live | دلیل دلسردی در مسیر و حلّ ریشه این مسئله - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

310 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 593 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان بنام خداوند نوری که مرا هدایت کرد بنام خداوند چقدر اشتباه کردم توی این مسیر که فکر کردم من کاملم یا خیلی باید بی نقص،عمل کنم چقدر یابت این موضوع استاد دقیق توضیع می دهند که شرایط اطرافت بستگی به در به ذ

    داغونی من داره مدتی است که به خاطر عدم آگاهی از قوانین در مدار فقز زندگی میکنم بت اینکه در این مسیر توحید هستم وذهنم شرک آلود من فقر آلود من که پی بردم بردم رابط اطراف درآمدم درآ ضعیف تر میشه به خاطر ذهن فقیرم وبه خاطر شرک های که دیگه برام بی معنی شدن وقدرت رو تنها در دست خداوند می دونم از ته قلبم قدرتی مرا هدایت کرد کمک افکار مثبت وتوحیدی رو در ذهنم پرورش دهم کانون توجه ام رو در مسیر درست خرج کنم وتسلط،بر قوانین پیدا کنم این توانایی رو درون خودم می بینم این ایمان رو نسبت دیگه دنبال حاشیه نیستم ایمان دارم به نور حقیقت خداوند که تسلیم می شوم تا در مسیر روشنای حرکت کنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1455 روز

    دلسردی در مسیر

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته نازنین

    باید اقرار کنم منم گاهی اوقات تو مسیر دلسرد شدم ،میگم باباخسته شدم از بس فایل گوش دادم و نوشتم ،تا کی این ماجرا میخواد ادامه داشته باشد ،اخه پسه دیگه آخه کی می‌خوام به خواسته هام برسم ،اما میبینم همین یک لحظه دلسردی حالمو خیلی بد می‌کنه،بعد یک نگاه میکنم به گذشتم والان حاظرم میبینم از هیچ نظر قابل مقایسه نیستم در حالی که برای همه این اتفاقات خوب زندگی ام هیچ کاری نکردم فقط فایل گوش میدادم و می‌نوشتم ،کاری که شاید از سن هفت سالگی انجام میدادم ،یعنی گوش دادن و نوشتن و بدون نتیجه بودن ،اما با این گوش دادن و نوشتن ها فقط این چند سال هر روزش اندازه تمام سالهای عمرم نتیجه گرفتم .

    من فکر میکردم آدم عجولی نیستم و دارم قدم به قدم و آرام آرام پیش میرم ولی یک مدت توی خودم متوجه یک رفتاری شدم ،اینکه خیلی با عجله و تند تند غذا میخورم از خودم سوال پرسیدم واقعا چرا دارم این کارو میکنم اگه این عجله نیست اسمش چیه؟

    در واقع تند تند غذا میخوردم ، تا وقتم تلف نشه تا کارمو بیشتر انجام بدم،یک کامنت بیشتر بخونم ،یک فایل بیشتر گوش بدم ،یک تمرین بیشتر انجام بدهم که چی بشه ؟زودتر به خواسته هام برسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    حسن صالحی گفته:
    مدت عضویت: 604 روز

    به نام الله یکتای بی همتا

    قدم بیست ویکم از خانه تکانی ذهن

    سلام خدمت عزیزان جان ویاران مهربان

    این جلسه استاد درباره دلسردی ودلایل اون گفتن که چرا دلسرد میشیم درمسیر راه واینکه تجربه خودم رومیگم که چطور درس های استاد باعث شد من درموقعه ای که اصلا باورنمیکردم که بتوانم موفق بشم وبه دنبال این بودم که یه سری ازشرایط مهیا بشه تا بتونم یه کار مستقل برای خودم داشته باشم که با اون تجارت خودم روبدون شریک داشته باشم

    وقتی که دریکی ازفایلهای استاد که میگفت ازهمون جایی که هستی وباهمون چیزهایی که دوروبرت هست ودردسترس هست شروع کن واین باعث شد من یه احساسی روداشته باشم که اگه بدون شریک وبا دست خالی وباهمون حالتی که درش هستم شروع کنم به کاری که می خوام پس می تونم هرکاری رو انجام بدم بعد دیدم نسبت به شریک وسرمایه اولیه ای که درذهنم بود عوض شد شروع کردم به اینکه چه جوری می تونم باهمین وضعیت وباهمین چیزهایی که دم دست دارم شروع کنم این شد که وقتی درحالت دل سردی درمسیر بودم با این مدل فکری که ازاستاد گرفتم حال واحسام عوض شد انگار تمام درها به روم بازشد وشروع کردم به برسی محیطی که درش بودم وانالیزکردن اون بعد ازحدود یک ساعت به این نتیجه رسیدم که یک سرمایه دویست هزارتومنی دارم ویک مدت زمان ازاد ویک جایی ومکانی که متعلق به خودم بود وتنهای تنها بودم واین خودش یه نعمت بود ازنظر من چون راحت می تونستم فکرکنم تمرین کنم با خودم به راحتی حرف بزنم مطلب بنویسم برنامه ریزی کنم وهرکاری دیگه ای بعد به این نتیجه رسیدم اول باید یه منبع درامد برای خرج زندگی خودم وخانواده ام راه انداری کنم تا کم کم ازاین نظر مستقل بشم وبعد مراحل بعدی داستانم روجلو ببرم وفردای این تصمیم شروع کردم به عملی کردن ایده تجاریم البته تا فرداش هم دقیقا نمی دونستم چه کاری باید انجام بدم فقط می دونستم یه چیزی باید بخرم وبفروشم تا سودی حاصل کنم ولی نمی دونستم چی ؟ ولی فرداش که رفتم بازار بازکمی حیران بودم ولی یه موضوعی ازکسی چیزی یا استاد بود نمی دونم توی ذهنم اومد که همیشه برای هرکالایی خریداری وجود داره که به اون نیاز داره حالا من هرچیزی که بخرم یکی هست که نیازداشته باشه ومن بهش بفروشم بعد فکرکردم توی محیط روستایی که من توش بودم ودراون فصل چه چیزی بیشترنیاز هست فکرم روروی خانواده ها گذاشتم ومادران وبچه ها وفصل تابستان وبازی بچه ها وخراب کردن وپاره شدن لباس وشلواربچه ها یا نیاز بچه ها به شلوارراحتی برای بازی گفتم خودشه شلوارراحتی خوبه ورفتم عمده فروشی پوشاک .خلاصه بعد ازچند روز باسماجتی که به خرج دادم وتوکلی که پیدا کرده بود م باوجود رفتاری که بعضی افراد ازخودشون نسبت به کاروهدفم نشون دادند کمی دلسرد شدم اما ازاونجایی که برای خودم کارمیکردم وخودم تصمیم گرفته بودم وباورم راساخته بودم دوباره خودم روانالیز کردم واپدیت شدم وکارم روشروع کردم به فروش باذهنیتی که برای خودم درباره کالا بازار وخرید وفروش کالا داشتم طوری فروختم که با فروش نصف اجناس تونستم دوباره یک جین ازهمون شلوارراحتی ومقداری هم اسپری خوشبو کننده بدن بخرم ودوباره شروع کنم به فروش اجناسم وواقعا چقدرساده بود ونمی دونستم و همه متاسفانه توی همین موندن چیکارکنم چیکارنکنم پول ندارم ازکجا شروع کنم من با همون پولی که داشتم البته کمی ریسک هم کردم چون پوله رو برای غذای چند روزم بود اگه نمی شد چی میشد اما من باورداشتم که خدا کمک میکنه واصلا کی ازگشنگی مرده که من بمیرم ودرثانی خودم تو اون زمان به دور از خانواده و تنها بودم دیگه ولی انجامش دادم وکم کم ترقی وتکامل شروع شد ورشد کردم اگرباقوانین اشنابشی واونها روبکارببندی حتما موفق میشی چون وقتی دیدگاهت درست باشه احساست درست میشه وفرکانسهای مثبت تورو به سمت مسیردرست جذب وافکار ورفتاردرست هدایت میشی ودرها به روت باز میشه درهایی که همیشه باز بوده اما افکار واحساس منفی ما باعث شده اون درهارونبینیم

    باید بدونیم که راهنمایی وهدایت الله همیشه کارساز هست که بوسیله بندگانش برای بشریت بازگو میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سماء گفته:
    مدت عضویت: 3499 روز

    بنام خداوند قادر مطلق

    سلام دوستای خوبم

    این خیلی فایل خوبی بود من واقعا خودم به شخصه خیلی در زمینه احساس لیاقت ضعیف هستم و مهمتر اینکه نمیدونم چرا نمیتونم به سمت فایل های این موضوع برم

    اینکه استاد میگن نوع نگاه ما به هر اتفاقی باعث میشه احساس ما شکل بگیره خیلی درسته .. واقعا اتفاقات هیچ انرژی نذدارند ولی اینکه ما چهن گاهی به اونا داریم اونا رو دارای انرژی میکنن. مثلا ممکنه ما از اونا دلسرد بشیم یا برعکس انگیزه بگیریم برای تلاش بیشتر

    دلسردی از عجله میاد وقتی میخواهسم قانون تکامل رو طی نکنیم و فوری به چیزی که میخواهیم برسیم میشه مقایسه دایم خودمان با بقیه که مسیر تکامل رو طی کردن و این باعص دلسردی و بی انگیزگی ما میشه

    من خودم ادم کمالگرایی هستم واین خیلی بده ولی میدونم کمالگرایی فقط به علعت عدم درک قانون تکلامل اتفاق میفته و زمانی ک هم ا احساس لیاقت نداشته باشیم فقط خودمون رو با نتیحه دلخواه ارزشمند میدونیم و این میشه که کمالگرایی اتفاق میفته در صورتی که ما برای پذیرفتن و دوست داشتنخودمون هیچ دلیلی نیاز نداریم

    و باید بدانیم که نگاه کمالگرایی فقط برای جلب توجه دیگران هست

    وقتی بدانی برای رسیدن به خواسته هات باید قانون تکامل رو طی کنی دیگه نه عجله میکنی نه استرس داری نه خودت رو با دیکران مقایسه میکنی فقط از مسیر لذت میبری

    زمانیکه احساس لیاقت در وجود تو باشه دیگه خودت رو با دیگران مقایسه نمیکنی و کم کم دیگران از زندگی تو حذف میشوند

    مهمترین رابطه ما در زندگی رابطه با خداوندی است که از رگ گردن به ما نزدیکتر است

    مهمترین توانایی ما باید این باشد که بتوانیم روی خودمان تمرکز کنیم و روی خواسته های خودمان رو.ی توانایی های خودمان و این مهمترین بخش زندکگی ماست

    مهمترین چیز در دنیا درک قوانین هستی است هر چقدر بهتر قانون را درک کنی مشاور بهتری میشوی برای خودت

    به اندازه ای که ما خودمان درا ارزشمند بدانیم جهان مار ار ارزشمند میداند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    Leyla گفته:
    مدت عضویت: 1209 روز

    سلامم خدمت همه ی عزیزان

    وقتی ادم قوانین رو تکرارنکنه خیلی زود یادش میره.امروز هم این اتفاق برای من افتاد که الان که اخر شبه و دارم فکر میکنم میبینم من باید برای امروز کنترل ذهن میکردم، باید این قانون رو تکرار میکردم که من باید روی خودم کار کنم و دنیای بیرونی رو کاری نداشته باشم خدا خودش دنیای بیرون من رو با من هماهنگ میکنه(البته که یه سری هدایت ها هم میشه که باید بهشون عمل کرد)،باید سپاسگذاری کنم، باید قانون تکامل رو درک کنم و اصل های دیگه.

    خداروصدهزار مرتبه شکر الان حالم عالییه و خدا کمکم کرد حالم خوب شه و از اون حالت بیرون بیام و نعمت هام رو ببینم.

    چقدررر از کلیپ برنده ی برنامه (AGT) خوشم اومد و لذت بردم.

    توی همین شغلی که شروع کردم،سعی کردم که قوانین رو رعایت کنم،یعنی بدهکار نباشم،شریک نگیرم و میدونم که خدا برای بعدش هم کمکم میکنه که طبق قانون جلو ببرمش.

    یه نکته خیلی جالبی که توی این فایل گفت و من تضادش رو فکر میکردم این بود که منم فکر میکردم باید ادم شریک عاطفیش رو انتخاب کنه.خب این موضوع هم باعث میشه آدم به شک بیفه و بترسه که نکنه انتخاب اشتباهی داشته باشم.

    درصورتی که طبق گفته های استاد، ادم ها طبق فرکانس من توی زندگیم حضور پیدا میکنن و اصلا این نیست که من انتخاب کنم موقعیت ها یا ادم ها رو.خدا به فرکانس های من پاسخ میده و ادم ها و موقعیت هایی رو طبق فرکانس من وارد زندگیم میکنه و این عین عدالت خداست.

    این نوع نگرش و باور ارامش خیلی زیادی به ادم میده و خیلی لذت بردم وبرام جالب بود:)

    خداروشکر بخاطر اگاهی های این دوره،خداروشکر توی فرکانس دریافت این اگاهی ها بودم و خداروشکر که هر روز تعهدی کار میکنم و لذت میبرم از این اگاهی ها

    از استاد عباسمنش عزیزم،دوستان گل که کامنت های عالیی میزارید،خانم شایسته نازنین بخاطر تدارک دیدن این دوره فوق العاده، بی نهایت ممنون و سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    معصومه چاپاشی گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم خانم شایسته ی گل

    ردپای گام بیست و یکم

    من قبلاً خیلی عجله داشتم برای به نتیجه رسوندن کارهاورسیدن به پول ،اابته الآنم سعی میکنم که به یادخودم بیارم وتکاملو رعایت کنم

    من تقریباً یه سال پیش یه کاری روشروع کنم ولی چون تکامل روطی نکردم دلسرد وبی انگیزه شدم

    ولی خدارو شکر الان که علاقه ومسیرم روپیداکردم ومیدونم درزندگیم کجای داستانم و همچنین مرحله بعد کارم روچیکارباید بکنم ،باوجود این همه پرمشغلگی هر روزم روباعشق آغازمیکنم ومیدونم چیکاربایدبکنم وبه کجا برسم وهیچ عجله ای ندارم وقتی که حرفه ای شدم ازهمون مهارتی که دارم پول رومیسارم والان به هیچ چیز جزقدم بعدیم به هیچی فک نمیکنم

    پس اولین چیزی که بهم کمک کرد،علاقه ومسیرم،رسالت وخویشتنم

    دومین قدم آموزش ها و مهارت دیدن

    سومین ،درک قوانین تکامل وعجله نداشتن درمسیر

    وچهارمیش رو که هنوزنساختم ،انشاالله…ارائه دادن کارم و حرفه م

    ودرنتیجه ی همه ی اینا خودش ایده ،خلاقیت وپول میاد

    به امید ساختن ونوشتن نتیجه های بزرگترم

    خدا یارونگهدار همه ماباشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    امین صفرپور گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    به نام خدا

    با تشکر از استاد بابت این محتوا

    باید روی کوچکترین اتفاقات مثبت زندگی تمرکز کرد تا حال خوب ساخته شود و در نتیجه اون حال خوب در همه زمینه ها رشد کرد

    دلیل دلسردی عجله زیاد برای رسیدن به نتایج بزرگ است که قاون تکامل رو طی نکرده.

    شریک در کار لازم نیست. هر ویژگی مثبتی که شریک داره رو میشه با مورد دیگه جبرانش کرد

    انتخاب شریک عاطفی بی معنیه . به لحاظ فرکانسی جذب صورت می گیره. روی خودت کار کن و خودت رو بهتر کن به وقتش اونم میاد

    خدایا شکرت بابت نعمت آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مهدی علمداری گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    سلام همه ی عزیزان و استاد خوبم اقای عباس منش و همسر مهربانشون،

    من هر روز فایل هایی که از سایت خودتون دانلود کردم رو گوش میدم، مدتی تمام موزیک های موبایلمو پاک کردم و فایل های شما جز جدایی ناپذیر من شده،،،ولی امروز به یه چیز رسیدم که هرگز دقت نمی کردم داخل سایتتون،کامنتا،

    چقد کامنتای سایت خوبه، و علی اللخصوص عقل کل که هیچ وقت بهشون دقت نمی کردم،

    از این به بعد ، توی برنامه ریزی هام چند دقیقه برای خوندن عقل کل و کامنتا لحاظ میکنم

    مرسی از عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    شيدا نوید گفته:
    مدت عضویت: 2127 روز

    گام بیست و یکم: دلیل دلسردی در مسیر و حل ریشه این مسئله/29 مهر 1403

    1. انتظار ما اینه که وقتی یک مهارتی رو شروع می کنیم به یادگیری فرداش حرفه ای بشیم یا مثلا یک گیاهی کاشتیم توقع داریم فرداش باغ داشته باشیم کلا انسان عجوله نسبت به نتیاج و چون نتایج نمیاد خیلی زود دلسرد میشه باید ما قانون تکامل رو درک کنیم نتایج کوچیک رو در ذهنمون بزرگ کنیم و براش سپاسگزار باشیم و تمرکز کنیم روی همین قطره قطره هایی که داره به زندگیمون اضافه میشه این نیست که بگیم نه من یکدفعه باید میلیاردر بشم یا قهرمان بشم و……… اگر ما کارمون رو به خاطر عشقی که ما رو به سمتش می کشه کمتر دلسرد میشیم و هر چقدر قوانین رو درک کنیم بهتر می فهمیم که اگر ما نتایج رو نمی گیریم باید روی باورهامون کار کنیم و بعد نتایج میاد. نتایج یکدفعه عوض نمیشه چون باورهایما یکدفعه تغییر نمی کنه. هر چقدر بدونیم تغییر ذهن یکباره نیست خیلی بهتر می تونیم ادامه بدیم و تسلیم نشیم.

    2. خداوند ما رو هدایت می کنه و باید درک کنیم کجای ذهن ما درباره مسائل مالی و……. مشکل داره حل کنیم در تمام موارد باید روی خودمون کار کنیم و خودمون رو بهبود ببخشیم و بعد بریم سراغ قدم بعدی وقتی قانون رو به این شکل بدونی خیلی کم دلسرد میشی.

    3. فقط فکر کنید چه نوع نگاهی نتیجه می دهد و چقدر فرصت هست تا ما یک کاری رو ارائه بدیم حتی از قعر چاه از جایی که به ما دری وری گفتن یا مسخره امون کردن می تونیم از این ها استفاده کنیم به جای اینکه غصه بخوریم و به خودمون بگیم من چقدر احمقم من چقدر بی استعدادم به جاش ببینیم چه راهی هست که از اون استفاده کنیم برای رسیدن به هدفمون.

    4. در بحث کار و مالی بهتر است فکر کنیم چرا شریک می خواهیم؟ به خاطر سرمایه؟ یا به خاطر پارتی داشتن؟ یا اینکه بگی من نمی تونم همه کارها رو کنم اون هم بخشی از کار رو انجام بده؟ همه این ها از باورهای اشتباه هست. اونی که میگه کار رو با هم انجام بدیم: تو کار خودت رو انجام بده و بعد به جاش نفر استخدام کن یک راهی پیدا کن درآمد خوبی به دست بیار به جای اینکه شریک داشته باشی در واقع کارمند داشته باشی. اونی که میگه پارتی: باورت رو قوی کن به جای شرک ورزیدن به خدا ایمان بیار و باور کن و با توکل به الله کارهات رو انجام بده. اونی که میگه منابع مالی: آروم آروم قدم بردار و تکاملت رو رعایت کن از صفر شروع کن از کوچیک شروع کن. بنابراین استاد به شریک اعتقادی ندارند.

    5. در بحث روابط بحث انتخاب شریک عاطفی نیست بحث برخورد است هم فرکانسی است وقتی در فرکانسی قرار می گیریم افرادی هم که در اطراف ما قرار می گیرن از همون فرکانس خودمون هستند و اگر آدم درب و داغونی وارد زندگیمون میشه یعنی ما خودمون آدم درب و داغونی هستیم. اگر تو اتوبوس مغازه مترو یا هرکجا به آدم هایی بر می خوری که درصد خیلی زیادیشون آدم های درب و داغون و مشکل سازی هستند یعنی درصد زیادی از وجود تو آدم های درب و داغونی هستند اگر درصد زیادی آدم های درست و حسابی و فوق العاده و خوبی هستند یعنی درصد زیادی از وجود تو آدم خوب و فوق العاده و خوبی هستید. ما آدم های کاملی نیستیم و این بر اساس کلیتی است که وارد زندگی ما می شود اعم از روابط سلامتی و…….. اگر کلیتش به سمت مثبت باشه یعنی تو به سمت مثبت حرکت می کنی و اگر منفی باشه یعنی تو داری به سمت منفی حرکت میکنی. به خاطر همین انتخاب موقعیت ها و افراد در کار استاد نیست. تو برنامه استاد بهتر کردن خودش است و هر چقدر روی خودش کار می کنه خداوند هم آدم بهتری رو وارد زندگیش می کنه. تمرکزتون باید روی خودتون باشه جهان هم تمرکزش روی چیزی هست که خودش باید انجام بده.

    6. مشورت: استاد خیلی صحبت می کنند با خانم شایسته و اگر نباشند خودشون تنها با خودشون این کار رو انجام می دهند. انگار یکی همه برنامه های کد نویسی رو بلد هست حالا دیگه بحث خلاقیت هست از اونچه که بلد هست. وقتی می خواهید مسائلی را حل کنید بیایید قوانین رو به خودتون یادآوری کنید و بعد ببینید با توجه به قوانین من چخ چیزی رو می تونم در ذهنم درست کنم و چه اعمالی رو باید انجام بدم و چه ذهنیتی رو باید درست کنم که این مسئله حل بشه یا به نتیجه بهتری برسه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    به نام خدایی که طبق قانون بدون تغییرش هرکه را میخواهد عزت میبخشد و لایق تجربه ی نعمتهای خوب جهان میکند

    سلامودرود خدا به شما استادان عزیز و توحیدی و لیاقتمند در مسیر تجربه های بهترین نعمتهای خداوند

    خدایاشکرت که دارم دراین مسیر پیشرفت توحیدی گام برمیدارم و ذهنم رو از هرگونه نجواهای پلید و شیطانی دور میکنم و‌خودم رو لایق تجربه های بهترین نعمتهای خداوند میکنم

    سپاسگزارم ازشمامریم‌جان واستادعزیز که باپرسیدن سوالهای اساسی وکلیدی کل مغز مارو کالبد شکافی میکنید تا ببینید کجای درون ما مشکل داره که به خواسته هامون دست پیدانمیکنیم

    تموم سوالهایی که صادقانه به خودم جواب دادم،ریشه ی اون برمیگشت به احساس عدم لیاقت که چقدر در تمامی جنبه های زندگیمون ریشه کرده و ریشه کن کردن این احساس عدم لیاقت واقعا نیاز به منطق های خوبی داره تا بتونیم طعم واقعی تجربه ی نعمتهای خدارو بچشیم

    من خودم شخصا یک خواسته ای چندین ساله که دارم و بااینکه مسیرم رو درست پیش میرم ولی قشنگ میفهمم که درقدم آخر چون ازدرونم یک سری ترمزها آزارم میده باعث میشه نتیجه ی مورددلخواهم رو نگیرم

    امروز بررسی کردم،و به خودم صادقانه جواب دادم دیدم که چقدر من وقتی میبینم کسی به اون خواسته ای که میخوام برسم ولی مثلا خواهرم به اون خواسته نرسیده،ذهنم درگیر میشه،که چرا من به خواستم برسم ولی خواهرم به همین خواسته ای که منم دارم نرسه!

    مثلا پیش خودم میگم اگه به این خواستم برسم اون‌وقت جلوی خواهرم خجالت میکشم،یا همیشه دعامیکنم میگم خدایاقبل ازینکه منو به خواستم برسونی اولش خواهرم به اون خواسته برسه!

    بااینکه خواهرم یک فردی هست که واقعا از رسیدن به خواسته های من که خواسته ی خودش هم هست خیلی خوشحال میشه،و همین خوشحالیش منو اذیت میکنه و بیشتر اجازه نمیده که من از رسیدن به خواستم خوشحال باشم و باخودم میگم ای کاش خواهرم هم به اون خواسته برسه!

    یعنی فکرمیکنم همون احساس عدم لیاقته که فکر میکنم اگه من به تنهایی یک خواسته ای رو تجربه کنم انگار به همه ی اونایی که به خواستشون نرسیدن ظلم کردم!

    همین باور دربوداغونم باعث میشه که هرچقدرهم برای رسیدن به خواستم تلاش میکنم و ازلحاظ مالی بهاش رو هم پرداخت میکنم اما قشنگ میفهمم بااین طرز فکرم انگار آبیه که به سبد ریختم و تموم تلاشم به باد میره و به اون خواسته نمیرسم

    الان خیلی سعی کردم که این فکرو از سرم بیرون کنم و باخودم تکرارکنم که من وخواهرم به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم و خداوند طبق عدالتی که درجهانش داره اجرامیکنه هرکسی رو به اندازه ی لیاقتش به خواسته هاش میرسونه

    پس من کارندارم که خواهرم چقدر برای رسیدن به خواستش شوروشوق داره و چقدر باورای هماهنگ در جهت رسیدن به خواست داره

    وقتی من خودم اینهمه شوروشوق دارم که اون خواسته رو‌تجربه کنم و انقدر دارم بااین آگاهیا خودم رو لایق تجربه ی رسیدن به هرنعمتی میدونم،پس بنابراین به اندازه ی تلاشی که از درون برای بهبود احساس لیاقتم میکنم نتیجه میگیرم

    شاید خواهرم نتونه تو این خواسته خودش رو لایق بدونه پس بنابراین دلیل نمیشه که من هم بخاطر لایق ندونستن خودش برای رسیدن به خواست،منم به خواستم نرسم

    حالا نه تنها خواهرم،بلکه خیلی افراد فامیل رو‌هم که میبینم خیلی دوست دارند به خواستشون برسند ولی راهش رو بلدنیستند که به چه صورت اول ازهمه از درونشون شروع کنند،من یکم دلم بحالشون میسوزه و میگم ای کاش ازین قانون جهان بهتر خبر داشتند که بیشتر عامل درونی برای رسیدن به خواسته ها مؤثره نه عامل بیرونی…

    اون وقت همین احساس دلسوزی کردن خودم باعث میشه که مثل یک کوری باشم که عصاکش کور دیگه ای میخواد بشه

    بااینکه میدونم بیشترین عامل نرسیدن من به خواستم همین احساس دلسوزی و عدم لیاقت هست،اما این ذهن چموش گاهی وقتا میخواد یک سری عوامل بیرونی رو هم مقصر بدونه و بگه دلیلش فلان کار بود که انجام ندادی،درصورتیکه الگوهایی رو که حتی اون کار رو خیلی دقیق انجام نداده و به همون خواسته رسیده

    و بااین فایل کاملا میفهمم که مشکل از درون خودمه که تابه اکنون رسیدن به خواستم به تأخیر افتاده و حتی شده برعکس اون خواسته رو رسیدم و راضی تر بودم و باخودم گفتم اشکالی نداره فلانیو فلانی هم هنوز به خواستشون نرسیدن

    یعنی سریع ذهن منو باآدمایی مقایسه میکنه که به خواستشون نرسیدن و من بیشتر از درون احساس بی لیاقتی بهم دست میده

    دربعضی از موارد اینجوری هستم ولی در بعضی از موضوعات دیگه ی زندگیم خداروشکر به نسبت خوبی تونستم احساس خودارزشمندیم رو بهتر کنم

    مثلا درحوزه ی روابط بااطرافیان،جوری با طرف مقابلم رفتار میکنم که فکر میکنم اون داره بامن اون رفتاررو میکنه

    یعنی مثلا کسی که خونمون میاد اون نفر رو جای خودم میذارم و تو بهترین ظرفها براش چای و میوه و غذامیذارم و با بهترین رفتار ممکن بااون برخورد میکنم

    و همین انتظار خودبخود درمن بالارفته که خونه ی هرکسی مهمون هستم به بهترین شکل ممکن میزبانی میکنه و همین اتفاق پیش میاد،یعنی دقیقا آدمایی که قبلا برای پذیرایی ازمن خیلی خوب برخورد نمیکردند،به طرز عجیبی رفتو آمدمون بسیاربسیار کمتر شده،و با همون‌خانواده ی خودم هم که رفتوآمدمیکنم پدرمادرم به بهترین شکل ممکن ازمن پذیرایی میکنند و برخورد بسیارخوبی بامن دارند

    ازوقتی که خودم برای مهمونام بیشتر ارزش قائل شدم و سعی کردم جوری رفتار کنم که انگار اون مهمون خودم هستم،واقعا دیگه کسانی وارد زندگیم میشن که برای خودشون ارزش قائل هستند

    اون آدمایی که خیلی براشون مهم نبود تو چه ظرفو ظروفی غذامیخورن یا تو چه ظرفی جلوی مهمون غذا میذارن میتونم بگم رفتوآمدمون با هم از صد به بیست رسیده

    و این رفتاررو هم در تنهایی خودمون باخودمون داریم،یعنی تو بهترین ظرفها غذامیخوریم،سعی میکنیم به اندازه ی وسع مالیمون لباسای شیک و مناسبی بپوشیم و همون لباس رو جوری بپوشیم که انگار ثروتمندترین آدم روی زمین هستیم،اون وقت اتفاقا بازخورد خوبی از نوع پوشش لباسمون ازدیگران میگیریم ومورد تحسین واقع میشیم

    خیلی وقتا میبینم آدمایی رو که گرونترین لباس رو میپوشن ولی اونقدر بااحساس نارضایتی و عدم لیاقت اون لباس رو میپوشند که بازخورد مناسبی هم از نوع پوششون نمیگیرند

    خیلی موضوعات رو به یادخودم اوردم که بااحساس عدم لیاقت چقدر نعمتهارو ازخودم دور کردم

    و بااحساس خوردارزشمندی خودم چقدر تونستم بهترین نعمتهارو تجربه کنم

    ازوقتی هم که برای نوع برخورد اطرافیان بامن به یک احساس خودارزشمندی رسیدم به خدا قسم اون آدمایی که همیشه وِرد کلامشون غر زدن و شکایت کردن بود و همیشه دم از گله ووگلایه میزدن رابطشون باما از صد به سی رسیده و به ندرت پیش میاد باهمدیگه برخورد کنیم واون هم درحده یم سلامواحوال پرسی و نهایتاً یک غذا سر سفره ی دسته جمعی خوردن باشه

    ولی شده اون آدما برخوردنامناسبی بامن هم داشته باشند اما درسال یکبار پیش میاد،و اون هم دیگه فهمیدم با جواب ندادن و اعراض کردن و دنباله دار نکردن موضوع اون آدم خسته میشه و دیگه حوصله ی پیگیری کردن یک موضوعو نداره

    خیلی دارم یادمیگیرم که چطور باآدما رفتارکنم و چطور خودمو لایق برخوردهای مناسب از آدما بدونم

    خیلی بیشتر دارم در تنهایی خودم به‌خودم احترام میذارم و میییبینم که چقدر تأثیرداره همین احترام‌ گذاشتن به خودم،دیگران هم بااحترام بامن برخوردمیکنند و هر حرفی رو بی پروا جلوی من نمیزنند،جوری که انگار من یک رئیس جمهورم و میدونن که هرحرف ناپسندی رو نباید جلوی رئیس جمهور زد!!خخخ

    اما همین پاشنه ی آشیلمه که دوست دارم قبل از من،عزیزانم به‌خواستشون برسند و بعد من برسم که خیالم راحت باشه اونها قبل ازمن اون نعمت رو تجربه کردن!

    ان شالله که بتونم تواین مورد بهتر عمل کنم و باخودم میلیاردها بار تکرار کنم که هرکسی به اندازه ی لیاقتش نعمتهای خدارو‌تجربه میکنه و من وهمه ی عزیزانم به یک اندازه به نعمتهای خداوند دسترسی داریم….

    هرکجاهستید شادوپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: