live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 2008 روز

    بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست …

    سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و بچه های نازنین سایت…

    استفاد اگاهانه از قدرت تجسم خلاق : میشه خیلی راجع بهش مطلب نوشت تا فردا میتونم راجع بهش بنویسم

    تجسم چگونه رخ میده ؟

    همه ی ما این قدرت رو درونمون داریم …بصورت رایگان بما داده شده …قدرتی که تنها ب ما انسانها داده شده …هیچ موجود دیگری چنین توانایی رو در اختیار نداره

    کاری که همه ی ادما هر لحظه دارن انجامش میدن اما در بیشتر مواقع نااگاهانه ….درواقع همه ی ما داریم تجسم میکنیم چه بخوایم چه نخوایم تجسم بزرگترین راه موفقیته اما نکته ای که خیلی مهمه احساس ماست که موجب جذب میشه نه صرفا تجسم و تفکر….تجسمی که توش احساس نباشه هیچ اتفاقی برات رقم نمیزنه …حالا این احساس چگونه و از چه راهی خلق و ب وجود میاد ب خودت و انتخابی که کردی بستگی داره که در نهایت بر میگرده ب ذهن …

    همه چی ذهنیه و ب ذهن ما برمیگرده اما قدرتی که درون ماست دیده نمیشه برای بکارگیری این قدرت نیاز ب یادگیری سازوکارذهن داریم

    خیلی ها ب چیزی که دوست ندارند توجه میکنن … ب چیزی که نمیخوان توجه میکنن چون نمیتونن ذهنشون رو بدرستی کنترل کنن و همین باعث ایجاد نگرانی و ترس میشه و در نهایت ترس باعث میشه اتفاقات بدی در زندگی تجربه کنه (مثال از هرچی بترسی سرت میاد )

    درجهانی زندگی میکنیم که ارتعاشیه هرموجودی هر شیئی درحال مرتعش شدنه و از خودش ارتعاش داره و ارتعاشات ما توسط قانون قدرتمند جذب سازمان دهی میشه و ارتعاشات مشابه همدیگرو جذب میکنن

    دقیقا مشابه سیستمی که در امواج و فرکانسهای رادیویی رخ میده که بدون هیچ سیمی ارتباط برقرار میشه تنها توسط قانون جذب این اتفاق رخ میده ما تنها موجوداتی هستیم که میتونیم ارتعاش مون رو هر لحظه با افکارمون تغییر بدیم و در ارتعاشی که دوست داریم قرار بگیریم

    اما این موضوع خیلی هم راحت نیست و نیاز ب اموزش و تربیت ذهن داره ذهنی که ب حال خودش رها شده باشه مثل زمینی میمونه که توش علف هرز درمیاد

    افکار ما فرکانس داره و فرکانس های مشابه همدیگرو جذب میکنن حتی اگه خیلی ها بخوان جلوی اینکارو بگیرند نمیتونن چون قدرت قانون جذب بسیار بیشتر از این حرفهاست ب همین خاطر هست که این نیرو دیده نمیشه چون یه نیروی درونیه

    این قدرتیه که خداوند بما داده تا هرچی که میخوایم رو باهاش بدست بیاریم ما مثل یه اهنربای زنده میمونیم که با افکارو احساس مون هرچیزی رو بسمت خودمون میکشونیم اما نکته مهم قرار گرفتن در فرکانس خواسته مون هست

    در جهانی زندگی میکنیم که هرچی بخواییم توش هست اگر هم نباشه با قدرتی که خداوند بما داده توانایی خلق کردنش رو داریم

    اما مهم اینه که در چه فرکانسی قرار داریم ؟

    چرا فردی هرچی ادم بدبخت و بیچاره ب پستش میخوره ؟

    چرا فردی هر چی ادم گدا گشنه ب تورش میخوره ؟

    چرا فردی در دنیایی که همه چی هست دنیایی که انباری سرپوشیده از ثروت و فراوانیه هر چی ادم درب و داغون ب پستش میخوره ؟

    یابرعکس چرا فرد دیگه ای بدون زور زدن از زمین و اسمان براش پول و ثروت میباره ؟

    چرا فردی بدون زور زدن ب خواسته اش میرسه ؟

    این ادمو ب فکر فرو میبره …

    چون اون فرد در فرکانس بدبختی و درب و داغون قرار داره جهان هرگز اشتباه نمیکنه

    چون اون فرد در فرکانس ادمای بدبخت و بیچاره قرارداره و مثل اهنربا اونارو از اون سردنیا بسمت خودش جذب میکنه

    اگر مثل فرد دوم در فرکانس خوشبختی و ثروت باشه ادمها …شرایط …موقعیتها و اتفاقاتی رو بسمت خودش جذب میکنه که هماهنگه با ارتعاشی که در ان هست

    همه چی در این دنیا برمیگرده ب فرکانسی که در ان قرار داریم …همه چی در این دنیا بصورت فرکانسی خلق میشه …

    خیلی مواقع افرادی که در شرایط بدی قرار دارند یا مشکلات دارند بدلیل فشاری که اون مشکلات ب ذهنشون میاره نمیتونن ذهنشون رو کنترل کنن درچنین مواقعی قرار گرفتن در فرکانس خواسته بسیار سخته همینطور تجسم کردن

    چون تجسم زمانی جواب میده که ذهن ارام باشه و فرد احساس خوبی داشته باشه در غیر اینصورت نمیشه

    هرچیزی در این جهان از خودش ارتعاش داره و در یک محدوده ارتعاشی قرار داره برای انکه ب خواسته مون برسیم باید در ارتعاش خواسته مون قرار بگیریم

    چگونه در ارتعاش خواسته مون قرار بگیریم ؟

    خیلی ها میگن اول شرایط و اوضاع بیرونی خوب بشه تا من بتونم در ارتعاش خواسته ام قرار بگیرم اما جهان ب این شکل عمل نمیکنه

    جهان دقیقا برعکس این عمل میکنه یعنی میگه اول تو در فرکانس خواسته ات قرار بگیر

    اول تو خواسته ای که داری رو واضح مشخص بکن

    تو باید اول بدونی از این دنیای مادی که واردش شدی چی میخوای ( فرکانسش رو ارسال کنی تا من بهش واکنش نشون بدم وقتی تو چیزی ارسال نکردی من ب چی واکنش نشون بدم ؟ )

    اون وقته که جهان شرایط و اوضاع رو جوری برات هماهنگ میکنه که ب خواسته ات برسی

    این همون جاییه که 90درصد افراد مسیرو اشتباه میرند البته بهتره بگیم توانایی انجامش رو ندارند

    خیلی ها خودشونم نمیدونن چی میخوان ….. حتی معنای خواستن رو هم بدرستی نمیدونن ….کل داستان از همین جا شروع میشه …

    خواسته واقعی یعنی وقتی بهش فکر میکنی زور نزنی تا ب احساس خوب برسی یا الکی تکرارش کنی فقط ب خاطر اینکه تمرینت رو انجام دادی خواسته واقعی یعنی دست خودم نیست وقتی بهش فکر میکنم دیوانه میشم…

    چون وقتی ندونی واقعا از صمیم قلب چی میخوای هیچ احساسی در تو شکل نمیگیره و تا زمانی که احساس شکل نگیره عملا یعنی هیچ ….

    خواسته باید طوری باشه وقتی بهش فکر میکنی یا در ذهنت تجسمش میکنی ضربان قلبت تندتر بزنه

    خواسته واقعی یعنی اینکه اصلا کاری ندارم بهش میرسم یا نه وقتی بهش فکر میکنم انقدر ذوق میکنم که انگار همین الان دارمش

    خواسته ی واقعی یعنی اینکه شبا وقتی موقع خواب بهش فکر میکنم یا تجسمش میکنم بدون انکه خودم بخوام حالم خوب میشه

    خواسته واقعی یعنی اینکه وقتی بهش فکر میکنم انگار ناخوداگاه انقدر تحت تاثیرش قرار میگیرم که انگار یکی منو هیپنوتیزم کرده و طوری از خودم بیخود میشم که درون خواسته ام حل میشم و هیچ صدای از بیرون نمیشنوم

    خواسته ی واقعی یعنی اینکه اصلا دست خودم نیست وقتی که تجسمش میکنم از فرط خوشحالی دیوانه میشم …

    اگه وقتی ب خواسته ات فکر میکنی یا وقتی تجسمش میکنی این حالتی میشی پس بدون خواسته ات رو درست انتخاب کردی حتی اگه بقیه مسخره ات کنن یا بگن تو خل شدی

    اصلا مهم نیست…مهم اینه که تو در ارتعاش خواسته ات قرار داری و قراره از یک راهی که هیچکس نمیدونه ب خواسته ات برسی

    اما خیلی ها اینو نمیپذیرند که ما بهش میگیم نداشتن ایمان و یا باور … اغلب انسانها چیزی که میبینن رو باور میکنن نه ب چیزی که نمیبینن

    اما ادمای موفق ب چیزی که در بیرون میبینن و دوسش ندارند توجه ای نمیکنن حتی اگه در اوضاع و شرایطی باشند که بسیار سخت و دیوانه کننده باشه

    واقعا قدرت میخواد در شرایط بسیار سختی باشی و مشکل داشته باشی اما شرایط فعلیت رو نپذیری و چیزی که در درونت میبینی ایمان داشته باشی

    این همون باور و ایمانه که افراد کمی در اون موفقند ..حرف زدن راحته اما عمل کردن و مهمتر از اون نتایجه که ثابت میکنه ایا ب چیزی که میگی باور داری ؟

    تجسم یکی از قدرتهای ذهنی ماست که میتونیم در رسیدن ب خواسته هامون ازش استفاده کنیم …چون ذهن ما توانایی درک تفاوت بین دنیای واقعی و خیالی رو نداره هرچیزی که ما یا ذهن مارو تحت تاثیر قرار بده یا ب اصطلاح احساس مارو دگرگون کنه مهر تاییدی از جانب ذهن میخوره و اونو میپذیره و اگر این موضوع چه اگاهانه و چه نااگاهانه زیاد تکرار بشه در نهایت شکل مادی ب خودش میگیره حتی اگه یه توهم باشه در نهایت شکل مادی بخودش میگیره و ما بهش میگیم واقعیت درصورتیکه ما خلقش کردیم

    تجسم خلاق درواقع یک تکنیکیه که بما کمک میکنه تا باهاش اهداف و ارزوهامونو در دنیای دیگه ای بصورت واضح مشاهده کنیم و هرجایی نیاز ب تغییر یا اصلاح داشت انجام بدیم …

    قدرت تجسم خلاق باعث میشه تا انرژی ذهنی ما بسمت خواسته مون سوق پیدا کنه ما ب هرچی که توجه کنیم میتونیم انرژی رو در اون محدوده ب جریان بیندازیم همیشه همه چیز از ذهن شروع میشه تو دنیایی زندگی میکنیم که میتونه توی یه چشم برهم زدن هرچیزی اتفاق بیفته …

    یادمه در گذشته وقتی هنوز هیچی از قوانین نمیدونستم توی یک مجلس عروسی وقتی نوازنده ها رو دیدم انچنان شیفته نوازندگیشون شدم که در یک لحظه ب خودم گفتم منم میخوام یه روزی یه نوازنده ماهر بشم …منم میخوام نوازندگی رو یاد بگیرم

    بخوبی بیاددارم شبا موقع خواب تجسم میکردم که تو مجالس عروسی هستم و بین 500 تا 1000نفر دارم مینوازم و همه برام دست میزنن و تشویقم میکنن

    زمانی بود که نه ساز داشتم نه چیزی از موسیقی میدونستم ( داستانش خیلی مفصله ) اما بعد از دوسال این اتفاق افتاد و من بشکل واقعی در دنیای مادی تو عروسی ها بین هزاران نفر مینواختم و همه تشویقم میکردند

    دقیقا همون چیزی که تو ذهنم تجسم کرده بودم در دنیای مادی اتفاق افتاد حتی تو خدمت سربازی هم تو گروه موزیک بودم …

    من اون موقع ب این فکر نمیکردم یا نگران این نبودم اگه نتونم پول ساز رو جور کنم یا نتونم ساز بخرم چی میشه من فقط صحنه ای که روی سن بودم و داشتم برای افراد مینواختم رو در ذهنم تجسم میکردم در نهایت هم اون اتفاق افتاد

    تغییرات همیشه اول از ذهن شروع میشه همیشه اتفاقات قبل از رخ دادن در دنیای مادی توسط ما در بخش ذهنی مون اتفاق میفته و ما بارها انرا حس میکنیم

    حتی تجسماتی که بعضا ترس رو در ذهن مون ایجاد میکنه اگه کنترل ذهن نداشته باشیم و روی اون متمرکز بمونیم در نهایت بشکل مادی انرا در دنیای فیزیکی تجربه خواهیم کرد

    چون ب هرچی که حس بدیم در واقع ب هر تصویر و تجسمی که در ذهن مون بهش حس بدیم در نهایت شکل مادی ب خودش میگیره

    چون ذهن مون فرق بین واقعیت و تخیل رو تشخیص نمیده حتی اگه چیزی که ازش میترسیم یا برعکس چیزی که باهاش شادیم حتی اگه یه توهم باشه اگر بر روی ذهنمان تاثیر بذاره و روش متمرکز بمونیم در بیرون اشکار میشه

    هر تصویری که در ذهن میسازیم گویای هزاران کلمه ست که از افکارمون نشات گرفته و افکارمون چیزی نیست جز انرژی که توسط ما و ابزاری بنام ذهن تغییر شکل میده

    دنیایی که در ان زندگی میکنیم هم ثروت هست هم فقر بستگی بما داره چی رو باور میکنیم

    میتونیم چیزی که دوست داریم یا چیزی که دوست نداریم رو تماشا کنیم ما قدرت انتخاب داریم اما گاهی ذهن شرطی یا ذهن ناخوداگاه ماست که کنترل توجه مارو در دست گرفته و انتخاب با ما نیست انتخاب در ناخوداگاه مون رقم میخوره

    در واقع ناخوداگاه خوداگاه مارو در اختیار میگیره یعنی ما میخواییم ب چیزی که دوست نداریم توجه نکنیم اما انگار دست خودمون نیست و چیزی از درون داره توجه مارو میکشه ب سمت موضوعی که دوست نداریم

    هرچیزی که زیاد ببینیم درنهایت ذهن ما همون رو میپذیره وقتی هم که پذیرفت حس شکل میگیره و باور میکنه وقتی هم که حس شکل بگیره ارتعاش تغییر میکنه و در نهایت این ارتعاش ماست که تعیین میکنه چه چیزی بسمت ما جذب بشه

    امیدوارم بچه ها از قدرت تجسم ذهنی شون ب خوبی و درستی استفاده کنن و در ذهنشون رویاها و ارزوهاشون رو با احساس خوب ب تصویر بکشند و انقدر روش متمرکز بمونن تا شکل مادی بخودش بگیره

    از استاد عزیز بابت ضبط این فایل و از خانم شایسته عزیز بابت پیدا کردن این فایل زیبا سپاسگزاری میکنم

    تشکر ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  2. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    به نام رب العالمین

    سلام به همه دوستای عزیزم در این سایت بینظیر

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته

    اگر چه این سایت قدیمی هست اما چقدرررر آگاهی های تازه است هر چقدر گوشش میدی باز میخوای بشنوی چقدرررر احساس خوبی داشتم و دارم با این فایل.

    استاد عزیزم یک نکته و شاید بگم یک ویژگی که من بسیار بسیار غز بین دها ویژگی خوبتون همیشه تحسینش میکنم و باعث شد خیلی زود حرفهاتون به فواد من بنشینه همین خودمانی بودنتون و اینکه خودتونید و ادا در نمیارید همون چیزی که هستید، هستید.

    چقدررر من هر روز سعی میکنم خودم باشم و از خود قبلیم بارها و بارها بهتر شدم.البته این رو از شما یاد گرفتم.

    اما در مورد تجسم هم آگاهانه و هم غیر آگاهانه خیلی از چیز ها رو تونستم کوچک و بزرگ خلق کنم در واقع اون زمانی که جووون بودم یا نوجوان بودم وقتی به آنچه مثبت فکر میکردم همون میشد و بالعکس.

    اگر بخوام صورت خلاصه مهم هاشون رو بگم البته

    آگاهانه هاشونو

    1.خرید موتورهای مورد علاقه در دوران دبیرستان

    2.بهترین بازیکن زمین شدن بارها در مسابقات بسکتبال

    3.قبول شدن در دانشگاه در رشته مورد علاقه

    4.دعوت به همکاری از طرف اساتید دانشگاه در زمان دانشجویی

    5.مهاجرت کردن 2 مرتبه به کشورهایی که دوست داشتم

    6.تماس های تلفنی رو که دوست داشتم افرادی به من برقرار کنند.

    7.خرید خانه

    8.پیدا کردن یک گمشده ای در درونم که سالها به دنبالش بودم (که به لطف الله همفرکانس شدم با شما) و یه چیزی فراتر از همه چیزهای مادی میخواستم اما نمیدونستم چیه و اون پیدا کردن و شناخت اون خدایی بود که شما تعریفش کردی و به من و ده ها انسان شناسوندید( این برداشت من از هزاران کامنتی که بچه های ا در سایت نوشتن و من خومدم )

    و…

    آگاهانه ها

    1.پیدا کردن کارفرماهای که باب دل من باشند

    2.دریافت دستمزدهایی که بهم بدون کوچکترین چک و چونه ای پرداخت میکنند

    3.پیدا کردن اشیا قیمتی گمشده

    4.پیدا کردن کلی پول در خیابون

    5.واریز پول انتقال قبلاً به کسی غرض داده بودم و یادم رفته بود

    6.پیدا شدن میلیون ها تومان گمشده در بانک

    7.فروش اپارتمان هایی با قیمتی که نوشته بودم (ملک های خرید و فروشی)

    8.اومدن افرادی که باعث رونق کسب و کار من شدن

    خلق

    9.اوردن هدایا و وسایلی که دوستشون داشتم داشته باشم

    10 خرید دوره ها

    11.درست شدن کارهای اداری به صورتی بسیار آسان

    و…

    استاد از ستاره قطبی هیچ چیزی ننوشتم اما بسیار بسیار بسیااار نتیجه گرفتم که امکان نوشتنش ب دلیل تعدد وجود نداره.

    سپاسگزارم از بچه ها به خاطر کامنت خاشون یعنی بعضی از کامنت ها واقعا باید براش پول پرداخت کرد. چقدررر من ازشون چیزی یاد میگیرم و قلبم باز میشه و تحسینشون میکنم به خاطر درک بینظیرشون

    سپاسگزارم از شما و بانو شایسته که این فایل گرانقیمت و گران بها رو به من همه دوستان عزیزم هدیه دادید مثل هزارها فایل رایگان دیگه.

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1432 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید عزیزم و همراهان بهشتی

    بچه که بودم قدرت تجسم زیادی داشتم،یعنی همه تو بچگی خیلی تجسم میکنیم نا خودآگاه .

    هر چه که بزرگ شدم ذهن که وارد کار شد از قدرت تجسم ام کاسته شد تا جایی که الان برام تجسم راحت نیست.

    قانون اینه که در بعد غیر جسمانی همه چی وجود داره و تو و من در فضای تجسمی میتونیم اونا رو برداریم و بچینیم و اگر فرکانس پایدار باشه اون وسیله خلق میشه.

    جهان ما بازتاب افکار ماست و افکار ما ورودیهای ماست و یکی از ورودیها ورودیهای تجسمی است.

    هر چه که می‌خواهم رو تجسم میکنم و اونا پدید میاد.

    در بازه کوچیک و برای یه چیز قابل درک سریعتر بدست میاد.

    خداوند کریم این قدرت رو به ما داده.قدرت خلق زندگی خودمون.

    خدایا شکرگزارم که قدرت خلق زندگی خودم رو بدست خودم دادی.

    وقتی قدرت دست خودمه ،دیگه شرک معنی نداره .فقط یه چیز میمونه و اونم ارتباط گرفتن درست با خدای درسته و فهم و درک این مسئله!!!

    دنیا دنیای فرکانس و ارتعاشه .الله انرژی مطلقه که صاحب همه چیزه.الله همونه که صاحب دنیا و 7 آسمانه،صاحب آخرته،صاحب کهکشان‌ها و…..

    قدرت الله مطلقه،ولی رحمانیت الله عامه.او رحمان و رحیمه .سبوح قدوس رب الملائکه و الروح ،سبقت رحمه غضبه.

