https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
732نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چه فایل ارزشمندی سپاس از شما استاد جانم ..مریم بانو مهربان
چه کامنتهای خوبی دوستان نوشتن
از شما دوستان عزیز هم سپاسگزاری میکنم
در مورد تجسم تا وقتی و مقاومت هست بهش نمیشه خوب فکر کرد اما وقتی این دیدگاه رو میبینی ک ذهنت زندگیتو با افکار غالبت رقم میزنه خوب تمرکز لیزری باید گذاشت رو خواسته ها و تجسم کردنشون
چقدر استاد خیال ما رو راحت کردید ک یک بار فکری میاد نگیم ک داره کار انجام میده چون که اگر زمان طولانی تو اون حال باشیم و احساس اون لحظه رو تجربه کنیم فرکانس هم جهتش فرستاده میشه
بعضی وقتها ک شما میگید منم اینطوری هستم منم انسانم و این احساس تجربه میکنم اما آگاهااااانه افکارمون جهت میدم
شما هم باید اینکار کنید
بهتون دارم یاد میدم اینکار کنید
طوری فکر کنید ک احساس بهتر ی تجربه کنید..خیالمون راحت میشه و آرام تر میشیم
با تجسم کردن زندگی ایده آل رو میسازیم
به کمک خداوند و دستان قدرتمندش
خدایا کمکم کن تا آگاهی ها رو بارها بشنوم و بهش باور داشته باشم و بهش عمل کنم
سلام به استاد عزیزم و دوستان همفرکانسیم ، و اینکه خانم شایسته ممنونم که فایلا رو زیر و رو میکنید و همچین اگاهی هایی رو پیدا میکنین
یه تجربه از خودم بگم در مورد تجسم ناخواسته ها
من به شدت و به مدت زمان های زیادی میشستم با افراد تو دهنم دعوا میکردم
با هر کسی که بگین
بعد اون موقعیته اصلا اتفاق نیافتاده بودا میگفتم نه اگر فلانی یهو اومد و این حرفو زد و این حرکتو زد من چی باید جوابشو بدم ، اکثر مواقع هم در مورد پدرم و مخصوصا مادرم بود
از یه جایی به بعد من نشستم کار کردم رو این موضوع ، تمرینمم خیلی ساده بود. یه برگه چسبوندم جلوی چشمم توی محل کارم و نوشتم تمرکزت کجاست الان رو خودت یا بقیه؟
یه سری تمرین دیگم انجام دادم ولی یادم نیست ، ولی این کارم و یک کار دیگم که در ادامه میگم خیلی کارساز بود که من این عادت بد رو ترکش کنم
کار دیگه ای که کردم و هنوزم دارم انجامش میدم این بود که فهمیدم من وقتی که فایلی از استاد پخش نشه و تو کارم غرق نشدم ، این دعواهای الکی بازم میان
و من باید وقتی که نیاز به تمرکز رو کارم ندارم حتما یک فایلی رو بزارم و گوش بدم که حواسم بره به اون صحبتها
این کارم به شدت کمکم میکنه و قبلنا اصلا نمیفهمیدم دارم دعوا میکنم الان شاید چو دقیقه کوتاه زیر 5 دقیقه بشه من کاملن میفهمم و سعی میکنم دیگه ادامه ندم دعواها رو توی ذهنم
یه مورد دیگم بود از کنترل ذهن و تغییر دیدگاهم نسبت به چالش ها که خیلی نتایج جالبی برام داشت ، من یادمه اون اوایل رابطم که تازه داشتم این مدل تصادها رو میدیدم با تغییر یک دیدگاه تو ذهنم چه قدر همه چیز به نفعم میشد
مثلن من و پارتنرم فاصلمون دوره از هم و خب خبر نداشتیم خیلی از اینکه هر کدوممون چه وصعیتی داریم ، مثلن شبها پارتنر من از کار برمیگشت خونه منم کارامو تموم کرده بودم منتطر بودم که ایشون پیام بدن و باهم حرف بزنیم ، اولین دیدگاهم این بود که من الان دارم برای خودم صبر میکنم چون من خودم میخوام لذت بیشتری ببرم از حرف زدن با این آدم ، بعد یادمه یه سری شبا دو ساعت منتظر میموندم و ایشون هیچ پیام و علایم حیاتی ای نشون نمیداد اوایل که خیلی سختم بود کنترل ذهن چون هنوز نمیدونستم اینا رو بهش میگن وابستگی ، بعد شروع کردم کنترل ذهن ، کلامی به ایشون اعتراض نمیکردم یا اگه از دستم در میرفت ادامه دار نمیشد به هیچ عنوان یکم ابراز ناراحتی میکردم و تموم ، یادمه با خودم میگفتم سارا حتما خسته بوده تا اومده به تو پیام بده خوابش برده بیچاره ، توام برای خودت منتطر موندی نه اون ، یه سری کارم انجام دادی تو این حین ایرادی نداره ، بعد یه سری شبا که کنترل ذهن بهتری داشتم یه نامه ی جدابم برای ایشون مینوشتم که صبح که بیدار شد حالشم بهتر بشه ، بعد جالبه صبح خود ایشون دقیقا میگفت ببخشید من دیشب اومدم خونه وونفهمیدم چه طوری خوابم برد ، در صورتی که من اصلا انتطار اینو نداشتم که بهم بگه ببخشید یا تشکر کنه ، بلا استثناء این تغییر دیدگاه ها همیشه توی رابطم با پارتنرم اتفاق افتاده
گفتم لابد اینطوری بوده و همونطوری شده!
مواردی که من با تجسم ساختمشون ، همش تصور میکردی فردی مثل پدرم میاد تو زندگیم دقیقا همینطوری شد
همین 3 سالپیش که تازه با قانون آشنا شده بودم همش تصور میکردم کل روز مشعول انجام کار مورد علاقمم و دارم پول میسازم الان شده
توی بچگیم تصور میکردم من یه دختری میشم که مستقلم و خودم پول میسازم الان تا حدیش اتفاق افتاده
دقیقا من هم خیلی دچار دعواهای بیهوده ذهنی میشم و این که فرمودید مشکل منم هست
ماجراهایی که هنوز اتفاق نیفتادن و من تو ذهنم به پیشوازشون میرم و واسشون دعوا هم تدارک میبینم
من هم مثل شما سعی کردم که به این دعواها خاتمه بدم و هر وقت که دعوای ذهنی ب فکرم خطور میکنه سعی میکنم جلوش رو بگیرم و همون چند ثانیه اول دیگه ادامش نمیدم و اگاهانه به یه چیز دیگه فکر میکنم و به ذهن نجواگرم میگم که بسه دیگه ،ادامه نده
همه تلاشم اینه که دراینده دیگه حتی همون چند ثانیه هم این دعواهای ذهنی به فکرم نیاد
من خیلی دوس دارم ماشین بخرم خیلی ،البته خیلی وقته،و اسون بشم برای رفت و امد برای لذت بردن برای رفتن و دیدن زیباییها و نعمتها
حالا چرا گفتم ،چون تو چند روز پیش که یکی از گامها بود استاد گفتن خواستتو نو بگین و از خدا بخواین و باعث شد با اینکه خیلی مقاومت و ترس از نشدنش رو داشتم به زبون بیارم و قتی گفتم یکم سبک شدم اخه من همیشه به با اینکه میگفتم و میگم خدادرستش میکنه خدا جورش میکنه ترس داشتم یعنی شرک
که چجوری خدابهت بده نه پولی داری نه درامد انچنانی نه امیدی و وقتی که گفتن بگو و به بقیه اش کاری نداشته باش خدا هدایتت میکنه ،خدا قدم بعدی رو میگه. منم گفتم و بهم گفته شد اون چیزایی که گذاشتی کنار و بزار برا فروش منم گذاشتم حالا نمیدونم چی میشه .
با فروش اونا کار خاصی شاید نشه کرد ولی همینکه قدم برداشتم و حرکت کردم قدم بعدیم گفته میشه
من نمیدونم چجوری پولش جور میشه فقط دارم قدمایی که باید رو برمیدارم.
امروزم که استادای گلم ت
فایل تجسم خلاق رو برا گام 26 گذاشتن و اینم قدم بعدی که گفته شد. باید بنشینم و در موردش تو ذهنم بسازم و باهاش رانندگی کنم روکش صندلیهاچجوری باشه و .. اینقد طبیعی که لذتشو ببرم که دارم.
تجسم همین فکرکردنای سادست که فقط باید ادامه بدم و هر روز و شب بسازم تو ذهنم و باور اینکه من لایق ی ماشین خوبم که راحت و اسون بشم برای رفت و امد برای خوش گذشتن برای سفر کردن برای حال خوب بیشتر و برای لذت بردن از زیباییها و نعمتها.
دلیلی که اینجا نوشتم از خرید ماشین با کیفیت و عالی :
ردپا گذاشتن از خودمه: که الان در تاریخ 1403.8.9 نه تنها ماشین ندارم حتی دوچرخه هم ندارم در اصل هیچی ندارم و با اتوبوس ،اسنپ ، پیاده روی (که عاشقشم ) این ور اونور میرم البته خداروشکر میکنم هزاران بار ولی برای اسانی و راحتی لذت بیشتر میخوامش
من از ماشین اصلا سر در نمیارم فقط ازش خواستم ی ماشین عالی از هر لحاظ سالم و با کیفیت و عالی،از لحاظ فنی و داخلی و ظاهری براخودم بخرم که فقط کیف کنم هر زمان دلم خواست بزنم بیرون هرجا خواستم برم هر زمان اراده کردم بزنم به کوه و دشت
نوشتم تا به حقیقت بپیونده
نوشتم که برسم
نوشتم که وقتی رسیدم نشونه باشه برام که دیدی شد
نوشتم که وقتی اتفاق افتاد شکرگزارتر باشم
نوشتم که وقتی از خودش خواستم فقط از خودش برام اتفاق افتاد
شاید هنوزم اون ته تهای ذهنم میگه چجوری؟!ولی دارم تکرار میکنم با خودم اونش دیگه به من ربطی نداره
حتما حتما زیر همین کامنتم خبرشو میدم. نمیدونم کی اتفاق میوفته ولی هرموقع باشه من از الان امادمشم.
یکی از بهترین کامنت های که خاندیم (البته تمام کامنت ها فوق العاده است ) این یکی پنج ستاره پلس میگذارممممم تمام کامنت ها تان را قبلا خاندیم
امید وار هستم هر کجای دنیا باشین خوش و آرام باشین
کامنت شان اشک از چشمانم جاری کرد چقدر ضرورت به همچو دیدگاه داشتم و میدیدم چه کنم که پیام نتفکیشن مبایل آمد وقتی که کامنت بگذارید برایم پیام میفرسته سایت عاجل به خاندن کامنت شان کردم و نمیدانم که چه کرد این متن با من اشک از چشمانم جاری شد دقیقا همین لحظه ؛
به الله ای که میپرستم قسم میخورم احساس خوشبختی فقط توحیده،عشق فقط توحیده،لذت فقط توحیده.
ثروت داشتن بی نظیره،دوستان توحیدی داشتن عالیه،آزادی زمانی لذت بخشه!
ولی این ها همه ش ابزاریه که تو توحیدی تر بشی،فقط همین!
توحید ثروته،توحید رفیق هم مداره،توحید آزادی زمانی و مالی و مکانیه!
برای همین استاد داد میزنه بچه ها توحید!بچه ها خدا! بچه ها ایمان! بچه ها توکل!
بدون خدا هیچی بهتون حال نمیده!هیچی!
با خدا باشی،نتنها همه چیز بهتون میده،که به خاطر خدا از همونا هم میگذری…
مثل استاد که الان چندماه تک و تنها داره با خدا تو RV عشق بازی میکنه!
دقیقا همین که متن خلاص شد میگفتم کاش خلاص نشه با این قدر آگاهی و کلی انگیزه گرفتم ومن هم میخایم از درس های استاد خود را توحیدی تر کنم روز به روز هرچقدر سپاس گذار استاد عزیزم باشم کمست خدا را بی نهایت شکر برای همین سایت واین بچه های سایت که اینقدر آگاهی به همه مسایل دارن خدا را بی نهاااایت شکررررر
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و گرامی خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
از کودکی به طور ناآگاهانه با قانون تجسم آشنا بودیم البته اسمش تجسم نبود یا تو توهم بودیم یا تو خیال یا تو رویا !
الان متوجه شدم توهم و خیال و رویا واژههایی هستن که هرجا بکار میبردم خواسته هامو دور از دسترس میدیدم و نسبت بهش احساس خوبی نداشتم . اما کلمه ی «تجسم » یعنی دیدن خواستههات .
ینی با فکر و برنامه ی قبلی نشستن تو هر زمینه ای که دلت میخواد میتونی حسش کنی.
تجسم انرژی و انگیزه ی آدمو بالا میبره و باعث حرکت و تلاشت میشه.
البته یه پل ارتباطی بین تجسم و باورهای ما وجود داره که به میزانی که باورهامون قوی باشن و بتونیم مقاومتها رو تو ذهنمون بشکنیم ، میتونیم با احساس خوب تجسم کنیم.
منم قبلنا تجسم کردن بلد نبودم و اتفاقاً از اون دسته آدمایی بودم که نمیدونم بگم تو رویا یا توهم یا خیال زندگی میکردم . هیچ وقت چیزایی که داشتمو نمیدیدم و از چیزایی که داشتم لذت نمیبردم . همیشه مرغ همسایه برام غاز بود.
همونطور که میدونید روابط با همسرم از پاشنه آشیلهای من بود که وقت منو برای تغییرات خیلی میگرفت .هنوزم که هنوزه برای استحکام و دوام زندگیم و داشتن آرامش و لذت بردن از روابطم به تغییراتم ادامه میدم تا به نقطهای برسم که خودم احساس رضایت داشته باشم یعنی درون و بیرونم یکی باشه.
اما قبل از این تلاشها به نحوی زندگی میکردم که تو تجسماتم بیشتر نداشتههامو میدیدم.
چیزایی که بخاطرشون حسرت میخوردم.
استاد عزیز تجسم کردن رو یاد دادن تا با تجسم کردن باورهامون تقویت بشه و اینکه این تجسمات ما رو به احساس خوبی ببره که با داشتن احساس خوب بتونیم اتفاقات خوبی را رقم بزنیم
زمانی که معنی درست تجسم رو از زبون استاد عزیز شنیدم سعی کردم به رویهای که ایشون میگن پیش برم. منتهی طبق عادتهای قبلی و اینکه تغییر نیاز به تکامل داره، نمیتونستم درست تجسم کنم.
ادای آدمایی که با تجسم زندگی خودشونو خلق میکنن رو در میووردم ولی خودم خوب میفهمیدم که این مدل تجسم کردن جواب نمیده اما متاسفانه انگار مرض داشتم و از روی مرض و بیماری با خودم تجسماتی داشتم که هیچ ربطی به استحکام بخشیدن زندگیم نداشت. انقد این مدل تجسم رو ادامه دادم تا بالاخره به این حرف استاد رسیدم ، که تا وقتی شرایط الانتون هرچن جالب نباشه رو نتونید درست کنید هر جای دیگه با هر کی دیگهای که باشید بازم همین شکل از زندگی رو حالا شاید به یه نحو دیگه تجربه خواهید کرد.
اوایل این حرف استاد خیلی برام سنگین بود احساس میکردم اگه چیزی خرابه باید یه کاری کنی از دستش خلاص بشی یعنی یه جور فرار کنی تا به اون رهایی و آزادی برسی. به هیچ وجه نمیتونستم درک کنم که باید یاد بگیرم تو این شرایط و موقعیتم خوب عمل کنم تا بتونم آینده ی خوبی برای خودم خلق کنم. حالا میتونه این شرایط مرتبط به مال باشه یا روابط و یا هر چیز دیگه ای !!
انقد این جمله رو از استاد شنیدم تا بالاخره تونستم غلبه به غرور و خودخواهی خودم بکنم. ظاهراً میخواستم زندگیمو قشنگتر کنم اما به روش و راهی که خودم فک میکردم درسته . هرچی پیش رفت و هرچی بیشتر از قوانین فهمیدم ، متوجه شدم همه ی این کارا دور زدن و پیچوندن و حتی ظلم کردن به خودمه و اینکه چقدر وقت و انرژی و عمرمو از دست میدم .
به قول استاد نیازی نیست بگید من با کی ، چ طوری و چ جوری ثروت میخوام .رابطه میخوام . فقط کافیه بگید میخوام و باور کنید میتونید به ثروت برسید. میتونید رابطه ی خوبی داشته باشید . رابطه ای که لذت ببرید. لطف کنید به راهش فکر نکنید به چ جور و چ طورش فکر نکنید . شما قسمت خودتون که توجه به ویژگیهای مثبت طرف مقابلتونه ، به زیباییهای اطرافتون ، به نقاط خوب و مثبت دیگران ، به دیدن داشتهها و سپاسگزار بودن بخاطرشون بپردازید ،خداوند خودش از راه و روش خودش ثروتی که میخواهید رو بهتون میده ، رابطهای که میخواید رو براتون مهیا میکنه ،آزادی و سلامتی و هر خواسته ی دیگه ای که دارید رو بر آورده میکنه !
فقط کافیه باورش کنیم و با این باور به تجسمات خودمون ادامه بدیم. تجسم کردن تا وقتی که احساس خوب بهمون بده جواب میده . اگه دیدیم تجسمات حالمونو بد میکنه یا اینکه هیچ حسی بهش نداریم بهتره برای مدتی تجسم نکنیم.
تو این چن ساله که دنبال تغییرات مثبت برای داشتن روابط خوب با همسرم بودم ، از اونجایی که ذهن من قفلی زده بود به راهی که به نظر خودم تنها راه بود همین موانع زیادی ایجاد میکرد که تو رابطه ی من هیچ اتفاقی نیفته. اما وقتی خودمو تسلیم کردم و قبول کردم که این افکارم درست نیست و این راه نمیتونه تنها راهی باشه که منو به اون آرامش و لذتی که میخوام برسونه به همین جهت سعی کردم اجازه بدم خداوند خودش برام پلن بچینه .
همه ی قوانینی که استاد بهمون آموزش دادن زنجیره وار به هم متصل هستن. به میزانی که به این قوانین اعتماد میکنم و میپذیرم مسیر خودم درست نیست و از اونجایی که ما احساسی هستیم و به قضایا فقط از یه زاویه نگاه میکنیم برای هر لحظم از خداوند هدایت میطلبم . سعی میکنم صبورتر باشم .در طی طول روز با استفاده از قوانین رفتار و عملکردهای بهتری داشته باشم .دست از حرفها و کارها و رفتارهای تکراری که منجر به تکرار رفتارهای اشتباه میشن بردارم .
خودم میفهمم هر جایی که اعتماد صدمو روی خدا میزارم اتفاقات دقیقاً همونطور پیش میره که دلم میخواست .
استاد عزیز میگن : به جای اینکه به فکر چ طور رسیدن مقصد باشید بیایید از مسیری که دارید میرید لذت ببرید. این حرف برای کسانی که زندگیشون سرشار از مشکل هستش سنگین و غیر قابل هضمه. ولی ناامید نشید چون یه روزی برای خودمم همینطور بود اما امروز بعد از گذشت چن سال ، احساسات و توقعات و درکم نسبت به هر چیزی خیلی تغییر کرده حتی خواستههام شکل و رنگ و بوی دیگهای گرفتن.
هرچی پیش میرم بیشتر به این میرسم که اصلاً به هیچی فکر نکنیم . سعی کنیم روز خوبی رو بگذرونیم . هرچی بیخیال تر طی کنیم انگار اتفاقات بهتر، بر وفق مرادمون میچرخن. یه نگاهی به گذشتمون بندازیم این همه دست و پا زدیم ، این همه حرص خوردیم ، این همه فکر کردیم، این همه امر و نهی کردیم، این همه خط و نشون کشیدیم، این همه داد و فریاد کردیم ، این همه عجله کردیم، این همه ، رو کله ی خودمون راه رفتیم ، این همه منم منم کردیم، کجا رو گرفتیم ؟! به کجا رسیدیم ؟! من که به هیچ جا!!!!
حالا چ اشکالی داره بیاییم خوش بینانهتر باشیم صبورتر باشیم بیشتر به خدا اعتماد کنیم بیشتر رها کنیم بیشتر بسپاریم کمتر فکر کنیم بیشتر اجازه بدیم جهان ما رو تو مسیر خودش پیش ببره بیشتر تلاش کنیم برای داشتن احساس خوب . این یه جمله رو سرلوحه و سرمشق زندگیمون قرار بدیم. بچسبیم به همین یه مورد به هر طریقی که هس کاری کنیم احساساتمون کنترل بشن. سریع واکنش ندیم . تحت تاثیر حرفی رفتاری چیزی از کسی که به عوامل بیرونی ربط داره قرار نگیریم. بیشتر به این فکر کنیم که چ طور به صلح درون برسیم تا آرامش داشته باشیم تا به هماهنگی ذهن و روح برسیم. وقتی به این نقطه برسیم دیگه همه چی خود به خود حل میشه ثروت میاد. روابط خوب میشه . رهایی و آزادی بوجود میاد. سلامت جسم وروحمون تضمین میشه . سیم اتصالیمون با خدا خیلی قویتر میشه. کمتر دست و پا میزنیم بیشتر اجازه میدیم خداوند ما رو هدایت کنه .
وقتی به این درجه از درک و آگاهی میرسیم اونوقته که دیگه ناخودآگاه تجسماتمون جلوه ی قشنگتری به خودش میگیره و با توجه به شرایط و موقعیتمون تجسم میکنیم. توقع و انتظارمون از جهان هم به میزان رشد و تغییراتی میشه که خودمون متوجش میشیم .
دیگه میفهمیم همه چی دست خودمونه و همه ی اتفاقات زندگیمون بر اساس تفکرات و باورهایی هستش که داریم. بنابراین به همین میزان از جهان توقع میکنیم و به همین میزان تجسم میکنیم. تجسماتی میکنیم که میدونیم میتونیم خلقشون کنیم . به میزانی که تو هر زمینه موفقیت کسب میکنیم قدرت تجسم در ذهن ما پرورش پیدا میکنه .
وقتی سالها بگذره متوجه میشیم پله پله اومدیم جلو و هر چیزیو در زمان خودش بدست اووردیم .
که میشه همون داستان تکامل .
بله تجسم کردن هم تکامل خودشو میخواد .نمیشه از جای پایین به نقطه ای نگاه کنی که گفتگوهای ذهنیت بت بگن نمیشه نمیتونی بی خیالش شو ولش کن .
با توجه به شرایط و موقعیتمون قدم به قدم باید پیش بریم..
اینجوری دیگه ناامید نمیشیم اتفاقا بیشتر باور میکنیم که میشود .چون یه درجه از مرحله ی قبل بهتر شدیم .هر بار بهتر از قبل و بعد از گذشت زمان انشالله به یاری خدا اوضاع طوری میشه که دلمون میخاست تو اون شرایط باشیم .
به نام خالق هستی، همان یگانهای که هر لحظه ما را هدایت میکنه برای بهتر زندگی کردن و رسیدن به خواستههام
گام بیست و ششم / پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام
سلام و درود دارم به استاد عزیزم و سلام و درود به خانم مریم شایسته محترم
با تمام وجودم از شما بابت این فایل و این پروژه و دوره سپاسگزارم
بریم سر اصل مطلب
استاد برداشتی که من میتونم بکنم از این فایل و از این لایو بسیار ارزشمندی که من دیدمش و با منطق روش تعامل و تعقل کردم برای من نکات زیر رو داشت و تکرارش
ما هر لحظه در حال ارسال فرکانس به جهان هستی هستیم
این یکی از همون نکاتی بود که از قوانین من یک سر سوزن یاد گرفتم و درک کردم که ما بلا استثنا در هر ثانیه در حال ارسال فرکانسهای به جهان هستی هستیم با باورهامون
این باورها رو چی تشکیل میده؟ :
مجموعهای از افکار تکرار کلمات سخنان تجسماتیه که ما توی ذهنمون مدام داریم تکرار میکنیم و بهش فکر میکنیم توجه میکنیم به موضوعاتی چه خوب چه بد چه مثبت چه منفی چه خواسته چه ناخواسته جهان هم بلا استثنا پاسخ میدهد و واکنش نشان میدهد به مجموعه تکرار افکار و تجسمات
موضوع اصلی
تجسم کردن خواسته
استاد خیلی موضوع به ظاهر پیش پا افتاده میاد ولی ما هر ثانیه داریم فکر میکنیم داریم تجسم میکنیم و اگر این ذهنو حتی اگر ناخودآگاه و ناآگاهانه رهاش بکنید از دوباره داره تجسم میکنه و یه سری افکار رو داره تکرار میکنه
مثال از نتیجه خودم
من چیزی که خودم تجربه کردم از تجسم این بوده که وقتی من لپ تاپ میخواستم خب شرایط مالیش رو اون زمان نداشتم لی خب اومدم یه برگه کاغذ برداشتم و میخواستم تست کنم فیلم راز دیده بودم که با تصویرسازی توی ذهن میشه این کارو انجام داد و چیزی رو تجسم کنی که داریش و حتی به اسب شوخی بود ه من بعد از یک ماه شرایط خرید یک لپتاپ برام فراهم شد واقعاً برای منم تعجب برانگیز بود ولی فهمیدم که این راز و این قوانین جواب میده حتی زمان حتی قوانین رو درست مثل الان نمیدونستم و حتی استاد رو هم نمیشناختم
مثال دوم
یادمه من یک ویسی داشتم یک موزیکی داشتم که صدای آب دریا بود و سواحلی رو توی ذهنم میساخت و من تقسم کردم که روی یک شن سفید پابرهنه دارم راه میرم و از یک منظرهای دارم لذت میبرم باورتون نشه شاید همین دو سال پیش بود که وقتی وارد جزیره لارک شدم پس از لذت بردن از تمام ناظری که داشت از شن سفیدی که مثل فلوریدا سفید بود داشت وقتی که پابنده روی شن داشتم راه میرفتم یاد این تجسم خودم افتادم و گفتم من این صحنه رو یه جا من تجسم کردم و اون لحظه اشک ریختم و احساس ذوق کردم که من این صحنه رو یه جا تجسم کرده بودم و حالا خلقش کردم و حالا دارمش واقعاً اگر جدی بگیریم همین تجسم رو جواب میده چون من چندین بار تجسمش کردم و خلق کردم برای خودم
مثالهای زیادی دارم توی زندگیم که شاید الان کاملاً حضور ذهن نداشته باشم ولی واقعاً هستم تعدادشونم زیاده هممون داریم که با تجسم کردن حتی در قسمت منفی برامون اتفاق افتاده و حتی مثبت اتفاقای خوب برامون خلق شده
به این نتیجه میرسیم که واقعاً ما میتونیم خلق کنیم و اون خالقیت خودمون رو از خداوند هدیه گرفتیم ا چی با تجسم کردن با دیدن تصویر اون و صحبت کردن و نوشتن به خاطر همینه که استاد همیشه میگن که در مورد خواستههاتون اهدافتون بنویسید و بهش توجه کنید
گام قبلی هم (گام بیست و پنجم) که استاد در کامنت گفته بودم که تعهد میدم دفتری بخرم و در مورد خواستم و اهدافم رو مشخص کنم و اونو توی کاغذ بنویسم این کارو کردم استاد و حتی در موردشون تجسم سازی هم کردم و شروع کردم به ادامه دارد
الگوبرداری کنیم از تجربیاتمون ز اون نشانههایی که ما تجسم کردیم توی ذهنمون یه تصویری رو ساختیم و به اون تصویر رسیدیم و اون رو چندین بار برای خودمون به عنوان یک الگو نگاه بکنیم و واقعاً باور دارم که ما خالق زندگی خودمون هستیم پس ادامه بدیم
من واقعاً متشکرم ه واقعاً این یادآوری کردید به ما در این فایل که بیایم با ذهن خودمون با اون چیزی که میخوایم توجه کنیم و تجسم کنیم در مورد خواستههامون خودمون صحبت کنیم و اونو بنویسیم و فرکانسشو ارسال کنیم
و نکته بعدی و جالب اینجاست که
وقتی ما تمرکز میذاریم و تجسم میکنیم شرایط و اتفاقها برای ما تغییر میکنه یعنی ممکنه یه تضادی به وجود بیاد ممکنه حتی حالا یک ارتقایی ممکنه خلوت باشه چون ما داریم مهاجرت میکنیم به مدار بعدی رقی نمیکنه ما در هر لحظه در حال مهاجررتیم یا مهاجرت به مدار بعدی یا باز مهاجرت به مدار قبلی پس اگر روی خودمون داریم کار میکنیم پس در حال سفریم و داریم به سمت مدار بعدی و رشد و پیشرفت و پله بعدی حرکت میکنیم
امروز نزدیک به بیست و ششمین گام هستش ولی خب میتونم بگم که نزدیک به 30 روز یا 34 روز هستش که من بنیادین یه سری حال و هوام و رفتارهام تغییر کرده و حتی رفتار خانواده یه سری نشانهها تغییراتی اومده و با من خوب دارم برخورد میکنند و بهتر از قبل دارن برخورد میکنند و حتی توی کسب و کارم یه سری نشانهها اومده رشد اومده و تمرکز اومده و همینجور این گامها و همه چیز داره منو هدایت میکنه به سمت بهتر شدن و متمرکز شدن
چرا اینجوری داره اتفاق میافته؟؟
چون خودم تصمیم گرفتم که قدم بردارم مصمم بشم متعهد بشم و خودم رو در مسیر رشد قرار بدم خودم رو به چالش گام به گام بکشم حتی روی دوره 12 قدمم که هستم هر شب هر صبح من ستاره قطبیم رو مینویسم سپاسگزاریمو انجام میدم و شب اتفاقات خوبم رو انجام میدم این دوره بینظیر خانه تکانی ذهن گام به گام یک توربو شده برای این ماشین
من واقعاً از شما متشکرم که واقعاً برای رشد ما میکنید و من از خداوند سپاسگزارم که ما رو هدایت میکنه اونجوری که بخواد هدایت میکنه و ما باید عمل کنیم خدا برای ما تصمیم نمیگیره بلکه خدا به تصمیمات ما واکنش نشون میده نقطه سر خط.
استاد عزیزم خیلی ممنونم با تمام وجودم از این فایل من لذت بردم و برداشت خوب کردم و باز دوباره میام هدایت میشم به این فایل و این فایل رو میبینم و گوش میدم برای چندمین بار و دوباره پند جدید میگیرم سپاسگزارم قانون اصل یکیه ما تمرکز بذاریم و توجه کنیم و تجسم کنیم خواستههامون رو سپاسگزارم از شما
خداوند یگانه میسپارمتون امیدوارم که همیشه ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه عزیزانی که این متن رو میخونید
روزى که آن را ببینید هر شیردهنده اى آن را که شیر مى دهد [از ترس] فرو مى گذارد و هر آبستنى بار خود را فرو مى نهد و مردم را مست مى بینى و حال آنکه مست نیستند ولى عذاب خدا شدید است (2)
و برخى از مردم در باره خدا بدون هیچ علمى مجادله مى کنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مى نمایند (3)
استاد بینهایت سپاسگزارم از سخاوت شما
خدایا شکرت برای این مسیر و هدایتم به راه راست
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان.
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و افکار و فرکانس های من بوجود می آید.
خدایا شکرت برای هر با بهتر شدنم در کنترل افکارم و ذهنم
یعنی این چیزی نیست که بگم دیگه تموم شد
باید هر روز و هرروز کار بشه و انتهایی ندارد
بخدا که امروز با هدایت و به سوره حج اول صبح و بعد اومدن به سایت و شنیدن این آگاهی های ناب الهی
روزم بلطف خداوند ساخته شد
امروز فقط رو ابرها بودم
شگفت زده و خوشحال و شاد در مسیر درست الهی بودم
قشنگ روی دوش خداوند بودم
امروز همسرم کارهای اداری رو به من محول کرد
برای پرداخت فیش ها
اولین بار بود که ازاین کار هارا به من داده بود
قبلا که خودش همه کارهایی که مربوط به خونه هم بود از اونجایی هم که خودش نمیرسید ولی تخت هیچ شرایطی به من نمیگفت برو این کار رو انجام بده
قبلا هم من بهشون گفته بودم از کارهای بیرون بگو من انجام میدم تو مسیری که میرم کلاس آموزشی
ولی قبول نمیکرد
امروز خداوند برای رشد و پیشرفت من
دلها را نرم کرد و خودش بهم گفت برو این کارها رو انجام بده
من اولش ترسیدم چون هیچ وقت کار اداری انجام نداده بودم
ولی به همسرم نگفتم بلد نیستم من نمیرم
گفتم باشه و رفتم تو دل ترسم
تو ذهنم ساختم که وقتی برم الان کارمند ها بهم احترام میزارن کن با دیدن زیبای ها و رسیدگی خوب کارمندان با ارباب رجوع برخورد میکنم
من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
و در مسیر فقط شکر گذاری کردم و فایل گوش دادم تا رسیدم به یکی از اداره ها
وارد شدم از یه نفر پرسیدم باید برای این این فیش کجا برم
قشنگ وقت گذاشت راهنمایی کرد
رفتم با برخورد عالی کارمندها مواجه شدم
و کارم رو خیلی عالی انجام دادند.
رفتم اداره بعدی
دیگه ترسهام از بین رفته بود
دیگه میدونستم تا حدودی باید چکار کنم
کارمندها سرشون شلوغه بود
یه میز دیگه خلوت بود بعد از سلام و احوالپرسی یه آقای محترم احتمالا رییس اونجا بود خودش کارم را انجام داد و و در مدت زمان بسیار کمی بدون معطلی کار انجام شد و من با پیاده روی رفتم کارگاه آموزشی همینطورهم داشتم کارهایی که باید امروز انجام میدادم را تو ذهنم میساختم سر راه هم یه کافینتی باید میرفتم تا طرحم رو پرینت بگیره
رسیدم یه مکان جدید
یه آقای مهربون اونجا بودند و طرح رو گرفتن و با روی خوش گفت برو یه ساعت دیگه بیا تا برادرم که صاحب اینجاست برات انجامش بده
رفتم کارگاه تا کتری که آماده کرده بودم رو بیارم خونه
نیاز به تمیز کاری و مواد جدید داشت
ولی من هیچ شناختی نداشتم
قشنگ خداوند در زمان مناسب دستان خوبش را رساند و کلی بهم ایده عالی داد
مربی خودش میمواست بلند سه بره خونه برام وسایل مورد نیاز رو بیاره که
یکی از بچه ها گفت من دارم منو با خودش برد تا در خونشون و از مواد جدید که داشت بهم داد برای کیفیت بهتر کارم
خدایا شکرت که امروز یه عالمه اسانم کردی برای اسانی ها
اگه قدم اول رو بر نمیداشتم با شنیدن هدایت های خداوند
اگه ذهنم را بایاری خداوند آماده نمیکردم که هیچ کدوم از این موهبت ها را در یافت نمیکردم
بخدا که وقتی سپردم به خدا و حرکت کردم اصلا انگار در هاله ای از نور بودم
یه لحظه تو مسیر که داشتم راه میرفتم با خودم گفتم واقعا این منم یعنی چنان انرژی داشتم
این همه مسیر را با پیاده روی فقط راه میرفتم و شکر گذاری میکردم و خداوند درها را برویم باز کرده بود و منو گذاشته بود روی دوش خودش
یعنی اینقدر امروز من توپ انرژی الهی شده بودم نصفه شهر رو با پیاده روی و انجام دادن کارها با احساس عالی و انجام شدن کارها بسیار راحت و آسان
و آمدن دستها به موقت و دریافت محبت و عشق
که فقط میتونم کریدتشو بخدا بدهم
فقط در مقابل خداوند خضوع و خشوع و فروتن باشم
که تمام جهان را مسخر من کرده تا من فقط لذت ببرم و بگم این اتفاقات خوب طبیعی که باید همینجور و حتی ساده تر از این هم باشد
رفتم خیاطی لباس همسرم رو بگیرم چقدر انسان شریف و نازنینی بود
رفتم مدرسه دخترم را ببرم خونه معلم ها بینهایت احترام و ارزش قائل شدند
چیزهای ضروری که لازم داشتم را با خیال راحت از خزانت الهی خرید کردم و نگران کم شدن حسابم نبودم
امروز همه چی بخدا برام معجزه بود
بعد از ظهر مادر همسرم صدام زد که میخواسته یک خبر ناخواسته بگه که من در اون زمان حاضر نشدم و ایشون رفتند
و من در بهترین زمان حالم عالی بود و وقتی بعد از گذشت چند ساعت شنیدم بسیار آرامش داشتم
خدایا شکرت هر آنچه دارم ازان توست من بدون تو هیچی نیستم بخدا
چه اشکی هم دارم
اینقدر خوشمزه و با حاله این اشک که فقط به عشق وصل بخداوند اس که مینچتونه همه چی گل و بلبل باید
خدایا شکرت امروز منو کلی بهبود دادی
بهبود شخصیتم
بهبود توکلم
بهبود ایمانم
بهبود عملکرد هایم
بهبود باورهای قدرتمند توحیدی در وجودم
اینقدر رشد کرده که منو به یه آرامش آلتی رسانده
وقتی یک ناخواسته یا تضاد میاد
اولش کنترل ذهن سخته. اون لحظه هنگ میکنی نمیدونی باید چکار کنی
و بعد از چند دقیقه بخودت میای که این تضاد نباید جون بگیره با افکار بیمار گونه
مثله آتیشه دست بزنم میسوزم
من همیشه تو تضادها یاد گرفتم با ابن جملات خودپ رو آروم کنم
بعد شروع میکنم به گفتن باورهای توحیدی و قدرت را فقط بخدا میدم و از عوامل بیرونی میگیرم
استاد از اونجایی که دانشجوی دورت مقدس 12قدم هستم و الان قدم هفت را دارم ولی هنوز در قدم شش ماندم اینقدر که مطالب عالیه و پر محتوا هست
دارم عمیق کار میکنم .دوسه روز پیش با یک ناخواسته در روابط با اطرافیان داشتم
بازم همان حرفهای قبلی و احساس گناه و قربانی و مقصر دانستن دیگران ووووو
منم فقط انگار کر و کور شدم
بخدا که انگار این مردم را نمیشناسم
انگار فرسنگها با هم فاصله افتاده بینمون
با اینکه برای همه ارزش قائل هستم و هر کسی هر جوری هست پذیرفتم و سرم به کار خودمه
وقتی این بنده خدا اومد به انتقاد کردن و درخواست هایی که هیچ ربطی به من ندارد که خودمو درگیر مسائل دیگران کنم
اینقدر خداوند دستم را همون لحظه بعد از اون ناخواسته گرفت و برد سمت قرآن تا از خودش هدایت بگیرم و چنان باورهای توحیدی در من قوی تر شد و چه ایده های عالی بهم گفته شد
که من اصلا یه آدم دیگه شدم آرام آرام
با اینکه بقول شما میگی مهم نیست چقدر و به چه دلیل شما حالتون بد باشه
احساس بد اتفاقات بد
و احساس خوب اتفاقات خوب را به همراه دارد
و تکرار مکرر این افکار که باعث میشه اتفاقات رخ بدهد .
و استاد جهان اینقدر قشنگ با آرامش من این افراد را ازم دور میکنه که فقط پلن خداست
فقط خداست همه کاره و همه جوره هوامو داره
من و بچه ها درگیر اون تضاد بودیم با بچه ها که صبحت کردم اصلا بچه ها شکر خدا اینقدر فرکانسشون بالا بود که من از انرژی بچه ها انرژی گرفتم و ایده ای که خداوند بهم با احساس خوبم دریافت کرده بودم با بچه ها در میان گذاشتم
بچه ها هم عالی رفتار کردند
و هیچ کدوم از ما یه نفر حتی با همسرم هم در میان نزاشتیم
چون فهمیدم که من فقط مسئول شخص خودم هستم
من از تغییر دیگران عاجزم
از تغییر خودم توانمند
و هر بار با بیاد آوردن همین تصویرهایی عالی که خداوند برام مقدر کرده بود با کلامش در قرآن با هدایتم به فایلهای سایت
چنان زندگی پر بار و زیبایی را برایم رقم زده که نامردی بخوام تمرکز بزارم روی یک ناخواسته و ناسپاسی کنم
خدایا شکرت که تمرکزم روی بهبود شخصیتم است
خدایا شکرت که من تکه ای ارزشمند از وجود پاک خداوند هستم
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدا یا شکرررررررررت که یادم دادی برای هر مکان و هر موقعیتی چند دقیقه قبلش با خودم و خدای درونم عاشقانه بسازمش به زیباترین شکل
تا فقط روی دوش خدا باشم و لذت ببرم
استاد بینهایت سپاسگزارم این روزها به طرز معجزه آسایی دارم بیشتر باورتون میکنم
میدونی انگار تا الان شنیده بودم
ولی باور نکرده بودم
ولی به تازگی داره بهم گفته میشه میدونی چطور
از اونجایی که میبینم خیلی انتقاد یا قضاوت میشم و من فقط در حال گوش کردن فایل
و شما دقیقاً اون لحظه یه مثال از زندگی خودتون میزنین
و میبینم که پشت اون مثال باور توحیدی هست و نخواستیم دنباله رو جامعه باشین و خداروشکر که اینقدر رشد داشتین و انشالله که هر لحظه سالمتر و ثروتمندتر باشین
منم با خودم گفتم بابااااا
ببین استادم تو همچین شرایطی بوده حتی شاید سختر از من
ولی نخواسته مثبت خانواده و اطرافیان و جامعه فکر کنه و نتایج داره حرف میزنه
پس الهام خانم بقول قرآن که میگه همه به پیامبر میگفتن دیوانه
پس این مردم همه چی میگن
اینم یه نمونه عینی و زنده کت جلو چشماته
استاد اینقدر باورش بخدا قوی هست که حتی موقعی که انتقاد بی جا یا قضاوتی هم در موردش بشه اصلا براش اهمیتی نداره
نه الان نه اون موقع که ایران بوده
پس دختر خوب بیشتر باورش کن
و تو قدرت خلق زندگی دلخواه خودت بهت داده شده
حالا از این فرصتی که خداوند باعشق بهت میبخشه نهایت استفاده رو ببر چون معنوی ترین کار دنیا ثروتمند شدن است
چون با ثروتمند شدن من جهان خداوند رشد میکند
نزد خدا مجبوب میشوم
چون جانشین خوب خدا هستم
من با افکارم میتونم همه چی را تغییر بدهم
شرایط را تغییر بدهم به نفع خودم
برای ارامشم برای سعادت و خوشبختی ام
آگاهانه سعی کنم در بهبود شخصیتم
دیگاهم را تغییر جهت بدهم به سمت بهترینها
با هر تضادی واکنش گرا نباشم
خدایا شکرت استاد تازه دارم به اندازه درکم حرفهاتون رو میفهمم
و این نیست که بگم دیگه تموم شد بخدا هر بار میگم از این بهترم میشه
باید ادامه بدم فقط استمرار مداوم و ثابت قدم و متعهدانه باید ادامه بدم ..
خدایا شکرت برای این سایت و این مکان و این زمان که هستم
خدا یا شکرررررررررت
همین الان که اطرافیانم در تضاد درگیر هستند من بلطف خداوند در اتاق خودم هستم با آرامش خاطر دارم فایل گوش میدم و کامنتم را بلطف خداوند مینویسم.
پس میشود برای من هم میشود
من هم خالق هستم خالق کل کیهان مرا خالق اتفاقات زندگی خودم کرده
من شایسته بندگی کردن هستم .
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
گام بیست و ششم live | live |استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
قدرت تخیل بدون آموزش بال داره ولی پا ندارها
درود و وقت بخیر به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته نازنینم!!!!
با درود و وقت بخیر خدمت همه ی عزیزانم که با حال خوب و ارسال ارتعاش احساس خوب و عالی در این قسمت گام به گام
و خانه تکانی و ذهن تکونی اساسی حضور دارند الهی حال دلتون عالی واحوالتون متعالی و جیباتون پر پول و سلامت و تندرست باشید
امروز صبح در ستاره ی قطبیم نوشته بودم که میخوام این فایل قدرت تجسم خلاق رو در یک مسیر پیاده روی داخل یک پارک خلوت گوش بدم . اتفاقا نزدیک های ظهر بود که از خونه حرکت کردم و هندس فری گذاشتم و حرکت کردم . تا یک مسیری رو تاکسی نشستم و رسیدم به آن پارکی که مد نظرم بود . اون پارک در بهترین جای پردیس هست یعنی خانه های ویلایی بزرگ و زیبا با متریال های جدید و نوساز ی که مثل قصرهای عجایب هفتگانه . البته قدیمها عجایب بود ولی الان اکثر ثروتمندان این قصرهاشون همانند باغات عجایب بابل روف گاردن های جادویی با آلاچیق های زیبا و نورپردازی های بینظیری که شبها چشم ها رو خیره میکنه .. آره رفتم توی پارکی که چنین قصرهایی در اطرافش بود .. همینطور راه میرفتم و صدای پرندگان را می شنیدم و یک سمت گوشم هم هندس فری گذاشتم که هم صدای استاد را بشنوم و هم صدای سنفونی پرندگان را و هم آن قصرهای بابل اطرافم را ببینم تا تجسمم واقعی تر بشه .. بعدش رفتم با دستگاه های که توی این پارک نصب بود ورزش کردم و همینطور به آن خانه های زیبا خیره میشدم و به حرفهای استاد هم گوش میدادم و سعی میکردم آگاهانه و با چشم باز به این تجسمم توجه کنم .. و دقیقا همون حرف هایی که استاد میگفتن رو همزاد پنداری میکردم که استاد میگفتند زمانی که این آرزوها را داشتند هیچ فرش قرمزی براش پهن نشده بود و هیچ یک از این خواسته ها و یا آن اتوبوس RV و آن ماشین ها و موتورها و خانه ها در زندگی شون وجود نداشت..و اون روابط عاشقانه رویایی ..حتی صدای آن پرندگان را هم تصور می کردند و من خودمو به همان شکلی که استاد تصور می کردن میدیدم !!!! خیلی اون ثروتمندان را تحسین کردم خیلی دوستشون داشتم خیلی لذت میبردم که در اطراف مشرف به پارک سرسبز و زیبا چنین قصرهای زیبایی رو ساختن . واقعا چقدر لذت بخش بود و بعدش خودمو توی آن قصرها تصور میکردم و میگفتم این خانه ویلایی که بلند هست رو دوست دارم و می تونم از بالای آنجا شهر رو ببینم و طلوع و غروب خورشید را هر روز ببینم .. بعدش میگفتم نـــــه . اون یکی قشنگتره چون دیواره های روف گاردنش چوبیه قشنگتره .. بعدش اون یکی رو در نظر میگرفتم و میگفتم آره این یکی ستون های بلند و زیبا داره تازه سالن و پذیرایی روبروی پارک هستش و دیوار های بلند و طویل داره روی دیواری حیاطش چقدر چراغ های زیبایی نصب کرده فکرشو بکن شبها وقتی روشن میشه چقدر جادویی و رویایی میشه .. همینطور از این دستگاههای ورزش داشتم استفاده می کردم و میگفتم تازه آدم هر روز و هر زمان که دلش بخواد میتونه بیاد توی این پارک کلی ورزش کنه و با این دستگاهها هم ورزش کنه بعدش بپره بره توی ویلاشو و دوش بگیره یا بره استخر . بعدش رفتم اون یکی دستگاه که برای بازوها میشه کار کرد و دقیقا چشمم افتاد به آسمان زیبا با اون ابرهای پلیسه ای و پخش شده توی آسمان مثل حریر بود و یکم دورترش یک تپه ای بود که یک جاده ای داشت بسمت آن بالا انگار یک دیوار دایره ای داشت که دکل فلزی بلند آنجا نصب بود نمیدونم دکل تلفن همراه بود و یا دکل برق ولی خیلی قشنگ بود و شاید هم ساختمان بزرگی روی آن تپه ای بود که میشد از آنجا کاملا شهر رو زیر پامون داشته باشیم بعدش گفتم خدایاااا من خانه ای بزرگ و زیبا روی تپه ای میخوام که تمام این قصرهای ویلایی زیبا را بتونم روز و شب ببینم و طلوع و غروب خورشید و آسمان زیبایت را هم بدون هیچ محدودیتی ببینم و لذت ببرم و روز و شب شکر گذارت باشم میخوام باغی سرسبز در این قصرم داشته باشم که از همه ی میوه ها بنا به فصل های مختلف جفت جفت داشته باشم و همچنین تمام سبزیجات و سیفی جان مورد نیازمو خودم بکارم و برداشت کنم برای مصارف شخصیم !!! و همینطور داشتم به اون رویاهام نگاه می کردم و صدای استاد هم می شنیدم و پیش خودم گفتم منم یک روزی داستان رسیدن به خواسته هامو مثل استاد تعریف میکنم و به دیگران میگم .. من رسیدم مطمعن باشید شما هم مثل من به خواسته هاتون میرسید چون استادم هم همینا رو بهم گفت و شد آنچه که باید میشد!!!!
بقول استاد
.اگر افکار من داره اتفاقات منو رقم میزنه من ..گفتم اگه قانون اینه، من شروع میکنم به تغییر زندگیم؛ شروع میکنم به داشتن آرزو؛ من شروع میکنم به داشتن خواسته؛ من شروع میکنم به خلق زندگیم اونجوری که میخوام
مسئله اصلی اینه زبان خوداگاه ما همین زبانه یعنی همینطور که حرف میزنیم میفهمه چی میگیم ولی زبان ناخودآگاه ما تصویره و اصلا اینایی که ما میگیم نمیفهمه و اون فقط تصویرا میفهمه
خدایاااا خودت کمکمون کن بتوانیم روی این باورهامون بصورت تمرکزی کار کنیم
خدایاااا خودت من را همچون استاد عباسمنش عزیزم هدایتی کن به سمت تسلیم بودن در برابر خودت و خودم و خواسته هایم
مرسی مرسی استاد عزیزم
خانم شایسته ی نازنینم ممنون و سپاسگذارم برای تدوین و تنظیم و ترتیب و توضیحات کپشن و این پروژه ی خانه تکانی گام به گام ذهن که من را بیشتر از همیشه به آگاهی های بیشتری هدایت میکند ممنون و سپاسگذارتان هستم شکر حضورتون مرسی مرسی که هستید !!!!دوستون دارم یک عالمه خدایا شکرت
من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و در مسیر درست و صحیح حرکت کنم و از مسیرم برای رسیدن به خواسته ام لذت ببرم و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام وقتتون بخیر
چه فایل ارزشمندی سپاس از شما استاد جانم ..مریم بانو مهربان
چه کامنتهای خوبی دوستان نوشتن
از شما دوستان عزیز هم سپاسگزاری میکنم
در مورد تجسم تا وقتی و مقاومت هست بهش نمیشه خوب فکر کرد اما وقتی این دیدگاه رو میبینی ک ذهنت زندگیتو با افکار غالبت رقم میزنه خوب تمرکز لیزری باید گذاشت رو خواسته ها و تجسم کردنشون
چقدر استاد خیال ما رو راحت کردید ک یک بار فکری میاد نگیم ک داره کار انجام میده چون که اگر زمان طولانی تو اون حال باشیم و احساس اون لحظه رو تجربه کنیم فرکانس هم جهتش فرستاده میشه
بعضی وقتها ک شما میگید منم اینطوری هستم منم انسانم و این احساس تجربه میکنم اما آگاهااااانه افکارمون جهت میدم
شما هم باید اینکار کنید
بهتون دارم یاد میدم اینکار کنید
طوری فکر کنید ک احساس بهتر ی تجربه کنید..خیالمون راحت میشه و آرام تر میشیم
با تجسم کردن زندگی ایده آل رو میسازیم
به کمک خداوند و دستان قدرتمندش
خدایا کمکم کن تا آگاهی ها رو بارها بشنوم و بهش باور داشته باشم و بهش عمل کنم
در پناه خداوند مهربان شاد باشید و سپاسگزار
سلام به استاد عزیزم و دوستان همفرکانسیم ، و اینکه خانم شایسته ممنونم که فایلا رو زیر و رو میکنید و همچین اگاهی هایی رو پیدا میکنین
یه تجربه از خودم بگم در مورد تجسم ناخواسته ها
من به شدت و به مدت زمان های زیادی میشستم با افراد تو دهنم دعوا میکردم
با هر کسی که بگین
بعد اون موقعیته اصلا اتفاق نیافتاده بودا میگفتم نه اگر فلانی یهو اومد و این حرفو زد و این حرکتو زد من چی باید جوابشو بدم ، اکثر مواقع هم در مورد پدرم و مخصوصا مادرم بود
از یه جایی به بعد من نشستم کار کردم رو این موضوع ، تمرینمم خیلی ساده بود. یه برگه چسبوندم جلوی چشمم توی محل کارم و نوشتم تمرکزت کجاست الان رو خودت یا بقیه؟
یه سری تمرین دیگم انجام دادم ولی یادم نیست ، ولی این کارم و یک کار دیگم که در ادامه میگم خیلی کارساز بود که من این عادت بد رو ترکش کنم
کار دیگه ای که کردم و هنوزم دارم انجامش میدم این بود که فهمیدم من وقتی که فایلی از استاد پخش نشه و تو کارم غرق نشدم ، این دعواهای الکی بازم میان
و من باید وقتی که نیاز به تمرکز رو کارم ندارم حتما یک فایلی رو بزارم و گوش بدم که حواسم بره به اون صحبتها
این کارم به شدت کمکم میکنه و قبلنا اصلا نمیفهمیدم دارم دعوا میکنم الان شاید چو دقیقه کوتاه زیر 5 دقیقه بشه من کاملن میفهمم و سعی میکنم دیگه ادامه ندم دعواها رو توی ذهنم
یه مورد دیگم بود از کنترل ذهن و تغییر دیدگاهم نسبت به چالش ها که خیلی نتایج جالبی برام داشت ، من یادمه اون اوایل رابطم که تازه داشتم این مدل تصادها رو میدیدم با تغییر یک دیدگاه تو ذهنم چه قدر همه چیز به نفعم میشد
مثلن من و پارتنرم فاصلمون دوره از هم و خب خبر نداشتیم خیلی از اینکه هر کدوممون چه وصعیتی داریم ، مثلن شبها پارتنر من از کار برمیگشت خونه منم کارامو تموم کرده بودم منتطر بودم که ایشون پیام بدن و باهم حرف بزنیم ، اولین دیدگاهم این بود که من الان دارم برای خودم صبر میکنم چون من خودم میخوام لذت بیشتری ببرم از حرف زدن با این آدم ، بعد یادمه یه سری شبا دو ساعت منتظر میموندم و ایشون هیچ پیام و علایم حیاتی ای نشون نمیداد اوایل که خیلی سختم بود کنترل ذهن چون هنوز نمیدونستم اینا رو بهش میگن وابستگی ، بعد شروع کردم کنترل ذهن ، کلامی به ایشون اعتراض نمیکردم یا اگه از دستم در میرفت ادامه دار نمیشد به هیچ عنوان یکم ابراز ناراحتی میکردم و تموم ، یادمه با خودم میگفتم سارا حتما خسته بوده تا اومده به تو پیام بده خوابش برده بیچاره ، توام برای خودت منتطر موندی نه اون ، یه سری کارم انجام دادی تو این حین ایرادی نداره ، بعد یه سری شبا که کنترل ذهن بهتری داشتم یه نامه ی جدابم برای ایشون مینوشتم که صبح که بیدار شد حالشم بهتر بشه ، بعد جالبه صبح خود ایشون دقیقا میگفت ببخشید من دیشب اومدم خونه وونفهمیدم چه طوری خوابم برد ، در صورتی که من اصلا انتطار اینو نداشتم که بهم بگه ببخشید یا تشکر کنه ، بلا استثناء این تغییر دیدگاه ها همیشه توی رابطم با پارتنرم اتفاق افتاده
گفتم لابد اینطوری بوده و همونطوری شده!
مواردی که من با تجسم ساختمشون ، همش تصور میکردی فردی مثل پدرم میاد تو زندگیم دقیقا همینطوری شد
همین 3 سالپیش که تازه با قانون آشنا شده بودم همش تصور میکردم کل روز مشعول انجام کار مورد علاقمم و دارم پول میسازم الان شده
توی بچگیم تصور میکردم من یه دختری میشم که مستقلم و خودم پول میسازم الان تا حدیش اتفاق افتاده
با سلام خدمت دوست عزیزم سارا خانوم
میخواستم بابت کامنت زیباتون ازتون تشکر کنم
دقیقا من هم خیلی دچار دعواهای بیهوده ذهنی میشم و این که فرمودید مشکل منم هست
ماجراهایی که هنوز اتفاق نیفتادن و من تو ذهنم به پیشوازشون میرم و واسشون دعوا هم تدارک میبینم
من هم مثل شما سعی کردم که به این دعواها خاتمه بدم و هر وقت که دعوای ذهنی ب فکرم خطور میکنه سعی میکنم جلوش رو بگیرم و همون چند ثانیه اول دیگه ادامش نمیدم و اگاهانه به یه چیز دیگه فکر میکنم و به ذهن نجواگرم میگم که بسه دیگه ،ادامه نده
همه تلاشم اینه که دراینده دیگه حتی همون چند ثانیه هم این دعواهای ذهنی به فکرم نیاد
براتون ارزوی موفقیت و سربلندی رو دارم
بنام الله مهربانم
سلام به استادای نازنی و تحسین برانگیزم
سلام به دوستای هم مدارم
گام26 خانه تکانی ذهن
تجسم کردن
من خیلی دوس دارم ماشین بخرم خیلی ،البته خیلی وقته،و اسون بشم برای رفت و امد برای لذت بردن برای رفتن و دیدن زیباییها و نعمتها
حالا چرا گفتم ،چون تو چند روز پیش که یکی از گامها بود استاد گفتن خواستتو نو بگین و از خدا بخواین و باعث شد با اینکه خیلی مقاومت و ترس از نشدنش رو داشتم به زبون بیارم و قتی گفتم یکم سبک شدم اخه من همیشه به با اینکه میگفتم و میگم خدادرستش میکنه خدا جورش میکنه ترس داشتم یعنی شرک
که چجوری خدابهت بده نه پولی داری نه درامد انچنانی نه امیدی و وقتی که گفتن بگو و به بقیه اش کاری نداشته باش خدا هدایتت میکنه ،خدا قدم بعدی رو میگه. منم گفتم و بهم گفته شد اون چیزایی که گذاشتی کنار و بزار برا فروش منم گذاشتم حالا نمیدونم چی میشه .
با فروش اونا کار خاصی شاید نشه کرد ولی همینکه قدم برداشتم و حرکت کردم قدم بعدیم گفته میشه
من نمیدونم چجوری پولش جور میشه فقط دارم قدمایی که باید رو برمیدارم.
امروزم که استادای گلم ت
فایل تجسم خلاق رو برا گام 26 گذاشتن و اینم قدم بعدی که گفته شد. باید بنشینم و در موردش تو ذهنم بسازم و باهاش رانندگی کنم روکش صندلیهاچجوری باشه و .. اینقد طبیعی که لذتشو ببرم که دارم.
تجسم همین فکرکردنای سادست که فقط باید ادامه بدم و هر روز و شب بسازم تو ذهنم و باور اینکه من لایق ی ماشین خوبم که راحت و اسون بشم برای رفت و امد برای خوش گذشتن برای سفر کردن برای حال خوب بیشتر و برای لذت بردن از زیباییها و نعمتها.
دلیلی که اینجا نوشتم از خرید ماشین با کیفیت و عالی :
ردپا گذاشتن از خودمه: که الان در تاریخ 1403.8.9 نه تنها ماشین ندارم حتی دوچرخه هم ندارم در اصل هیچی ندارم و با اتوبوس ،اسنپ ، پیاده روی (که عاشقشم ) این ور اونور میرم البته خداروشکر میکنم هزاران بار ولی برای اسانی و راحتی لذت بیشتر میخوامش
من از ماشین اصلا سر در نمیارم فقط ازش خواستم ی ماشین عالی از هر لحاظ سالم و با کیفیت و عالی،از لحاظ فنی و داخلی و ظاهری براخودم بخرم که فقط کیف کنم هر زمان دلم خواست بزنم بیرون هرجا خواستم برم هر زمان اراده کردم بزنم به کوه و دشت
نوشتم تا به حقیقت بپیونده
نوشتم که برسم
نوشتم که وقتی رسیدم نشونه باشه برام که دیدی شد
نوشتم که وقتی اتفاق افتاد شکرگزارتر باشم
نوشتم که وقتی از خودش خواستم فقط از خودش برام اتفاق افتاد
شاید هنوزم اون ته تهای ذهنم میگه چجوری؟!ولی دارم تکرار میکنم با خودم اونش دیگه به من ربطی نداره
حتما حتما زیر همین کامنتم خبرشو میدم. نمیدونم کی اتفاق میوفته ولی هرموقع باشه من از الان امادمشم.
بهترین بهترینهارو برا تک تکمون میخوام
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده.
بنام آنکه هر آنچه دارم از آن اوست
سلام بر استاد (توحیدی )
ودرود بر خانم شایسته گرامی
و سلام بر سعیده عزیز (توحیدی)
یکی از بهترین کامنت های که خاندیم (البته تمام کامنت ها فوق العاده است ) این یکی پنج ستاره پلس میگذارممممم تمام کامنت ها تان را قبلا خاندیم
امید وار هستم هر کجای دنیا باشین خوش و آرام باشین
کامنت شان اشک از چشمانم جاری کرد چقدر ضرورت به همچو دیدگاه داشتم و میدیدم چه کنم که پیام نتفکیشن مبایل آمد وقتی که کامنت بگذارید برایم پیام میفرسته سایت عاجل به خاندن کامنت شان کردم و نمیدانم که چه کرد این متن با من اشک از چشمانم جاری شد دقیقا همین لحظه ؛
“”””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””
بچه ها !
شما رو به خدا!
هیچ جا دنبال هیچی نگردین!
فقط توحید!
فقط خدا!
به الله ای که میپرستم قسم میخورم احساس خوشبختی فقط توحیده،عشق فقط توحیده،لذت فقط توحیده.
ثروت داشتن بی نظیره،دوستان توحیدی داشتن عالیه،آزادی زمانی لذت بخشه!
ولی این ها همه ش ابزاریه که تو توحیدی تر بشی،فقط همین!
توحید ثروته،توحید رفیق هم مداره،توحید آزادی زمانی و مالی و مکانیه!
برای همین استاد داد میزنه بچه ها توحید!بچه ها خدا! بچه ها ایمان! بچه ها توکل!
بدون خدا هیچی بهتون حال نمیده!هیچی!
با خدا باشی،نتنها همه چیز بهتون میده،که به خاطر خدا از همونا هم میگذری…
مثل استاد که الان چندماه تک و تنها داره با خدا تو RV عشق بازی میکنه!
دقیقا همین که متن خلاص شد میگفتم کاش خلاص نشه با این قدر آگاهی و کلی انگیزه گرفتم ومن هم میخایم از درس های استاد خود را توحیدی تر کنم روز به روز هرچقدر سپاس گذار استاد عزیزم باشم کمست خدا را بی نهایت شکر برای همین سایت واین بچه های سایت که اینقدر آگاهی به همه مسایل دارن خدا را بی نهاااایت شکررررر
در حفظ الله باشید !
بچسبید به گردن خدا ولش نکنید!
سوارش دوشش بشید و پایین نیاید!
به ادا اطوار های شیطان توجه نکنید!
چقدر آگاهی داشت این فایل نمیتانم بنویسم !
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و گرامی خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
از کودکی به طور ناآگاهانه با قانون تجسم آشنا بودیم البته اسمش تجسم نبود یا تو توهم بودیم یا تو خیال یا تو رویا !
الان متوجه شدم توهم و خیال و رویا واژههایی هستن که هرجا بکار میبردم خواسته هامو دور از دسترس میدیدم و نسبت بهش احساس خوبی نداشتم . اما کلمه ی «تجسم » یعنی دیدن خواستههات .
چیزی که حس خوبی بهت میده. اگه بش فکر کنی میتونی بدسش بیاری.
تجسم یه جور آگاهانه خلق کردنه .
ینی با فکر و برنامه ی قبلی نشستن تو هر زمینه ای که دلت میخواد میتونی حسش کنی.
تجسم انرژی و انگیزه ی آدمو بالا میبره و باعث حرکت و تلاشت میشه.
البته یه پل ارتباطی بین تجسم و باورهای ما وجود داره که به میزانی که باورهامون قوی باشن و بتونیم مقاومتها رو تو ذهنمون بشکنیم ، میتونیم با احساس خوب تجسم کنیم.
منم قبلنا تجسم کردن بلد نبودم و اتفاقاً از اون دسته آدمایی بودم که نمیدونم بگم تو رویا یا توهم یا خیال زندگی میکردم . هیچ وقت چیزایی که داشتمو نمیدیدم و از چیزایی که داشتم لذت نمیبردم . همیشه مرغ همسایه برام غاز بود.
همونطور که میدونید روابط با همسرم از پاشنه آشیلهای من بود که وقت منو برای تغییرات خیلی میگرفت .هنوزم که هنوزه برای استحکام و دوام زندگیم و داشتن آرامش و لذت بردن از روابطم به تغییراتم ادامه میدم تا به نقطهای برسم که خودم احساس رضایت داشته باشم یعنی درون و بیرونم یکی باشه.
اما قبل از این تلاشها به نحوی زندگی میکردم که تو تجسماتم بیشتر نداشتههامو میدیدم.
چیزایی که بخاطرشون حسرت میخوردم.
استاد عزیز تجسم کردن رو یاد دادن تا با تجسم کردن باورهامون تقویت بشه و اینکه این تجسمات ما رو به احساس خوبی ببره که با داشتن احساس خوب بتونیم اتفاقات خوبی را رقم بزنیم
زمانی که معنی درست تجسم رو از زبون استاد عزیز شنیدم سعی کردم به رویهای که ایشون میگن پیش برم. منتهی طبق عادتهای قبلی و اینکه تغییر نیاز به تکامل داره، نمیتونستم درست تجسم کنم.
ادای آدمایی که با تجسم زندگی خودشونو خلق میکنن رو در میووردم ولی خودم خوب میفهمیدم که این مدل تجسم کردن جواب نمیده اما متاسفانه انگار مرض داشتم و از روی مرض و بیماری با خودم تجسماتی داشتم که هیچ ربطی به استحکام بخشیدن زندگیم نداشت. انقد این مدل تجسم رو ادامه دادم تا بالاخره به این حرف استاد رسیدم ، که تا وقتی شرایط الانتون هرچن جالب نباشه رو نتونید درست کنید هر جای دیگه با هر کی دیگهای که باشید بازم همین شکل از زندگی رو حالا شاید به یه نحو دیگه تجربه خواهید کرد.
اوایل این حرف استاد خیلی برام سنگین بود احساس میکردم اگه چیزی خرابه باید یه کاری کنی از دستش خلاص بشی یعنی یه جور فرار کنی تا به اون رهایی و آزادی برسی. به هیچ وجه نمیتونستم درک کنم که باید یاد بگیرم تو این شرایط و موقعیتم خوب عمل کنم تا بتونم آینده ی خوبی برای خودم خلق کنم. حالا میتونه این شرایط مرتبط به مال باشه یا روابط و یا هر چیز دیگه ای !!
انقد این جمله رو از استاد شنیدم تا بالاخره تونستم غلبه به غرور و خودخواهی خودم بکنم. ظاهراً میخواستم زندگیمو قشنگتر کنم اما به روش و راهی که خودم فک میکردم درسته . هرچی پیش رفت و هرچی بیشتر از قوانین فهمیدم ، متوجه شدم همه ی این کارا دور زدن و پیچوندن و حتی ظلم کردن به خودمه و اینکه چقدر وقت و انرژی و عمرمو از دست میدم .
به قول استاد نیازی نیست بگید من با کی ، چ طوری و چ جوری ثروت میخوام .رابطه میخوام . فقط کافیه بگید میخوام و باور کنید میتونید به ثروت برسید. میتونید رابطه ی خوبی داشته باشید . رابطه ای که لذت ببرید. لطف کنید به راهش فکر نکنید به چ جور و چ طورش فکر نکنید . شما قسمت خودتون که توجه به ویژگیهای مثبت طرف مقابلتونه ، به زیباییهای اطرافتون ، به نقاط خوب و مثبت دیگران ، به دیدن داشتهها و سپاسگزار بودن بخاطرشون بپردازید ،خداوند خودش از راه و روش خودش ثروتی که میخواهید رو بهتون میده ، رابطهای که میخواید رو براتون مهیا میکنه ،آزادی و سلامتی و هر خواسته ی دیگه ای که دارید رو بر آورده میکنه !
فقط کافیه باورش کنیم و با این باور به تجسمات خودمون ادامه بدیم. تجسم کردن تا وقتی که احساس خوب بهمون بده جواب میده . اگه دیدیم تجسمات حالمونو بد میکنه یا اینکه هیچ حسی بهش نداریم بهتره برای مدتی تجسم نکنیم.
تو این چن ساله که دنبال تغییرات مثبت برای داشتن روابط خوب با همسرم بودم ، از اونجایی که ذهن من قفلی زده بود به راهی که به نظر خودم تنها راه بود همین موانع زیادی ایجاد میکرد که تو رابطه ی من هیچ اتفاقی نیفته. اما وقتی خودمو تسلیم کردم و قبول کردم که این افکارم درست نیست و این راه نمیتونه تنها راهی باشه که منو به اون آرامش و لذتی که میخوام برسونه به همین جهت سعی کردم اجازه بدم خداوند خودش برام پلن بچینه .
همه ی قوانینی که استاد بهمون آموزش دادن زنجیره وار به هم متصل هستن. به میزانی که به این قوانین اعتماد میکنم و میپذیرم مسیر خودم درست نیست و از اونجایی که ما احساسی هستیم و به قضایا فقط از یه زاویه نگاه میکنیم برای هر لحظم از خداوند هدایت میطلبم . سعی میکنم صبورتر باشم .در طی طول روز با استفاده از قوانین رفتار و عملکردهای بهتری داشته باشم .دست از حرفها و کارها و رفتارهای تکراری که منجر به تکرار رفتارهای اشتباه میشن بردارم .
خودم میفهمم هر جایی که اعتماد صدمو روی خدا میزارم اتفاقات دقیقاً همونطور پیش میره که دلم میخواست .
استاد عزیز میگن : به جای اینکه به فکر چ طور رسیدن مقصد باشید بیایید از مسیری که دارید میرید لذت ببرید. این حرف برای کسانی که زندگیشون سرشار از مشکل هستش سنگین و غیر قابل هضمه. ولی ناامید نشید چون یه روزی برای خودمم همینطور بود اما امروز بعد از گذشت چن سال ، احساسات و توقعات و درکم نسبت به هر چیزی خیلی تغییر کرده حتی خواستههام شکل و رنگ و بوی دیگهای گرفتن.
هرچی پیش میرم بیشتر به این میرسم که اصلاً به هیچی فکر نکنیم . سعی کنیم روز خوبی رو بگذرونیم . هرچی بیخیال تر طی کنیم انگار اتفاقات بهتر، بر وفق مرادمون میچرخن. یه نگاهی به گذشتمون بندازیم این همه دست و پا زدیم ، این همه حرص خوردیم ، این همه فکر کردیم، این همه امر و نهی کردیم، این همه خط و نشون کشیدیم، این همه داد و فریاد کردیم ، این همه عجله کردیم، این همه ، رو کله ی خودمون راه رفتیم ، این همه منم منم کردیم، کجا رو گرفتیم ؟! به کجا رسیدیم ؟! من که به هیچ جا!!!!
حالا چ اشکالی داره بیاییم خوش بینانهتر باشیم صبورتر باشیم بیشتر به خدا اعتماد کنیم بیشتر رها کنیم بیشتر بسپاریم کمتر فکر کنیم بیشتر اجازه بدیم جهان ما رو تو مسیر خودش پیش ببره بیشتر تلاش کنیم برای داشتن احساس خوب . این یه جمله رو سرلوحه و سرمشق زندگیمون قرار بدیم. بچسبیم به همین یه مورد به هر طریقی که هس کاری کنیم احساساتمون کنترل بشن. سریع واکنش ندیم . تحت تاثیر حرفی رفتاری چیزی از کسی که به عوامل بیرونی ربط داره قرار نگیریم. بیشتر به این فکر کنیم که چ طور به صلح درون برسیم تا آرامش داشته باشیم تا به هماهنگی ذهن و روح برسیم. وقتی به این نقطه برسیم دیگه همه چی خود به خود حل میشه ثروت میاد. روابط خوب میشه . رهایی و آزادی بوجود میاد. سلامت جسم وروحمون تضمین میشه . سیم اتصالیمون با خدا خیلی قویتر میشه. کمتر دست و پا میزنیم بیشتر اجازه میدیم خداوند ما رو هدایت کنه .
وقتی به این درجه از درک و آگاهی میرسیم اونوقته که دیگه ناخودآگاه تجسماتمون جلوه ی قشنگتری به خودش میگیره و با توجه به شرایط و موقعیتمون تجسم میکنیم. توقع و انتظارمون از جهان هم به میزان رشد و تغییراتی میشه که خودمون متوجش میشیم .
دیگه میفهمیم همه چی دست خودمونه و همه ی اتفاقات زندگیمون بر اساس تفکرات و باورهایی هستش که داریم. بنابراین به همین میزان از جهان توقع میکنیم و به همین میزان تجسم میکنیم. تجسماتی میکنیم که میدونیم میتونیم خلقشون کنیم . به میزانی که تو هر زمینه موفقیت کسب میکنیم قدرت تجسم در ذهن ما پرورش پیدا میکنه .
وقتی سالها بگذره متوجه میشیم پله پله اومدیم جلو و هر چیزیو در زمان خودش بدست اووردیم .
که میشه همون داستان تکامل .
بله تجسم کردن هم تکامل خودشو میخواد .نمیشه از جای پایین به نقطه ای نگاه کنی که گفتگوهای ذهنیت بت بگن نمیشه نمیتونی بی خیالش شو ولش کن .
با توجه به شرایط و موقعیتمون قدم به قدم باید پیش بریم..
اینجوری دیگه ناامید نمیشیم اتفاقا بیشتر باور میکنیم که میشود .چون یه درجه از مرحله ی قبل بهتر شدیم .هر بار بهتر از قبل و بعد از گذشت زمان انشالله به یاری خدا اوضاع طوری میشه که دلمون میخاست تو اون شرایط باشیم .
استاد جونم مرسی ازت .
مرسی که هستی .
الهی باشی همیشه .
به نام خالق هستی، همان یگانهای که هر لحظه ما را هدایت میکنه برای بهتر زندگی کردن و رسیدن به خواستههام
گام بیست و ششم / پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام
سلام و درود دارم به استاد عزیزم و سلام و درود به خانم مریم شایسته محترم
با تمام وجودم از شما بابت این فایل و این پروژه و دوره سپاسگزارم
بریم سر اصل مطلب
استاد برداشتی که من میتونم بکنم از این فایل و از این لایو بسیار ارزشمندی که من دیدمش و با منطق روش تعامل و تعقل کردم برای من نکات زیر رو داشت و تکرارش
ما هر لحظه در حال ارسال فرکانس به جهان هستی هستیم
این یکی از همون نکاتی بود که از قوانین من یک سر سوزن یاد گرفتم و درک کردم که ما بلا استثنا در هر ثانیه در حال ارسال فرکانسهای به جهان هستی هستیم با باورهامون
این باورها رو چی تشکیل میده؟ :
مجموعهای از افکار تکرار کلمات سخنان تجسماتیه که ما توی ذهنمون مدام داریم تکرار میکنیم و بهش فکر میکنیم توجه میکنیم به موضوعاتی چه خوب چه بد چه مثبت چه منفی چه خواسته چه ناخواسته جهان هم بلا استثنا پاسخ میدهد و واکنش نشان میدهد به مجموعه تکرار افکار و تجسمات
موضوع اصلی
تجسم کردن خواسته
استاد خیلی موضوع به ظاهر پیش پا افتاده میاد ولی ما هر ثانیه داریم فکر میکنیم داریم تجسم میکنیم و اگر این ذهنو حتی اگر ناخودآگاه و ناآگاهانه رهاش بکنید از دوباره داره تجسم میکنه و یه سری افکار رو داره تکرار میکنه
مثال از نتیجه خودم
من چیزی که خودم تجربه کردم از تجسم این بوده که وقتی من لپ تاپ میخواستم خب شرایط مالیش رو اون زمان نداشتم لی خب اومدم یه برگه کاغذ برداشتم و میخواستم تست کنم فیلم راز دیده بودم که با تصویرسازی توی ذهن میشه این کارو انجام داد و چیزی رو تجسم کنی که داریش و حتی به اسب شوخی بود ه من بعد از یک ماه شرایط خرید یک لپتاپ برام فراهم شد واقعاً برای منم تعجب برانگیز بود ولی فهمیدم که این راز و این قوانین جواب میده حتی زمان حتی قوانین رو درست مثل الان نمیدونستم و حتی استاد رو هم نمیشناختم
مثال دوم
یادمه من یک ویسی داشتم یک موزیکی داشتم که صدای آب دریا بود و سواحلی رو توی ذهنم میساخت و من تقسم کردم که روی یک شن سفید پابرهنه دارم راه میرم و از یک منظرهای دارم لذت میبرم باورتون نشه شاید همین دو سال پیش بود که وقتی وارد جزیره لارک شدم پس از لذت بردن از تمام ناظری که داشت از شن سفیدی که مثل فلوریدا سفید بود داشت وقتی که پابنده روی شن داشتم راه میرفتم یاد این تجسم خودم افتادم و گفتم من این صحنه رو یه جا من تجسم کردم و اون لحظه اشک ریختم و احساس ذوق کردم که من این صحنه رو یه جا تجسم کرده بودم و حالا خلقش کردم و حالا دارمش واقعاً اگر جدی بگیریم همین تجسم رو جواب میده چون من چندین بار تجسمش کردم و خلق کردم برای خودم
مثالهای زیادی دارم توی زندگیم که شاید الان کاملاً حضور ذهن نداشته باشم ولی واقعاً هستم تعدادشونم زیاده هممون داریم که با تجسم کردن حتی در قسمت منفی برامون اتفاق افتاده و حتی مثبت اتفاقای خوب برامون خلق شده
به این نتیجه میرسیم که واقعاً ما میتونیم خلق کنیم و اون خالقیت خودمون رو از خداوند هدیه گرفتیم ا چی با تجسم کردن با دیدن تصویر اون و صحبت کردن و نوشتن به خاطر همینه که استاد همیشه میگن که در مورد خواستههاتون اهدافتون بنویسید و بهش توجه کنید
گام قبلی هم (گام بیست و پنجم) که استاد در کامنت گفته بودم که تعهد میدم دفتری بخرم و در مورد خواستم و اهدافم رو مشخص کنم و اونو توی کاغذ بنویسم این کارو کردم استاد و حتی در موردشون تجسم سازی هم کردم و شروع کردم به ادامه دارد
الگوبرداری کنیم از تجربیاتمون ز اون نشانههایی که ما تجسم کردیم توی ذهنمون یه تصویری رو ساختیم و به اون تصویر رسیدیم و اون رو چندین بار برای خودمون به عنوان یک الگو نگاه بکنیم و واقعاً باور دارم که ما خالق زندگی خودمون هستیم پس ادامه بدیم
من واقعاً متشکرم ه واقعاً این یادآوری کردید به ما در این فایل که بیایم با ذهن خودمون با اون چیزی که میخوایم توجه کنیم و تجسم کنیم در مورد خواستههامون خودمون صحبت کنیم و اونو بنویسیم و فرکانسشو ارسال کنیم
و نکته بعدی و جالب اینجاست که
وقتی ما تمرکز میذاریم و تجسم میکنیم شرایط و اتفاقها برای ما تغییر میکنه یعنی ممکنه یه تضادی به وجود بیاد ممکنه حتی حالا یک ارتقایی ممکنه خلوت باشه چون ما داریم مهاجرت میکنیم به مدار بعدی رقی نمیکنه ما در هر لحظه در حال مهاجررتیم یا مهاجرت به مدار بعدی یا باز مهاجرت به مدار قبلی پس اگر روی خودمون داریم کار میکنیم پس در حال سفریم و داریم به سمت مدار بعدی و رشد و پیشرفت و پله بعدی حرکت میکنیم
امروز نزدیک به بیست و ششمین گام هستش ولی خب میتونم بگم که نزدیک به 30 روز یا 34 روز هستش که من بنیادین یه سری حال و هوام و رفتارهام تغییر کرده و حتی رفتار خانواده یه سری نشانهها تغییراتی اومده و با من خوب دارم برخورد میکنند و بهتر از قبل دارن برخورد میکنند و حتی توی کسب و کارم یه سری نشانهها اومده رشد اومده و تمرکز اومده و همینجور این گامها و همه چیز داره منو هدایت میکنه به سمت بهتر شدن و متمرکز شدن
چرا اینجوری داره اتفاق میافته؟؟
چون خودم تصمیم گرفتم که قدم بردارم مصمم بشم متعهد بشم و خودم رو در مسیر رشد قرار بدم خودم رو به چالش گام به گام بکشم حتی روی دوره 12 قدمم که هستم هر شب هر صبح من ستاره قطبیم رو مینویسم سپاسگزاریمو انجام میدم و شب اتفاقات خوبم رو انجام میدم این دوره بینظیر خانه تکانی ذهن گام به گام یک توربو شده برای این ماشین
من واقعاً از شما متشکرم که واقعاً برای رشد ما میکنید و من از خداوند سپاسگزارم که ما رو هدایت میکنه اونجوری که بخواد هدایت میکنه و ما باید عمل کنیم خدا برای ما تصمیم نمیگیره بلکه خدا به تصمیمات ما واکنش نشون میده نقطه سر خط.
استاد عزیزم خیلی ممنونم با تمام وجودم از این فایل من لذت بردم و برداشت خوب کردم و باز دوباره میام هدایت میشم به این فایل و این فایل رو میبینم و گوش میدم برای چندمین بار و دوباره پند جدید میگیرم سپاسگزارم قانون اصل یکیه ما تمرکز بذاریم و توجه کنیم و تجسم کنیم خواستههامون رو سپاسگزارم از شما
خداوند یگانه میسپارمتون امیدوارم که همیشه ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه عزیزانی که این متن رو میخونید
تسلیم خدا هستم چون میخوام جهان تسلیم من باشه
عاشقتونم دوستتون دارم
علی وزیری وصال
گام بیست و ششم
9 آبان 1403
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
سلام عزیزان بهشتی
گام 26 خانه تکانی ذهن
استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
سوره حج
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿1﴾
اى مردم از پروردگار خود پروا کنید چرا که زلزله رستاخیز امرى هولناک است (1)
یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿2﴾
روزى که آن را ببینید هر شیردهنده اى آن را که شیر مى دهد [از ترس] فرو مى گذارد و هر آبستنى بار خود را فرو مى نهد و مردم را مست مى بینى و حال آنکه مست نیستند ولى عذاب خدا شدید است (2)
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ ﴿3﴾
و برخى از مردم در باره خدا بدون هیچ علمى مجادله مى کنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مى نمایند (3)
استاد بینهایت سپاسگزارم از سخاوت شما
خدایا شکرت برای این مسیر و هدایتم به راه راست
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان.
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و افکار و فرکانس های من بوجود می آید.
خدایا شکرت برای هر با بهتر شدنم در کنترل افکارم و ذهنم
یعنی این چیزی نیست که بگم دیگه تموم شد
باید هر روز و هرروز کار بشه و انتهایی ندارد
بخدا که امروز با هدایت و به سوره حج اول صبح و بعد اومدن به سایت و شنیدن این آگاهی های ناب الهی
روزم بلطف خداوند ساخته شد
امروز فقط رو ابرها بودم
شگفت زده و خوشحال و شاد در مسیر درست الهی بودم
قشنگ روی دوش خداوند بودم
امروز همسرم کارهای اداری رو به من محول کرد
برای پرداخت فیش ها
اولین بار بود که ازاین کار هارا به من داده بود
قبلا که خودش همه کارهایی که مربوط به خونه هم بود از اونجایی هم که خودش نمیرسید ولی تخت هیچ شرایطی به من نمیگفت برو این کار رو انجام بده
قبلا هم من بهشون گفته بودم از کارهای بیرون بگو من انجام میدم تو مسیری که میرم کلاس آموزشی
ولی قبول نمیکرد
امروز خداوند برای رشد و پیشرفت من
دلها را نرم کرد و خودش بهم گفت برو این کارها رو انجام بده
من اولش ترسیدم چون هیچ وقت کار اداری انجام نداده بودم
ولی به همسرم نگفتم بلد نیستم من نمیرم
گفتم باشه و رفتم تو دل ترسم
تو ذهنم ساختم که وقتی برم الان کارمند ها بهم احترام میزارن کن با دیدن زیبای ها و رسیدگی خوب کارمندان با ارباب رجوع برخورد میکنم
من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
و در مسیر فقط شکر گذاری کردم و فایل گوش دادم تا رسیدم به یکی از اداره ها
وارد شدم از یه نفر پرسیدم باید برای این این فیش کجا برم
قشنگ وقت گذاشت راهنمایی کرد
رفتم با برخورد عالی کارمندها مواجه شدم
و کارم رو خیلی عالی انجام دادند.
رفتم اداره بعدی
دیگه ترسهام از بین رفته بود
دیگه میدونستم تا حدودی باید چکار کنم
کارمندها سرشون شلوغه بود
یه میز دیگه خلوت بود بعد از سلام و احوالپرسی یه آقای محترم احتمالا رییس اونجا بود خودش کارم را انجام داد و و در مدت زمان بسیار کمی بدون معطلی کار انجام شد و من با پیاده روی رفتم کارگاه آموزشی همینطورهم داشتم کارهایی که باید امروز انجام میدادم را تو ذهنم میساختم سر راه هم یه کافینتی باید میرفتم تا طرحم رو پرینت بگیره
رسیدم یه مکان جدید
یه آقای مهربون اونجا بودند و طرح رو گرفتن و با روی خوش گفت برو یه ساعت دیگه بیا تا برادرم که صاحب اینجاست برات انجامش بده
رفتم کارگاه تا کتری که آماده کرده بودم رو بیارم خونه
نیاز به تمیز کاری و مواد جدید داشت
ولی من هیچ شناختی نداشتم
قشنگ خداوند در زمان مناسب دستان خوبش را رساند و کلی بهم ایده عالی داد
مربی خودش میمواست بلند سه بره خونه برام وسایل مورد نیاز رو بیاره که
یکی از بچه ها گفت من دارم منو با خودش برد تا در خونشون و از مواد جدید که داشت بهم داد برای کیفیت بهتر کارم
خدایا شکرت که امروز یه عالمه اسانم کردی برای اسانی ها
اگه قدم اول رو بر نمیداشتم با شنیدن هدایت های خداوند
اگه ذهنم را بایاری خداوند آماده نمیکردم که هیچ کدوم از این موهبت ها را در یافت نمیکردم
بخدا که وقتی سپردم به خدا و حرکت کردم اصلا انگار در هاله ای از نور بودم
یه لحظه تو مسیر که داشتم راه میرفتم با خودم گفتم واقعا این منم یعنی چنان انرژی داشتم
این همه مسیر را با پیاده روی فقط راه میرفتم و شکر گذاری میکردم و خداوند درها را برویم باز کرده بود و منو گذاشته بود روی دوش خودش
یعنی اینقدر امروز من توپ انرژی الهی شده بودم نصفه شهر رو با پیاده روی و انجام دادن کارها با احساس عالی و انجام شدن کارها بسیار راحت و آسان
و آمدن دستها به موقت و دریافت محبت و عشق
که فقط میتونم کریدتشو بخدا بدهم
فقط در مقابل خداوند خضوع و خشوع و فروتن باشم
که تمام جهان را مسخر من کرده تا من فقط لذت ببرم و بگم این اتفاقات خوب طبیعی که باید همینجور و حتی ساده تر از این هم باشد
رفتم خیاطی لباس همسرم رو بگیرم چقدر انسان شریف و نازنینی بود
رفتم مدرسه دخترم را ببرم خونه معلم ها بینهایت احترام و ارزش قائل شدند
چیزهای ضروری که لازم داشتم را با خیال راحت از خزانت الهی خرید کردم و نگران کم شدن حسابم نبودم
امروز همه چی بخدا برام معجزه بود
بعد از ظهر مادر همسرم صدام زد که میخواسته یک خبر ناخواسته بگه که من در اون زمان حاضر نشدم و ایشون رفتند
و من در بهترین زمان حالم عالی بود و وقتی بعد از گذشت چند ساعت شنیدم بسیار آرامش داشتم
خدایا شکرت هر آنچه دارم ازان توست من بدون تو هیچی نیستم بخدا
چه اشکی هم دارم
اینقدر خوشمزه و با حاله این اشک که فقط به عشق وصل بخداوند اس که مینچتونه همه چی گل و بلبل باید
خدایا شکرت امروز منو کلی بهبود دادی
بهبود شخصیتم
بهبود توکلم
بهبود ایمانم
بهبود عملکرد هایم
بهبود باورهای قدرتمند توحیدی در وجودم
اینقدر رشد کرده که منو به یه آرامش آلتی رسانده
وقتی یک ناخواسته یا تضاد میاد
اولش کنترل ذهن سخته. اون لحظه هنگ میکنی نمیدونی باید چکار کنی
و بعد از چند دقیقه بخودت میای که این تضاد نباید جون بگیره با افکار بیمار گونه
مثله آتیشه دست بزنم میسوزم
من همیشه تو تضادها یاد گرفتم با ابن جملات خودپ رو آروم کنم
بعد شروع میکنم به گفتن باورهای توحیدی و قدرت را فقط بخدا میدم و از عوامل بیرونی میگیرم
استاد از اونجایی که دانشجوی دورت مقدس 12قدم هستم و الان قدم هفت را دارم ولی هنوز در قدم شش ماندم اینقدر که مطالب عالیه و پر محتوا هست
دارم عمیق کار میکنم .دوسه روز پیش با یک ناخواسته در روابط با اطرافیان داشتم
بازم همان حرفهای قبلی و احساس گناه و قربانی و مقصر دانستن دیگران ووووو
منم فقط انگار کر و کور شدم
بخدا که انگار این مردم را نمیشناسم
انگار فرسنگها با هم فاصله افتاده بینمون
با اینکه برای همه ارزش قائل هستم و هر کسی هر جوری هست پذیرفتم و سرم به کار خودمه
وقتی این بنده خدا اومد به انتقاد کردن و درخواست هایی که هیچ ربطی به من ندارد که خودمو درگیر مسائل دیگران کنم
اینقدر خداوند دستم را همون لحظه بعد از اون ناخواسته گرفت و برد سمت قرآن تا از خودش هدایت بگیرم و چنان باورهای توحیدی در من قوی تر شد و چه ایده های عالی بهم گفته شد
که من اصلا یه آدم دیگه شدم آرام آرام
با اینکه بقول شما میگی مهم نیست چقدر و به چه دلیل شما حالتون بد باشه
احساس بد اتفاقات بد
و احساس خوب اتفاقات خوب را به همراه دارد
و تکرار مکرر این افکار که باعث میشه اتفاقات رخ بدهد .
و استاد جهان اینقدر قشنگ با آرامش من این افراد را ازم دور میکنه که فقط پلن خداست
فقط خداست همه کاره و همه جوره هوامو داره
من و بچه ها درگیر اون تضاد بودیم با بچه ها که صبحت کردم اصلا بچه ها شکر خدا اینقدر فرکانسشون بالا بود که من از انرژی بچه ها انرژی گرفتم و ایده ای که خداوند بهم با احساس خوبم دریافت کرده بودم با بچه ها در میان گذاشتم
بچه ها هم عالی رفتار کردند
و هیچ کدوم از ما یه نفر حتی با همسرم هم در میان نزاشتیم
چون فهمیدم که من فقط مسئول شخص خودم هستم
من از تغییر دیگران عاجزم
از تغییر خودم توانمند
و هر بار با بیاد آوردن همین تصویرهایی عالی که خداوند برام مقدر کرده بود با کلامش در قرآن با هدایتم به فایلهای سایت
چنان زندگی پر بار و زیبایی را برایم رقم زده که نامردی بخوام تمرکز بزارم روی یک ناخواسته و ناسپاسی کنم
خدایا شکرت که تمرکزم روی بهبود شخصیتم است
خدایا شکرت که من تکه ای ارزشمند از وجود پاک خداوند هستم
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدا یا شکرررررررررت که یادم دادی برای هر مکان و هر موقعیتی چند دقیقه قبلش با خودم و خدای درونم عاشقانه بسازمش به زیباترین شکل
تا فقط روی دوش خدا باشم و لذت ببرم
استاد بینهایت سپاسگزارم این روزها به طرز معجزه آسایی دارم بیشتر باورتون میکنم
میدونی انگار تا الان شنیده بودم
ولی باور نکرده بودم
ولی به تازگی داره بهم گفته میشه میدونی چطور
از اونجایی که میبینم خیلی انتقاد یا قضاوت میشم و من فقط در حال گوش کردن فایل
و شما دقیقاً اون لحظه یه مثال از زندگی خودتون میزنین
و میبینم که پشت اون مثال باور توحیدی هست و نخواستیم دنباله رو جامعه باشین و خداروشکر که اینقدر رشد داشتین و انشالله که هر لحظه سالمتر و ثروتمندتر باشین
منم با خودم گفتم بابااااا
ببین استادم تو همچین شرایطی بوده حتی شاید سختر از من
ولی نخواسته مثبت خانواده و اطرافیان و جامعه فکر کنه و نتایج داره حرف میزنه
پس الهام خانم بقول قرآن که میگه همه به پیامبر میگفتن دیوانه
پس این مردم همه چی میگن
اینم یه نمونه عینی و زنده کت جلو چشماته
استاد اینقدر باورش بخدا قوی هست که حتی موقعی که انتقاد بی جا یا قضاوتی هم در موردش بشه اصلا براش اهمیتی نداره
نه الان نه اون موقع که ایران بوده
پس دختر خوب بیشتر باورش کن
و تو قدرت خلق زندگی دلخواه خودت بهت داده شده
حالا از این فرصتی که خداوند باعشق بهت میبخشه نهایت استفاده رو ببر چون معنوی ترین کار دنیا ثروتمند شدن است
چون با ثروتمند شدن من جهان خداوند رشد میکند
نزد خدا مجبوب میشوم
چون جانشین خوب خدا هستم
من با افکارم میتونم همه چی را تغییر بدهم
شرایط را تغییر بدهم به نفع خودم
برای ارامشم برای سعادت و خوشبختی ام
آگاهانه سعی کنم در بهبود شخصیتم
دیگاهم را تغییر جهت بدهم به سمت بهترینها
با هر تضادی واکنش گرا نباشم
خدایا شکرت استاد تازه دارم به اندازه درکم حرفهاتون رو میفهمم
و این نیست که بگم دیگه تموم شد بخدا هر بار میگم از این بهترم میشه
باید ادامه بدم فقط استمرار مداوم و ثابت قدم و متعهدانه باید ادامه بدم ..
خدایا شکرت برای این سایت و این مکان و این زمان که هستم
خدا یا شکرررررررررت
همین الان که اطرافیانم در تضاد درگیر هستند من بلطف خداوند در اتاق خودم هستم با آرامش خاطر دارم فایل گوش میدم و کامنتم را بلطف خداوند مینویسم.
پس میشود برای من هم میشود
من هم خالق هستم خالق کل کیهان مرا خالق اتفاقات زندگی خودم کرده
من شایسته بندگی کردن هستم .
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام به همه دوستان
وقتی ادمباخدا بهصلح میرسه واشتیمیکنه به همه چیز میرسه منقبلاهمیشهباخداسرجنگداشتموتا
مشکلی برام پیش میآمد که خوشآیند نبودباخدا
سرجنگداشتمفکرنمیکردم این مشکلات چه جوری
پیشمیادمن از وقتی یکم خدموپیداکردموبعضی
قانون هارو درک کردم باخدا خودم به صلح رسیدم
الااگه مشکلیپیشمیاددیدمبهشتعغیرکردهوبه
فرکانسهایفرستادمفکر میکنموخدوموقوینشون
میدم ایحرفهایاستاد اگهبهشعملکنیواقعانتیجه
میده منبهچشمدیدم قبلازاینکمنتواینراهبیان
اگه پولیبهدستمیاوردمهمیشهیه چیزی پیش
میآمد من از اون پول استفاده نکنم والاناینو
درک میکنم والانزندگیبعضیارادو میبینم میفهمم
متهم قبلااینجوری بودم من الان3سالهخیربرکت
امدهتوزندگیمومیفهمماستاد چیمیگه هروز حال
دلم خوبه اتفاقهای خوب حالبداتفاقهایبد
خیلیحالمیدهبااین قانون زندگی کردن واقعا حال
میده
خدای عزیزم شکرتودوست دارم.
پروژه ی«خانه تکانی ذهن، گام به گام»
گام بیست و ششم live | live |استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
قدرت تخیل بدون آموزش بال داره ولی پا ندارها
درود و وقت بخیر به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته نازنینم!!!!
با درود و وقت بخیر خدمت همه ی عزیزانم که با حال خوب و ارسال ارتعاش احساس خوب و عالی در این قسمت گام به گام
و خانه تکانی و ذهن تکونی اساسی حضور دارند الهی حال دلتون عالی واحوالتون متعالی و جیباتون پر پول و سلامت و تندرست باشید
امروز صبح در ستاره ی قطبیم نوشته بودم که میخوام این فایل قدرت تجسم خلاق رو در یک مسیر پیاده روی داخل یک پارک خلوت گوش بدم . اتفاقا نزدیک های ظهر بود که از خونه حرکت کردم و هندس فری گذاشتم و حرکت کردم . تا یک مسیری رو تاکسی نشستم و رسیدم به آن پارکی که مد نظرم بود . اون پارک در بهترین جای پردیس هست یعنی خانه های ویلایی بزرگ و زیبا با متریال های جدید و نوساز ی که مثل قصرهای عجایب هفتگانه . البته قدیمها عجایب بود ولی الان اکثر ثروتمندان این قصرهاشون همانند باغات عجایب بابل روف گاردن های جادویی با آلاچیق های زیبا و نورپردازی های بینظیری که شبها چشم ها رو خیره میکنه .. آره رفتم توی پارکی که چنین قصرهایی در اطرافش بود .. همینطور راه میرفتم و صدای پرندگان را می شنیدم و یک سمت گوشم هم هندس فری گذاشتم که هم صدای استاد را بشنوم و هم صدای سنفونی پرندگان را و هم آن قصرهای بابل اطرافم را ببینم تا تجسمم واقعی تر بشه .. بعدش رفتم با دستگاه های که توی این پارک نصب بود ورزش کردم و همینطور به آن خانه های زیبا خیره میشدم و به حرفهای استاد هم گوش میدادم و سعی میکردم آگاهانه و با چشم باز به این تجسمم توجه کنم .. و دقیقا همون حرف هایی که استاد میگفتن رو همزاد پنداری میکردم که استاد میگفتند زمانی که این آرزوها را داشتند هیچ فرش قرمزی براش پهن نشده بود و هیچ یک از این خواسته ها و یا آن اتوبوس RV و آن ماشین ها و موتورها و خانه ها در زندگی شون وجود نداشت..و اون روابط عاشقانه رویایی ..حتی صدای آن پرندگان را هم تصور می کردند و من خودمو به همان شکلی که استاد تصور می کردن میدیدم !!!! خیلی اون ثروتمندان را تحسین کردم خیلی دوستشون داشتم خیلی لذت میبردم که در اطراف مشرف به پارک سرسبز و زیبا چنین قصرهای زیبایی رو ساختن . واقعا چقدر لذت بخش بود و بعدش خودمو توی آن قصرها تصور میکردم و میگفتم این خانه ویلایی که بلند هست رو دوست دارم و می تونم از بالای آنجا شهر رو ببینم و طلوع و غروب خورشید را هر روز ببینم .. بعدش میگفتم نـــــه . اون یکی قشنگتره چون دیواره های روف گاردنش چوبیه قشنگتره .. بعدش اون یکی رو در نظر میگرفتم و میگفتم آره این یکی ستون های بلند و زیبا داره تازه سالن و پذیرایی روبروی پارک هستش و دیوار های بلند و طویل داره روی دیواری حیاطش چقدر چراغ های زیبایی نصب کرده فکرشو بکن شبها وقتی روشن میشه چقدر جادویی و رویایی میشه .. همینطور از این دستگاههای ورزش داشتم استفاده می کردم و میگفتم تازه آدم هر روز و هر زمان که دلش بخواد میتونه بیاد توی این پارک کلی ورزش کنه و با این دستگاهها هم ورزش کنه بعدش بپره بره توی ویلاشو و دوش بگیره یا بره استخر . بعدش رفتم اون یکی دستگاه که برای بازوها میشه کار کرد و دقیقا چشمم افتاد به آسمان زیبا با اون ابرهای پلیسه ای و پخش شده توی آسمان مثل حریر بود و یکم دورترش یک تپه ای بود که یک جاده ای داشت بسمت آن بالا انگار یک دیوار دایره ای داشت که دکل فلزی بلند آنجا نصب بود نمیدونم دکل تلفن همراه بود و یا دکل برق ولی خیلی قشنگ بود و شاید هم ساختمان بزرگی روی آن تپه ای بود که میشد از آنجا کاملا شهر رو زیر پامون داشته باشیم بعدش گفتم خدایاااا من خانه ای بزرگ و زیبا روی تپه ای میخوام که تمام این قصرهای ویلایی زیبا را بتونم روز و شب ببینم و طلوع و غروب خورشید و آسمان زیبایت را هم بدون هیچ محدودیتی ببینم و لذت ببرم و روز و شب شکر گذارت باشم میخوام باغی سرسبز در این قصرم داشته باشم که از همه ی میوه ها بنا به فصل های مختلف جفت جفت داشته باشم و همچنین تمام سبزیجات و سیفی جان مورد نیازمو خودم بکارم و برداشت کنم برای مصارف شخصیم !!! و همینطور داشتم به اون رویاهام نگاه می کردم و صدای استاد هم می شنیدم و پیش خودم گفتم منم یک روزی داستان رسیدن به خواسته هامو مثل استاد تعریف میکنم و به دیگران میگم .. من رسیدم مطمعن باشید شما هم مثل من به خواسته هاتون میرسید چون استادم هم همینا رو بهم گفت و شد آنچه که باید میشد!!!!
بقول استاد
.اگر افکار من داره اتفاقات منو رقم میزنه من ..گفتم اگه قانون اینه، من شروع میکنم به تغییر زندگیم؛ شروع میکنم به داشتن آرزو؛ من شروع میکنم به داشتن خواسته؛ من شروع میکنم به خلق زندگیم اونجوری که میخوام
مسئله اصلی اینه زبان خوداگاه ما همین زبانه یعنی همینطور که حرف میزنیم میفهمه چی میگیم ولی زبان ناخودآگاه ما تصویره و اصلا اینایی که ما میگیم نمیفهمه و اون فقط تصویرا میفهمه
خدایاااا خودت کمکمون کن بتوانیم روی این باورهامون بصورت تمرکزی کار کنیم
خدایاااا خودت من را همچون استاد عباسمنش عزیزم هدایتی کن به سمت تسلیم بودن در برابر خودت و خودم و خواسته هایم
مرسی مرسی استاد عزیزم
خانم شایسته ی نازنینم ممنون و سپاسگذارم برای تدوین و تنظیم و ترتیب و توضیحات کپشن و این پروژه ی خانه تکانی گام به گام ذهن که من را بیشتر از همیشه به آگاهی های بیشتری هدایت میکند ممنون و سپاسگذارتان هستم شکر حضورتون مرسی مرسی که هستید !!!!دوستون دارم یک عالمه خدایا شکرت
من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و در مسیر درست و صحیح حرکت کنم و از مسیرم برای رسیدن به خواسته ام لذت ببرم و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟
خدایا شکرت
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
شکر نعمت به جای آرید شما رو میافزایم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام خدا
خدایا شکرت
.
من امروز در فایل 2 قدم دو بودم که در مورد تجسم هست .
خواسته هایی که داشتم و خلق کردم و خواسته هایی که دارم و هنوز خلق نشده اند را بررسی می کردم
و الان خدا را صد هزار مرتبه شکر به این فایل هدایت شدم
یعنی تا وارد سایت شدم دیدم نوشته ی بالای صفحه را که برای تجسم خلاق است سریع وارد شدم
خدا را صد هزار مرتبه شکر
.
من خیلی وقت هست که روی یک هدف و بهتره بگم خواسته زوم کردم و کار می کنم
ولی چیزی که متوجه شدم اینکه
من خودم تا میام روی این خواسته کار می کنم. تا می تونم باورهایش را می سازم. تجسم های عالی می کنم
ولی با کوچکترین تأکیدم روی این هست که با کوچکترین تضاد میگم
((( نمی خواهم . ولش کن بابا .
نمیشه و رهایش می کنم))))
به همین راحتی.
یعنی قبلا من خواسته را زندگی کردن در خونه ی خودم را اهرم انجام می دادم نشانه ها اومدند ولی با یه تضاد خیلی کوچیک اصلا بی خیال
داشتن این خواسته شدم
الان متوجه شدم و خداوند دستم را مثل همیشه گرفت و بهم گفت
یه هفته ای است خدا را صد هزار مرتبه شکر دارم روی اهرم برای
خلق خواسته ام کار می کنم
و امروز به قدم هدایتم کرد
و الان به این فایل
می خواستم ورودی های ذهنی خودمو خیلی کنترل کنم
امروز مادرم زنگم زد و حرف های منفی همیشه ولی الان می فهمم
این یک تضاد است من که نمی تونم کسی را تغییر بدهم .
دوباره به فامیل دیگه مون زنگ زد
و دعوتم کرد برای مهمونی خدا را شکر باز این تضاد
و الان همسرم دل درد شدید گرفته
و ردی تخت خوابیده و این هم یک تضاد
و الان خداوند بهم گفت: اینها تضادهایی هستند که ممکنه حال تو را بد کنند ولی من نباید کم بیارم
و به سمت خواسته ام حرکت کنم
این را هم بگم خواب افراد بدی
را هم دیدم که این هم می خواست
بهم بفهمونه که این تضاد هم هست
ولی من خدا را دارم و بسیار خانم
قوی و شجاعی هستم .
پس وقتی تجسم کردم برای خلق خواسته ام با تضادها کم نیارم
چون رو به عقب می روم
و از خلق خبری نیست
خدایا شکرت
.
من نمی تونم یه شبه خواسته ام را خلق کنم چون جهان بهم اجازه نمیدهد
و اگر هم خلق کنم مثل قبلا زود از دست می دهم چون ترمزها هنوز در ذهنم هستند
من و همسرم قبلا چند تا خونه و ملک و باغ داشتیم ولی برای عدم درک قانون .
قانون تکامل . گرفتن وام چون فقط با
وام می گفتیم می تونیم خونه دار شویم ووو …. همه را از دست دادیم
تا با استاد خداوند اشنامون کرد
تا قانون را درک کردم
و خدا را صد هزار مرتبه شکر می دونم
با تجسم کردن را خواسته دست یافتنی
است ولی باید مراحل تکامل خودش را طی کند وگرنه اذیت میشوم .
خدایا شکرت
.
من میام خونه ی رویایی و دلخواه خودم را تجسم می کنم با حال و احساس خوب
بعد افراد دیگه در ذهنم میان که نظر می دهند
پس حالا باید روی نظر دیگران هم کار کنم
که نظر دیگران اصلا برام مهم نباشه
البته من روی دوره های استاد دارم کار می کنم خدا را شکر که در ذهنم چند درصد هم که شده حرف و نظر دیگران برام اهمیتی
ندارد
ولی من باید همیشه روی ذهنم کار کنم
.
خدایا شکرت برای هدایت های هر لحظه
خدایا شکرت من را به این فایل به این صفحه هدایت کردی
خدایا شکرت برای عظمتی که داری
خدایا شکرت برای بزرگی که داری
.