سرفصل آموزش های این فایل:
- چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
- چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
- درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
- انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
- سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
- وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
- چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
- قانون تغییر مکان زندگی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه194MB26 دقیقه
- فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه25MB26 دقیقه
بنام الله که تنها روزی دهنده اوست ….
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته و بچه های عزیز
احساس در ما یک ابزاریست برای رسیدن به اهداف و خواسته هامون………..دیده نمیشه مثل نیروی برق…… اما وجود داره و ما اثراتش رو در زندگیمون دریافت میکنیم …..ابزاریه در وجود ما دیده نمیشه اما خیلی قدرت داره …..
درک این موضوع کاریه که برای خیلی از ادمها دشواره….
کار با این ابزار پیش رفته ب دانش بالایی نیاز داره
هر کسی توان کار کردن با این ابزار رو نداره ….فقط انسانهایی میتونن از این ابزار بدرستی استفاده کنن که شناخت درستی از خود و خدا و قوانین جهان هستی داشته باشند …
بقول استاد ادمها وقتی در چنین شرایطی قرار میگیرن ذهن انها بهشون مجال نمیده و سریع کنترل اوضاع رو به دست میگیره و چنان کن فیکون میکنه که بیا و ببین ….
میزنه تمام کارهارو خراب میکنه و بعد خودش رو کنار میکشه …….حالا ۶۰نفر باید بسیج بشن تا اون ویرانی که ذهن در یک لحظه ب وجود اورده رو درستش کنن..
این کار یک ذهن بیماره ….ذهنی که کنترل نشه
اما ادمهایی مثل استاد که توانایی بالایی در کنترل ذهن دارند آگاهانه و ب زیبایی اوضاع و احوال رو از دست ذهنشون میگیرن و خودشون کنترل میکنن
احساس در ما انسانها مثل یک پتانسیومتر می مونه ….
همانطور که پتانسیومتر شدت جریان انرژی در مدار را توسط تنظیماتی که انجام میگیره کم یا زیاد میکنه ….احساس ما یا حساسیت بی جا ما در ارتباط با موضوعات گوناگون و گاها پوچ و بی اهمیت مثل پتانسیومتر باعث میشه جریان انرژی در ما کم یا زیاد بشه ….
احساس چیزیست که دلیل ان برای سیستمی که خداوند برای جهان هستی وضع نموده هیچ اهمیتی ندارد اما برای یک انسان از درجه اهمیت بسیار بالایی برخوردار هست ..
دلیل احساس شما برای جهان اهمیتی نداره اما برای ادمها از اهمیت بالایی برخورداره ….
در واقع زندگی ادمها ب احساسشون گره خورده ….احساس ما در واقع همون فرکانس ماست که به جهان ارسال میشه …
چون همه چی ب احساس ما وابسته هست …احساسات در واقع نوع ارتعاشی که در ان قرار داریم رو به ما نشان میدن دقیقا مثل آمپر بنزین ماشین که مقدار بنزین رو نشون میده …
بنابراین خیلی مهمه که احساس مون رو بشدت تحت کنترل بگیریم و نذاریم بی جهت سر هر موضوعی بد بشه تا جریان انرژی رو در بدنمان متوقف بکنه…. …
در واقع بد شدن احساس ما یک نشونه ست برای اینکه ما که بفهمیم جریان انرژی در بدن ما متوقف شده ….یا بهتره بگیم بدن ما یک وسیله ایست که با احساس کار میکنه ….
بد شدن احساس ما یعنی اینکه این وسیله داره بد کار میکنه و اگه همینجوری ادامه بدی میزنه یه جاهایی رو خراب میکنه ….
اگه احساس تون بد باشه فرکانس هایی هم که ب جهان ارسال میشه منفی ست
الان که فکر میکنم میبینم اتفاق چند روز پیش من چه همزمانی با این قسمت داره …….جالبه دو روز پیش رفتم بانک یه کاری داشتم اما کارم حل نشد
حقیقت کم کاری از کارمند مربوطه بود و باهم بحث کردیم طوری که کمی صدامون رفت بالا ….اینا در صورتیه که کم کاری از کارمند مربوطه بود تازه ایشون برخورد تندی هم داشت ..
میان بحثمون معاون بانک پادرمیونی کرد و در کمال تعجب همه ……..با حق ب جانب دادن کارمندش ب قضیه فیصله داد نهایت اینکه من حسابم رو دراون بانک بستم به خاطر کم کاری و خدمات ضعیف اون بانک…
جالبه یه اقایی هم دقیقا همون قسمتی که ما داشتیم بحث میکردیم پشت میزش نشسته بود و داشت پرونده های بانک رو دونه ب دونه ورق میزد انگار که جدیدا اومده بود ب اون بانک که بعدا متوجه شدم ایشون بازرس بودند …
خیلی جالب بود این آدم ….. بین اون همه سروصدا………. اقای بازرس که وظیفه اش در ارتباط با همین موضوعات هست اصلا یک کلمه هم حرف نزد…..
جدا از تفاوت بانکداری در ۲ کشور ……….داستانی که استاد از بانک و بانکداری در کشور آمریکا بیان کردند با اتفاقی که برای من افتاد تقریبا میشه گفت مشابه هم بود
ولی نتایج یکسان نبود …. ۱۸۰درجه تفاوت داشت …
اما درسی که این قسمت داشت :
اگر یک جنس از توجه ….یک جنس از افکار. …..از اتفاق…….. که احساس خوبی به ما نمیده باید کانون توجه مون رو از رویش برداریم باید از ریشه قطع بشه ..نباید بهش بچسبیم ….
تا زمانی که در این جنس از مدار بمانیم یعنی احساس بد …هرگز دسترسی ب فرکانس های خوب و دلخواهمون رو نداریم ….کاری که من نتونستم ب درستی انجامش بدم
هر فکری که در ذهن ماست یک فرکانس دارد ….
هر فرد با افکاری که در ذهنش دارد و کانون توجه اش فرکانس هایی را به جهان هستی ارسال میکند که او را در یک مدار خاص قرار میدهد
که در ان مدار با اتفاقات …شرایط …ادمهایی برخورد میکند که هم اساس با فرکانس های غالب اوست …
زیرا خداوند انرژیست …..جهان از انرژی تشکیل شده ….ما هم انرژی هستیم …افکار ما هم انرژیست و قانون جذب میگه انرژیهای مشابه همدیگرو جذب میکنن….ب چی داری فکر میکنی …؟ چه احساسی داری ..؟
داری اتفاقات لحظه ب لحظه زندگیت رو با افکارت رقم میزنی
دو اتفاق مشابه برای استاد و من افتاد اما خروجیش دو نتیجه کاملا متفاوت ….
استاد ب زیبایی با کانون توجه و تمرکزش اون اتفاق به ظاهر بد رو ب زیباترین شکل ممکن حل کرد اما من نتونستم ب زیبایی استاد کانون توجه ام رو بر نکات زیبای این ماجرا بذارم و برای من حل نشد و در نهایت ب قطع همکاری من وبانک انجامید……
این رو من از نتیجه کار فهمیدم . …
این فرق بین کسی که مرتب روی خودش کار میکنه و ب ذهنش مسلط هست ..در واقع استاد ب چیزهایی که داره آموزش میده خودش هم عمل میکنه خیلی زیبا بود …
استاد کنترل ذهن بهتری داشت و نتیجه بهتری هم گرفت ….
من کنترل ذهن ضعیفتری داشتم و ب اندازه ای که کنترل ذهن داشتم نتیجه هم گرفتم ب نظر خودم تازه خیلی هم نتیجه خوبی گرفتم احساس میکنم رشد زیادی داشتم ..از این اتفاق خرسندم ….
این اتفاقات برای همه افراد در طول روز امکان رخ دادنش هست مهم اینه که ب موضوعات بد نچسبیم و رهاش کنیم ….
من مطمئنم که در آینده قراره برام اتفاق بهتری بیوفته ….
مرسی از استاد عزیزم …
این لایو برام درسهای زیادی داشت …
براتون بهترینهارو از خداوند مهربان خواستارم
با تشکر….