سرفصل آموزش های این فایل:
- حساب کردن روی هدایت؛
- دلیل نتایج پایدار؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع؛
- به دنبال درک اصلی باش که به شما کمک می کند نه موضوعاتی که شما را گمراه می کند؛
- وقتی به دنبال درک اصل باشی، به عملکردهایی هدایت می شوی که لازمه موفقیت شماست؛
- وقتی در مسیر درست باشی، هدایت می شوی به ایده مناسب، فکر مناسب و انجام کار مناسب؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز237MB18 دقیقه
- فایل صوتی live | قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز17MB18 دقیقه
به نام خالق جهان هستی که با فضل بیکرانش از قدرت خلقش به من عطا کرد.
درک من از اصل تشخیص اصل از فرع که خیلی بهم در خلق زندگی دلخواهم در هر جنبه ای از زندگیم کمک کرده این بوده که اصلا مهم نیست که من چه خواسته ای دارم اصلا مهم نیست که میخواهم چه شرایطی داشته باشم فقط وفقط این مهم که آیا دارم توی مسیر هم جهت با خواستم حرکت میکنم یا توی مسیر خلاف جهت خواسته هام ؟
از زمانی که درک کردم که من با باورها وارزشهای درونیم وهمینطور کانون توجهم از طریق ناخودآگاهم فرکانسی به جهان ارسال میکنم که برای من تنظیم مسیر میکنه دیگه به قول استاد از رفتن توی درودیوار خلاص شدم .
چون آگاهانه سعی کردم ببینم به چی دارم توجه میکنم ؟آیا این چیزی که دارم بهش توجه میکنم ودر من باور ایجاد میکنه هم جهته وهماهنگه با خواستم یا چیزی رو دارم باور میکنم وبهش توجه میکنم که دقیقا با خواسته هام در تناقض قرار داره.
اصلا چیزی که دارم بهش توجه میکنم وباور میکنم وازش احساس در من ایجاد میشه وحتی تبدیل به یه باور واعتقاد وارزش درونی میشه با خواسته هام هماهنگی داره یا چرندیاتی هست که بدون فکر فقط شنیدم وبا خواسته هام ناهماهنگه.
مثلا طبق مثال استاد همه ی ما خواستمون داشتن سلامتیه اونم به شکل طبیعی نه با زور مصرف قرص ودارو وپزشک بعد میاییم یه سری اطلاعات فرع وگاها چرت رو وارد مغزمون میکنیم که کمکم توی ناخوداگاهمون تبدیل میشه به باور که مثلا برای سلامتی ، حتما بایدفلان چکاپ رو سالی یکبار انجام بدید.
برای سلامتی باید فلان قرص ها رو مصرف کنید .
توی مراکز شلوغ باید حتما ماسک بزنید .
واین چون توی ناخودآگاه ما جا میگیره دیگه ما نمیتونیم به صورت طبیعی سلامت باشیم .اگه یکسال چکاپ نشیم هزاران نگرانی میاد سراغمون که نکنه من از سلامتیم غافل شدم والان فلان بیماری رو دارم ؟خواسته ی ما سلامتیه ولی اگه یه روز بدون ماسک توی مترو باشم باورم اینه که من بیمار شدم وچون ناخودآگاهم اینو باور کرده که باید از ماسک ودستکش استفاده کنم ومن اینکارو یا باید انجام بدم یعنی عملا خودمو بندازم توی سختی ورنج یا اگه نندازم قطعا به مسیر بیماری هدایت میشم بعد میام میگم دیدی درست میگفتند من ماسک نزدم رفتم وبیمارشدم .بله البته که بیمار شدی چون تو خودت این مسیرو انتخاب کردی چون تو به حرفها توجه کردی وباور کردی
یه مثال دیگه که بین ما ایرانیها خیلی ریشه ای ساخته شده اعتقاد به چشم زخمه که باور داریم به این چرندیات وتازه خیلیهامون هم استناد میدیم به ایات خدا که بله من اگه مثلا ثروتمند باشم مورد چشم زخم افراد قرار میگیرم واینجا خواستمون رسیدن به آزادی مالی وثروته ولی چون در ناخواگاهمون باور وترس از چشم زخم داریم ذهنمون برای محافظت از ما از چشم زخم مارو به ایده هایی هدایت میکنه که اصلا به ثروت نرسیم که بخواهیم چشم بخوریم حتی اگر از جایی ثروتی هم وارد زندگیمون بشه خودمون با دست خودمون اون ثروت رو نابود میکنیم برای اینکه چشم نخوریم واین توی ناخودآگاه اتفاق میافته یعنی بخاطر اون باور چرت وغلط اتفاق میافته وتازه قویتر هم میشه ومیگیم این ثروته برای این نابود شد که چشمم زدند.نه چشمی در کار نیست .داستان اینه که ذهنت خواست یا بهتره بگم ناخواگاهت خواست از باورتو محافظت کنه .خواست از تو در برابر چشم زخم محافظت کنه چون اینو بهش خوروندی برای همین ثروتی توی زندگیت نیست اگرم بیاد نابود میشه .
یا شنیدیم وباور کردیم ورزش کردن سخته
حالا خواسته چیه میخواهیم هیکل ورزشی وتناسب زیبایی داشته باشیم .
چون ناخوداگاهمون یا ذهنمون میخواد مارو از سختی نجات بده ما از مسیر ورزش دور میشیم ویا در اثر توجه زیاد اتفاقاتی رو تجربه میکنیم که باورمون تایید بشه تا دیگه سمت ورزش نریم.
یا مثلا باورمون اینه که من باید اگه میخوام فرزند صالح وشایسته ای برای پدرومادرم باشم باید داعم بهشون سر بزنم یا کنارشون باشم ،حالا خواسته ی مهاجرت رو هم دارم خوب وقتی توی ناخودآگاهم اینه که من شایستگی رو توی داعم در کنار پدرومادر بودن باور دارم وارزش میدونم ناخودآگاه من برای حفظ این ارزش منو به سمت ایده ها واتفاقاتی سوق میده که خواسته ی مهاجرت محقق نشه .
واستاد جان شما ومریم عزیزم چقدر این موضوع رو خوب وعالی توی دوره ی کشف قوانین به ما آموزش دادین تحت عنوان گاز وترمز
که گازها همون خواسته های ما هستند وترمزها همون فرعیات وباورها وارزشها واعتقادات و ورودیهای غالب ما هستند که مانع محقق شدن خواستمون میشن.
استاد جانم چقدر این اصل توجه نکردن به حرف مردم و دنبال این نباشیم که تایید وتحسین مردم رو بگیریم چقدر باور وتوجه به این اصل مهم که شما در تمام دوره هاتون خصوصا دوره ی احساس لیاقت آموزش دادین یه اصل واقعا کمک کننده هست .
در تمام جنبه های زندگی اسانم کرد برای آسانی ها.
از لباس پوشیدن گرفته تا وسایل خونه تا مسافرت تا رابطه ی عاطفیم تا رابطه با فرزندانم وحتی پدرومادرم همه وهمه ی جنبه ها وقسمتهای زندگیم به ایده های راحتتر ولذت بخشتر هدایت میشم .
چون این اصل رو ناخودآگاهم باور کرده که مردمی وجود نداره وارزشمندی تو گره زده نشده به حرف ونظر مردم.
استاد جان الان به برکت فضای آنلاین ومجازی هرکسی یه تریبون گرفته دستش وهر حرف واطلاعاتی رو داره منتشر میکنه
اما من شنونده اولا باید پای هر صحبتی نشینم وثانیا اصول رو از فرعیات تشخیص بدم وببینم این آموزش وحرف واطلاعات ایا برای بهبود زندگیم خوبه وبدردم میخوره یانه .با خواسته هام هماهنگی داره یا در تناقضه.
یه مثال از خودم بگم .
زمانی که میخواستیم کار رستوران رو شروع کنیم از جاهای زیادی شنیدیم که گرفتن مجوز خیلی سخته وپروسه ی طول ودرازی داره .
اون وقتها من از قوانین فرکانس وباور چیزی نمیدونستم .
فقط نشستم فکر کردم دیدم این موضوع منو از شروع این کسب وکار میترسونه ونمیزاره اقدام کنم .
اما بخاطر تضادها یی که بهش برخورده بودم این تنها کاری بود که باید انجام میدادم.
انجامش دادم ورفتم توی دل این ترس
والان 12 ساله که دارم انجامش میدم وهنوز هم خبری از جواز کسب نیست .
من نمیگم این درسته یا نادرست
فقط موضوع اینه که ببینیم این ورودی ذهنی موتور محرکمون هست برای حرکت یا یه عامل بازدارندست یه ترمزه.
خداروشکر میکنم که توی این گام هم تونستم یه ردپا بزارم .
فقط به اصل به چیزی که بهمون کمک میکنه بچسبیم ودنبال به قول استاد چرندیات وفرعیات نباشیم اگه واقعا میخواهیم بهشت رو توی زمین تجربه کنیم.