live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است

سرفصل آموزش های این فایل:

  • مفهوم ایمانی که استمرار در عمل می آورد؛
  • افراد دسته اول: عامل حرکت کردن و عمل کردن را دارند اما در مسیر خلاف جهت با خواسته:
    • افراد پرتلاش اما با باورهای محدود کننده، اهل عمل هستند اما تلاش های آنها در مسیر مقاومت یعنی مسیر خلاف جهت خواسته های آنهاست. به همین دلیل، با وجود تلاش فراوان، تغییر در بهبود شرایط رخ نمی دهد؛
  • افراد دسته دوم: کلا عامل “عمل کردن” را ندارند:
    • آنها افرادی بی عمل با باورهای محدود کننده اند که فقط توهم افتادن یک گونی پول از آسمان و موفقیت یک شبه را دارند. به همین دلیل معمولا بیشتر از بقیه دچار ترفندهای پونزی می شوند؛
  • دوره 12 قدم، فرایند تکاملی بهبود باورها و تغییر شخصیت است. آدمهای دسته اول، با کار کردن روی آموزه های این دوره و بهبودهای دائمی باورهای خود، به مسیر هم جهت به خواسته چرخش می کنند، به همین دلیل است که در زمان کوتاه تری، تغییرات قابل توجهی در شرایط آنها رخ می دهد با اینکه حتی کار فیزیکی آنها نیز به مراتب نسبت به قبل سبک تر می شود؛
  • مهم ترین تأثیر کار کردن با آگاهی های دوره 12 قدم برای افراد دسته دوم، درک “ایمانی است که عمل می آورد”. دوره 12 قدم، با یاد دادن قانون تکامل به این افراد و اجبار آنها برای هماهنگ شدن با این قانون، نه تنها شرایط آنها را بهبود می دهد بلکه آنها را از گزند ضررهای خانمان سوز نجات می دهد که ریشه در طمع و عدم رعایت تکامل دارد.
  • بهبود یعنی، تصمیمات سازنده دائمی در مسیر خواسته و اجرای آنها؛
  • بهبود یعنی، شناسایی روزانه ترس ها و  ورود به دل آنها؛
  • قانون ساده است، قانون ثابت است. فقط کار ما تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و یادآوری و یادآوری قانون به خودمان است تا بتوانیم در اجرای آن بیشتر مهارت کسب کنیم؛
  • به جای هدر دادن انرژی خود در مسیرهای متفاوت، مسیر اصلی (صراط مستقیم) را بشناس و بر حرکت در این مسیر، استمرار بورز؛
  • مفهوم مهاجرت از دیدگاه استاد عباس منش؛

منابع کامل درباره این محتوا: دوره 12 قدم

مختصری درباره دوره 12 قدم:

۱۲ قدم‌، استاد کنترل کانون توجه است. استاد نظارت بر ذهن، استاد قرار دادن منطق هایی قوی در برابر استدلال های ذهن به نحویکه ذهن، خلع سلاح شود و مقاومت های ذهنی از بین برود. 12 قدم استاد “باز گذاشتن دست خداوند” است برای هدایت به سمت “چگونگی” درباره یک خواسته

۱۲ قدم به شما هوشیاری درباره احساستان را یاد می دهد، چک کردن کانون توجه تان و نظارت بر آنها را یاد می دهد تا در هر لحظه، اصلاح مسیر کنی، نشتی های انرژی را ببندی، با فرکانس خداوند هماهنگ شوی و روی شانه های خداوند بمانی.

زندگی به شیوه‌ی ۱۲ قدم‌، نه تنها مسیر تکاملی‌ “زندگی در شرایط دلخواه” را کوتاه‌تر می‌کند‌ بلکه این مسیر را دلپذیر تر هم می کند. زیرا دسترسی شما به آگاهی های خالص این دوره، شما را از هزاران آزمون خطا برای یافتن مسیر درست، بی نیاز می کند. از پیمودن صدها جاده انحرافی و گمراه کننده نتایج می دهد. آزمون خطاهایی که گاهی می تواند به قیمت تمام زندگی آدم تمام شود یا جاده هایی که می تواند برای سالها، آدم را در گمراهی فرو ببرد. 

12 قدم، از همان اولین قدم، “اصل زندگی در خوشبختی” را نه تنها خیلی شفاف به شما می گوید، بلکه راهکارهایی ساده و قابل اجرا برای به کار بردن اصل، به شما می دهد. به همین دلیل، هر قدمی که با آگاهی های 12 قدم بر میداری، به اندازه ی سالها، شما را در مسیر خواسته هایت پیش می برد.

یکی از دلایل مهمی که افراد با وجود تلاش فراوان به خواسته خود نمی رسند، داشتن مقاومت های ذهنی بسیار درباره آن خواسته است. این مقاومت های ذهنی که حاصل باورهای محدود کننده درباره خواسته هاست، فرد را در مسیری قرار می دهد که کاملا خلاف جهت به خواسته اوست. حرکت در مسیر خلاف جهت با خواسته مثل حرکت در یک جاده سنگلاخی است در حالیکه  گاری زهوار در رفته با چرخ های شکسته و بسیار سنگین، به او وصل شده است. این گاری سنگین، تمثیلی از باورهای محدودکننده است که هر بار مانعی در مسیر برای شما می تراشد. طبیعی است که با وجود چنین بار سنگین و چنین جاده سنگلاخی، فرد به این راحتی به مقصد نرسد. به همین دلیل است که بعضی از افراد، در حالیکه به شدت اهل عمل هم هستند، اما با وجود تلاش فراوان، به خواسته های مد نظر خود نرسیده اند و بهبود مد نظر آنها در شرایط شان ایجاد نشده است.

آگاهی های دوره ۱۲ قدم‌، با ارائه منطق های قوی، هر بار استدلال های ذهنی محدود کننده را زیر سوال می برد به نحویکه شما برای اولین بار به درستی آنچه درباره رسیدن به خواسته ها شنیده اید، شک می کنید و انگشت اتهام را برای اولین بار سمت باورهای خودتان می برید. در نتیجه اولاً دیگر دنبال مقصر بیرونی نمی گردید، ثانیاً حاضر به پذیرفتن آن محدودیت ها نیستید و برای تغییر آنها مصمم می شوید. حذف مقاومت های ذهنی از این نقطه شروع می شود.

سپس با تغییر سبک زندگی به شیوه 12 قدم، هر بار مقاومت های بیشتری از ذهن شما  حذف می شود. در نتیجه هر بار آن گاری سبک تر می شود و آن جاده هموار تر. هرچه مقاومت های ذهنی شما در برابر خواسته هایتان کمتر می شود، ظرف وجود شما بزرگتر می شود چون فضا برای بروز باورهای توحیدی، باز می شود. این ظرف وجود بزرگتر، هر بار شما را آماده دسترسی به فرصت ها و نعمت های بیشتر می کند. زیرا موضوع این نیست که چه خواسته‌هایی داری‌، بلکه موضوع این است که چه ظرفی برای آن خواسته‌ها آماده کرده‌ای.

نکته اعجاز آفرین ماجرا اینجاست که: وقتی ظرف وجود شما آنقدر بزرگتر می شود که مکان فعلی زندگی شما، توانایی ارائه نعمت هایی هم سنگ با ظرف شما را ندارد، جهان حتی شما را از لحاظ فیزیکی به مکان های بهتر، هدایت می کند. مکان هایی که توانایی ارائه نعمت های متناسب با ظرف وجود شما را دارند.

برای مطالعه محتوای دوره 12 قدم کلیک کنید


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است
    279MB
    42 دقیقه
  • فایل صوتی live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است
    40MB
    42 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

523 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 2
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1601 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روزشصت وسوم،‌روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع..

    موندن تو مسیر درست!!

    این درس امروز من بود،یعنی اینکه وقتی بعد اینکه من تسلیم وعاجز شدم در برابر هر طرز تفکر وهر باور وهر راه و روشی که تا به امروز داشتم که باعث شده بوده که زندگیم پر از سختی وبدبختی باشه!!!، حالا که فهمیدم، آگاه شدم، درک کردم که مسیر درستی وجود داره ، طرز تفکر جدید ودرستی وجود داره، باورهای درست و کاربردی وجود داره، عملکرد درستی وجود داره که شخصی واشخاص زیادی ازش استفاده کردند، چرا منم از همون مسیر استفاده نکنم ودرش نمونم؟؟؟؟

    چرا هی بخوام راهمو کج کنم؟؟؟

    چرا هی بخوام مسیرهای نادرست و بیراهه ای که به بن بست ختم میشه رو ادامه بدم؟؟؟

    غیر از اینه که عاجز نیستم هنوز؟

    غیر از اینه که هنوز فکر میکنم وگاهی باور دارم که راه و روش خودم درسته؟

    غیر از اینه که هنوز روی عقل و ذهن خودم وروی قدرت وتوانایی خودم حساب باز می کنم؟؟

    غیر از اینکه که هنوز از تغییر می ترسم و ترسهام اجازه نمیده که وارد مسیرهای تازه ای بشم و سبک وروش جدیدی رو امتحان کنم؟؟

    منم اون اوایل با هزار تا بهانه و توجیه پیش میومد که قانون رو نادیده میگرفتم، میدونستم سیدحسین عباسمنش داره به جا ودرست میگه ها، میدونستم اصلا راه و روش درست همینه ها، اماااااا

    نمی تونستم که صبور باشم، نمی تونستم روشهامو تغییر بدم، چون هنوز همون روش داشت بهم جواب میداد، یعنی یه جورایی برام منطقی تر بود که نسبت به شرایط زندگیم تو اون لحظه اون حرفو بزنم، اون تصمیم رو بگیرم و اون عملکرد رو داشته باشم…!!!

    چون عقلم میگفت کی بهتر از خودت میدونه که توی زندگیت چه خبره؟ کی میدونه که الان تو چه شرایطی هستی؟ پس خودت خیر وخوبی خودت رو بهتر میدونی…

    پیش خودم میگفتم خب سیدحسین عباسمنش حالا در نقش یه استاد و یه راهنما داره آگاهی میده، ولی اگاهی هاش کلی هست، صرفا که همه ی آموزشهاش مناسب کل زندگی من نیست که!!!

    واااای خدای من، همین فکرهای پوچ و باورهای نادرست وتوجیهات باعث شده، حدودا دو سال دیرتر وارد سایت بشم، همین طرز فکر باعث شد چند بار از کانال تلگرام خانواده صمیمی عباسمش لفت بدم و هی باز وارد کانال بشم…

    همین طرز فکر و باورهای مثلا منطقی که برای خودم میاوردم باعث شد، که نتونم زودتر تغییر کنم برای همین جهان با چک ولگد بهم فهموند که بابا جان به نظرت این تو نیستی که داری اشتباه میکنی؟؟؟؟ آیا این تونیستی که منیت هات داره زندگیتو نابود میکنه؟؟؟

    آیا فکر نمیکنی این تویی که نمی تونی ونمی دونی که چی برای زندگیت خوبه والان تو چه شرایط بد و اسفناکی هستی؟؟.

    بله اینطوری شد که بلاخره با چک ولگد جهان منو وارد تو این مسیر پر خیر وبرکت کرد…

    وقتی دید من دستی دستی دارم خودم رو به خاک سیاه می نشونم، چون بر خلاف ظاهرم واون مقاومتی که میکردم در برابر تغییر، گاهی انقدر خسته و عاجز میشدم که التماس کنان وفریادزنان واشک ریزان از خداوند طلب کمک میکردم…

    وهمون دلشکستگی ها، همون اشک وگریه زاری هایی که از روی درماندگی وناتوانی وعجز می ریختم، به حدی رسید که کلا دیگه تسلیم شدم، یه روزی یه جایی گفتم که دیگه نمی تونم خداجون واقعا از دست خودم خسته شدم، خودت به فریادم برس…

    و خداوند نزدیک تر شد بهم، خیلی نزدیکتر، طوریکه وقتی دستمو گرفت بدجوری بهش چسبیدم، بهش گفتم من دیگه نمیخوام ازت دور بشم، نمیخوام دستتو ول کنم فقط بگو راهش چیه، چطوری می تونم در پناه امنت بمونم؟؟

    گفت از قبل گفته بودم ولی تو توجه نکردی، باید بری توی مسیری که دارم مدتها نشونت میدم، اونجا که باشی انگار هر لحظه کنار منی…

    خیلی فکر کردم، پیش خودم گفتم کجا رو میگه؟ تو کدوم مسیر؟؟

    دقیقا یادم نیست چطور شد که یه شب دوباره وارد کانال خانواده صمیمی عباسمنش شدم وقتی میزدم روی لینک دیدگاهها منو میاورد توی سایت، ولی چون عضو سایت نبودم احساس غریبی داشتم، چند روز گذشت ومن یه جیمیل برای خودم ساختم و وارد سایت شدم، یادمه صبح تاشب تو سایت بودم….

    انگار جهان کاری کرده بود تا شرایط طوری پیش بره که هیچ کاری نداشته باشم وهیچ جایی برای رفتن، یکی دوماه توخونه بودم تنها، فقط درحدی میرفتم بیرون که یه کم خرید کنم برای اینکه گشنه نمونم فقط همین…

    هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشتم، تواون یکماه، اون موقعه ها فک میکنم فایلهای سایت زیر 700و800 فایل بود همشو دیدم همشون رو چند بار گوش دادم، اونجا تازه حس کردم که یه مدته دارم هیچ کاری نمی کنم ویه جورایی استپ کردم، واین برای من نشونه خوبی بود، که می تونم بگم اون سکون به معنی صبر بود برای من، به معنای اینکه هیچ کاری نکردن بهتر از کاراشتباه کردنه، انگاری دیگه پذیرفته بودم که کل مسیر وراه زندگیم رو بیراهه رفته بودم بیراهه ای پراز دست انداز…

    پراز خار وخاشاک و ….

    چطور به این درک رسیده بودم؟

    از اونجا که سیدحسین عباسمنش با باورهایی قوی ومنطقی والبته با دست پر، هر روز هر ساعت هر دقیقه داشت بهم این فهم واگاهی واین درک رو میداد، که میناااااا راه درست فقط همینه، هیچ راه درست دیگه ای وجود نداره، فقط باید توراه ومسیر درست باشی وانقدر باشی تا این مسیره درستر بشه، سر راست تر بشه ، راحترتر بشه، دلچسب تر بشه برات هر روز…

    خدا بود که داشت از زبون استادقشنگم با من حرف میزد، حالا چطور این حسو داشتم؟؟؟

    چون حرفی که به دل میشینه که حرف خدا باشه، انقدر آرومت کنه انقدر بهت حس خوب بده انقدر بهت امنیت بده، که حس کنی تمام ناامیدیهایی که تمام عمر داشتی به امید وانگیزه تبدیل شده…

    نه اینکه تاوقتی که فقط اون حرفهارو میشنوی این حسو داشته باشی نه، حتی بعدش حتی ساعتها وروزها وروزها این حس خوب ادامه داره، این امید ادامه داره، بهت حس کاذب نمیده که فقط تو لحظه حالت خوب بشه و بعدش دوباره برگردی به اون حال بدو حس بدی که داشتی…

    آره حرف خدا صدای خدا این شکلیه، زیبا دلنشین ،شیرین و دلچسب و گوارا….

    حالا جهان اوردت تو مسیر و خداوند کار خودشو کرده با اون حس خوبی که گرفتی، اونجایی که باشنیدن اینهمه آگاهی قلبت باز شده، وامیدوار شدی به لطفش…

    حالا قدم بعدی چیه؟! چطوری میتونی حرکت کنی وبه پیش بری؟؟؟

    نیاز داری به عملکرد…

    پیش نیاز، و نیاز بودن توی این مسیر، تسلیم بودن در برابر قدرت خداوند، صادق بودن، درستکار بودن،صبور بودن، با ایمان بود ومتوکل بودنه…

    حالا چطوری میشه که اینطوری بود؟

    برای منی که تا قبل این نه معلوم بود صادق ودرستکار ومتوکل و با ایمانم نه مشخص بود بی دین وکافرو بدکارم؟؟؟

    وبین مسیر خیر وشر، گیر کرده بودم؟!!!

    با بودن توی سایت وبه صورت مداوم چندین ماه پشت سرهم دیدن وگوش دادن فایلها، گوشهام وچشهام و قلبم باز شده بود، دیگه به وضوح می تونستم ببینم ودرک کنم که کجاها توی زندگیم با نادانی وجهالت به خودم آسیب زدم وبه خودم ظلم، کردم…

    اولین کاری که باید میکردم این بودکه دست از ظلم به خودم بردارم، خب اوایل کار سختی بود..

    منیکه همش باید حرف خودم رو به کرسی مینشوندم، باید حتی به زورهم که شده همه چیز طبق خواسته ی من پیش بره، منیکه عجول بودم بی صبر بودم شدیدا، منیکه از دیدم خدا وهمه ظلم کرده بودند در حقم، منیکه خودم رو عقل کل میدونستم و صدای من میدونم هام ومن می تونم هام گوش فلک رو کر کرده بود، منیکه به هرکسی امید می بستم و به هرکسی غیر خدا تکیه میکردم، منیکه فقط دو قدم جلوی چشمم رو میدیدم و به چیزی به عنوان حاصل ونتیجه ی افکار وگفتار ورفتاری رو که داشتم ، وپیامدهاش اصلا فکر هم نمیکردم، منیکه هر جا همه چیز اوکی بود واوکی میشد رو از زور وقدرت و توانایی وزرنگی خودم میدیدم و هرجا زمین میخوردم رو مینداختم گردن خدا و این و اون…

    منیکه فقط فکر خودم ومنفعت خودم بودم همیشه و یه جورایی مغرور و خودخواه ، وگاهی از انور بوم میفتادم و به خودم برچسب فدا شده و دلسوز و مهربون میزدم که پای خوبی کردن به دیگران سوختم و فنا شدم…

    منیکه حتی خوب وبد رو برای زندگی دیگران هم تشخیص میدادم و براشون نسخه می پیچیدم و خدای همه بودم…

    حالا دیگه مثل پرنده ای که از یه سفری طولانی برگشته به آشیونش، پرنده ای که باد و بارون وطوفان و آفتاب، خسته و گرسنه و پرشکسته اش کرده، دیگه آروم گرفته بودم….

    انقدر با احتیاط فکر میکردم با احتیاط حرف میزدم با احتیاط سکوت میکردم، با احتیاط عمل میکردم که نکنه جای سهم خودم و نیروی برترم عوض بشه و باز مرتکب اشتباه بشم…

    این آزمون وخطاء مدتی طولانی ادامه داشت، هر چقدر من خودم وخداوند وقوانین جهان هستی رو بیشتر شناختم، تونستم شناخت بهتر وبیشتری از سهم خودم پیدا کنم…

    هر چقدر بیشتر تونستم تو انجام سهم ونقشم موفق باشم،اموراتم هم با راحتی بیشتری به انجام میرسید…

    انگار کوله بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده بوده ، همون کوله باری که داخلش پر بوده از خودمحوریهام، از ترسهام، از ناامیدیهام، از نشناختن خداوند وقوانینش وبد بفهمی ها وکج فهمیهایی که در مورد خالقم وقوانینش داشتم، پر شده بوده از خستگیهام، از دردهام، از بی کسی هام، از ترس از دست دادن آدمها، از نشناختن خودم، کوله باری پراز تریدها، پراز عجله ها وبدو بدو هایی که منو از پا انداخته بودند….

    دوره 12 قدم برای من یه ابزار خیلی خیلی کاربردی وپیش برنده بود که بتونم خرد بشم توی خودم برم توی وجود خودم تا بتونم با کنکاش خودم با شناخت خودم وخداوند وقوانینش، کم کم قدمهای محکمتری توی این مسیر بردارم، خصوصا با تهیه چکاب فرکانسی قدم اول، وتمرین ستاره قطبی 12 قدم، این مسیر هر روز برام زیباتر شد به لطف الله …

    وقتی کم کم نقص ها وعیب وایرادهامو پیدا کردم و تونستم حسن هامو جایگزینشون کنم، وقتی حتی کوچیکترین تغییراتی که در شخصیتتم، ودر زندگیم به صورت مثبت پیش میومد رو میدیم و بابتش قدردان وسپاسگزار وخوشحال بودم، تونستم هر روز جاپامو توی این مسیر محکم کنم…

    والبته اون خدایی که دستمو گرفته بود میدونست که دیگه نمی خوام ونمی تونم دستشو رها کنم…

    برای همین کمکم میکرد تا نشونه ها رو دنبال کنم توی این مسیر…

    دیدن زیبایی های اطرافم، دیدن داشته هام، بودنم توی سایت و دسترسی داشتن به اینهمه آگاهی، سقفی که بالاسرم بود و غذایی که برای خوردن و لباسی که برای پوشیدن داشتم و امیدی وانگیزه ای که داشتم برای اینکه اهدافم رو دنبال کنم اون اوایل منو نگهداشت تو این مسیر، وکم کم انقدر نتایج مثبت زیاد وزیادتر شد که تا امروز موندم و ان شالله که به لطف الله مهربان توی این مسیر ثابت قدم بمونم…

    (((((به قول شما استاد عزیزم، منکه دارم تواین مسیر نتیجه میگیرم، دارم تواین مسیر بهتر میشم، چرا نیام این مسیرو قویتر کنم وادامه بدم؟؟؟؟)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1601 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز نودم، روزشمار تحول زندگی من!

    تجسم!!!!

    میخوام در مورد این کلمه، این راهکار، این روش، یا هرچیزیکه میشه اسمشو گذاشت بنویسم.

    تجسم، برای من تجسم یعنی تصور کردن هرچیزی توی رویا وخیالم، وبعدشروع گفتگوی ذهنیم در موردش، وبعد شکل گرفتنش توی زندگیم، یا بهتره بگم شکل دادنش واتفاق افتادنش توی زندگیم…

    استاد جانم وقتی شما میگید همه چیز باوره، واقعا همه چیز باوره..

    همین100 سال پیش اگه به کسی میگفتی میشه رفت به کره ماه ومریخ میگفته اصلا امکان نداره، ولی یه کسی یا کسایی این تصویر سازی وتجسم رو داشتند و توی خیال ورویا بهش شکل دادن بعد اومد توی ذهنشون وگفتگوهای ذهنیشون رو شکل داد و ایده ها اومد و به اندازه باورشون والبته در کنار انگیزه وامید به توانایی هاشون خواستشون رقم خورد…

    یه جایی هست که شخصی تصورانش تا بی نهایت میره،وکلی ایده میاد سراغش ولی چون تا قبل اون کسی اون ایده هارو اجرایی نکرده والگویی نداره پیش خودش میگه نه امکان نداره پس بیخود تلاش نکنم !!!!!

    ولی یه جای دیگه یه شخص دیگه میگه من میخوام اواین نفری باشم که این ایده رو اجرایی میکنه، و با انگیزه وعشق وامید البته که ایده هاشو اجرایی میکنه ومیشه اولین شخصی که به اون مورد دست پیدا کرده…!!!

    ما بارها اینو شنیدیم که چه نشستی؟؟؟

    که یه گونی پول از اون بالا برات بیفته پایین؟

    یا مثل داری راه میری یه دفعه یه الماسی گنجی چیزی پیدا کنی زیر پات؟؟

    یا مثلا چراغ جادو پیدا کنی؟؟

    خب همه ی اینها توی افسانه ها بوده ,وبعد به شکل فیلم وکارتون و داستان توی کتابها اومده و ماها خوندیم ودیدیم وشنیدیم، اماااااا میدونیم که واقعی نیست وفقط در حد تمثیل مونده و حداقل به این شکل امکان پذیر نیست برامون…

    ولی الان شکر خدا توی دوره ای داریم زندگی می کنیم که بر خلاف گذشته که فقط پادشاهان گونی گونی پول داشتند و ثروت، افراد زیادی توی جهان هستند که واقعا گونی گونی پول و ثروت دارند…

    یعنی فراوانی داره توی جهان موج میزنه و بی نهایت الگوی افرادی که خواستند وبه خواستشون هم رسیدند وجود داره…

    استاد جانم تا قبل اینکه با شما اشنا بشم مثل خیلی ها میگفتم حالا از هزاران نفر مثلا 50 نفر تونستند به خواستشون برسند، که بدون شک اونها استثنائی هستند یا خدا براشون خواسته، یا دارن امتحان میشن از طرف خدا که انقدر مال وثروت بهشون داده شده و میگفتم خب بلاخره هرکسی یه جوری پیش خدا امتحان باید پس بده یکی با ثروتمندبودن که میدونم من جزئش نیستم، یکی بافقر، یکی با بیماری، یکی با گرفتاری و…..

    واقعا چقدر باورم محدود و افکارم داغون بود نسبت به خداوند…

    از وقتی با آگاهی های ناب شما آگاه شدم به امورات وسنتی که خداوند تحت پوشش قوانینی بدون تغییر برای جهان در نظر گرفته، وقتی توسط اینهمه اگاهی هایی که شما انقدر شفاف و ساده و رسا و قابل قبول ومنطقی به من دادید،به من وبه هرکسی که در جستجوی حقیقت بوده وهست،کم کم با مرور زندگی خودم به این درک رسیدم که رحمانییت خداوند وعدل وانصافش تمام جهان رو در بر گرفته وخداوند برای تک تک بنده هاش فقط وفقط خیرو خوشی وثروت و آرامش و سعادت وخوشبختی وسلامتی میخواد…

    چون جهانش رو بر اساس پیشرفت قرار داده، چون میخواد قدرتش جاری بشه در تک تک مخلوقاتش، چون آدمهارو از روح خودش آفریده واز قدرت خودش بهشون داده و لذت میبره وخشنود میشه وقتی می بینه بنده اش بهش باور داره وازش میخواد که مثل خودش خالق باشه، وهرکسیکه به این باور برسه که می تونه از علم خداوند که مالک جهانه داشته باشه،خداوند از علم وخردش بهش میده، منتهی کمتر کسی می تونه به این باور برسه، کسی مثل ایلان ماسک و افراد دانشمندی که باهاش کار میکنند از نظر من درک خیلی خیلی زیاد وبزرگی از خالق بودن دارن که دست به تولید چنین پروژه های عظیمی میزنند ..

    اختراع هوش مصنوعی وپرورش دادنش، از نظر من یعنی اون افراد گفتند خدا این شکلیه این قدرت رو داره، حالا منم میخوام مثل خدا خالق باشم، و با همین درک و خواسته وانگیزه امروزه شاهد این هستیم که هوش مصنوعی داره برای انسان ودر خدمت انسان اینطور قد علم میکنه…

    حالا برمیگردم به خودم، به باورهای خودم، که از الگو برداری از سبک وروش زندگی شما استاد قشنگم شکل گرفته….

    من به هیچ عنوان به آدمیکه دو سال پیش بودم، به آدمیکه حتی یکسال پیش بودم وحتی آدمیکه 6 ماه پیش بودم شبیه نیستم..

    چون من باور کردم که تجسم من می تونه به واقعییت تبدیل بشه، اماااااا در صورتیکه من به خودم وتوانایی هام وصد البته به خدایی که میدونم میخواد من بهترین خودم رو عرضه کنم در جهان، ایمان دارم…

    کلا مدتهاست برای من زندگی این شکلیه که اول تجسم می کنم،توی تجسمم ذوق میکنم ( باتوجه به اینکه اون خواسته رو دست یافتنی میدونم چون از قبل نتیجه دستمه در مورد تجسمات قبلیم که اتفاق افتادن حالا چه تجسم بد وچه خوب) خودم رو تصور میکنم که بدستش اوردم وتو موقعییتش هستم و همون برام رقم میخوره…

    خب در کنارش تمرین ستاره قطبی 12 قدم که دیگه کولاک میکنه هر روز، من یه چراغ جادو دارم وغول چراغ جادو وخودم که اربابش هستم، برای من نماد فرشته گانی هست که از طرف خداوند مامور هستند فقط خواسته های منو اجابت کنند، جاری وساری بشن توی آدمها توی شرایط وتوی موقعییتها تا اونچه که میخوام برام رقم بخوره، خلق بشه…

    حالا این وسط یه بحث تکامل هست که برمیگرده به باور من و زمان….

    یعنی من میخوام توی حرفه خودم بهترین باشم، این منوت میشه به اینکه من هنرم رو پیاده کنم و بازتاب وبازخورد بگیرم و شناخته بشم و توی یه تایمی به اندازه تلاشی که باعشق وامید دارم انجام میدم نتیجه دریافت کنم، ونتیجه پشت نتیجه بر ایمان من وتوکل وامید وانگیزه من افزوده میکنه، واین باعث میشه که یه وقت چشم باز میکنی می بینی ره صد ساله رو انگار یه ساله طی کردی چرا؟؟؟

    چون الوییت زندگیت تمرکز روی همین خواسته وهدفت و تجسم کردنهات و تصویرگریهای ذهنیت، وگفتگوهات و صدالبته عملکردت در مورد همین خواسته ات بوده…

    من خیلی اعتقاد دارم به این جمله که تو یک قدم بردار( یک قدم باعشق وامید) جهان صد وگاهی هزار قدم برات برمیداره…

    الهی هزاران بارشکر بابت این آگاهیهای زندگی ساز…

    این وسط یه چیز خیلی خیلی مهم رو بگم!!!!

    اینکه باورهای کهنه وقدیمی ما همیشه در کمین ما هستند تا با کوچیکترین تضاد بیان سراغمون، و تنها راهی که برای فرار از نجواها وجود داره، بودن توسایت، گوش دادن پی در پی فایلها، خوندن کامنتها و کامنت گذاشتن هست…

    وقتی حست خوب شد اینجا می تونی راحت بشینی با یادآوری نتیجه های ریز ودرشتی که با عمل به این قوانین بدست آوردی به خودت حس خوب بدی با تمرین شکرگزاری پی درپی…

    برای هرچه که با ایمان وتوکلت خلق کردی وبرای هرچیزیکه قراره با کمک خداوند خلق کنی توی زندگیت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت