live | رعایت قانون تکامل = هموار شدن مسیر رشد

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • رعایت تکامل یعنی، بهبود عملکرد فعلی ات نسبت به قدم قبلی و استمرار در این روند؛
  • تکامل به این معنای صرف زمان طولانی برای رسیدن به یک خواسته نیست، بلکه این معناست که: وقتی ظرف وجود ما آماده دریافت می شود، به خواسته هامان می رسیم. اینکه چقدر زمان می برد تا ظرف وجود ما آماده شود، بستگی کاملی به کار کردن روی باورهایمان دارد؛
  • “طمع، حرص و عجله”، بزرگترین اسلحه های شیطان هستند. به اندازه ای که از این خصوصیات دور می شوی، در مسیر هموار تحقق خواسته هایت قرار می گیری
  • اگر بخواهی قانون تکامل را دور بزنی، حتی اگر به خواسته ات برسی، نه تنها از مقصد لذت نمی بری، بلکه به پوچی می رسی؛
  • رعایت قانون تکامل یعنی: مقایسه نکردن خود با دیگران. ریشه این ویژگی، ااحساس خود ارزشمندی درونی است؛
  • سختی های مسیر، نتیجه عدم درک و رعایت قانون است. وگرنه به اندازه ای که با قوانین هماهنگ باشی و بر طبق قانون عمل کنی، به همان اندازه مسیر رشد شما هموار می شود؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | رعایت قانون تکامل = هموار شدن مسیر رشد
    266MB
    37 دقیقه
  • فایل صوتی live | رعایت قانون تکامل = هموار شدن مسیر رشد
    36MB
    37 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

608 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد اکبری» در این صفحه: 6
  1. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    سلام

    امروز مجددا اومدم که در مورد تکامل بنویسم و درک جدیدی که بواسطه یک سوال و بررسی کردن نتایج زندگیم بدست اومد

    سوال این بود : چرا باز یک وقفه افتاد بین بحث پول ساختنم ، به ظاهر اینه که بیرون دوباره همه جا تعطیل شد ولی من که قانون رو میدونم ، میفهمم که آقا اگر فرکانس درست بفرستی و نتیجه بگیری ، باید اون نتیجه تکرار بشه دفعه بعد هم

    مثل یک رودی که همیشه جاریه

    اگر نمیشه پس حتما ترمزی داری که نمیشه.

    بعد حسمم می‌گفت جواب تو همین بحث تکامله که داری کار می‌کنی و بعد خداوند به دلم انداخت که مشکل از اینه که تو عجله داری و نمیزاری به ثبات برسی توی این مداری که هستی و زود زود میخوای بری بالاتر درصورتیکه هنوز توی این مدار به ثبات نرسیدی .

    حالا یعنی چی به ثبات نرسیدی ؟

    یعنی اینکه هنوز باورهات تثبیت نشدن

    یعنی باور کردن خود اون موفقیته ، نیاز به زمان داره تا تثبیت بشه چون وقتی چندبار تکرار بشه یه نتیجه خاصی ، دیگه ذهن میپذیره مثلا تو مثال مالی ، میپذیره اون عدد رو که آره دیگه طبیعیه که این عدد باشه و نمیتونه هیچ بهانه ای بیاره که نه حالا شانسی بود و از این حرفا ، دهنش بسته میشه ، یعنی نیاز نداری که بهش ثابت کنی و کنترل کنی ذهنت رو و باهات همراه میشه

    وقتی تثبیت شد ، دفعه بعد کارت راحت تره و انرژی کمتر برای کنترل ذهن و باورهات قدرتمندتر و مسیر رو هم فهمیدی و فقط کافیه تکرارش کنی ، همین.

    حالا مشکل من دقیقا توی همین به ثبات رسیدنه بود و به محض ایجاد اولین درآمد ، تعهد جدید نوشتم و خواستم سریع بهش برسم درصورتیکه باید با همون عددی که ساخته بودم راحت میشدم و باور میکردمش و اینطوری پله ها رو برای رسیدن به درآمد بعدی مدنظرم برمی‌داشتم و خیلی راحت در زمان مناسبش ، خودش اتفاقات رخ میداد و درآمد بعدی ایجاد میشد ولی چون عجله داشتم ، دنبال ایده برای پول بیشتر ساختن بودم که ایدش هم بهم داده شد و عمل هم کردم بهش ولی انجام نشد و خداوند از طریق دستان دیگش هدایتم کرد و در راستای عشق و علاقم ، شغلی بهم پیشنهاد شد ولی حقوقم رو دیرتر خواهم گرفت و الآنم که همه جا چند وقته تعطیله تو استان ما پس کاملا میتونم و میتونید ببینید که چطور بخاطر عجله کردن ، خودمو در موقعیتی قرار دادم که اون درآمدی که عجله داشتم واسش هم فعلا ازم دور شده و تو شرایطی قرار گرفتم که درآمدم نمیتونم بسازم که البته این عجله قبلا هم بوده و همه این عجله کردن ها روی هم شده و این نتیجه رو رقم زده وگرنه اگر من زودتر از این حرفا این رفتار عجولانه خودم رو تغییر میدادم ، مطمئنا جای بهتری از اینجایی که هستم می‌بودم ولی حسرتی هم ندارم و خوشحالم که فهمیدم مشکلم چیه و دارم رفتارم رو در کوچکترین کارها اصلاح میکنم

    پس من چون هنوز باورهام در این مدار به ثبات نرسیده بود ، دسترسی به پله ی بالاتر نداشتم و با تمرکز روی پله ی بالا ، زمان و‌انرژیم رو جایی صرف کردم که هیچ نتیجه ای نداره. دقیقا مثالش مثال انتگرال و جمع و تفریقه که اگر بری سراغ انتگرال درصورتیکه هنوز جمع و تفریق و ضرب و تقسیم بلد نیستی ، فقط زمانت رو بیهوده صرف چیزی کردی که اصلا هیچی ازش سر در نمیاری و باید اول بیس ریاضیات رو بفهمی و درک کنی تا بعد برسی به انتگرال.

    جالبه قشنگ ردپای این عجله که بصورت این بود که نزارم به ثبات برسم تو یک مدار ، تو تمام تصمیمات و کارهام میدیدمش و از وقتی اینو فهمیدم با خودم متعهد شدم که خیلی خوب یک مداری رو طی کنم و نتیجه بگیرم توی اون مدار و چند بار حالا هرچند بار که نیازه ، نتیجه خوب تکرار بشه و بعد خودم میفهمم که حالا وقتشه که ارتقا پیدا کنم و میفهمم که حالا وقتشه که برم پله بالاتر و پله قبلی خوب سفت و محکم شده.مثلا من مچ‌ پام که دچار مصدومیت شده بود ، اول که اصلا به خاطر اینکه میخواستم خودمو به بقیه ثابت کنم که خودم میتونم مچم رو تنهایی درمان کنم و نیاز به دکتر ندارم ، کلی مقاومت کردم و آخرشم فهمیدم باید از کمک دکتر و تجهیزات روز استفاده کنم و اصلا بفهمم مشکل دقیقا چیه و وقتی رفتم دکتر ارتوپد ، علاوه بر اون ۱۰ جلسه که دستگاه گذاشته میشد ، تمریناتی میداد دکتر که می‌گفت همونجا انجام بدم و بعد ۱۰‌جلسه گفت بهم که همین تمرینات رو در روز ۳ بار یا دیگه حداقل ۲ بار انجام بدی و تا ۲ ماه این روند رو ادامه بده و بعد ۱ ماه از حالا بیا پیش من ببینم چطوره وضعت.خلاصه بعد یکماه رفتم و اگر در هر بار تمرین روزانه ۱۰ ثانیه هر حرکت کششی نگه داشته میشد ، حالا ایشون گفت ۱۵ ثانیه نگه دار و باز بعد ۱ ماه شد ۲۰ ثانیه و قشنگ من برای ۲۰ ثانیه آماده بودم هم ذهنی هم فیزیکی درصورتیکه روز اول ۱۰ ثانیه هم برام سخت بود

    بعد من همینطور انجام میدادم با انگیزه چون وقتی دکتر گفت که مشکلت اینه و درمان داره ، من خیالم راحت شد چون تا قبلش همش به خاطر مقاومته ، درمان نمیشد یعنی دردش و تورمش فقط با یخ ‌گذاشتن تسکین پیدا میکرد ولی باید یه سری تمرینات کششی هم انجام می‌شد تا بهبودی کامل پیدا کنه

    البته خیلیم اون اوایل دوست داشتم که زودتر نتیجه بگیرم و خوب بشم و برم بازی کنم چون دکتر بهم گفت تو این ۲ ماه اصلا بازی نباید بکنی و واقعا سختمم بود و میگفتم خب ۲ ماه تمام بشه و برم بازی کنم و گوشه چشمی داشتم به روزها ولی هرچی جلوتر میرفتم و مخصوصا سر ۲ ماه ، خودم به دکتر گفتم که فکر کنم نیازه ۱ ماه دیگه پیش برم و ایشونم تایید کرد ( ولی دیگه جوری شده بودم که بازی می‌کردم راحتتر ) و ۱ ماه بعد میگفتم نه این هنوز تا کامل کامل خوب شدن زمان نیاز داره و همینطور ۸-۹ ماهی رو تمرین می‌کردم و هربار می‌دیدم که هی داره بهتر و بهتر میشه مثلا بعد از دو ماه دیدم که شوت که میزنم درد پام کمتره درصورتیکه قبلا از ترس اینکه نکنه بدتر بشه و همچنین به خاطر درد ، اصلا نمیتونستم شوت‌ بزنم.مصدومیت منم علتش کوتاهی تاندون آشیل بود که به همین خاطر مچ‌ پام آسیب دیده بود و برای رسیدن به حد مطلوب اندازه‌ تاندون ، نیاز به همین تمرینات کششی بود که به هیچ عنوان یک شبه نمیشد درست بشه و تازه تو همین مسیر هم خوب تکامل رو رعایت نمی‌کردم چون هنوز اینقدر آگاه نشده بودم و یه جاهایی در انجام یه تمرین زیاده روی میکردم که دکتر گفت فقط یکبار انجامش بده نه بیشتر چون به زانو ها و پاهات فشار میاره و کل وزن بدن می‌افته روی یک پا ولی من برای اینکه زودتر نتیجه بگیرم کردمش دوبار در هر بار انجام در روز و مهمتر از همه ، یه مدت این کارو انجام دادم که دیدم بدنم داره آلارم میده و درد توی قسمت‌هایی از پام دارم موقع انجام تمرین و اگر ادامه بدم آسیب میزنم به خودم پس کمترش کردم و بعد دوباره همون یکبارش کردم

    الان که دارم می‌نویسم ، خدا رو شکر خیلی عالی شده و دیگه مشکلی ندارم برای بازی کردن ولی باز احساس میکنم نه هنوز تا اینکه دقیقا مثل پای مقابلم بشه ، یه کمی فاصله هست که دارم تمرین میکنم که دیگه بشه مثل روز اولش و نمی‌دونم این حرفی که میزنم درسته یا نه ولی احساس میکنم این کوتاهی تاندون آشیل من ، دقیقا مثل همون پاشنه های آشیلی هستن که استاد میگن باید تا آخر عمر روشون کار کنیم ولی هربار که کار میکنیم داره بهتر میشه و کارمون راحتتر و زمان کمتر در عین حال نتیجه بخش تر چون در مورد همین تمرینات باید بگم که اون اوایل که ۲-۳ بار در روز تمرین بود ولی هرچی جلوتر اومدم خصوصا از خرداد به بعد دیگه با تعداد بار کمتری در هرروز تمرین ، می‌دیدم که نتیجه داره بهتر میشه و الان که یه بار کلا در روز تمرین میکنم ، احساس میکنم همین یکبار هم حسابی تأثیرگذاره.

    البته اینم در مورد همین به ثبات رسیدنه بگم که اون اوایل تمرینات ، چون عجله داشتم ، گفتم اینقدر فشار میاوردم که قسمت‌هایی از پام درد می‌گرفت و باید استراحت میکردم و نمی‌تونستم دیگه تمرین کنم و می‌فهمیدم اگر تمرین کنم ، یه مصدومیت جدید ایجاد میشه و همین عجله ها هم باز باعث شد که بیشتر طول بکشه و اگر یه روندی رو آروم آروم طی میکردم ، دیگه به جایی نمی‌رسید که مجبور بشم استراحت کنم چون اینقدر با صبر و قدم به قدم اومده بودم جلو که مشکلی پیش نمی‌آمد و آروم آروم بهتر میشدم.

    اینم یه درس بود ولی باز خدا رو شکر میکنم که چون توی مسیر همش با خودم یادآوری میکردم تکامل رو ، باز مسیرم بهتر بود ولی چون تکامل رو خوب درک نکرده بودم ، اشتباهاتی هم داشتم و عجله هایی که خیلیم خوب چون باعث شد یاد بگیرم و این درس رو در تمام زندگیم اجرا میکنم

    یه مستند هم معرفی میکنم که بسیار عالیه برای همین بحث عدم رعایت تکامل.مستند تیم لیدز یونایتد انگلیس به نام ما را به خانه ببر ، پیشنهاد میکنم حتما تماشا کنید کلی درس داره.

    یه نکته دیگه هم که در راستای همین بحثه ، هدایت های خداونده.

    اونم اینه که

    هدایت‌های خدا در لحظست و وقتی من از قانون اصلیش که تکامل هست پیروی میکنم مثل خودش که از قانونش تخطی نمیکنه ، قدم به قدم میرم جلو و در لحظه قرار میگیرم ، در موقعیت درست ، در جای درست با آدمها و شرایط درست چون عجله ای ندارم که باعث بشه بخوام زودتر از موعد کاری انجام بدم و قدم به قدم با تکامل میرم جلو و ایده ها و الهامات رو دریافت میکنم چرا؟ چون توی اون مداری که هستم به ایده های اون مدار دسترسی دارم که بتونم کارم رو با همون چیزی که دارم و هستم شروع کنم و هدایت میشم و انجام میدم و میرم قدم بعد.باز تو قدم بعد با استفاده از نتایج قدم قبل و بیاد آوری تکامل ، میگم خب مسیر اینه و آرامترم ، هدایتها رو دریافت میکنم و پیش میرم و باز بالاتر و بالاتر .

    پس چون آرومم و انتظار نتایج بزرگ یهویی ندارم ، در زمان و مکان مناسب هستم و الهامات رو دریافت میکنم و انجام میدم و حالم خوبه و چون عجله ندارم لذت هم دارم میبرم و با خداوند که هدفش گسترش جهانه هم مسیر میشم و منم چون تو مسیر خدا قرار گرفتم ، بی دردسر و آرام مثل جهانش مثل درختانش رشد میکنم و میشینم روی شونه های خدا و پله پله میرم بالا

    اصلا همین درخت چقدر مثال خوبیه واقعا.هرکسی که تجربه داره مثلا کشاورزه ، درخت یا بذر یا گل میکاره ، انتظار نداره که همون لحظه سر از خاک دربیاره و ۱ ساعته‌ بشه یه درخت تنومند یا یه گل زیبا یا یه خوشه گندم با هزاران دانه چرا؟؟ چون هزاران بار به چشم دیده که امکان ندارد ، نمیشود که یهویی این به نتیجه برسد ولی می‌تونه با تغییر ژنتیک گیاه سرعت رشد ، باردهی ، کیفیت و کمیت محصول رو افزایش داد که اینم حاصل همین تکامله که افراد نتیجه خوبی گرفتن از قبل و حالا میخوان بهترش کنن

    ولی نمیشه یهویی یه نتیجه بزرگ ایجاد بشه

    واقعا این موضوع تکامل اینقدر گستردس و اینقدر واضحه تو زندگی همه ماها که انتهایی نداره صحبت در موردش و فقط کافیه یکم تو زندگی خودمون و تجربیات گذشته ریز بشیم و تجربیات دیگران رو هم ببینیم و بیاد بیاریم تا کاملا برامون تثبیت بشه این قانون

    خدا رو شکر میکنم

    دوستون دارم شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    سلام به همگی

    طبق تضادهایی که چندین روز پیش بهش برخوردم ، متوجه شدم که شیطان ذهنم از روزنه ای به اسم عدم درک قانون تکامل داره وارد میشه اینبار در مورد موضوع پول و گفتم باید روش جدی کار کنم که همون موقع خدا سریع به یادم آورد که لایو ۱۹ ، زندگی در بهشت ۱۳۷ و جلسه ۷ دوره عزت نفس در این مورد صحبت کردن و تصمیم گرفتم که همزمان که گوش میکنم ، هر صحبتی که احساس میکنم باید نوشته شود رو بنویسم که هم تمرکزم بالاتر بره هم کار تکرار آگاهی های گفته شده راحتتر بشه و هم اینکه بتونم تجربیات و مثالهای خودم رو و درک و فهمی که داشتم از موضوع رو هم بنویسم و خلاصه حسابی کار کنم روی فایلها

    لایو ۱۹ بینظیره خصوصا از اونجایی که استاد شروع می‌کنه به حرف زدن در مورد تکامل تا اونجایی که دوباره کامنت ها باز میشه چون خیلی پیوسته و زیبا استاد صحبت کردن و کلی نکته و باورهای زندگی ساز داشت و بعدشم باز نکاتی صحبت شد در موردش که بی ربط به قانون تکامل نبود و در حقیقت پایه هایی هستن برای درست و بهتر اجرا کردن قانون تکامل در عمل که وقتی قدرت رو دست خودت ببینی ، میدونی که همه چی از جمله فرصت ها و شرایط و ایده ها و موقعیت های خوب رو خودت خلق می‌کنی و بینهایت هم از اینها هست و وقتی در کنار اینها قانون تکامل رو هم میدونی ، ناخودآگاه حرصی نمی‌زنی ، عجله ای نمی‌کنی چون گاهی اوقات میگیم با خودمون که آره دیگه فرصت‌ها زیاده و من به هرچی بخوام دسترسی دارم ولی تکامل رو بیاد نداریم و ضربه میخوریم.چون درسته ما به هرچی بخوایم دسترسی داریم ولی باید تکامل طی بشه و نمیشه یهویی پله ها رو طی کنیم و باید آروم آروم بدون عجله بریم جلو چون نعمتها که همیشه هستن و داریم میبینیم شون توی مدارهای بالاتر ولی پله ها رو هم میبینیم و میدونیم اگر بخوایم سریع پله ها رو طی کنیم ، یه جایی پامون لغزش پیدا می‌کنه و با زانو میخوریم لبه پله ها و جوری آسیب میبینیم که شاید دیگه حتی نتونیم حرکت کنیم و به همون سرعتی که صعود کرده بودیم ، با همون سرعت سقوطی آزاد به پله ای پایین تر از پله اولی که بودیم ، تجربه می‌کنیم و به قول استاد از خدا می‌خوایم برسیم به استیتی که صفر بودیم و سالم بودیم

    اینا رو که گفتم خودم تجربه کردم و در ادامه میخوام تجربیات خودم رو بگم که اصلا به خاطر همین اومدم کامنت بنویسم

    تجربه من برمیگرده به زمانی که میخواستم وارد فوتبال حرفه ای شهرمون بشم و کارایی که قبلاً کرده بودم و قدمایی که برداشته بودم ، این بود که تو محله خودمون فوتبال بازی میکردم و گاهی اوقات هم سالن می‌رفتیم و تا حالا تمرین حرفه ای فوتبال نکرده بودم و اصلا تجربه بازی تو چمن رو نداشتم و کلا تو هیچ تیمی هم نبودم و تجربه بازی تو محلات هم اینطوری نبود که مدام با محله های دیگه بازی کنیم و شاید یکی دوبار با محلات دیگه ما بازی کردیم و بیشتر با همون بچه هایی که از کوچه های اطراف پارک جمع میشدن بازی میکردیم و تجربه قبل من این بود

    حالا یه روز تو همین سالنا اسم چمن رو شنیدم و یکی از دوستان داشت به اون یکی می‌گفت بیا چمن بازی کن و من از اون دوستمون خواستم که بهم بگه کجا باید برم و من بلند شدم تنهایی رفتم و یه شجاعت خاصی تو وجودم بود در حقیقت خیلی با انگیزه بودم چون دلم میخواست فوتبالیست موفقی بشم

    یه نکته این وسط داره.این حرکت من به سوی فوتبال و وارد شدن به چمن وقتی اتفاق افتاد که من یه مدتی بود که اعتماد بنفسم اومده بود پایین و مهارتهام‌ که خیلی خوب بود هم افت کرده بود و کلا مدارم افت کرده بود و من داشتم نشونه هاشو می‌دیدم که مثلاً دیگه اون شور و شوق سابق برای فوتبال بازی کردن رو‌ ندارم یا کارایی که قبلاً راحت انجام میدادم الان اصلا نمیشه ولی چون قانون رو نمی‌دونستم ، هیچ درمانی براش نمی دیدم و به حال خودش رهاش کردم

    خلاصه وارد تیم شدم و اتفاقا روز اول خوب بازی کردم که باعث شد توجه مربی جلب بشه و بعدش منو تو مسابقه ای که اتفاقا رسمی هم بود فیکس گذاشت تو زمین ولی من اصلا آماده نبودم ، نه بدنی نه هوازی و با یه ذره دویدن نفسم می‌گرفت و چشام سیاهی می‌رفت و کلا از جریان بازی خارج شده بودم و باعث شد یه ترسی در وجودم شکل بگیره که من چطور می‌خوام اینهمه مسافت رو بدوم چون میگم تا قبل رفتن به چمن ، من تو محلات بازی میکردم و اونجا هم مسافت کمتری طی میشد و هر وقتم خسته میشدم یا یکم بهم فشار می‌آمد از لحاظ نفسی ، به خودم سختی نمی‌دادم مگر چی میشد که بخوام دنبال توپ کسی کنم و بگیرم ازش و آنچنان درک نمی‌کردم بحث آمادگی بدنی و هوازی رو و فقط دوست داشتم بازی کنم و چالشی هم نبود که بخواد مجبورم کنه رشد کنم و مهمتر از همه خودم هدفی نداشتم برای پیشرفت تو این چیزا و جهان با این تضادها کمکم کرد تا خواسته ام رو بشناسم

    میدونید ولی نکتش اینه که میتونستم این تضاد رو به شکل بهتری بفهمم با درک تکامل ، مثلا وارد تیمی بشم که فقط برم تمرین کنم تو اون تیم و یاد بگیرم در مورد فوتبال و مربیش هم منو با کمترین تمرین نزاره تو مسابقه و آروم آروم به تضاد بخورم ، تضادی که برام خیلی بزرگ نیست با توجه به مدارم و میتونم حلش کنم راحت ‌و یا اصلا به تضاد نخورم و سریع خودم خواستم رو واضح کنم و حرکت کنم و بفهمم که مثلا مثل بقیه ای که کار کردن نمیتونم بدوم و زود خسته میشم پس بیام تمرین کنم تا درست بشه و‌ چون می‌دونم الان آماده نیستم و باید تکاملم رو طی کنم ، به محیطی هم هدایت میشدم و با مربی ای روبرو میشدم که اونم اینو می‌دونه و بهم زمان میده برای بهتر شدن و بعد آروم آروم ازم بازی میگیره و یواش یواش بهتر و بهتر میشم نه اینکه بدون تمرین خاصی بیام برم مسابقه بدم که البته گفتم همه‌ این شرایط که به این نوع مربی هم هدایت بشم ، به خاطر خودم بوده که عجول بودم و نمی‌خواستم تکاملم رو طی کنم.

    این اولین تجربه من از چمن بود که باعث شد این باور در وجودم شکل بگیره که آمادگی تو فوتبال سخته و ترس از اینکه چطور می‌خوام این کارو بکنم و آماده بشم و باعث شد که در تمام طول مسیر ، سختی بکشم ، اذیت بشم ، حتی اگر آمادگی رو هم با سختی بدست بیارم ، خیلی زود دوباره برگردم به حالت قبل و همیشه هم تکامل رو بازم رعایت نکنم و بازم عجله بیشتر و کمبود بیشتر.

    خلاصه بعدش دیگه تمرینات تیم اصلی شروع شد و من بازم لقمه گنده تر از دهنم برداشتم و خواستم با تیمی تمرین کنم که میخواست تمام جام‌های ممکن رو ببره و تمرینات واقعا سنگین بود و منم اصلا آماده نبودم نه فیزیکی و مهارتی و نه درک فوتبال و مهمتر از همه نه ذهنی.بازم به جای اینکه درس بگیرم از تجربه اولم و برم یه تیم سطح پایین تر تا آروم آروم رشد کنم ، بدلیل ناآگاهی بازم سنگ بزرگ رو برداشتم و واقعا سخت بود ، اذیت میشدم ، کلی فشار روحی و جسمی بود ، اصلا آمادگی ذهنی حضور در همچین تیمی نداشتم ، کلی به خودم فشار میاوردم و در اکثر مواقع هم لذت نمیبردم و حالم خوب نبود از تمرین کردن ولی به خاطر انگیزه بسیار بالایی که داشتم که به قول استاد کوه رو جابجا میکرد ، با تیم تمرین کردم و تونستم به آمادگی خوبی هم برسم و سرعتم همه رو حیرت زده میکرد و حتی تو یه بازی به عنوان تعویضی آمدم و گل زدم ولی هیچکدوم از این کارا جواب نداد و من نتونستم حتی تو تیم فیکس بازی کنم و بعدش هم از تیم کنار رفتم.یادمه همیشه تو هدف‌گذاری هام هم این عجله رو کامل داشتم و به همین علت هم اینجور حرکتای احمقانه میکردم.مثلا می‌نوشتم می‌خوام تا ۶ ماه دیگه بشم بهترین فوتبالیست استانمون و کلا از اینجور عجله کردنها ، دلیل اینکه میخواستم بهترین بشم هم این بود که میخواستم خودمو به بقیه ثابت کنم و نشون بدم که چقدر توانام و جالبه فکر کنم اون زمان فایل‌هایی هم استاد داشت در مورد هدف‌گذاری و در مورد تکامل هم شنیده بودم ولی اون اثبات کردن خودم به دیگران و احساس عدم لیاقت درونی و اون باور کمبودی که می‌گفت دیر شد دیر شد ، داره میشه ۱۸ سالت ، داره میشه ۲۰ سالت ، وای عقب نیافتی ، فلانی الان کجاست تو الان کجایی ؟ ، فرصت‌ها تمام میشه ، سنت که بره بالا دیگه تیمی قبولت نمیکنه و از این دست باور کمبودها که باعث شده بود من همش در حال دویدن باشم ، عجله کنم ، کلا زندگیم رو دور تند بود ، مسافرت نمی‌رفتم ، تفریح نمی‌رفتم میگفتم عوضش میمونم روی خودم کار میکنم ، تمرین میکنم مهارتهام رو افزایش میدم ، سریع رشد میکنم و اصلا تو ذهنم لذت بردن از زندگی ، وقت تلف کردن بود چون عجله داشتم ، چون میگفتم وقتی تفریح میکنم یا مسافرت رفتم ، دارم عقب میافتم از پیشرفت توی فوتبالم ، چون فکر میکردم موفقیت توی فوتبال یه زمان خاصی داره که اگر بگذره دیگه تمامه.وای خدا این باور کمبود با آدم چیکار می‌کنه.

    وقتی هم اینطوری هدف‌گذاری میکردم ، خب نمیرسیدم و باز بیشتر توی منجلاب باور کمبود و عدم رعایت تکامل فرو میرفتم و عزت نفسمم تحت تاثیر قرار می‌گرفت و می‌آمد پایین تر

    کلا اون روزا دست به هرکاری میزدم ، خاکستر میشد چون خیلی عجول بودم و اصلا نمیتونستم بپذیرم که آقا نمیشه تو یه مدت کوتاهی رشد عظیم داشت مخصوصا تو که تا حالا اصلا بصورت حرفه ای بازی نکردی و حتی کل مسابقات رسمیت به انگشتهای یک دست نمی‌رسه و کلی هم از لحاظ ذهنی افت داشتی و مدارت اومده پایین ولی اون موقع اصلا و ابدا تو کتم نمی‌رفت.یاد فیلم کلیک افتادم که طرف دنبال یه راه میانبر بود که سریع تر به خواسته هاش برسه و یه کنترل جادویی پیدا کرد و هی زندگیش رو میزد جلو ، اتفاقات رو میزد جلو و اصلا لذتی از زندگیش نمی‌برد و بعدشم به خاطر اینکه عجله داشت تو کل مسیر ، نمیتونست با خانوادش وقت بگذرونه ، همسرش ازش جدا شد چون طرف اصلا زمانی نمی‌ذاشت برای همسرش که باهاش صحبت کنه چون همش درگیر کار بود و روابطش با پدرش بهم خورد ، حتی جلوتر که رفت کلی چاق شد و دچار بیماری شد و رفت بیمارستان و آخرشم مرد درحالیکه اصلا از زندگیش راضی نبود.

    دقیقا این اتفاقیه که اگر ما هم قانون تکامل رو رعایت نکنیم می‌افته ، با این تفاوت که اصلا به هیچ خواسته ای نمی‌رسیم ، حالا تو این فیلم نشون میداد که طرف به موفقیت کاری رسیده ولی اصلا تو دنیای واقعی این اتفاق نمی افته و فردی که عجله داره نه به موفقیت کاری نه پول نه اعتبار نه روابط خوب نه سلامتی نه عزت نفس نه هیچی میرسه و همش تو زندگیش زجر کشیده و اینقدر این مسیر براش زجر آور بوده که کلا قید خواسته ها و قید عشق و علاقش رو میزنه و میگه من دیگه سراغ فوتبال نمیرم یا فوتبال اصلا خوب نیست جواب نمیده.زده‌ میشه از همه چی.افسردگی میگیره.به پوچی میرسه ، پوچی یعنی چی؟ یعنی نمیتونه نعمتهاش رو ببینه و شکرگزار شون باشه و احساس می‌کنه هیچی نداره و راضی نیست از شرایطش

    البته من خدارو شکر میکنم که اون زمان با استاد آشنا شده بودم و افسرده نشدم ، نشکستم.سعی میکردم جوری نگاه کنم که به حال بهتر برسم و سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم و باز دوباره از نو شروع میکردم ولی هربار که دوباره شروع میکردم انگیزه و اشتیاق بسیار کمتر بود و قدم‌هام بی رمق تر و سختی کار بیشتر چون کلی باور غلط به خاطر عدم رعایت تکامل ایجاد شده بود و باورهای غلط قبلی هم محکم‌تر شده بود.

    خیلی زمان گذاشتم که دوباره به صفر برسم و خیلی تلاش های ذهنی داشتم برای از نو ساختن عزت نفس تخریب شدم.برای از نو باور کردن یه سری چیزا مثل فراوانی جهان.تازه الان یکمی از صفر فاصله گرفتم و دارم مخصوصا تو بحث مالی و مهارت توی فوتبال ، بهشت بیشتری تجربه میکنم.خیلی وقته که از لحاظ حال خوب به یه ثباتی رسیدم و اکثرا حالم خوبه ولی حالا دارم کم کم میوه های اون کنترل ذهنم رو میگیرم تازه هنوز خیلی خوبم قانون تکامل رو در عمل اجرا نمی‌کردم و همین حالاشم خیلی کار دارم ولی به نسبتی که خوب اجرا کردم ، حالمم خوبتر بوده ، عجلم کمتر بوده و راحتتر و خود بخود تر هم رسیدم و بی استرس تر بودم.

    بیاد آوری این تجربیات گذشتم که تا بحال به این شکل دقیق نیامده بودم بررسی کنم ، بهم درس بزرگی داد که اگر دوباره بخوام عجله کنم اینبار در بحث مالی ، تمام بلاهایی که سر خودم آوردم به خاطر اینکه میخواستم بهترین فوتبالیست استان بشم ، اینجا ۱۰ برابرش رو‌ تجربه میکنم و نابود کامل میشم و آخرشم مثل خیلیایی که اینطور بودن ، تهش یا زندانه یا مواد مخدر و تو جوب مردن یا خودکشی یا زنده بودن و زندگی کردن در جایی که سگ هم زندگی نمیکنه و روزی هزار بار آرزوی مرگ کردن و لرزیدن تو سرمای زمستون و از آفتاب سوختن توی گرمای تابستون.

    تو بحث مالی هم تکامل رو طی نکردن می‌تونه گرفتن قرض باشه ، وام‌باشه ، فروختن چیزی برای خرید چیزی دیگر باشه یا دادن پول به کسی یا دستگاهی تا پولمو چند برابر کنه چون این تفکر محدودیته و آخرش باعث میشه به جایی برسی که تکامل رو نادیده بگیری چون از درون احساس لیاقت نیست و باور کمبود هم هست ، می‌تونه این تکامل طی نکردن به شکل قسطی خریدن چیزی باشه که در مورد من ، به خاطر عجله نزدیک بود به سمت قرض گرفتن برم که اگر خدا دستم رو نگرفته بود با هدایتم به عقل کل و از اونجا هدایتم به راهکارهای دوره ثروت ۱ و همون مقاله اول که چرا محصولم فروش نمیره ، اگر هدایت نمی‌شدم ، افتاده بودم دوباره تو چاه چون تا لبه چاه اومده بودم و اگر اون فشارهای ذهنی ادامه پیدا می‌کرد و منم کنترلشون نمی‌کردم ، در یک آن ممکن بود عقلم رو از دست بدم و اون کارو بکنم و باز مثل تجارب قبل ، برای بیرون اومدن از اون چاه ، خدا می‌دونه چقدر باید زمان میذاشتم و هیچ بهره ای هم از اون چیزی که میخواستم با اون قرض بخرم نمیبردم و به هدفم از خرید اون چیز نمیرسیدم.

    خیلی چیزا رو هم نمیشد بنویسم تو این کامنت و بنظرم همین ها هم خیلی خوب بوده و مفهوم رو رسونده.جالبه همین چند روزه فقط به خودم دقت کردم دیدم چقدر عجله تو رفتارهام هست مثلاً خیلی وقتا موقع غذا خوردن ، دارم یه چیزی هم از مانیتور یا گوشی نگاه میکنم یا هی عجله دارم که یه کاری که بنظر کمتر مهمه رو زودتر تمام کنم تا برسم به مهما یا میام کلی فایل استاد در روز برای خودم می‌چینم که از اونا فقط اگر هنر کنم یکیشون رو میتونم هم خود فایل رو ببینم و بنویسم ، هم متنش رو بخونم ، هم نظر بزارم هم کامنت هاش ‌‌‌‌رو بخونم اونم کامنت ها رو نمیشه تو یک روز خوند و بازم اون فایل رو باید تقسیم بندی به چند روز کنم ولی اینکه عجله دارم برای دیدن فایلها ، باعث میشه تمرکز نداشته باشم روی یکی و هی وسط فایلها یادم میاد اون فایلم باید ببرم جلو‌ ، اون یکی هم هست ولی حالا سعی میکنم یکی رو خوب روش تمرکز کنم تمامش کنم بعد برم سراغ بعدی و عجله نکنم چون زمان زیاده و با عجله کردن فقط فرصت درست کار کردن روی خودم رو از خودم میگیرم

    خدایا خودت منو دوستانم رو‌ در این مسیر یاری ده و ما رو به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه غضب شدگان نه گمراهان هدایت کن.جالبه حتی الان بهتر میفهمم مفهوم غضب شدگان و گمراهان رو‌ و میفهمم دقیقا کسایی هستن که قانون تکامل رو رعایت نمیکنن چون شیطان با وارد شدن از این روزنه ، اول باعث میشه که خودت با دست خودت وجه غضب خداوند رو دریافت کنی و بعد هم گمراهت می‌کنه و به ناامیدی میرسونه سلام به همگی

    طبق تضادهایی که چندین روز پیش بهش برخوردم ، متوجه شدم که شیطان ذهنم از روزنه ای به اسم عدم درک قانون تکامل داره وارد میشه اینبار در مورد موضوع پول و گفتم باید روش جدی کار کنم که همون موقع خدا سریع به یادم آورد که لایو ۱۹ ، زندگی در بهشت ۱۳۷ و جلسه ۷ دوره عزت نفس در این مورد صحبت کردن و تصمیم گرفتم که همزمان که گوش میکنم ، هر صحبتی که احساس میکنم باید نوشته شود رو بنویسم که هم تمرکزم بالاتر بره هم کار تکرار آگاهی های گفته شده راحتتر بشه و هم اینکه بتونم تجربیات و مثالهای خودم رو و درک و فهمی که داشتم از موضوع رو هم بنویسم و خلاصه حسابی کار کنم روی فایلها

    لایو ۱۹ بینظیره خصوصا از اونجایی که استاد شروع می‌کنه به حرف زدن در مورد تکامل تا اونجایی که دوباره کامنت ها باز میشه چون خیلی پیوسته و زیبا استاد صحبت کردن و کلی نکته و باورهای زندگی ساز داشت و بعدشم باز نکاتی صحبت شد در موردش که بی ربط به قانون تکامل نبود و در حقیقت پایه هایی هستن برای درست و بهتر اجرا کردن قانون تکامل در عمل که وقتی قدرت رو دست خودت ببینی ، میدونی که همه چی از جمله فرصت ها و شرایط و ایده ها و موقعیت های خوب رو خودت خلق می‌کنی و بینهایت هم از اینها هست و وقتی در کنار اینها قانون تکامل رو هم میدونی ، ناخودآگاه حرصی نمی‌زنی ، عجله ای نمی‌کنی چون گاهی اوقات میگیم با خودمون که آره دیگه فرصت‌ها زیاده و من به هرچی بخوام دسترسی دارم ولی تکامل رو بیاد نداریم و ضربه میخوریم.چون درسته ما به هرچی بخوایم دسترسی داریم ولی باید تکامل طی بشه و نمیشه یهویی پله ها رو طی کنیم و باید آروم آروم بدون عجله بریم جلو چون نعمتها که همیشه هستن و داریم میبینیم شون توی مدارهای بالاتر ولی پله ها رو هم میبینیم و میدونیم اگر بخوایم سریع پله ها رو طی کنیم ، یه جایی پامون لغزش پیدا می‌کنه و با زانو میخوریم لبه پله ها و جوری آسیب میبینیم که شاید دیگه حتی نتونیم حرکت کنیم و به همون سرعتی که صعود کرده بودیم ، با همون سرعت سقوطی آزاد به پله ای پایین تر از پله اولی که بودیم ، تجربه می‌کنیم و به قول استاد از خدا می‌خوایم برسیم به استیتی که صفر بودیم و سالم بودیم

    اینا رو که گفتم خودم تجربه کردم و در ادامه میخوام تجربیات خودم رو بگم که اصلا به خاطر همین اومدم کامنت بنویسم

    تجربه من برمیگرده به زمانی که میخواستم وارد فوتبال حرفه ای شهرمون بشم و کارایی که قبلاً کرده بودم و قدمایی که برداشته بودم ، این بود که تو محله خودمون فوتبال بازی میکردم و گاهی اوقات هم سالن می‌رفتیم و تا حالا تمرین حرفه ای فوتبال نکرده بودم و اصلا تجربه بازی تو چمن رو نداشتم و کلا تو هیچ تیمی هم نبودم و تجربه بازی تو محلات هم اینطوری نبود که مدام با محله های دیگه بازی کنیم و شاید یکی دوبار با محلات دیگه ما بازی کردیم و بیشتر با همون بچه هایی که از کوچه های اطراف پارک جمع میشدن بازی میکردیم و تجربه قبل من این بود

    حالا یه روز تو همین سالنا اسم چمن رو شنیدم و یکی از دوستان داشت به اون یکی می‌گفت بیا چمن بازی کن و من از اون دوستمون خواستم که بهم بگه کجا باید برم و من بلند شدم تنهایی رفتم و یه شجاعت خاصی تو وجودم بود در حقیقت خیلی با انگیزه بودم چون دلم میخواست فوتبالیست موفقی بشم

    یه نکته این وسط داره.این حرکت من به سوی فوتبال و وارد شدن به چمن وقتی اتفاق افتاد که من یه مدتی بود که اعتماد بنفسم اومده بود پایین و مهارتهام‌ که خیلی خوب بود هم افت کرده بود و کلا مدارم افت کرده بود و من داشتم نشونه هاشو می‌دیدم که مثلاً دیگه اون شور و شوق سابق برای فوتبال بازی کردن رو‌ ندارم یا کارایی که قبلاً راحت انجام میدادم الان اصلا نمیشه ولی چون قانون رو نمی‌دونستم ، هیچ درمانی براش نمی دیدم و به حال خودش رهاش کردم

    خلاصه وارد تیم شدم و اتفاقا روز اول خوب بازی کردم که باعث شد توجه مربی جلب بشه و بعدش منو تو مسابقه ای که اتفاقا رسمی هم بود فیکس گذاشت تو زمین ولی من اصلا آماده نبودم ، نه بدنی نه هوازی و با یه ذره دویدن نفسم می‌گرفت و چشام سیاهی می‌رفت و کلا از جریان بازی خارج شده بودم و باعث شد یه ترسی در وجودم شکل بگیره که من چطور می‌خوام اینهمه مسافت رو بدوم چون میگم تا قبل رفتن به چمن ، من تو محلات بازی میکردم و اونجا هم مسافت کمتری طی میشد و هر وقتم خسته میشدم یا یکم بهم فشار می‌آمد از لحاظ نفسی ، به خودم سختی نمی‌دادم مگر چی میشد که بخوام دنبال توپ کسی کنم و بگیرم ازش و آنچنان درک نمی‌کردم بحث آمادگی بدنی و هوازی رو و فقط دوست داشتم بازی کنم و چالشی هم نبود که بخواد مجبورم کنه رشد کنم و مهمتر از همه خودم هدفی نداشتم برای پیشرفت تو این چیزا و جهان با این تضادها کمکم کرد تا خواسته ام رو بشناسم

    میدونید ولی نکتش اینه که میتونستم این تضاد رو به شکل بهتری بفهمم با درک تکامل ، مثلا وارد تیمی بشم که فقط برم تمرین کنم تو اون تیم و یاد بگیرم در مورد فوتبال و مربیش هم منو با کمترین تمرین نزاره تو مسابقه و آروم آروم به تضاد بخورم ، تضادی که برام خیلی بزرگ نیست با توجه به مدارم و میتونم حلش کنم راحت ‌و یا اصلا به تضاد نخورم و سریع خودم خواستم رو واضح کنم و حرکت کنم و بفهمم که مثلا مثل بقیه ای که کار کردن نمیتونم بدوم و زود خسته میشم پس بیام تمرین کنم تا درست بشه و‌ چون می‌دونم الان آماده نیستم و باید تکاملم رو طی کنم ، به محیطی هم هدایت میشدم و با مربی ای روبرو میشدم که اونم اینو می‌دونه و بهم زمان میده برای بهتر شدن و بعد آروم آروم ازم بازی میگیره و یواش یواش بهتر و بهتر میشم نه اینکه بدون تمرین خاصی بیام برم مسابقه بدم که البته گفتم همه‌ این شرایط که به این نوع مربی هم هدایت بشم ، به خاطر خودم بوده که عجول بودم و نمی‌خواستم تکاملم رو طی کنم.

    این اولین تجربه من از چمن بود که باعث شد این باور در وجودم شکل بگیره که آمادگی تو فوتبال سخته و ترس از اینکه چطور می‌خوام این کارو بکنم و آماده بشم و باعث شد که در تمام طول مسیر ، سختی بکشم ، اذیت بشم ، حتی اگر آمادگی رو هم با سختی بدست بیارم ، خیلی زود دوباره برگردم به حالت قبل و همیشه هم تکامل رو بازم رعایت نکنم و بازم عجله بیشتر و کمبود بیشتر.

    خلاصه بعدش دیگه تمرینات تیم اصلی شروع شد و من بازم لقمه گنده تر از دهنم برداشتم و خواستم با تیمی تمرین کنم که میخواست تمام جام‌های ممکن رو ببره و تمرینات واقعا سنگین بود و منم اصلا آماده نبودم نه فیزیکی و مهارتی و نه درک فوتبال و مهمتر از همه نه ذهنی.بازم به جای اینکه درس بگیرم از تجربه اولم و برم یه تیم سطح پایین تر تا آروم آروم رشد کنم ، بدلیل ناآگاهی بازم سنگ بزرگ رو برداشتم و واقعا سخت بود ، اذیت میشدم ، کلی فشار روحی و جسمی بود ، اصلا آمادگی ذهنی حضور در همچین تیمی نداشتم ، کلی به خودم فشار میاوردم و در اکثر مواقع هم لذت نمیبردم و حالم خوب نبود از تمرین کردن ولی به خاطر انگیزه بسیار بالایی که داشتم که به قول استاد کوه رو جابجا میکرد ، با تیم تمرین کردم و تونستم به آمادگی خوبی هم برسم و سرعتم همه رو حیرت زده میکرد و حتی تو یه بازی به عنوان تعویضی آمدم و گل زدم ولی هیچکدوم از این کارا جواب نداد و من نتونستم حتی تو تیم فیکس بازی کنم و بعدش هم از تیم کنار رفتم.یادمه همیشه تو هدف‌گذاری هام هم این عجله رو کامل داشتم و به همین علت هم اینجور حرکتای احمقانه میکردم.مثلا می‌نوشتم می‌خوام تا ۶ ماه دیگه بشم بهترین فوتبالیست استانمون و کلا از اینجور عجله کردنها ، دلیل اینکه میخواستم بهترین بشم هم این بود که میخواستم خودمو به بقیه ثابت کنم و نشون بدم که چقدر توانام و جالبه فکر کنم اون زمان فایل‌هایی هم استاد داشت در مورد هدف‌گذاری و در مورد تکامل هم شنیده بودم ولی اون اثبات کردن خودم به دیگران و احساس عدم لیاقت درونی و اون باور کمبودی که می‌گفت دیر شد دیر شد ، داره میشه ۱۸ سالت ، داره میشه ۲۰ سالت ، وای عقب نیافتی ، فلانی الان کجاست تو الان کجایی ؟ ، فرصت‌ها تمام میشه ، سنت که بره بالا دیگه تیمی قبولت نمیکنه و از این دست باور کمبودها که باعث شده بود من همش در حال دویدن باشم ، عجله کنم ، کلا زندگیم رو دور تند بود ، مسافرت نمی‌رفتم ، تفریح نمی‌رفتم میگفتم عوضش میمونم روی خودم کار میکنم ، تمرین میکنم مهارتهام رو افزایش میدم ، سریع رشد میکنم و اصلا تو ذهنم لذت بردن از زندگی ، وقت تلف کردن بود چون عجله داشتم ، چون میگفتم وقتی تفریح میکنم یا مسافرت رفتم ، دارم عقب میافتم از پیشرفت توی فوتبالم ، چون فکر میکردم موفقیت توی فوتبال یه زمان خاصی داره که اگر بگذره دیگه تمامه.وای خدا این باور کمبود با آدم چیکار می‌کنه.

    وقتی هم اینطوری هدف‌گذاری میکردم ، خب نمیرسیدم و باز بیشتر توی منجلاب باور کمبود و عدم رعایت تکامل فرو میرفتم و عزت نفسمم تحت تاثیر قرار می‌گرفت و می‌آمد پایین تر

    کلا اون روزا دست به هرکاری میزدم ، خاکستر میشد چون خیلی عجول بودم و اصلا نمیتونستم بپذیرم که آقا نمیشه تو یه مدت کوتاهی رشد عظیم داشت مخصوصا تو که تا حالا اصلا بصورت حرفه ای بازی نکردی و حتی کل مسابقات رسمیت به انگشتهای یک دست نمی‌رسه و کلی هم از لحاظ ذهنی افت داشتی و مدارت اومده پایین ولی اون موقع اصلا و ابدا تو کتم نمی‌رفت.یاد فیلم کلیک افتادم که طرف دنبال یه راه میانبر بود که سریع تر به خواسته هاش برسه و یه کنترل جادویی پیدا کرد و هی زندگیش رو میزد جلو ، اتفاقات رو میزد جلو و اصلا لذتی از زندگیش نمی‌برد و بعدشم به خاطر اینکه عجله داشت تو کل مسیر ، نمیتونست با خانوادش وقت بگذرونه ، همسرش ازش جدا شد چون طرف اصلا زمانی نمی‌ذاشت برای همسرش که باهاش صحبت کنه چون همش درگیر کار بود و روابطش با پدرش بهم خورد ، حتی جلوتر که رفت کلی چاق شد و دچار بیماری شد و رفت بیمارستان و آخرشم مرد درحالیکه اصلا از زندگیش راضی نبود.

    دقیقا این اتفاقیه که اگر ما هم قانون تکامل رو رعایت نکنیم می‌افته ، با این تفاوت که اصلا به هیچ خواسته ای نمی‌رسیم ، حالا تو این فیلم نشون میداد که طرف به موفقیت کاری رسیده ولی اصلا تو دنیای واقعی این اتفاق نمی افته و فردی که عجله داره نه به موفقیت کاری نه پول نه اعتبار نه روابط خوب نه سلامتی نه عزت نفس نه هیچی میرسه و همش تو زندگیش زجر کشیده و اینقدر این مسیر براش زجر آور بوده که کلا قید خواسته ها و قید عشق و علاقش رو میزنه و میگه من دیگه سراغ فوتبال نمیرم یا فوتبال اصلا خوب نیست جواب نمیده.زده‌ میشه از همه چی.افسردگی میگیره.به پوچی میرسه ، پوچی یعنی چی؟ یعنی نمیتونه نعمتهاش رو ببینه و شکرگزار شون باشه و احساس می‌کنه هیچی نداره و راضی نیست از شرایطش

    البته من خدارو شکر میکنم که اون زمان با استاد آشنا شده بودم و افسرده نشدم ، نشکستم.سعی میکردم جوری نگاه کنم که به حال بهتر برسم و سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم و باز دوباره از نو شروع میکردم ولی هربار که دوباره شروع میکردم انگیزه و اشتیاق بسیار کمتر بود و قدم‌هام بی رمق تر و سختی کار بیشتر چون کلی باور غلط به خاطر عدم رعایت تکامل ایجاد شده بود و باورهای غلط قبلی هم محکم‌تر شده بود.

    خیلی زمان گذاشتم که دوباره به صفر برسم و خیلی تلاش های ذهنی داشتم برای از نو ساختن عزت نفس تخریب شدم.برای از نو باور کردن یه سری چیزا مثل فراوانی جهان.تازه الان یکمی از صفر فاصله گرفتم و دارم مخصوصا تو بحث مالی و مهارت توی فوتبال ، بهشت بیشتری تجربه میکنم.خیلی وقته که از لحاظ حال خوب به یه ثباتی رسیدم و اکثرا حالم خوبه ولی حالا دارم کم کم میوه های اون کنترل ذهنم رو میگیرم تازه هنوز خیلی خوبم قانون تکامل رو در عمل اجرا نمی‌کردم و همین حالاشم خیلی کار دارم ولی به نسبتی که خوب اجرا کردم ، حالمم خوبتر بوده ، عجلم کمتر بوده و راحتتر و خود بخود تر هم رسیدم و بی استرس تر بودم.

    بیاد آوری این تجربیات گذشتم که تا بحال به این شکل دقیق نیامده بودم بررسی کنم ، بهم درس بزرگی داد که اگر دوباره بخوام عجله کنم اینبار در بحث مالی ، تمام بلاهایی که سر خودم آوردم به خاطر اینکه میخواستم بهترین فوتبالیست استان بشم ، اینجا ۱۰ برابرش رو‌ تجربه میکنم و نابود کامل میشم و آخرشم مثل خیلیایی که اینطور بودن ، تهش یا زندانه یا مواد مخدر و تو جوب مردن یا خودکشی یا زنده بودن و زندگی کردن در جایی که سگ هم زندگی نمیکنه و روزی هزار بار آرزوی مرگ کردن و لرزیدن تو سرمای زمستون و از آفتاب سوختن توی گرمای تابستون.

    تو بحث مالی هم تکامل رو طی نکردن می‌تونه گرفتن قرض باشه ، وام‌باشه ، فروختن چیزی برای خرید چیزی دیگر باشه یا دادن پول به کسی یا دستگاهی تا پولمو چند برابر کنه چون این تفکر محدودیته و آخرش باعث میشه به جایی برسی که تکامل رو نادیده بگیری چون از درون احساس لیاقت نیست و باور کمبود هم هست ، می‌تونه این تکامل طی نکردن به شکل قسطی خریدن چیزی باشه که در مورد من ، به خاطر عجله نزدیک بود به سمت قرض گرفتن برم که اگر خدا دستم رو نگرفته بود با هدایتم به عقل کل و از اونجا هدایتم به راهکارهای دوره ثروت ۱ و همون مقاله اول که چرا محصولم فروش نمیره ، اگر هدایت نمی‌شدم ، افتاده بودم دوباره تو چاه چون تا لبه چاه اومده بودم و اگر اون فشارهای ذهنی ادامه پیدا می‌کرد و منم کنترلشون نمی‌کردم ، در یک آن ممکن بود عقلم رو از دست بدم و اون کارو بکنم و باز مثل تجارب قبل ، برای بیرون اومدن از اون چاه ، خدا می‌دونه چقدر باید زمان میذاشتم و هیچ بهره ای هم از اون چیزی که میخواستم با اون قرض بخرم نمیبردم و به هدفم از خرید اون چیز نمیرسیدم.

    خیلی چیزا رو هم نمیشد بنویسم تو این کامنت و بنظرم همین ها هم خیلی خوب بوده و مفهوم رو رسونده.جالبه همین چند روزه فقط به خودم دقت کردم دیدم چقدر جاها عجله دارم مثلا میشینم موقع غذا خوردنم ، یه چیزی دیگه هم میبینم یا یه سری کارهایی که فکر میکنم کمتر مهمه رو می‌خوام سریع انجام بدم که به مهما برسم و عجله دارم یا مثلاً برای روزم‌ برنامه می‌نویسم و چندتا فایل استاد رو میزارم که کار کنم روشون ولی در نهایت به یکیشون هم نمی‌رسم که کامل و خوب انجام بدم چون اگر بخوام یک فایل رو هم ببینم هم بنویسم هم نظر بزارم هم کامنت بخونم هم متنش رو بخونم ، بیشتر از یه روز وقت می‌بره و‌ عجله من باعث میشد تمرکز خوبی روی فایلها نباشه و بخوام زودتر تمامش کنم برم بعدی که دیر نشه که البته این خیلی نسبت به قبل بهتر شده.الان‌میگم زمان زیاده فرصت زیاده.با عجله نمیتونم اون نتیجه دلخواهی که می‌خوام رو بگیرم.

    خدایا منو دوستانم رو‌ در مسیر درک و اجرای قانون تکامل و سایر قوانین که همشون ریشه در توحید دارن ، یاری ده

    خدایا مارو به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه کسانی که برآنها غضب کرده ای نه گمراهان هدایت کن

    جالبه الان بهتر میفهمم کیا غضب شدگان و گمراهانن؟ دقیقا کسایی که قانون تکامل رو رعایت نمیکنن چون به قول خاله مریم تو اون مقاله دوره ثروت ۱ ، شیطان از روزنه عدم درک تکامل مارو ناامید و‌ گمراه می‌کنه. اول کاری می‌کنه که ما با دست خودمون غضب شده بشیم یعنی کسی که از نعمت دوره و بعدش کلا گمراه‌ مون می‌کنه و به نا امیدی میرسیم.

    جالبه تو آیه اول میگیم سپاس خدایی رو که قدرت دستشه ، اونی که نعمتش و رحمتش همه گیره و به همه توجه خاصی داره( پس اگر اینطوره چرا من بخوام با کسی رقابت کنم ، چرا تو سر کسی بخوام بزنم چیزی رو ، خدا که به منم دسترسی نعماتش رو داده و به منم توجه ویژه ای داره ، نیازی ندارم برای ارزشمند شدن ، بقیه تاییدم کنن که بخوام از بقیه جلو بزنم یا ثابت کنم خودمو چون اینقدر ارزشمندم که خدا بهم توجه ویژه داره و منو جانشین خودش قرار داده) و مالک روز قیامته.بعد میگیم ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی همون توحید که تو قدرتی و تو خان نعمتت همه جا گستردس و البته که به همه هم توجه خاص داری ، تو مالک روز قیامتی و حساب کتاب اعمالمون‌ دستته ، ما تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم (ما به قدرتت باور داریم و باور داریم که این قدرت بهمون داده شده که زندگیمون رو بسازیم و میدونیم هیچ کسی تاثیری در زندگیمون نداره چون تویی که رحمان و رحیمی و ربی) ، اهدنا الصراط المستقیم ، صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و الضالین ، ما رو به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه غضب شدگان و نه گمراهان هدایت کن

    و چه راهی راست تر از راهی که تکامل در اون طی بشه و این راه نعمت هم بهمون میده و دیگه غضب نمی‌شیم که کلی بلا و مصیبت و حال بد و … داشته باشیم و گمراه بشیم و دقیقا اون توحیده که باعث میشه عجله نکنیم و جالبه میگیم خدایا هدایتمون کن در همون راهی که راسته و نعمت توشه( تکامل ) و نه غضب و گمراهی (عدم رعایت تکامل ) یعنی توی این راه تکاملی هم خودت هدایتگر مون باش ، ما فقط تو رو میبینیم و انتظارمون فقط از توئه

    خدایا سپاسگزارتم

    هرچقدر شکرت بگم کم‌ گفتم

    بینظیر بود این درک آخری که از سوره حمد بهم الهام شد

    حالم خیلی عالیه

    ممنونم رب من

    عاشقتم‌ استاد عزیزم

    عاشقتونم خاله مریم و دوستای گلم

    خدا نگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    سلام خانم اندیشه

    واقعا لذت بردم ، خیلی دلچسب بود و آگاهی دهنده

    مخصوصا اونجایی که گفتید :« تکامل در ثروت یعنی من به اندازه قطر ظرفم از نعمت ها بهرمند میشوم ، نه به اندازه مهارت هایم»

    آخ چقدر این جمله درسته.من خودم فوتبال بازی میکنم و قبلنا فکر میکردم که باید مهارتهام رو افزایش بدم تا یه باشگاهی منو ببینه و منو جذب کنه و از این حرفا و فکر میکردم برای حفظ جایگاهم باید توی اون باشگاه ، خوب فوتبال بازی کنم تا مربیان رو راضی کنم و جایگاه من تثبیت بشه درصورتیکه به خاطر باور کمبود هیچوقت هم هدایت نمی‌شدم به اون شرایط و باشگاه و وقتی هم هدایت شدم به یه باشگاه تو شهر خودمون ، چون همین طرز فکر بود ، کلی سختی و عذاب به خودم دادم و چقققدر عجله و بدو بدو داشتم برای رسیدن به هرچیزی

    اینو گفتم چون خیلی وقتا از سر شرک و فراموش کردن اینکه کیه که این نعمتها رو بهمون میده هست که دنبال این هستیم که مهارت هامون رو افزایش بدیم تا دیده بشیم تا کسایی که فکر می‌کنیم قدرت دارن ، دستمونو بگیرن.خیلی خوشحال میشیم تو دلمون و میگیم حالا که من دارم قشنگ بازی میکنم ، الان یکی اون بیرون منو میبینه و دستم رو میگیره و موفقم می‌کنه ، این دقیقا چیزی بوده که در تمام دوران نوجوانی بهش باور داشتم

    افزایش مهارت در کار مورد علاقه اصلا ایرادی نداره و اتفاقا این نتیجه طبیعی همون باور فراوانی و احساس لیاقت هست که ختم میشه به اون مهارتها که مسئله ای رو از فوتبال یا تیمی ، حل می‌کنه و باعث ورود ثروت میشه ولی این که با چه دیدگاهی ما بخواهیم اون مهارت رو ایجاد کنیم ، مورد بحثه.با این دید که من می‌خوام لذت ببرم و چون از به عنوان مثال فوتبال لذت میبرم ، می‌خوام اون مهارت ایجاد بشه که خود این چقدر مسیرم رو مستقیم می‌کنه یا از سر اینکه قدرت دادم به کسی و می‌خوام بهم توجه بشه هست که می‌خوام این مهارت رو ایجاد کنم و اینجا تفاوت حاصل میشه و چقدر در حالت دوم مسیرم میشه سختی پشت سختی و عذاب

    و چون قدرت دادم به بیرون از خودم و باور ندارم که به من قدرت خلق داده شده و خدایی هست که او این قدرت رو بهم داده و خودش منبع تمام نعمتهاست و حامی و هدایتگرمه در مسیر مستقیم ، تکاملی هم طی نمیشه که این قدرت دادن می‌تونه قدرت دادن به سن و زمان باشه یا کسی اون بیرون و …

    ازتون متشکرم بابت این کامنت زیبا

    از اون دسته کامنت هایی هست که مثل یه دوره می‌مونه و کلی آگاهی رو به آدم میده و نشون از درک بالای نویسنده اش از قانون داره

    درود بر شما

    دوستون دارم

    در پناه خدا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    سلام به الهام خانم نازنین

    کامنتتون فوق العاده زیبا بود ، کلی درس و نکته گرفتم خصوصا اونجایی که گفتید خود خدا هم از قوانینش تخطی نمیکنه. واقعا به خودم گفتم خدا که راحت می‌تونه کاری کنه به محض کاشتن بذر تبدیل بشه به یه درخت عظیم ولی این کارو نمیکنه چرا؟ چون به قول خودش هرگز از قوانین عدول نمیکنه ، بعد منِ انسان ادعام میشه که ننننهه من میتونم فلان کارو خیلییییی سریع توش به نتیجه برسم و زود ثروتمند بشم و از اینجور حرفا

    خود خدا که تواناییش رو داره و فقط کافیه اراده کنه ، نمیکنه این کارو ، بعد توی انسان که دماغتو بگیرن می‌میری ، ادعایی برخلاف قوانین می‌کنی و اینقدر عجله داری و اینقدر برات سخته درک قانون تکامل.

    اگر اینقدر سخته برات دیدن همچین قانونی و پذیرشش ، پس حقته که سختی بکشی ، نرسی به خواسته هات ، پوستت کنده بشه ، زجر بکشی و خودتو لایق همچین شرایطی کردی

    آیا واقعا تو به عنوان خلیفه خدا روی زمین ، لیاقتت اینجور زندگی ای هست؟ آیا خود خدایی که از قدرت خودش درونت قرار داده ، جهانش رو میبینی که چیزی با زجر اتفاق بیفته مثلاً پرنده برای نوک‌ زدن به دونه ، اذیت میشه و کلی عرق می‌ریزه یا برای پرواز کردن ، نه واقعا ، اون داره حال می‌کنه و تمام موجودات همینن ‌‌‌

    پس لیاقتت رو ببر بالا. با رعایت قانون تکامل ، در عمل نشون بده به خدا که چقدر باور داری که آدم لایقی هستی برای نعمتهاش ‌، چقدر فراوانیش رو باور کردی ، چقدر به رزاق بودن و وهاب بودنش ایمان داری ، چقدر به اینکه هدایتگره ایمان داری ، چقدر به قدرتش باور داری و عجله نکن

    فی سته ایام

    این چیزیه که خدا در مورد آفرینش آسمانها و زمین گفته یعنی این قانون تکامل رو از ابتدای خلقت این دنیاها هم میشه دید ، تازه این ایام خدا می‌دونه چقدر میشه ولی چیزی که علم تا به حال فهمیده ، مدت بسیار بسیار زیادیه

    متشکرم دوست عزیزم

    هدایت شدم بنویسم و خوشحالم که دوستایی مثل شما دارم که با اینکه از نزدیک ندیدمشون ولی انگار دارم روزها و ساعتها باهاشون حرف میزنم به واسطه همین کامنت های زیباشون

    برم ادامه کامنت زیبات رو بخونم تا قوانین برام یادآوری و تثبیت بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    سلام مرضیه خانم

    کامنت زیبایی بود و به دلم نشست

    مخصوصا این تیکش :

    « داریم هدایت میشیم ”

    خوب میدونم این سید حسین عباسمنش نیست که فایل ها و محصولات رو اماده میکنه

    این مریم شایسته نیست که چند ماه فایل های هدیه رو بروز رسانی میکنه

    این مدیر فنی نیست که شروع میکنه به خاطره نویسی و تجربیاتش

    این سایت نیست که داره به روز میشه و بهتر

    این خداونده این جریان هدایته که روز به روز داره همه چیز رو گسترش میده

    این جریان هدایته که همه ما رو هدایت میکنه

    استاد یادمه گفتی ما مثل برگی در باد نیستیم که باری به هر جهت باشیم

    استاد من درک میکنم ما مثل برگی هستیم که از اتصال ِ به خدا از اتصال به جریان هدایت

    داریم به بهترین جهت هدایت میشیم

    من اینو با تمام وجودم درک میکنم که ما

    داریم هدایت میشیم

    و جریان هدایت استادِ برنامه ریزی هاست »

    معرکه بود و باز یک اتصال جدید از دیگر آگاهی هایی که شنیده بودم با قانون تکامل.

    متشکرم

    شاد باشی دوست من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    سلام آقا بهروز

    واقعا لذت بردم ، برای من که خودم فوتبال بازی میکنم ، خیلی هم لذتبخش تر بود یادآوری این نمونه ها

    کلی تحسینتون میکنم بابت اینکه اینقدر زیبا و دقیق نوشتید

    خودمم الان که اینا رو گفتید یاد تیم لایپزیش آلمان افتادم که اینا از دسته های پایین آلمان شروع کردن و یکی یکی قهرمان شدن و اومدن بوندس لیگا و الآنم واقعا یک تیم بسیار خوبن که بازیکنای خوبی به سطح جهان معرفی کردن و تو لیگ قهرمانان هم حضور داشتن و به مراحل حذفی هم رسیدن

    باید واقعا تحسین کرد مدیران این باشگاه رو که چقدر راه رو درست رفتن و پله پله تکاملشون رو طی کردن و به این جایگاه رسیدن

    از کامنت شما یه الگو گرفتم که برم دنبال کسانی بگردم که یهو اومدن بالا و یهو هم ناپدید شدن و البته کسانی که یه زمانی اسمی ازشون نبوده ولی یواش یواش هی بیشتر در موردشون شنیدیم و کم کم شاهد موفقیت‌های کوانتومی اونها بودیم

    متشکرم دوست عزیزم و سپاسگزارم از خدا که همچین دوستانی در این خانواده صمیمی دارم

    ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: