سرفصل آموزش های این فایل:
- چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
- چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
- درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
- انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
- سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
- وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
- چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
- قانون تغییر مکان زندگی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه194MB26 دقیقه
- فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه25MB26 دقیقه
به قدری خودم رو تحت فشار گذاشتم به قدری جدی و مصمم هستم به قدرررری خودم رو بالفطره مطابق ذاتم به چالش میکشم که صدای سوته مغزم رو این روزا به وضوح میشنوم، داره بهم آلارم میده که آرام باش ولی من کله شق تر از این حرفا گوش بده نیستم انگار یادم رفته که من هم آدمم نه ربات….
از دیروز که لایو استاد رو دیدم تا الان همش بیقرارم و خودم به خودم اعتراض و انتقاد میکنه که وقتی میتونی بهتر بهتر باشی وقتی میتونی بیشتر لذت ببری وقتی میتونی گوش بده تر و تسلیم تر باشی وقتی میتونی سپاسگزارتر باشی پس چرا این کارو نمیکنی چرا مکتوب کردن نتایج،توجه به نعمت ها و داشته ها و سپاسگزاری قلبی رو به تاخیر میندازی؟!!!!! میلادی حواست کجاس؟!!!!!….
موقع دیدن لایو ۲۱ استاد جلیل القدرمون بحدی شرمنده شدم بقدری اشک ریختم که به سکوت عمیقی فرو رفتم… صفحه اول و دوم کامنتا رو کامل خوندم بجز “الهه سوادکوهی” عزیز… اوه کِمان مَن, اِناف…این یکی طولانیه اگه وقت کردم بعدا میخونم…شب ساعت ۱۰ خوابیدم در حالی که نوای ملکوتی قرآن طبق معمول کنارم پخش میشد، با حس و حالی گرفته و گیج منگ شده بیدار شدم، دیدم ساعت ۱ نیمه شبه و همچنان تلاوت طولانی شحات و منشاوی توی گوشی در حال پخشه… الهه جان،منِ میلاد اصلا و ابدا ذره نمیتونم حس و حال بد رو تحمل کنم، به ساعت هم نباید بکشه چه برسه به روز که خدا رو بی نهایت شکر اینم ناشی از موهبت اهرم بسیااااار قدرتمند “رنج و لذته” ریشه دار وجودمه که کار منو راحت تر کرده، به محضی که ذره ای حس و حالم ناکوک میشه تمام ارگان های بدنم تمام سلول های بدنم شروع میکنه به آژیر خطر دادن که یالا فرکانس و احساست رو روی موج خداوند هم جهت و هم راستا کن،،،وقتی چشم باز کردم و دیدم دیگه خوابم نمیبره سریع متوجه شدم که این خود خداست منو نیمه شب بیدار کرده میخواد یه چیزی بهم بگه ولی من حس و حالم آمادگیش رو نداره… همینجور چند دیقه در بستر آرمیده و به سقف نگاه میکردم… اوج فراز توحیدی” منشاوی “از سوره غافر که کنار بالش پخش میشد منو منقلب کرد:
ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ ﴿۶۲﴾ این است خدا پروردگار شما [که] آفریننده هر چیزى است خدایى جز او نیست پس چگونه [از او] بازگردانیده مى شوید
از دلتنگی و شرمندگی خدای عزیزم بلند زدم زیر گریه و ازش عاجزانه خاشعانه کمک خواستم بهم الهام کنه که چطور به ذهن و افکارم نظم بهتری بدم چطور بهتر و حرفه ای تر ذهن و احساسم رو کنترل کنم تا بتونم واضح تر ندای درونم الهامات ناب ربم رو در ادامه مسیر بشنوم و قاطعانه بهشون عمل کنم… خواستم سریع برم دوباره این لایو بینظیر رو ببینم که هدایت شدم به سمت یخچال، یادم اومد که بستنی خریده بودم و نخوردمش…حسم گفت برو بقیه کامنتا رو بخون، صندلی رو برداشتم اومدم توی بالکن توی فضای باز و هوای سرد، رو به نمای زیبای روشنی های شهر نسشتم و شروع کردم به خوندن کامنت زیبای الهه ی عزیزم در حالی که همزمان صدای فراز های ناب و جانسوز تلاوت های محمود شحات رو پشت زمینه کامنت خوندنم پخش کرده بودم… بقدری حس و حالم ملکوتی شد بقدری آرامش گرفتم بقدری لذت بردم که اشک چشمامو گرفت… من به ندرت پیش میاد برای کامنت دیگران کامنت بذارم ولی ندای درونم تپش های سخنگوی قلبم منو وادار به نوشتن و حرف زدن کرد ببین چقدر فرکانست عالی و قوی بود که منو وادار به تایپ کردن کرد، منی که مثل روح توی سایت در جریانم و عین یه جونوَر فرز و چابک زیر خاکی و چراغ خاموش دارم پیش میرم
سلااااااام به روی ماهت الهه جان سلام دختر خوش فرکانس،الهی حال دلت عالی عالی باشه وقتی کامنتم رو میخونی… کامنتت حالمو عالــــی کرد بهم کلی انرژی مثبت داد منم میخام همین انرژی رو به خودت برگردونم… رفیق عزیزم من با وجود اینکه باید یه عالمه جواب کامنتای دوستان ارزشمندم رو سر فرصت بدم ولی حسم گفت اونچه که باید بنویسم و از قلبم بر قلمم جاری میشه رو اجرا کنم 😉😊 با بند بند وجودم از کامنت فوق العادت لذت بردم و دوستدارم در مورد تک تک جملاتت کلی حرفای دلی و البته صمیمانه با هم بزنیم؛
چقدر حس و حالت خوبه چقدر عالی به به نکات مثبت استاد و لایوش توجه کردی، و چـــقدر عالـــی دیدگاه و احساسات پاک و زلاتت رو توصیف میکنی؛ منم اون شب اولین بار بود که تونستم خودم به لایو اینستاگرام استاد برسونم، با تمام توان سرعتی و قدرتی ورزشم رو کردم دوش آب یخ گرفتم سریع پتزامو 🍕🍕با عشق درست کردم همزمان با دیدن لایو نوش جان کردم… عین یه بچه کوچولو که اولین بارشه میاد لایو اینستا ذوق و شوق میکردم چند بار هم از سر ذوق کامنت گذاشتم عاشق شما میلا… عاشق شما میلاد جلیلی… وااای چه فیسی میکردم چه نازی میکردم برای خودم 😍😍😍😆😆😉😊 دیدی پشت سر هم اون گوشه سمت چپ لایو بارش قلب میشد، اون ناقلای بازیگوش من بودم داشتم با دکمه پرتاب قلب بازی میکردم خیلی حسش خوبه لامصب…آخه نمیدونم چرا همش لایو قطع و وصل میشد منم به همین خاطر به جای کلافه شدن از قطع رشته کلام به نکات مثبت توجه میکردم و با بازی و ذوق کردن و خوردن پیتزای هیولای تند و داغم احساسم رو عالی و سرحال نگه داشتم
الهه جون دختر گل 🌹💕💖 بدنم داره با زبون خوش بهم میگه صبحونه میخام، تا شما یکم استراحت کنی و به کارات برسی من برم یه صبحونه شاهانه به خودِ ارزشمندم هدیه بدم و بیام ادامه کامنتم رو تکمیل کنم… آی بنازم مرحبا به داداش عزیزم ،دیشب به داداش کوچیکترم ذکر کرده بودم که حتمااا از خیابون نون بگیره که ماشاالله طبق معمول یادش رفت و هیچ احساس مسوولیت نمیکنه… بیخیال من که مجهز به سلاح زندگی سازِ کنترل ذهنم، نون داغ اول صبحی خیلی بیشتر میچسبه هوا داره کم کم روشن میشه فعلا من میرم و بزودی برمیگردم
خب من برگشتم، شیره انگور🍇🍇 با کره محلی زدم بر بدن🍞🍞 و با تجدید قوا اومدم به ادامه هم صحبتی شما دختر دوست داشتنی،توی راه هم بستنی گرفتم بستنی توی زمستون هوای سرد خیلی بیشتر میچسبه،نه؟ چنتا گرفتم یکی برای خودم یکی هم برای شما بیا از دریچه کادر ارسال دیدگاه تقدیمت میکنم بقیش هم برای دوستای نازنینمون 🍦🍦🍦🍦🍦 البته روش نوشته گز بستنی الدورادو… تعارف نکن که من از تعارف اصلا خوشم نمیاد و اصلا با هیشکی هم تعارف ندارم، وقتی موتورم روشن میشه دیگه خدا میدونه چقدررر صحبت کنمو تایپ کنم، سرعت تایپم به خاطر کمکاری در عضله نوشتاری مغزم تعریفی نداره ولی واقعاً تحسین میکنم سرعت تایپ بالای شما رو آفریـــن…من همهی کامنتای قسمت قبل رو خوندم کامنت خودت رو هم خوندم
از ته دلم تحسینت میکنم چـــقدر تو تحسین برانگیزی دختر…اینکه بقدری عاشق و سپاس گزار وجود ارزشمندت هستی بقدری با خودت در صلحی که از اعضای بدن خودت و انگشتات تشکر میکنی…اینکه آگاهانه داری روی خودت،کنترل ورودی ها و باورهات کار میکنی و آگاهانه داری این مدت تمرکزی کامنت های عالی میذاری، خیلی سریع و مختصر یه نیگا به صفحه پروفایلت انداختم جالبه که یه روند صعودی ملایم و یهو شیب نمودار تند شد؛ این یه ماه اخیر اوج فعالیتت توی سایت بوده و برام خیلی خوشحال کنندس که مصمم شدی جدی تر حضور فعال و پررنگی داشته باشی، فقط در مورد لایک یه نکته رو بگم در عین حال که بسیار خوشایند و انگیزه دهندس ولی “میتونه” اعتیاد آور و گمراه کننده هم بشه،اینکه انگیزه و حرکت پر قدرت در ادامه مسیر، با لایک و امتیاز و تایید و تحسین دیگران گره نخوره که مبادا به انحراف و حواشی و سکون کشیده بشه… البته که من آگاهانه خودم رو آنالیزه کاتالیزه و کاملا مجهز کردم و خیلی وقته ازین مراحل عبور کردم ،انگیزه و حرکت خستگی ناپذیرم خودجوش و الهامیه هیچ وابستگی به عوامل بیرونی نداره خیلی دوست دارم اینو هم به دوستام بگم که از یه جایی به بعد خیلیا غربال میشن،قوی از ضعیف جدا میشه… الهه حواست باشه که به هیچ قیمتی از مسیر خارج نشی و تا ابد در صراط مستقیم و عمل در چارچوب قانون ثابت قدم و استوار باشی، ولو که در برهه ای خراب کنی یا غافل بشی ولی با کنترل ذهن و سپاسگزاری به مسیر برگرد، دیر یا زود وارد چالش ها تضادها و مسایلی خواهی شد که عیارت رو میسنجه
تحسینت میکنم که اینقدر دختر فعال و پر انرژی هستی که با عشق خونه تکونی میکنی با عشق غذا های خوشمزه و جورواجور درست میکنی، آخ من عاشق خونی تکونی و تمیز کاری ام،نظم شخصی نظافت و تمیز کاری همیشه جزو شخصیتمه و من عاشق این خصلت خودمم، یادمه قدیم ندیما خونه مادرم اینا موقع خونه تکونی میپریدم روی پتو و بالشتا، همیشه خودم پتو و فرشا میشستم همه چیرو تمیزکاری و دستمال کشی میکردم بعد موقعی که رخت خابا رو روی دیوار یا پشت بوم میذاشتم روشون دراز میکشیدمُ غِلت میخوردم انگار خوشبخت ترین و شادترین آدم دنیا بودم،البته با وجود مشغله تازه به مادرم قول دادم که میام و توی تمیزکاری خونت کمکت میکنم… راستی الهه خیلی دسپختت خوشمزس اینو از توی کامنت قبلیت مزه کردم وااای نگو که جیگرم کباب شد😍😆😉 آبگوشت آتیشی همبرگر آتیشی دلمه هات رو که نگم ماشاالله عین خودم فرز سریع و با کیفیت کارو به نحو احسن انجام میدی… منم پیاز داغ با گوجه و بادمجون وادویه نمک مخلوط درست میکنم میذارم اونقدر بپزه تا مشت مشت بشه من عاشقشم ،ما بهش میگیم “گوجه بادمجون”
اونجا که در مورد سن و سال گفتی من اصلاً باور نکردم… هرچی نیگا چهره نایس و کیوتت میکنم چیزی جز یه دختر ناز و دوست داشتنی ۱۸ ساله نمیبینم… خدای من موهای چتری قشنگشو نیگا بخدا عین عروسک باربی میمونی چــقدر تو ناز و خوشگلی دختر😍😆💟💖💞💜💗😘😊 توی کامنتم اخیرا برای زینب سلمان زاده عزیز هم گفتم میتونی بری بخونیش که چی راجبه سن و سال گفتم ولی اینجا توضیحات تکمیلیش رو هم میگم؛( ای قربون هدایت های ناب خدا برم،الهه بذار توی پرانتز بگم که من ظهر اومدم موقع استراحت کامنتم رو تکمیل کنم که خالم اینا بهم زدن ازم درخواست کردن برم روستای مادربزرگم اینا کمکشون خونه تکونی کنم، باورت میشه؟! از ظهر تا الان که شبه با همکاری خاله عزیزم داشتیم خونه تکونی میکردیم،روسری به سرم بستم و کلی درو پنجره و سقف و کف رو گردگیری کردم یه عالمه تار عنکبوت گرفته بود،فکر کنم از پارسال که خودم براشون تمیزکاری کردم تا بحال دیگه کسی نبود که اینکارو کنه، چقدر کیف داد چقدر حسش خوبه، چه لذتی میبردم ازینکه مثل همیشه دست خدا شدم و توی کمک و کار خیر پیش قدمم، چقدر خاله و مادربزرگم همش دیقه به دیقه قربون صدقم میرفتن و مدام با ابراز تشکر قدردانی میکردن آی میلاد قربونت برم الهی عاقبت بخیر شی انشاالله موفق بشی به هدفات برسی قربون دستات بشیم آی…. منم فقط لبخند رضایت و غرق احساس مفید بودن و انرژی مثبت تمیز کاری…خالم یه ساعت باهام مذاکره میکرد که از زیر زبونم حرف بکشه بیرون خیلی روی مخم کار کرد تا هدف و برنامه بلند مدتم رو بهش بگم ولی من خیلی حرفه ای و با نهایت عزت و احترام پاسخش رو میدادم که من……. و ختم کلام من باید در سکوت و خفا پیش برم و نتایج و عملم صداش رو درمیاره و همگی میفهمید که چه نقشه و برنامه های توی ذهن و قلبم دارم،البته این یکی از مسایل و چالش هام بود که در مقابل بیش از هزار نفر تونستم ذهنم رو در برابر انتقاد ها حرف و حدیث ها تمسخر ها تحقیر ها مشورت ها پیشنهاد ها دخالت ها فضولی ها… کنترل کنم و با قدرت کلام بینظیرم قاعله رو به نفع خودم ختم به خیر کنم….. بیا اینم مادربزرگم داره با اون یکی خالم پشت تلفن صحبت میکنه همش تعریف منو میکنه خالم داره میگه خوش بحال زن آیندش 😉😆😁😍😊 خنده امونم نمیده من عاشقتم خاله جان من عاشقتم مامان جونی ….به به همین الان که دارم تایپ میکنم داداش گلم باهام تماس گرفت کلی پشت گوشی همدیگرو بوسیدیم واسه هم عشق و بوس فرستادیم بهم گفت داداش زود لقمه بگیر غذاتو بخور و برگرد که با دایی هام میخوایم دسته جمعی فوتبال و پانتومیم بازی کنیم،الهه خدا بخیر کنه فکر کنم تا فردا کامنتم ادامه داشته باشه…. تازه اینو بگم چه کیفی داد یه ساعت با بچه های روستا توی حیاط مدرسه فوتبال بازی کردیم…چقدر حالشون مثل حال خودم خوب بود چقدر باصفا شاد خاکی و مهربون بودن چقدر همه چیز در صلح و دوستی و آرامشه، خیلی دوست دارم بیشتر و بیشتر از حس و حال و تجربه های شیرین و دلنشینم بگم ولی کامنتم خیلی طولانی میشه ممکنه خسته بشی،بذار شام بخورم برمیگردم شهر اونجا ادامه میدیم،اینجا آنتن و اینترنت جواب نمیده که کامنتم رو ارسال کنم….گوش کن! میشنوی ؟! صدای سگای ده رو میگم…. من کلی خاطره دارم باهاشون… برم توی باغ پیاز و کاهو بچینم،فعلا)
خب الهه جانم من برگشتم داشتم میگفتم.. یه نگاه عمیق به آیات زیر از سوره غافر بنداز
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۶۷﴾ او کسی است که شما را از خاک آفرید سپس از نطفه، بعد از علقه (خون منعقد) سپس شما را به صورت طفلی بیرون میفرستد، بعد به مرحله کمال قوت میرسید، بعد از آن پیر میشوید، و (در این میان) گروهی از شما پیش از رسیدن به این مرحله میمیرند، و هدف این است به سرآمد عمر خود برسید و شاید تعقل کنید. (۶۷) هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿۶۸﴾ او کسی است که زنده میکند و میمیراند، و هنگامی که چیزی را اراده کند تنها به آن میگوید: موجود باش! او نیز بلافاصله موجود میشود. (۶۸)
الهه من به ندرت آگاهی ها و شهود و باورهای شخصی سازی شدم ام با دیگران به اشتراک میذارم چون کلا نگاه خاص و منحصر بفرد خودمو دارم کسی هم نمیتونه منو درک کنه، درس ها و آگاهی هامو میگیرم و میرم جلو… توی بعضی موارد قاطعانه میگم که از استثناها و نوادر هستم؛ من نگرش هوشمندانه تری دارم؛ وقتی تو میگی من ۲۸ سالمه من n سالمه یعنی خودت رو در قالب توهمی خودساخته بشری یعنی تایم و تاریخ محدود کردی، شک نکن وقتی پنجاه سالت شد رفته رفته ذهنت میگه ای وای منم پنجاه سالم شد پیر شدم رفت دیگه همین موقع هاست که تمام موهام سفید شه چین و چروک کل صورت و بدنمو بگیره عضلاتم تحلیل بره انگیزه و شور و اشتیاق جوونی رو ندارم چون بالاخره منم آدمم پنجااااااه سالم شده و این برای همه همینجوره…
من؟؟؟!!! من میلاد با قاطعیت بارها و بارها همه جا گفتم و تا ابد هم خواهم گفت چون باور قلبی بهش دارم و واقعا شهامت و اعتماد به نفس به چالش کشیدن قانون و خدا رو با نهایت وجود دارم: من نمونه واقعی بنجامین باتنم…. تعریف و درک من از زمان با بقیه مردم دنیا زمین تا آسمون فرق داره… نوح خداسال عمر کرد چرا من نتونم؟؟؟!!! بذار واضح تر بگم؛ من تا زمانی که انگیزه و هدف دارم از زندگی در این دنیا حی و حاضر خواهم موند… تا زمانی که رسالتم رو ادا نکنم و به نحو احسن اجرا و تکمیلش نکنم چهره در نقاب خاک نخواهم کشید… نه اینکه بگم از مرگ فراریم نه، بخدا همین الان که دارم تایپ میکنم هم با نهایت خشوع و رضا آمادگیش رو دارم که به اصل حقیقی خودم رجعت کنمو به معراج عرش الهی عروج کنم ولی من کلی کار و هدف والا دارم توی این مهمونی دنیا کلی ایده کلی برنامه کلی گسترش کلی چالش و تجربه… به خدام گفتم خدایا من نشد که مثل ایلان یا لیو مسی یا خیلی از نوابغ و اساطیر از همون سن پایین توی خانواده جامعه و محیط و بستر مناسبی رشد تا در سنین پایین به حداعلایی از شکوفایی برسم، درسته که من از بزرگ سالی تازه خودم و خودت و قوانینت رو شناختم ولی نشد نداریم هنوز هیچی تموم نشده همیشه فرصت هست همیشه راه حلی هست، همه و همه بهم میگن دیر شروع کردی دیر به خودت اومدی نهایتش بتونی ….. ولی همین غیر ممکن های تراوش یافته از مغز های کوچک زنگ زده منو وادار به نگرشی جدید خاص و البته عجیب کرد اینکه زمان هم در تسخیر منه و حتی مرگمم دست خودمه نه تقدیر و سرنوشت از پیش تعیین شده خدا… قرآن خوندن من خیلی جالبه خیلی مواقع دارم آیات رو میخونم یهو انگار دریچه جدیدی از شهود و آگاهی خالص آسمانی توی ناخودگاهم جرقه میزنه شاید ربطی به اون آیات نداشته باشه ولی بذر نگرش و باور بکر الهی رو توی وجودم میکاره… اون آیات بالایی یه پیغام زیر پوستی رو بهم القا کرده بود کاملا واضح داره میگه که پیری و بقیه مراحل رشد و تکامل، بدیهی و طبیعیه واسه همه پیش میاد… ولی ادامش منو یه روزنه جدیدی رو به روم باز کرد…. آره با خودم حساب کتاب منطقی کردم دیدم احتمالا ممکنه حتی بیست سی سال طول بکشه تا من به اوج شکوفایی و اوج ثروت برسم تا بتونم تازه بازی رو شروع کنم و ایده مادر رو در سطح کلان گسترش بدم ولی از موقع به بعد تایم کمی دارم که بتونم در سطح کلان گسترشش بدم و ایده پشت ایده رو پیاده کنم چرا چون دیگه پیر میشم چون عمرم محدوده… نهایتش هشتاد یا نود دیگه کارم تمومه و ممکنه این جبر زمان منو متوقف کنه…… صبر کن بینم ولی ولی ولی
نه نه نه نه نه نه نه نه نه نــــــــه به هیچچچچچچ عنوان نمیتونم بپیذرم که ناکام ازین دنیا برم و ادای تمام و کمال رسالتم ناقص بمونه
اگه لازم باشه دویست سال هم طول بکشه من جانانه غیرممکن ها رو به ممکن تبدیل میکنم و تا پای جان دِینم رو به خدا ادا خواهم کرد
گور بابای جامعه و حرف مردم… مردم سیخی چند مردم کیلو چند همش مردم مردم مردم همش عرف و هنجار و باور عموم همش قوانین فیزیک زیست شیمی همش نظرات محدود دانشمندان و تجربه محدود بشر…. میلاد چیز خُلی میزخُلی چیزی هستی؟!!
نه جانااا من فقط دیوونم همین،دارم دنیای خودمو بازی میکنم
اگه ازت پرسیدن چند سالته چی میگی؟ میگم دوست داری چند سالم باشه؟! همون خوبه… خدا رو شکر از بچه چند ساله تا پیر مرد پیرزن مسن همه وقتی باهام همنشینی میکنن حس میکنن همسن سالشونم
من در زمان و مکان و شرایط مختلف رفتار و احساسم کاملا در دست خودمه و به راحتی تغییرش میدم جوری که گاهی عین بچه کوچولو ها ماسه بازی میکنم با بچه ها دکتر بازی خاله بازی میکنم اونا هم انگار منو به چشم دوست و همسنشون میبینن اینقدر که راحتن باهام…
راستی الهه خیلی برام عجیب بود وقتی کامنتای قسمت قبل رو خوندم اصلا هرچی بیشتر میخونم بیشتر به تفاوت هام با بقیه پی میبرم اون کار استاد وقتی الوار هارو برش زد دقیقا اون کاری که اگه منم بودم انجام میدادم عین خیالم هم نبود اون دیدگاه استاد در مورد سن و سال، تاریخ تولد و مناسب ها و ازین جور مسایل دقیقا همون دیدگاهی بود که من همیشه داشتم و کاملا برام طبیعی بود فقط حرفای استاد مهر تایید میزنه بر باور و ذهنیت درستم ولی هر وقت میام کامنتا رو میخونم تحت فشار قرار میگیرم که خدایا چرا همه اینجورین چرا آدمه به معنای واقعی عملگرا کم میبینم… این مدار جدیدی که من توش وارد شدم خیلی خلوته پرنده هم پر نمیزنه خیلی هم چالش برانگیزه چون آگاهانه انتخاب کردم که مسیر متفاوتی در پیش بگیرم…
من در مواجهه با الهامات و عمل بی قید شرط بهشون و اینکه ازین نترسم که تک و تنها یه تنه یه مسیر جدید رو برم و تحت تأثیر جو قرار نگیرم، این آیه سوره انعام شاه کلید و اطمینان بخش قلبمه:
وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ ﴿۱۱۶﴾ و اگر پیروی از اکثر مردم روی زمین کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد، که اینان جز از پی گمان (و هوا و هوس) نمیروند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند. (۱۱۶)
اون ضمیر مخاطب، پیامبره….حس میکنم با من داره صحبت میکنه مخاطبش منم…
اگه بخوام یواشکی و زیر پوستی حرف بزنم چند پله میرم بالاتر و میگم حتی….
پاکش کردم به ریسکش نمی ارزه
وااای الهه اونجا که از معترضان و فضای مجازی و جو حاکم بر کشور گفتی اینکه تو هم قبلا مثل اونا بودی واای دختر منو یاد چه دورانی انداختی نگم که هنگ میکنی… یادمه پیش دانشگاهی که بودم مهمترین انگیزم از درس خوندن این بود که در نهایت در آینده با وزیر بهداشت شدن یا به هر نحوی در آینده خودمو به بطن کابینه دولت برسونم شاید بخندی بخدا سودای حکومت و ریاست جمهوری داشتم فقط به این نیت که خنجری زهرآلود بر پیکره این رژیم فعلی حاکم بر ایران فرو کنم و این مملکت بی صحاب رو با قیام ملی نجات بدم همه نگرانم بودن میگفتن بابا تو روانی هستی گیرشون میفتی خفتت میکنن هیچ وقت توی عمرم توی فضای مجازی و اینستا کوچیکترین کامنت یا فعالیتی نداشتم و فقط با خوندن کامنت های جگرسوز ملت اشک میریختم و انگیزه دیوانه واری میگرفتم که تنها مرد عمل خودمم و هیچ امیدی نیس الا یه نترس و سرسختی مثل من ظهور کنه… واقعا شور و حرارت جوونی و تمرکز بر جو دردناک کشور انرژی منو حروم کرد به انحراف و گمراهی کشوند ولی الان من 😍😍😍😊😊😉😉😉😉😆
این آیه های الهامی که الان از دفتر قرآنیم پیداشون کردم پاسخ گوی خیلی از دغدغه ها و هرج و مرج های ذهنی این مدلیه:
ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۵۳﴾ این (عذاب) از آن جهت است که خدا بر آن نیست که نعمتی را که به قومی عطا کرد تغییر دهد تا وقتی که آن قوم حال خود را تغییر دهند، و خدا شنوا و داناست. (۵۳) انفال
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ ﴿۱۱﴾ برای هر کس پاسبانها از پیش رو و پشت سر برگماشته شده که به امر خدا او را نگهبانی کنند. خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)، و هرگاه خدا اراده کند که قومی را (به بدی اعمالشان) عقاب کند هیچ راه دفاعی نباشد و برای آنان هیچ کس را جز خدا یارای آنکه آن بلا بگرداند نیست. (۱۱)رعد
وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ ﴿۲۱﴾ و (روزی که) مردم از قبرها برانگیخته و به پیشگاه خدا حاضر شوند آن گاه ضعیفان به گردنکشان گویند: ما (در دنیا) تابع رأی شما بودیم آیا (امروز) شما هیچ از عذاب خدا ما را کفایت خواهید کرد؟ جواب دهند که اگر ما را از خدا سعادت هدایت بود ما هم شما را هدایت میکردیم، اکنون هر چه جزع و التماس کنیم یا صبر و تحمل، یکسان است و هیچ (از عذاب) گریزگاهی نداریم. (۲۱) وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۲﴾ و چون حکم (قیامت) به پایان رسید (و اهل بهشت از اهل دوزخ جدا شدند) در آن حال شیطان (برای نکوهش و تمسخر کافران) گوید: خدا به شما به حق و راستی وعده داد و من به خلاف حقیقت شما را وعده دادم و خلف وعده کردم و بر شما (برای وعده دروغ خود) هیچ حجت و دلیل قاطعی نیاوردم و تنها شما را فراخواندم و شما اجابتم کردید، پس (امروز شما ابلهان که سخن بیدلیل مرا پذیرفتید) مرا ملامت مکنید بلکه نفس (پر طمع) خود را ملامت کنید، که امروز نه من فریادرس شما خواهم بود و نه شما فریادرس من توانید بود، من به شرکی که شما به (اغوای) من آوردید معتقد نیستم، آری (در این روز) ستمکاران عالم را عذابی دردناک خواهد بود. (۲۲) ابراهیم
حال میکنی میگه حال و روز هیچ قومی تغییر نمیکنه مگر اینکه خودشون باورها و عملکردشون تغییر کنه… همون کاری که من و تو و ما داریم انجام میدیم تغییر فردی منجر به تغییر اجتماعی میشه… میگه نعمتی ازتون گرفته نمیشه مگر اینکه خودتون کفری و ناسپاس باشید…
اونجا رو که میگه ضعفا از مستکبرین تبعیت میکنن داشته باش، همین چیزیه که به عینه در کشور خودمون میبینیم…شرک و کفر مطلق….
من و تو که خدا رو صد ملیون مرتبه شکر الان با هدایتمون به صراط مستقیم شاهانه خالق زندگیمون هستیم و ککمون هم واسه مردم و اوضاع کشور نمیگزه… لایو ۱۶ استاد کلیدی ترین توضیحات رو به طور مستقیم و غیر مستقیم در این رابطه توضیح داده و جای هیچ اما و اگری نداره
الهه جانم تو هم مثل من مستند بازی؟! وااای من عاشقتم الهه
عاشقتم که قرآن رو با عشق میخونی عاشقتم که توی کامنتت از مستند بینظیییییر One Strange Rock، (یک سنگ عجیب) نام بردی و به استاد و دوستامون پیشنهاد دادی، خیلی برام جالب که شما هم دیدیش، فوق العاده س اونم با اجرای ویل اسمیت و دوبله بینظیر استاد چنگیز جلیلوند( دوبلور همیشگی شاهرخ خان و تام هنکس)… که ایشون و استاد سعید مظفری(دوبلور همیشگی برد پیت و جکی چان) تنها بازماندگان از نسل اصیل دوبله ناب ایرانن که من عاشقشونم و هیشکی نمیتونه جای اونا رو پر کنه،صداشون تا زمانی که زنده ام تا اعماق خاطراتم جاویدانه… توی کامنتم در فایل الگوبرداری از افراد موفق کامل توضیح دادم و اونجا اشاره کردم به مستند که یکی از مهمترین رفرنس های تحقیقاتی و مطالعه منه… اگه خواستی و دوست داشتی تا لیستی از مستند هایی مشابه یک سنگ عجیب و شگفتی های طبیعت و آفرینش بهت معرفی کنم من کامل ترین و بهترین آرشیو ممکن رو در نهایت کیفیت توی هاردم جمع آوری کردم به یاری خدا و هدایت های ظریف و نابش
الهه ی عزیزم خیلی خیلی ازت خوشم اومد اونجا که گفتی:
اینکه همسرم کسی باشه که قانون رو بدونه و چقدرررررر دوس دارم باهاش ساعتها و روزها و روزها در مورد قانون در مورد باورها در مورد توحید صحبت کنم و لذت ببرم..
تا قبل ازین در مورد خصوصیات همسرم فکر میکردم دوس دارم انسان آگاهی باشه و عقاید منو درک کنه اما مهم نیست که حتما قانون رو بدونه. یکی از دوستانم هم همین باور رو داشت و وقتی ازدواج کرد دقیقا همین اتفاق افتاد ک همسرش قانون رو نمیدونه و باور هم نداره.. و من میبینم ک چقدر روی عقاید دوستم هم تاثیر میذاره خواه ناخواه.. بلاخره وقتی کسی در کنارت باشه که نفی کنه کم کم ازش تاثیر میگیری اگر نتونی ذهنتو کنترل کنی..
اما الان من میگم دقیقا میخوام ک قانونمند باشه اون خوشبخت ترین مرد دنیا که قراره به زندگیم دعوت بشه از سمت خدا
استاد من باور کردم که میشه همه چیزهای خوب رو با هم داشت
باور کردم که همه چیز اینجاست..تو ذهن من
باور کردم که میشه خوشبخت ترین بود هم در این دنیا و هم در دنیای آخرت
یعنی به وجدهااااا اومدم کیــــف کردمااا…. آره بابا همینه به کم قانع نباش و از خدا تمام و کمال خواسته های قلبیت رو درخواست کن و با عشق توی سایت هم بیانشون کن… اون دوستت باور نداش باوراش محدود بود باور فراوانی نداشت احساس لیاقت و ارزشمندی بالایی نداشت به کم قانع بود ولی تو اون نیستی چون باورات ازون قویتره چون ایمانت بیشتره چون خدا رو قانون رو از عمق وجودت باور داری آفــــرین هزار آفرین چقدر کیف میکنم وقتی دخترایی مثل تو میبینم از ته دلم تحسینت میکنم جانااا من عاشقتم دوست ارزشمندم خیلی از نگاه زیبا بینت لذت میبرم
راستی عیدت مبارک، تولدت مبارک…مگه یادت رفته که هر روز عیده هر روز تولدمونه، مگه قراره مناسبت یا دلیل خاصی وجود داشته باشه جشن بگیریم شاد باشیم عشق و محبت بورزیم
عااااااااشقتم و عاشقانه دوستت دارم الهه جان 💕💖💗💟💞💜💓
سپاس گزار وجود ارزشمندت هستم و خیلی خیلی خوشحالم حس و حالم رو باهات به اشتراک گذاشتم
راستی تازگی برای کامنتم توی قسمت ۵۳ کامنت اومده و برای چندمین خوندمش هرچقدر میخونمش سیر نمیشم، همیشه توی گفتگوهام با دوستای عزیزم حسم میگه به کامنتی از خودم ارجاعشون بدم… کامنتم توی قسمت ۵۳ سریال رو که به راحتی در دسترسه برو بخونش خییییلی حسش خوبه و یجورایی مکمل این لایو استاد هم هستش
آهان اینو هم بگم مطمئنم که غافلگیر شدی ازین کامنت بلند صمیمانه ای که کاملاً هدایتی برات ارسال کردم اگه کمی منو بشناسی متوجه میشی که من کلا خیلی آدم صمیمی خودمونی و دلی هستم
خدایا شکرت خیلی حسم خوبه و واقعا لذت بردم ازینکه دوستانه با یکی از دوستان هم فرکانسی عزیزم صحبت کردم💞