live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه

سرفصل آموزش های این فایل:

  • چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
  • چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
  • درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
  • انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
  • سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
  • وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
  • چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
  • قانون تغییر مکان زندگی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    194MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    25MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهره» در این صفحه: 1
  1. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    سلام

    چندروزپیش داشتم اروم اروم میرفتم توریل ناسپاسی ومقایسه توجه روی کمبودهاو..

    همینطورکه باخودم میگفتم بین صحبت هااینوپرسیدم مگه تووهاب نیستی مگه رزاق نیستی پس چرادری روبازنمیکنی من میخوام استقلال مالی داشته باشم خسته ام از وابستگی مالی به پدرم و.

    اصلایه جواب هایی اون لحظه اومدکه من فقط سکوت کردم وازحرف های خودم خجالت کشیدم که میگفت پس این همه نعمتی که دورواطرافت میبینی پس چیه ازکیه ازکجااومده غیرازاین که خداهمیشع روزی رسون بوده وانقدرنعمت بهت داده که نمیتونی بشماری خودش که مستقیم دلانشده ازاون بالابهت بده بگه من خدام بگیر ازبی نهایت دستش هرچی که داری ازاون

    ازسلامتی که بزرگ ترین نعمت که اگه میلیارددلارثروت هم توزندگیت بیادنمیتونه جای این نعمت بزرگ بگیره

    اصلا دونه دونه هرچی که توزندگیم داشتم جلوچشمم اورد وبهم نشون میداد حس میکردم تاقبل این من نابینابودم والان دارم میبیینم انگارریشه تمام این نعمت هاروهی وصل میدادبه خودش ومن هی برمیگشتم به عقب که من اصلاکی بودم کجابودم اومدم این جابرای چی

    واصلاتویی وجودنداری همه چیز اون

    هی داشتم منت میذاشتم من این همه کارکردم انرژی کذاشتم زمان وپول و..دادم ولی درقبال این بهابرای کارهام ازلحاظ مالی مشکل دارم

    بعدجواب هاواستدلال های قوی درقبال این سوال هامیومدکه من فقط میرفتم توفکروبعدش میگفتم اره وبه نادونی خودم بیشترپی میبردم

    همون زمان انرژی دقت وخرج هایی که میکردی اون هاهم من بودم

    تویی وجودنداره که منت هم میزاری

    من اصلا حواسم به این نعمت هااکجاداره میادنبودم

    توذهنم بدون این که به زبون بیارم خب ایناروواسه بابامه ازخودم که نبس و ومیگفت باباتوبهت کی داده و..انقدرعقب میرفتم میرفتم که احساس میکردم ازکره ی خاکی دارم میام بیرون ودارم ازدیدبالاترووسیع تری دنیارومیبینم برمیکردم به زمانی که من تصمیم کرفتم بیام این جا روحی بودم که قراره جابگیره درکالبدی که درحال شکل گرفتن ورسالت وماموریتی داره که فرستاده شده به این کره ی خاکی وکاملا همه چیزاماده شده براش تاازاین نعمت هااستفاده کنه تارسالت الهی خودش بع انجام برسونه

    وهمه چیزاونه وهمه چیزبه سوی خدابرمیکرده بدون این که من حرفی بزنم فقط همینطوری میومدتوذهنم وبرام معنامیکرفت همه چیز وانگارداشتم برمیکشتم به اصل خودم وانقدرحس خوبی بهم میدادکه دلم نمیخواست ازاون حالت بیام بیرون کل این حهان روداشتم اززاویه ی دیدخدامیدیدم ولذت میبردم وازیه نگاه خیلی وسیع ترعمیق تر بالاترکه مسایلی که تا یه ساعت پیش ذهنمو درگیرکرده بود برام کوچک وناچیزشد که ببین توبخاطر چه چیزبی خودی نشستی اعصابتوخردمیکنی چقدرخودتوکوچیک کردی چقدررفتی توحاشیه توجزئیات داشتم ازلنزاستادعباس منش میدیدم دنیارواون موقع داشتم درک میکردم حرف های استادوتاییدمیکردم ومیگفتم اره اینارومیگفت استادمن اون لحظه نمیفهمیدم

    وهمون لحظه اومدم گوشیموچک کردم پیام اومدبودکدتخفیف کالابرات اومده خوشحال شدم ونشونه هاپشت سرهم داشت رخ میداد فرداش پیامی رودیدم ازکسی که تادو سه هفته پیش فکرهای بدی راحب من میکرد وازمن خیلی عصبانی بود وحتی تهمت وقضاوت میکردو‌‌..

    ولی باهدایت خدابه سفرخونه تکونی ذهن وفایل هایی استادمابین خونه تکونی ضبط میکردجواب حل مسایلمو میدادومیگفت فقط اعراض کن ورودی هاتوکنترل کن تمرکزبزارروی خودت روی توانایی هات که وقت نکنی بع این حواشی فکزکنی وازاون حایی که میدونستم این پاشنه اشیلم نظردیکران وچه ضربه هایی ازش خوردم که بازخوردهای این نوع نکاه توذهنم بوذ که اگه توجه کنی میدونی که چه بلاهایی سرت میاد انتقادات بیشترحذب میکنی بعدتوبیشتربایدثابت کنی وناتوان میشی ونمیتونی راضی کنی یه نفربرای همیشع وازاون درس های قبلی استفاده کردم وواقعانتیجشوداشتم میدیدم وخداوند خودش داشت کارهادرست میمردبدون این که من کاری بکنم حرفی بزنم دفاعی بکنم خودش داشت دفاع میکردازمن نمیدونم چی شده بود ولی هراتفاقی افتاده بودکارخدابود ادمی که چندهفته پیش اصلایه جوردیگه ای بود

    خداروشکرت که وقتی سپاس گزارش میشی واعتبارهمه ی نعمت هاروبه اون میدی خودش همه چیز درست میکنه بدون این که توبخوای دست وپابزنی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: