برای من، آگاهی های این live، یکی از متحول کننده ترین و تنظیم کننده ترین آگاهی ها بوده که مرا با خواسته ام در هماهنگی قرار داده و به سمت تحقق آن هدایت کرده است. وقتی به این live هدایت شدم و پای آگاهی های این فایل نشستم. آنقدر آگاهی های این فایل هدایت کننده بود، آنقدر اصل اساسی خلق شرایط دلخواه را به یادم می آورد و آنقدر فرکانس هایم را در جهت خواسته هایم تنظیم می کرد که تصمیم گرفتم این آگاهی ها را در سایت با شما دوستان عزیز به اشتراک بگذارم.
منابع مرتبط با این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 3 | قدرت تجسم خلاق
ما به عنوان انسان، از توان فیزیکی محدودی برخورداریم اما نیروی ذهنی بی انتهایی داریم. قدرت فیزیکی انسان از بسیاری از حیوانات کمتر است اما آنچه تفاوت اساسی بین انسان و سایر موجودات ایجاد کرده، قدرت خلق ذهنی این موجود است که توانایی ای بی انتهاست. توانایی که باعث شده انسان موجوداتی را به خدمت خود در بیاورد که از نظر قدرت فیزیکی، بارها و بارها از انسان قویتر هستند.
ما موجودات خالقی هستیم که با توانایی خلق شرایط زندگی خود به دنیا آمده ایم. منظور از توانایی خلق این است که ما می توانیم با جهت دهی آگاهانه افکارمان به سمت آنچه می خواهیم، فرکانس آن را به جهان ارسال کنیم و جهان نیز طبق قوانین بدون تغییر خداوند، اساس آن فرکانس را در تجربه زندگی ما بازتاب می دهد. متاسفانه ما اکثراً از این توانایی بر علیه خود و در جهت ناخواسته ها استفاده می کنیم یعنی ما اکثراً آنچه را در ذهن خود تجسم می کنیم که نمی خواهیم رخ دهد یا می ترسیم رخ دهد. همچنین افراد زیادی “تجسم” را با “توهم” اشتباه گرفته اند. این سوء برداشت درباره “قانون تجسم خلاق” باعث شده خیلی از ما به بهانه واقع بین بودن، این توانایی درونی نامحدود را دست نخورده باقی بگذاریم.
استفاده از قدرت تجسم خلاق به معنای یک گوشه نشستن و تجسم کردن نیست. زیرا ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است. وقتی شما این نیروی درونی خلاق را با استفاده از “تجسم خواسته” فعال می کنی، قطعاً به ایده ها و راهکارهایی دسترسی پیدا می کنی که اجرای آنها و اقدام عملی در راستای آنها، خواسته مد نظر را از نظر فیزیکی وارد زندگی شما می کند. اما برای رسیدن به آن مرحله، اول باید به قول خداوند ایمان به غیب را در عمل اجرا کنی تا دسترسی شما به آن ایده ها باز شود.
“تجسم خلاق” یعنی جهت دهی آگاهانه افکار بر خواسته و تمرکز بر آن. منظور از تمرکز بر خواسته یعنی پروراندن هر فکری درباره آن خواسته در ذهن است که شما را درباره آن خواسته به احساس خوب، احساس امید، احساس اطمینان و یقین می رساند و در این احساس نگه میدارد. در واقع ریشه اصلی تجسم، ایمان به غیب است. یعنی ایمان به نتیجه ای که از نظر فرکانسی به آن باور داری با اینکه هنوز در تجربه فیزیکی شما ظاهر نشده است.
“تجسم خلاق” یعنی استفاده آگاهانه از قدرت افکار برای ارسال فرکانس خواسته به جهان. زیرا ما در جهانی زندگی می کنیم که به فرکانس های ما پاسخ می دهد. ارسال جنین جنسی از فرکانس، موجب می شود تا جهان راههای دسترسی به آن خواسته را برای ما باز کند و ما را در مدار دریافت آن خواسته قرار دهد. این یعنی هدایت.
بزرگترین مانع ذهنی ما در برابر دریافت خواسته هایمان این است که باور نداریم آن خواسته برای ما امکان پذیر است با اینکه با تمام وجود آن خواسته را می خواهیم. این باور ما را در مسیر خلاف جهت با خواسته قرار می دهد و به همین شکل، تمام تلاش های ما در مسیر خلاف جهت با خواسته، هرز می رود و تعجب می کنیم از اینکه چرا با وجود این همه تلاش، به خواسته خود نرسیده ایم.
در واقع ذهن ما به خاطر باورهای محدودکننده، همیشه در برابر امکانِ داشتنِ خواسته ها مقاومت دارد. به همین دلیل نیز عمده تلاش هایش خصوصا در اولین قدم ها این است که با پر رنگ نشان دادن موانع پیش رو، ما را وادار به پذیرفتنِ محدودیت ها کند تا جایی که بی خیال آن خواسته شویم و برایش قدمی برنداریم.
در چنین شرایط ذهنی، “تغییر ذهنیت” باید از “تجسم خلاق” شروع شود. زیرا از نظر منطقی شما برای تجسم، نیاز به امکانات بیرونی نداری، نیاز به صرف هزینه نداری، نیاز به اقدام فیزیکی نداری. کافیست کمی ایمان درونی ات را فعال کنی تا از عهده فعال کردن تجسم خلاق بر بیایی. اما در ادامه، خواهی دید که معجزاتی رخ می دهد و شرایط به نحوی تغییر می کند که صدها اقدام فیزیکی و امکانات مادّی، قدرت انجامش را نداشتند.
تجسم خلاق، وقتی طبق اصول قانون تجسم اجرا شود، قدرت نامحدود ذهنی ما را فعال می کند و آرام آرام با کم کردن مقاومت های ذهنی ما درباره داشتن آن خواسته، ایمانی را در وجود ما فعال می کند تا امکان پذیری آن خواسته را باور کنیم.
این باور، آرام آرام افکار ما را به سمت آن خواسته جهت دهی می کند و فرکانس های هماهنگ با خواسته را ارسال می کند و جهان در پاسخ به این جنس از فرکانس ها، دسترسی ما به ایده ها، راهکارها و فرصت هایی را باز می کند که اجرای آنها در نهایت خواسته ما را محقق می کند. به همین دلیل وقتی مهارت فعال کردن قدرت تجسم خلاق را می آموزی و آن را در مسیر خواسته ات به کار می بندی، این قدرت قطعا به شکل ایده ها، راهکارها، هدایت هایی و دست هایی از طرف خداوند در مسیر شما ظاهر می شود. سپس این نیرو به همان شکل که آن ایده ها و موقعیت ها را به سمت شما هدایت کرده، قدرت تشخیص این هدایت ها و جدی گرفتن آنها را نیز به شما می دهد و وقتی آنها را جدی می گیری و اقدامات عملی در راستای آنها را انجام میدهی، آنوقت است که این نیروی ذهنی به ثمر می نشینند و در قالب خواسته تو در زندگی ات ظاهر می شود.
به طور خلاصه، تجسم خلاق یعنی توجه به خواسته ها؛ یعنی «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»، به منظور هم-مدار شدن با خواسته ها. به همین دلیل است که وقتی به تجسم یک موضوع ادامه می دهی، نشانه های از آن جنس خواسته در زندگی ات ظاهر می شود. زیرا تجسم خلاق، شما را وارد مدار آن خواسته کرده است. حالا تمام کار شما ماندن در این مدار است تا تجربه شما از دیدن نشانه ها تبدیل شود به زندگی با واقعیت آن خواسته. نقش تجسم خلاق، باورپذیر کردن یک خواسته برای ذهن است. زیرا ذهن ساخته شده تا شما را از کار بیهوده بر حذر دارد. بنابراین، تا وقتی ذهن موضوعی را امکان پذیر نداند، از هر ترفندی استفاده می کند تا مانع قدم برداشتن شما بشود.
“تجسم خلاق”، با حذف مقاومت های ذهنی، فاصله فرکانسی میان شما و خواسته را کم می کند. وقتی ذهن در تخیل با آن خواسته زندگی می کند، آن را به عنوان واقعیت باور می کند زیرا سیستم ذهن به گونه ای است که بین خیال و واقعیت تفاوتی قائل نمی شود. در نتیجه، به خاطر این باور، دیگر در برابر امکان پذیر بودن آن خواسته، مقاومتی ندارد. در نتیجه، نه تنها در برابر ایده های الهامی شما درباره آن خواسته مقاومتی ندارد بلکه آنها را منطقی هم می داند. یعنی شما بوسیله تجسم خلاق، ذهن خود را مثل یک هوش مصنوعی تربیت میکنی برای باور کردن امکان پذیری یک خواسته و همدست شدن با هدایت های درونی ات.
وقتی ذهن موضوعی را امکان پذیر بداند، آنوقت است که نه تنها در برابر اجرای ایده ها مقاومت نمی کند، بلکه نیروی جسمانی شما را نیز در مسیر هم جهت با خواسته، رهبری می کند، انگیزه هایت را تقویت می کند، عزمت را برای قدم برداشتن جزم می کند و قدم هایت را استحکام می بخشد چون به این نتیجه رسیده که تحقق این خواسته، برایش امکان پذیر است.
این منطق پشت “قانون تجسم خلاق” است. حالا که این مفاهیم را خوانده ای، حتماً ذهن شما تجربیاتی را به یادتان انداخته که چطور (آگاهانه یا ناآگاهانه) با تجسم خواسته هایت، آنها را از دل غیب در زندگی ات ظاهر کردی بی آنکه بدانی “چطور”!!!
بنابراین، واقعاً ارزش دارد که آگاهانه در راستای تحقق خواسته هایت، بخش مهمی از وقت و انرژی خود را صرف تمرین قانون تجسم خلاق کنی تا معجزاتش را در زندگی ات ببینی و به قول خداوند آسان شوی برای به آسانی رسیدن به خواسته هایت.
ضمن اینکه دوره قانون آفرینش | بخش سوم، مبحث تجسم خلاق را به صورت مفصل و کامل آموزش می دهد. شما در این بخش از دوره، گام به گام، اصول اجرای تجسم خلاق و شیوه بهره برداری از این قدرت درونی را در عمل یاد می گیری.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش بخش 3 | مبحث قدرت تجسم خلاق
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
سایر قسمت های live با استاد عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق207MB44 دقیقه
- فایل صوتی live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق43MB44 دقیقه
سلام استاد عزیززم ومریم جان واقعا شایسته
وهمه دوستان عزیزم در مسیر نور و رحمت وهدایت الهی
خدارا شکر میکنم که چنین قدرتهای خارق العاده ای به ما داده
قدرت تجسم قدرت خلق زندگی خودمون
واستاد الهی ای که اومده وبه طور واضح استفاده از این قدرت ها روبه ما اموزش میده تا بتونیم ازشون درست استفاده کنیم و زیبا وبه دلخواهمون زندگیمونو بسازیم خدایا شکرت
استاد من ادمیم که هرجا باشم بعد یه مدت کوتاهی خسته میشم وبرام تکراری میشه ودیگه هیجان نداره(استاد خیلی خوشحالم که این اخلاقم مثل شماست )
حدود چند سالیه که به این شهر اومدیم سال اول به هرجا نگاه میکردم تمام وجودم پر از شادی وشعف میشد انگار درختها گلها ساختمونها جاده ها همه وهمه دارن باهام حرف میزنند وبه روم میخندند ومنم ناخوداگاه تحسین میکردمو ذوق میکردم(استاد جان اون موقع به قانون اگاه نبودم بگذریم که چقدر به این حس ناخود اگاه من که ذوق میکردم مثل بچه ها ویا دستهامو مثل ژاپنی ها وحالت تعظیمشون روی سینم میزاشتم ویا از ذوق از ته دل میخندیدم ….مسخرم میکردن یا تو ذوقم میزدن طوری که اشکم در میاومد)
اما بعد مدتی همه چی عادی شد با انکه الان اگاهانه زیبایی ها رو میبینمو تحسین میکنم ولی اون اوائل حسش فرق میکرد استاد الانم دقت که میکنم میبینم اکثر اوقات خودمو تو یه کشور دیگه میبینم با تمام زیباییها ودر حال پیاده رویم تو طبیعت زیبا وبا خودم تکرار میکنم میرم مطمئنم میرم در اصل وقتی
این کلماتو که ناخوداگاه تکرار میکنم یه ان به خودم میام ومتوجه افکارم میشم
من همیشه دوست داشتم زبانم خوب باشه که هر جا رفتم بتونم راحت ارتباط برقرار کننم وچون تعیین نکردم کجا رو میخوام وفقط از خدا خواستم هرجا ازادو راحت وشاد وخوشبخت وسلامت باشم خودش منو اونجا هدایت کنه.
واز اونجایی که ترک زبانم وکشور ترکیه. رو دوست دارم خیلی سعی کردم زبانشونو درست یاد بگیرم وفیلمهایی با زبان اصلی ببینم تا مسلط بشم .
ولی یه عشق وعلاقه خاصی به زبان انگلیسی دارم واین همه سال از ترس اینکه یاد نگیرم یا چون تو محیط نیستم فراموش میکنم وهزار تا دلیل دیگه که ذهن میاورد ومانع از رفتنم به کلاسهای زبان میشد
حالا اتفاق جالبی که افتاد ومنو هدایت کرد که حتما باید زبان یاد بگیرم.
استاد دوهفته پیش پسرم صدام کرد ماما این فایل استادو ببین خیلی جالبه دقیقا نمی دونم کدوم قسمت بود ولی شما مهمان داشتین یه خانم سیاهپوست بود ویه خانم واقایی که اقاهه ایرانی بود وخانمش معلم مایک بوده تو اون قسمت که شما صحبت میکردین واقعا خیلی فشار ذهنی شدیدی داشتم که ببین اگه زبان بلد بودی حالا میدونستی چی میگن البته من تو تمام فایلها که متوجه نمیشدم همینطور ناراحت میشدم ولی ترسها خیلی قوی تر بودن که من بخوام برم تو دلشون ولی حالمو بد نمیکردم وذهنمو کنترل میکردم که با خودم بدرفتار نکنم .
خلاصه بعد این فایل یه حس درخواست عجیبی در من شکل گرفت اومدم از خدا هدایت خواستم وتونشانه روزانم دقیقا کامنت یکی از دوستانو دیدم که خیلی واضح میگفت باید بری زبان ونقاشی یاد بگیری اخه نقاشی رو هم خیلی دوست دارم میتونم بگم دیوانه وار ومدتهاست امروز وفردا میکنم .
استاد اصلا اینقدر این نشونه واضح بود که جای هیچ بهانه ای نمیموند وتا شب مدام تواین فکر بودم و خوابیدم نمیدونم چه خوابی میدیدم فقط یه لحظه متوجه شدم دارم توخواب یه کلمه رو هی تکرار میکنم مثل اینکه بخوام حفظش کنما طوری که کلافه شدم وجالبه چشمو باز کردم گوشیمو از کنار تخت برداشتم ببینم این کلمه هونی به فارسی چیمیشه که من همش تکرارش میکردم
وسرچ کردم دیدم میشه عسل .تعبیرشو نمیدونم چیه و لی به نظر خودم شاید چون من تو فکر زبان انگلیسی بودم خواسته به من بگه مثل عسل شیرینه
واین هدایت وراهنمایی خدای بی نظیرم باعث شد من برم ثبت نام کنم وکلاسمو شروع کنم دیروز جلسه دوم بود ومن که قبلا خیلی استرس داشتم دیروز کلی باذوق وشوق رفتم کلاس وخیلی لذت بردم از اینکه خیلی نکات رو من بلد بودم وبقیه رو هم با تمرین وتکرار وطی کردن تکاملم یاد میگیرم استاد جان به لطف خدا ووجود اموزشهای با ارزش شما خوب یاد گرفته ام که عجله نکنم
ومطمئنم تا چشم به هم بزنم من میتونم مسلط بشم وراحت صحبت کنم وبه هرجایی که دلم خواست وخدا جونم هدایت کرد برم وراحت ارتباط برقرار کنم و مشکلی نداشته باشم
ومطمئنم این هدایت شروع اولین قدم مهاجرت بزرگ زندگیمه که خدای عزیزم برام رقم زده همون مهاجرتی که بعد هر مهاجرت کوچیکم همیشه گفتم( البته خدا به دلم انداخته) که اینها هر کدوم قدمهایی هستن برای اماده ومحکم شدن ودور شدن از وابستگیهاو قوی تر شدن برای مهاجرتی بزرگ که دستان خدا رو باز گذاشتم تا به لطف وکرم واگاهی خودش منو هرجا دلش خواست ببره ومنم با افتخار تسلیمم هر چی بگه ومن انجام بدم اصلا عاشق هدایتهاشم همیشه میگم خدا جونم طوری هدایت کن که من متوجه بشم ودرکش کنم وبهش عمل کنم لذت میبرم وقتی هدایتو حس میکنم میگم چشم انجام میدم تو فقط ارتباطو قطع نکن من عاشق عمل به دستوراتم وبا تمام وجود انجامش میدم بعد به خودم افتخار میکنم که چقدر خدا هوامو داره .وهدایت وحمایتم میکنه.استاد جان من شاگرد دوره دوازده قدم هستم و بعد دوره فوق العاده احساس لیاقت والانم قدمها تونستم یه ادم جدیدی بشم واینقدر حالم خوبه که نگو.وهر روز از لحظه بیدار شدن اولین کاری که میکنم فایلهای شما رو گوش میدم یا کامنت میخونم ونمیزارم موقع انجام کارهام ذهنم هر جور دلش خواست جولان بده واز تمام وقتم استفاده میکنم برای یادگیری .
استاد جان انشالله یه روز بیام از نتایجم از عمل به هدایتم وتسط به زبان وبعدشم مهاجرتم که اونم دعوت خدای عزیزم به بهترین مکان الهی باشه بگم.
درپناه خدای یکتا ی عزیزم شاد سالم ثروتمند وسعادتمند در دوجهان باشیم همه دوستان واستاد عزیزم.
سلام استاد عزیززم ومریم جان واقعا شایسته
وهمه دوستان عزیزم در مسیر نور و رحمت وهدایت الهی
خدارا شکر میکنم که چنین قدرتهای خارق العاده ای به ما داده
قدرت تجسم قدرت خلق زندگی خودمون
واستاد الهی ای که اومده وبه طور واضح این قدرت ها روبه ما اموزش میده تا بتونیم ازشون درست استفاده کنیم و زیبا وبه دلخواهمون زندگیمونو بسازیم خدایا شکرت
استاد من ادمیم که هرجا باشم بعد یه مدت کوتاهی خسته میشم وبرام تکراری میشه ودیگه هیجان نداره(استاد خیلی خوشحالم که این اخلاقم مثل شماست )
حدود 8-9سالیه که به این شهر اومدیم سال اول به هرجا نگاه میکردم تمام وجودم پر از شادی وشعف میشد انگار درختها گلها ساختمونها جاده ها همه وهمه دارن باهام حرف میزنند وبه روم میخندند ومنم ناخوداگاه تحسین میکردمو ذوق میکردم(استاد جان اون موقع به قانون اگاه نبودم بگذریم که چقدر به این حس من که ذوق میکردم مثل بچه ها ویا دستهامو مثل ژاپنی ها وحالت تعظیمشون روی سینم میزاشتم ویا از ذوق از ته دل میخندیدم ….مسخرم میکردن یا تو ذوقم میزدن طوری که اشکم در میاومد)
اما بعد مدتی همه چی عادی شد با انکه الان اگاهانه زیبایی ها رو میبینمو تحسین میکنم ولی اون اوائل حسش فرق میکرد استاد الانم دقت که میکنم میبینم اکثر اوقات خودمو تو یه کشور دیگه میبینم با تمام زیباییها ودر حال پیاده رویم تو طبیعت زیبا وبا خودم تکرار میکنم میرم مطمئنم میرم در اصل وقتی
این کلماتو که ناخوداگاه تکرار میکنم یه ان به خودم میام ومتوجه افکارم میشم
من همیشه دوست داشتم زبانم خوب باشه که هر جا رفتم بتونم راحت ارتباط برقرار کننم وچون تعیین نکردم کجا رو میخوام وفقط از خدا خواستم هرجا ازادو راحت وشاد وخوشبخت وسلامت باشم خودش منو اونجا هدایت کنه.
واز اونجایی که ترک زبانم وکشور ترکیه. رو دوست دارم خیلی سعی کردم زبانشونو درست یاد بگیرم وفیلمهایی با زبان اصلی ببینم تا مسلط بشم .
ولی یه عشق وعلاقه خاصی به زبان انگلیسی دارم واین همه سال از ترس اینکه یاد نگیرم یا چون تو محیط نیستم فراموش میکنم وهزار تا دلیل دیگه که ذهن میاورد ومانع از رفتنم به کلاسهای زبان میشد
حالا اتفاق جالبی که افتاد ومنو هدایت کرد که حتما باید زبان یاد بگیرم.
استاد ماه پیش پسرم صدام کرد ماما این فایل استادو ببین خیلی جالبه دقیقا نمی دونم کدوم قسمت بود ولی شما مهمان داشتین یه خانم سیاهپوست بود ویه خانم واقایی که اقاهه ایرانی بود وخانمش معلم مایک بوده تو اون قسمت که شما صحبت میکردین واقعا خیلی فشار ذهنی شدیدی داشتم که ببین اگه زبان بلد بودی حالا میدونستی چی میگن البته من تو تمام فایلها که متوجه نمیشدم همینطور ناراحت میشدم ولی ترسها خیلی قوی تر بودن که من بخوام برم تو دلشون
خلاصه بعد این فایل یه حس درخواست عجیبی در من شکل گرفت اومدم از خدا هدایت خواستم وتونشانه روزانم دقیقا کامنت یکی از دوستانو دیدم که خیلی واضح میگفت باید بری زبان ونقاشی یاد بگیری اخه نقاشی رو هم خیلی دوست دارم میتونم بگم دیوانه وار ومدتهاست انروز وفردا میکنم .
استاد اصلا اینقدر این نشونه واضح بود که جای هیچ بهانه ای نمیموند وتا شب مدام تواین فکر بودم و خوابیدم نمیدونم چه خوابی میدیدم فقط یه لحظه متوجه شدم دارم یه کلمه رو هی تکرار میکنم مثل اینکه بخوام حفظش کنما طوری که کلافه شدم وجالبه چشمو باز کردم گوشیمو برداشتم ببینم این کلمه هونی به فارسی چیمی
شه وسرچ کردم دیدم میشه عسل .تعبیرشو نمیدونم چیه و لی به نظر خودم شاید چون من تو فکر زبان انگلیسی بودم خواسته به من بگه مثل عسل شیرینه
واین هدایت وراهنمایی خدای بی نظیرم باعث شد من برم ثبت نام کنم وکلاسمو شروع کنم دیروز جلسه دوم بود ومن که قبلا خیلی استرس داشتم دیروز کلی باذوق وشوق رفتم کلاس وخیلی لذت بردم از اینکه خیلی نکات رو من بلد بودم برام یاداوری شد.
ومطمئنم تا چشم به هم بزنم من میتونم مسلط بشم وراحت صحبت کنم وبه هرجایی که دلم خواست وخدا جونم هدایت کرد برم وراحت ارتباط برقرار کنم و مشکلی نداشته باشم
ومطمئنم این هدایت شروع اولین قدم مهاجرت بزرگ زندگیمه که خدای عزیزم برام رقم زده همون مهاجرتی که بعد هر مهاجرت کوچیکم همیشه گفتم البته خدا به دلم انداخته که اینها هر کدوم قدمهایی هستن برای اماده ومحکم شدن ودور شدن از وابستگیهاو قوی تر شدن برای مهاجرتی بزرگ که دستان خدا رو باز گذاشتم تا به لطف وکرم واگاهی خودش منو هرجا دلش خواست ببره ومنم با افتخار تسلیمم هر چی بگه ومن انجام بدم اصلا عاشق هدایتهاشم همیشه میگم خدا جونم طوری هدایت کن که من متوجه بشم ودرکش کنم وبهش عمل کنم لذت میبرم وقتی هدایتو حس میکنم میگم چشم انجام میدم تو فقط ارتباطو قطع نکن من عاشق عمل به دستوراتم وبا تمام وجود انجامش میدم بعد به خودم افتخار میکنم که چقدر خدا هوامو داره .
استاد جان انشالله یه روز بیام از نتایجم از عمل به هدایتم وتسط به زبان وبعدشم مهاجرتم که اونم دعوت خدای عزیزم به بهترین مکان الهی باشه بگم.
درپناه خدای یکتا ی عزیزم شاد سالم ثروتمند وسعادتمند در دوجهان باشیم همه دوستان واستاد عزیزم.
چیه
سلام داداش ابراهیم عزیزم
الله واکبر از این دانایی واگاهیت چقدر قشنگ جواب میدی چقدر عالی ارتباطتت با خدارا گفتی یاد یه جریانی افتادم مدتیه پسرم کاری رو شروع کرده ومن هم برای شروعش با توکل به خدا همراهش شدم وپشتیبانیش کردم با انکه همسرم مخالف بود ومیگفت در تخصص خانوادگی مانیست وخیلی سخته ولی چون پسرم خیلی علاقه داشت من ازش حمایت کردم ولی کار خیلی اروم پیش میره ومن مرتب از خدا کمک میخوام خودش چرخ کارمونو روون کنه(راستی پسرمم تو سایته وتعریف نباشه خیلی دانا واقاهه)
یه روز که کمی نگران بودمو با خدا حرف میزدم یه جریانی رو به یادم اورد که میگم
یه روز صبح من خواب بودم همسرم صبح پا شده بود غذا گذاشته بود رو اجاق خودش رفته بود بیرون به حساب اینکه من بیدار میشم وغذا نمیسوزه از قضا من اون روز حسابی خوابم برده بود وخبرم از غذا نداشتم یه لحظه حس کردم یکی صدام میکنه پاشو الان غذات میسوزه چشامو که باز کردم مستقیم رفتم سر اجاق وقابلمه به خداوندی خدا اگه یه دقیقه فقط یه دقیقه دیر تر بیدار میشدم غذا میسوخت یعنی به خودم که اومدم همین طور اشکم سرازیر بود وخدا را شکر میکردم که چقدر حواسش بهمن وزندگیم حتی غذام هست
اون روزم که نگران بودم بهم گفت یادته اون روز نذاشتم غذات بسوزه یه وعده غذا حالا فکر میکنی چطور ناامیدت میکنم .
قربون بزرگیش برم که چطور تو این جهان به این بزرگی البته برا ما بزرگه خدای عزیزم مراقب کوچکترین امور ما هم هست.
داداش همیشه موفق وخوشبخت وسلامت ودر ارتباط مستقیم با خدا باشی
وکامنتهای قشنگ وپر از درس واگاهی برامون بزاری.