیار زیادی که توی زندگی میشه ازش گرفت کلی از این مثال ها توی ذهنم اومد از مسابقات یا تمرین هایی که میکردم تو پینگ پنگ.

    استاد عزیز واقعا نمیدونم چجوری تشکر کنم از شما اصلا همین که هستید هزاران مرتبه شکر .ازتون ممنونم بینهایت از اینکه اینقدر دقیق قانون رو درک کردید و انجامش میدید و بخوبی به ما هم آموزشش میدید.

    امیدوارم همیشه شاد و تن درست باشید و البته امیدوارم که یه روزی بیام پرادایس و بتونیم با هم یه گیم بزنیم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مهران سوزنچی گفته:
    مدت عضویت: 723 روز

    درود بیکران و ابراز ارادت خالصم رو پذیرا باشید.

    امروز حین امور کسب و کارم داشتم فایل صوتی نتایجی که از بازی پینگ پنگ رو ارایه می‌کردید گوش میدادم.

    خدارو سپاسگزارم که این افتخار رو دارم که با شما آشنا شدم.

    داشتم فایل رو گوش میدادم و کارم رو هم انجام میدادم.برخلاف همیشه که بیش از80درصد حواسم به کارم بوده این بار اعتراف میکنم که اوضاع برعکس شده بود البته شاید این موضوع برای دوستان خیلی باحال نباشه اما بعد از اتمام فایل خودم رو به فکر برد.

    خیلی واسم جالب بود که منو به سمت یک سری آگاهی سوق داد.شمارش درسها و نکته هایی که از یک بازی ساده ارایه میشد منشأ آگاهی بود.

    حالا در روح و روان من چه رقم خورد بماند اما نتایج جالبی که رخ داد نظرم رو جلب کرد.

    باید اینم رو بگم که من چند وقتی هست که در کسب و کارم به رکود خوردم و بیش از گذشته به کاستی ها و بی پولی توجه میکنم و خودم رو محصور در فشار اقتصادی میبینم.و احساس میکردم که خدا نکنه منو فراموش کرده یا نکنه کاری کردم که کارمای اون این شکلی منو درگیر کرده.که متوجه یه تماس از موبایلم شدم.

    الو علی جان بفرما…

    الو سلام کجایی کارگاهی؟

    بله کارگاهم…کاری داری علی جان؟

    آره یه پرس غذای نذری دارم میارم …

    ممنونم علی جان قبولت باشه.

    خیلی بجا بود

    خب یادم اومد ک خدا منو فراموش نکرده.

    کارم تمام شد و تصمیم گرفتم برم خونه.

    در مسیر بازگشت از کارگاه بودم که در مسیر توقف کردم و زمان اجرای تغذیه عاشورا رو پرسیدم نکتش این بود که اون آقای عزیز ب نوعی پاسخم رو داد که با مهر و محبت در کلام و رفتارش روهم رو نوازش داد.

    خب ب مسیر بازگشتم ادامه دادم که در مسیر همسرم عزیزم تماس گرفت…

    الو مهران جان کجایی؟

    دارم میام نزدیکم چند دقیقه دیگه میرسم…

    مهران جان میتونی بری دم خونه خانم خرم نظری آش نذری مون رو بگیری؟

    باشه میرم…

    جالبه. این سومیش بود …

    میدونید لپ کلامم چیه؟ببینید همیشه این اتفاقها برای همه ما رخ میده اما دیدنشون یه محبته یه دیدگاه میخواد یه آگاهی میخواد که اکثر ماها اکثر اوقات ازشون دور و غافلیم.

    حالا یه بنده دوست داشتنی خدای عزیز بنام عباس منش عزیز میاد و با کلامی ساده این آگاهی رو به ما میده،این جالب نیست؟

    من اعتقاد دارم که خداوند برخی انسانهایی رو انتخاب می‌کنه که دستان خودش بر زمین باشند برای آموزش دیگر انسانها.و من این یادآوریها و آموزشها رو ارج میدم و هر لحظه خدارو سپاسگزارم و خواستار این هستم که بتونم همچون شما انسان دوست داشتنی دستی قابل از دستان خداوند باشم.

    دلیل این متن من، یادداشت توجه خداوند بود به من و هم نامی ببرم از جناب عباس منش و حرکت تاثیر گذار شون و البته یادآوری بشه برای همون که خدا همیشه به طریق شیرین مارو حمایت می‌کنه بی منت.

    درود مجدد به شما آقای عباس منش عزیز…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    Farshad Usefi گفته:
    مدت عضویت: 2051 روز

    به نام خداوند دانا و هدایتگر

    وای خدای من انگار کل وجودمو برق گرفت با خوندن این اگاهیایی که الان با گزینه من را هدایت کن مواجه شدم

    حمدو ستایش مخصوص اوست که در هر لحظه داره پاسخ میده به این فرکانسامون

    خدارو شکر که تنها با کنترل کردن این ورودی های ذهنه با تکرار مکرر افکار مثبت و بازگو کردن الگو هایی که به موفقیت رسیدی میتونی تو شرایط به ظاهر بدی که تونستی حالتو فرکانستو بهتر بهترو بهتر کنی

    موقعی که به ظاهر اوضاع بد میشه

    تنها افراااااد خیلیییییی کمی هستن که میتونن ذهنشون رو کنترل کنن

    اره

    ما اینجاییم که جزو اون عده کم باشیم

    اره میدونم کنترل کردن ذهن تو شرایط نا دلخواه خیلی سخته

    اما بقول استاد ایمانه همیشه میچربه

    تغییر فرکانس نتنها حالمونو بهتر میکنه

    بلکه پاداش هم داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مهتا گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    سلام به دوستان و استاد عباسمنش عزیزم

    الان که دارم اینو براتون مینویسم بسیار ذوق دارم چون نتیجه تغییر باور و نگه داشتن حس خوب رو برای بار چندم به وضوح دیدم

    من 17 سالمه و به تازگی از پایه یازدهم میرم به دوازدهم و کنکور و …

    توی یکی از مدارس برتر درس میخونم و حتی قبول شدن تو این مدرسه رو هم سال پیش به طرز معجزه اسایی جذب کردم

    من توی امتحانات معمولا رتبه 15 یا 13 کلاسی بودم که برای بدست اوردن این رتبه تلاش زیادی میکردم اما هیچ وقت راضی نبودم

    آخرای خرداد بود که آزمونی گرفته شد و من به دلیل استرس و اضطرابی که داشتم این ازمون رو به شدت بد دادم و حتی انقدر حالم بد بود که بعدش رفتم بیمارستان و رتبه آخر کلاس رو کسب کردم و بعدش من موندم و یه حس ناتوانی و ناامیدی و کلی حس های بد دیگه

    حتی از مدرسه تماس گرفتن و پیش مشاور تحصیلی که رفتم گفت زیاد از نتایجت هم در طول سال و هم این ازمون آخر راضی نیستم

    و این یه حس بد و تحقیر به من داد

    دوباره با کلی استرس خودم رو جمع و جور کردم و شروع کردم کمی درس خوندم و تست زدم تا برای امتحان 16 تیر یعنی همین امروز آماده بشم

    و هر روز من استرس داشتم و میتونم بگم چیزی که واقعا اهمیت انچنانی تو زندگی من نداشت منو از حس خوب محروم کرده بود

    اینو هم بگم که اون چند هفته من سعی کردم احساس لیاقت رتبه برتر بودن تو خودم به وجود بیارم پس صدام رو ضبط کردم و روزی چند بار گوش میدادم

    یه هفته مونده به امتحان نا امید شدم و اصلا درس نخوندم…

    شد روز آخر

    روز آخر به صورت اتفاقی یکی از فایل های رایگان شما که اسمش درس های زندگی از یک بازی بود رو گوش دادم

    دیدم که درباره کنترل ذهن میگید و متوجه شدم که چقدر اهمیت داره و من چقدر غافل بودم

    سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و دوباره رفتم سراغ درس خوندن

    اون فایل رو من کامل گوش دادم و بعد فایل گفت و گو شما و استاد عرشیانفر رو که درباره حس خوب بود رو گوش دادم و چقدرررررر کمک کرد

    منی که به شدت برای یه امتحانی که نتیجه اش هیچ تاثیری نمیذاشت تو زندگیم ولی این باور ایجاد شده بود که اگه نمیتونی این امتحانا رو خوب بدی پس کنکور رو خوب نمیدی بعد به دلیل باور به اینکه کنکور سرنوشتت رو تعیین میکنه و تو اگه کنکور رو بد بدی بدبخت میشی این ازمون به شدت برام مهم شده بود

    من متوجه شدم که حس خوب مهمه و برای بدست اوردن آرامش شروع کردم شکرگزاری برای چیزایی که دارم و هم حسم خوب شد و آرامش گرفتم

    و همه اینا یه روزه شد!

    سر جلسه ازمون یه حرفتون برام تکرار میشد

    میگفتین که توی بازی پینگ پونگ وقتایی که عقب هستین اینو میگید که فقط این یه ضربه مهمه و تمرکزم رو میذارم رو این و مهم نی چقدر عقبم

    من از این استفاده کردم و سر ازمون همش میگفتم همین این یه سوال مهمه فقط کافیه همین یدونه رو خوب بزنم

    و استاد من جزو نفرات برتر کلاس شدم

    از رتبه آخر که 25 بود رسیدم به نفر 6 ام

    و از رتبه کشوری که 175 بود رسیدم به رتبه 80

    زیاد و آنچنان تلاش فیزیکی نکردم…

    1 درصد تلاش فیزیکی که درس خوندن بود رو انجام دادم و بقیه کار رو ذهن کرد…

    خدایاشکرت که همچین احساس عالی دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت