live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است

سرفصل آموزش های این فایل:

  • مفهوم ایمانی که استمرار در عمل می آورد؛
  • افراد دسته اول: عامل حرکت کردن و عمل کردن را دارند اما در مسیر خلاف جهت با خواسته:
    • افراد پرتلاش اما با باورهای محدود کننده، اهل عمل هستند اما تلاش های آنها در مسیر مقاومت یعنی مسیر خلاف جهت خواسته های آنهاست. به همین دلیل، با وجود تلاش فراوان، تغییر در بهبود شرایط رخ نمی دهد؛
  • افراد دسته دوم: کلا عامل “عمل کردن” را ندارند:
    • آنها افرادی بی عمل با باورهای محدود کننده اند که فقط توهم افتادن یک گونی پول از آسمان و موفقیت یک شبه را دارند. به همین دلیل معمولا بیشتر از بقیه دچار ترفندهای پونزی می شوند؛
  • دوره 12 قدم، فرایند تکاملی بهبود باورها و تغییر شخصیت است. آدمهای دسته اول، با کار کردن روی آموزه های این دوره و بهبودهای دائمی باورهای خود، به مسیر هم جهت به خواسته چرخش می کنند، به همین دلیل است که در زمان کوتاه تری، تغییرات قابل توجهی در شرایط آنها رخ می دهد با اینکه حتی کار فیزیکی آنها نیز به مراتب نسبت به قبل سبک تر می شود؛
  • مهم ترین تأثیر کار کردن با آگاهی های دوره 12 قدم برای افراد دسته دوم، درک “ایمانی است که عمل می آورد”. دوره 12 قدم، با یاد دادن قانون تکامل به این افراد و اجبار آنها برای هماهنگ شدن با این قانون، نه تنها شرایط آنها را بهبود می دهد بلکه آنها را از گزند ضررهای خانمان سوز نجات می دهد که ریشه در طمع و عدم رعایت تکامل دارد.
  • بهبود یعنی، تصمیمات سازنده دائمی در مسیر خواسته و اجرای آنها؛
  • بهبود یعنی، شناسایی روزانه ترس ها و  ورود به دل آنها؛
  • قانون ساده است، قانون ثابت است. فقط کار ما تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و یادآوری و یادآوری قانون به خودمان است تا بتوانیم در اجرای آن بیشتر مهارت کسب کنیم؛
  • به جای هدر دادن انرژی خود در مسیرهای متفاوت، مسیر اصلی (صراط مستقیم) را بشناس و بر حرکت در این مسیر، استمرار بورز؛
  • مفهوم مهاجرت از دیدگاه استاد عباس منش؛

منابع کامل درباره این محتوا: دوره 12 قدم

مختصری درباره دوره 12 قدم:

۱۲ قدم‌، استاد کنترل کانون توجه است. استاد نظارت بر ذهن، استاد قرار دادن منطق هایی قوی در برابر استدلال های ذهن به نحویکه ذهن، خلع سلاح شود و مقاومت های ذهنی از بین برود. 12 قدم استاد “باز گذاشتن دست خداوند” است برای هدایت به سمت “چگونگی” درباره یک خواسته

۱۲ قدم به شما هوشیاری درباره احساستان را یاد می دهد، چک کردن کانون توجه تان و نظارت بر آنها را یاد می دهد تا در هر لحظه، اصلاح مسیر کنی، نشتی های انرژی را ببندی، با فرکانس خداوند هماهنگ شوی و روی شانه های خداوند بمانی.

زندگی به شیوه‌ی ۱۲ قدم‌، نه تنها مسیر تکاملی‌ “زندگی در شرایط دلخواه” را کوتاه‌تر می‌کند‌ بلکه این مسیر را دلپذیر تر هم می کند. زیرا دسترسی شما به آگاهی های خالص این دوره، شما را از هزاران آزمون خطا برای یافتن مسیر درست، بی نیاز می کند. از پیمودن صدها جاده انحرافی و گمراه کننده نتایج می دهد. آزمون خطاهایی که گاهی می تواند به قیمت تمام زندگی آدم تمام شود یا جاده هایی که می تواند برای سالها، آدم را در گمراهی فرو ببرد. 

12 قدم، از همان اولین قدم، “اصل زندگی در خوشبختی” را نه تنها خیلی شفاف به شما می گوید، بلکه راهکارهایی ساده و قابل اجرا برای به کار بردن اصل، به شما می دهد. به همین دلیل، هر قدمی که با آگاهی های 12 قدم بر میداری، به اندازه ی سالها، شما را در مسیر خواسته هایت پیش می برد.

یکی از دلایل مهمی که افراد با وجود تلاش فراوان به خواسته خود نمی رسند، داشتن مقاومت های ذهنی بسیار درباره آن خواسته است. این مقاومت های ذهنی که حاصل باورهای محدود کننده درباره خواسته هاست، فرد را در مسیری قرار می دهد که کاملا خلاف جهت به خواسته اوست. حرکت در مسیر خلاف جهت با خواسته مثل حرکت در یک جاده سنگلاخی است در حالیکه  گاری زهوار در رفته با چرخ های شکسته و بسیار سنگین، به او وصل شده است. این گاری سنگین، تمثیلی از باورهای محدودکننده است که هر بار مانعی در مسیر برای شما می تراشد. طبیعی است که با وجود چنین بار سنگین و چنین جاده سنگلاخی، فرد به این راحتی به مقصد نرسد. به همین دلیل است که بعضی از افراد، در حالیکه به شدت اهل عمل هم هستند، اما با وجود تلاش فراوان، به خواسته های مد نظر خود نرسیده اند و بهبود مد نظر آنها در شرایط شان ایجاد نشده است.

آگاهی های دوره ۱۲ قدم‌، با ارائه منطق های قوی، هر بار استدلال های ذهنی محدود کننده را زیر سوال می برد به نحویکه شما برای اولین بار به درستی آنچه درباره رسیدن به خواسته ها شنیده اید، شک می کنید و انگشت اتهام را برای اولین بار سمت باورهای خودتان می برید. در نتیجه اولاً دیگر دنبال مقصر بیرونی نمی گردید، ثانیاً حاضر به پذیرفتن آن محدودیت ها نیستید و برای تغییر آنها مصمم می شوید. حذف مقاومت های ذهنی از این نقطه شروع می شود.

سپس با تغییر سبک زندگی به شیوه 12 قدم، هر بار مقاومت های بیشتری از ذهن شما  حذف می شود. در نتیجه هر بار آن گاری سبک تر می شود و آن جاده هموار تر. هرچه مقاومت های ذهنی شما در برابر خواسته هایتان کمتر می شود، ظرف وجود شما بزرگتر می شود چون فضا برای بروز باورهای توحیدی، باز می شود. این ظرف وجود بزرگتر، هر بار شما را آماده دسترسی به فرصت ها و نعمت های بیشتر می کند. زیرا موضوع این نیست که چه خواسته‌هایی داری‌، بلکه موضوع این است که چه ظرفی برای آن خواسته‌ها آماده کرده‌ای.

نکته اعجاز آفرین ماجرا اینجاست که: وقتی ظرف وجود شما آنقدر بزرگتر می شود که مکان فعلی زندگی شما، توانایی ارائه نعمت هایی هم سنگ با ظرف شما را ندارد، جهان حتی شما را از لحاظ فیزیکی به مکان های بهتر، هدایت می کند. مکان هایی که توانایی ارائه نعمت های متناسب با ظرف وجود شما را دارند.

برای مطالعه محتوای دوره 12 قدم کلیک کنید


برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است
    279MB
    42 دقیقه
  • فایل صوتی live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است
    40MB
    42 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

523 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 1
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1156 روز

    سلام و درود فراوان استاد عزیز خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گلم.

    منم مثل خیلی از دوستان عزیز، برای بهبود شخصیتیم راهها و مسیرهای زیادی رو طی کردم تا به سمت استاد هدایت شدم تقریباً 15 سال بود که دنبال تغییراتم تو کلاسهای نارانان که مختص خانواده های معتاد بود شرکت میکردم .

    چن سال هم در کنار همین کلاسها چن دوره کلاسهای عرفان رو شرکت کردم . یادمه سالهای اولی که تو کلاسهای نارانان شرکت میکردم تغییرات خیلی بزرگی کردم .از اونجایی که نواقص زیادی داشتم به نظر خودم تغییراتم خیلی چشمگیر بود .حتی وقتی که کلاس عرفان میرفتم باز اونجا تغییراتی داشتم که به نظر خودم چشم گیر بود .میگم چشم گیر، چون متاسفانه نواقص و ضعفهای زیادی داشتم .

    تا حدودی تونسته بودم تغییراتی تو وجودم حاصل کنم. وقتی بیشتر پیش رفتم احساس کردم دیگه این کلاسها اون طور که باید ارضام نمی‌کنن. خلاهام پر نمیشن .کمبود‌هام اون طور که میخوام رفع نمیشن. به شدت احساس میکردم نیاز به تغییرات اساسی‌تری دارم که این برنامه‌ها اونطور که باید نیاز درونی منو رفع نمی‌کنن. این حس به شدت ذهن منو درگیر کرده بود تا جایی که امونمو بریده بود. طوری که هرجا می‌رفتم با هرکی هم صحبت می‌شدم دنبال یه آدمی یه کسی یه راهی می‌گشتم که تو همه ی زمینه‌ها بتونه منو بهبود ببخشه و کمبودها و خلاهای منو رفع کنه .در یک کلام دنبال آرامش درونی میگشتم .خودم می‌فهمیدم واقعاً نیاز به یه آرامشه دائمی و درونی دارم که مسیرهایی که رفته بودم متاسفانه نتونسته بودن منو به همچین حس خوبه دائمی ببرن. و تو همه ی زمینه‌ها حال منو خوب کنن.

    منکر این نمیشم که این کلاسها چشم منو به خیلی از موضوعات و مسائل زندگی باز کردن و تغییرات خیلی زیادی تو اون دوره‌ها داشتم منتهی از یه جای به بعد ، دیگه بهم جواب نداد.تو خیلی از زمینه ها به خصوص مذهب و خیلی چیزهای دیگه مثل باور های ما که خیلی باهاش درگیر بودیم توضیحات و راهکارهای خاصی نداشتن چون این دوره‌ها جهانی بودن و در مورد خیلی از موضوعاتی که ما تو کشورمون که به فرهنگ و دین ما ربط داشت صحبتی نمیشد و از اونجایی که خیلی از درگیریهای من، مرتبط به همین عقاید و مذهبمون و حتی شناخت بیشترم به خدا میشد نیاز به آگاهی‌های شفاف‌تر و کامل‌تر و جامع‌تری داشتم .

    شاید باورتون نشه انقد این موضوع برام مهم و حیاتی شده بود که خیلی جاها علنی به همه میگفتم اگه کسیو پیدا کردید که فکر کردید از همه لحاظ مورد قبول و تاییدتونه به من بگید .خودمم خیلی پیگیر و دنبالش بودم روزها و شبها عاجزانه و ملتمسانه از خداوند درخواست میکردم خدایا یه نفری رو سر راهم قرار بده که بتونم با کمک و راهنماییش، تو مسیر تو درست قدم بردارم.

    یه چیزی از درونم همش بهم می‌گفت مگه میشه تو این دنیای به این بزرگی کسی پیدا نشه که از همه جهت تو بتونی قبولش داشته باشی. نیاز شدید به یه راهنما و الگوی خوب داشتم کسی که نه فقط حرفای خوب بزنه و راهکارهای خوب بده ، بلکه خودشم عمل کرده باشه و نتایجش دیده بشه.

    اولش تو آدمهای خیلی مذهبی دنبال همچین فردی می‌گشتم هر کیو پیدا میکردم چن جلسه که از صحبتاشو گوش میکردم متاسفانه ازش زده میشدم و حس خوبی که میخواستمو ازش دریافت نمیکردم دوباره میرفتم دنبال یه نفر دیگه!

    انقد ادامه دادم تا اینکه سمت استاد هدایت شدم. از همون اول با گوش کردن اولین فایلشون احساس کردم این همون فردی هستش که دنبالش بودم خیلی زود به دلم نشست به خدا قسم همون لحظه به چنان حس خوبی رسیدم .

    نمی‌دونم چطور و با چ منطقی همون لحظه گفتم خودشه !!!!

    دقیقاً یادم نیست چ فایلی از استاد گوش کردم که انقدر زود منو اسیر خودش کرد.دیگه دنبال رو راهشون شدم . هرچی بیشتر گوش می‌کردم بیشتر اشک می‌ریختم و بیشتر ذوق می‌کردم که فرد مورد نظری که دلم می‌خواست رو پیدا کردم . هیچ شک و تردیدی نداشتم .سبک حرف زدنشون، قدرت کلامشون، بیان احساسشون ، صداقت گفتارش همه چی و همه چی عالی بود.

    قبل از اینکه من با استاد باشم روند تغییراتم این شکلی بود که زود جوش می‌کردم زود واکنش نشون میدادم. عصبی میشدم و در نهایت کنترل زود از دستم خارج میشد . بعد احساس پشیمونی سراغم میومد و عذاب وجدان می‌گرفتم و احساس گناه پیدا می‌کردم. از طرفی دوست نداشتم آدم بدی باشم. وقتی با خودم صادقانه به رفتارهای خودم فکر می‌کردم متوجه اشتباهاتم می‌شدم ولی متاسفانه زیاد تو اشتباهاتم می‌موندم ینی به اشتباهاتم زیاد فکر می‌کردم. زیاد ذهن منو درگیر می‌کردن. اونم فقط به خاطر باور غلطی که خدا منو نمی‌بخشه و خدا از من این توقعات رو نداره بنابراین عذاب وجدان می‌گرفتم . احساس گناه باعث تکرار اشتباهات بیشتری می‌شد. اینو اون موقع نمی‌فهمیدم الان می‌فهمم که دلیل اشتباهات زیاد من و حتی در این حد عصبانی شدنهای من به چ علت بوده ؟!!!!

    اشتباه می‌کردم و تنبیهی که خودم به خاطرش انجام می‌دادم بقدری منو عصبی می‌کرد که واقعاً کنترل رفتارام دست خودم نبود نه تنها با خودم بلکه با تمام اطرافیانم نمی‌تونستم درست رفتار کنم.

    خشم و عصبانیت کنار زور زدن تغییراتم وجود داشت این پروسه کلاً ادامه داشت تلاش برای تغییر ! مرتکب اشتباه شدن ! عذاب وجدان و احساس گناه !

    قاعدتاً باید به آرامش نمی‌رسیدم و نباید نتیجه ی مطلوبی در روند تغییراتم بدست نمیووردم.

    به خاطر همین دنبال کسی می‌گشتم که بتونه تو تغییرات احساسات درونیم بهم کمک کنه.

    ظاهرا همه حرفهای خوب خوب میز‌دن اما عملکرد خوبی تو همه ی زمینه‌ها تو آدمها نمی‌دیدم و همین منو ازشون سرد می‌کرد .

    خیلی چیزها با درون من ناسازگاری داشت که باعث می‌شد سمت هر کسی نتونم برم و نتونم الگوی مناسبی برای خودم پیدا کنم که همه جوره باب طبع من باشه.

    تا اینکه خداوند استاد عزیز را تو مسیر هدایتم قرار داد.

    کار کردن با استاد ، گوش کردن فایلها ، خریداری دوره‌ها همه و همه بهم کمک کرد تغییراتی داشته باشم که با درونم سازگاری داشته باشه.

    البته که با روند تکاملی تغییراتم دیده میشد .

    یکی از ضعفهای بزرگ من این بود که غلبه به ترسهام نداشتم به خاطر همین همیشه تو شک و تو دو دلی می‌موندم .همین ترس اجازه تغییر اساسی و جدی به من نمیداد.

    که تو این چند سال اخیر خیلی روی موضوع کار کردم. ترسها اجازه ی تغییر به من نمیدادن . همین ترسها باعث عذاب وجدان و احساس گناه در من میشدن که در نهایت منجر به احساس بد دائمی بود.

    صادقانه باید بگم با وجود اینکه استاد رو به شدت قبول داشتم و تمام صحبت و کلامشون و آگاهی‌هاشونو با جون و دل می‌پذیرفتم اما نمی‌تونستم عملکرد درستی داشته باشم . به قول خودشون باورهای ما یه شبه بوجود نیومدن که یه شبه هم بخان از بین برن. واقعاً نیاز به زمان داشت .که اوایل اینم درک نمی‌کردم و خیلی با عجله و با سرعت دنبال تغییراتم بودم که همینم مانع رشد و پیشرفتم میشد.

    آدما تا وقتی که به عجز چیزی نرسن دنبال تغییر جدی و اساسی نمیرن.

    منم افتاده بودم تو این مسیر ولی هر بار به یه طریقی انگار خودمو دور می‌زدم و سر خودم کلاه میزاشتم

    .دلم می‌خواست آموزشها و آگاهی های که از استاد یاد میگیرمو طبق اصول استاد انجام بدم اما گفتگوها و نجواهای ذهنی همیشه باعث کند شدن روند پیشرفتم میشدن.

    اصول و قواعد جهان رو شناخته بودم اما یه جورایی دلم می‌خواست خیلی موزیانه طوری که هیچکس متوجه نشه به روش خودم پیش برم .فکر می‌کردم اگه ظاهر قضیه رو خوب نشون بدم ولی تو باطن به رویه خودم پیش برم می‌تونم نتایج خوبی دریافت کنم.

    دقیقا میخاستم قانون رو دور بزنم .

    مثلاً درک می‌کردم که استاد وقتی میگن کانون توجهت به هرچی باشه از همون جنس اتفاقات رو جذب می‌کنی. این حرف استاد رو کاملاً قبول داشتم و می‌پذیرفتم منتهی تو عمل ، حتی اگه تو ذهنم میومد که الان کانون توجهم رو نکات منفی موضوعی هستش به خودم میگفتم نه بابا ربطی نداره و بعد کار خودمو می‌کردم و وقتی که چوب افکارمو می‌خوردم دوزاریم میفتاد که قانون هیچ جا با کسی شوخی نداره.

    یا اینکه وقتی استاد میگن باید توجه و تمرکزمون روی مثبتهای همسرمون باشه. علنی به خودم می‌گفتم دلم نمیخواد تمرکز مثبت رو نقاط مثبت همسرم داشته باشم .دوسش ندارم نمیتونم . واقعا فک میکردم خیلی از موضوعات جدی نیستن. حالا توجهم نکردمم نکردم. ولی به مرور زمان متوجه شدم تا وقتی نتونم درست و اصولی روی قوانین کار کنم نتیجه ای دریافت نمی‌کنم .منی که دلم یه روابط خوب میخواست. منی که دلم تو زندگی مشترکم یه حس خوب و آرامش میخواست باید پا روی خیلی از افکاری که از هوای نفسم میاد میزاشتم باید غرور و خودخواهی‌هامو از بین میبردم چون اونا اجازه ی رفتار درست رو بهم نمیدادن . بنابراین از وقتی که آگاهانه تمرکزمو روی نقاط مثبت همسرم گذاشتم به طور شگفت انگیزی با تغییرات من، تغییرات بیش از اندازه بهتری از همسرم دیدم.

    این ینی : دریافت نتیجه !

    یا اینکه خیلی جاها اهانه از ناخواسته‌ها حرف می‌زدم در حالی که می‌دونستم استاد گفتن که نباید از ناخواسته‌ها حرف بزنیم چون ما رو سمت خودشون می‌کشونن. نمی‌دونم چرا با وجود قبول حرف استاد، نمی‌تونستم خودمو کنترل کنم و پیش دیگران از ناخواسته‌هام حرف می‌زدم.

    کمالگرا بودن هم از صفاتی بود که خیلی روش زوم داشتم و این در حالی بود که باعث رنج و آزار خودم شده بود.

    تو هر دوره با کارکرد هر دوره س‌ها و پیام‌های زیادی از استاد دریافت کردم که همشونم با روند تکاملی و تدریجی بهتر شدن هنوزم خیلی جاها نیاز به تغییرات اساسی دارم که مطمئنم روزی میرسه نسبت به همه ی اونها هم تغییرات مثبتی پیدا می‌کنم مثلاً کارکرد جلسات حجاب ،نگاه منو خیلی به این موضوع تغییر داد و باعث شد دست از عذاب وجدان و احساسهای گناهی که داشتم بردارم.

    دوره احساس لیاقت که بی‌نهایت حال منو خوب کرد و حس منو نسبت به خودم عالی تر کرد و اعتماد به نفس و عزت نفسمو به من برگردوند. منو خیلی از نواقصم مثل مقایسه کردن مثل حسادت ورزیدن مثل غبطه و حسرت خوردن و خیلی چیزای دیگه دور کرد خیلی منو به خود واقعیم رسوند و متوجه شدم مقاومتهایی باعث عدم احساس لیاقت در من میشد. دوره ی فوق العاده عالی ای بود.

    دوره کشف قوانین منو ترغیب کرد دنبال اهداف و چالشهایی برم که باعث رشد موفقیت‌های بهتری باشم به همین منظور به کلاسهای کامپیوتر ترغیب شدم و الان حدود 5 ماهی هستش که با لذت تمام ، وقت و انرژیمو برای آموزش و یادگیری گذاشتم و هدفم اینه انقد ادامش بدم تا حرفه ای بشم تو این کار .

    ولی گاهی نجواها و گفتگوهای ذهنی سراغم میان ،بهم میگن که چی ؟ برای چی داری یاد می‌گیری ؟خودم تردید دارم که سر کار برم یا نه !

    تا اینکه یه روز با خودم این موضوع رو حل کردم و به خودم گفتم فعلاً تموم تمرکزتو بزار برای آموزش و یادگیری و بخاطرش لذت ببر. به بقیشم فکر نکن.

    الان تو اینجایی و تو این زمان و موقعیتی و باید تمام تمرکزت برای یادگیری و لذت بردن از لحظاتت باشه .فعلا همین لحظات خوب سپری کن تا بعد !

    دقیقاً لذت بردن از مسیر و فکر نکردن و درگیر نکردن ذهنت به مقصد، یکی از موضوعاتی بود که نمی‌تونستم تو عمل نشون بدم. خیلی باهاش مشکل داشتم چون تمام ذهنمو هدف یا مقصد اصلیم که رسیدن به خواسته‌های بزرگم بود، پر کرده بودن. تا اینکه به این درک رسیدم دارم روزها و ماهها و سالهای خودمو از دست میدم دقیقاً مثل چند سال پیش ، باید همه ی اینها درس عبرتی برام باشه تا تکرارشون نکنم به همین جهت اومدم دست از به آینده فکر کردن و رسیدن به خواسته‌ها برداشتم و به خودم قول دادم تمرکزمو روی مسیر و لحظاتی که دارم می‌گذرونم بزارم چون دیدم کسانی که انقدر زور میزنن تا به هدفشون برسن و وقتی که میرسن میگن خب که چی ؟!!! یعنی به اون لذتی که میخواستن نرسیدن. تازه متوجه میشن که ای کاش سالهایی که بخاطرش زحمت کشیده بودن در کنارش لذت هم می‌بردن.

    بله دیدن نتایج و دیدن الگوهایی مثل استاد عزیزمون درسها و پیامهای زیادی بهمون میده که اگه مشتاق شنیدن و دیدنشون باشیم حتماً دریافتشون می‌کنیم.

    بخوام توضیح بدم خیلی زیادن فقط اینو می‌تونم بگم که باید جدی بود و باید جدی عمل کرد تا نتیجه اون طور که تو میخوای پیش بره. سرسری گرفتن و پیچوندن قوانین راه به جایی نمیبره و اتفاق خاصی تو زندگیمون رقم نمی‌زنه.

    حتی خیلی جاها میگفتم میسپرم به خدا اما عملکردم نشون نمی‌داد که اون اعتماد و ایمانو به خدا دارم. ینی باز خودم دست بکار میشدم. انقد چوب این کارو خوردم به قول استاد عزیز انقد از جهان سیلی خوردم تا باورم شد خداوند بی‌نهایت قدرتمنده .فقط باید باور و اعتمادم نسبت بش انقدر بالا میرفت تا معجزات و شگفتیهای قوانین جهان رو ببینم.

    بالاخره به این درک رسیدم با قدرت خدا پیش رفتن ینی غلبه به ترسها و نگرانیها ، ینی لذت بردن از لحظه‌ها ،ینی راحت و آسوده خیال زندگی کردن ینی تسلیم بودن و پذیرش اتفاقات زندگی یعنی مدارا کردن ینی روابط خوب داشتن ینی سلامت روح و جسم داشتن در یک کلام ینی به آرامش رسیدن .

    امروز یاد گرفتم که دیگه قانون رو دور نزنم. سر خودم کلاه نزارم تا وقتی که درست عمل میکنم از خدا و جهان توقع کنم.

    یه روز اومدم صادقانه با خودم اتمام حجت کردم و به خودم گفتم هر جایی که دیدی داری خوب عمل می‌کنی با امید زندگی کن و هر جایی که می‌بینی داری سستی می‌کنی هیچ توقعی از چیزی یا کسی مخصوصا از خدا نداشته باش.

    اگه دنبال رهایی ، آزادی و آرامش درونی هستیم باید جدی دنبال تغییراتمون باشیم و آگاهانه تمرکزمونو روی موضوعات و مسائل های زندگیمون بذاریم.

    گوش کردن و نوشتن فایلهای استاد از اولویت‌های زندگیمون باشه چون انقدر باید تکرار بشن تا ملکه ذهنمون بشن

    همیشه برای رسیدن به مقصدی ، باید الگو و راهنمای خوبی وجود داشته باشه تا ما را به سمت اون مسیر هدایت کنه چ کسی بهتر از استاد عزیزمون. استادی که تو تمام دوره‌هاش تو همه ی زمینه ها، ما رو به اصل خودمون که نزدیک شدن به پروردگارمون هستش میرسونه .

    چون تنها تو این نقطس که ما به آرامش درونی و به صلح با خود میرسیم.

    امیدوارم که تک تکمون به این مسیر ادامه بدیم.

    استاد جونم مرسی .

    مرسی که هستی .

    عاشقتم.

    الهی باشی همیشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: