سرفصل آموزش های این فایل:
- چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
- چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
- درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
- انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
- سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
- وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
- چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
- قانون تغییر مکان زندگی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه194MB26 دقیقه
- فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه25MB26 دقیقه
سلام و درود خداوند بر آقا رسول گل
باورم نمیشه پسر تو هم لشگر 28 خدمت کردی!!!
من سال 81_ 82 اونجا خدمت کردم. توی کوی سازمانی بلوک افسر وظیفه ها کنار غذا خوری بودیم . چقدر خاطره ها برام زنده کردی پسررررر. واقعا خدمت نبود عشق و حال بود. یه تجربه تکرار نشدنی با دوستان نابی مثل خودت که هنوزم باهاشون در ارتباطم.
اوایل تو بلوکمون که حموم نداشتیم و گاز کشی نشده بود میومدیم حمام عمومی تو خ امام پائینتر از پادگان . ..نون سنگک شنی پنجشبه و جمعه ها.... پیاده روی از میدان انقلاب ( دوره میان) تا دیدگاه و برگشتن از همان مسیر….. خوردن لبو قرمز…. رفتن به تلفن عمومی در میدان آزادی برای تماس با خانواده ( 6 بهمن) … رفتن به حسن آباد برای گرفتن حقوق ماهانمون…رفتن به بازار شیطان و خرید میوه و تره بار و مایحتاج برای غذا پختن توی کوی….رفتن به استخر توی کوی بصورت رایگان… یادش بخیرررر .چه روزا و چه خاطراتی داشتیم…چند سال پیش با ماشین خودم بچه ها رو بردم و داخل کوی رو گشتم، خیلی تغییر کرده بود، ولی اون خاطرات زنده بودن…. نمی دونم چه سالی اونجا بودی ولی مطمئنم کلی خاطرات و حرف داری برای گفتن. بهانه ای بود بهد مدتها احوالی ازت بپرسم. روی ماه هلیسا و محمد حسن و جای من ببوس و به فاطمه جان سلام برسون. در پناه خدا باشید همگی.یا حق
سلام و درود مجدد رسول جان
عجیبه بخدا. مگه میشه؛ مگه داریم!!! دنیا چقدر کوچیکه خدااااا
اینکه دو نفر تو یه پادگان تو یه سال خدمت کرده باشن و بعد 22 سال از طریق یه سایت این بفهمن! اینم از معجزات خداونده.
من محل خدمتم دفتر نقدی تو پشتیبانی لشگر بود. من مسئول دادن پوتین و جیره افراد کادر و وظیفه بودم و تو مناقصات لشکر برای تامین مایحتاج لشکر شرکت می کردم.
یادته صبح ها هر روز تو میدان رژه پادگان ورزش میکردیم حدود یکساعت و من چون فوتبالم خوب بود، سرهنگ امامی راد (امیدوارم اشتباه نکردخ باشم اسمشو) فرمانده پشتیبانی لشگر بود و همه ازش حساب میبردن، منو صدا زد که تو تیمش بازی کنم و بعد از اون بود که ما رفیق فابریک هم شدیم و همه مثل امامی راد از من حساب میبردن خخخ یا بقول خودت شایدم از کنار هم رد شدیم بارها.
یادم میاد آنزمان بحث حمله آمریکا بود و از لشگر خواسته بودن که یه تیپ ببره مهران. جالبه بدونی من متولد مهرانم و بعد جنگ دیگه ساکن ایلام شدیم و برنگشتیم به مهران ولی دائمآ بعنوان سرزمین پدر و مادری رفت و آمد داریم . خوب دوم آوردی تو گرمای مهران. با بادهای سورانش در تابستان (محلی ها بهش میگیم سِموم) البته امیدوارم نیمه دوم اونجا خدمت کرده باشی. غروب زیبای مهرانُ حتما تائید میکنی. چون غروب دشت ها واقعآ خورشید بزرگ و زیباست.
ان شاء الله یروز ببینمت و کلی عکس نشونت بدم از لشگر و خاطراتت زنده بشه و بگیم و بخندیم. همیشه این هممداری و هم راستا و همجهت بودن شما و فاطمه جان رو تحسین میکنم و این مسیر رسیدن به خواسته ها رو هموارتر و زندگی را لذتبخش تر میکند.در پناه خداوند باشید عزیزانم. یا حق
سلام و درود خداوند بر آقا حمید گل
حمید جان سلیقه ها متفاوته. هر کسی ذائقه و سلیقه مختص خودشو داره. من خودم از تجربه جاهای جدید لذت میبرم. آب و هوای استانهای غربی مانند اکثر نقاط کشور در این یکی دو ماه تقریبا گرم است. بهترین زمان برای لذت بردن از استانهای گفته شده همون فصل بهار است. الان پیج های گردشگری و سایت های زیادی هستند که میتونید سرچ کنید و بصورت تصویری آن مناطق رو ببینید و اگه دوس داشتید سفر کنید. در پناه خدا باشی، یا حق