live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه

سرفصل آموزش های این فایل:

  • چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
  • چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
  • درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
  • انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
  • سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
  • وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
  • چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
  • قانون تغییر مکان زندگی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    194MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    25MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا بشارتی» در این صفحه: 1
  1. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2420 روز

    به نام خدایی که از قدرت خود به من بخشید .

    سلام میکنم به استادان عزیزم واعضای خانواده ام.

    موضوع این فایل دقیقا با اتفاقات این 3 روز گذشته ی من مرتبط بود.

    چندروز قبل منو همسرم باهم بخاطر یک مسئله که برمیگرده به باور شرک آلود من در بحث رابطه که به قول استاد فکر میکردم دیگه تو این موضوع عالیم ونیازی به کارکردن روی خودم نمی‌دیدم وبخاطر همین بدیهی شدن رابطه ی خوب بدون وابستگی باهمسرم هیچ باور توحیدی رو تکرار نکردم وبرای رابطه ی عاشقانه وبدون وابستگی ام سپاسگزاری نکردم .

    فراموش کردم قبل از کارکردن روی باورهای توحیدی ام چه رابطه ی داغونی داشتم .

    هر روز شک وهروز بدبینی

    هرروز کنترل هرروز عذاب

    ولی بواسطه ی کارکردن وتکرار باورهای مناسب وتوحیدی از وابستگی‌ها وترسها دور شدم تا اینکه فراموش کردم این دور شدن تا زمانیه که من توی مسیر باشم وبه محض اینکه از مسیر کارکردن روی خودم بیام بیرون چه بسا که به خطا واشتباه برمیگردم دوباره سر جای اولم

    جایی که هرروز بارها از خدا شاکی بودم از رابطه‌ام ناراضی بودم ..

    وخلاصه اینکه چند روز قبل همسرم داستانی رو برای من تعریف کرد اولش اوکی بودم ولی یکم بعد سروکله ی نجواها پیدا شد من قشنگ جنگ بین نجواها با خودم رو حس می‌کرد اما چون مدتی بود روی باورهام کار نکرده بودم زور اونها به من چربید وحرفی زدم که همسرم بامن توی مقاومت قرار گرفت در واقع من این مقاومت رو خلق کردم .

    کمی بحث کردیم وروز بسیار زیبای خودمون رو با جروبحث به هم زدیم.

    دوسه روز من صفحات زیادی رو نوشتم

    باورهای توحیدی ام رو از زیر نجواها کشیدم بیرون.

    اما همچنان مقاومت داشتم .

    در ظاهر همه چی اروم بود اما میدونستم که آتشی زیر این خاکستر سرد است.

    حتی با بچه هام صحبت کردم وپسرم ودخترم هردو حق رو به پدرش دادند.

    وقتی که در مقاومت باشیم جهان دلایل بیشتری رو برای ما جور میکنه تا بیشتر در این حس مقاومت فرو بریم.

    همسرم دیروز ساعت 11 صبح اومدند خونه دوش گرفتند لباس‌های زیباشون وکفش نو پوشیدند با کلی به خودشون رسیدن بدون اینکه حرفی بزنیم از خونه رفتند بیرون

    بیرون رفتن ایشون همانا حمله ی نجواها همانا.

    -حالا ببین چون با تو قهره کجا داره میره!

    -زنگ بزن ببین رفته به شعبه ها ی رستوران یانه!

    -ماشین رو هم داده کارواش!

    -یعنی کجا رفت !

    خلاصه با یه حالت طنز وشوخی به پسرم گفتم بله دیگه بابا جونت رفتن سر قرار!!!!

    سر همین شوخیه کاملا مسخره منو پسرم بحثمون شد .

    چقدر از دست خودم ناراحت شدم .

    دوباره برگشتم توی اتاقم ونوشتم ونوشتم..

    لیلا جان اصلا مهم نیست که تو چقدر دلیل داری برای اینکه نگران باشی ویا عصبانی باشی تو در حال خلقی آگاه باش که هر اتفاقی بعد این بیافته تنها خودت مسول این اتفاقی نه هیچ کس دیگه..

    ذهنم رو گذاشتم جلوم هرچی گفت با باورهای توحیدی جوابش رو دادم واروم وهمراهش کردم .

    از نتایج قبلم براش گفتم که کجاها طور دیگه ای فکر کرده ونتایج عوض شده .

    از وابستگی‌ها جداش کردم.

    دوباره به بی‌نیازی رسیدم .

    اینبار بی نیازی از رابطه ی عاطفی

    دست از قضاوت برداشتم وبه خودم گفتم شاگرد اول استاد عزیزم اگه تو مثل 7سال قبل داری رفتار میکنی یعنی فراموش کردی مسیر نتایجت رو ..

    ودوساعت نان استاپ نوشتم وفکر کردم ..

    ارامش عجیبی تمام وجودم رو فراگرفت .

    خاطرات قشنگ بین خودم وهمسرم رو مرور کردم.

    از تمام محبتهایی که میتونستم به یاد بیارم که همسرم به من داشت، نوشتم.

    از اینکه من هیچ کنترلی روی افکار وقلب همسرم ندارم نوشتم .

    از اینکه من در این لحظه فقط باید به حس ارامش وصلح با خودم وهمسرم برسم نوشتم ..

    وحتی ایده اومد پاشو از اتاقت برو بیرون وبرای بچه هات از نکات مثبت همسرت حرف بزن .

    ومن انجامش دادم .

    هنوز تمام نکات مثبت همسرم رو نگفته بودم که برام پیام اومد.

    همسرم بود.

    با یک کلام پراز انرژی خوب نوشته بودن که کجا هستند و حتی لوکیشن فرستاده بودن واز من خواسته بودن نگران نباشم واینکه اگر میتونم منم برم پیششون..

    وخلاصه اینکه قانون در لحظه جواب داد

    واین اتفاق به ظاهر ناخوشایند برای من خیلی کمک کننده وتنظیم کننده ی مسیر بود.

    اینکه اصلا مهم نیست که من الان در چه جایگاهی هستم .استادم یا شاگردم.

    هروقت نتایج بدیهی میشه بازهم باید تنظیم مسیر کنیم باید روی همین خطی که حرکت کردیم ادامه بدیم که اگر غافل بشیم وفراموش کنیم به صورت خودکار برمیگردیم به مسیر برگشت به نقطه ی شروع این سازوکار جهان هستیه.

    خدارو هزاران بار شکر میکنم وسپاسگزاری میکنم برای برگشتن به مسیر درست.

    الان همه چی خوبه ودوباره در رهایی وقلبی فراخ وباز وپراز عشق ومحبت در کنارهم زندگی مملو از عشق وصلح وصفارو در پیش گرفتیم.

    این تجربه ها وثبت اینها خیلی به ما کمک میکنه که بعدها به عنوان فکت وواقعیت والگو بتونیم برای مهارکردن ذهنمون ازش استفاده کنیم.

    خیلی خوشحالم که در این خانواده ی صمیمی بدون هیچ مقاومتی از تجربیاتم میگم .

    استادان عزیزم از شما سپاسگزارم برای این جمع صمیمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 126 رای: