سرفصل آموزش های این فایل:
- چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
- چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
- درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
- انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
- سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
- وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
- چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
- قانون تغییر مکان زندگی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه194MB26 دقیقه
- فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه25MB26 دقیقه
سلام خدمت استاد عزیزم و سرپرست تیم خانه تکانی خانم شایسته عزیزم و تمام دوستان عزیزم در خانوداه صمیمی عباس منش.
این که میگم خانواده تعارف نیست و من کجا میتونم اینقدر گرم و صمیمی چیزایی رو بنویسم و بخونم و ببینم که حالم رو خوب کنه،احساسم رو متعالی نگه داره…
استاد عزیزم من فایل جدید رو دیدم،گوش کردم،کامنتای بچه ها رو خوندم و کلی هم لذت بردم تا اینکه الان میخواستم بخوابم یهو یه چیزی توی ذهنم جرقه زد و سرشار شدم از شادی،شعف و اینکه یه لاین جدید توی ذهنم باز شد نسبت به شکر گزاری…
قسمت توضیحات فایلو که میخوندم در قسمت فراموشی انسان همینجوری با خودم فکر میکردم که کجاها نتایج برام بدیهی شده؟؟!!
همینطوری با خودم فکر میکردم که من کلی نتیجه به دست آوردم تو زندگی و واقعا به وقت حصول اون نتایج فراموش کار بودم و خیلی وقتا شاکر هم نبودم…
ولی یاد یه سری نتایج افتادم که خیلی بهم انرژی داد…الان وسط اون نتایجم و میخوام خیلی بابتشون شکرگزاری کنم…
نتایجی که بعد از سال ها آرزو بهشون دست پیدا کردم و اتفاقا الان اون نتایج هست و من وسطشونم و وقتی که عمیق نگاهشون میکنم با خودم میگم پسر چه همه موفقیت…
خدایا شکرت…
من یادمه 17،18 سالی که درس میخوندم همش آرزو میکردم کی باشه تموم شه و من دیگه مجبور نباشم درس و مشق بنویسم و شبای امتحان اینقدر استرس نکشم… الان به اون آرزو رسیدم.
من یادمه خونه مامان بابام که بودم اختیارم زیاد دست خودم نبود و باید طبق قوانین اونا زندگی میکردم و خیلی از مسائل وجود داشت که من دوست نداشتم و آرزو داشتم یه روزی خونه زندگی از خودم داشته باشم و خودم تصمیم گیرنده باشم،الان به اون آرزو رسیدم…
من یادمه بچه که بودم ریزه پیزه بودم و کم سن و سال بودم همش آرزو میکردم که بزرگ بشم،خوش تیپ بشم،قوی بشم و خیلی تواناییای دیگه…
الان به اون آرزو رسیدم…
من یادمه…
یادمه…
و یادمه….
خلاصه که خیلی چیزا…
بچه ها درسته که اینها بدیهیاته و تو زندگی خیلیامون هست ولی سوال اینه که واقعا چند نفرمون؟چند بار تو زندگیمون به خاطر این همه نعمت،این همه آزادی و این همه رسیدن ها خوشحال بودیم و یا خوشحال هستیم…؟؟؟!!!
من خودم خیلی وقتی بچه بودم دوست داشتم بزرگ داشتم،اون زمان ذهنیت من دهه شصتی این بود که بزرگ که بشم دنیا بهشت میشه…
وقتی که بزرگ شدم اصلا فراموش کردم که به آرزوم رسیدم…
الان میبینم که اصلا بهش فکر نکردم…
در حال حاضر که سی و خورده ای سال سن دارم تا همین امشب همش فک میکردم چقدر زود انقده از سنم گذشت و خیلی از افکار دیگه که شاید خیلی از شما دوستای عزیزم با من تجربه مشترک داشته باشید…
اما دلم میخواد همین حالی که الان دارمو روش کار کنم و ادامه بدم و از بزرگ شدنم لذت ببرم،از اینکه هنوز هم جا داره بزرگ تر بشم لذت ببرم…
یاد بگیرم ظرفیت وجودیمم بزرگ کنم و خدایی رو هم که شناختم بزرگتر ببینم و و و …
خدایا شکرت برای همین اینترنت،همین گوشی،همین سایت،همین اساتید،همین دوستان،همین لحظه و همین حال خوبی که دارم و آرزو میکنم بتونم انرژیشو نامحدود بفرستم برای هر کسی که در مسیر دریافت این انرژی ها باشه…