live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه

سرفصل آموزش های این فایل:

  • چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
  • چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
  • درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
  • انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
  • سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
  • وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
  • چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
  • قانون تغییر مکان زندگی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    194MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    25MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نوشا» در این صفحه: 1
  1. -
    نوشا گفته:
    مدت عضویت: 3153 روز

    استاد عباس منش عزیزم،

    الان ک دارم این کامنت و مینویسم حدود ۶ سالی میشه ک با شما آشنام،تو مسیر آموزه هاتونم و غالب محصولات تونو خریدم از سایت،

    دیشب و امروز داشتم باخودم فک میکردم چرا من مدتیه مث سابق نتیجه نمیگیرم،سه سال پیش اتفاقات خوووب از درودیوار برام میریخت،در عرض چندماه خونه خریدم،ماشین خریدم،زندگی سابق مو با همسرم تموم کردم و احساس کردم ک چقد رها شدم و این زندگی چیزیه ک همیشه دلم میخاست ش،

    سرکار میرفتم و استقلال مالی م خیلی برام لذت بخش بود،یادمه اون روزا حالم خیلییی خوب بود،ب آموزه ها و دوره های شما متصل بودم و ب درون خودم،صبح ها میرفتم سرکار تو ماشین آواز میخوندم،ماه درمیون میرفتم سفر و دوستای بی نظیر و اتفاقای محشر میفتاد برام،انقد مردم باهام مهربون بودن و بهم کمک میکردن ک نگوو،یه کارایی یه کسایی برام انجام دادن ک وقتی راجع بهشون با یکی از همکارام تو محیط کار صحبت میکردم (ک البته متوجه شدم اشتباه میکردم و نباید با کسی ک هم فرکانس م نیست راجع ب این مسائل حرف بزنم چون احساس خوب مو خراب میکنه) با بدبینی خاص خودش میگفت اگه فلانی اینکارو برات کرده میخاد بهت پیشنهاد بده(چون من تنها زندگی میکردم و یه دختر مجرد تنها بودم در ظاهر ولی درواقع خدا بامن بود) یا ازت میخان سوءاستفاده کنن ب ادما اعتماد نکن و حواست و جمع کن،جوری ک من کم کم ذهن منطقی م شبیه این همکارم شد و ب تدریج ترسو شدم و تصورم از ادما این شد ک میخان بهم آسیب بزنن و هیچ کس منو بخاطر خودم دوست نداره و هرکسی ب فکر خودشه و اگه بهم زنگ میزنن یا مهربونی میکنن یا کارامو انجام میدن وقتی ازشون درخواست کمک میکنم،برا اینه ک ازم بعدا سوءاستفاده کنن یا بهم پیشنهاد بدن یا بهرحال یه چیزی میخان ازم و اینجوری بود ک من خوشحالی هام کمتر شد و احساس خوب م هم کمتر شد در پی ش و نتایج خوبی ک میگرفتم ب تدریج متوقف شد،تازه باید خداروشکر کنم ک نتایج بد نگرفتم و اتفاقات بد برام نیفتاد و صرفا متوقف شد،چندوقت بعدش من محل کارمو عوض کردم و یکی از همکارای سابق م ک دوسال پیش بامن همکار بود منو دید و چون من پزشک هستم،باهم مریض میدیدیم و اون داروخونه بود و دارو میداد ب مریضام،یه چندروز ک گذشت بهم گفت دکتر نسبت ب یکی دوسال پیش چقد بداخلاق تر شدین،یکم خودم فک کردم بعد این حرفش و متوجه شدم ک راست میگه،اره من بداخلاق شده بودم و اون روزایی ک حالم خوب بود و ب آموزه های شما چسبیده بودم و رو خودم کار میکردم همه چیز راحت تر برام میگذشت،طوری ک من اصن متوجه نشدم طرحم کی تموم شد،انقد ک تو دوران طرح با همکارا خندیدیم و بهمون خوش گذشت،باوجودی ک اکثر پزشکا خاطره ی خوبی از روزای طرح شون ندارن و روزشماری میکنن هرچی زودتر تموم شه،

    یکی دو روزه خیلی دارم باخودم فک میکنم ک چرا نتایج م مث سابق نیست و متوجه شدم ک چون من مث سابق نیستم و اون تمرکز و توجهی ک گذاشته بودم قبلا برا کنترل ذهنم و توجه ب خواسته هامو الان ندارم،الان مدتهاس ک درگیر گوش کردن ب غرزدن های همکارام راجع ب مسائل مالی و اوضاع اقتصادی جامعه هستم طوری ک چندروز پیش مچ خودمو موقع صحبت کردن راجع ب شرایط بد جامعه گرفتم و متاسف شدم براخودم،باخودم گفتم نگار چی ب سر خودت و زندگی ت داری میاری؟چیکار داری میکنی دقیقا؟حواست هست ک اگه جلوی این ماجرارو نگیری اوضاع ازینی ک هست هم بدتر میشه ب مرور؟

    براهمین اومدم اینجا بعد مدتها این کامنت و بنویسم ک بگم ازین ب بعد متعهد میشم ک مث ۳سال پیش بچسبم ب آموزه هاتون و تو نوشتن کامنتا مرتب فعال باشم و رو خودم کار کنم و تمام تمرکزم و بذارم رو توجه ب خواسته هام و اشتباه سابق مو تکرار نکنم ک راجع ب نتایج مثبتی ک میگیرم و معجزاتی ک تو زندگی م اتفاق میفته با هرکسی حرف بزنم،چرا ک همه تو مسیر و مدار فرکانسی ما نیستن و ممکنه با تمسخر و بدبینی شون نتایج تورو کوچیک نشون بدن و تو باخودت بگی عه؟اینی ک من فک میکردم معجزه س یعنی معجزه نبوده؟یعنی صرفا اون ادم میخاسته ازت سوءاستفاده کنه؟ و …

    استاد عزیزم،

    خیلی خوشحالم ک تو دوره ای زندگی میکنم ک معاصر با شمام،میشناسم تون،استادم هستین و سالهاست دارم از آموزش هاتون استفاده میکنم،این رشته ی پیوندم ب شما هیچ وقت بطور کامل قطع نشد،درسته ک کم و زیاد میشد ولی هیچ وقت نشد ک کاملا قطع بشه ارتباطم با این مباحث ولی خب بعدازین متعهدترم و جدی تر رو مباحث کار میکنم،

    سابقا دفتر سپاسگذاری داشتم،یه کلاسور هم داشتم برا نوشتن نکات مثبت آدمای زندگی م و مدتهاس ک دارن گوشه ی کتابخونه م خاک میخورن،با جدیت میرم و شروع میکنم تمرینامو،ب نظرم هیچ سرمایه گذاری ای تو زندگی مهم تر از کنترل ذهن و تلاش برا خوب نگهداشتن احساس خوب ت و توجه ب خواسته هات نیست،چون فقط این مسیره ک تورو مستقیم ب جایی میرسونه ک عاشقشی و میتونی رو همین زمین،بهشت خدارو برا خودت بسازی و بری توش،درعین حال ک از مسیر رسیدن ب خواسته هاتم لذت میبری ب شدت وقتی حتی هنوز ب خواسته هات نرسیدی،من الان دقیقا از لحظه ای ک فایل این جلسه رو گوش کردم اروم شدم،احساس خوووب دارم،حالم عالی شد،همینم کافیه واقعا برام،

    خیلی دوستون دارم،

    همیشه درخشید ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: