live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است

سرفصل آموزش های این فایل:

  • مفهوم ایمانی که استمرار در عمل می آورد؛
  • افراد دسته اول: عامل حرکت کردن و عمل کردن را دارند اما در مسیر خلاف جهت با خواسته:
    • افراد پرتلاش اما با باورهای محدود کننده، اهل عمل هستند اما تلاش های آنها در مسیر مقاومت یعنی مسیر خلاف جهت خواسته های آنهاست. به همین دلیل، با وجود تلاش فراوان، تغییر در بهبود شرایط رخ نمی دهد؛
  • افراد دسته دوم: کلا عامل “عمل کردن” را ندارند:
    • آنها افرادی بی عمل با باورهای محدود کننده اند که فقط توهم افتادن یک گونی پول از آسمان و موفقیت یک شبه را دارند. به همین دلیل معمولا بیشتر از بقیه دچار ترفندهای پونزی می شوند؛
  • دوره 12 قدم، فرایند تکاملی بهبود باورها و تغییر شخصیت است. آدمهای دسته اول، با کار کردن روی آموزه های این دوره و بهبودهای دائمی باورهای خود، به مسیر هم جهت به خواسته چرخش می کنند، به همین دلیل است که در زمان کوتاه تری، تغییرات قابل توجهی در شرایط آنها رخ می دهد با اینکه حتی کار فیزیکی آنها نیز به مراتب نسبت به قبل سبک تر می شود؛
  • مهم ترین تأثیر کار کردن با آگاهی های دوره 12 قدم برای افراد دسته دوم، درک “ایمانی است که عمل می آورد”. دوره 12 قدم، با یاد دادن قانون تکامل به این افراد و اجبار آنها برای هماهنگ شدن با این قانون، نه تنها شرایط آنها را بهبود می دهد بلکه آنها را از گزند ضررهای خانمان سوز نجات می دهد که ریشه در طمع و عدم رعایت تکامل دارد.
  • بهبود یعنی، تصمیمات سازنده دائمی در مسیر خواسته و اجرای آنها؛
  • بهبود یعنی، شناسایی روزانه ترس ها و  ورود به دل آنها؛
  • قانون ساده است، قانون ثابت است. فقط کار ما تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و یادآوری و یادآوری قانون به خودمان است تا بتوانیم در اجرای آن بیشتر مهارت کسب کنیم؛
  • به جای هدر دادن انرژی خود در مسیرهای متفاوت، مسیر اصلی (صراط مستقیم) را بشناس و بر حرکت در این مسیر، استمرار بورز؛
  • مفهوم مهاجرت از دیدگاه استاد عباس منش؛

منابع کامل درباره این محتوا: دوره 12 قدم

مختصری درباره دوره 12 قدم:

۱۲ قدم‌، استاد کنترل کانون توجه است. استاد نظارت بر ذهن، استاد قرار دادن منطق هایی قوی در برابر استدلال های ذهن به نحویکه ذهن، خلع سلاح شود و مقاومت های ذهنی از بین برود. 12 قدم استاد “باز گذاشتن دست خداوند” است برای هدایت به سمت “چگونگی” درباره یک خواسته

۱۲ قدم به شما هوشیاری درباره احساستان را یاد می دهد، چک کردن کانون توجه تان و نظارت بر آنها را یاد می دهد تا در هر لحظه، اصلاح مسیر کنی، نشتی های انرژی را ببندی، با فرکانس خداوند هماهنگ شوی و روی شانه های خداوند بمانی.

زندگی به شیوه‌ی ۱۲ قدم‌، نه تنها مسیر تکاملی‌ “زندگی در شرایط دلخواه” را کوتاه‌تر می‌کند‌ بلکه این مسیر را دلپذیر تر هم می کند. زیرا دسترسی شما به آگاهی های خالص این دوره، شما را از هزاران آزمون خطا برای یافتن مسیر درست، بی نیاز می کند. از پیمودن صدها جاده انحرافی و گمراه کننده نتایج می دهد. آزمون خطاهایی که گاهی می تواند به قیمت تمام زندگی آدم تمام شود یا جاده هایی که می تواند برای سالها، آدم را در گمراهی فرو ببرد. 

12 قدم، از همان اولین قدم، “اصل زندگی در خوشبختی” را نه تنها خیلی شفاف به شما می گوید، بلکه راهکارهایی ساده و قابل اجرا برای به کار بردن اصل، به شما می دهد. به همین دلیل، هر قدمی که با آگاهی های 12 قدم بر میداری، به اندازه ی سالها، شما را در مسیر خواسته هایت پیش می برد.

یکی از دلایل مهمی که افراد با وجود تلاش فراوان به خواسته خود نمی رسند، داشتن مقاومت های ذهنی بسیار درباره آن خواسته است. این مقاومت های ذهنی که حاصل باورهای محدود کننده درباره خواسته هاست، فرد را در مسیری قرار می دهد که کاملا خلاف جهت به خواسته اوست. حرکت در مسیر خلاف جهت با خواسته مثل حرکت در یک جاده سنگلاخی است در حالیکه  گاری زهوار در رفته با چرخ های شکسته و بسیار سنگین، به او وصل شده است. این گاری سنگین، تمثیلی از باورهای محدودکننده است که هر بار مانعی در مسیر برای شما می تراشد. طبیعی است که با وجود چنین بار سنگین و چنین جاده سنگلاخی، فرد به این راحتی به مقصد نرسد. به همین دلیل است که بعضی از افراد، در حالیکه به شدت اهل عمل هم هستند، اما با وجود تلاش فراوان، به خواسته های مد نظر خود نرسیده اند و بهبود مد نظر آنها در شرایط شان ایجاد نشده است.

آگاهی های دوره ۱۲ قدم‌، با ارائه منطق های قوی، هر بار استدلال های ذهنی محدود کننده را زیر سوال می برد به نحویکه شما برای اولین بار به درستی آنچه درباره رسیدن به خواسته ها شنیده اید، شک می کنید و انگشت اتهام را برای اولین بار سمت باورهای خودتان می برید. در نتیجه اولاً دیگر دنبال مقصر بیرونی نمی گردید، ثانیاً حاضر به پذیرفتن آن محدودیت ها نیستید و برای تغییر آنها مصمم می شوید. حذف مقاومت های ذهنی از این نقطه شروع می شود.

سپس با تغییر سبک زندگی به شیوه 12 قدم، هر بار مقاومت های بیشتری از ذهن شما  حذف می شود. در نتیجه هر بار آن گاری سبک تر می شود و آن جاده هموار تر. هرچه مقاومت های ذهنی شما در برابر خواسته هایتان کمتر می شود، ظرف وجود شما بزرگتر می شود چون فضا برای بروز باورهای توحیدی، باز می شود. این ظرف وجود بزرگتر، هر بار شما را آماده دسترسی به فرصت ها و نعمت های بیشتر می کند. زیرا موضوع این نیست که چه خواسته‌هایی داری‌، بلکه موضوع این است که چه ظرفی برای آن خواسته‌ها آماده کرده‌ای.

نکته اعجاز آفرین ماجرا اینجاست که: وقتی ظرف وجود شما آنقدر بزرگتر می شود که مکان فعلی زندگی شما، توانایی ارائه نعمت هایی هم سنگ با ظرف شما را ندارد، جهان حتی شما را از لحاظ فیزیکی به مکان های بهتر، هدایت می کند. مکان هایی که توانایی ارائه نعمت های متناسب با ظرف وجود شما را دارند.

برای مطالعه محتوای دوره 12 قدم کلیک کنید


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است
    279MB
    42 دقیقه
  • فایل صوتی live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است
    40MB
    42 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

523 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ساناز» در این صفحه: 7
  1. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای معجزه ها

    استاد قشنگم و مریم زیبا سلام و صد سلام

    و دوستان هم فرکانسی عالی من سلام

    استاد عزیزم من ی دنیا تشکر دارم ازتون که تو این برهه تاریخی که من هستم شما هم هستین و صداتون به گوش من میرسه.

    واقعا با تمام وجودم ازتون ممنونم که هستین و انصافا چقدر وجودتون تو این زمانه به جان و دل آدم میشینه. من این حرفو چندین باز زدم اما بازم میگم قبلا اون زمان هایی که بچه بودم و گوشم پر بود از محتویات مدرسه همیشه برام سوال بود خدایی اگر در دوره پیامبرا و اماما بودم کدوم وری بودم؟من حتی از بچگی هم دنبال این بودم راه درست رو برم شاید خیلی دیر استاد و راهش رو پیدا کردم اما بالاخره پیدا کردم و نزاشتم مابقی عمرم تو بطالت و جهالت بگذره. و این یعنی واقعا دارم رسالت انسان بودنم رو درست بجا میارم و واقعا از خودمم ممنونم. خدایا شکرت دمت گرم ساناز

    خب وقتی این فایل رو گوش دادم داشتم به هزاران جا فکر میکردم انصافا هزاران جا که شاید به فکر هیچکی نرسه.

    خیلی خیلی خوشبینانه بخوایم نگاه کنیم هر کدام از ماها هزاران جا حداقل هزاران جا آگاهانه مسیرو اشتباه میرفتیم و انتظار نتیجه ای بودیم دلخواه خودمون. و تا وقتی انسان با خودش فقط با خودش دو دوتا چارتا نکنه مدام از این مسیرهای اشتباه رو تکرار میکنه. و به نظر من آگاه بودن به راحتی به دست نمیاد حتما باید بهایی پرداخت بشه تا ی آگاهی درست درمونی پیدا کنی. حداقل نظر من این هست. و هر چقدر فاصله ات از مرز آگاهی بیشتر ارتکاب به مسیر و انتخاب اشتباه هم بیشتر

    و حتی در ی زمینه و‌جنبه از زندگیت کافیه به نتیجه درست برسی و ببینی باورش چی بوده اگه واقعا در پی پیدا کردن حقیقت باشی همینو بسط میدی به جنبه های دیگه زندگیت و هی مسیرت هموارتر میشه. مث هزاران مثال دیگه. فلان میوه یا فلان محصول در فلان قسمت کشور بهتر به دست میاد. چون خاکش میطلبه. جنوب کشور خرما هست از اهواز بگیر تا سیستان این اب و هوا این خاک میطلبه این محصول رو و بستر مناسبی هست برای این محصول.

    من نوعی که دوتا باور درست درمونی در مورد فراوانی شغل و درامد بسازم همینو بسط میدم به تمام خواسته های دیگم. پس فراوانی ماشین هم هست پس فراوانی خونه هم هست پس فراوانی رابطه خوب هم هست پس فراوانی مسافرت هم هست پس فراوانی ارایشگر خوب هم هست پس فراوانی ناخونکار خوب هم هست پس فراوانی دکتر دندونپزشک خوب هم هست پس فراوانی نسکافه مارک خارجی هم هست. این وقتی میای ذهن محدود رو ریشه کن میکنی و به جاش باور فراوانی میکاری دیگه ذهنت میطلبه در مورد هر خواسته ای که داری فراوانی ببینه. دست خودت نیستااااا ی ذره ذهن مقاومت میکنه بهش میگی ببین فلان جا اینجوری فکر کردم جواب داد الانم اگه اونجوری فک کنم جواب میده پس. چه کاریه الکی بزارم شیطان جولان بده. لااقل من یکی اینجوری بودم خدارو شکر که افتادم رو غلتک

    انگار این کامنت میخواد من خودافشایی کنم راه دیگه ای نیست

    اینو هم بگم من اصلا هیچ مشکلی با خودافشایی ندارم و انصافا کلا خودافشایی رو دوست دارم هم اینکه بتونم درسی بشم برای دیگران هم اینکه اینقدر عاشق این ورژن فعلیم هستم که دلم میخواد هر روز بگم چی بودم چی شدم.

    خلاصه که

    من تو رابطه قبلیم که جدا شده بودم اینقدر این ذهن من دنیای قشنگی واسه خودش داشت که خدا میدونه من هزاران هزار مسیر اشتباه رو میرفتم تا به نتیجه برسم. و خدایی از حق نگذرم تو این مسیر اشتباه هم سنگ تموم گذاشتم یعنی این تمرکزی که من تو این مسیرهای اشتباه گذاشته بودم با قاشق میخواستم زمین رو بکنم الان تا امریکا تونل زده بودم بدون اغراق

    به این شکل که هر ادا و اصولی که این سوشال مدیا ها بالا می اوردن هر راه و روشی که فالگیر قهوه نسخه میپیچید هر فنگ شویی هر شب زنده داری هر فایل و کامنتی تو این سایت و اساتید دیگه کتاب و درس و مشق که بتونم برگردم به رابطه سابق

    اقا من بگم روزانه چند ساعت درگیر این چرندیات بودم که حق گفته باشم.

    خلاصه از ما به سر دویدن تو مسیری که از الفبای اولش اشتباه بود و اینو هم بدونین وقتی قدم اولت اشتباهه دیگه قدم دومی نمیشه ی اشتباه میشه اشتباه تصاعدی قدم سوم میشه ی اشتباه تصاعدی با ی عدد بالاتر. دقیق نمیدونم چقدر ولی خیلی تایم شایدم بالغ بر 3 الی 4 ماه درگیر بودم.

    اصلا ی تجربه رو‌بگم من

    وقتی ی مسیری رو اشتباه میری نمیشه گفت بار منفی داره برات. به جرات میتونم بگم تمام عواملی که بار منفی داره میشینه رو شونه هات.

    بار غم

    بار غصه

    بار تنهایی

    بار بدهکاری

    بار گشنگی

    بار تشنگی

    بار عصبی و افسار گریخته

    بار بدخلقی و سگ شدن

    و‌هزاران هزار مورد دیگه

    و تو میشی همون فلج مادرزادی بی دست و پا که ی گاری زهوار درفته بدون چرخ و شکسته با وصله وپینه در ی سربالایی. و اینجا چون فقط زنده ای داری تلاش میکنی همین.

    نه توانی هست

    نه دستی

    نه زانویی

    نه انرژی

    نه امیدی

    نه ی ذره پیشرفت

    هیچ و هیچ و هیچ

    و چی باعث کمک من شد گفتم اگه قرار بر نتیجه بود باید حداقل من یکی دو هفته اول ی ذره حالم بهتر میشد حداقل که

    نکه فکر کنین من عقل داشتم و نشستم فکر کردن. بخدا اگه ی ذره

    فقط بریده بودم فقط ناتوان و ناتوان و ناتوان

    اینجا جنگ من و خدا شروع شد و من افتادم به جونش که تموم شدم که بریدم که کجای کار من مشکل داره که نتیجه نمیگیرم و اینو چندین بار تجربه کرده بودم که هروقت با خدا میجنگیدم کلی کلی گریه میکردم و بدو بیراه میگفتم و حسابی خالی میشدم و شب راحت میخوابیدم و نهایت تا دو روزه دیگه بهم هدایت میشد که چه مسیری برم

    خلاصه بعد جنگ من یهو مسط گریه هام گفتم ساناز خیالت راحت امشب خوب و با ارامش میخوابی نهایت تا فردا هم بهت هدایت میشه نگران نباش.

    خلاصه منو میگی از شادی تو آسمونا بودم

    اون شب که من ی تیکه خوابیدم تا فردا ساعت 9

    و بعدش هم رفتم دفتر کارم

    وسط همین جنس فروختن یهو گفتم چرا من تو فروش و درامد به نتیجه رسیدم اما تو اون مسیر نه؟

    ی کم فکر کردم و گفتم اصلا چه باوری باعث شد من کارم دوباره راه بیفته و فروش داشته باشم؟

    اقا ما نشستیم تک تک باورهای مالی رو نوشتم

    بعدش بسط دادیم به باورهای ارتباط

    اووه اصلا حلاجی کردن یکیش هم سخت بود چه برسه همش

    یکیش که خیلی خیلی اصلی بود که من این باور رو ساخته بودم که خدا خودش برام مشتری میفرسته و من فقط سود فروش میزارم تو‌جیب

    گفتم یعنی چی؟

    خدا خودش این شخص رو میاره و من فقط لذت میبرم؟؟

    پس این همه مدت کو؟

    این باور خیلی خیلی از من زمان برد خیلی زیاد شاید حدود چندین ساعت و نمیشد بسازم

    یهو یکی گفت ببین تو دست خدا رو باز گذاشتی تو مشتری هات اما اینجا چسبیدی فقط به ی نفر حواست هست؟؟

    یادته فلان جا چندین روز چسبیدی به ی مشتری اخرش هم ازت خرید نزد؟دقیقا زمانی که رهاش کردی خدا از چه جاهایی بهت مشتری داد؟

    میتونی دست خدا رو باز بزاری؟

    واقعا تو حیطه ای که من با تک تک سلول هام وابسته بودم انصافا میشد به این راحتی رها کرد و دست خدا رو باز گذاشت؟؟؟

    خدا میدونه به من چه ها گذشت و حتی تو همین مسیر رها کردن هم من چقدر باز مسیر اشتباهی رو‌هم رفتم

    ولی باز خدارو هزاران بار شکرت که دیگه فهمیده بودم ی راه دارم اونم فقط رها کردن تا ببینم مسیر بعد از رها کردن چیه و چه قدمی گفته میشه تا من برم

    اوه خدای من

    من اگه بخوام بنویسم که گوشیم میسوزه که

    ولی دمش گرم

    بود مث همیشه

    هر بار قدرتمندتر و حامی تر از قبل

    البته اون خود واقعیش بود ولی ایمان من بود که ذره به ذره بیشتر میشد و هی من خدارو بزرگتر میدیدم.

    الان که دارم این کامنت رو مینویسم اصلا باورم نمیشه من بودم که اون راه هارو رفتم و شدم این

    یعنی چی میشد این ورژن فعلیمو از اول میداشتم؟؟؟

    ولی شاید باور هیچکی نشه اما من روزی هزار بار میگم خدایا هزاران بار شکرت که اون همه مسیر اشتباه رو‌رفتم و نتیجه نگرفتم که هر جای زندگیم تو‌هر جنبه ای ی ذره میزنم جاده خاکی میگم ساناز ببین دیدی اون موقع از این مسیر نتیجه نگرفتی؟

    الانم همونه پس الکی خودتو گول نزن.

    و اون مسیرهای اشتباه الان قشنگترین و بهترین الگوی من هستن که بخوام مسیر درست رو انتخاب کنم.

    خدایا دمت گرم که الان واقعی تر از همیشه کنارمی

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  2. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 90

    سلام استاد عزیزم و‌مریم قشنگم

    سلام به همراهان این مسیر الهی

    استاد الهی دورت بگردم من

    از این خیلی خوشحالم هر فایلی رو میام گوش بدم میبینم که این فایل رو قبلا گوش دادم

    درسته اون زمان فقط طوطی وار گوش میدادم ولی الان با تمام وجودم به شرطی که درک کنم گوش میدم

    ولی خوشحال شدم دیدم که عع چقدر این مسیر رو دوست داشتم و چقدر تو این سایت فایل گوش میدادم

    از همه مهمتر وقتی باشگاه هستم همه میگن هندزفری زدی چی گوش میدی؟

    میگن تو موزیکای مارو دوست نداری

    حتی یکیش میگفت داری زبان گوش میدی؟

    دیدم عه خداروشکر واقعا چقدر مسیرم از اینا جداست

    یا چند روز پیش که مسافرت بودم به من میگفتن تو کانکت شو سیستم ماشین و برامون موزیک بزار

    من نهایت 3 الی 4 تا اهنگ داشتم بعدش

    یهو ی اقای مقدسی میگفت به نام خدای مهربان

    میزدن موزیک بعدی

    دوباره همین

    شاید حدود 30 الی 40 تارو رد میکردن باز همین بود

    و برای اذیت میگفتن ماباید همینجوری بزنیم موزیک بعدی ببینیم کجا تموم میشه

    منم میگفتم اشکال نداره

    خودتون خسته میشین وگرنه تمومی نداره

    و بابت این مجزا بودن با دیگران برام خیلی قشنگه

    و این یعنی من رشد کردم

    خدایا هزاران بار شکرت

    استاد عزیزم دقیقا همین مساله هدایت و حرکت کردن

    من به شدت در ایجاد روابط گارد میگرفتم چه روابط عاطفی چه روابط با دیگران

    اما تصمیم گرفتم این قضیه رو هر جور شده حل کنم

    وقتی مسافرت بودم از طریق یکی از دوستام چند نفر از دوستاشو میشناختم که پسر بودن وقتی رفتم شهرشون

    بعد از گذشت دو روز انگاری یکی بهم گفت زنگ بزن برین کنار دریا با هم خوش باشین

    ی نجوایی توی ذهن من عین پتک میکوبید که نرو این کارو نکن تو وقتی با این پسرا ارتباط بگیری به همسر ایندت خیانت کردی و کلی چرت و پرتای اینجوری

    ی آن گفتم بابا من حتی ی دختر هم میبینم دست نمیدم چه برسه به پسر

    مگه من میخوام با این پسرا چیکار کنم که میشه خیانت و خدارو شکر اونا هم پسرای پاکی هستن و اهل دود و مشروب نیستن

    گفتم بابا چرا اینقدر گارد میگیری

    ی تماس بگیر شاید اصلا اونا اینجا نباشن

    من پی هدایت رو گرفتم و تماس گرفتم و اون بنده خداها اومدن و این چند روز سفر واقعا در کنار هم خوش گذروندیم و اونا چقدر از من تشکر کردن که رفتم شهرشون و باهاشون وقت گذاشتم

    و یا برای پوشش به شدت من گارد میگرفتم

    با اینکه اصلا مذهبی نبودم اما پوششم همیشه رعایت میکردم حتی مهمونی های تولد و جشن من همیشه کت شلوار میپوشیدم

    حتی با ی عالمه لباس میرفتم تو دریا

    حتی تو دریا نمیزاشتم ی ذره روسریم از سرم بیفته

    این سری گفتم چرا اینقدر گارد میگیری دختر

    اصلا بک ذهنت چخبره که اینقدر حساس شدی

    ی کلاه خوشکل خریدم

    اوایل روی روسریم میزدم ولی کم کم که رفتم تو اب روسریم هم دراوردم و دیدم اصلا مقوله سختی نیس

    چرا من باید برای داشتن یا نداشتن روسری اینقدر حساس باشم

    اصلا اینقدر مسائل مهم تو زندگی هستن که من خودمو درگیر پوشش و نظر همسر آینده و چرت و پرتا کردم

    اصلا به خودم گفتم من چرا باید خودمو بسازم که ایا کسی منو اینجوری بخواد یا اونجوری بخواد

    چرا من خود واقعیم نباشم

    چرا من باید همش بگم این کارو نکنم این کارو بکنم

    چرا من همش درتلاشم از قاب خودم بیرون برم

    مگه خود واقعی من چشه خدایی؟

    این همه خانم تو ایران بدون روسری

    اخه روسری میخواد چه خوشبختی برای من بیاره؟

    اینقدر این چند روز این مسائل منو درگیر کرده بود که واقعا فهمیدم من چقدر در حال نقش بازی کردن بودم چقدر خودم نبودم چقدر همیشه نقاب داشتم

    و خدارو هزار بار شکر بهش رسیدم و همشو کندم ریختم دور

    و همیشه میگم خدایا شکرت که هدایت های واضحی بهم کردی خدایا شکرت که قدم هارو واضح بهم میگی و من فقط تشنه ام که قدمی گفته شه و من با کله راهشو برم

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای معجزه ها

    سلام اقا حمید وقت شما بخیر

    امروز اینجا جمعه هست و نمیدانم اونجا چندشنبه هست (یادمه سال قبل به ی دوستم که دبی بود پیام دادم الان شیراز جمعه هست اونجا چندشنبه هست با کلی تعجب گفت اینجا هم جمعه هست گفتم عه مگه میشه گفت دختر امروز کل جهان جمعه هست و منم اصرار که نه اینجوری نیست و ما فاصله زمانی داریم کلی اذیتش کردم و اخرش زیر بار نرفتم که هم دوبی هم شیراز میتونه ی روز جمعه یکسانی داشته باشه. یعنی کلا عادت دارم ادمارو اذیت کنم)

    و اینکه گفتم جمعه بود از بابت گفتم که بگم من مشتری داشتم و رفتم دفتر کارم و ی مشتری که قرار بود ساعت دو بیاد اینقدر طول کشید که بالاخره ساعت 5 اومد و من تا کارشو راه انداختم و تسویه کردیم شد ساعت 6 و من نزدیک به ساعت 7 ناهار خوردم

    شاید حتی از ذهن خودمم عبور میکرد که روز جمعه روز استراحته و تو رفتی سرکار و مردم دارن لذت میبرن و من برگشتم به خودم گفتم من لذت میبرم از کارکردن و برام شنبه جمعه هم نداره. اینو هم بگم که من خداروشکر شرایط مالی خوبی دارم و مجرد هستم و نیاز نیست که جمعه هم برم سرکار. وقتی ی سری مشتری ها که از شهرستان میان و یا کارمندن و میخوان جمعه ها بیان دفتر من تا جایی که بشه که اغلب بالای 99 درصد تلاش کردم که بشه که برم کارشونو راه بندازم.کلا ی روزی به خدا گفتم من رسالتم تو این دنیا چیه من بابت چی خلق شدم چه مساله ای رو قرار حل کنم ؟مدت ها گیر این سوالا بودم میگفتم معلم رسالت داره علم یاد بده پزشک درد درمان کنه پرستار مراقبت کنه هر شغلی رو تداعی میکردم رسالتش هم برام واضح بود اما نمیدونستم رسالت خودم چی بود و من ی فروشنده بودم. ی روز گفتم این فروشی که من انجام میدم دارم به چه عواملی سود می رسانم خداشاهده شاید بیش از 100 مورد نوشتم که داشتن از فروش من سود میبردن. از اداره برق شرکت مخابرات و اینترنت تولید کننده مصرف کننده واسطه عواملی که جنس رو از چین میاره تا ایران عواملی که جنس رو به مصرف کننده میرسونه و سودی که مصرف کننده از این جنس میبره و در مسیری که هزینه میکنه اینقدر نوشتم که یهو دیدم من خودم به تنهایی به تنهایی چرخ بزرگی از جهان هستی رو دارم حرکت میدم و قطعا جهان بدون من ناقص عمل میکنه با اینکه بی نهایت عاشق شغلم بودم اما این نوشته منو روانی شغلم کردن که جمعه ها هم باعشق میرم سرکار. حتی گاها شده مشتری 12 شب رسیده شیراز من رفتم جنسشو‌تحویل دادم یا مشتری میگه بده فلان اتوبوس بیاره که ساعت حرکت اوتوبوس ساعت 12 شبه اما من با لذت این کارو انجام میدم چون به خودم گفتم ببین دختر تو میتونستی کوه باشی درخت باشی سنگ باشی خاک باشی اما خدا تورو انسان خلق کرده و بهت مسئولیت داده وقتی کارتو خوب انجام ندی یعنی به خدا دهن کجی کردی. میخوای تو روی خدا وایسی و از زیر کار دربری؟خدایی که به تو تن سالم داده خدایی که به تو قلب پاکی داده خدایی که به تو چشمایی داده که تا این ثانیه هنوز دوربینی نتونسته به کیفیت چشم شکار کنه لحظه ها

    وقتی دیدم خدا منو متمایز قرار داده نسبت به مابقی خلقتش عاشق کارکردن شدم و عاشق اینکه فعلی انجام بدم. بدی ما آدما اینه که به خاطر نتیجه شروع به انجام فعلی میشیم اخه مگه تا الان کسی با خدا معامله کرده ضرر کرده که میخوایم مطمئن بشیم اگه ثروتمند میشیم تا کار کنیم. این ثروت این پول این ماشین و خونه همگی پاداشی هست که ذهن محدود ما داره به خودش وعده میده اخه نعمت خدا که بی نهایته چه دلیلی داره دیوار بکشیم دور داشته هامون. سال ها پیش ارزو داشتم ماشین بخرم و من کلا روانی ماشین و رانندگی هستم و خدارو هزاران بار شکر که رانندگی فوق العاده ای دارم. این عشق ماشین خریدن به من حال هوایی داده بود که من اصلا رو زمین نبودم که. وقتی روزش رسید و من ماشین خریدم اصلا هیچ اتفاقی رخ نداد. به والله هیچ حتی میتونم بگم شادیش هم جنس خاصی نداشت از بس که من تو مسیر رسیدن به خریدن ماشین هزاران بار تجسمی رانندگی کرده بودم تجسمی موزیک گوش داده بودم تجمسی با سرعت از خیابانو رد شده بودم یعنی میخوام بگم اون حس هارو من دونه دونه به صورت روحی تجربه کرده بودم و روحم ارضا شده بود و وقتی فیزیکی رخ داد هیچ حس خاصی نداشت و دقیقا حتی همین اتفاق واسه ماشین جدیدم هم رخ داد. من عاشق موزیک رپ هستم قبل از اینکه این ماشین جدیدمو بخرم هزاران بار تجسمی من در حال رانندگی دارم با صدای بلند رپ میخونم و این حس رو هزاران بار تجربه کردم که از وقتی ماشین خریدم هنوز وقت نشده این فعل رو فیزیکی انجام بدم.

    ما کلا کار میکنیم که روحمون ارضا بشه که هنگام انجام دادن فعلی که فیزیک ما درگیره روحمون لذت ببره. اصلا ما هر کاری که انجام میدیدم صرفا به خاطر لذت روح هست جسم که لذتی نداره که. مثلا کی تا الان گفته من 100 کیلومتر دویدم و پاهام حال اومد و ماهیچه هاش کل زدن و اشک شوق ریختن؟؟ما هر کاری میکنیم دقیقا اون روح هست که لذتشو میبره

    شما ببین ارزش کارت پیش خودت چقدره؟ببین روحتو حال میده؟

    ببین برای خودت مقدس و معنوی هست؟

    من جز نخبه های دانشگاه بودم به محضی که فارغ اتحصیل شدم استخدام وزارت دفاع شدم به مدت ده سال با جون و دل کار کردم اما هر روز خواسته های من بزرگتر میشد و حقوقم جواب نمیداد منی که با جان و دل داشتم طراحی میکردم بوسیدم و‌گذاشتم کنار وارد عرصه فروش و بازاریابی شدم دقیقا هفته اول اندازه سه ماه حقوقم سود فروشم شد و این انگیزه شد که ببین این شغل توست اینکه داره اینقدر حالتو خوب میکنه به مدت 5 ساله دارم فروش انجام میدم و ناگفته نماند که شرکت بازرگانی ثبت کردم و خیلی پیشرفت کردم با اینکه در ماه 172 میلیون هم درامد داشتم اما چون باورهای محدود داشتم همش اب میشد و میرفت تو زمین. دقیقا از وقتی خودم پی به ارزش کاری که میکنم بردم ثروت مث نقل و نبات میریزه رو سرم الان که دارم این کامنت میزارم حداقل 200 میلیون بدهی دارم اما همین امروز روز جمعه بالغ بر ده میلیون سود بردم و میدونم مث اب خوردن این بدهی پرداخت میشه چون شغل با ارزش و مقدسی دارم شاید هزاران نفر شغل منو سرزنش کنن ولی من باور دارم که مقدسه و این رسالته منه و من با این شغل دارم از نعمت های خدا شکرگزاری میکنم. پسر خودت گفتی جهان خر تو خره دقیقا همینه اصلا انگاری همه خدا و کائناتش تا کمر خم شدن فقط بگی میخوام و به قول اون کلیپه دستشونو شونصدبار بچرخونن و بزنن رو چشمشون. به والله همینقدر ساده همینقدر راحت همینقدر آسان و لذت بخش. فقط اول کارتو برای خودت با ارزش کن و با جان و دل انجام بده فارغ از اینکه در جهان یا جایی مطرح بشی پسر تو وقتی اینجایی یعنی در قلب خدا مطرح شدی مابقی همه پوچ. من 36 ساله با این خانواده با این اقوام با این دوستا دارم زندگی میکنم اما از وقتی تو قلب خدا مطرح شدم هر روز هر ساعت میگن چه خوشکلی چه مهربونی چه باوقاری فامیل که کلا به من میگن خدای مرام و معرفت اصلا ی اسم و رسمی باز کردم گاها میترسم میگم خدا داره چیکار میکنه. برای سرمایه گذاری به من زنگ میزنن برای خرید ماشین به من زنگ میزنن برای مشاوره ازدواج به من زنگ میزنن برای طلاق به من زنگ میزنن برای انتخاب رشته پسرشون به من زنگ میزنن منکه دیگه مدرسه پسرونه که نرفتم. اما از وقتی فارغ از جهان و آدماش تو قلب خدا مطرح شدم اینقدر سوگولی شدم الانم شما تلاش کن سوگولی خدا بشی مابقی همه پوچ و همه هیچ. گاها خیلی دلم میخواد غرق قران بشم و مث خیلی از بچه ها برای باورهام ایه قرانی بیارم اما گاها میگم شاید هنوز به مدارش نرسیدم و شایدم اصلا رسالت من اینه تو‌کارم موفق بشم از جنبه ثروت برای بچه ها انگیزه بشم شاید خدا جایگاه منو اینجوری تدارک دیده. شما فقط به خودت بقبولون که شغلت مقدسه و معنویه بعدش ببین خدا چجوری هر لحظه دنبال بهونست تا به زندگیت ثروت فراوان بده. دیدم که میگم.

    بهترینا سهم قلب مهربونت داداش گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای معجزه ها

    سلام داداش حمید

    ببخشید مابقی اسم و فامیل نمیگم ما شیرازیا کلا اینجوری راحت تریم.

    اصلا ی چیز بگم اعجوبه

    اقا من امروز چندین بار هی چک میکردم ببنم اون دایره آبیه اومده یا نه. اصلا یکی بهم میگفت امروز پیغامی داری البته تو ذهنم منتظر شما نبودم چون اغلب برای کامنت خیلیا جواب گذاشته بودم اما بهم الهام میشد که امروز من پیامی دارم و شاید انصافا همین برای هم کامنت نوشتن هم جز رسالت ما باشه پسر.

    الله اکبر

    اخرش من یکی گیج میشم از دست قوانین های این جهان و خدا

    یکی نیس بگه خدا جون چرا اینقدر مساله و معادله میتراشی لا اقل ی گزینه نظری ندارم هم اضاف کن خو. نکه همش باید تشریح کنم و با رسم شکل توضیح بدیم. بزاری دست خودش ی امتحان حسابان میکس با هندسه تحلیلی ازت میگیره هااا.خیلی اهل تعارف نیس ای خدایی که من شناختم. از وقتی تقریبا ی رشد درستی تو این سیستم داشتم گاها بهش میگم زرنگی فک کردی من آتو میدم دستت که سریع مث مختارثقفی با کائناتت دست به یکی کنی و وارونه برام عمل کنی؟؟؟اصلا از این خبرا نیس فقط نتایج عالی اونم تصاعدی. چشمتون روز بد نبینه ی مدتی شیطون رفته بود تو جلدم و حسابی جا خوش کرده بود و ذهن من هم مث اسفنج که خیس بوده که حسابی حجم گرفته بود حالا هی داشت خشک میشد این اسفنج هی کوچکتر میشد. اقا ما می اومدیم جنس با 500 هزارتومان سود میفروختیم و باز مشتری خرید نمیزد خلاصه ی روز یقه خدارو گرفتم گفتم ببین میدونی که من اعصاب معصاب ندارم اصلام حوصله ندارم بگردم ببینم کجای کار میلنگه قشنگ همین امروز به هر طریقی شده واضح میگی کجای کار میلنگه وگرنه بدجوری کلاهمون میره تو هم.

    خلاصه دقیقا همین روز ی همکار 4 عدد از من خرید زد و هرکدوم رو با سود 2 میلیون به مشتری فروخت حالا منی که ادعام میشه تهیه کننده جنس هستم هر کدوم رو با 300 هزارتومان سود فروختم. همینجا قشنگ سفت چسبیدم بهش و گفتم ببین این باورته که میلنگه همون باور محدود کننده که با سود بیشتر فروش نمیره. اما نقطه ضعف همه ماها.

    باور فراوانی نداریم به کل همه ماها

    خلاصه معامله تموم شد و باز میز محاکمه شروع شد شونصدتا الگو و فروش آوردم وسط و خدارو شکر ای ذهن چموش رو‌هم بسته بودم به دخت خدایی زدمشااااا یعنی زدم که صدای بز میداد و نوشابه میخورد.

    گفتم لامصب پدر منو دراوردی هر لحظه از ی جات ی چی میزنه بیرون. خلاصه ما ادبش کردیم و از فردا طبق نرخ همون همکار قیمت دادیم و به طرز عالی هم فروختیم.

    همه این توضیحات دادم بگم ای ذهن خدا خوب کرده مث ماهی زنده میمونه تو دست فقط داره تلاش میکنه در بره. امروز افتاده بود به جون من که چرا امروز فروش نداشتی؟منم قشنگ کوبیدم تو دهنش گفتم تا جونت دربیاد. گفتم مگه برای خدا شنبه و جمعه و دوشنبه معنی میده؟روزی من دست اون هست منم دارم تلاش میکنم و هر چی هم الهام میشه پیگیری میکنم مگه برای روزی من ساعت و روز تعیین شده اصلا؟گفتم مگه اون شب طرف ساعت 12 شب زنگ نزد سفارش داد تازه جز معدود شبایی بود که بیدار بودی توکه مث مرغ 9 شب خوابیدی که. پسه خفه خون بگیر و تا خودم بهت دستور ندادم صدات درنیاد.

    یعنی ی ذره غافل بشی از این ذهن میبینی ی جنگ جهانی سوم راه انداخته و توهم بدون هیچ مهماتی وسط میدونی

    کلا وقتی میای برای خدا چارچوب درست میکنی میگی من میخوام کار کنم من میخوام مفید باشم من میخوام پولدار بشم فقط اشاره فقط هدایت فقط نشانه فقط ی تلنگر یعنی کل کائنات دست به کار میشن که تورو به خواستت برسونن.

    الانم قشنگ مث ی خان بهش دستور بده و بیارش پای میز محاکمه بگو ای چیه انداختی تو کله من که اگه کار کنم اگه پولدار بشم اگه عشق و‌حال کنم ازت دور میشم!؟قطعا اونم میگه من ننداختم خودت انداختی تو ذهنت شیطون انداخته تو ذهنت شما هم بهش بگو باشه تو ننداختی ولی راه حل که میتونی بدی که. اینو دیگه خوب بلدی حالا که میبینی ی عمر اشتباه فکر کردم پس اون فکر درسته رو حالا تو بگو. جان خودم قشنگ گفته میشه قول میدم.

    من چون اصلا مذهبی نیستم نمیتونم درک کنم باوری که کار کردن ادمو از خدا دور میکنه

    چون درکی ندارم حرفی ندارم اما اینو خوب میدونم خدا همیشه هست اصلا ربطی به مذهبی بودن و نبودن نداره اصلا خودت عضوی از خدایی مگه میشه از خدا دور شد یا خدا از ما دور بشه؟ندیدی تو وحشتناک ترین تصادفا ادما زنده میمونن؟ندیدی دقیقا دقیقه 90 ی مریضی به بیمارستان میرسه و‌نجات پیدا میکنه؟ندیدی در حین رانندگی حواست پرت میشه دقیقا لحظه ای داری تصادف میکنی حواست برمیگرده به ماشین؟ندیدی هزار بار میخواستی زمین بخوری بدجور اما یهو خودتو گرفتی؟ندیدی هزار بار گوشیت میخواسته بیفته گرفتیش که اگه نگرفته بودیش تیکه تیکه میشد و ی خسارت؟ندیدی اب میپره تو گلو ادم تا مرز مردن میری و برمیگردی؟؟؟و هزاران مثال دیگه

    عامو خدا ی ثانیه هم از ما دور نمیشه اصلا خدا دیر نمیکنه اصلا غفلت نداره اصلا فراموشی نداره اصلا خدا خوابش نمیبره اصلا یادش نمیره اصلا خدا فراموش نمیکنه همیشه و همیشه سربزنگاه میرسه. بابا خدا چسبیده به ما جدا نمیشه که

    اصلا خدارو رها کن و برای دل خودت پیش برو اصلا بهش فکر نکن هر لحظه هم بگو من فک میکنم این کاری که میکنم درسته برو جلو یا نتیجه عالی بهت میده یا درس عالی

    داداش حمیدم حسابی نوشتمااا ولی جان خودم من هیچکاره ام خودش داره برات فرش قرمز پهن میکنه بیا از اب بیرون خودتو بتکون قدم بردار

    قول میدم خیلی چیزا منتظرته

    میدونم میای از خیلی اتفاقای قشنگ مینویسی نوش جانت بردارمن

    شبت بخیرو دست خدای مهربون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  5. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای معجزه ها

    سلام دوست قشنگم

    شبت بخیرو شادی

    نمیدونم اونجا چخبره شایدم شب باشه

    مرسی از کامنت قشنگ و پر مهرت. قربون قلبت که اندازه آسمون خدا وسعت داره دختر زیبا

    ممنون که شبی بهم یادآوری کرده. البته طلبکارانه نه به منظور بی ادبی نلباشه ولی بهش میگم ببین بیا عاقلانه باهم حرف بزنیم هر جا حق منه تا قرون اخر پرداخت کن هر جا هم حق توست من تا ی سلول هم تو بدنم مونده باشه بهاشو میدم. میگم ببین اینجایی که من هستم هدایت خودت بوده من ازت هدایت خواستم تو هم منو انداختی تو این مسیر خودت منو آوردی این سایت. خودت سر ی تایم هایی میگی برو سایت ی تایم هایی حتی ی کلمه هم سر زبونم نمیاری تا بنویسم ی وقتایی دقیقا وسط غرق شدن تو این سایت میگی برو فلان کار کن انصافا خودتم تا الان دیدی هر چی گفتی و من اگه هدایتت رو دریافت کردم سریع رفتم دنبالش

    الانم دیگه نوبت توست. البته ی کم هم از اخلاقیات خودم بهش میگم. میگم خودت بهتر میدونی که عجولم و زود میخوام خودت بهتر میدونی که من به کم قانع نیستم خودتم بهتر میدونی که تا الان هزار بار بهم رزق دادی و منو عادت دادی به پول درشت و همیشه هم میگم ببین فلان موقع مثلا 10میلیون سود دادی اما میدونی که من دیگه تن به این عدد نمیدم باید بیشترش کنی

    اونم بسیار عشقه و همش میگه چشم تو فقط حستو خوب نگه دار فقط تمرکزتو ببر سر نعمت هایی که بهت دادم اونوقت وقت کم میاری برای شمردنش

    خدایا هزاران بار شکرت

    مرسی دوست قشنگم

    راستی خانم

    خیلی خیلی اسمتون قشنگه بد رقم به دل میشینه

    خدایا شکرت

    بهترین ها سهم قلب مهربونت دختر زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای معجزه ها

    سلام داش حمید

    شبت بخیر. اینجا ساعت 11 ونیم شبه؟ اونجا افتاب زده؟؟(الکی مثلا شما خارجی و ی کشور دور. ذهن که روز و شب نمیفهمه بزار فرکانس اینجوری بفرستیم)

    آقا خدا خفت کنه من داشتم میخوابیدمااااا

    ولی الان باید برات بنویسم. پسر دنبال معجزه ای؟همین اومدن من به سایت

    من دو تا گوشی دارم با یکی از گوشیم داشتم با دوستم چت میکردم و شب بخیر گفتم اومدم بخوابم دیدم اون گوشیم پیام تلگرام داره رفتم خوندم دیدم از بچه های گروه یکی پیام‌ گذاشته فایلی که استاد ایا خداوند مادر مهربان هست فایل جدیده یا قدیمی؟بهش گفتم ندیدم چک میکنم خبر میدم

    اومدم سایت دیدم ی گردلی آبی کنار اسم من جار میزنه بدو پیغام داری

    و دیدم شما نوشتی گفتم حتما چیزی دست پیدا کرده پس من باید براش بنویسم یعنی اون میگه. عامو من که گیج خوابم

    پسر بهت قول میدم و بهت ثابت میکنم که شما به تنهایی ی چرخ بزرگ از جهانی و بدون حضور تو واقعا روند جهان به ناقصی می افته. شما ی هنرمند میشه بگی بدون معماری شما ما باید این پاییز و این زمستون سرد رو چجوری سپری کنیم؟؟؟ی چیزی میگی ادم دوتا شکم نداره یکیشو پاره کنه خب. قطعا بدون حضور تو جهان لنگ و لنگ و لنگ و لنگ و لنگ و هزاران بار لنگ

    دقیقا با معماری شما و امثال شما ی خانمی با خیال راحت زیر ی سقف بچشو دنیا میاره ی شخص پیری زیر این سقف به راحتی شب با ارامش میخوابه ی یتیمی بدون حضور والدین با خیال راحت به زندگیش ادامه میده. اگه معماری و این ساختمان ها نباشه که تکلیف اینا چیه این وسط؟ی نرم افزار طراحی میخری به طراحش سود میرسونی به برنامه نویسش سود میرسونی به فروشندش سود میرسونی به شخصی که اموزش میده سود میرسونی اگه دانلود میکنی به شرکت اینترنتی سود میرسونی از بیرون میخری میزنی رو فلش به شرکت ساخت فلش سود میرسونی به فروشنده فلش مموری سود میرسونی و همینجور تا ابد…….

    سیستم میزنی تو برق میشینی پای سیستم طراحی به اداره برق سود میرسونی به فروشنده سیستم سود میرسونی به عوامل حمل و نقل که سبستم به دستت رسیده سود میرسونی بین طراحی بلند میشی ی چایی میزنی به فروشنده چایی سود میرسونی ی شکلات میخوری به تمامی عوامل که این شکلات ساخته بشه و به تو برسه سود میرسونی. ی طرح میزنی و ساختمانی طبق طرح شما ساخته میشه دیگه خودت حساب کن به چندین عوامل سود میرسونی. کارگر بناکار سفید کار درو پنجره تاسیسات اب برق گاز تلفن به تمامی ماشین ها که این ابزار رو میارن حالا تمامی این افراد از این طریق به سودی میرسن و این سود رو در روشی هزینه میکنن خورد و خوراک پوشاک مسافرت و هزاران هزار موارد دیگه ……..

    واقعا نمیدونی جهان بدون حضورت لنگ لنگه؟؟؟

    اصلا معنی جهان بدون هنر و طراحی شما چیه؟؟؟نشنیدی میگن فلان شهر و معماریش؟؟؟خو معماری اونارو که عمه من نساخته که. قطعا شما و طراحانی امثال شما اصلا من خودم شخصا به خاطر معماری خاصی که تو ساختمان های آمریکاست عاشق آمریکام. اصلا شاخصه هر کشوری فقط به معماریش هست پسر.

    اینقدر شغل شما معنوی و باارزشه که من فکر میکنم خود خدا تو این شغل انصافا دخالت مستقیم داره. بارها با صدای بلند به خودم میگفت ساناز تو باور داری که شغلت معنویه و میتونی ازش پول بسازی؟هی این جمله رو تکرار میکردم و ی وقتایی داد میزدم اینقدر میگفتم تا قبول کنم شغل من معنویه و میتونم پول بسازم و خداشاهده به محضی که باور کردم شغلم معنوی و با ارزشه دقیقا همون روز فروش شروع شد.

    الانم شما هم دقیقا همین حرکتو بزن ی چوب بگیر دستت با صدای بلند با ذهنت حرف بزن هر جا هم دیدی شیطنت کرد انصافا بزنش تا تنبیه بشه کاری که من کردم. اونوقت نتیجه رو میبینی اولش ی کم سوپرایز میشی و بعدش میای برای خودت تارگت میزنی و هی تصاعدی و هی تصاعدی تر

    داداش حمید نوش جونت نتایج طلایی که میگیری.

    بهترین ها سهم قلب مهربانت

    و من که خوشحال شدم دیدم قدم اول برداشتی میدونم ی جایی از من یاد میکنی و میگی همراهم بود. خوشحالم برای شروع مسیر جدیدت

    خدا شریک لحظه هات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای معجزه ها

    سلام سارای قشنگم گل دختر این سرزمین

    من که فدای تو میشم اینقدر عشقی اخه. شیرازیا همشون دوست دارن یعنی نمیتونن دوست نداشته باشن میزنمشون تک تک. اصلا شیراز فدای تک تک شاگردای استاد قشنگم

    سارای عزیزم اسمتو خیلی دوست دارم و داشتم یاد فیلم فرار از زندان افتادم خیلی قشنگ تلفظ میکنه. اصلا من همیشه میگم نوع تلفظ هست که به اسم زیبایی میده

    خلاصه که اسمت قشنگه مث صورت ماهت

    دوسی قشنگم ممنون که از اونجا که هستی برام انرژی میفرستی و حالمو خوب تر میکنی من چقدر خوشبختم که خدا دوستان نابی بهم داده.

    اره عزیزم من تو مسیر خلق ثروت خدارو شکر خوب پیش میرم البته هم خیلی خیلی کار دارمااا ولی اینو خوب میدونم که خدا فقط چشم دوخته به قدم های ما. همین که میگی هدایت میخوام مث اب بارون شر شر هدایت میریزه میگی راه رو هموار کن برات اتوبان میکشه یعنی فقط منتظره بگی و خودشو اثبات کنه و من میگم خدایا اول بگو رسالت من چیه تو این کار

    میبینی هر لحظه ی نشانه میفرسته ببین این رسالتت هست و من دیدم بدون من جهان لنگ و ناقصه گفتم خو وقتی خدا منو هدایت کرده به گردش جهان هستی سود برسونم من با کله میرم که.

    دوست قشنگم ایشالا بهترین ها سهم قلب مهربونت و خدا امسال به راحت ترین شکل و در سریع ترین زمان تک تک هدف هاتو تیک بزنه و بیای بنویسی و من ذوقت کنم دوسی جونم.

    من قربونت عزیزم

    خدا شریک لحظه هات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: