سرفصل آموزش های این فایل:
- چه نوع نگاهی نتیجه می سازد و چه نوع نگاهی دلیل می سازد برای دلسردی بیشتر؛
- ریشه دلسردی، عجله برای زودتر رسیدن به نتایج بزرگی است که فاصله فرکانسی بسیاری با آنها داریم؛
- ریشه این نوع نگاه، کمالگرایی (عدم درک قانون تکامل) و احساس عدم لیاقت است که موجب می شود ارزشمندی خود را به نتایج گره بزنیم. در نتیجه خود را با دیگران مقایسه می کنیم یا می خواهیم زودتر نتایج بزرگی بگیریم که چشم دیگران را کور کنیم یا توسط آنها تاکید شویم یا از قافله آنها عقب نیفتیم؛
- نگاه کمالگرایی است که می خواهد توجه دیگران را جلب کند؛
- ریشه دلسردی مقایسه نتایج خودت با نتایج دیگران است؛
- هرچه قانون تکامل را درک کنی کمتر خودت را مقایسه می کنی، کمتر عجله می کنی و بیشتر از مسیر لذت می بری؛
- هرچه احساس خود ارزشمندی درونی خود را بیشتر ترمیم کنی، کمتر خودت را با دیگران مقایسه می کنی و آرام آرام “دیگران” را از معادله دستاوردهایت حذف می کنی و به آرامش می رسی؛
- رابطه درک قانون تکامل و ساختن پایه های احساس لیاقت؛
- رابطه درک قانون تکامل و لذت بردن از مسیر؛
- رابطه درک قانون تکامل و توانایی تمرکز بر اصل؛
- به جای تقلا برای یافتن یک سهام بهتر در بورس، روی استعدادها و توانایی هایت سرمایه گذاری کن؛
- مهمترین رابطه زندگی ما؛
- انتخاب شریک کاری یا شریک زندگی از دیدگاه فرکانسی؛
- توانایی تمرکز بر خودم و کاشتن بذر این توانایی به وسیله ترمیم احساس لیاقت؛
- “اصل”، فقط درک قانون است. بقیه اش خلاقیت در اجرای بهتر این اصل است؛
- به اندازه ای که قانون را بهتر درک می کنی، مشاور بهتری برای زندگی ات و حل مسائلت می شوی و نیاز شما به مشاورت از دیگران کمتر می شود؛
- به جای تقلا برای یافتن شریک کاری، از همان جایی که هستی و با همان امکاناتی که داری شروع کن؛
- به جای تقلا برای یافتن شریک کاری، توکل خود را بر خداوند بیشتر کن و روی توانایی ات در حل مسائل کار کن؛
- وقتی شما آدم بهتری می شوی، جهان شما را با آدمهای بهتر هم-مدار می کند؛
منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره احساس لیاقت
- به نظر شما، بهبود چه عاملی درونی، می تواند بیشترین تاثیر مثبت را بر کیفیت زندگی بیرونی ما در تمام جنبهها بگذارد؟
- رشد کدام فاکتور درونی، بیش از هر چیز، ظرف وجود ما را رشد می دهد و ما را آماده دریافت نعمت های بیشتر می کند؟
- رشد کدام فاکتور درونی، مسیر رسیدن ما به خواسته هایمان را هموار می کند.
پاسخ این سوال، قطعاً فاکتور احساس لیاقت یا همان احساس خود ارزشمندی درونی است.
حالا که از این عامل اصلی با خبر شدی، چه نمره ای به احساس خود ارزشمندی درونی خود می دهی؟
برای اینکه نمره دقیق تری به خودت بدهی، اجازه بده تعریف ساده و خلاصه ای از “احساس خود ارزشمندی درونی” داشته باشیم. به طور خلاصه، احساس خود ازشمندی درونی یعنی:
تواناییِ ارزشمند دانستن بیقید و شرط خودت در تجربه هر نعمتی؛
یک فرکانس عمیق و با ثبات از آگاهی شما درباره ارزشمند بودن خودت. خود ارزشمندی درونی ای که غیر وابسته به هر اعتبار یا دستاورد بیرونی است. یک باور درونی و غیر وابسته درباره اینکه من صرف نظر از دستاوردها یا شکست هایم، فقط به این دلیل که خلق شدهام و به عنوان یک انسان در این جهان مادی هستم، لایق تجربه آنچه می خواهم، هستم.
به اندازه ای که احساس خود ارزشمندی درونی خود را ترمیم می کنی، درهای نعمت و برکت به زندگی ات باز می شود و حتی تلاش های قبلی شما که ظاهرا بی نتیجه و مایوس کننده بود، به طرز معجزه واری به ثمر می نشیند. زیرا احساس خود ارزشمندی، موانعی نامرئی را از زندگی ات حذف خمی کند که سدّ راه آن نعمت ها به زندگی ات شده بود.
ماموریت دوره «احساس لیاقت»، قدم به قدم هدایت شما برای بازسازی احساس خود ارزشمندی درونی است. در این دوره، فرایند این بازسازی از خودشناسی شروع میشود. در این دوره استاد عباس منش به دانشجوی دوره کمک می کند تا در قدم اول به صورت صحیح و واقعی، احساس لیاقت خود را ارزیابی کند؛ ایرادها را پیدا کند و سپس قدم به قدم، رفع آن ایرادها را در عمل یاد بگیرد. در طی عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات، شما متوجه می شوی که:
- ذهن و ناخودآگاه شما چه معیارها و قید و شرطهایی برای خود ارزشمندی و احساس لیاقت شما گذاشته است؛
- این معیارها چقدر ترمزهای مخفی در برابر خواسته های شما ایجاد کرده و مسیر رسیدن به خواسته ها را برای شما سخت و دشوار کرده است؛
- این معیارها به چه شکل در حال آموزش شماست تا هر بار بیشتر بر علیه خودت باشی و به خودت ظلم کنی؛
- چرا نتوانسته ای از مهارت ها و توانایی هایت پول بسازی؛
- دلیل این همه تقلا کردن اما به نتیجه نرسیدن واقعا چیست؛
- چرا ارائه خدمات و محصولات ات برای شما دشوار است؛
- چرا معرفی و تبلیغ خودت برای شما دشوار است؛
- چرا به راحتی، موارد نامناسب را در زندگی خود تحمل می کنی؛
- چرا مرتباً درگیر روابط نامناسب شده ای؛
- چرا به راحتی نمی توانی خواسته های قلبی خود را با همسر یا شریک خود مطرح کنی؛
- چرا با وجود اینهمه توانایی، نمی توانی درخواست ارتقا شغل یا حقوق بیشتر را از کارفرما داشته باشی و چطور باید این مسئله را از ریشه حل کنی؛
- چرا توانایی درخواست از فرد مورد دلخواهت را برای ارتباط نداری و چطور باید این مسئله حل کنی؛
- چرا حتی با خودت صادق نیستی و چطور باید این مسئله را حل کنی؛
- چرا مرتبا نیازها و خواسته های خودت برای تو اولویت پایین تری دارند و چطور باید این ریشه را حل کنی؛
- چطور باید خودت را بی قید و شرط، لایق نعمت هایی که می خواهی، بدانی؛
- منشأ این همه احساس گناه یا احساس قربانی بودن از کجاست و چطور می توانی از این چرخه احساس بد خارج شوی؛
- چطور توانایی هاین را ارزشمند بدانی به گونه ای که برای پول ساختن از آنها، حرکت کنی؛
- چطور اول خودت را لایق یک رابطه خوب، زندگی در شرایط خوب و مکان خوب بدانی تا جهان نیز بتواند شما را لایق بداند و به سمت آن خواسته ها هدایت کند؛
و…
بخش خودشناسی دوره احساس لیاقت، مثل یک آینه، ذهن شما را به شما نشان می دهد. شما را مجبور می کند تا رو راست با خودت مواجه شوی. بدانی چه افکاری در ذهن شما در گردش است؛ چه نگاهی به خودت و توانایی هایت داری؛ ریشه رفتارهای شما اکثرا احساس خود ارزشمندی است یا احساس عدم لیاقت؟! و چطور می توانی این معادله را به نفع خودت تغییر دهی و از درون به احساس ارزشمندی برسی. زیرا به اندازه ای که ما خود را ارزشمند می دانیم، جهان نیز به همان اندازه ما را ارزشمند می داند و نعمت ها را وارد زندگی ما می کند.
هرچه با آگاهی های جلسات این دوره پیش می روی، هم خودت را بهتر می شناسی و هم سرمنشا ناکامی های بیرونی را در درون خودت پیدا می کنی و هم اصلاح آنها را قدم به قدم یاد می گیری. منطقهای قوی ای که استاد در هر جلسه در دست شما می گذارد، هر بار بخش مهم تری از « احساس لیاقت و خود ارزشمندی بیقید و شرط» را در درون شما احیاء می کند. وقتی تمام جلسات را با تعهد و موفقیت می گذرانی، متوجه تغییر عمده ای نه فقط در درون خود بلکه در شرایط بیرونی خود نیز می شوی. خواه اوضاع مالی، روابط، سلامتی و …
آموزش های این دوره ظرف وجود شما را در تمام ابعاد بزرگتر می کند و طبق قانون این ظرف بزرگتر، ظرفیت پیدا می کند تا نعمت های بیشتری را در تمام جنبه ها، در درون خود جای دهد. به همین دلیل دانشجویانی که در این دوره با تعهد به آگاهی های و تمرینات این دوره عمل کرده اند، به نتایجی دست یافته اند و خواسته هایی را محقق کرده اند که قبلاً با وجود تلاش فراوان موفق به تحقق آنها نشده بودند به طوری که، کلاً درباره رسیدن به آن خواسته ها دچار ناامیدی بودند. دلیل این امر هم ساده است. چون طبق قانون، تأثیرگذارترین فرکانس بر کیفیت زندگی ما در هر جنبه ای، “فرکانس احساس لیاقت” است. جهان طراحی شده تا در هر لحظه کیفیت دنیای پیرامون ما را بر اساس کیفیت «احساس لیاقت و خود ارزشمندی درونی» ما بروزرسانی کند. در نتیجه وقتی حتی کمی روی ترمیم احساس لیاقت خود کار می کنی، همین بهبود کوچک، نتیجه قابل توجهی در شرایط بیرونی شما ایجاد می شود.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره احساس لیاقت
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | دلیل دلسردی در مسیر و حلّ ریشه این مسئله145MB18 دقیقه
- فایل صوتی live | دلیل دلسردی در مسیر و حلّ ریشه این مسئله17MB18 دقیقه
سلام استاد عباسمنش زیبا و دوست داشتنی
قصه ی من از عشق شروع شد…زمانی که با عزیز دلم (که قراره تا چند ماه دیگه رسما همسرم بشه ) آشنا شدم در وضعیت روحی و فرکانسی خوبی نبودم. فشارهای کاری و روحی و سلامتی روم بود و در یک کلام حالم خوب نبود. اما خداوند طیبه جانم رو شبیه یک پیامبر برای هدایت من فرستاد. طیبه هر از گاهی میگفت من به کمک استاد عباسمنش روی خودم کار میکنم، بهش میگفتم من به این چیزا اعتقاد ندارم. بر اساس موضوعاتی که بینمون پیش میومد گهگاهی واسم فایل میفرستاد، دو دقیقه اولشو گوش میدادم و بهش میگفتم روانشناسی موفقیت و قانون جذب “روانشناسی زرد” محسوب میشه و من قبلا هم ازین چیزا گوش دادم…همش دروغه.
تا اینکه یک روز که حسابی حالم بابت مسائل کاری گرفته بود یه فایل صوتی برام فرستاد…گفت من هر موقع حالم گرفتس این فایلو گوش میکنم بهتر میشم. باز هم گوش ندادم…توی مدارش نبودم.. تا اینکه چند روز بعدش بطور تصادفی یهو دیدمش و پلی کردم. میگفت هیچ نیرویی برتر از خدا نیست…فقط روی اون حساب کن…اگر کسی بهت گفت بیچارت میکنم بهش بگو شما تلاشتو بکن، اما توی ذهنت بدون غیر از اراده خدا هیچ اراده ای نیست.
من مولانا زیاد میخوندم….ناخودآگاه این حرفارو تطابق دادم با شعرایی که خوندم….درست مثل چرخ دنده هایی که کنار هم قرار بگیرن :
نان پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما، آواره نخواهد شد
(محمدرضااا…این رزقی رو که میخوای از من بگیر، این نان پاره رو از من بگیر اصلا کار سختی نیست. اگر عاشق من باشی، اگر آواره عشق من باشی هیچوقت احساس آوارگی نمیکنی)
آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز
آن را که منم چاره بی چاره نخواهد شد
(محمدرضا لباس تن تو منم…هیچوقت از عریان شدن نترس. چاره ی تو تا ابد منم، هیچوقت از بیچارگی نترس)
آن را که منم منصب، معزول کجا گردد
آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد
(پست و مقامی رو که من بهت میدم کی میتونه ازت بگیره ؟ رئیس چیکارس ؟ مدیر کیه ؟ پست و مقام و جایگاه رو من بهت میدم. اون سنگ سختی رو که من تبدیل به گوهرش کردم دیگه کی میتونه به سنگ سخت تبدیل کنه ؟)
و الی آخر….الله اکبر…دیدم حرف ها همون حرف های توحیدی مولاناست. اما مولانا رو من بیشتر برای لذت بردن از ادبیات میخوندم اما حرفای استاد عباسمنش به عمق روحم نفوذ میکنه، مثالاش متناسب با زندگی منه و دقیقا حرفاییه که من نیاز دارم بشنوم. شروع کردم باز هم تطابق دادن فایل ها و اشعار مولاتا…توی یه فایل دیگه استاد میگفت مهاجرت انسان رو میسازه، رشد میده و هر کس مهاجرت کرده باید تحسینش کرد. دقیقا مولانا هم توی یه غزل همینو میگفت.
درخت اگر متحرک بدی به پا و به سر
نه رنج اره کشیدی نه زخمه های تبر
ور آفتاب نرفتی به پر و پا همه شب
جهان چگونه منورشدی بگاه سحر
نه یوسفی به به سفر رفت از پدر گریان
نه در سفر به سعادت رسید و ملک و ظفر
نه مصطفی به سفر رفت جانب یثرب
بیافت سلطنت و گشت شاه صد کشور
و شاه بیت این غزل…
وگر تو پای نداری سفر گزین در خویش
چو کان لعل پذیرا شو از شعاع اتر
میتونم صدها صفحه از تطابق اشعار مولانا و حرفای استاد بنویسم. چرا این اتفاق افتاده؟ چون منبع یکی هست. منبع مولانا و استاد عباسمنش هر دو قرآن هست و الله اکبر که هر دو چه زیبا درک کردن این کتاب رو.
من که کمبود معنویت یکی از معضلات اساسی زندگیم شده بود با استاد خداوند رو دوباره شناختم. دوباره بهش ایمان اوردم. دوباره شروع کردم به قرآن خوندن و رابطم اول با خدا و بعد با عزیز دلم طیبه جانم بسیار زیباتر و عمیق تر شد.
استاد عزیز، اون دوره من متوجه شرک خفی درون خودم شدم که بسیاری از مشکلاتم ناشی ازون شرک بود. مدیر من کسی بود که تا قبل ازون من بعنوان خداوندگار مدیریت و توانمندی قبولش داشتم. اگر میگفت بپر توی چاه میپریدم، اگر میگفت برو فلان نیرو رو اخراج کن نمیپرسیدم پرا ؟ طرفو هر چقدرم که خواهش میکرد اخراجش میکردم. یه جورایی فرد معتمد مدیر بودم و عامل اجرای اکثر تصمیمات اشتباه و گاها ظالماته. فایل ها رو که گوش دادم هر روز سایز مدیر توی ذهنم کوچکتر و کوچکتر شد. فهمیدم آینده کاری من حتی ذره ای هم دست این فرد نیست بلکه دست خدای این فرده. کم کم دیگه تصمیمات اشتباه رو اجرا نکردم . خیلی از جاها خودم در حوزه کاری خودم تصمیم میگرفتم و با مدیر چک نمیکردم. تا که یک روز بهش گفتم من نمیتونم دیگه به شیوه ای که شما میخواین کار کنم…و بعد از اون تصمیم شجاعانه احساس رهایی کردم . چند ماهی هست که تقریبا به شیوه خودم دارم کار میکنم و به زودی هم با یک شرکت جدید شروع به همکاری خواهم گرد انشالله.
دوست دارم بیشتر واستون غزل های مولانا رو بنویسم و بیشتر از موفقیت هام و هدایت هام بگم. حتما این کار رو خواهم کرد :)