سرفصل آموزش های این فایل:
- چگونه دلیل اصلی نتایج را از یاد نبریم؛
- چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؛
- درمان معلولیت باوری و خلق زندگی دلخواه؛
- انسان فراموش کار است. نتایج، خیلی زود برای ما بدیهی می شود، خیلی راحت فراموش می کنیم که دلیل نتایج، کار کردن روی باورهایمان بوده است. در نتیجه از بهبود باورها غافل می شویم و دوباره به مسیر قبلی بر می گردیم. سپس اوضاع هم به همان شرایط نادلخواه قبلی بر می گردد؛
- سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛
- وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛
- چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛
- قانون تغییر مکان زندگی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه194MB26 دقیقه
- فایل صوتی live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه25MB26 دقیقه
به نام الله یکتا
تجربه من از اعتماد به خدا
کارمند فرهنگی هستم و هر سال ابلاغ کار جدید برای همه نیرو ها صادر میشه،از قضا ابلاغ من به دلیل زیاد بودن تعداد همکاران در اون مدرسه صادر نشد.خودم رو در آغوش خدای خودم رها کردم و با حس خوب گفتم خدایا تو بهترینی و من مطمئنم شرایط عالی برای من در نظر گرفتی پس ساکت میشینم و منتظرم خودت من رو جلوی بندهات بالا ببری، آخه قبلش به دلیل شرک خفی که در وجودم داشتم،ابتدای مهر وقتی همه همکاران با ابلاغ کاری رفتن سر کلاسهای درس برای تدریس،من رفتم و به معاون گفتم شرایط من چجوریه و ابلاغ ندارم و معاون به حالت تمسخر و خنده جلوی باقی همکاران گفت شما مازاد هستید)فوری یک جرقه ایی در وجودم زد که الهام برو بشین سر جات و قرار شد با اعتماد صددرصد باقی امور رو بسپاری به خدا و به لطف خدا، پازل جوری چیده شد که مدیر و معاون من رو فرستادن اداره آموزش و پرورش شهرمون پیش مسئول مربوطه، و از قضا مسئول مربوطه هم گفتن فردا خودم شخصا به مدرسه شما میام و ابلاغ شما رو درست میکنم،فردا شد و این شخص مسئول (دست خدا) اومدن به مدرسه و با جزئیات ابلاغ همه همکاران رو چک کردن و اونجا گفتن فرد دیگری هم هست که برای این رشته باشه و نگاه ها به سمت من چرخید، اون مسئول به مدیر مدرسه گفت ای خانم در این مدرسه میشه سرپرست بخش و 8 ساعت تدریس(دریافت حقوق به اندازه حق معاونت هست)،همه(مدیر و معاون) با اعتراض گفتن این امکان وجود نداره و ما ساعت خالی نداریم،اون مسئول به صورت موکد میگفت، باید و باید این اتفاق بیافته در غیر این صورت ابلاغ به صورت سیستمی این مجوز رو صادر نمیکنه،به لطف همیشگی الله عزیزم این ماجرا همش در سکوت مطلق من رقم خورد و با تمام وجودم اتصال و حمایت پروردگارم رو حس کردم و از اونجا به بعد بیشتر به این ((برگ طلایی))فکر میکنم و خودم رو به این نیروی برتر وصل میکنم و این رو هم بگم بعد از این ماجرا شرایط کاری من در مدرسه و شغل آزادم به راحتی و زیبایی هر چه تمام تر هندل شد و الان هم با فراق بال و لبخند ژکوند روی لبم فقط دارم با معجزات بی بروبرگشت خدا حال میکنم .تنها غصه من بابت اینه که منه مسلمان چرا تا حالا اینجوری خدا رو ندیده بودم و همه این آگاهی ها رو مدیون استاد عباسمنش مهربان و کار بلد هستم.هر چند که گاهی بخاطر برخی تفاوت دیدگاهها در برداشت برخی از فرعیات دین باهاشون اختلاف نظر دارم که اون رو هم قصد دارم با تحقیق به لطف حق به مسیر درست برسم. به قول خودشون از کسی بت نسازیم اما خوشحالم که من به واسطه ایشون به خدای بینظیرم وصل شدم و حالم به شدت عالیه،خدایا سپاسگذارتم.