    به خودتون بنگرید و فکر کنید ،نطفه ای بی ارزش و بد بو ،با تکامل رسیده به این تن شریف و زیبا.آیا این جز قدرت الله است؟نفس میکشیم،قلب میزنه،خون جاریه،سلول به سلول در حال ساخت و سوخت و سازند،چشم میبینه،گوش میشنوه،قلب درک میکنه ،ناخن رشد میکنه،مو رشد میکنه،ماهیچه ساخته میشه،پوست عوض میشه،میلی متر به میلی متر بدنت معجزه است معجزه پشت معجزه

    این همون خداییه که اول و آخره و ظاهر و باطن.

    این همون خداییه که همیشه میمونه.

    این همون خداییه که راه رشد و گمراهی رو معلوم کرده

    ببینید ما چقدر مورد لطف الله مهربان بودیم که این همه نعمت به ما داده.

    الهی شکررررت

    تمام ابزارها دست ماست تا خودمون رو به بهشت برسونیم و در طرف مقابل شیطان فقط نجواست.

    حواسمون جمعه کارمون باشه شیطان چیزی رو نمیتونه پدید بیاره فقط نجوا میکنه و الله پدید آورنده همه چیزه.

    رب من دستم را بگیر تا از زیر یوغ شیطان بدر آیم و آزاد شوم.

    سپاسگزار استاد عزیزم هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 941 روز

    گاه گاهی که دلم می گیرد…

    به خودم می گویم:

    در دیاری که پراز دیوار است

    به کجا باید رفت؟

    به که باید پیوست؟

    به که باید دل بست؟

    حس تنهای درونم می گفت:

    بشکن دیواری…. که درونت داری!

    چه سوالی داری؟

    تو خدا را داری .‌….

    وخدا……

    اول وآخر باتوست.

    وخداوند عشق است…… (سهراب سپهری)

    سلام به استاد گرانقدرم ومریم جانم

    وهمه دوستانم در گامی بی نظیر دیگر

    خدایاشکرت سعادت بودنِ امروزم و دیدن روز زیبای دیگربا تمام متعلقاتش و مزین به صحبت‌های انسانی که تمام تابو ذهنم را شکست و ذهن وقلبم را به سمتی هدایت نمود که باید و من هر روز با بودنم در این مسیر زیبا شاهد معجزه داشتن حال واحساسی عالی وبی نظیری هستم و آرامشی که در پی آن تمام وجودم را به لذّت تبدیل کرده ،لذّتی از جنس ایمان به خداوند ،ایمان به خدایی که هر ناممکنی را ممکن نمود و من آنچه را در ذهنم خواسته بودم در طبق اخلاص به من عطا کرد….

    زمانی مستاجر بودم و درطبقه اول ساکن و بالکن کوچکی داشت که تمام عشقم بود و رازونیازم با خدا آنجا صورت می گرفت وچون اوایل آشنایی ام با استاد بودچقدر ذوق داشتم وبا اشتیاق خاصی هرروز صبح می رفتم وبا دیدن آسمان، طلوع ،درختان وگلها که تا محدوده ای از کوچه دیده می شد من لبریز از لذت می شدم وشکرگزاری و با خداوند صحبت می کردم که دلم می خواهد آسمانت را واضح تر ببینم، پهنای بیشترش را شاهد باشم،طلوع وغروب،ستاره ها ،ماه و…واضح تر دیده وشکرگزارتر باشم ،عبادت هایم در حیاط باشد وزیر آسمان زیبایت ،گل و درخت کاشته وعشق شان را بخورم و بیشتر عاشقت شوم ،بخدا که یادم می آید اشک در چشمانم حلقه می زند ،خدااااایا چه کردی؟؟!!! شاهکار خلقت با وجود وزندگیم چه کردی که امروز لحظه به لحظه اش ورد زبانم شکرگزاری شده و حیاطی به من عطا کردی که تمام آن زیبایی ها دَرش پدیدار است و عجب خدای وهابی و چه زیبا

    گردون را بگردانی

    و گردون را چه زیبادبرایم گرداندی آن هم در کنار استادم ،انسان که چه عرض کنم فرشته ای که هر لحظه با او بودن و به صحبت‌های گهربارش گوش جان سپردن با تو بودن بیشتر وایمان بیشتر وعاشقانه زندگی کردن وشکرگزاری های بیشتر است و دیدن معجزاتت وبس و من دیگر به دنبال چه باشم و هر چه خوبان همه دارند خدایا به استادم تو یک جا داده ای ،بی نهایت شاکروسپاسگزارم.

    آخ دوستانِ عزیزم تصویر و روند بی نهایت تاثیر گذار استاد هر روز در پرده سینمایی ذهن مان به نمایش درآمده و نقش بسته است و در این برهه که همه به لطف خداوند می توانند با گوشی یا لپ‌تاپ ببینند و گوش کنند یعنی دیگر هر گونه عذروبهانه ای برای رشدوپیشرفت در هر زمینه ای شرک است چون اینجا همان وعدگاهی هست که به واسطه مسیر صراط المستقیم اش پاداش پشت پاداش چه از لحاظ معنوی وچه مادی دریافت خواهیم کرد

    و چقدر عالی در قدم دوازدهم معنی واضح سوره تاثیر گذار حمد را با زبان شیوایتان استاد جانم بیان کردید و همین است که وقتی در این مسیر قرار بگیریم هر آنچه تجسم کنیم به صورت تکاملی وبعضا با ایمانِ قویتر نتایج تصاعدی که همه جوره برایمان خیر است عطا می گرداند….

    فقط کافیست باشیم وقدم به قدم هرروز ودراین وادی و این‌مسیر جادویی وتوحیدی کنار استاد و جا پای استاد گذاشته دنبالِ رو ایشان باشیم و از تمام قیدوبندها رها شویم و این تجربه خودم است که من از تمام آنهایی که باید جدا شدم و این نتیجه تعهد وتمرکز صددرصد روی این مسیر وتنها این‌مسیر بود آن هم با هرروز بودنم و آموختن و عمل کردن به فرامین ارزشمند وحیاتی استادم بخدا که هر خبری هم بشود از طرف خانواده ام که مستقیم به من گفته نشده و به مصطفی جان خبر داده اند، کوچکنترین تکانی نخورده ام که بخواهد حال واحساس عالی ام که جزء ناموس برایم هستند و من تمام وقت وانرژی خود را برای بدست آوردنشان هزینه کرده ام ، خدشه ای وارد شود هرچند که به مصطفی می گویم نمی خواهم اصلا چیزی بشنوم بخدا که من به اندازه کافی کشیده ام ،من فقط برایشان خیر طلب می کنم و به دستان قدرتمند خداوند سپردمشان ….

    وخداوند مرا به انسانی هدایت کرد که امروز احساس می کنم با او بودن یعنی داشتن همه چیز… چون با استاد بود که من به خودشناسی واقعی رسیدم

    به ایمان واقعی ،توکل وصبر

    به احساس وآرامش عالی

    به الگویی چون مریم جانم و تجارب بی نظیر و رشدوپیشرفت دوستانم

    رابطه عالی با عزیزدلم مصطفی

    به کسب وکاری عالی

    به تک تک خواسته هایم بدون تقلا و عجله ای و فقط با خواست خداوند و درک زمان مناسب رسیدن به هر خواسته

    به سلامتی

    و هزاران نعمت دیگر وبی نهایت نعمات دیگر که فقط کافیست من با خدا باشم و پادشاهی کنم و فقط نیازمند او باشم تا هرچه می خواهم در زمان مناسب به من عطا کند و فقط باید امانت دارخوبی باشم وقدردان وشکرگزارش …..

    شک نکن. درست در لحظه ی آخر،

    در اوج توکل و در نهایت تاریکی، نوری نمایان می شود،

    معجزه ای رخ می دهد،

    خدا از راه می رسد

    خدایاشکرت

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشیدعزیزانم ،، خیلی دوستتون دارم و امیدوارم فقط خود را به این مسیر زیبا وسراسر معجزه کنار استادگره کور بزنیم تا وسعت زندگی هر لحظه بودن در سعادت و خوشبختی و زیر سایه ایمانِ واقعی به خداوند را شاهد باشیم و از سر شوق فقط فریاد بزنیم خدایاشکرت…..

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1850 روز

    سلام بر همه عزیزان

    گام 26 خانه تکانی ذهن

    استاد فکر کنم دوربین کار گزاشتین خونه ما :))) بابا مگه دااریییم؟؟ دقیقاااا دیشب موضوع صحبت منو خواهرم تجسم خلاق بود و ایشون داره روی دوره احساس لیاقت کار میکنه و جلسه ای مربوط به تجسم خلاق بود که باهم صحبت کردیم منم داشتم درباره صحبتهاتون تو قدم دوم براش صحبت میکردیم اینم بگم دقیققااا این فایل کپی جلسه دوم قدم دوم هست و این بازم خلوص شما و اطمینان قلبی به گفته هاتون هست که همون چیزی رو میگین که تو دوره ها میگین و واقعا رایگان و پولی براتون فرقی نداره اصل صحبتهاتون و میخواین که ما بهش برسیم و زندگیش کنیم بینظیرید شما مرد

    و در ادامه همزمانی اینم بگم دقیقا هممون وقتی که داشتم تمرکزی بعد 3سال روی دوره قدم دوم و همین جلسه دوم سوم کار میکردم این فایل و مریم جان هدایت شدن که بزارنش روی سایت و چقدر اون موقع من سپاسگزار و ذوق زده بودم براش کامنت گذاشتم و گفتم چون دقیقا با گوش دادن اون فایل و تجسم و تمرین ش من یه سفر بینظیر برای خودم ساختم به ترکیه و تو جلسه دوم مفصل توضیحش دادم این در حالی بود که موجودی حساب من اون لحظه 200 هزار تومن بود و من داشتم از سفر لاکچری که قرار بود برم صحبت میکردم و دقیقااا همون کشور همون شهرش شاید اگه با همین اطمینان و باور راجع به کشور دیگه ای صحبت میکردم شاید که نه قطعا اونجا بودم 1هفته یه سفر بینظیر به استانبول جای همگی خالی

    با 1بار فکر کردن در جهت مثبت و منفی اتفاقی نمیفته تکرار اون فکر که اسمش باور هست اتفاقات و رقم میزنه

    وقتی صحبت میکردین من با خودم گفتم ببین ندا چرا قبلا اینو درک نکرده بودی که بله انتظار نداشته باش با یک بار دو بار فکر در مورد خواسته ت که هنوز تو ذهنت هم باور نداری که انجام بشه برسی بهش ولی الان درکش کردی و با هر بار درکش و عمل کردن بهش میبینی که داره اتفاق میفته و بعدش گفتم قبلا تو مدارش نبودم و نیاز داشتم هی برام تکرار و تکرار بشه تا اصلا بفهمش و بعدم نگرانی م در مورد وقتایی که گذری از ذهنم افکار منفی عبور میکنه راحت شد و این تو حال و احساسم خیلی تاثیرگزار بود و هست چون وقتی افکار منفی میاد سریع از ذهنم عبورش میدم و میگم احساسم هست که بهش بال و پر میده پس نگران نباشم و ازش عبور کنم با این منطق که من خالق شرایطمم و نمیزارم همچین موردی پیش بیاد چون قرار نیست بهش فکر کنی اگه خیلی افکار منفی ش پر قدرت باشه همون بار اول دوم نمیشه خیلی کنترلش کرد ولی سعی میکنم هر راهی که شده برای اعراض پیدا کنم چون بخوام نخوام همینه قانون قانونه خیلی اوضاع سخت تر میشه اینو کاملا قبول دارم ولی سخت تر ازینا رو من رد کردم همیشه اینو با خودم میگم

    وقتی فیلم قدیمی خونه بندر عباس و نشون دادین واقعا ذهن جرات نداره جیکش در بیاد اصلا میفهمم و حس میکنم که ساکته ساکته و فقط میگم خدای من انگار اصلا استاد نیست اینقدر باور نکردنی و خدا رو شکر این فیلم موجود بود و برامون پخشش کردین اولین بار اگه اشتباه نکنم تو فایل رسیدن به خواسته ها 1 یا 2 بود دقیق یادم نیست اونجا که اصلا دهنم باز بود و همیشه منطقش و میکوبیدم تو ذهنم

    بعد یاد شرایط خیلی قبل خودم افتادم تقریبا به همون فاصله زمانی شما از بندرعباس تا فلوریدا و بعد قبلنا خیلی احساسم و بد میکرد و سعی میکردم خیلی وارد اون دوران نشم تو ذهنم ولی بعدها که شما یاد دادین تضادها دوست ما هستن و اومدن که مارو بزرگ کنن و گذشته و تجربیاتش یه نعمت بوده که اون موقع بهش به این دید نگاه نمیکردی ولی وقتی اون شرایط و زمین تا آسمون تغییر دادی میفهمی چه نعمتی بوده و واقعا هم همینه خدایا شکرت که تضادها به اون اندازه بزرگ و سخت و طاقت فرسا نیستن که بخوای برای لحظه ای کم بیاری

    ازینجا به بعد هرجا شما صحبت کردی من فقط مثال های در باره خودم یادم میومد که به خودم یادآوری بشه که دقیقا استاد راست میگن مثل فلان جا یا بگم آرهههه منم اینطوری بودم و ازین موارد در تایید قانون

    مثلا مثال های در باره روابط عاطفی که زدین من همش دارم سعی میکنم خیلی خیلی از قبلم هربار بهتر بشم و رشد کنم هیچ وقت نمیزارم تو دام این بیفتم که الان دیگه خیلی عالی شدم چون باعث میشه غرور بیاد سراغم و بلدم بلدم بعد یهو با سر بخورم زمین چیزی که تو روند بعد از نتایج سراغم داشت میومد و اگه جلوی پامو ندیده بودم با مخ میخوردم زمین خدا رو شکر خدا بهم یادآوری کرد برای همین همیشه سعی میکنم کوچیییکترین تضاد در این باره رو سریع بفهمم نه تنها در این مورد بلکه در زمینه سلامتی و حال خوب و هنوز نمیتونم تو ثروت بگمش چون هنوز نوپام و در حال رشد …

    استاد گفتین که زندگی در پرادایس و همراهی عزیز دل شما و عزیز دل ما (ایموجی قلبی) رو با تجسم بدست آوردین من همون بار اولی که تو فایل های قدیمی و قبلی راجع بهش گفتین همون موقع رفتم که تمرین ش و انجام بدم و در رابطه با رابطه عاطفی م وقتی چند روز پیش برای خواهرم میخوندم خصوصیاتی که نوشته بودم رو هم خودم هم ایشون تاکیید کردیم که دقیقا همراه من 98 درصدش و داره بدونن اغراق یه جاهایی اگه تاریخ و نمیخوندم فکر میکردم از روی ایشون این خصوصیات و نوشتم مخصوصا خصوصیات باطنی و شخصیتی چون ظاهر خیلی سلیقه ای هست و بمرور خیلی برات اولویتی نداره حداقل اندازه خصوصیات رفتاری و شخصیتی ش نه نه که کلن نباشه :)))

    و خب این باعث شد خواهرمم ببینه که میشه و الگوی واقعی رو ببینه و بره تو قابلمه بپزه عشقش و :)))

    و در نهایت در باره اینکه وقتی فرکانس ما تغییر میکنه ادمهای اطرافمون هم تغییر میکنه که بارها تو کامنتهای مختلفم گفتم و یکم خلاصه وار اینجا هم میگم یه بخش هایی ش و

    من تا همین پارسال پیارسال هم قفلی بودم روی دوام رابطه هام ناآگاهانه ادمهای اطرافمم و نگه میداشتم مخصوصا اکیپ هایی که داشتم بعد بمرور میدیدم الگوی تکرار شونده ازش زیاد داره میشه یعنی هربار یه برنامه ای میچینیم یه دیدار ساده حتی و تا پای انجامش میره و به هر دلیلی نمیشه یبار که به یکی از دوستهای دخترم که خیلی روابط خوبی با هم داشتیم و خب متاهل هم بود و همش میگفت قبل اینکه من با پارتنرم وارد رابطه بشم به شوهرش میگفته کاش اینا باهم اکی بشن که خیلی رفت و امد کنیم :))) ولی به طرز عجیبی که میدونم عجیب نیست و فرکانس ما رابطه مون کات شد اصلا انگار نه خانی اومده نه خانی رفته البته خیلی سال نبود که همو و میشناختیم تقریبا دو سال ولی اینجوری شد من با چند بار اول متوجه نشدم بعد گفتم بابباااا فرکانس دیگه به هر دلیلی دیگه نمیشه که ادامه داد قفلی چیه این وسط؟؟ برای همین ازون به بعد سریع گوشی دستم میاد و تمام روند اطرافیانم و جاهایی که میریم همه و همش خود به خود شکل میگیره و انجام میشه در صورتی که قبلن رییس من بودم خخخ یعنی همه برنامه ریزی ها جمع شدن ادمها و پیگیری ها از طرف من بود با وجود اینکه حتی سرکارم میرفتم همه رو هندل میکردم ولی از یه جا به بعد هدایت شدم به اینکه همه چیز و همه کارها رو خدا باید انجام بده من همه رو میسپارم به خودش که عالی تر از هربار پیش میره عالی ترین افراد با عالی ترین حس و حال و عالی ترین موقعیت ها و شرایط یعنی شده مثلا اگه یروز خواهرمم که از همه بهم نزدیکتره حال روحی ش اکی نباشه خیلی دور و بر هم پیدامون نمیشه یا دوستامم اگه حتی یک ساعت قبلش خیلی حالشون گرفته باشه یا به هر دلیلی شرایط مساعد نداشتن وقتی بهم رسیدیم فول انرژی و سرحال و عالی همه چیز طبق قوانین بدون تغییر خداوند پیش میره

    خدایا شکرت

    استاد من بهترینی شما ممنونم ازت ممنون از مریم قشنگم که این فایل رو روی سایت گزاشتن و کاراشو انجام دادن دوستتون دارم زیاد زیاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    طلعت شایگان مراد گفته:
    مدت عضویت: 2323 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوارم و خانم شایسته عزیز

    استاد من امروز داخل سایت بودم و داشتم کامنتهای دوستان در جلسه اول قدم ششم دوره دوازده قدم(بحث هدایت) را مطالعه میکردم که وسط مطالعه یهو حسم بهم گفت که از خدا بخواه که هدایتت کنه به فایلی که برای شرایط فعلی تو مناسب باشه و منم هدایت خواستم و این فایلو دیدم. یعنی استاد دارم دیوووونه میشم… واقعا حس و حال عجیبی دارم از اینکه قانون چقدر دقیق و درست عمل میکنه و وقتی ما از خدا کمک میخواییم به صورت دقیق و در لحظه ما رو هدایت میکنه. استاد دقیقه های آخر فایل انگار روی صحبت شما با من بود….

    یعنی باید صحبتهای شما رو با طلا نوشت . شما گفتین که قانون درست کار میکنه و وقتی روی خودتون کار می کنید تنها میشید و این نشونه خیلی خوبیه … من مدتیه که تنهام و دارم از تنهاییم لذت میبرم. به لطف آگاهی های دوره دوازده قدم، شرایط برای من طوری رقم خورد که نیازی نیست من در محل کارم باشم و کارمندای خیلی خوبی دارم که خودشون کارها رو به درستی انجام میدن. وقتی تصمیم گرفتم بهتر و بیشتر روی خودم کار کنم آگاهانه تمام دوستامو حذف کردم و بعد تونستم افراد خانواده خودم که اصلا در مدار این آگاهی ها نیستن رو حذف کنم و این در حالتیه که من خیلی آدم احساسی هستم و به شدت به دوستان و خانوادم وابسته بودم اما من به خودم تعهد دادم که باید تغییر کنم تا شرایط زندگیم تغییر کنه و الان دارم از تنهاییم لذت میبرم و فایلهای شما رو میبینم و کامنت دوستان رو میخونم و بیشتر اوقات با خدا حرف میزنم و این حرف زدن با خدا به شدت منو آروم میکنه و میدونم بهترین دوستم، بهترین یارم،بهترین حامی من خداست و تنها کسی که میتونه به من کمک کنه خداست و سعی میکنم بیشتر و بیشتر از خدا کمک و هدایت بخوام .

    استاد شما راجع به تجسم صحبت کردین و اینکه چقدر تجسم قدرت داره و به خلق خواسته ها کمک میکنه، من قدرت تجسم رو درک کردم زمانیکه تجسم کردم و تمام اون چیزهایی که تجسم کردم دقیقا و با همون جزئیات بعد از مدتی وارد زندگیم شد. قبلا در کامنتام نوشتم که خانواده من از لحاظ مالی به شدت ضعیف بودن و این تضاد باعث شد که من با سن کمی که داشتم به فکر فرار از اون شرایط باشم و چون سن کمی داشتم و هیچ ایده ای برای تغییر شرایط نداشتم تصمیم گرفتم ازدواج کنم و با سن کم (14سال) زندگی مشترک و همسر ایده آلم رو تجسم میکردم . هر روز صبح که از خواب بیدار میشدم چندین دقیقه با حس و حال خوب به این فکر میکردم که ی خانواده که پسرشون کارمند و ظاهر زیبایی داره به خواستگاری من میان و من به زودی ازدواج میکنم و دقیقا همینطور هم شد یعنی به یکسال نرسید که به شکل کاملا هدایتی خانواده همسرم با مادرم دیداری داشتند ( خانواده همسرم از اقوام خیلی دور ما بودند اما من اصلا نمیشناختمشون) و در گفتگوهاشون راجع به من صحبت کرده بودند و چند روز بعد اومدن خواستگاری و جالب اینجا بود که همسر مرحومم دقیقا همونی بود که من تجسم کرده بودم هم از لحاظ ظاهری که خیلی زیبا بودند هم از لحاظ شغلی و حتی پدر و مادر و افراد خانوادش دقیقا شبیه به تجسمات من بودن .حتی من در دوران مجردی سفر با اتوبوس با خانواده همسرم را تجسم کردم که بعد از چند سال دقیقا همونی که تجسم کرده بودم اتفاق افتاد. استاد در اون زمان اصلا من منطقی فکر نمیکردم و فقط روی خواستم تمرکز کرده بودم .من اصلا به این فکر نکردم که خانواده من از لحاظ مالی ضعیف هستند یا اینکه من از کجا جهیزیه بیارم یا اینکه من سنم خیلی کمه چطوری میخوام زندگی کنم و یا اینکه اگه اخلاقمون بهم نخوره یا تفاهم نداشته باشیم و….. برای خیلی از اطرافیان جای تعجب داشت که پسری با این ظاهر زیبا و شرایط خوب وارد زندگی من شده ولی غافل از این بودند که من خودم این شرایط رو خلق کرده بودم و برای من خیلی عادی بود چون من قبلا با این شرایط در ذهنم زندگی کرده بودم .

    بعد از ازدواج هم به شدت به داشتن بچه فکر میکردم و مدام از خدای خوبم میخواستم که دختری زیبا به من هدیه بده و مدام در خیال خودم با دخترم حرف میزدم و باهاش بازی میکردم و خداروشکر چهار سال بعد از زندگی مشترکمون خدا دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به من هدیه داد و الان این دختر به شدت زیبا بعد از خدا رفیق و همراه منه و با دیدنش به وجد میام و با تمام وجود از خدا سپاسگزارم ( الان که دارم روی خودم کار میکنم دخترم به شدت سرگرم دانشگاه و کارای خودشه و من بیشتر اوقات تنهام )

    ی مورد دیگه از تجسماتم این بود که زمانی که برادرم مجرد بود، من خیلی علاقه داشتم که ازدواج کنه ولی مدام به خاطر شرایط مالی منصرف میشد و روزهایی بود که همسرم بیشتر ماموریت بود و دخترم هنوز یکسالش نشده بود و من زمانهایی که دخترم میخوابید، روز عروسی داداشمو تجسم میکردم. من مدام تجسم میکردم که عروسی داداشمه و ما از لحاظ مالی شرایط خوبی داریم و من کلی طلا و لباس خریدم و عروسی داداشم داخل ی باغ بزرگه و همه خوشحال شاد داریم کردی میرقصیم و استاد تک به تک لحظاتی که من تجسم کرده بودم برام اتفاق افتاد این در حالی بود که وقتی برادرم با همسرش نامزد کرد هیچ خبری از شرایط خوب نبود اما در عرض چند ماه شرایط طوری رقم خورد که هم برادرم و خانوادم از لحاظ مالی شرایطشون بهتر شد و هم همسر من یعنی به طور معجزه وار از در و دیوار برای من پول میرسید و اصلا وقت نمیشد که من خرج کنم . هر روز میرفتم بازار برای خودم و دخترم کلی لباس و طلا میخریدم و برای اطرافیان هدیه میخریدم و حتی روز عروسی و اون فضا و اون درختای میوه ای که اونجا بودن رو من بارها تجسم کرده بودم ….خانه ای که خانواده من در اون سال اجاره کرده بودن حیاط بزرگی داشت که پر از درختای میوه بود و عروسی هم داخل حیاط برگزار شد و حتی سیبهای روی درختو من بارها تجسم کرده بودم ..‌

    در پایان میخوام به دوستان بگم که حواسشون به تجسم های منفی و گفتگوهای منفی ذهنشون باشه چون تجسم خیلی قدرت داره چه منفی و چه مثبت و من شرایط منفی زیادی رو هم در گذشته تجسم کردم و اتفاق افتاده که اصلا نباید راجع بهشون فکر کنم یا حرف بزنم

    با آرزوی خوشبختی و سعادت برای تمام دوستان

    با تشکر از شما استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 785 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیزم

    استاد وقتی تجسم میکنی خداوند ایده هارو بهت میگه من خودم داشتم چندروز پیش میگفتم چرا ایده دریافت نمیکنم فهمیدم که تجسم نمیکنم چون واقعا تجسم که کنی ایده دریافت میکنی و اون ایده ها میترکونه …

    عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  8. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2279 روز

    سلام ب استاد عزیز و خانم شایسته و دوستانم

    دوره 12 قدم قدم دوم بود حسابی دوجلسه در

    موردش توضیح دادین و هر آنچه را ک بتونیم

    تجسم کنیم ب راحتی خلق میکنم

    منم تو این دوره دنبال رسیدن ب هدفم بودم

    و میرفتم تو حموم زیر دوش تجسم میکردم با

    جزئیات زیاد و گاهی اوقات میومد چطور میگفتم

    نمیدونم هدایت میشم خدا در زمان‌و‌مکان‌مناسب

    قرارم میده و ادامه میدادم و حتی موقعی ک میا

    در خونه خودم تحویل بگیرم هم تجسم میکردم

    گفتم این ک دیگه نمیشه من صبح زود میرم شب

    میام خونه گفتم ن بزار تجسم کنم خودش درست

    میکنه

    چندین ماه از این داستان گذشت و نمیدونم چی

    شد اونروز من نزدیکای ظهر بود اومدم خونه و

    تقریبن بعداز نیم ساعت یکی زنگ خونه را زد دیدم

    پسته و یه بسته آورده گفتم من ک چیزی نخریدم

    اینترنتی یهو روی پاکتا خوندم یه لحظه شوک شدم

    دیدم وای این همونه ک یکسال دنبالش بودم و

    براش تجسم و کنترل ذهن میکردم بهش برسم

    الان تو دستمه و اینقدر خوشحال بودم و ذوق زده

    سریع رفتم تو اتاق سپاسگزاری کردم از خدا و اشک

    هام بند نمیومد چه لحظه رویایی بود خدایا شکرت

    اونجا بود فهمیدم ودرک کردم قدرت تجسم

    این پروسه تقریبن دوسال زمان برد ک بهش برسم

    و من روزهایی ک احساسم خوب بود تجسم ‌

    میکردم و خبرهای میشنیدیم ک میگن نمیشه ولی

    من کار خودما میکردم و ادامه دادم تا بهش رسیدم

    خدایاشکرت برای عدالت و قوانینی ک وضع کردی

    و کاری ک بخواه خدا انجام بده هیچکس و هیچ

    چیز نمیتونه جلوش رابگیرد

    زندگیتون پر روزی و پر برکت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    غزل گفته:
    مدت عضویت: 608 روز

    به نام خداوندی که هرچه دارم از اوست

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی دوستداشتنی

    من دوره 12قدم رو خریدم و هر روز شاهد بزرگتر شدنم هستم

    هرچی بیشتر میگذره بیشتر قوانین رو درک میکنم

    تلاش میکنم بهشون عمل کنم

    با قدرت تجسم خیلی خلق داشتم

    وقتی با احساس خوب تجسم کردم صد در صد اتفاق افتاده

    این قدرت خداست در دستان ما،قدرت تجسم که با ما داده شده یکی از نعمت های بزرگ الله ست

    اینکه نزاریم افکار هرز و ناراحت کننده بیان و سریع ذهنمون رو ببریم به سمتی که احساس بهتری بهمون میده مارو نجات میده

    خدایا شکرت چه مسیری و چه آگاهی های نابی،چه حال خوبی

    زیبایی ببینیم ،به زیبایی فکر کنیم،زیبایی رو تجسم کنیم تا آینده زیبا برای خودمون بسازیم

    من ماشینم رو با تجسم خریدم،شغلم رو با تجسم جذب کردم،همکارام رو با تجسم جذب کردم که هم فرکانسم باشن

    دیگه انقدر قدرت تجسم رو باور دارم که میدونم به لطف خدا چه چیزی قرار در اینده داشته باشم به لطف خدای مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  10. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربان و همه دوستان عزیزم

    استادجان من چندوقته سعی کردم متعهدتر باشم ( مخصوصا در رفتارم )

    از وقتی کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو شروع کردم و الان فصل آخر هستم

    و دوره 28 روزه شکرگزاری خانم راندا برن رو هم شروع کردم (تو یکی از کامنتهام نوشتم که چند بار شروع کردم و نیمه رها کردم )

    این بار تصمیم گرفتم که تا آخرش ادامه بدم ولی به خودم سخت نگرفتم یعنی هر روز تمرینات رو انجام دادم ولی خب بعضی روزا کیفیت بالایی نداشت و فقط رفع تکلیف بود

    ولی با این حال انجام دادم

    پریروز کاری داشتم صبح زود از خونه زدم بیرون ، نزدیک ظهر برگشتم خونه و شروع کردم به انجام تمرین

    اول نوشتن لیست ده مورد سپاسگزاری

    و بعد تمرین (روز سیزدهم )

    سفارش شگفت انگیز ب کائنات

    نوشتن فهرست ده تایی از خاسته های برجسته ت طوری که انگار از قبل برآورده شده و به اون رسیدی همراه با تکرار 3 مرتبه عبارت خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    خلاصه من نشستم و 12 مورد ینی 2 مورد بیشتر نوشتم و با احساس داشتنشون شکرگزاری کردم

    بعد چون شبش کلا 4 ساعت خوابیده بودم و به شدت خوابم میومد همونجا خوابم برد

    تو خواب دیدم دارم مینویسم و 1 مورد دیگه نوشتم و اینبود

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت برای خریدن دو تا دوره ، خدایا سپاسگزارم ک دو تا دوره استاد رو تهیه کردم

    بیدارشدم حس عجیبی داشتم آخه من قصد خرید دوره رو داشتم ولی هیچوقت جزو لیست خاسته هام نبود

    دفترم جلو روم بود و شروع کردم به نوشتن مورد سیزدهم ( در سیزدهمین روز شکرگزاری )

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت برای خرید دو تا دوره استاد عزیزم

    و چقدررررررر خوشحال بودم

    با خودم گفتم حتما این خواب الهامی بود برام که دو تا دوره رو تهیه کنم و از خدای مهربانم سپاسگزاری کردم

    درصورتیکه جریان چیز دیگه ای بود و من نمیدونستم

    استادجان اینم بگم که همیشه دوست داشتم با دوره عزت نفس شروع کنم چون شما گفتین و اینکه احساس میکردم خیلی نیاز دارم بهش ، چون ریشه رفتارهای ما هست

    گذشت و فرداش تلفنی با برادرم حرف میزدم ، در مورد مسئله ای خانوادگی

    برادرم عضو سایت نیستن

    ولی از زمانیکه من با قانون جذب آشنا شدم تشویقم کرد( قبل اشناییم با شما )

    حتی گفت اگر استادی دوره حضوری داره شرکت کن

    الان من چون دیدم دور شده از مسیر ، بهش پیشنهاد دادم عضو سایت شو و دوره ها رو تهیه کن

    گفت چقدره ؟

    گفتم قیمتای مختلفی داره

    8 تومن ، از 1 و خورده ای هم میتونی شروع کنی

    بعد گفت تو خودت دوره ای خریدی ؟

    یاده خوابم افتادم براش تعریف کردم

    گفتم حتما میخرم تا حالا نخریدم چون کم کاری کردم ، باید متعهد باشم

    دیدم گفت الان یه نشونه برات میاد

    صدای پیامک گوشیم رو شنیدم ، فهمیدم پول زده برام خندیدم

    به گوشیم نگاه کردم باورم نمیشد ، اصلا مات موندم ، خدای من دقیقا قیمت دوره عزت نفس

    الانم میگم اشک تو چشام حلقه میزنه

    یعنی دقیقِ دقیق مبلغ دوره عزت نفس ، درصورتیکه برادر من اصلا عضو سایت نیست و هیچی نمیدونه

    بعدِ تماس ، بلافاصله دوره رو خریدم و خیلی خدا رو شکر کردم و سجده شکر بجا آوردم

    حالم عجیب بود و جشن گرفتم ، استاد جان من این کار رو از شما یاد گرفتم از سریال زندگی در بهشت ، من همیشه فکر میکردم جشن باید بزرگ باشه یا با تدارکی خاص همراه باشه ، باید مهمون دعوت کنی یا موضوع خاصی باید داشته باشه ، اصلا تعریف خاصی از جشن تو ذهنم بود که طرفش هم نمیرفتم :)))

    من بابت خاسته ای پیشاپیش از خدا سپاسگزاری کردم و خدا به من عطا کرد

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    راستش خاستم این متن رو در اولین جلسه از دوره عزت نفس بنویسم تا همیشه به یادم بمونه این روز

    ولی وقتی دیدم این فایل روی سایت اومد و شکرگزاری پیشاپیش در مورد خاسته ها یجورایی تجسم هست یعنی احساس داشتن خاسته قبل از رسیدن بهش

    این همزمانی رو به فال نیک گرفتم و اینجا نوشتم

    استادجان بینهایت ازتون سپاسگزارم

    خیلی دوستتون دارم و همینطور خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیز در این وادی مقدس

    الهی الحمدلله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: