سرفصل آموزش های این فایل:
- چرا به برخی از اهداف می رسیم و به برخی نمی رسیم؟
- نیازهای رسیدن به خواسته ها:
- اول: رسیدن به وضوح درباره خواسته: نقطه تمایز بین موفقیت و شکست، وضوح درباره خواسته، تمرکز 100% بر خواسته و معطوف کردن تمام توان انرژی و امکانات بر تحقق آن است؛
- دوم: ساختن باورهای هم جهت با خواسته: شما ایده هایی برای تحقق خواسته ات داری اما باورت این است که این کار جواب نمی دهد در نتیجه یک تناقض بین باورها و خواسته ها ایجاد می شود که باید با ایجاد باورهای هماهنگ، این تناقض از معادله حذف شود.
- سودمندترین سرمایه شما در کسب و کار، سرمایه گذاری روی باورهایی است که هم راستا با خواسته های شما در کسب و کارتان هستند؛
- کسب و کار موفق، یک روند دائمی از بهبود تمرکز، بهبود باورهای هم جهت با خواسته، بهبود عملکردهای هم راستا با باورهای قدرتمند کننده، بهبود تمرکز بر اصل و اعراض از فرعیاتی است که اکثریت آدمها درگیر آنها هستند؛
- دنبال موفقیت یک شبه نباش زیرا قانون آفرینش اینگونه عمل نمی کند؛
- حذف شاخ و برگهای اضافی و تمرکز بر اصل شجاعت می خواهد و البته ادامه دادن این روند، یک ایمان شکست ناپذیر می طلبد؛
- نا امیدی برای افرادی اتفاق می افتد که خودشان را با دیگران مقایسه می کنند؛
- فردی که قدم فعلی اش را با قدم های افرادی مقایسه می کند که نه باورهایشان را می داند و نه فرایند تکاملی آنها را، به دلسردی، نا امیدی و احساس بی ارزشی می رسد؛
- نتیجه ایمان به اصل و تعهد بر اجرای آن، لاخوف علیهم و لاهم یحزنون است؛
- مسیر درست و لذت بخش، قطعا پول را هم با خود می آورد؛
منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره قانون آفرینش
اگر یک مشاور دانا داشتی که سرراست ترین مسیر بین تو و خواسته هایت را می شناخت؛ همواره برایت در دسترس بود؛ توانایی بی همتایی در تشخیص اصل از فرع داشت و هدایتگر شما برای حضور در زمان مناسب در مکان مناسب و اخذ تصمیمات مناسب بود:
- چقدر از دغدغه های زندگی ات کم می شد؟!
- چقدر به آرامش می رسیدی؟!
- و مهم تر از همه چقدر بر اتفاقات زندگی ات، احساس کنترل داشتی و می توانستی خود را خالق شرایط زندگی ات بدانی؟!
خبر خوب این است که، چنین راهنمایی همیشه و همواره حتی از قبل از تولد با ما بوده، هنوز هم هست و خواهد بود. اما مسئله اینجاست که به خاطر احاطه شدن با باورهای محدود کننده جامعه اطراف، اکثر ما این راهنما را از یاد برده ایم و آنقدر به او گوش نداده ایم که صدایش برایمان بسیار غریبه و خاموش شده است.
با این حال، این راهنمای درونی همواره حاضر و منتظر است تا فراخوانده شود و راهنمای شما باشد برای تجربه آنچه که می خواهی.
کار کردن با آگاهی های دوره قانون آفرینش می تواند با یادآوری حقیقتی که تو هستی، قدرتی که برای خلق زندگی ات داری و قوانینی که در مسیر حامی شماست، این راهنمای درونی را بیدار کند. آگاهی های این دوره، منطق های قوی در دست تو می گذارد تا در قدم اول بپذیری که شرایط کنونی زندگی تو به خاطر فرکانس های قبلی خودت بوده و این شرایط با تغییر فرکانس هایت، می تواند به راحتی تغییر کند. هرچه با آگاهی های خالص این دوره پیش می روی و باورهایت با این آگاهی های خالص بروزرسانی می شود، آرام آرام صدای نیروی هدایتگر درونی ات واضح تر می شنوی و هدایت هایش را واضح تر تشخیص می دهی. نیروی هدایتگری که دید وسیعی به مسیر خواسته های شما دارد و بیشتر از شما مشتاق است تا شما به خواسته هایت برسی.
وقتی داستان هدایت صدها هزار نفر از دانشجویان سایت abasmanehs.com را می خوانی، جمع کثیری از آنها – متفق القول – از «دوره قانون آفرینش» به عنوان نقطه عطف زندگی شان یاد می کنند. نقطه عطفی که آنها قدرت خود برای خلق زندگی شان را باور کردند و این باور، زندگی آنها را از اساس به گونه ای تغییر داده که اکنون نه شخصیت آنها ربطی به گذشته دارد و نه شرایط زندگی آنها. البته این موضوع دلایل محکمی دارد چون آگاهی های این دوره از چند جنبه اساسی، با سایر دوره های استاد عباس منش تفاوت دارد:
اولاً: این دوره که تلفیقی از قرآن و قوانین زندگی است، هسته اصلی قوانین را به زبان ساده آموزش می دهد. در این دوره دانشجو مفاهیمی را درک می کند که او را عمیقاً به این باور می رساند که خودش خالق زندگی اش است. یعنی فارغ از اینکه شرایط کنونی اش چقدر ناجالب است، به این یقین می رسد که توانایی تغییر شرایط زندگی اش را به صورت کامل دارد آنهم از همین نقطه و با همین امکاناتی که اکنون در دسترس دارد بی آنکه نیازی به تغییر در عوامل بیرونی داشته باشد یا وابسته به موضوعی غیر از خودش و بیرون از خودش باشد؛
ثانیاً: شیوه آموزشی این دوره کاملاً منحصر به فرد است که در سایر دوره های استاد عباس منش تکرار نشده است. این دوره الفبای قوانین زندگی را به همان شیوه ای به دانشجو یاد می دهد که شخص استاد عباس منش در نقطه شروع تغییرات اساسی زندگی خود یاد گرفته است. از آنجا که در زمان ضبط سایر دوره ها، الفبای اولیه قوانین برای استاد عباس منش درونی شده، این جزئیات مهم و اولیه در سایر دوره ها توسط استاد عباس منش به این شکل تکرار و تأکید نشده است.
ثالثاً: آگاهی های سایر دوره های استاد عباس منش بر این اساس استوار شده است که: دانشجو در پله های قبلی، اصل و جوهره قوانین را از “دوره قانون آفرینش” یاد گرفته باشد و مرتبا این اصل را برای خود تکرار کند. همانطور که در ریاضی، آموزش مشتق یا معادله بر این اساس است که فرد 4 عمل اصلی ریاضی را کاملا درک کرده باشد.
این تکرار و یادآوری سبب می شود بهره برداری دانشجو از آگاهی های سایر دوره ها، به شدت غنی باشد و سرعت نتایج فرد بالاتر برود. به همین دلیل، تکرار دوره “قانون آفرینش”، در کنار آگاهی های هر دوره ی دیگری از ایشان، لازم و ضروری است.
برای همین دانشجویان زیادی در فرایند کار کردن با آگاهی های سایر دوره های استاد عباس منش، در نقطه ای به این نتیجه رسیده اند که: لازم است برای درک آموزش های سایر دوره ها، دوباره به آموزش های اولیه در قانون آفرینش برگردند و با یادآوری اصول اولیه، زیربنایی مستحکم برای ایجاد باورهای قدرتمند کننده بسازند. زیرا به خوبی به این نتیجه رسیده اند تا زمانیکه هسته اصلی قوانین را عمیقاً درک نکنند و این فونداسیون را از اساس محکم نسازند، نمی توانند به خوبی آموزش های سایر دوره ها را درک و در عمل اجرا کنند.
اگر شما یکی از دانشجویان این دوره هستی، پیشنهاد می کنیم دوباره به جلسه اول از بخش اول دوره قانون آفرینش برگردی و با تعهد، با آگاهی های این دوره زندگی کنی. زیرا این آگاهی ها برای این نیست که یک بار آنها را در دوره مرور کنی و فکر کنی که دیگر کار تمام شده است. بلکه حیاتی است هر چند وقت یک بار به آگاهی های جلسات این دوره برگردی و با یادآوری اصل و اساس قانون، مسیر خود را دوباره تصحیح کنی و به قول خداوند در صراط مستقیم قرار بگیری. حتی اگر یک دوره جدید را شروع کرده باشی.
این یادآوری، به طرز باورنکردنی ای مسیر پیشرفت را برای شما هموارتر می کند و نتایج شما را به صورت تصاعدی رشد می دهد. چون با تکرار اصل است که ذهن شما فرصت نمی کند شما را به نقطه ای برساند که فکر کنی “دیگر همه چیز را درباره قانون می دانی!”
چرا که این نقطه بسیار خطرناک است. زیرا این همان نقطه ای است که روی عقل خودت حساب می کنی، دکمه هدایت را خاموش می کنی و به این شکل، خودت را از دسترسی به راهکارهای سازنده ای محروم کنی که عقل شما هرگز به آنها دسترسی ندارد.
اگر هم هنوز دانشجوی این دوره نیستی، به عنوان قدم اول، سرفصل های هر بخش از این دوره را در بخش توضیحات دوره قانون آفرینش مطالعه کن تا متوجه نقش اساسی آموزش های این دوره در تغییر شرایط زندگی ات بشوی و بدانی چرا این دوره جزو پر فروش ترین آموزش های استاد عباس منش است و چرا اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان استاد عباس منش از این دوره به عنوان نقطه تحول زندگی شان یاد می کنند.
فقط برداشتن همین قدم کوچک یعنی مطالعه ی محتوای هر بخش از دوره و یادآوری مختصری از اصل، شما را آماده ی دریافت هدایت به سمت خواسته هایی می کند که مدتهاست از خداوند می خواهی. این را یک نشانه بدان و شما هم به این هدایت خداوند لبیک بگو.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | چگونه با قانون آفرینش، خواسته هایم را خلق کنم374MB49 دقیقه
- فایل صوتی live | چگونه با قانون آفرینش، خواسته هایم را خلق کنم47MB49 دقیقه
کامنت چهاردهم
30 آذر 1403
کارهات رو حول محور هر بیزینسی که عاشقشی انجام بده و بعد با تمرکز بالا بگو:
من چه چیزهایی میخوام؟
چه ابزارهایی دارم برای رسیدن به خواسته هام؟
تعهد بده
به بقیه کاری نداشته باش
توی اون حوزه کار کن، عشق کن، لذت ببر، دنبال نتایج آنی نباش، چیز یاد بگیر، پیشرفت کن، از زندگیت لذت ببر، ادامه بده، رشد کن، اونوقت جهان بهت پاسخ میده.
چیزی که دیشب فهمیدم این بود که من نباید برای خودم آگهی چاپ میکردم.
اگر در فرکانس درستی باشم، افراد بدون اینکه حتی یک آگهی هم ببینن میان پیشم.
خدایا من باید از چه مسیری برم؟
میشه کمکم کنی؟
منی که تازه کارم رو شروع کردم، چه باوری باید بسازم برای اینکه افراد من رو بشناسن؟
چه قدمی باید بردارم برای انجام این کار؟
عمل به تعهد اول:
امروز برای شناخته شدن، توی اینستاگرام مثل هر روز استوری گذاشتم.
نمیدونم مسیرم درسته یا نه.
اصلا نمیدونم دارم حرکت میکنم یا آب در هاون میکوبم.
اصلا نمیدونم اینا اسمش حرکته یا در جا زدنه.
ولی پیش میرم ببینم چی میشه.
یا جواب میده یا ازش درس میگیرم.
چطور باید کسب و کار خودم رو به افراد بشناسونم؟
چطور؟
این چطوره سمه!
چطورش به من مربوط نمیشه.
من سمت خودم رو انجام میدم.
اون چیزهایی که به ذهنم میاد رو انجام میدم.
بقیش دیگه مهم نیست.
چطورش سمت من نیست.
عمل به تعهد دوم:
روی سایت کامنت گذاشتم و گزارش دادم.
کامنت هام به دلم نمیشینه.
انگار عمیق نیست.
انگار عمل کردن هام به درد نمیخوره.
دارم قدم های بسیار کوچیکی بر میدارم و نمیدونم اون قدم بزرگه چیه که بخوام برش دارم.
بازم بهتر از درجا زدن و متوقف شدنه.
خدایا اگه مسیرم درسته بهم یه نشونه بده و واضح و شفاف بگو. جوری که قلبم قبولش کنه.
اگر هم اشتباهه بازم بهم یه نشونه بده و بگو از چه مسیری باید برم.
خدایا سر در گمم.
نجاتم بده.
عمل به تعهد سوم:
نمیدونم چرا تا میام پیشرفت کنم، یه مانعی برام به وجود میاد.
خدایا این کدوم ترمزمه؟
این چه باور مخربیه که پیداش نمیکنم؟
شاید خودم از درون نمیخوام پیشرفت کنم، چون خجالت میکشم که اول کار موفق نشم و همه مسخرم کنن.
شاید ترس از کلاس آنلاینه.
شاید میترسم پشت سرم حرف بزنن.
شاید خودم هنوز با خودم رو راست نیستم و نمیدونم چرا دارم قدم برمیدارم.
نمیدونم.
با تمام این اوصاف امروز هم سعی کردم از زندگیم در قالب یک انسان لذت ببرم.
اتفاقا امشب، شب یلدا بود و کلی به هممون خوش گذشت.
خدا رو شکر
صدها هزاران مرتبه شکر
سپاسگزاری های امروزم:
پروردگار مهربانم سپاسگزارم به خاطر دختر نازنینی که بهم دادی. تو من رو اجابت کردی. پارسال ازت خواستم دختردار بشم و امسال اولین یلدای دخترم رو جشن گرفتیم. چقدر خوب و نزدیکی. مرسی که انقدر سریع الاجابی. سپاسگزارم.
خدایا شکرت به خاطر کلی خنده و رقص و شادی که امشب تجربه کردم.
سپاسگزارم به خاطر تمام انسان های نازنینی که امشب دیدم و کلی در کنارشون شاد بودم.
پروردگار مهربانم شکرت به خاطر انسان های فامیل خودم و انسان های فامیل همسرم که همگیشون جواهرن.
خداوندا شکرت که من رو با بهترین انسان ها همنشین کردی.
شکرت که هم خانواده ی خودم فوق العاده هستن و هم خانواده ی همسرم.
پروردگارا شکرت به خاطر دل های پاک همشون.
پروردگارا از گنجینه ی نعمت و ثروت و فراوانیت بهشون زیاد ببخش و زندگیشون رو سرشار از عشق و شادمانی کن.
پروردگارا به خاطر حضور پدرم در زندگیم ازت سپاسگزارم.
امشب تولدش بود و من ازت ممنونم که در زندگیم دارمش.
خداوندا شکرت به خاطر همه ی عزیزانی که در زندگیم دارم.
پروردگارا شکرت.
سپاسگزارم
کامنت سیزدهم
29 آذر 1403
پریروز یه معجزه رخ داد و من بی توجه از کنارش رد شدم. امروز که داشتم فکر میکردم تازه فهمیدم معجزه بوده!
من اهل بجنوردم. بجنوردی ها اکثرا نون بربری میخورن و من هم عاشق بربری هستم.
همسرم اهل اصفهانن و من بعد ازدواج اومدم اصفهان. اصفهانی ها اکثرا نون تافتون یا لواش میخورن (تا جایی که من دیدم).
ما نزدیک به هفت ساله عروسی کردیم.
در تمام طول این مدت من هروقت میرفتم بجنورد یا تهران، بربری میخوردم و کیف میکردم.
وقتی برمیگشتم اصفهان هم تافتون میخوردم.
اما اتفاقی که افتاد این بود که پریروز صبح پاشدم و به آسمون نگاه کردم.
ابرها رو دیدم که چقدر زیبا کنار هم قرار گرفتن و منظره ی خیلی قشنگی رو خلق کرده بودن.
از دیدنشون احساس بسیار خوبی بهم دست داد.
چندین بار با خودم تکرار کردم و گفتم امروز ابرها شبیه نون بربری شدن.
آدم دلش میخواد یه قالب کره بذاره روی این نون های آتیشی و عسل بریزه روشون، بخوره!
چقدر از تجسم ابرها به شکل نون بربری لذت بردم. قشنگ احساس میکردم به جای ابر، بربری تو آسمونه و یاد بجنورد و نون و فتیر و بربری های معرکه اش افتادم.
شب که همسرم اومد خونه دیدم یه پلاستیک دستشه.
رفته بود بدون اطلاع من برام نون بربری خریده بود!
اونم بعد این همه سال که در کنار هم داریم زندگی میکنیم!
این اولین باری بود که خودش، بدون اینکه من بهش چیزی بگم برام این کار رو کرده بود!
خیلی کم پیش اومده بود که ما بربری بخریم. اونم همش من درخواست میکردم.
اما پریروز، بعد از گذشت نزدیک به هفت سال، خودش برام بربری خریده بود!
ای خدااااا!
اگه احساس خوب اتفاقات خوب حقیقت نداره، پس اینا چیه؟
چجوری میتونم از کنارش رد شم بدون اینکه فکرم رو درگیر نکنه؟
من اصلا این مورد رو توی سپاسگزاری هام هم ننوشته بودم!
انقدر ذهنم راحت فریبم داده بود و این اتفاق رو برام خیلی عادی جلوه داده بود.
خدایا شکرت
پروردگار مهربانم از تو ممنون و سپاسگزارم
خداوندا شکرت به خاطر بربری و لذتی که از خوردنش نصیبم کردی
به خاطر همه چیز از تو ممنونم
تو رساننده ی امری
حتی اگر چیزی رو تو دلمون هم بخوایم و به زبون نیاریم، تو برامون اجابت میکنی.
چون تو هستی که درخواست درخواست کننده رو اجابت کنی.
پروردگارم شکرت
زیبای من
مهربانم
ممنونم ازت
پروردگارا، تو که انقدر دقیق و عالی اجابت میکنی، ازت یه درخواست دیگه هم دارم.
کمکم کن بتونم برای عید، به خودم قدم اول از دوره ی دوازده قدم رو هدیه بدم.
کمک کن در اون فضای فرکانسی قرار بگیرم و بتونم بخرمش.
خدایا چند ساله که میخوام این کار رو بکنم.
اما انقدر باورهای ثروت سازم محدود بوده که تا حالا نتونستم انجامش بدم.
خدایا میخوام از عید 1404 تا عید 1405، هر ماه یک قدم رو بخرم و روی خودم حسابی کار کنم.
پروردگارا اجابتم کن که تو درخواست درخواست کننده رو عالی اجابت میکنی.
سپاسگزارم مهربانم.
عمل به تعهد اول:
امروز تمام آگهی ها رو پخش کردم.
چقدر جالبه که قدم بعدی، درست بعد از پخش کردن آگهی ها بهم گفته شد!
یعنی تا قدم قبلیت رو کامل برنداشتی، قدم بعدی بهت گفته نمیشه!
ایده ای که اومد این بود که من کارم رو شروع کنم. چه کسی بیاد ثبت نام کنه چه نیاد مهم نیست. من کارم رو انجام بدم.
هر روز دو ساعت درس بدم و از خودم فیلم بگیرم.
میدونم وقتی این کار رو به انجام برسونم، قدم بعدی هم بهم گفته میشه.
در حال حاضر ایده ام اینه که بعدش ویدیوها رو ادیت کنم و به صورت پکیج به فروش برسونم.
اما نمیدونم قدم بعدی همینه یا نه.
فعلا روی چیزی که بهم گفته شده تمرکز میکنم.
عمل به تعهد دوم:
روی سایت کامنت گذاشتم و روند رشدم رو گزارش دادم.
عمل به تعهد سوم:
امروز از زندگیم لذت بردم.
کلی آهنگ گذاشتم و رقصیدم و تجسم کردم دارم یه مسافرت خارجی میرم. چقدر حالم خوب بود!
یکی از خوبی های من اینه که قدرت تجسم فوق العاده بالایی دارم.
انقدر عمیق میشم توی تجسم که اگه یکی منو از بیرون ببینه میگه این دیوانه شده! در حالی که من فقط غرق در تجسم میشم! برای همین هم وقتی کسی پیشم نیست تجسم میکنم. چون واقعا مثل دیوونه ها رفتار میکنم!
با خودم حرف میزنم، یهو میزنم زیر خنده، داستان میسازم و اتفاقات رو خلق میکنم، اون اتفاقات رو زندگی میکنم، میرم لب دریا، میرم پیاده روی، اکسیژن خالص رو تنفس میکنم و کلی کار دیگه توی تجسماتم انجام میدم. جوری که انگار دارم توی یه دنیای دیگه زندگی میکنم.
امروز هم مسافرت رو جوری تجسم کردم که انگار واقعا همونجا داشت اتفاق میفتاد.
این فایل رو هم تا نصف بیشتر و بدون عجله و با آرامش خاطر دیدم.
توی قسمتی از فایل به جواب یکی از سوالاتم رسیدم.
همیشه با خودم میگفتم چطور بفهمم مسیرم درسته، و این پاسخی بود به سوالی که همیشه داشتم: “وقتی ادامه میدی، خداوند سریع یه نشونه میده که میگه داره جواب میده، ادامه بده!”
سپاسگزاری های امروزم:
خدایا شکرت که آگهی هام رو پخش کردم.
خدایا شکرت که امشب شام رفتیم بیرون.
خدایا شکرت که امروز کلی گوشت مرغ و بوقلمون گرفتیم و یخچال داره میترکه.
خدایا شکرت که امشب تونستم فرزندم رو ببرم حموم که برای مهمونی یلدای فرداشب تمیز باشه.
خداوندا شکرت که امروز تجسم بسیار قدرتمندی داشتم و لذت بردم.
خداوندا شکرت به خاطر همه چیز
ازت سپاسگزارم
کامنت دوازدهم
28 آذر 1403
من باور نمیکنم که طی سه روز، ده نفر دانش آموز بیان و از برنامه های من استفاده کنن. برای اینکه باورم بشه، قرآن میتونه با منطق بهم ثابت کنه که میشود.
توی اپلیکیشن قرآنی که دارم، کلمه ی رزاق رو جستجو کردم. فقط یک آیه توی کل قرآن برام آورد که کلمه ی رزاق رو داره. اونم آیه 58 سوره زاریات بود.
56 زاریات:
من جن و انس را تنها از آن رو آفریدم که مرا بپرستند. (از من به جای ما استفاده کرده. یعنی بدون اینکه شرک بورزیم و قدرتی رو بالاتر و برتر از قدرت خدا ببینیم، تنها خدا رو بپرستیم.)
شرک خفی من کجاست؟
وقتی دارم میگم باور نمیکنم توی سه روز، ده نفر بیان برای ثبت نام، یعنی باور نمیکنم خدا بتونه این کار رو برای من انجام بده.
یعنی منی که دارم میگم خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم، خیلی هم به این حرف اعتقاد ندارم.
یعنی من خداوند رو محدود به زمان کردم و میگم در قدرت تو نیست که توی سه روز این کار رو برای من انجام بدی.
یعنی قدرت مدارس که طی این سه روز تعطیلن، از قدرت خداوند من بیشتره. اگر مدارس باز بودن شاید کسی آگهیم رو میدید. ولی چون بسته هستن، کسی آگهیم رو نمیبینه و برای ثبت نام نمیاد.
یعنی قدرت کسی که داره آگهی رو میبینه از قدرت خداوند من بیشتره، و فقط در صورتی مردم میفهمن من دارم کلاس برگزار میکنم که مدارس باز باشن.
در حالی که خداوند از بی نهایت طریق میتونه به من روزی برسونه. درسته که مدارس بسته هستن، اما مردم که هنوز میان بیرون. اگر من در مشیت ثروتمند شدن قرار داشته باشم، انسان های بسیار زیادی از کنار آگهیم رد میشن و آگهیم رو میبینن. اتفاقا کسانی رو خداوند برای من جور میکنه که نیاز به مهارت من دارن و دنبال کلاس زبان میگردن.
اگر من خودم رو در مشیت ثروتمند شدن قرار بدم، دیگه مهم نیست مدارس بازن یا بسته. دیگه مهم نیست کسی آگهیم رو میبینه یا نه. اصلا دیگه مهم نیست من آگهی چاپ کنم یا نه. خداوند دستان بی شمارش رو به کار میگیره که به من خدمت کنن و به من روزی برسونن.
پس اگر من باورم رو درست کنم، ده نفر که هیچ، صدها نفر در یک روز میان و از کلاس های من استفاده میکنن. درست مثل سایت عباسمنش دات کام که روزانه صدها و هزاران نفر انسان با کیفیت واردش میشن و از آموزه هاش استفاده میکنن. بدون اینکه یک قرون خرج تبلیغات کرده باشه.
فقط باید یادم باشه که خداوند رزاقه. خداوند، من رو اشرف مخلوقاتش خلق کرده. خداوند من رو انسان آفریده و به خودش آفرین گفته. ملائکه به من سجده کردن چون من تکه ای از خداوندم. آسمان ها و زمین و هر آن چیزی که بین آن هاست، رام و مسخر خداوند و رام و مسخر منه. خداوند قادر مطلقه. میگه باش و میشود. پس من هم به اندازه ای که باور کنم، میتوانم قادر باشم. بگم باش و بشود.
من قدم عملی برداشتم. من روی ترس هام پا گذاشتم. ترس از قضاوت شدن، ترس از اشتباه کردن، ترس از شکست خوردن، ترس از کلاس های آنلاین. من به تمام این ترس ها غلبه کردم و قدمی رو برداشتم که نزدیک به چهار ساله برنداشته بودم. چون میترسیدم که از پسش برنیام.
من الذین آمنوا و عملوا الصالحات رو انجام دادم. من ایمان آوردم و در جهت هدفم عمل کردم.
من الذین یومنون بالغیب رو به جا آوردم و بدون اینکه بدونم چه اتفاقی میفته، در مسیر هدفم قدم برداشتم.
خداوند شنوا و بیناست. پس تمام کارهای من رو دیده و دعاهای من رو شنیده.
وعده ی خدا حق است. خدا خلف وعده نمیکنه. بدون شک دوستان خدا، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین میشوند. کسی که بر خدا توکل کند، پس خداوند او را کافیست در امور. همین بس که کار تو به خدا سپرده شود.
57 زاریات:
من از آنان (جن و انس) هیچ رزق و روزی نمیخواهم، و نمیخواهم به من غذا بدهند.
خداوند در اوج بی نیازی، تامین کننده ی نیاز تمام بندگان و موجودات و چیزهاییه که آفریده. خداوند انرژی برتر و قادر مطلقه. تمام نیازهای زمین و آسمان و هر چیزی که بین آنهاست رو برطرف میکنه.
من هم بنده ای هستم از بندگان خداوند. من هم نیازهایی دارم که خداوند اون ها رو برآورده میکنه. همونطور که تا حالا برآورده کرده.
من نیاز به خوراک و پوشاک و مادیات و انواع و اقسام نعمت هایی دارم که خداوند در زمین قرار داده. من هم از این زمین و نعمت های خداوند سهمی دارم. فقط به این خاطر که انسان آفریده شدم، لایق دریافت تمام نعمت ها در تمام زمینه ها هستم.
خداوند از بندگان چیزی دریافت نمیکنه، اما همه چیز به بندگان میبخشه.
58 زاریات:
زیرا این خداست که مخلوقات بسیار زیاد خود را روزی میدهد و قدرتمند و بسیار نیرومند است.
چقدر انسان و گیاه و حیوان و موجودات مختلف در زمین به وجود اومدن و خداوند به تک تکشون روزی رسونده. این همه مخلوق فقط با چشم ما قابل دیدن هست. مخلوقاتی که قبلا بودن، الان هستن و بعدا خواهند آمد. تمام این ها توسط خداوند دارن روزی داده میشن.
من یک انسانم که خداوند من رو آفریده. خودش گفته از من نمیخواد که بهش رزق و روزی بدم، بلکه خداست که باید به من روزی بده.
پروردگاری که این حجم عظیم از جهان و موجودات داخلش رو آفریده و با این نظم و ترتیب، همه چیز رو مرتب و منظم سر جای خودش قرار داده، نمیتونه برای من ده تا دانش آموز رو طی سه روز فراهم کنه؟ خنده دار نیست؟
یعنی این قادر مطلقی که انقدر توانمند و رزاق و بخشنده و بزرگواره، نمیتونه برای من قدم به این کوچیکی رو برداره؟
پس یه جای کار من داره میلنگه. وگرنه خداوند که همیشه داره رزق و روزی بی حد و حساب به بندگانش میده.
خدایا به من کمک کن که در مسیر رسیدن به هدفم ثابت قدم باشم.
میخوام ادامه بدم.
چه به هدف رسیدم چه نرسیدم، انقدر ادامه میدم که بالاخره درهای نعمت و ثروت رو به روی خودم باز کنم.
من لایق ثروت بی نهایت از جانب خداوندم هستم.
پروردگارا عظمتت رو شکر.
پروردگارا سپاسگزارم
ای روزی رسان
قدرتت رو سپاس میگم
عمل به تعهد اول:
امروز با همسرم رفتیم و جلوی سه تا مدرسه آگهی چسبوندیم. سه تا آگهی رو هم دادم به بچه های فامیل که ببرن مدرسه توی تابلو اعلانات بچسبونن. به خاطر آلودگی هوا نتونستم فرزندم رو ببرم بیرون و برای همین مجبور شدم زود برگردم. بقیش رو باید فردا بچسبونم.
این هفته کلا همه جا تعطیل بود. هوا هم خیلی آلوده بود. منم دست تنها بودم و نمیشد با بچه برم بیرون.
این که این آگهی ها رو هنوز نچسبوندم فکرمو مشغول کرده.
من که میخوام قدم بردارم. پس چرا مسیر بسته میشه؟
چرا شرایط جوری پیش میره که من برای انجام دادن کارهام به مانع بربخورم؟
امروز به یک تضاد بزرگ برخورد کردم. نمیدونم چرا به محض اینکه سعی میکنم از لحاظ مالی پیشرفت کنم، یک چیزی پیش میاد که واقعا روحیه ی من رو خراب میکنه. یا مانعه یا بحثه یا یه چیز اینجوریه.
نمیدونم کدوم ترمزه که باهام این کار رو میکنه.
هر وقت به سمت پیشرفت قدم برداشتم، یه اتفاق اینجوری افتاده که حس خوبم اومده پایین. اما خدا رو شکر همه چیز زود ختم به خیر میشه.
نمیدونم این کدوم باور مخرب منه که داره اینجوری عمل میکنه؟ نمیدونم!
شاید احساس عدم لیاقته.
شاید شرک ورزیدنه و من دارم نا آگاهانه به دیگران قدرت میدم.
شاید همون ترس ها هستن که توی ناخودآگاهن.
شاید عجول بودنم در انجام دادن کارهاست.
شاید دفاع نکردن از حق خودم در برابر دیگرانه.
نمیدونم چیه!
اصلا شاید همش با هم باشه. نمیدونم!
به هر حال امروز تا همینجا تونستم پیش برم.
نمیدونم چرا حس میکنم این کارها کافی نیست.
هیچ ایده ای هم برای قدم های بعدی ندارم.
خدایا، یعنی باید چه کار کنم؟
عمل به تعهد دوم:
روی سایت کامنت گذاشتم و روند رشد کاریم رو گزارش دادم.
عمل به تعهد سوم:
امروز سعی کردم از زندگیم لذت ببرم.
سپاسگزاری های امروزم:
سپاسگزارم به خاطر حضور عزیزانی که فرزندم رو نگه داشتن که من بتونم برم آگهی ها رو بچسبونم.
سپاسگزارم به خاطر پولی که در حساب هام دارم. زیاد نیست اما تا همین چند وقت پیش همونم نبود.
سپاسگزارم به خاطر اینکه رزق و روزی زندگیم مدتیه زیاد شده.
سپاسگزارم که از خانواده ی خوبی اومدم، با خانواده ی خوبی وصلت کردم و خانواده ی خوبی تشکیل دادم.
پروردگارا سپاسگزارم به خاطر گرمای خونه.
سپاسگزارم به خاطر برق و آب و گاز.
سپاسگزارم به خاطر خونه ای که مال خودمونه.
سپاسگزارم به خاطر ماشینی که مال خودمونه.
پروردگارا شکرت.
سپاسگزارم.
کامنت پنجم
21 آذر 1403
امروز هم دوباره به تعهد اولم عمل کردم.
قرار بود روزی یک قدم به سمت پیشرفت مالی بردارم.
قدم امروزم، علاوه بر اینکه یک قدم به سمت پیشرفت مالی بود، یک قدم هم به سمت پا گذاشتن روی ترس هام بود.
من سال ها بود که میتونستم از طریق کلاس های آنلاین کسب درآمد کنم. اما به خاطر ترسم این کار رو نکرده بودم.
از برگزار کردن کلاس های آنلاین میترسیدم.
اما امروز به لطف خدای مهربانم توی سایتی که ثبت نام کرده بودم، دوتا کلاس آنلاین رو فعال کردم. هر کلاسی پنج نفر ظرفیت داره.
توی اینستاگرامم هم اعلام کردم که قراره این کلاس ها رو برگزار کنم.
با پشتیبانی که چت میکردم، بهم گفت چندتا دانش آموز داری؟
گفتم هیچی ندارم. فقط میخوام کلاس ها رو برام فعال کنید که هرکی خواست بیاد ثبت نام کنه.
گفت بعید میدونم کسی بیاد ثبت نام کنه!
خندم گرفت!
به خودم خندم گرفت که این همه مدت با همین باورهای محدود کننده جلوی ورود نعمت و ثروت رو به زندگیم گرفته بودم.
گفتم ایرادی نداره، شما فعالشون کنید، شاید کسی اومد ثبت نام کرد.
گفت باید تبلیغات کنید. اگه بخواین ما میتونیم با گرفتن یه مبلغی کلاستون رو توی سایتمون تبلیغ کنیم.
گفتم نه ممنون. نیازی به تبلیغات ندارم.
و اینجوری بود که قدم دوم هم برداشته شد.
قراره اگر ظرفیت کلاسم کامل شد، از اول دی شروع کنم و در یک ماه، کتاب های زبان هفتم و هشتم متوسطه اول رو به صورت کامل تدریس کنم.
من سمت خودم رو انجام دادم، دیگه جور کردن اون ده نفر برای دو کلاس با خداست.
خداوندا درهای ثروت رو به روم باز کن.
کمکم کن بتونم ظرفم رو بزرگتر کنم و از باران نعمتی که همواره در حال باریدنه، بیشتر و بیشتر بهره مند بشم.
اگر هنوز سمت خودم رو کامل انجام ندادم، با زبانی واضح و شفاف به من بفهمون که انجامش بدم. ایرادم رو بهم بگو.
خداوندا من به تو توکل کردم.
تنها از تو یاری گرفتم.
روی تبلیغات حساب نکردم چون تو برام از هر تبلیغی بهتر و قوی تری.
پروردگارا هدایتم کن به سمت مسیر درست.
توی این ده روزی که تا شروع کلاس مونده، هر روز توی اینستاگرامم لینک کلاس ها رو میذارم.
خداوندا دستانت رو بفرست و ظرفیت کلاس هام رو تکمیل کن.
من قدمی رو برداشتم که سالها از برداشتنش میترسیدم.
با توکل به تو و با امید به تو این قدم رو برداشتم.
من به غیب ایمان آوردم که این قدم رو برداشتم.
من به رزاق بودن تو ایمان آوردم و حرکت کردم.
خداوندا راه رو برام باز کن و من رو با ثروتمند شدن به خودت نزدیک کن.
پروردگارا که آسمان ها و زمین رو رام و مُسَخَر خودت و من کردی
من رو به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنها نعمت دادی
نه کسانی که بر آن ها غضب کردی و نه راه گمراهان
سپاسگزارم
تعهد دومم هم گذاشتن کامنت روی این سایت الهی و دادن گزارش از روند رشد کسب و کار بود که انجام شد.
خداوندا سپاسگزارم که مسیرم رو هموار کردی
سپاسگزارم که وقتی با مدیر وبسایت چت میکردم، حرفم رو برای تبلیغ نکردن و فعال کردن کلاس ها پذیرفت.
اون تو بودی که بهش گفتی حرفم رو بپذیره
چون حرکت کردن من رو دیدی، موانع رو برام حذف کردی
سپاسگزارم که امروز به ترسم غلبه کردم
انقدر از همین کار میترسیدم که سالها به تعویق انداخته بودمش
سپاسگزارم که بهم قوت قلب دادی
پروردگارا سپاسگزارم که امروز با وجود اینکه کلا تنها بودم، اما دخترم رو در آغوش خودت خوابوندی و ازش محافظت کردی که من بتونم این قدم ها رو بردارم.
پروردگارا سپاسگزارم که امروز غذاهای خوشمزه پختم و تا دو سه روز نیازی به آشپزی کردن ندارم
پروردگارا سپاسگزارم به خاطر یخچالی که این غذاها رو برامون تازه نگه میداره
پروردگارا سپاسگزارم به خاطر اینکه دیشب، وقتی داشتم کامنت یکی از دوستان رو میخوندم، به قلبم آرامش دادی
تو دیدی که چند روز بود یاد خاطره ای افتاده بودم و غمگین شده بودم
تو میدیدی دارم سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم که فرکانس نامناسب ارسال نکنه
تو برای من شدی اون کامنت و رفتی توی قلبم نشستی
دیگه غمگین نیستم
کنترل ذهنم اومد دست خودم
چون تو با اون کامنت قلبم رو باز کردی و به من فهموندی من مسئول ناراحتی و بلایایی که سر دیگران میاد نیستم
خداوندا شکرت که انقدر نزدیکی و اجابت میکنی درخواست درخواست کننده رو
تو منو اجابتم کردی
خداوندا چقدر قلبم آرومه
چقدر این سایت خداییه
خداوندا شکرت به خاطر این حجم از احساس آرامش و رضایت
تعهد سومم هم لذت بردن از زندگی، نوشتن سپاسگزاری در کامنت و با میل و رغبت دیدن یک فایل بود که اون هم انجام شد.
خدایا منو دیدی؟
دارم به سمت تو حرکت میکنم.
دارم فقط به امید تو حرکت میکنم.
میدونم که یک قدم از سمت منه و ده قدم از سمت توست.
ازت سپاسگزارم که انقدر مهربان و رزاقی
استاد سپاسگزارم که این فضا رو در اختیار ما قرار دادین که پیشرفت کنیم
خداوند از ثروت و برکت و سلامتی و عمر طولانی و خرسندی و خوشحالی و آرامش بی حد و حسابش، هر روز بیشتر بهتون ببخشه
سپاسگزارم
کامنت چهارم
20 آذر 1403
تعهد اول برای برداشتن روزی یک قدم به سمت پیشرفت مالی و تعهد دوم برای گزارش روند تکاملی رشد کسب و کار و رشد مالی:
امروز رفتم توی سایتی که برای تدریس آنلاین توش عضو شده بودم و ایده هایی که برای برگزاری کلاس آنلاین به ذهنم میومد رو سبک سنگین کردم.
کتاب هایی که میخواستم تدریس کنم رو دانلود کردم.
به یک نتیجه رسیدم:
این سایتی که عضوش هستم اینجوریه که دانش آموزان اول باید شهریه بدن و بعد وارد کلاس بشن و بعدش من چند جلسه آنلاین باهاشون کار کنم.
اما من میخوام کلاسم رو ضبط کرده باشم و بعد اون رو بذارم روی سایت برای فروش.
علتش هم اینه که وقتی کلاسی آنلاین برگزار میشه، ممکنه خیلی از اطلاعات، کم یا زیاد سر کلاس گفته بشه، یا حتی ممکنه به خاطر اینکه تایم کلاس کمه، خیلی از مباحث فشرده بشه و عملا یادگیری و آموزش با چالش رو به رو شه.
حالا ایده ای که به ذهنم رسید این بود که کلاس ها رو ضبط کنم و بعد برای فروش بذارمشون روی وبسایت. اینجوری هم مطالب شسته رُفته تره و هم وقت کم نمیاد.
اما این وبسایت همچین خدماتی ارائه نمیده.
پس باید بگردم دنبال وبسایتی که این کار رو انجام میده.
نمیدونم!
شایدم از تدریس آنلاین میترسم و برای همین دارم بهونه میارم!
شاید میترسم نتونم از پسش بربیام!
شاید میترسم از اینکه صدا و تصویرم ضبط بشه و چیز جالبی از آب در نیاد!
شاید میترسم از اینکه توی کتاب مبحثی باشه که من ندونمش. یا شاید میترسم یکی از دانش آموزان سوالی ازم بپرسه که جوابشو نمیدونم!
باید چه کار کنم؟
این یه چالش بزرگه برام
ازش میترسم
راه مواجه شدن با این ترس چیه؟
اینه که واردش بشم!
یادمه قبلا هم این ترس رو داشتم و برای همین نمیخواستم برم توی هیچ آموزشگاهی کار کنم.
اما وقتی رفتم و کار کردم ترسم ریخت و بعد مدتی خیلی ریلکس شده بودم.
این ترس دوباره برگشته چون خیلی وقته روش کار نکردم.
یعنی باید برم توی این کلاس ها تدریس کنم؟
خدایا
سختمه
ترسناکه برام
ولی انجامش میدم
تا حالا انجامش ندادم اما زود یاد میگیرم
عوضش اینجوری هم به ترسم غلبه کردم و هم پول درآوردم
خدایا کمکم کن که بتونم انجامش بدم
قدم بعدیم برای فردا اینه که ثبت نام کلاس آنلاین رو انجام بدم و به ترسم از برگزاری کلاس های مجازی غلبه کنم.
اصلا شاید چون تا حالا این روش رو امتحان نکردم هنوز به پول نرسیدم!
این یه راهه
یه مسیره که باید رفته بشه
میتونم بشینم و دست رو دست بذارم و از مواجه شدن با این ترس فرار کنم
میتونم واردش بشم و کلاس رو برگزار کنم و هم به ترسم غلبه کنم و هم پول در بیارم
سختمه ولی میخوام انجامش بدم
نمیدونم دخترمو کی میخواد نگه داره
اما میدونم وقتی خدا ثابت قدم بودنم در مسیر خواسته هام رو میبینه، درها رو به روم باز میکنه.
خدایا توکل به خودت
کمکم کن که بتونم از این چالش سربلند بیرون بیام.
سپاسگزارم.
کامنت سوم
20 آذر 1403
“اگر خواسته واضح باشه، راه ها بهت گفته میشه.”
“تو قدم اول رو بردار، قدم های بعدی خود به خود برات مشخص میشن.”
الان خواسته ی من چیه؟
این که ثروت به دست بیارم که بتونم خوراک و پوشاک بخرم، تفریح کنم، لذت ببرم و زندگی مرفهی داشته باشم.
قدم اولی که بهم گفته شد هم این بود که اعلام کنم کلاس خصوصی زبان برگزار میکنم. توی همین قدم اول درآمدم از صفر رسید به ماهی یک میلیون و هشتصد هزار تومن. همزمانی خوبی هم اتفاق افتاد و همون موقعی که من اعلام کردم کلاس برگزار میکنم، یکی از آشنایان عزیزم دنبال کلاس خصوصی زبان میگشت. از طرف دیگه یک عزیز دل دیگه هم به کمکم اومد و زمانی که من درس میدادم، از دخترم به صورت کاملا رایگان نگهداری میکرد.
الان قدم دوم بهم گفته شده. اونم اینه که علاوه بر کلاس حضوری، کلاس های آنلاین هم برگزار کنم. برای برداشتن این قدم از چند نفری که سابقه ی تدریس آنلاین داشتن پرسیدم از چه نرم افزاری استفاده میکردن. تجربیاتشون رو شنیدم و توی یک وبسایت تدریس آنلاین هم عضو شدم.
البته افکار زیادی توی ذهنم میاد که مانع تراشی میکنه. مثلا این که دخترم رو کی نگه داره، یا اگر هم کسی پیدا بشه نگهش داره، من نمیتونم طولانی مدت سر کلاس باشم چون ممکنه بچم هر لحظه گریه کنه و منو بخواد. اما میدونم همون طور که قبلا همه چیز به موقع و به راحتی درست شده، بازم درست میشه.
“حالا این که چجوری درست میشه رو بعدا بهت میگه، بعدا جهان بهت نشون میده.”
” باورهات باید هماهنگ و هم راستا با خواسته هات باشه.”
حالا کدوم باورهام باید اصلاح بشه؟
همین که در طول مسیر رسیدن به خواسته، خود به خود همه چیز حل میشه و نیازی نیست من کاری بکنم. فقط کافیه اون خواسته رو داشته باشم و در جهت رسیدن بهش قدم بردارم.
الگوهایی که میتونم برای اصلاح این باور بیارم چیه؟ چه زمان هایی یه خواسته ای داشتم و همه چیز دست به دست هم داده و من بدون کوچیکترین تلاشی به خواسته ام رسیدم؟ الگوها ایناست:
1. وقتی قدم اول رو برای کسب درآمد برداشتم، نمیدونستم باید دخترم رو پیش کی بذارم. اما دقیقا در همون لحظه ای که اولین شاگردم رو پذیرفتم، خدا کسی رو برام محیا کرد که از فرزندم نگهداری کنه. خداوند من تبدیل شد به اون آدم نازنینی که الان داره به صورت کاملا رایگان فرزندم رو نگه میداره که من بتونم تدریس کنم و درآمد داشته باشم. خدایا شکرت. با نوشتن و خوندن و مرور کردن این اتفاق قلبم شِکُفت.
2. همین چند ماه پیش قرار بود بادوم درختی با پوست بخرم. از یه مدت قبلش هم گردو میخواستم اما بیخیال گردو شده بودم و قرار بود فقط بادوم بخرم. چون باورهای قدرتمند کننده ای درباره ی ثروت ندارم، برای همین درآمد زیادی ندارم که بتونم هرچی میخوام بخرم. اما قبل از اینکه اقدام به خرید بادوم کنم، عمه ام کمی بادوم درختی و گردو از محصولات باغشون داد به پدرم که برام بیاره! این اولین باریه که در تمام این 32 سال زندگی من، عمه ام برامون بادوم و گردو میاره! من تا حالا ندیده بودم! البته همیشه دستش خیره و برامون از محصولات لبنی، سمنو و مواد غذایی که خودشون توی روستا درست میکنن میاره. اما بادوم درختی و گردو دیگه یه نشونه ی واضح بود برای من، که بفهمم وقتی یه خواسته ای باشه، مسیر رسیدن بهش خیلی آسون و همواره. خداوند بزرگوار و بلند مرتبه ی من تبدیل شد به بادوم درختی و گردو و اومد توی خونه ی من! پروردگارا عظمتت رو شکر.
3. وقتی میخوام یک فایل گوش کنم یا غذا بپزم یا به کارهای شخصیم رسیدگی کنم، از خدا درخواست میکنم دخترم رو نگه داره که من بتونم به کارهام برسم. مثل همین الان که دخترم بیداره ولی داره با خودش بازی میکنه و کاری به من نداره. البته من دارم این فایل رو کم کم میبینم و به هر حرف یا نکته ای که میرسم، متوقفش میکنم، بهش فکر میکنم، الگو پیدا میکنم و کامنت مینویسم. این باعث میشه همین یک فایل ساعت ها یا حتی روزها وقتم رو پر کنه. اما در حال حاضر خداوند فرزندم رو نگه داشته که من ادامه ی کامنتمو بنویسم. خداوند بزرگ من تبدیل شده به سرگرمی برای دخترم و اینجوری داره به من کمک میکنه.
4. چند روز پیش هوس شیرینی کردم، اما چون هنوز باورهای قدرتمند کننده ای درباره ی ثروت ندارم، پولی نداشتم که شیرینی بخرم. گفتم خدایا من شیرینی میخوام. خودت بهم شیرینی برسون. خدای مهربان من هم تبدیل شد به یه جعبه شیرینی بزرگ و از طرف مهمانان نازنینی اومد به خونه ی مادرشوهر عزیزم. ایشون هم یه پیش دستی رو پر کردن و دادن به من که ببرم خونمون. من انقدر از اون شیرینی ها خوردم که دیگه دلم هیچ چیز شیرینی نمیخواست. خدایا شکرت. چقدر تو رزاقی.
5. باز هم از هوس های تغذیه ای بگم. من هر دو روز یک بار وقت میذارم و برای دو روز غذا میپزم. چون کلا حوصله ی آشپزی ندارم. غذامون تموم شده بود و من باید غذا میپختم. گفتم خدایا میشه ما رو مهمون کنی؟ خداوند بزرگ من هم گفت چرا که نه؟ و تبدیل شد به یک قابلمه برنج و از طرف مادرشوهر نازنینم اومد به خونه ی من. من فقط یه خورشت پختم و گذاشتم کنارش. انقدر آماده کردن خورشت سریع شد که خودم هم تعجب کردم. تا دو روز داشتیم همونا رو میخوردیم. خدایا عظمتت رو شکر. بزرگوار، بلند مرتبه، ازت سپاسگزارم.
6. من از وقتی به دنیا اومدم توی خونه ای بزرگ شدم که مالکش پدرم بود. یعنی من هیچ درکی از اجاره نشینی و اسباب کشی نداشتم و اصلا بهش فکر هم نکرده بودم. جالبه که عزیز دل من از سیزده سالگی از خودش خونه داشته و من باز هم مجبور به اجاره نشینی و اسباب کشی نیستم. این رو چند سال بعد از ازدواجم درک کردم. چون اون موقع تمام دوستانمون، تعداد زیادی از فک و فامیلامون که تازه ازدواج میکردن و خیلی از آشناهامون، اجاره نشین بودن و تنها کسانی که خونه داشتن ما بودیم. همین باعث شد به علتش فکر کنم و این چیزی بود که توی باورهام پیداش کردم. من ناآگاهانه درخواست خونه ای رو کرده بودم که مالکش خودمون باشیم و خداوند بزرگ من هم از وقتی که من یازده سالم بود، برام تبدیل شده بود به همین خونه ی نازنین و دنج و راحتی که الان توش نشستم و دارم با فراغ بال کامنت مینویسم. بدون اینکه دغدغه ی اجاره خونه یا اسباب کشی یا افزایش اجاره داشته باشم. خداوندا بهشت تو همینجاست. ازت سپاسگزارم.
7. بعد ازدواجم چند سال بود که تو خیابون وقتی دو مدل تویوتا رو میدیدم تحسین میکردم. عاشق اون ماشین ها شده بودم و هروقت میدیدمشون، قلبم شروع میکرد به تپیدن و برای صاحبانشون از خداوند طلب رزق و روزی بیشتر میکردم. البته هر مدل ماشین خفنی که میدیدم رو هم تحسین میکردم. اما این دوتا رو خیلی دوست داشتم. همین باعث شد بدون اینکه من یک قرون پول پرداخت کنم، خداوند بزرگوارم تبدیل بشه به یک ماشین ایرانی که به نام منه و بیاد تو پارکینگ خونمون. خداوندا تو عظیمی. تو دنیا رو مثل بهشت آفریدی. ما خودمون ازش جهنم میسازیم. وگرنه تو فقط خیر و برکت برامون میخوای. ازت سپاسگزارم.
8. وااااای! کامنتم رو فرستادم و بلافاصله یکی دیگه از درخواست هام هم محقق شد! دلم نیومد ویرایشش نکنم و این نکته رو ننویسم. من به خاطر حضور فرزند نازنینم، شب ها نمیتونم خوب بخوابم و الان خیلی خوابالو شده بودم. از طرفی هنوز عمل به تعهد اولم و نیمی از تعهد دومم مونده. همچنین همسرم هم قرار بود بیاد خونه که با هم ناهار بخوریم. اما ایشون همین الان تماس گرفت و گفت ظهر نمیاد خونه چون کار داره ولی شب زودتر میاد. خدای من! این یعنی چند ساعت اضافی برای من! این یعنی من میتونم برم به ادامه ی تعهداتم عمل کنم و حتی بخوابم! پروردگارا شکرت! سپاسگزارم! تو تبدیل شدی به این ایده و رفتی توی ذهن همسرم، فقط برای اینکه به من کمک کرده باشی که بتونم به کارهام برسم! پروردگارا عظمتت رو شکر! من میخوام فکر کنم تو باعثش شدی. من میخوام فکر کنم این تو بودی که راه رو برام باز کردی. پروردگارا ازت ممنونم. خداوندا شکرت. سپاسگزارم.
اگر فکر کنم مثال های بی شماری به ذهنم میرسه که شاید روزها و حتی ماه ها نوشتن این کامنت رو به تعویق بندازه. اما به همینا بسنده میکنم و میرم سراغ شنیدن ادامه ی فایل. این کامنت رو فقط با شنیدن حدود یک پونزدهم این فایل نوشتم. اما چون خیلی طولانی میشه بقیش رو توی یک کامنت دیگه مینویسم.
امروز به تعهد دومم تا نیمه عمل کردم و کامنت گذاشتم. فقط مونده روند تکاملی رشد کسب و کار و رشد مالی رو هم گزارش بدم.
متن تعهد دوم:
اینجانب یاسمن ایزانلو تعهد میدهم تا سال آینده روزی یک کامنت بر روی وبسایت عباسمنش دات کام بگذارم و روند تکاملی رشد کسب و کار و رشد مالی خودم را گزارش دهم.
امروز به تعهد سومم عمل کردم و از زندگیم لذت بردم. در کامنتم سپاسگزاری کردم و این فایل رو با میل و رغبت دارم می بینم. برای همین هم اصلا برای تموم کردنش عجله ای ندارم.
متن تعهد سوم:
اینجانب یاسمن ایزانلو تعهد میدهم هر روز از زندگی ام لذت ببرم و در هر کامنت، سپاسگزاری های روزمره ام را بنویسم. همچنین متعهد میشوم که آموزش فایل ها و دوره ها را با میل و رغبت ببینم و نه از روی اجبار و برای رفع تکلیف.
گزارش روند تکاملی رشد کسب و کار و رشد مالی و تعهد اولم رو توی یک کامنت دیگه مینویسم.
پروردگارا شکرت
عاشقتم
استاد عزیزم سپاسگزارم
یه اتفاق جالب دیگه ای که افتاد این بود که دیشب درخواستی از خدا داشتم و خداوند رو نزدیک یافتم.
دیروز خیلی کم خواب بودم و دیشبم تا ساعت 3 صبح بیدار بودم.
گفتم خدایا لطفا کمک کن دخترم تا ساعت 7 صبح بخوابه که منم راحت بخوابم.
پروردگار نازنین من هم اجابتم کرد و دخترم نه تنها تا ساعت 7، بلکه تا ساعت 7:30 خوابید.
این مثال دیگری بود از این که اگر درخواستی داشته باشی، جهان برات راه رو هموار میکنه. بدون اینکه نیازی باشه تو کاری انجام بدی.
خداوندا شکرت
سپاسگزارم
کامنت اول
19 آذر 1403
سلام بر استاد عزیزم، مریم جان نازنینم و تمام عزیزان هم فرکانسی
من چند روز پیش یک دیدگاه ارسال کردم
وقتی بالای دیدگاهم، زمان عضویتم رو توی سایت دیدم شوکه شدم!
من بیشتر از سه ساله که عضو سایتم
نتایجم از لحاظ سلامتی، روابط، اعتماد به نفس و خیلی فاکتورهای دیگه عالی بوده، هرچند میتونه بهتر هم بشه. اما نتیجه ی مالی زیادی نگرفتم!
علتش رو میدونم
1. عدم تمرکز کافی: ذهنم همش از این طرف به اون طرف میپره و نمیتونم روی یک موضوع خاص تمرکز کنم
2. ادامه ندادن مسیری که به قلبم گفته شد: کمتر از یک سال روی کسب و کارم کار کردم و نتیجه نداد. منم ولش کردم. با این که میدونستم هنوز خیلی جای کار داره و باید روش های بیشتری رو امتحان کنم، اما خصلت عجول بودن انسانیم، نذاشت ادامه بدم و نا امیدم کرد
من تمام فایل ها رو گوش کردم
روانشناسی ثروت یک، عزت نفس و چند محصول دیگه رو هم خریدم
اما از لحاظ مالی هیچ پیشرفت خاصی نداشتم
شرایط زندگیم از لحاظ مالی خیلی ضعیفه. انقدر ضعیف که چیزهای ساده برای خورد و خوراک روزمره رو هم نمیتونیم بخریم.
بچه دار شدم و با خودم گفتم بچه آدم رو به جلو هُل میده
برای منی که این باور رو داشتم، همینطور هم شد
از اول مهر 1403 در آمدم از صفر رسید به ماهی نزدیک یک میلیون و هشتصد هزار تومن
اما دیگه بسمه
هرچی نخوردم و نداشتم و نپوشیدم و سوختم و ساختم دیگه باید تموم بشه
میخوام قیام کنم
قیامی علیه نفسم
امروز اومدم که تعهد بدم
تعهد واقعی
نه از اون تعهدایی که با دیدن یک ناکامی ناامید بشم
از اون تعهدایی که تا میلیونی ثروت کسب نکنم بی خیال نشم
از این تضادی که بهش برخوردم خسته شدم
و به خاطرش از خدا ممنونم
چون مسیرم رو روشن میکنه
استاد در حضور شما و مریم جان و بقیه ی دوستان خوبم تعهد میدم
تعهد اول:
اینجانب یاسمن ایزانلو، تعهد میدهم که هر روز یک قدم به سمت پیشرفت مالی بردارم. در حال حاضر درآمدم ماهی حدودا یک میلیون و هشتصد هزار تومان است. من تعهد میدهم این درآمد را تا سال آینده سه برابر کنم و به ماهی 5 میلیون و چهارصد هزار تومان برسانم.
تعهد دوم:
اینجانب یاسمن ایزانلو تعهد میدهم تا سال آینده روزی یک کامنت بر روی وبسایت عباسمنش دات کام بگذارم و روند تکاملی رشد کسب و کار و رشد مالی خودم را گزارش دهم.
تعهد سوم:
اینجانب یاسمن ایزانلو تعهد میدهم هر روز از زندگی ام لذت ببرم و در هر کامنت، سپاسگزاری های روزمره ام را بنویسم. همچنین متعهد میشوم که آموزش فایل ها و دوره ها را با میل و رغبت ببینم و نه از روی اجبار و برای رفع تکلیف.
انجام دادن این تعهدات برای من خیلی سخته
اما پول نداشتن از این کار خیلی سخت تره
میخوام زندگی کنم
میخوام لذت ببرم
میخوام خرج کنم
میخوام خوش تیپ باشم
میخوام هرچی دلم میخواد بخورم و بیاشامم
میخوام دوره ی دوازده قدم و قانون سلامتی رو بخرم
میخوام هر کاری که حسرتش به دلم مونده رو انجام بدم
اولین کامنتم رو از اولین فایل باورهای ثروت ساز شروع میکنم و کامنت های بعدی رو روی فایل های بعدی همین دسته میذارم
امیدوارم خدای مهربونم کمکم کنه
میخوام ادامه بدم
یخچال خالی رو نمیشه خورد
باید در برابر نفسم بایستم
خدایا به امید تو
از من حرکت
از تو برکت
سپاسگزارم…