live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه

سرفصل آموزش های این فایل:

  • چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
  • چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
  • درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
  • انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
  • سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
  • وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
  • چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
  • قانون تغییر مکان زندگی؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    194MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه
    25MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده آیت» در این صفحه: 2
  1. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1077 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استادان عزیزم وسلام به همه دوستانم در این بوستان بهشتی

    استاد چندروزه میخوام بیام کامنت بزارم یعنی دقیقا بعد اون فایلی که گذاشتید درمورد لیلای عزیز

    که چه کرد اون فایل و صحبتهاتون با من

    ولی هربار میگفتم نه

    تا اینکه امروز و این فایل که رفتین روقسمت شکرگزاری

    گفتم الان وقتشه باید بنویسم

    من اون فایل درباره لیلای عزیز رو چند روزپشت سر هم گوش میدادم و اونجا که میگفتید اگه یکی دست بزاره رو نقطه جوشت و تو مثل قبل عمل کنی یعنی تغییر نکردی و داری خودتو گول میزنی

    دلم یهو میشکست حالم یه جوری میشد و احساس میکردم من این مدت هیج پیشرفتی پس نداشتم

    چرا؟

    چون دقیقا تو همون دو روز، قبل گوش دادن به فایل یه جریاناتی پیش اومد که من زدم جاده خاکی و جواب طرف رو دادم

    البته که کوتاه بود

    ولی بود

    وهی میگفتم سعیده استاد با توئه

    جالب اینه که من همیشه این مسائلو اعراض میکردم ولی اون دوبار شده بودم سعیده قبلی

    دفعه سوم که دقیقا شنبه قبل بود همونجا پوزش کردم یه جورایی بهم برخورد اونم خیلی خیلی زیاد

    و به کارام فکر کردم و فکر کردم

    دیدم من چند وقته برا یه تضاد کوچولو داشتم دنبال ریشش تو خودم میگشتم که هرچی میگشتم نمیفهمیدم جیه

    هر روز نشانه امروزم رو میزدم تو قران از خدا میهواستم ولی انگار نه انگار جوابی نمیومد

    واین درونن منو کلافه کرده بود بدون اینکه بفهمم نشتی انرژی پیدا کرده بودم

    گفتم خدایا ایتکه نشد من باید حالمو خوب کنم باید این روندو تغییر بدم

    همون موقع خدا هدایتم کرد سعیده مگه تو لایو اصل خارپشتی ننوشتی احساس خوب داشتنه که اصله

    پس بیا همه چیو بریز دور فقط تمرکزتو لیزری بزار رو احساس خوب

    حالم کمی بهتر شد بقیه فایلو گوش دادم آخرش باز یه هدایت دیگه اومد

    گفت ببین همه دارن از شکرگزاری میگن

    گفتم خب منم صبخ وشب دارم مینویسم و سعیم بر شکرگزاری بیستره

    گفت حتما کمه دیگه ببین لیلا میگه هرجی دارم از شکر گزاریه افلاطون عزیز میگه مهمترین دستاوردهای من از شکر گزاریه

    اسداااله عزیز تو اون کامنتش نوسته بود استاد قرار بوده دوره ای بنام شکرگزاری رو ران کنه

    فلان کامنت نوشته چند ماه شکرگزاری این نتایجو برام داشت و هزاران جیز دیگه که مثل قطعات پازل اومدن جلو چشمام که تمرکزی اینکارو شروع کن

    همونروز گفتم اره واقعا من اون معحزاتی که میشه از این روش بدست اوردو هنوز ندیدم و همون موقع متعهد شدم به نوشتن داشته هام

    از اتاق خودم شروع کردم وبا عینک ذره بینی سعی کردم هر انچه که وجود داره رو بنویسم

    قرار گذاشتم هر روز 50 تا مورد از داشته هامو بنویسم و بابتشون به حس خوب و شکرگزاری برسم البته گفتم باید در طول روزم همش حواسم باشه بابت هرچیزی شکر کنم

    الان یه هفتس دارم اینکارو میکنم 400 مورد نوشتم فقط از اتاق خودم و یه سرویس بهداشتی و یکم از اتاق دخترم

    تازه خیلی مسائل رو دونه به دونه ننوشتم

    مثلا نوشتم جورابهای زمستانی حورابهای اسپرت یا بلوزهای تو خونه ای و نیومدم بابت تک تکشون یه مورد جداگانه بنویسم و الان 400 مورد رو در اوردم به لطف خدای مهربون که موندم وقتی شکر گزاریهام بابت فقط وسایلی که دارم تموم بشه به چند هزار میرسه تازه بعدش شکر تک تک اعضای سالم بدن خودم و دخترم و همسرم و توانمندیهامونو نکات مثبت اخلاقی هر کدوممون

    وای خدای من چقدر باید بنویسم و این مسیر ادامه داره و اون نتایجی که بعد نوشتن همشون بیاد فک کنم مثل بهمنی عظیم از نعمت و ثروت منو شگقت زده کنه انشالله

    واما بگم از نتایج این یه هفته

    اول از همه به خودم قول دادم همه ادمای اطرافم رو بپذیرم به همون شکلی که هستن یعنی نیام توذهنم بگم ای بابا جرا توجهش به چیزای منفیه یا چرا نمیتونه اخبار گوش نده و …..وسعیم رو گذاشتم بر اینکه مسائل رو از دید اونا ببینم یعنی بگم خب مثلا دخترم حق داره از مشق بدش بیاد آخه کدوم دختر 8 ساله ای عاشق مشقه منم بچه بودم فقط بازی دوست داشتم پس حق داره دیر بره سراغشون بعد

    روز اول همسرم که تازه از اصفهان اومد دوباره راهی اصفهان شد این یعنی نشتی انرژی کمتر صدای کمتر اخبار و…..

    روز دوم داشتم یکم استراحت میکردم صدای پیامک گوشی اومد تو دلم گفتم کاش واریزی بانک میومد

    بعد گفتم اخه از طرف کی؟

    بعد گفتم خدایااز طرف تو

    بازگفتم خدام از طریق بنده هاش کارهارو میکنه

    بیخیال شدم تا ایتکه تلفنم زنگ خورد و یکی از عزیزانم بود بعد یه کم احوالپرسی گفت شماره کارتتو بده

    واقعا در جا خشک شدم گفتم واسه چی و توضیح داد بله اولین واریزی از طرف خدا

    دلم میهواست جیغ بزنم

    میدونید این همزمانی برام خیلی حذاب بود من تا دودقیه قبلش داشتم این نجواها رو تو سرم میگذروندم خدام همون موقع گفت بفرما

    روز بعدش مامانم که مدتها بود بخاطر کسالتش پای تلفن نمیومد وقتی زنگ زدم گوشی رو برداشت وای که چقدر ذوق کردم وکلی باهاش حرف زدم و گفت خیلی حالم خوبه وکلی صحبتهای شیرین وجذاب دیگه

    دوروز بعدش دوباره یکی دیگه برام پول ریخت و منم قدم 4 رو بعد مدتها تاخییر خریدم خداروشکر

    بعد دیروز که یکی از خواهرام زنگ زد یهو یادم افتاد ا چه جالب این خواهرم که باید هر روز بهم زنگ میزد و خب یه سری صحبتهای ناخواسته هربار مطرح میکرد الان 4 روزه زنگ نزده بود و من اصلا متوجه نبودم که اینم اثر شکرگزاری و تعهد به موندن در احساس خوبه

    استاد انقدر نتایح باحال دیگه هم که از حوصله دوستان خارجه گرفتم که قشنگ حس میکنم رفتارای دنیا باهام عوض شده یاد این آهنگ افتادم

    وقتی که من عاشق میشم دنیابرام رنگ دیگس

    صبح خروس خونش برام مثله یه اهنگ دیگس

    بعدش

    بخداگفتم چه جوری شکر کنم که نتیجه بهتری بگیرم در جا خدا منو یاد کامنت حسین ونرگس عزیز انداخت که به این فکر کنین اگه اون نعمتو نداشتینش اوضاع چه جوری بود

    واقعا که اینم کولاک میکنه یعنی بخاطر یه ابر کوچولو که گذاشتی لای درز در که حشره نیاد تو هم کلی ذوق میکنی و شکر گزاری

    البته اینم بگم دارم رو احساس خوبم بشدت کار میکنم

    یعنی تا یه چیزی میشه سریع میگم خدایا برا اینکه حسم خوب بشه الان چی بگم؟ الان چیکار کنم؟ الان چه رفتاری نشون بدم؟

    والحق که خدام در جا هدایتم میکنه و انقدر خوب چند تا چالشی که تو این یه هفته برام پیش اومد رو عالی با کمک خدا مدیریت کردم و همه چی یه جور دیگه شد و عالی تموم شد که دقیقا حس کردم تمرکز گذاشتن فقط رو هدف نباید باشع تمرکز گذاشتن رو یکی از اصول قانون چقدر نتایجو متفاوت میکنه

    راستی اینم بگم تو تابستون امسال من بخاطر هوای عالی که بود یعنی تا یه ذره هوا خنک میشد کلی شکرمیکردم به همه میگفتم وکلی بزرگش میکردم حتی اگه طول روز بیشترگرم بود یه دوسه ساعتی که بهتر میشد کلی میگفتم و مینوشتم وحالمو خوب میکردم

    دقیقا دیدم هرچی من اینکارو اگاهانه تر میکنم هوا داره روز به روز خنک تر میشه

    شاید باورتون نشه مردادماه امسال رامسر انقدر خنک بود که کولرا خاموش و ما گاهی شبا حتی پنجره هارو میبستیم وپتو هم مینداختیم

    قشنگ حس میکردم خدا داره قدرت سپاسگزاریو نشونم میده

    کاربه جایی رسیده بود که گفتم خدایا میترسم با این فرمون پیش بره بریم تو زمستون

    وعامدانه شکر کردنهامو کمرنگ تر کردم که انقدرم سرد نشه

    دارم از مردادماه اوج گرما تو شمال حرف میزتم

    به هرکی میگفتم باورش نمیشد ولی شده بود دیگه

    استاد عزیزم انقدر حالم خوبه انقدر عالیم که با کلام نمیتونم بگم وامروز تو این فایل که میگفتین دروازه های نعمت رو براتون باز میکنه

    میگفتم اره دقیقا باز میکنه وهرجی میگفتید رو فقط تایید میکردم و لذت میبردم که اصل صحبت امروزتون درباره شکرگزاری بود

    میدونید استاد من تجسم و شکرگزاری رو مثل دسربعدغذا میدونم

    همونطور که دسر سر یه میز لذت بخش ترین و خوشمزه ترین چیدمان اون میزه

    این دوتاهم برامن همینجورن چون از همون اولش با یه حال عالی شروع میشه

    مثلا کنترل ذهن نتیجش شیرینه ولی خودش کارسختیه ولی این دوتا از اول شیرینن

    میخوام بگم اصل خارپشتیه احساس خوب رو اگه تو عمل پیاده کنیم و هر لحظه حواسمون باشه الان چه جوری حسمو باید خوب کنم واقعا همه اصول دیگه رو هم خودبخود رعایت کردیم وشکر گزاری

    که نگم از حس شیرینش ازطعم دلپذیرش

    من تو یه برهه ای ادمی شده بودم که میترسیدم حتی تو دلم بابت یه چیزی شکر کنم نکنه یه اتفاق بدی برام بیوفته!!!!!

    ببینین به چه فاجعهای تبدیل شده بودم ولی الان در عوض همش دنبال اینم که یه جیزی پیدا کنم که شکرشو بگم و گاها دوست دارم جیغ بزنم و بگم وهمه رو تواین حسم شریک کنم

    خدایا واقعاشکرت که میتونم بگم شکزت

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1077 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استادان عزیزم وسلام به همه دوستانم در این بوستان بهشتی

    استاد چندروزه میخوام بیام کامنت بزارم یعنی دقیقا بعد اون فایلی که گذاشتید درمورد لیلای عزیز

    که چه کرد اون فایل و صحبتهاتون با من

    ولی هربار میگفتم نه

    تا اینکه امروز و این فایل که رفتین روقسمت شکرگزاری

    گفتم الان وقتشه باید بنویسم

    من اون فایل درباره لیلای عزیز رو چند روزپشت سر هم گوش میدادم و اونجا که میگفتید اگه یکی دست بزاره رو نقطه جوشت و تو مثل قبل عمل کنی یعنی تغییر نکردی و داری خودتو گول میزنی

    دلم یهو میشکست حالم یه جوری میشد و احساس میکردم من این مدت هیج پیشرفتی پس نداشتم

    چرا؟

    چون دقیقا تو همون دو روز، قبل گوش دادن به فایل یه جریاناتی پیش اومد که من زدم جاده خاکی و جواب طرف رو دادم

    البته که کوتاه بود

    ولی بود

    وهی میگفتم سعیده استاد با توئه

    جالب اینه که من همیشه این مسائلو اعراض میکردم ولی اون دوبار شده بودم سعیده قبلی

    دفعه سوم که دقیقا شنبه قبل بود همونجا پوزش کردم یه جورایی بهم برخورد اونم خیلی خیلی زیاد

    و به کارام فکر کردم و فکر کردم

    دیدم من چند وقته برا یه تضاد کوچولو داشتم دنبال ریشش تو خودم میگشتم که هرچی میگشتم نمیفهمیدم جیه

    هر روز نشانه امروزم رو میزدم تو قران از خدا میهواستم ولی انگار نه انگار جوابی نمیومد

    واین درونن منو کلافه کرده بود بدون اینکه بفهمم نشتی انرژی پیدا کرده بودم

    گفتم خدایا ایتکه نشد من باید حالمو خوب کنم باید این روندو تغییر بدم

    همون موقع خدا هدایتم کرد سعیده مگه تو لایو اصل خارپشتی ننوشتی احساس خوب داشتنه که اصله

    پس بیا همه چیو بریز دور فقط تمرکزتو لیزری بزار رو احساس خوب

    حالم کمی بهتر شد بقیه فایلو گوش دادم آخرش باز یه هدایت دیگه اومد

    گفت ببین همه دارن از شکرگزاری میگن

    گفتم خب منم صبخ وشب دارم مینویسم و سعیم بر شکرگزاری بیستره

    گفت حتما کمه دیگه ببین لیلا میگه هرجی دارم از شکر گزاریه افلاطون عزیز میگه مهمترین دستاوردهای من از شکر گزاریه

    اسداااله عزیز تو اون کامنتش نوسته بود استاد قرار بوده دوره ای بنام شکرگزاری رو ران کنه

    فلان کامنت نوشته چند ماه شکرگزاری این نتایجو برام داشت و هزاران جیز دیگه که مثل قطعات پازل اومدن جلو چشمام که تمرکزی اینکارو شروع کن

    همونروز گفتم اره واقعا من اون معحزاتی که میشه از این روش بدست اوردو هنوز ندیدم و همون موقع متعهد شدم به نوشتن داشته هام

    از اتاق خودم شروع کردم وبا عینک ذره بینی سعی کردم هر انچه که وجود داره رو بنویسم

    قرار گذاشتم هر روز 50 تا مورد از داشته هامو بنویسم و بابتشون به حس خوب و شکرگزاری برسم البته گفتم باید در طول روزم همش حواسم باشه بابت هرچیزی شکر کنم

    الان یه هفتس دارم اینکارو میکنم 400 مورد نوشتم فقط از اتاق خودم و یه سرویس بهداشتی و یکم از اتاق دخترم

    تازه خیلی مسائل رو دونه به دونه ننوشتم

    مثلا نوشتم جورابهای زمستانی حورابهای اسپرت یا بلوزهای تو خونه ای و نیومدم بابت تک تکشون یه مورد جداگانه بنویسم و الان 400 مورد رو در اوردم به لطف خدای مهربون که موندم وقتی شکر گزاریهام بابت فقط وسایلی که دارم تموم بشه به چند هزار میرسه تازه بعدش شکر تک تک اعضای سالم بدن خودم و دخترم و همسرم و توانمندیهامونو نکات مثبت اخلاقی هر کدوممون

    وای خدای من چقدر باید بنویسم و این مسیر ادامه داره و اون نتایجی که بعد نوشتن همشون بیاد فک کنم مثل بهمنی عظیم از نعمت و ثروت منو شگقت زده کنه انشالله

    واما بگم از نتایج این یه هفته

    اول از همه به خودم قول دادم همه ادمای اطرافم رو بپذیرم به همون شکلی که هستن یعنی نیام توذهنم بگم ای بابا جرا توجهش به چیزای منفیه یا چرا نمیتونه اخبار گوش نده و …..وسعیم رو گذاشتم بر اینکه مسائل رو از دید اونا ببینم یعنی بگم خب مثلا دخترم حق داره از مشق بدش بیاد آخه کدوم دختر 8 ساله ای عاشق مشقه منم بچه بودم فقط بازی دوست داشتم پس حق داره دیر بره سراغشون بعد

    روز اول همسرم که تازه از اصفهان اومد دوباره راهی اصفهان شد این یعنی نشتی انرژی کمتر صدای کمتر اخبار و…..

    روز دوم داشتم یکم استراحت میکردم صدای پیامک گوشی اومد تو دلم گفتم کاش واریزی بانک میومد

    بعد گفتم اخه از طرف کی؟

    بعد گفتم خدایااز طرف تو

    بازگفتم خدام از طریق بنده هاش کارهارو میکنه

    بیخیال شدم تا ایتکه تلفنم زنگ خورد و یکی از عزیزانم بود بعد یه کم احوالپرسی گفت شماره کارتتو بده

    واقعا در جا خشک شدم گفتم واسه چی و توضیح داد بله اولین واریزی از طرف خدا

    دلم میهواست جیغ بزنم

    میدونید این همزمانی برام خیلی حذاب بود من تا دودقیه قبلش داشتم این نجواها رو تو سرم میگذروندم خدام همون موقع گفت بفرما

    روز بعدش مامانم که مدتها بود بخاطر کسالتش پای تلفن نمیومد وقتی زنگ زدم گوشی رو برداشت وای که چقدر ذوق کردم وکلی باهاش حرف زدم و گفت خیلی حالم خوبه وکلی صحبتهای شیرین وجذاب دیگه

    دوروز بعدش دوباره یکی دیگه برام پول ریخت و منم قدم 4 رو بعد مدتها تاخییر خریدم خداروشکر

    بعد دیروز که یکی از خواهرام زنگ زد یهو یادم افتاد ا چه جالب این خواهرم که باید هر روز بهم زنگ میزد و خب یه سری صحبتهای ناخواسته هربار مطرح میکرد الان 4 روزه زنگ نزده بود و من اصلا متوجه نبودم که اینم اثر شکرگزاری و تعهد به موندن در احساس خوبه

    استاد انقدر نتایح باحال دیگه هم که از حوصله دوستان خارجه گرفتم که قشنگ حس میکنم رفتارای دنیا باهام عوض شده یاد این آهنگ افتادم

    وقتی که من عاشق میشم دنیابرام رنگ دیگس

    صبح خروس خونش برام مثله یه اهنگ دیگس

    بعداومدم از قدرت سوال استفاده کردم و

    بخداگفتم چه جوری شکر کنم که نتیجه بهتری بگیرم در جا خدا منو یاد کامنت حسین ونرگس عزیز انداخت که به این فکر کنین اگه اون نعمتو نداشتینش اوضاع چه جوری بود

    واقعا که اینم کولاک میکنه یعنی بخاطر یه ابر کوچولو که گذاشتی لای درز در که حشره نیاد تو هم کلی ذوق میکنی و شکر گزاری

    البته اینم بگم دارم رو احساس خوبم بشدت کار میکنم

    یعنی تا یه چیزی میشه سریع میگم خدایا برا اینکه حسم خوب بشه الان چی بگم؟ الان چیکار کنم؟ الان چه رفتاری نشون بدم؟

    والحق که خدام در جا هدایتم میکنه و انقدر خوب چند تا چالشی که تو این یه هفته برام پیش اومد رو عالی با کمک خدا مدیریت کردم و همه چی یه جور دیگه شد و عالی تموم شد که دقیقا حس کردم تمرکز گذاشتن فقط رو هدف نباید باشع تمرکز گذاشتن رو یکی از اصول قانون چقدر نتایجو متفاوت میکنه

    راستی اینم بگم تو تابستون امسال من بخاطر هوای عالی که بود یعنی تا یه ذره هوا خنک میشد کلی شکرمیکردم به همه میگفتم وکلی بزرگش میکردم حتی اگه طول روز بیشترگرم بود یه دوسه ساعتی که بهتر میشد کلی میگفتم و مینوشتم وحالمو خوب میکردم

    دقیقا دیدم هرچی من اینکارو اگاهانه تر میکنم هوا داره روز به روز خنک تر میشه

    شاید باورتون نشه مردادماه امسال رامسر انقدر خنک بود که کولرا خاموش و ما گاهی شبا حتی پنجره هارو میبستیم وپتو هم مینداختیم

    قشنگ حس میکردم خدا داره قدرت سپاسگزاریو نشونم میده

    کاربه جایی رسیده بود که گفتم خدایا میترسم با این فرمون پیش بره بریم تو زمستون

    وعامدانه شکر کردنهامو کمرنگ تر کردم که انقدرم سرد نشه

    دارم از مردادماه اوج گرما تو شمال حرف میزتم

    به هرکی میگفتم باورش نمیشد ولی شده بود دیگه

    استاد عزیزم انقدر حالم خوبه انقدر عالیم که با کلام نمیتونم بگم وامروز تو این فایل که میگفتین دروازه های نعمت رو براتون باز میکنه

    میگفتم اره دقیقا باز میکنه وهرجی میگفتید رو فقط تایید میکردم و لذت میبردم که اصل صحبت امروزتون درباره شکرگزاری بود

    میدونید استاد من تجسم و شکرگزاری رو مثل دسربعدغذا میدونم

    همونطور که دسر سر یه میز لذت بخش ترین و خوشمزه ترین چیدمان اون میزه

    این دوتاهم برامن همینجورن چون از همون اولش با یه حال عالی شروع میشه

    مثلا کنترل ذهن نتیجش شیرینه ولی خودش کارسختیه ولی این دوتا از اول شیرینن

    میخوام بگم اصل خارپشتیه احساس خوب رو اگه تو عمل پیاده کنیم و هر لحظه حواسمون باشه الان چه جوری حسمو باید خوب کنم واقعا همه اصول دیگه رو هم خودبخود رعایت کردیم وشکر گزاری

    که نگم از حس شیرینش ازطعم دلپذیرش

    من تو یه برهه ای ادمی شده بودم که میترسیدم حتی تو دلم بابت یه چیزی شکر کنم نکنه یه اتفاق بدی برام بیوفته!!!!!

    ببینین به چه فاجعهای تبدیل شده بودم ولی الان در عوض همش دنبال اینم که یه جیزی پیدا کنم که شکرشو بگم و گاها دوست دارم جیغ بزنم و بگم وهمه رو تواین حسم شریک کنم

    خدایا واقعاشکرت که میتونم بگم شکزت

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: