سرفصل آموزش های این فایل:
- چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
- چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
- درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
- انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
- سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
- وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
- چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
- قانون تغییر مکان زندگی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه194MB26 دقیقه
- فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه25MB26 دقیقه
با نام و یاد خدا
خانه تکانی ذهن گام هفدهم
خدا رو سپاسگزارم که من یک روز دیگه هم تونستم توی این مسیر الهی ثابت قدم باشم و بتونم کمی بهتر از روز قبلم باشم، به دور از عجله و مقایسه.
سپاس از شما استاد عزیز برای ادامه این مسیر که باعث شدید ما با دیدن تعهد و ایمان شما، متعهدانه در این مسیر ادامه بدیم.
و سپاس از خانم شایسته که این سایت رو هر روز بهتر و کاربردی تر و دلپذیرتر میکنه برای ما. از بهبود دائمی سایت، دسته بندی های عالی، نوشتن مقالات فوق العاده، نوشتن عناوین و توضیحات عالی برای فایلها، آماده کردن سریالهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت و الان هم که با این دوره فوق العاده خانه تکانی ذهن که ارزشش میلیونیه اما ما به رایگان ازش استفاده میکنیم.
سپاس از دوستای خوبم که کامنتهای خوبتون انگیزه ادامه راهه.
امروز متوجه رسیدن به یکی از خواسته هام شدم. این خواسته انقدر راحت وارد زندگیم شد که در ابتدا متوجه نشدم این خواسته رو من مدتهای پیش از خداوند داشتم.
ماجرا این بود که کامنتهای دوستان رو میخوندم که میگفتن ما صبح زود که همه جا ساکته با خداوند صحبت میکنیم، سپاسگزاری میکنیم یا فایلها رو کار میکنیم. بعد این خواسته در منم شکل گرفت که چقدر خوبه منم بتونم زمانی که همه جا سکوته و هیچ حواس پرتی نیست که تمرکزم رو به هم بزنه، بیدار شم و با خداوند صحبت کنم و فایلها رو کار کنم.
حالا شاید بگید این خواسته خیلی کوچیکیه. اما من تو زندگیم هیچ وقت نتونستم زود بیدار شم. زود که میگم یعنی مثلا زودتر از ساعت 7. چون همیشه قبل 8 بیدار میشم. اما زودتر از اون هرگز. مگر اینکه کاری داشتم که مجبور بودم و در اون شرایط با بدخلقی و حس بد بیدار میشدم و تا شبم خواب آلود بودم.
اتفاقی که افتاد این بود که هفته قبل یه روز صبح ساعت 6 من از خواب بیدار شدم و ساعت رو نگاه کردم دیدم هنوز 6 و من 1 ساعت و نیم دیگه باید بیدار شم پس گفتم بخوابم.
اما یه حسی درونم فریاد میزد پاشو. این حس همینجوری میگفت و منم اولش مقاومت داشتم. اما بیدار شدم و رفتم دم پنجره و بیرون رو نگاه کردم. وای خدای من آسمون هزار رنگ بود. انقدر زیبا بود که نفس آدم بند میومد.
و گفتم خب پس همینه دیگه خداوند میخواست این قشنگی رو به من نشون بده.
اما نه. اون حس بهم گفتن باید بری بیرون. آخه روبروی خونه ما یه پارک خیلی قشنگه که من همیشه تصور میکنم اینجا حیاط خونمونه. کلی درخت و گل و زمین بازی داره.
اولش خیلی مقاومت داشتم. اما یاد حرف استاد افتادم. عمل به الهامات. آقا عمل کن. و هزاران بار تکرار این موضوع باعث شد دیگه خوابم نبره.
بالاخره بلند شدم و رفتم بیرون.
هوا عالی بود. پرنده ها میخوندن، بلبلا چه چه میزدن، بچه گربه ها بازی میکردم و من انگار پا گذاشته بودم تو بهشت. یه سری آدم باانگیزه هم داشتن ورزش میکردن تو پارک که خیلی تحسینشون کردم. تاب بازی کردم و اصلا کیف کردم.
گفتم خب چه خوب که امروز زود پاشدم و خدا رو شکر کردم. و اتفاقا برخلاف انتظارم اون روز خیلی هم انرژی داشتم و اصلا دچار خواب آلودگی نشدم.
فرداش باز 6 بیدار شدم و رفتم پارک و این سری گفتم دفترم رو هم ببرم و تو پارک سپاسگزاری کنم. چون قبلا تو فایلهای سفر به دور آمریکا دیده بودم خانم شایسته این کار رو میکردن و خیلی خوشم اومده بود. اما شرایط موجود خودم رو قدر نمیدونستم و انگار منم حتما باید تو جنگلهای کلورادو این حس رو تجربه کنم.
خلاصه اون روز هم دوباره تا شب پر از انرژی بودم.
و این داستان یه هفته است که ادامه داره و خداوند هر روز بیدارم میکنه و من با احساس خوب بیدار میشم. میزنم بیرون، از آواز پرنده ها لذت میبرم، از بازی بچه گربه ها، از دیدن آدمهای پرانرژی و با انگیزه، از دیدن نگهبان پارک که مشغول نظافت پارکه و وقتی بهش میگم صبح بخیر با دعای عاقبتت بخیر و یه لبخند زیبا جوابم رو میده، از تاب بازی، از نوشتن سپاسگزاری و از مراقبه توپارک و با حس عالی روزم رو شروع میکنم و حداقل 1 ساعت در سکوت و آرامش با خداوند خودم راز و نیاز میکنم.
و من امروز فهمیدم که من خیلی ساده و در زمانی که آماده دریافتش بودم و مقاومتها رو کم کردم و عمل کردم، به 2 تا از خواسته هام رسیدم خیلی ساده و طبیعی.
و همین یک خواسته انقدر برای من انگیزه و شوق و ایمان ایجاد کرد که خدا میدونه.
و یاد کامنت لیلای عزیز میرسم که میگفت بچه ها بچه ها مسیر رسیدن به خواسته ها خیلی راحته. این خواسته میتونه هر چیزی باشه و من هر زمان در مدار دریافت اون نعمت باشم بدون مقاومت اون نعمت میاد تو زندگی من و وقتی میاد من فقط و فقط ازش لذت میبرم.
شاد باشید
سلام به سمیه عزیز
سمیه جان خیلی خیلی تحسینت کردم. شما دختر بسیار قوی و شجاعی هستی. یه لحظه خودم رو گذاشتم جای شما و گفتم سپیده اگه تو بودی این کار رو میکردی؟ به احتمال زیاد نه.
این کار شما خیلی شجاعت و کنترل ذهن و صبر میخواد که شما قدمهای اولیه رو به خوبی برداشتی.
امیدوارم در این مسیر ثابت قدم باشی و از موفقیتهات بیشترت بخونیم و لذت ببریم.