live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه

سرفصل آموزش های این فایل:

  • چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
  • چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
  • درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
  • انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
  • سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
  • وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
  • چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
  • قانون تغییر مکان زندگی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    194MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    25MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زینب اسماعیلی» در این صفحه: 1
  1. -
    زینب اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    به نام ربّ یگانه هدایتگر جهان هستی

    گام هفدهم از پروژه “خانه تکانی ذهن، گام به گام”

    سلام به دوستان عزیزم در این پروژه هدایتی

    این جلسه رو دوست دارم با مطلبی شروع کنم که تمرین جلسه قبلم رو باهاش به اتمام رسوندم یعنی ظرف

    ظرفی که آماده بودنش موضوع اصلی دریافت نعمت و رسیدن به خواسته هاست؛ چون ظرف هست که تعیین کننده این موضوعه چون هرکس به اندازه ظرفی که آماده داره دریافت میکنه و نه ظرفی که می خواد داشته باشه!

    اولین بار که آیه 7 سوره ابراهیم رو خوندم، اولین برداشتم تا مدت ها این بود که “شکر نعمت، نعمتت افزون کند” یعنی خداوند میگه که شکرگزار باشم تا بیشتر بهم بده.. اما وقتی از استاد شنیدم که معنای این آیه “تا شما را بیفزایم” هست،، کل معادله های ذهنیم بهم خورد که این همه تاکید خداوند برای سپاسگزار بودن این نیست که فقط نعمت های بیشتری بهم بده بلکه من رو می افزای درونم رو گسترش میده؛ ظرف من رو بزرگتر و آماده تر میکنه برای دریافت نعمت

    چند سال پیش که به این مفهوم از زبان استاد عزیزم رسیدم، تلاش کردم سپاسگزاری هایی که داخل دفترم می نویسم با هدف گسترش دادن ظرفم باشه برای اینکه بزرگتر بشه درونم برای اینکه ظرفیت دیدن و لذت بردن از زیبایی های بیشتر رو داشته باشم چون تجربه کرده بودم، حسش کرده بودم که وقتی آماده دریافت نعمتی نباشی حتی اگر اون نعمت رو داشته باشی ازش درست لذت نمی بری! اونطور که باید ذوق و اشتیاق نداری که از وجودش بهره ببری، جوری که بود و نبودش برات تفاوتی ایجاد نمی‌کنه و خب از دستش میدی.. فقط چون به قول خداوند هنوز ظرفت آماده و بزرگ نشده! شاید بخاطر همینه که خیلی حساسم نسبت به نوشتن سپاسگزاری و دیدن نکات مثبت و زیبایی ها،، چون نگاه من بیشتر از اینکه به نعمت ها و زیبایی ها و فروانی های بعدش باشه که قراره وارد زندگیم بشن، به ظرف درونیم و اندازه اون هست تا بتونم هربار هر نعمتی که وارد زندگیم میشه رو جوری از وجودش لذت ببرم و سپاسگزار باشم که باید

    سپاسگزاری واقعا دروازه‌ای به سمت تجربه معجزه ها و زیبایی ها و روانه کردن نعمت ها به زندگیِ،،

    هروقت میشینم دفتر سپاسگزاریم رو باز می کنم تا بنویسم، احساس می کنم که چطور قلبم سبک تر، آرام تر و رها میشه و اون آمادگی درحال ایجاد شدنِ و اون ظرفیت درحال گسترشِ

    من گاهی اوقات تنبلی می کنم در نوشتن سپاسگزاری و به خودم میگم اوکی توی ذهنم سپاسگزاری می‌کنم اما به چشم دیدم که نوشتن اصلا یک قدرت و انرژی دیگه‌ای داره که هر نوع توجه کردن دیگه حتی به گرد پای نوشتن هم نمیرسه شاید برای من اینطوره ولی این تنها روش مؤثر برای منه که لیزری درباره نعمت های زندگیم بنویسم و اون قدرت و معجزه رو در زندگیم جاری کنم،، استاد طوری شده که اگر بخوام درباره نکات مثبت، زیبایی ها و نعمت های یک روزم بنویسم صفحه هااا پر میشه تا جایی که انقدر دستم درد میگیره که دیگه بیخیال نوشتن نصف روز میشم!! اینه که میگم گاهی اوقات تنبلی می‌کنم درواقع انقدر نعمت و زیبایی زیاده که دستم ناتوان میشه و این موقع هاست که شرمنده میشم و اشک تو چشمام جمع میشه از این همه عظمت و سخاوتمندی ربّ که من رو با نعمت هاش احاطه کرده و من ناتوان در سپاسگزاری به شکلی که شایسته و برازنده خودش باشه میشم؛

    اما از جایی که نوشتن مؤثرترین و بهترین شیوه برای منه ادامه میدم به نوشتن این شواهد و برکاتی که می‌تونم در زندگی تجربه کنم و فرصت سپاسگزاری و گسترش دادن ظرف درونم رو بهم میده تا نه تنها از زیبایی ها و نعمت های اون لحظه‌ام لذت ببرم، بلکه نسبت بهشون آزاد و رها باشم تا خداوند با توجه ظرفیتم من رو هدایت کنه به سمت زیبایی ها و نعمت های بیشتر..

    اگر بخوام مثل استاد مثال بزنم،،

    من یکشنبه باید می‌رفتم دندانپزشکی وقتی رفتم اونجا و کارتم رو تحویل دادم یکی از منشی ها گفت آخرین تاریخ نوبت برای چند ماه قبل بوده و برای امروز نوبت نداشتی؟ گفتم نه و اینکه هرچی به کلینیک زنگ زدم کسی پاسخگو نبود.. و یه منشی دیگه خیلی قاطعانه گفت حتما باید نوبت داشته باشی وگرنه کلا امروز نمیشه و باید هفته بعد بیای! اما من لبخند زدم و توضیح دادم که دکتر گفته جلسه آخر هست و هفته بعد شیراز نیستم.. بهشون گفتم هرچقدر لازم باشه اینجا می‌مونم تا نوبتم بشه و منشی گفت تا چند دقیقه دیگه اگر خلوت شد بهتون میگم می‌تونید بمونید یا نه،،

    من یه گوشه نشستم و داشتم از زیبایی محیط لذت می‌بردم، کامنت می‌خوندم، فایل گوش می‌دادم و هر از گاهی دکتر و دستیار ها رو از پشت شیشه کدر می‌دیدم که درحال رد شدن هستن خیلی ذوق می‌کردم و به خودم می‌گفتم ایول قراره دکتر رو ببینم،، کلینیک هر دقیقه که می‌گذشت شلوغ تر از قبل میشد اما من مطمئن بودم که منم قراره برم داخل و خیلی راحت و آرام نشسته بودم تا صدام بزنند که برم داخل و نه اینکه به قول منشی بهم خبر بدن که باتوجه به شلوغی می‌تونم بمونم یا نه! دقیقا 20 دقیقه گذشت و من جزو اولین افرادی بودم که صدا زدن و رفتم داخل انقدررر خوشحال شدم و لذت بردم که اون بحث و نگرانی کوچولوی اول کار الان همه به نفع من تمام شده بود و بخاطر نوبت نداشتن به قول شما استاد یه گوشه ذهنم خیلی کمرنگ این فکر اومد که آخرین نفر من رو بفرستن اما این قدرت سپاسگزاری و معطوف کردن کانون توجه به سمت زیباییِ که هر شرایط ظاهری هرچند ناجالب رو به نفع تو تغییر میده و تو میشی جزو اولین افرادی که صدات می‌زنند و میری داخل و کارت به زیبایی و در نهایت کیفیت و حساسیت انجام میشه یو هووو ایول واقعا خداروشکر

    یه مثال دیگه هم که جدیدا داشتم این بود که وقتی داشتم رانندگی می‌کردم توی جاده یه بحثی بین من و بابام پیش اومد که کنترل ذهنم رو از دست دادم، نتیجه این شد که وقتی رسیدیم خونه و ماشین رو پارک کردم یه لحظه متوجه شدم یکی از انگشترام تو دستم نبود! و من خیلی دوستش داشتم، سه دور ماشین رو با داداشم گشتیم اما چیزی نبود،، رفتیم بالا اما قلبم احساسش می‌کرد من خیلی به هدایت اعتقاد دارم خیلی به همکاری با خداوند و نشانه ها اعتقاد دارم و تجربه کردم بخاطر همین می‌تونستم احساس کنم که خداوند بهم میگه بازم رو بگرد برو دست از تلاش نکش حتی اگر ظاهر اینه که چندبار وجب به وجب گشتی! دو دور دیگه گشتم، ماشین رو جلو عقب کردم، باغچه و.. رو گشتم ولی نه،، آخرش دیدم من تلاشم رو کردم و خداوند بهم گفت چرا جشن نگیری؟؟! گفتم ایول همینه، میام مراسم یادبود(!) انگشترم رو جشن می‌گیرم و کلیی ازش تشکر می‌کنم بخاطر تمام اون روزهایی که داشتمش و بهم خدمت کرد و از وجودش لذت بردم.. انقدر با داداشم با فلاش موبایلم رقص نور زدیم توی ماشین و آهنگ خوندیم و شادی کردیم که گفتم حالا بیا جا مون رو هم عوض کنیم من برم عقب تو جلو بشین فضای پشت رو هم تجربه کنم،، و در بین این لذت بردن ها و به نیکی یاد کردن ها از انگشترم دیدم یه پلاستیک اونجا بود که هیچ ربطی نداشت، داخلش رو که نگاه کردم دیدم خدای بزرگ انگشترم اینجاستتت و کلییی خوشحال شدم و مراسم یادبود تبدیل شد به مراسم پیدا شدن انگشتر و کلییی شادی و سپاسگزاری دیگه و وقتی رفتم بالا به مامانم گفتم از قدرت کنترل ذهن و متمرکز کردن کانون توجه روی زیبایی ها و رها بودن نسبت به نتیجه خلاصه که انقدررر بزرگش کردم که تا چند ساعت بعدش داشتم تو اتاق می خوندم و می رقصیدم… یا ماجرای گم شدن گوشیم و پیدا کردنش و.. کلی مثال های دیگه از این جنس که همش به لطف خداوند و ابزار در دسترسی که برای ما گذاشته تا کنترل ذهن بیشتری داشته باشیم همگی به بهترین شکل اتفاق افتادن

    خداروشکر بخاطر فرصتی که دارم تا این گام رو هم با تعهد بردارم^^

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: