live | قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز

سرفصل آموزش های این فایل:

  • حساب کردن روی هدایت؛
  • دلیل نتایج پایدار؛
  • توانایی تشخیص اصل از فرع؛
  • به دنبال درک اصلی باش که به شما کمک می کند نه موضوعاتی که شما را گمراه می کند؛
  • وقتی به دنبال درک اصل باشی، به عملکردهایی هدایت می شوی که لازمه موفقیت شماست؛
  • وقتی در مسیر درست باشی، هدایت می شوی به ایده مناسب، فکر مناسب و انجام کار مناسب؛

برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز
    237MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی live | قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

310 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید محمدامین حسینی» در این صفحه: 1
  1. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2770 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    استاد جانم این فایل یکی از بهترین و لطیف ترین توضیحات شمارو در مورد هدایت در خودش جا داده.

    بذارید یه ذره داستانیش کنم…😂

    جاتون خالی الان که شنبه است، ما دیشب جمعه از سفر شمال برگشتیم، که خب تقریبا 5 روز به لطف تعطیلیها و فضای آنلاین ایجاد شده برامون فرصت پیدا شد تا بتونیم زمان بیشتری رو آزاد باشیم، قرار بود که بریم شمال ولی من زیاد خوشم نمیومد برم چون هربار که میرفتیم از اونجایی که ما اصفهان هستیم اولا بیشتر از 700 کیلومتر راهه دوما همش حوصله سر بر بود و به خاطر این محدودیتا بدون ماشین میرفتیم و خلاصه اصلا دوست نداشتم برم تا وقتی فهمیدم که دو تا خانواده همسفر داریم باهامون از همکارای پدرم که اونهام متخصص هستن و بسیار سطح بالا و اینا منم نظرم برگشت گفتم خب حالا که اینطوریه بریم

    جاتون خالی رفتیم و دیدیمشون تو راه و رسیدیم و اینم بگم که یه خانواده سه نفر بودن که یه دختر فکر کنم 20 ساله داشتن، اون خانواده چهار نفر بودن و دو تا دختر 21 و 19 ساله داشتن، تقریبا همه هم سن بودیم، از نظر رفتار و اخلاق و فرهنگ و ادب و اینا واقعا عالی بودن، واقعا انسانهای بسیار نازنینی بودن، حالا اینش مهمه که من همیشه یه روز طول میکشه یخم باز بشه😁 روز اول نگاه میکردم به مهمانانمون که با هم بازی میکنن، صحبت میکنن یه فضای صمیمی خیلی خوبی بود و از روز دوم منم خب سعی کردم برم ارتباط برقرار کنم، وارد بشم همکاری کنم جاتون خالی بعد از بیست سال برای اولین بار اصا یاد گرفتم پاسور چیه🤣ولی اونا هرکدوم ید طولایی داشتن😂سه چهار تا بازی با همون پاسورا یاد گرفتم( پدرم به شدت مخالف پاسوره و منم تا حالا اصا دستم به این کارتا نخورده بود) تخته نرد اصا بلد نبودم یاد گرفتم خیلی قشنگ بود، خلاصه یه قسمت سریال نشستیم چهارتایی دیدیم

    داره سفرنامه میشه🤣

    یه نکته خیلی مهمی که میخوام بگم اینه که خانواده من به خصوص فامیل درجه 2 یعنی خاله و عمو و الی آخر، همه انسانهای مذهبی تعصبی بسیار تو در و دیواری هستن، هرکسیم روی یه چیزی تعصب داره ولی در کنارش خیلی از کارهای مخالف قانون و خارج از مسیرو انجام میدن ولی فکر میکنن چون یه چادر میندازن رو سرشون و یه چند رکعتم نماز میخونن و حرف از خدا و پیغمبر میزنن خیلی آدمای خوبین و بقیه بدن

    اما مهمانانمون خیلی راحت و آزاد بودن و اصلا تعصبی نبودن، خیلی اروپایی اصلا رفتار میکردن و منم تا حالا همچین جمعی رو تجربه نکرده بودم برای همین یه روز طول کشید تا یه ذره احساس راحتی کنم چون میگفتم الان پدر مادر من اینجام اینام که تاحالا مثل من تو چنین جمعی نبودن و همینطور مثل منم که فکر نمیکنن، باروها و عقایدشون مثل من تغییر نکرده که، از کجا معلوم که اگه من بخوام با اونا همراه بشم و بازی کنیم و اینا دلخوری پیش نیاد و از این جور نجواها

    خلاصه ما که رفتیم اون بازیا رو یادگرفتیم😂 یه سری بازیم یدی بود، چون بلد نیستم توضیحش بدم فکر کنید نون بیار کباب ببر🤣بعد من یه لحظه خشکم زد گفتم وای الان ما بازی کنیم این پدر مادر مام که اینجان ( مهمانانمونو که گفتم کاملا انسانهای اوپن مایند و خوب در حدی که یه روز صبح همسر یه آقای دکترا ساعت 6 صبح گفت بیا با ما بریم دریا منم رفتم گفت بشین پیش دخترم با هم حرف بزنید و گفت تو ایران دختر پسرو از هم جدا کردن ولی کار اشتباهیه خلاصه ببینید دارم در مورد چنین جمعی صحبت میکنم که کاملا مخالف هم هستن؛ خانواده من که حتی از اینکه من تو کلاس دانشگاه همکلاسی مونث دارم و تو فضای مجازی و آنلاین همه با هم در ارتباطن منو سرزنش میکنن و دعوا و مکافات و دو تا خانواده مهمانمون که گفتم)

    یه چند دست اول خودمو نامحسوس کنارکشیدم و تو بازی شرکت نکردم ببینم واکنشا چطوریه، یه جوری که انگار به خاطر نابلدی نتونستم بازی کنم، از یه جایی گفتم خدایا خودت هدایتم کن وکمک کن که هم من رفتار طبیعی داشته باشم و هم اونا و اصلا کاملا عادی باشه و دوستانه، گفتم بسم الله رفتم وسط بازی🤣

    پدرم یه جمله ای خیلی با ادبانه گفت: هرطور دوست دارید بدون محدودیت و تعصب انجام بدید که این روزا مال شماست🤣آقا من جاخوردم ولی به روی خودم نیاوردم گفتم خدایا این حرف درسته منظور پشتش بود ولی دقیقا همونی بود که باید میشد😂 انگاری رفتار و اخلاق و حسنات مهمانانمون دید خانواده منو تغییر داده بود، انگاری دیده بودن که درسته مهمونامون جانماز آب نمیشکن و دختراشونم لباساشون راحته و اینا ولی بسیار انسانهای مودب خوب درست و سطح بالایین و فکر کنم این خودش خیلی اون تعصب بیجا و نسل به نسل رو حداقل در اون سفر کم کرد و من یه لحظه خودمو دیدم که با سه تا دختر همسن خودم همبازی شدم جلوی پدر مادرامون که البته اونا که مشکلی نداشتن ولی چالش برانگیز ترینش خانواده خودم بودن، گفتن خدایا چیکار داری میکنی که اینقدر همه چیزو عالی خودت مدیریت میکنی، چطور اینارو نرم کردی، چطور چشماشونو حداقل این چند روز باز کردی؟ چطوری هدایت کردی که حتی وقتی بازی تموم شد و مهمونامون رفتن اتاقای خودشون و ما تنها شدیم کسی به من خرده نگرفت، چطوری همه طبیعی و عادی بودن؟ اصا صد بار شکر کردم و مونده بودم که آخه چطور. الله اکبر. خدایا عاشقتم

    برگشتیم و الان من یه قسمت زندگی در بهشت جا انداخته بودم دیدم و این دوتا فایل لایو رو دانلود کردم که این قسمت یه چیز فوق العاده هدایتی و جالب رخ داد که من داشتم لایو رو میدیدم و همزمان داشتم توی اینستا، دنبال پیجای همسفرامون میگشتم، یکیشونو که داشتم گفتم از همون میرم بقیه رو پیدا کنم، چون اصولا من از آدمایی که خوشم بیاد سعی میکنم در موردشون بیشتر بدونم مخصوصا فیلم و سریال که میبینم میرم تو نخ بازیگراشون و در موردشون تو گوگل سرچ میکنم

    داشتم میگشتم که انصافا به غیر از دو تا بقیه رو پیدا نکردم ولی داشتم همچنان میگشتم

    همون لحظه استاد جون داشتن میگفتن که اصلا برا چی باید دنبال آدما بگردی، اصا برای چی باید دنبال چیزی بگردی، اگر روی خودت کار کنی انسانهای هماهنگ با خودت وارد زندگیت میشن، اون چیزی که قرار باشه توی زندگی من بیاد خودش میاید، خودش اتفاق میفتد، من لازم نیست دنبال چیزی بگردم من باید روی خودم کار کنم اگر کسی داره دنبال کسی یا چیزی میگرده که با خودش هماهنگ باشه یعنی هنوز خدا رو درک نکرده، همون لحظه اومدم بیرون و اینستا رو قطع کردم همون دو تا پیجم پاک کردم، گفتم اگر قرار باشه پیدا بشه پیدا میشه، کبوتر با کبوتر باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز

    و دقیقا توی همین قسمت سریال زندگی بر بهشت قسمت 215 استاد گفتند به جای اینکه حسرت چیزایی که از دست دادیم رو بخوریم، سپاسگزار و خوشحال باشیم برای داشته هامون و گفتم اره، خدایا شکرت که اینقدر سفرمون خوب بود و خوش گذشت، خدایاشکرت که تجربه هایی کسب کردم که اولین بار بود باهاشون مواجه میشدم و در کمال ناباوری و تعجب خودم خیلیم خوب پیش رفت، خدایاشکرت که اینقدر همسفرای خوب و فوق العاده ای داشتیم و مخصوصا از نظر علمی دیگه در بالاترین حد همه متخصص و جراح و همه همکار همو بچه هاشونم همینطور و اصا خیلی هماهنگی بینمون بود، خیلی نقاط مشترک بینمون بود که اینقدر خوش گذشت البته اون نقاط تفاوتم خیلی بیشتر کمک کرد که بیشتر خوش بگذره از حق نگذریم.😉

    و وقتی شما اینطور توی این فایل از هدایت صحبت کردید رفتم و فایل نشانه برای هدایت من رو دیدم که این آتش عطش و ولع برای دریافت آگاهی در مورد هدایت بیشتر در وجودم زبانه بکشه تا بیشتر یادم بمونه که باید با هدایت زندگی کنم، باید هر لحظه از زندگیم خودمون مثل آبی روان بسپارم به دست شیب زمین تا اون هدایتم کنه و خیلی حس خوبیه، امیدوارم از این سفرا بیشتر تجربه کنم چون خیلی باحال بود

    خدایاشکرت

    عاشقتونم استاد جان عزیزم که من یک لحظه نمیتونم این زمزمه ((عاشقتم و فداتون بشم و آی لاو یو استاد جونم)) رو از زبانم بندازم وقتی تصویر شمارو میبینم و صداتونو میشنوم.

    آ لاو یو وری وری وری وری مووووواااااااااچچچچچچ😘😘😘😘😘😘😘

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای: