سرفصل آموزش های این فایل:
- چقدر از فرصتی که خداوند برای تجربه خودت در جهان به تو داده است، استفاده می کنی؟!
- چه شغلی را انتخاب کنم؟
- “همواری در مسیر”، نتیجه حرکت در مسیر مورد علاقه و “بهبود مستمر باورها” درباره ثروت ساختن از آن مسیر است؛
- شجاعت در اخذ تصمیمات اساسی به منظور هماهنگ ماندن با قانون؛
- ذهن ثروتمند: همه شغل ها پتانسیل یکسانی برای خلق ثروت دارند، من به چه مسیری علاقه دارم و در آن توانایی و استعداد دارم؛
- ذهن فقیر: در کدام شغل پول است که وارد آن شوم؛
- مهمترین سوال زندگی در لحظه مرگ: آیا از این فرصتی که به من برای تجربه خودم داده شده، استفاده کردم یا نه؟! بنابراین، هدف زندگی تجربه شادمانه خودت در این جهان است؛
- رزقی که خودش به دنبال شما می آید،؛ نتیجه نگاه به شغل از دیدگاه باور به فراوانی و احساس لیاقت است؛
- در هر کاری که عاشقش هستی، اگر مرتباً مهارت کسب کنی، در انجام آن حرفه ای شوی و باورهای قدرتمند کننده ای درباره ثروت و احساس لیاقت بسازی، آن مسیر قطعا پول را نیز به دنبال شما روانه می کند؛
- اگر به چند موضوع علاقه داشته باشم، کدام را باید انتخاب کنم؟
- “پول” ، نتیجه طبیعی لذت بردن از تجربه مسیر مورد علاقه ات است. آنوقت دیگر ساعات کاری شما، ساعات کاری نیست بلکه تفریح است؛
- “ثروت”، نتیجه پرورش “تفکر مولد بودن” در ذهن است. این تفکر سودمندترین سرمایه برای رشد کسب و کار شما یا ساختن یک کسب و کار از علاقه و استعداد هایت است؛
- تصمیمات شجاعانه، نتیجه درک عمیق قانون است
- مسیری را انتخاب کنید که به آن علاقه دارید و در انجام آن توانا هستید، سپس به صورت مستمر مهارت های خود را بهبود دهید؛
منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره روانشناسی ثروت 2
«دوره روانشناسی ثروت 2»، خروجیِ اساسی ترین آگاهی های لازم برای ایجاد و رونق کسب و کار شخصی است. آگاهی های این دوره شامل 2 بخش است. بخش اول تمرکز دارد بر:
- درک قوانین پایدار جهان هستی درباره مولد بودن و خلق ارزش؛
- تکیه به این قوانین به عنوان مهمترین اصول در رشد کسب و کار.
- تشخیص و ایجاد باورهای ثروت ساز و قرار گرفتن در مدار ثروت؛
تا زمانی که فرد اصول کسب و کار خود را با آگاهی های این دوره هماهنگ می کند، فارغ از اوضاع عمومی اقتصاد، یک روند رشد پایدار را در کسب و کار خود تجربه می کند
بخش دوم، یک کارگاه عملی است برای مدیریت کسب و کار. یک کارگاه عملی برای: «تبدیل ایده یا علاقه به کسب و کار؛ توانایی مدیریتِ آن؛ و ثروت ساختن از آن».
در این کارگاه عملی، شما شخصیتی را در خود ایجاد می کنی که در ایجاد یک کسب و کار و مدیریت همه جانبه ی آن تواناست. شخصیتی که قادر است با بهره برداری از علائق و توانایی های خود برای حل مسائل مردم، ثروت خلق کند و مولد باشد. به عبارت ساده، بخش دوم شامل اجرای یک نمونه عینی است از:
- شیوهی تبدیل اطلاعات و آگاهی ها به اقدام عملی؛
- شیوهی تبدیل باورهای قدرتمند کننده به ایده ای قابل اجرا و ارائه ی یک محصول یا خدمت؛
- شیوه ی استفاده ی عملی از قوانین برای افزایش فروش و بهبود کسب و کار، استخدام افراد مناسب و …
پاسخ های استاد عباس منش به شرکت کنندگان در این کارگاه؛ تمریناتی که ارائه می شود؛تأکیدهایی که در قالب نوشته، به فایل تصویری دوره افزوده شده است؛ توضیحات و مثالهایی که آمده است و … با جزئیات فراوان به شما توضیح داده شده است، به شما کمک می کند تا بفهمی:
قدم اول برای ایجاد یا رشد یک کسب و کار چیست؛
لزوم برداشتن این قدم چیست؛
برای تشخیص هدایت ها در این باره، چه باورهایی باید بسازی و چگونه این باورها را ایجاد کنی؛
چه باورهایی ظرف وجود شما را از مسائل کسب و کار، بزرگتر می کند و شما را در حل مسائل توانا می کند؛
در باب کیفیت آموزش های این دوره می توان گفت، اگر فردی صدها کتاب عالی در زمینه مدیریت کسب و کار و ثروت بخواند یا رفتارها و تصمیمات 100ها مدیر موفق را بررسی و تحلیل کند، نمی تواند اینقدر دقیق و با جزئیات، اصول اساسی عوامل رشد یک کسب و کار بیرون بکشد و به شیوه ای قابل اجرا برای هر کسب و کاری، ارائه دهد. جزئیاتی که اگر عینا در کسب و کارِ خود لحاظ کنی، حجم قابل توجهی از بازدهی مالی برای شما ایجاد می شود. کلیدهایی که از طریق آگاهی های این دوره در دست شما گذاشته می شود، مانند یک لقمه آماده است که کسب و کار شما را از اساس متحول می کند.
با قاطعیت می گوییم که نتیجه زندگی به شیوه آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 2، جنسی از استقلال مالی است که شما را به رضایت درونی می رساند و به شما امکان:
- آزادی مکانی و زندگی در مکان مورد علاقه ات را می دهد؛
- آزادی زمانی و رهایی از هماهنگ کردنِ خودت بر اساس تعطیلات تقویم را می دهد؛
- آزادی عملکرد برای اجرای ایده ها و الهامات قلبی ات را می دهد؛
تکرار این آگاهی ها به نحوه که تبدیل به شیوه زندگی شما شود، شما را به «استقلال مالی پایدار» می رساند. این پایداری در نتایج، شما را به این باور می رساند که «من توانایی پول ساختن از علایقم را دارم و مولد ثروت هستم». این نقطه، توحیدی ترین حالت وجودیِ انسان است. پاداش های جهان برای افراد در این فرکانس، غیر قابل تصور است. همان رزق بی حسابی که به دنبال فرد روانه می شود.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 2
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | انتخاب شغل از زاویه "باور به فراوانی و احساس لیاقت"179MB21 دقیقه
- فایل صوتی live | انتخاب شغل از زاویه "باور به فراوانی و احساس لیاقت"21MB21 دقیقه
سلام به استاد گرامی و خانم شایسته گرامی.
از شما سپاسگزار هستم که این دوره بی نظیر رو آماده کردید که آگاهیهاش واقعا تکان دهنده هست برای من و میگم من این اشکالات رو دارم و نمیدونستم؟
اگاهیهای این فایل به من میگه که کسانی تو کارشون موفق میشن و ثروتمند میشن که میرن دنبال علایقشون. بررسی کن ببین رفتی سراغ کاری که میگن توش پول هست و یا رفتی سراغ علایقت؟
در مورد زندگی شخصی خودم، من از همون بچگی به کامپیوتر علاقه داشتم و ساعتها زمانم رو برای یادگیری و استفاده از اون گذاشتم نه به این دلیل که ازش پول در بیارم بلکه چیزی که از همون بچگی چیزی که برام جذاب بوده همیشه کامپیوتر بود و به طبع اون باهاش کار میکردم ور میرفتم خرابش میکردم و بعد دوباره درستش میکردم و همینطوری بهش ور میرفتم و چیز یاد میگرفتم.
من مسائلی که باهاشون برخورد میکردم رو حل میکردم و اینطوری نبود که بگم باید برم دوره ببینم و آموزش ببینم و کلش رو یادبگیرم. نه نگاه من این بود که الان دوست دارم یک ویدیو کلیپ درست کنم از عکس های خانوادگیمون؟ خب میرفتم نرم افزارش رو دانلود میکردم نصب میکردم باهاش ور میرفتم یاد میگرفتم کلیپم رو درست میکردم و بعد به دیگران نشون میدادم لذت میبردم و به همین صورت. بعد همینطوری که پیش میرفتم حوزههای مختلف رو یاد میگرفتم. مثلا یادم هست که میرفتم تو اینترنت که تازه اون موقع اومده بود Dial-up بود و سرعتش نهایت 5 کیلوبایت بود میرفتم با همون سرعت تو اینترنت چرخ میزدم و در مورد مطالب مورد علاقهام در ورد صفحاتی درست میکردم. من به نجوم علاقه داشتم به سیارات و میرفتم در مورد همین موضوع مورد علاقم مطالب جمع آوری میکردم و در نرم افزار ورد ذخیره میکردم و دسته بندیشون میکردم. بعد اینها رو روی فلش میریختم. یک روز تو مدرسه راهنمایی که بودم مدیرمون ازم فلشم رو خواست که یک چیزی بریزه روش و بعد فایل های فلشم هم چک کرد. – تو پرانتز بگم تو مدرسمون یک جایی داشتیم که کلی جایزه گذاشته بودن و میگفتن هر کی امتیاز بیشتری بیاره میتونه این جایزه ها رو ببره، امتیاز هم تو فعالیت هایی که تو مدرسه برگزار میشه مثل شرکت در مسابقات گروه سرود و.. بدست میومد و در قبال اون میتونیم آخر سال اون جایزهها رو برای خودمون برداریم با امتیازهامون. من خواستم این بود که این جایزه های خفن رو برنده بشم و میخوام بگم دلیل اینکه مدیرمون فایل های فلش من رو چک کرد همین خواسته من بود و هدایت خدا – بعد مدیرمون اون صفحاتی که من آماده کرده بودم رو دید و به قول معروف پشماش ریخت و گفت این چیه؟ اینو تو درست کردی؟ گفتم آره کار خودمه. باور نکرد ولی چون دید من اطلاعات کاملی از فایله دارم و بهش توضیح میدم باور کرد و گفت ببین محمدصادق اینو باید بیشتر روش کار کنی تر و تمیز ترش کنی بفرستیمش برای مسابقات مقاله پژوهشی شهرستان. منم که از خدام بود دنبال یک راهی بودم امتیاز بگیرم گفتم باشه. رفتم نشستم بهش رسیدم جداول رو درست کردم عکس ها رو درست کردم مطالب رو بیشتر کردم و بعد دادم رنگی چاپشون کنم و بعد دادم به پدر عزیزم که خداحفظش کنه رفت صحافیاش کرد یک طلاکوبش کرد و یک چیز خفن شد و دادیم به مدیر و اونم برد برای مسابقات تحویل داد و من شدم نفر دوم شهرستان و بهم پلاک طلا جایزه دادن و به امتیازات مدرسه ام هم اضافه شد و آخر سال یک میکروسکوپ پلاستیکی البته خیلی کارآمد و جذاب تحویل گرفتم و چقدر ذوقش رو داشتم. من به درس علوم خیلی تو دوران مدرسه علاقه داشتم و کلا تو کارهای علمی برام سیارات جالب بودن.. برام دنیای میکروسکوپی و زیست جالب بود و پیگیریشون میکردم. کلا تو مدرسه من علاقم به سمت کارهای عملی بود. تئوری رو زیاد دوست نداشتم مگر اینکه کاربردی داشته باشه تو عمل و تو کارهای علمی. به همین دلیل من به مطالب آزمایشگاهی خیلی علاقه داشتم و خداروشکر پدرم من رو مدرسه غیرانتفاعی میگذاشت و دستش درد نکنه که انقدر بهمون میرسید و به همین دلیل مدرسه ما آزمایشگاه داشت و من میرفتم تو آزمایشگاه و کلی کارهای جالب انجام میدادیم. تو بحث شیمی، تو بحث لحیم کاری، تو بحث زیست شناسی، و همچنین دوران دبیرستان که مدرسه دولتی رفتم اونها هم آزمایشگاه خوبی داشتن و تو بحث فیزیک و شیمی و زیست و … آزمایش هایی رو داشتیم. من انقدر علاقهام به سمت کارهای آزمایشگاهی بود که یادم هست جذب های خفنی رو هم داشتم. مدرسمون میکروسکوپ های نوری بسیار قوی ای داشت.. فلزی و سنگین بودن و از زیر نور میزد به جسم زیر میکروسکوپ و میتونستی تا هم فیها خالدون اون جسم رو زیر میکروسکوپ ببینی.. ولی زمان نداشتیم تو مدرسه آنچنان که باهاشون کار کنیم. یک زنگ بود اونم معلم همش داشت توضیح میداد و من میخواستم دل و روده این میکروکوپ رو بکشم بیرون. یک روز رفتم به معاون مدرسمون گفتم میتونم یکی از اینها رو با خودم ببرم خونه؟ پیش خودمم فکر کردم این ماله مدرسه است نمیگذارن ولی در عین ناباوری گفت باشه ببر. من بال دراوردم و ظهر با همون میکروسکوپ رفتم خونه و همه سوال که اینو از کجا آوردی و .. داستان های بعد از اون که چقدر ازش لذت بردم از مورچه تا مگس تا دستمال کاغذی رو باهاش تست کردم. خلاصه سر همین علاقهای که داشتم و البته باورهایی که میگفتن پول تو پزشکیه اعتبار تو پزشکیه من رفتم رشته تجربی. واقعا به شیمی علاقه داشتم. واقعا به زیست علاقه داشتم. ولی کنکور رتبه خوبی نیاوردم و جای درستی قبول نشدم و یا باید میرفتم سال دیگه شرکت میکردم یا باید میرفتم یک رشتهای. وقتی تو تجربی بودم میگفتم من علاقم کامپیوتره. چون بعد از مدرسه که میرفتم خونه من به یک چیز علاقه عجیب داشتم. کامپیوتر و همچنین بازی های کامپیوتری. اصلا اولین کاری که بعد از مدرسه میکردم این بود که یا با دوستانم برم گیم نت بازی کنم یا اینکه برم تو خونه با کامیپوتری که پدر برامون تهیه کرده بود و بازم خدا حفظش کنه که انقدر برامون تلاش کرد بازی کنم. یعنی من دیوانه بازی کردن بودم. من اصلا کلاس تایپ نرفتم فکر کنم یک مدت یک ماهه مادرم یکجا ثبت ناممون کرده بود ولی من اصلا کامل نرفتمش، ولی در ادامه سرعت تایپ کردنم مثل نور شد به این دلیل که بازی آنلاین انجام میدادم و باید تو بازی برای ارتباط برقرار کردن با دیگران تایپ میکردیم و تو مدت زمان کوتاه باید این کار انجام میشد و من تایپ سریع رو از بازی کردن خود به خود یاد گرفتم. خلاصه من عشق عجیبی به این کار داشتم و این علاقه انقدر در من زیاد بود که از بازی آفلاین رفتیم سراغ بازی آنلاین. تو بازی انلاین به قول معروف Noob محسوب میشدیم در برابر دیگران ولی بازی کردم مهارت کسب کردم و در بازی مورد علاقم کانتر استرایک تبدیل شدم به یکی از چند نفر برتر بازی های انلاین. بعد تو فضای انلاین که بازی میکردیم با افراد دچار یک سری مسائل شدیم. یکی اینکه تو سرورها مرتب فحش میدادن و این من رو اذیت میکرد که چرا انقدر بی در و پیکر هست. بعد خیلی دعوا میشد. دعواهای قومی و قبلیه ای لرا با ترک ها، نمیدونم فلان گروه با فلان گروه بعد میشستن به هم فحش میدادن هم دیگه رو تخریب میکردن و اصلا یک داستانی بود. بعد من میدیدم مدیرهای اون سرورهای بازی اصلا بلد نیستن بازی رو یک جوری مدیریت کنن که آدم بیشتر حال کنه. بعد یکی من رو مدیر یک سروری کرده بود و من بازی رو مدیریت میکردم بعد میدیم که یک روز مدیر هستی یک روز نیستی و تنظیمات بازی رو به هم میریزن و خلاصه این تضادها باعث شد که من بگم آقا تو هر چی تو کامپیوتر مسئله ات بوده دل و روده اش رو در آوردی و حلش کردی، بیا این گیم سرور زدن رو هم یاد بگیر و تمامی این مسائل رو خودت حل کن. اما خب من از همون کودکی دنبال کار کردن برای خودم بودم و تو مدرسه سی دی میبردم میفروختم، بازی میفروختم حتی تو یک بازه زمانه تابستانی یک مغازه باز کرده بودم و مغازه از پدرم بود و من خدمات کامپیوتری میدادم که البته پول آنچنانی ای نساختم هر چی پول ساخته بودم دادم یک ام پی فور اون موقع خریدم بعد از این داستان و انجام بازی های کامپیوتری تصمیم گرفتم که سرور گیم بزنم و یادم هست کل پولم 40 هزار تومان بود. من سرور زدن رو یادگرفتم به صورت خیلی مبتدی و از دوستام هم درخواست کردم که بهم پول بدن تا یک سرور برای خودمون بزنیم و با هم بازی کنیم و من با همون پول یک VPS یا همون سرور مجازی خریداری کردم و گیم سرور زدم. سرومون خیلی مبتدی و داغون بود ولی من پیشرفت کردم پیشرفت کردم پیشرفت کردم تا جایی که تبدیل شدم به یکی از بهترین گیم سرورهای ایران. و از یک جایی به بعد مسائل اساسیتری رو حل کردم که دیگه شدم بهترین گیم هاستینگ ایران. من به این کار علاقه داشتم و پول هم باید ساخته میشد چون هزینه های سرورها رو باید میدادیم، و با دیدن الگوهای ایرانیای که از این راه پول میساختن و استفاده از روشهایی که اونها انجام میدادن برای فروش و خود تبلیغی که داشتم من هم پول ساختم و تا یک مدت هم درآمدش عالی بود برای اون موقع من و به درامد 4 میلیون تومان در ماه رسیده بودم زمانی که دلار 1000 تومان بود و من باهاش میرفتم سرورهای بیشتر میخریدم تا بیشتر سرور راه اندازی کنم و موفقیت بیشتر. کاری ندارم من به دلیل باورهای محدود کننده ای که در من ایجاد شد و به دلیل مسیرهای غلطی که رفتم و ورودی های نامناسبی که به خودم میدادم مثل اخبار و اینجور چیزها درآمدم افت کرد و بعد دچار مشکلات شخصیتی هم بودم که نمیخوام بازشون کنم و از طرفی 24 ساعت پای کامپیوتر بودم مثل ایلان ماسک که تو محیطی که کار میکرد میخوابید منم با تمام تمرکز روی کار بودم ولی کار به جایی رسید که درآمد و هزینه با هم نمیخوند و من هم میخواستم تکاملم رو طی نکنم و گام های بزرگ بردارم از طرفی دیگه تمرکزی برای افزایش مهارت هام نمیگذاشتم دیگه انرژی نداشتم و باورهای عجیب و غریب داشتم که چشمم میزنن آدم ها و من همون زمان به شدت از درون داشتم به خدا میگفتم که آقا من باید چی کار کنم این شرایط رو درست کنم من کلی تلاش کردم کلی کار کردم داره نابود میشه دیگه باید چی کار کنم.. و همون زمان ها خواهرم شما رو معرفی کرد بهم و به زور داشت میگفت از این آموزش ها استفاده کن و من مونده بودم که چرا خواهرم انقدر اصرار داره در صورتی که کلامی هم باهاش صحبت نکرده بودم ولی به دلیل درخواست درونی ای بود که از خدا داشتم که باید چی کار کنم و من میخوام مشکلم رو حل کنم و بعد فایل های شما رو موقع کار میگذاشتم گوش میکردم اصلا نمیفهمیدم چی میگین در کل به یک جایی رسید کارد به استخوان رسید و اون کسب و کار ترکید و من هم داشتم فایل های شما رو گوش میدادم و اولش هم فکر میکردم که این فایل ها دلیل بدبختی من شده و تمرکز من رو از روی کار برداشته. و البته این فکر رو میکردم که ببین بالاخره چشم خوردی. من تو فایل های شما میشنیدم که ما خالق شرایط خودمون هستیم. ما هستیم که زندگیمون میسازیم. ما اگر افکارمون رو تغییر بدیم که درکش نمیکردم اصلا افکار چی هست زندگیمون عوض میشه. و خلاصه خیلی مطالب دیگه ولی همش به خودم میگفتم اگه ما خالقیم پس چرا من هرچقدر بیشتر فایل گوش میدم و هرچقدر بیشتر تلاش میکنم چرا کسب و کارم درست نمیشه؟ کاش یکی اون موقع بود بهم بگه نباید صبح تا شب فایل گوش بدی و روزی 2-3 ساعت کافیه و بقیه اش رو باید بگذاری روی جنبههای دیگه زندگیت و عمل کردن، خلاصه اون کسب و کار ترکید و فایل ها به من کمک نکرد که در اون مسیر علاقم بتونم رشد کنم. ولی توی یکی از فایلهاتون بعد از اینکه اون کسب و کار خراب شده بود و سالها ازش گذشت گفتید که من روی خودم کار میکردم و بعد پیکان دنده آرژانتینی من زدیده شد و دلیل اینکه من به این ثروت و نعمت رسیدم از اون دزدیدن تاکسیه شروع شد و این مسیرش بود. باید اون تاکسی دزدیده میشد تا من حرکت کنم به سمت این کسب و کار و ثروت نعمتی که بعدش برام ایجاد کرد. اگر اون تاکسیه برده نمیشد من تا ابد راننده تاکسی میموندم و هیچ پیشرفتی نمیکردم. و بعد من گفتم آهان.. پس دلیل اینکه اون کسب و کاره ترکید این بود که اون من رو به مسیر درست نمیبرده. خلاصه بعد از شنیدن این فایل شکایتم از اینکه چرا قانون جواب نداد برام کمتر شد چون من انگار یک تکه از وجودم رو بعد از دست دادن اون کار از دست دادم. مثل این میمونه که الان به استاد بگن دیگه نمیتونی تو حوزه موفقیت کار کنی و سایت عباس منش دات کام ازت گرفته میشه و باید بری یک کار دیگه کنی. یعنی باید علاقه اصلیت رو بگذاری کنار. این درد داشت برای من و مدت ها طول کشید تا هضمش کردم. خلاصه من روی باورهام کار کردم و کار کردم و کار کردم و خیلی از مراحل طی شد و خیلی خواسته های که به ظاهر کوچک بود رو بهش رسیدم ولی یک خواسته که خیلی من رو اذیت میکرد که چرا درست نمیشه بحث پول بود و نداشتن ورودی مالی تا اینکه رسیدیم به دوره سفر به دور آمریکا که یک تحول عظیم شخصیتی و احساسی در من ایجاد کرد و من واقعا نمیدونم چرا در اون زمان این انرژی زیاد رو این فایلهاتون به من میداد و انگار انرژیش با تمام فایل هایی که از قبل داشتم متفاوت بود و انگار من تازه متوجه شده بودم در عمل باید چه کار بکنم و شروع کردم به تحسین کردن ثروتی که تو فایل ها میدیم تحسین کردن افراد ثروتمند الگو پیدا کردن که ببین اگه این افراد به ثروت رسیدن پس قطعا ثروتمند شدن امکان پذیره و خیلی بارهای دیگه که در فایل ها شنیده بودم الگوشون داشت بهم داده میشد و منطقی میشد و از طرفی این فایلها در تمام جنبه های زندگی من باورهای خوب ایجاد میکرد و من از این فایل ها استفاده میکردم و به قول استاد این فایلها یک جنراتور تولید فرکانس خوب هستن و من استفاده کردم از این فایلها و مخصوصا در اون زمان این فایل ها یک انرژی ای داشتن انگار اون حسی که شما باهاش اون فایلها رو گرفته بودید به ما هم منتقل میشد انگار ذهن هامون به هم متصل شده بود و من میفهمیدم که شما چطور دارید فکر میکنید در مورد موضوعات؟ مثلا اینکه میگفتید باید احساستون خوب باشه و توجهتون رو نکات مثبت باشه انگار اونجا برام معنی پیدا میکرد – یک نکته رو تو پرانتز بگم تجربه ی من هست با مشتق و انتگرال نمیتونم وصفش کنم.. ولی چیزیه که من تجربه اش کردم و فکر میکنم درسته اونم این هست که الان که سالها از دیدن اون فایلها گذشته وقتی ازشون استفاده میکنم بهم خیلی کمک میکنه و الگو میده ولی اون انرژی رو یا به قولی سینرژی رو حس نمیکنم انگار که وقتی آدم ها کنار هم دیگه تمرکزشون رو میبرن روی خواسته ها و ما هر روز فایل صبح فایل ها رو میگرفتیم میدیدیم کامنت میگذاشتیم انگار یک ارتباطی از نظر انرژی بینمون بوجود اومده بود انگار انرژی میگیرم از هم و این انرژی مخصوص همان زمان بود چون در سال های بعد از قرار گیری اون فایل ها من با کار کردن روی اون فایل ها اون انرژی رو حس نمیکردم مثل اون موقع نمیدونم چطور بیانش کنم و همیشه هم برام سواله که چی میشه این انرژی بالا ایجاد میشه که انقدر احساسش خوبه چه قانونی در کاره و من دنبال این بودم که با کار کردن روی اون فایل ها همون انرژی رو بازم تجربه کنم ولی انرژیه نبود البته که اون فایلها هنوزم بهم کمک میکنه و برام مثبت هست – خلاصه کلام بعد از استفاده از دوره سفر به دور آمریکا من آروم آروم هدایت شدم به سمت ثروت و یک دفعه یک سایتی بهم معرفی شد که آقا تو که مهارت تایپ داری و تو که کلی از کامپیوتر یک عالمه چیز بلد هستی الان میتونی از این محیط استفاده کنی و ثروت بسازی. آروم آروم شروع کردم به پروژه گرفتن از اون سایت و ثروت و ورودی مالی برام ایجاد شد و من دیدم ببین قانون جواب میده. یادم هست اولین درآمدی که کسب کردم انقدر خوشحال شده بودم که در سایت فکر میکنم زندگی در بهشت پخش میشد یک کامنت گذاشتم و انرژیم رو منتقل کردم و شما و استاد اون کامنت رو به عنوان کامنت منتخب انتخاب کردید و گذاشتید روی اون قسمت و من خیلی خوشحال بودم با اینکه مبلغش کم بود ولی اینکه تونسته بودم بعد از اون کسب و کار که نابود شده یک مسیر درآمدی رو بهش هدایت بشم که حلاله حلاله خیلی خوشحال شده بودم.
اما حالا بریم سراغ این مطلب که چی شد من به درآمد رسیدم از طریق حتی همین کار؟ پرداختن به کار مورد علاقه. من یادم هست برای معلم هامونم در دوران دبیرستان سوالات رو تایپ میکردم. اصلا حوزه های مختلف کامپیوتر رو دوست داشتم و مهارت درشون کسب و میکردم. علاقه من بود دنبال این نبودم که چون میخوام پول در بیارم برم یادش بگیرم. نه من دوستش داشتم رفتم یادش گرفتم و توش حرفهای شدم.
استاد سالهای پیش در یک فایل مصاحبه با استاد قسمت 16 فکر میکنم گفت که باید برای خودتون اصول داشته باشید. اگر یک کسی کاری کنه که تو اذیت میشوی این باید اصول تو باشه که اون کار رو در مورد دیگران انجام ندی. اگر اذیت میشی از اینکه کسی ازت دزدی کنه تو باید یادبگیری که از دیگران دزدی نکنی و بهای اون کارهاشون رو پرداخت کنی. بعد از شنیدن این آگاهی من با خودم فکر کردم تو زندگیم ببینم دارم چی کار میکنم. رسیدم به این موضوع که این ویندوزی که الان روی کامپیوتر من نصبه این بازی هایی که هستن اینها همشون کرک شده هستن. در واقع اینها دزدی هستن. آیا من خودم دوست دارم کسی محصولاتم رو دزدی کنه؟ پس چرا دارم از ماکروسافت و این همه شرکت دزدی میکنم. حالا اینکه این توی مملکت رواج داره نباید باعث بشه که من هم همون کار اشتباه رو بکنم. من باید بهاشون رو بدم. اون موقع هم که پول این مبالغ دلاری محصولات خارجی رو نداشتم ولی گفتم پس من دیگه استفاده نمیکنم و این کار غلطه. بعد گفتم شاید یک راهکاری باشه که من بتونم با کامپیوترم همچنان کار کنم و مسائلم رو حل کنم، تو اینترنت گشتم سیستم عامل اوبونتو رو پیدا کردم که لینوکسی هست و کاملا رایگان اما بسیار بسیار با کیفیت هست. اصلا یک انجمنی هست به نام نرم افزار آزاد در دنیا که دارن سیستم عامل و نرم افزارهای مختلف رو به صورت رایگان برای تمام مردم جهان درست میکنن. خداحفظشون کنه چه کار ارزشمندی انجام دادن. البته این نرم افزارهای آزاد کلی منفعت دیگه هم داره که شاید بعدا درموردش صحبت کردم یکی از مهمترین مزیت هاشون بحث امنیت و سلامت نرم افزار هست چون کد ها برای همه بازه و نمیتونن توش تقلب و بک دور و .. انجام بدن. بگذریم رسیدم به اینکه من میرم اوبونتو نصب میکنم و کله ویندوز و نرم افزارها و بازی های کرک شده رو به کل پاک میکنم و حتی سی دی هاشونم از زندگیم پاکسازی میکنم. سی دی هایی که پول داده بودم از بازار خریده بودم ولی متاسفانه همه کرک شده بودن تو بازار ایران. یک نرم افزار اصل نیست مگر ایرانی باشه. خلاصه من اوبونتو رو نصب کردم و طی یک مسیر چند ماهه کل اوبونتو دسکتاپ رو یادگرفتم و البته خیلی بزرگ هست علمی که باید بدست بیاری ولی من میتونم بگم تقریبا کلش رو یاد گرفتم و شاید چیزهای خیلی محدودی باشه که الان بلد نباشم و با فکر کردن و تحقیق کردن یادش میگیرم بعد که این کار رو انجام دادم روی باورهای ثروتم هم کار کرده بودم این ایده اومد که تو این همه تجربه داری و این همه مهارت داری در مورد این سیستم عامل بیا و مثل استاد که آموزش تولید میکنه میگذاره روی سایت تو هم سایت بزن آموزش تولید کن و بگذار برای ایرانی ها که استفاده بکنن. البته خیلی ایدههای دیگه هم گفته شده بود ولی گفت تو که علاقه داری به کامپیوتر بیا تو این حوزه فعالیت کن و من گفتم چشم و اعتماد به نفس میخواست که این اعتماد به نفس رو از آگهی بازرگانی دریافت کردم و اومدم سایت راه انداختم. اولش تو یوتیوب آموزش گذاشتم بعد از اینکه چند ده تا آموزش گذاشتم سایت زدم و دوره گذاشتم. کلی مهارت این وسط یادگرفتم از تدوین اموزشی تا افزایش کیفیت فایل صوتی تا کم حجم کردن ویدیوها تا نمیدونم اسلاید سازی مخصوص آموزش تا آموزش دادن عملی و صد در صد کاربردی بدون کوچکترین اضافه گویی فایل آماده کردن و خیلی چیزهای دیگه. در همون ابتدا هم مشتری اومد و خرید انجام شد و فایل های ویدیوییم که الهامی ضبطشون کرده بودم یعنی قشنگ خداوند ایده اش رو داد که ضبط کن من اونها رو ضبط کردم و نتایج اونها بین تمام فایل هایی که تا الان من منتشر کردم بهترین بوده و بیشترین بازدید ها رو گرفته. اما خب این مسئله برام بوجود اومد که در ادامه کار فروشم چندان چنگی به دل نمیزد و مشتری نمیومد که به خاطر باورهام هست صد در صد. و همین موضوع که پول نیومد باعث شد که من انگیزه و اشتیاقم رو برای اینکه دوره های بیشتر آماده کنم رو از دست بدم. هرچند که هنوزم فایل درست میکنم ولی احساس میکنم با اشتیاق و علاقه نیست هرچند که واقعا فایل های مفیدی هستن و واقعا مسئله اساسی حل میکنن از کاربری که در اوبونتو داره فعالیت میکنه.
اما این مدت که این فایل رو گذاشتید دوباره به این موضوع دارم فکر میکنم که آیا انجام این کار واقعا علاقهات هست؟ اگر علاقه و عشقت هست چرا زمان و انرژی درستی روش نمیگذاری؟ چرا هر روز کار نمیکنی و الان هر ده روز یکبار یک فایل روی سایت و کانالت قرار میگیره؟ اگر علاقه ات کامپیوتر هست چرا اشتیاق این رو نداری که مهارتهات رو افزایش بدی؟
من دارم به این موضوع فکر میکنم که الان مسئله ی من چی هست. آیا گذشت زمان باعث میشه علایق ما متفاوت بشه؟ آیا به دلیل اینکه پول در نیاوری علاقه و انرژی نداری؟ یا فاکتورهای دیگه تاثیر گذار هست؟ به این فکر میکنم که چرا مثل گذشته دل روده ی مسائل دیگه کامپیوتری رو در نمیاری؟ چرا موتور حرکتت کنده؟
من تو ذهنم همه اش به این فکر میکنم که علت این موضوع چیه؟ چرا من موتور حرکتم کنده؟ ببین تو موقعی که مدرسه میرفتی ذهنت کاملا درگیر مدرسه بود و کارهای مربوط به اون و اشتیاق داشتی بیای خونه با کامپیوتر کار کنی. تو اون موقع ارتباطات زیادی داشتی مهارت های مختلف درسی ای رو کسب میکردی ورزش میکردی بازی میکردی تفریح میکردی تو مدرسه و هزار تا چیز دیگه و خیلی موشک وار پیشرفت میکردی و مخصوصا انرژی و انگیزه و اشتیاق فراوان داشتی و بمب انرژی بودی یعنی ولت میکردن یک روز تو خونه 24 ساعت پای کامپیوتر مینشستی و کسب علم و دانش میکردی، ولی الان تو خونه هستی، کامپیوتر دم دستت هست، برای پیاده روی و خرید کردن یا کمک به اعضا خانواده و .. بیرون میری، ارتباط چندانی با آدم های جدید و دوست نداری، روزی دو تا چند ساعت روی باورهات کار میکنی و سپاسگزاری میکنی، پروژه از طریق اینترنت میگیری و انجام میدی چون باید ورودی مالی داشت، و ساعت هایی هم به دیدن فیلم های خنده دار مصاحبههایی که با افراد موفق و معروف انجام میشه داری ولی دیگه مثل قبل نمیری رشد کنی. اصلا انرژیش رو نداری. انگیزه اش رو نداری. چه رفتارها و باورها و عملکردی در تو هست که اینطوری شدی در صورتی که استاد در زمینه ی مورد علاقه اش که اشاعه توحید و یکتاپرستی بوده و آموزش مسیر موفقیت بوده با اشتیاق و علاقه هنوزم که هنوزه داره کار میکنه و اصلا فایل های جدیدش رو که گوش میدی انرژی استاد رو دریافت میکنی که چقدر مثبت هست و چقدر شور و اشتیاق برای فعالیت کردن درش دیده میشه، حالا تو چرا این انرژی رو نداری؟ تو چرا انگیزهه رو نداری؟ من واقعا مطمئن هستم که علاقه حوزه کامپیوتر هست حالا شاخههای مختلف که تجربه کردم ولی چرا مثلا اشتیاقش رو ندارم برم دورهی Lpic ببینم؟ که یکی از دوستام گفت که اگه تو لینوکس فعالیت میکنی باید این دوره ها رو بگذرونی، چرا اشتیاقش رو ندارم که زبان برنامهنویسی فلان رو که دورهاش رو خریدم ببینم؟ چون با این مهارت میشه بازیهای آنلاین رو بهبود بدی و از طریق بهبودش به کاربران زیادی خدمت کنی و ثروت بیشتری هم بسازی (البته الان که فکر میکنم به خاطر اینه که فکر میکنم تو برنامه نویسی پوله، نه اینکه عاشقش باشم، ولی از طرفی هم منی که به بازی کامپیوتری علاقه دارم با این مهارت برنامه نویسی میتونم خلق های جالبی رو در حوزه گیم داشته باشم)
در صورتی که همین بنده، اگه یک شرایطی بوجود بیاد که دیگه دسترسی به کامپیوتر نداشته باشم و مدتی از کل این فضا تکنولوژی بیرون بیام اصلا برم یک سفر یک ماهه، ذهنم پر میشه از ایده و اشتیاق برای اینکه برسم خونه و دوباره کلی کار کنم ولی وقتی میرسم به خونه این انرژیه دوباره میخوابه و یا زمانم رو هدر میکنم به جای اینکه بگذارم روی اون مهارته کار کنم. چه تغییری رو باید در خودم بوجود بیارم؟ این سوالیه که دارم. علت اینکه اشتیاقه نیست به چی برمیگرده؟
من به حوزه های دیگهای هم علاقه دارم و قبل از خواب تو تجسمهام میبینم که دارم خود به خود یک سری خواستهها رو تجسم میکنم. مثلا در حوزه موسیقی هست. من همیشه قبل از خواب تجسم میکنم که دارم یک موزیک باحال خوب رو برای یک جمعی میخونم و با سازم مینوازم. تجسمم هم این هست که یک ترانه خوب نوشتم یا یک موزیک خیلی پر انرژی ساختم یا حتی دارم موزیک بقیه رو با صدای خودم و ساز خودم اجرا میکنم و خیلی این تجسم بهم احساس خوبی میده. ساز بلد هستم ولی در زندگی واقعی اصلا وقتی به این فکر میکنم که باید کلی زمان بگذارم تا توی اون موضوع پیشرفت کنم باید کلاس برم باید ویدیو آموزشی ببینم و تمرین کنم میگم نه بیخیال کی حوصله این همه کار رو داره انگار قراره اون تجسمه معجزه کنه. خب باید مهارتهاش یادگرفته بشه تا بتونی چنین خواستهای رو تجربه کنی. اینم بگم که من دوره آموزشی مقدماتی هم در مورد مهارت های این حوزه گرفتم ولی اصلا سراغشون نمیرم. میگم کی حوصله داره. پدرم میگه باید بری کلاس حضوری تا اشتیاقش درت ایجاد بشه و نمیشه همه چیز همیشه مجازی یادگرفت.. نمیدونم درست هست یا نه ولی به نظرم میتونه درست باشه چون وقتی در یک محیط جمعی قرار میگیری که به صورت حضوری ارتباط داری با یک کسی و باید یک کاری انجام بشه با اینکه شاید حوصله اش رو نداشته باشیم ولی انجام میدیم اهمال کاری نمیکنیم. اصلا انرژی انجامش بهمون داده میشه. نمیدونم چطوری بیانش کنم.
خلاصه این فایل بهم اینو یادآوری کرد که برای اینکه در کاری موفق باشی و ثروتمند بشی باید بهش علاقه داشته باشی.
یک آگاهی فوق العادهی دیگه که من به صورت عملی در خانوادمون دیدم که چه ضربهای بهشون زده بحث این هست که پولمون رو بدهیم به یک کس دیگه و اون برامون کار کنه پول بسازه و بهمون بده. مثلا پول رو بگذاریم بانک. مثلا پول رو بگذاریم تو شرکتها، مثلا بریم این برنامههایی مثل «کارمانی» رو ببینیم که میگن پولتون رو بیایید سرمایهگذاری کنید در شرکتهایی که معرفی میکنیم و بهتون مثلا سالی 40 درصد سود میدن و چقدرم تبلیغ میکنن که این برنامه به سود شماست. اینها همشون یک توهم هستن و هیچ وقت ثروتمندون نمیکنن. خود من تو خانوادمون دیدم که پول یک خونه رو گذاشتن تو بانک سودش رو میگرفتن که کار نکنن یا بازار بهتر بشه ارزش پول بیاد بالا و یک خونه بهتر بخرن ولی در عرض چند سال اون پوله، دیگه پوله یک دهم یا حتی بیشتر اون خونه هم نیست. یادمه 200 میلیون تومان بود پوله اگر اشتباه نکنم ولی الان همون خونه در این لحظه 6 میلیارده و در آینده بالا تر هم میره. پوله ترکید. سرمایه یک عمر کار کردنش ترکید. نباید پول بگذاری تو بانک سود بگیری این تفکره اشتباهه و باعث میشه از ثروت فاصله بگیری. اینکه پول دستم بیاد بگذارم یک جایی بهم پول بده یک باور فقر آلوده. من تو زندگیم دیدم نتیجهاش رو. به حرف استاد گوش کنید. به خودمم میگم.
امیدوارم این کامنتم به شما کمک کرده باشه هرچند که به خودمم خیلی کمک کرده تا همینجا به شناخت بهتری از خودم و باورهام رسیدم.
امیدوارم که خداوند هر روز به سمت ثروت، نعمت، برکت، خوشبختی، عشق، سلامتی، عزت و سربلندی و قدرت بیشتری هدایتتون کنه و از پس تمام چالش های زندگیتون سربلند بیرون بیایید.
ممنونم مریم عزیز. سپاسگزارم بابت لطفت. شما هم ماشاالله متن پر و پیمونی نوشتی و مهارت خوبی در تایپ داری. پیشنهاد میکنم برای یادگیری انتگرال یک جستوجویی در یوتیوب به صورت فارسی بزنی معمولا افرادی که خیلی توانمند هستن در این حوزه در یوتیوب ویدیو میگذارن و آموزش میدن و میتونی از اون آموزه ها استفاده کنی برای اینکه یادش بگیری و پیش نیاز هاشم هر چی بلد نبودی در همون یوتیوب جستجو کن مطالب پایهای قرار گرفته و میتونی استفاده کنی و لذتش رو ببری و یادبگیری. افزایش مهارت در هر حوزهای به آدم اعتماد به نفس و احساس لیاقت میده و انجام این کار هم قطعا برای شما مفید و مثبت خواهد بود چون بهش علاقه داری فقط باید تکامل رو طی کنی و تا پایان مسیر حرکت کنی. از اونجایی که به صورت ویدیو آموزش ها رو میبینی هر جا درک نکردی میتونی چندین بار ویدیو رو تکرار کنی تا به درک بهتری برسی یا میتونی بین اساتید در یوتیوب جا به جا بشی و برای درک بهتر از اون آموزه استفاده کنی.
خوشحالم که در مسیر علاقیت حرکت کردی که فوتسال بوده و امیدوارم در هر مسیری که مورد علاقه ات هست بهترین نتایج رو بگیری و ازش پول و ثروت خوبی هم بسازی که سوختت بشه برای حرکت بیشتر و کسب موفقیتهای بیشتر. سلامت باشی عزیزم. به خدای یکتا میسپارمت.